شنبه 8 ارديبهشت 1403  
 
 
حادثه سوم: مواضع اصلاحى امام كاشف الغطاء

نكته‏اى كه طرح آن بسيار ضرورى است ، اين كه همه آراى حضرت امام كاشف الغطاء و همه آنچه ما از ايشان منتشر كرده‏ايم و يا در اين صفحات به نگارش درآمده ، هرگز به خاطر آن نبوده كه ما يا ايشان توسط احدى مورد احترام و اكرام واقع شويم ، و يا احساسات و عواطف كسى را برانگيزيم ، يا با سلطه حكومتى معارضه كنيم ، يا اين كه  ـ  معاذ اللّه  ـ  شورشى به پا كرده باشيم ، بلكه همه محاورات حضرت ايشان با هدف اصلاح و نصيحت و ارشاد و انتقاد سازنده صورت گرفته است . اصولاً آيا چيزى جز اصلاح و ارشاد و انتقاد انتظار مى‏رود ؟ مواضع اصلاحى منتشر شده از ايشان و تلاش‏ها و اعمال ايشان كه به منظور قطع ريشه فتنه و بحران‏ها و ناآرامى‏ها صورت گرفته ، مشكور است و هر شخص هوشيار و بصير و صاحب وجدان به خوبى در مى‏يابد كه او مصلحى بزرگ است .

 

فرو نشاندن شورش عشاير فرات در دوران ياسين پاشا هاشمى

در دورانى كه احتمال دگرگونى اوضاع وجود داشت ، فرو نشاندن شورش‏هاى عشاير ، از اقدامات و اصلاحات خطير ايشان محسوب مى‏شد . اين شورش‏ها عبارت بودند از: شورش عشاير در بازار شيوخ و نيز شورش عشاير اواسط در سال 1353 هجرى . اين جريانات به دنبال استعفاى جناب مدفعى و وزارت جناب هاشمى پيش آمد . آقاى هاشمى سپاه عراق را وادار به جنگ كرد ، آنها لشكر را در بازار شيوخ محاصره كردند و راه ميان بازار و ناصريه را با آب بستند .

وزير دفاع جعفر پاشا عسگرى با گروهى از رؤسا ، سعى در راضى كردن آنها داشت ، ولى در اين كار موفق نشد و لشكر هم‏چنان در محاصره قرار داشت . معلوم نبود در چه ساعتى قبايل حمله كرده و با خلع سلاح كردن آنها را به قتل مى‏رسانند . هاشمى نتوانست راه حلى پيدا كند ؛ از اين رو ، چند مأمور به خدمت حضرت امام كاشف الغطاء فرستاد . ايشان نامه‏اى به سران قبايل نوشتند و آن نامه به دست جناب صالح كه در آن زمان استاندار كربلا بود ، فرستاده شد . اين نامه متضمن فتواى وجوب دست كشيدن از غارت و حرمت قتال با حكومت اسلامى بود . زمانى كه او نامه را به جمعيت خواند ، آنها فورا سلاح بر زمين گذاشتند ، محاصره شكسته شد و قضيه با مسالمت به پايان رسيد .

به دنبال آن چندين ماه حوادث دردآورى جريان داشت ، آن‏هم بعد از امضاى «ميثاق وطنى» به دست رهبران قبايل با حضرت كاشف الغطاء . البته در اينجا مجالى براى شرح آن حوادث كه هر كدام نياز به كتاب مستقلى دارد ، نيست ، بلكه هدف آگاهى از بعضى مواضع اصلاحى ايشان و تأثير چنين مواضعى بر جامعه عراق و خاموش كردن آتش فتنه‏اى است كه نابودى كامل را در پى داشت .

 

