نكتهاى كه طرح آن بسيار ضرورى است ، اين كه همه آراى حضرت امام كاشف الغطاء و همه آنچه ما از ايشان منتشر كردهايم و يا در اين صفحات به نگارش درآمده ، هرگز به خاطر آن نبوده كه ما يا ايشان توسط احدى مورد احترام و اكرام واقع شويم ، و يا احساسات و عواطف كسى را برانگيزيم ، يا با سلطه حكومتى معارضه كنيم ، يا اين كه ـ معاذ اللّه ـ شورشى به پا كرده باشيم ، بلكه همه محاورات حضرت ايشان با هدف اصلاح و نصيحت و ارشاد و انتقاد سازنده صورت گرفته است . اصولاً آيا چيزى جز اصلاح و ارشاد و انتقاد انتظار مىرود ؟ مواضع اصلاحى منتشر شده از ايشان و تلاشها و اعمال ايشان كه به منظور قطع ريشه فتنه و بحرانها و ناآرامىها صورت گرفته ، مشكور است و هر شخص هوشيار و بصير و صاحب وجدان به خوبى در مىيابد كه او مصلحى بزرگ است .
فرو نشاندن شورش عشاير فرات در دوران ياسين پاشا هاشمى
در دورانى كه احتمال دگرگونى اوضاع وجود داشت ، فرو نشاندن شورشهاى عشاير ، از اقدامات و اصلاحات خطير ايشان محسوب مىشد . اين شورشها عبارت بودند از: شورش عشاير در بازار شيوخ و نيز شورش عشاير اواسط در سال 1353 هجرى . اين جريانات به دنبال استعفاى جناب مدفعى و وزارت جناب هاشمى پيش آمد . آقاى هاشمى سپاه عراق را وادار به جنگ كرد ، آنها لشكر را در بازار شيوخ محاصره كردند و راه ميان بازار و ناصريه را با آب بستند .
وزير دفاع جعفر پاشا عسگرى با گروهى از رؤسا ، سعى در راضى كردن آنها داشت ، ولى در اين كار موفق نشد و لشكر همچنان در محاصره قرار داشت . معلوم نبود در چه ساعتى قبايل حمله كرده و با خلع سلاح كردن آنها را به قتل مىرسانند . هاشمى نتوانست راه حلى پيدا كند ؛ از اين رو ، چند مأمور به خدمت حضرت امام كاشف الغطاء فرستاد . ايشان نامهاى به سران قبايل نوشتند و آن نامه به دست جناب صالح كه در آن زمان استاندار كربلا بود ، فرستاده شد . اين نامه متضمن فتواى وجوب دست كشيدن از غارت و حرمت قتال با حكومت اسلامى بود . زمانى كه او نامه را به جمعيت خواند ، آنها فورا سلاح بر زمين گذاشتند ، محاصره شكسته شد و قضيه با مسالمت به پايان رسيد .
به دنبال آن چندين ماه حوادث دردآورى جريان داشت ، آنهم بعد از امضاى «ميثاق وطنى» به دست رهبران قبايل با حضرت كاشف الغطاء . البته در اينجا مجالى براى شرح آن حوادث كه هر كدام نياز به كتاب مستقلى دارد ، نيست ، بلكه هدف آگاهى از بعضى مواضع اصلاحى ايشان و تأثير چنين مواضعى بر جامعه عراق و خاموش كردن آتش فتنهاى است كه نابودى كامل را در پى داشت .
خاموش كردن فتنه حصان
فتنه حصان به مراتب هولناكتر از آشوب و فتنه قبلى بود . كتاب العروبة في الميزان هنوز منتشر نشده بود . اين كتاب به طور خلاصه شامل اين موضوع بود كه شيعه عراق همه از اجانب و از قوم ساسانى هستند و لزوما بايد از عراق طرد شوند . اين كتاب هنوز به نجف نرسيده بود كه همه طبقات اعتصاب كردند و بازارها را بستند . آتش فتنه و آشوب به هر جا شعله مىكشيد ، دامنه اعتصابات به شهرهاى فرات از قبيل حله ، ديوانيه و ناصريه كشيده شد و بسيارى از اعراب قبايل اطراف در نجف جمع شدند . اراذل و اوباش كه بسيارى از آنها خواستار شورش و غارت بودند ، از پى هم آمدند . اين اوضاع سه روز ادامه داشت . حكومت محلى سراسيمه و مضطرب بود و نمىدانست كى به آنها ضربه بزند . در آن زمان حاكم ادارى مرحوم سيد جعفر حمندى و استاندار مرحوم اديب بود . با دو مسلسل و تمامى نيروهاى پليس كربلا حركت كرد . هنوز به نجف نرسيده بود كه خروش نجفىها و جمعيت انبوه گرد آمده به اوج رسيد . آنها همه مسلح بودند و استاندار را با همه افراد پليس محاصره كردند . فرياد جمعيت و ضجههاى انزجار و نفرتشان فضا را پر و گوش آسمان را كر كرده بود . سيد جعفر حمندى به بزرگان علما پناه برد تا راه چارهاى بيابند .
آن روز گروهى از اهل علم و چهرههاى سرشناس به صحن شريف رفتند و هر چه تلاش كردند كه اين جمعيت عصبانى را آرام و دعوت به سكون و آرامش كنند ، موفق نشدند و حاصل كارشان يأس و نااميدى بود . حضرت امام كاشف الغطاء از آغاز حادثه در خانه خود به سر مىبرد و به احدى از مردم اجازه ملاقات نمىداد . پس از آن كه مردان مصلح و رجال حكومت و ديگران همگى نااميد شدند ، متوسل به امام شدند و استغاثه كنان به ايشان گفتند: «خون ما را حفظ كن ! اگر شما موضعگيرى نكنيد و چارهاى نينديشيد ، عراق به كلى دگرگون مىشود ، سررشته امنيت و آسايش از دست مىرود . تا كنون هيچ وسيلهاى كارساز نبوده مگر وسيلهاى كه شما به كار مىبريد» .
حضرت امام كاشف الغطاء فورا به صحن شريف آمد و بر ايوان ايستاد و مردم را به سكون و آرامش دعوت كرد و از آنها خواست تا بعد از ظهر منتظر سخنرانى باشند . مردم نيز فرمان آن بزرگ را مطاع شمردند و به تدريج آرام شدند . حدود دو ساعت قبل از غروب ، ايشان به منبر رفته و به ايراد خطبه پرداختند ؛ خطبهاى همچون سيل خروشان . ايشان مردم را از خطرات و آثار زيانبار چنين حركتى واقف ساخته و به آنها گوشزد كردند كه نتيجه چنين اقدامى درست برعكس خواهد بود .
ايشان هنوز از منبر پايين نيامده بودند كه درهاى بازار گشوده شد و از حالت تعطيل درآمد . اوضاع به حالت اول بازگشت ، بدون آن كه قطرهاى خون ريخته شود و يا قيراطى مال به هدر رود . غرضورزان نااميد راه خانه را پيش گرفتند . «سراى» از محاصره درآمد و محمود اديب شبانه براى عرض تشكر به زيارت امام كاشف الغطاء آمد و صبح به كربلا بازگشت .
امام كاشف الغطاء ، خطيب يعقوبى را به كوفه فرستاد تا آنها را به گشودن بازار و خاموش كردن شعله آشوب وادار كند . افراد ديگرى را نيز به همين منظور به شهرهاى ديگر روانه كرد تا اوضاع به شكل طبيعى درآمد .
مرحوم ملك فيصل مىخواست به لندن مسافرت كند و اين غائله كه او و حكومتش را به بن بست رسانده بود ، مانع انجام آن مىشد . با آن كه همه در فكر علاج اين واقعه بودند ، ولى تنها با عصيان و سركشى مردم مواجه مىشدند . خداوند آسايش و رهايى را به دست يكى از اوليايش به رايگان براى ايشان فراهم آورد و عراق به دست اين عالم يگانه از دام فتنه برجست . ملك فيصل نامه تشكر براى امام فرستاد و پس از آن به اروپا مسافرت كرد ؛ آخرين سفرى كه در آن به شهادت رسيد . رحمت و رضوان الهى نثار او باد !