خاموش كردن فتنه حصان

فتنه حصان به مراتب هولناك‏تر از آشوب و فتنه قبلى بود . كتاب العروبة في الميزان هنوز منتشر نشده بود . اين كتاب به طور خلاصه شامل اين موضوع بود كه شيعه عراق همه از اجانب و از قوم ساسانى هستند و لزوما بايد از عراق طرد شوند . اين كتاب هنوز به نجف نرسيده بود كه همه طبقات اعتصاب كردند و بازارها را بستند . آتش فتنه و آشوب به هر جا شعله مى‏كشيد ، دامنه اعتصابات به شهرهاى فرات از قبيل حله ، ديوانيه و ناصريه كشيده شد و بسيارى از اعراب قبايل اطراف در نجف جمع شدند . اراذل و اوباش كه بسيارى از آنها خواستار شورش و غارت بودند ، از پى هم آمدند . اين اوضاع سه روز ادامه داشت . حكومت محلى سراسيمه و مضطرب بود و نمى‏دانست كى به آنها ضربه بزند . در آن زمان حاكم ادارى مرحوم سيد جعفر حمندى و استاندار مرحوم اديب بود . با دو مسلسل و تمامى نيروهاى پليس كربلا حركت كرد . هنوز به نجف نرسيده بود كه خروش نجفى‏ها و جمعيت انبوه گرد آمده به اوج رسيد . آنها همه مسلح بودند و استاندار را با همه افراد پليس محاصره كردند . فرياد جمعيت و ضجه‏هاى انزجار و نفرتشان فضا را پر و گوش آسمان را كر كرده بود . سيد جعفر حمندى به بزرگان علما پناه برد تا راه چاره‏اى بيابند .

آن روز گروهى از اهل علم و چهره‏هاى سرشناس به صحن شريف رفتند و هر چه تلاش كردند كه اين جمعيت عصبانى را آرام و دعوت به سكون و آرامش كنند ، موفق نشدند و حاصل كارشان يأس و نااميدى بود . حضرت امام كاشف الغطاء از آغاز حادثه در خانه خود به سر مى‏برد و به احدى از مردم اجازه ملاقات نمى‏داد . پس از آن كه مردان مصلح و رجال حكومت و ديگران همگى نااميد شدند ، متوسل به امام شدند و استغاثه كنان به ايشان گفتند: «خون ما را حفظ كن ! اگر شما موضع‏گيرى نكنيد و چاره‏اى نينديشيد ، عراق به كلى دگرگون مى‏شود ، سررشته امنيت و آسايش از دست مى‏رود . تا كنون هيچ وسيله‏اى كارساز نبوده مگر وسيله‏اى كه شما به كار مى‏بريد» .

حضرت امام كاشف الغطاء فورا به صحن شريف آمد و بر ايوان ايستاد و مردم را به سكون و آرامش دعوت كرد و از آنها خواست تا بعد از ظهر منتظر سخنرانى باشند . مردم نيز فرمان آن بزرگ را مطاع شمردند و به تدريج آرام شدند . حدود دو ساعت قبل از غروب ، ايشان به منبر رفته و به ايراد خطبه پرداختند ؛ خطبه‏اى همچون سيل خروشان . ايشان مردم را از خطرات و آثار زيان‏بار چنين حركتى واقف ساخته و به آنها گوشزد كردند كه نتيجه چنين اقدامى درست برعكس خواهد بود .

ايشان هنوز از منبر پايين نيامده بودند كه درهاى بازار گشوده شد و از حالت تعطيل درآمد . اوضاع به حالت اول بازگشت ، بدون آن كه قطره‏اى خون ريخته شود و يا قيراطى مال به هدر رود . غرض‏ورزان نااميد راه خانه را پيش گرفتند . «سراى» از محاصره درآمد و محمود اديب شبانه براى عرض تشكر به زيارت امام كاشف الغطاء آمد و صبح به كربلا بازگشت .

امام كاشف الغطاء ، خطيب يعقوبى را به كوفه فرستاد تا آنها را به گشودن بازار و خاموش كردن شعله آشوب وادار كند . افراد ديگرى را نيز به همين منظور به شهرهاى ديگر روانه كرد تا اوضاع به شكل طبيعى درآمد .

مرحوم ملك فيصل مى‏خواست به لندن مسافرت كند و اين غائله كه او و حكومتش را به بن بست رسانده بود ، مانع انجام آن مى‏شد . با آن كه همه در فكر علاج اين واقعه بودند ، ولى تنها با عصيان و سركشى مردم مواجه مى‏شدند . خداوند آسايش و رهايى را به دست يكى از اوليايش به رايگان براى ايشان فراهم آورد و عراق به دست اين عالم يگانه از دام فتنه برجست . ملك فيصل نامه تشكر براى امام فرستاد و پس از آن به اروپا مسافرت كرد ؛ آخرين سفرى كه در آن به شهادت رسيد . رحمت و رضوان الهى نثار او باد !