ابطال عادات مذموم و ناپسند دهه اوّل ماه ربيع الاوّل
در نجف ، كربلا و ساير شهرها و روستاهاى عراق عادت زشتى رواج داشت كه عوام الناس و نادانان بدان خو كرده بودند و آن اينكه در دهه اوّل ربيع الاوّل با جار و جنجال فراوان طبل و دهل مىزدند ؛ به گونهاى كه صداى گوشخراش آن شبيه صداى توپ و تفنگ در كوچه و خيابان به گوش مىرسيد و براى اين عمل ناهنجار عمدتا صحن شريف و قبور علما و صحن حضرت امام اميرالمؤمنين را بر مىگزيدند . در اين ايام كه آن را نهم ربيع و عيد الزهراء مىناميدند ، اراذل و اوباش گمان مىكردند انجام هر منكرى در اماكن مذكور جايز است . به همين منظور ، هر گونه آزار و اذيت و اهانتى را به طلاب و اهل علم و محصلين مدارس روا مىدانستند . اين عادت زشت دهها بلكه صدها سال ادامه داشت . زنان ، مردان و كودكان همگى بدان عمل مىكردند و اهل علم و محصلين هم قدرت مخالف با آن را نداشتند .
حضرت امام كاشف الغطاء خود را در پيشگاه الهى مسئول ديد . از آنجا كه اين بلا فراگير شده بود و موضوع كاملاً اهميت داشت ، ايشان تصميم گرفتند با بعضى از بزرگان و افراد خيرانديش براى ممانعت از آن اقدامى مؤثر به عمل آورند . به همين منظور ، آنها را دعوت كردند و چنين گفتند: «ديرزمانى است اين عادت زشت در بين اراذل و اوباش رخنه كرده و ريشه كن كردن آن امرى محال به نظر مىرسد . بيم آن مىرود اگر شما هم به منبر رويد ، در همان حال باز آنها با نواختن طبل و دهل مانع ايراد سخنرانى شوند كه در اين صورت فاجعه عظيمتر است» .
امام كاشف الغطاء ادامه دادند: «من با توكل بر خداى تعالى در اين راه فداكارى مىكنم . اگر موفق شوم ، خداوند را به شكرانه چنين منتى كه بر من نهاده ، سپاس مىگويم ، ولى در صورت عدم موفقيت ، مسئوليتى بر عهده نخواهم داشت . من اعلام مىكنم عصر امروز سوم ربيع الاوّل در صحن شريف منبر خواهم رفت» .
در صحن شريف اراذل و اوباش همچنان سرگرم طبل و دهل كوفتن بودند ؛ به طورى كه از شدت سر و صدا خانهها و صحن شريف مثل زمانى كه از صاعقه و رعد و برق به لرزه بيفتند ، تكان مىخوردند . ايشان بر منبر رفتند حدود دو ساعت به ايراد خطبه پرداختند . صحن شريف مملو از جمعيت بود و تقريبا از همه طبقات در ميان آنان ديده مىشد . امام با بيانى رسا خطبهاى ايراد كردند و همگان را از خطر اين اعمال و حرمت آن آگاه كردند و به اين ترتيب ريشه اين عادت زشت و ناپسند را از بيخ و بن برانداختند ؛ به طورى كه هيچ اثرى از آن باقى نماند .
البته چنين تأثير عميقى آن هم بر نفوس سركش و طاغى و قلبهاى متحجر و سخت تنها بدان جهت نيست كه ايشان مرجع تقليد و عالمى فقيه هستند ، چرا كه علما و مقلدان فراواناند ، بلكه اين موفقيت به خاطر لطف خاصى است كه خداى تعالى به ايشان عطا فرموده و شايد هم نشئت گرفته از صفاى نيت و خلوص و اتصال به مبدأ اعلى و انقطاع الى اللّه است كه موجب گشته جوشش و فيضان سرچشمههاى الطاف الهى به سوى ايشان سرازير شود .
البته وجود شاهدى كه بيان خواهيم كرد ، براى ما كافى است كه ايشان را مؤيد به عنايت خاص حق تعالى بدانيم و آن شاهد ، فتوايى است كه چند ماه قبل به دنبال تظاهرات محلى از سوى ايشان صادر شد . تظاهراتى كه در دوره وزارت جناب عمرى به وقوع پيوست و منجر به كنارهگيرى ايشان و تشكيل دولت نظامى نورالدين محمود شد كه به دنبال آن درب همه احزاب را بسته و روزنامهها را تعطيل كردند ؛ ولى تظاهرات و مخالفتها و اعتراضات همچنان به قوت خود باقى بود . دامنه تظاهرات هر روز گستردهتر مىشد . خروش احزاب حتى به شهرهاى خارج بغداد مانند حلّه و كربلا نيز نفوذ كرد ، ولى شديدترين اين فعاليتها در نجف جريان داشت . بازار تعطيل شد و تظاهركنندگان با نيروهاى پليس و ارتش درگير شدند . بسيارى از بىگناهان و جوانان تظاهركننده كشته شدند ، متقابلاً نيروهاى پليس هم قربانيانى دادند .