 

ابطال عادات مذموم و ناپسند دهه اوّل ماه ربيع الاوّل

در نجف ، كربلا و ساير شهرها و روستاهاى عراق عادت زشتى رواج داشت كه عوام الناس و نادانان بدان خو كرده بودند و آن اينكه در دهه اوّل ربيع الاوّل با جار و جنجال فراوان طبل و دهل مى‏زدند ؛ به گونه‏اى كه صداى گوش‏خراش آن شبيه صداى توپ و تفنگ در كوچه و خيابان به گوش مى‏رسيد و براى اين عمل ناهنجار عمدتا صحن شريف و قبور علما و صحن حضرت امام اميرالمؤمنين را بر مى‏گزيدند . در اين ايام كه آن را نهم ربيع و عيد الزهراء مى‏ناميدند ، اراذل و اوباش گمان مى‏كردند انجام هر منكرى در اماكن مذكور جايز است . به همين منظور ، هر گونه آزار و اذيت و اهانتى را به طلاب و اهل علم و محصلين مدارس روا مى‏دانستند . اين عادت زشت ده‏ها بلكه صدها سال ادامه داشت  . زنان ، مردان و كودكان همگى بدان عمل مى‏كردند و اهل علم و محصلين هم قدرت مخالف با آن را نداشتند .

حضرت امام كاشف الغطاء خود را در پيشگاه الهى مسئول ديد . از آنجا كه اين بلا فراگير شده بود و موضوع كاملاً اهميت داشت ، ايشان تصميم گرفتند با بعضى از بزرگان و افراد خيرانديش براى ممانعت از آن اقدامى مؤثر به عمل آورند . به همين منظور ، آنها را دعوت كردند و چنين گفتند: «ديرزمانى است اين عادت زشت در بين اراذل و اوباش رخنه كرده و ريشه كن كردن آن امرى محال به نظر مى‏رسد . بيم آن مى‏رود اگر شما هم به منبر رويد ، در همان حال باز آنها با نواختن طبل و دهل مانع ايراد سخنرانى شوند كه در اين صورت فاجعه عظيم‏تر است» .

امام كاشف الغطاء ادامه دادند: «من با توكل بر خداى تعالى در اين راه فداكارى مى‏كنم . اگر موفق شوم ، خداوند را به شكرانه چنين منتى كه بر من نهاده ، سپاس مى‏گويم ، ولى در صورت عدم موفقيت ، مسئوليتى بر عهده نخواهم داشت . من اعلام مى‏كنم عصر امروز سوم ربيع الاوّل در صحن شريف منبر خواهم رفت» .

در صحن شريف اراذل و اوباش هم‏چنان سرگرم طبل و دهل كوفتن بودند ؛ به طورى كه از شدت سر و صدا خانه‏ها و صحن شريف مثل زمانى كه از صاعقه و رعد و برق به لرزه بيفتند ، تكان مى‏خوردند . ايشان بر منبر رفتند حدود دو ساعت به ايراد خطبه پرداختند . صحن شريف مملو از جمعيت بود و تقريبا از همه طبقات در ميان آنان ديده مى‏شد . امام با بيانى رسا خطبه‏اى ايراد كردند و همگان را از خطر اين اعمال و حرمت آن آگاه كردند و به اين ترتيب ريشه اين عادت زشت و ناپسند را از بيخ و بن برانداختند ؛ به طورى كه هيچ اثرى از آن باقى نماند .

البته چنين تأثير عميقى آن هم بر نفوس سركش و طاغى و قلب‏هاى متحجر و سخت تنها بدان جهت نيست كه ايشان مرجع تقليد و عالمى فقيه هستند ، چرا كه علما و مقلدان فراوان‏اند ، بلكه اين موفقيت به خاطر لطف خاصى است كه خداى تعالى به ايشان عطا فرموده و شايد هم نشئت گرفته از صفاى نيت و خلوص و اتصال به مبدأ اعلى و انقطاع الى اللّه است كه موجب گشته جوشش و فيضان سرچشمه‏هاى الطاف الهى به سوى ايشان سرازير شود .

البته وجود شاهدى كه بيان خواهيم كرد ، براى ما كافى است كه ايشان را مؤيد به عنايت خاص حق تعالى بدانيم و آن شاهد ، فتوايى است كه چند ماه قبل به دنبال تظاهرات محلى از سوى ايشان صادر شد . تظاهراتى كه در دوره وزارت جناب عمرى به وقوع پيوست و منجر به كناره‏گيرى ايشان و تشكيل دولت نظامى نورالدين محمود شد كه به دنبال آن درب همه احزاب را بسته و روزنامه‏ها را تعطيل كردند ؛ ولى تظاهرات و مخالفت‏ها و اعتراضات هم‏چنان به قوت خود باقى بود . دامنه تظاهرات هر روز گسترده‏تر مى‏شد . خروش احزاب حتى به شهرهاى خارج بغداد مانند حلّه و كربلا نيز نفوذ كرد ، ولى شديدترين اين فعاليت‏ها در نجف جريان داشت . بازار تعطيل شد و تظاهركنندگان با نيروهاى پليس و ارتش درگير شدند . بسيارى از بى‏گناهان و جوانان تظاهركننده كشته شدند ، متقابلاً نيروهاى پليس هم قربانيانى دادند .

بعد از دو يا سه روز گروهى از ارتشيان كه پيشاپيش آنها نصرة القيسى بود ، با مسلسل‏هايى كه جلو درب‏هاى صحن نصب كرده بودند ، آمدند و نظاميان را در اطراف و اكناف گماردند . به اين ترتيب شورش و هيجان مردم و تظاهركنندگان در نجف شدت گرفت . تظاهركنندگان متشكل از سه گروه بودند:

گروه اول ، كمونيست‏ها كه اكثريت و بدترين آنها بودند ؛

گروه دوم ، احزابى كه هدفشان تغيير حكومت بود ؛

گروه سوم ، مردم اراذل و مغرضانى كه به فكر غارت بودند و مى‏خواستند از آب گل‏آلود ماهى بگيرند .

در شب هشتم ربيع الاوّل رهبران جنبش در بعضى از محافل كمونيست‏ها تجمع كردند و قرار گذاشتند صبح روز بعد بر ارتش هجوم برند و سلاح‏ها را از آنان بگيرند و در صورت ممانعت ارتشى‏ها ، آنان را به قتل رسانند . تعداد نظاميان حدود سيصد نفر ، ولى تعداد تظاهر كنندگان بالغ بر ده هزار نفر بود .

اهالى نجف شب را با ترس و اضطراب سپرى كردند و پيوسته در اين فكر بودند كه اين توفان دهشت‏زا چگونه به پايان خواهد رسيد ؟ بعد از طلوع خورشيد تظاهركنندگان با سردادن سرودهاى خاصى از خيابان‏هاى متعدد خارج شدند . در همين زمان از يك سو ، اهل علم و چهره‏هاى معروف روانه خانه امام كاشف الغطاءشدند و استغاثه‏كنان ضمن چاره‏جويى از ايشان درخواست كردند قبل از نزول بلا تدبيرى بينديشند . از سوى ديگر ، از طرف حكومت محلى نيز فرستادگانى نزد حضرت امام آمدند . حكومت محلى عاجز شده بود و نمى‏دانست چه كند . نظامى‏ها اطراف صحن بودند و نمى‏دانستند چه زمانى دستگير مى‏شوند . از هر طرف زبانه‏هاى آتش شر به آسمان مى‏رسيد . اگر ارتش در نجف از هم مى‏پاشيد ، در كل عراق چنين واقعه‏اى عموميت مى‏يافت و در كوران اين حوادث ، بغداد و كربلا نيز درگير امور داخلى خود مى‏شدند .

در چنين شرايط سختى هيچ راه علاجى نبود ، جز اين كه حضرت امام كاشف الغطاء تصميمى اتخاذ كنند . بعضى از وزرا از آن حضرت ملتمسانه خواستند كه همه تلاش خود را براى خاموش كردن آتش فتنه به كار برند . منزل امام كاشف الغطاء مملو از علما و بزرگان شده بود . در گير و دار اين بحران آن بزرگ‏مرد قلم به دست گرفت و فتواى حرمت جنگ با حكومت و معارضه با نظاميان را صادر كرد . اين فتوا چنان در اعماق جان‏ها مؤثر واقع شد كه به محض اعلام آن از مناره مسجد ، همه جنجال‏ها و سر و صداها آرام گرفت . مؤذنان اين فتوا را چندين بار براى مردم قرائت كردند ، نفس‏ها چنان در سينه‏ها حبس شده بود كه گويى آبى از آسمان براى فرو نشاندن اين آتش نازل شده است . صبحگاه روز دوم ،بازار دوباره گشوده شد و امنيت برقرار گشت و زندگى همان جريان سابق خود را باز يافت . و بعد از آن واقعه ارتش بيش از چهل روز با عزت و كرامت در نجف زيست و حتى يك نفر تلف نشد ؛ در حالى كه تعداد تلفات در ساير شهرها بى‏شمار بود . اين بود يكى از مواضع اصلاحى حضرت امام كاشف الغطاء .

 
امتیاز دهی
 
 

 
خانه | بازگشت | حريم خصوصي كاربران |
Guest (PortalGuest)

دبيرخانه كنفرانس‌هاي بين‌المللي
مجری سایت : شرکت سیگما