بعد از دو يا سه روز گروهى از ارتشيان كه پيشاپيش آنها نصرة القيسى بود ، با مسلسلهايى كه جلو دربهاى صحن نصب كرده بودند ، آمدند و نظاميان را در اطراف و اكناف گماردند . به اين ترتيب شورش و هيجان مردم و تظاهركنندگان در نجف شدت گرفت . تظاهركنندگان متشكل از سه گروه بودند:
گروه اول ، كمونيستها كه اكثريت و بدترين آنها بودند ؛
گروه دوم ، احزابى كه هدفشان تغيير حكومت بود ؛
گروه سوم ، مردم اراذل و مغرضانى كه به فكر غارت بودند و مىخواستند از آب گلآلود ماهى بگيرند .
در شب هشتم ربيع الاوّل رهبران جنبش در بعضى از محافل كمونيستها تجمع كردند و قرار گذاشتند صبح روز بعد بر ارتش هجوم برند و سلاحها را از آنان بگيرند و در صورت ممانعت ارتشىها ، آنان را به قتل رسانند . تعداد نظاميان حدود سيصد نفر ، ولى تعداد تظاهر كنندگان بالغ بر ده هزار نفر بود .
اهالى نجف شب را با ترس و اضطراب سپرى كردند و پيوسته در اين فكر بودند كه اين توفان دهشتزا چگونه به پايان خواهد رسيد ؟ بعد از طلوع خورشيد تظاهركنندگان با سردادن سرودهاى خاصى از خيابانهاى متعدد خارج شدند . در همين زمان از يك سو ، اهل علم و چهرههاى معروف روانه خانه امام كاشف الغطاءشدند و استغاثهكنان ضمن چارهجويى از ايشان درخواست كردند قبل از نزول بلا تدبيرى بينديشند . از سوى ديگر ، از طرف حكومت محلى نيز فرستادگانى نزد حضرت امام آمدند . حكومت محلى عاجز شده بود و نمىدانست چه كند . نظامىها اطراف صحن بودند و نمىدانستند چه زمانى دستگير مىشوند . از هر طرف زبانههاى آتش شر به آسمان مىرسيد . اگر ارتش در نجف از هم مىپاشيد ، در كل عراق چنين واقعهاى عموميت مىيافت و در كوران اين حوادث ، بغداد و كربلا نيز درگير امور داخلى خود مىشدند .
در چنين شرايط سختى هيچ راه علاجى نبود ، جز اين كه حضرت امام كاشف الغطاء تصميمى اتخاذ كنند . بعضى از وزرا از آن حضرت ملتمسانه خواستند كه همه تلاش خود را براى خاموش كردن آتش فتنه به كار برند . منزل امام كاشف الغطاء مملو از علما و بزرگان شده بود . در گير و دار اين بحران آن بزرگمرد قلم به دست گرفت و فتواى حرمت جنگ با حكومت و معارضه با نظاميان را صادر كرد . اين فتوا چنان در اعماق جانها مؤثر واقع شد كه به محض اعلام آن از مناره مسجد ، همه جنجالها و سر و صداها آرام گرفت . مؤذنان اين فتوا را چندين بار براى مردم قرائت كردند ، نفسها چنان در سينهها حبس شده بود كه گويى آبى از آسمان براى فرو نشاندن اين آتش نازل شده است . صبحگاه روز دوم ،بازار دوباره گشوده شد و امنيت برقرار گشت و زندگى همان جريان سابق خود را باز يافت . و بعد از آن واقعه ارتش بيش از چهل روز با عزت و كرامت در نجف زيست و حتى يك نفر تلف نشد ؛ در حالى كه تعداد تلفات در ساير شهرها بىشمار بود . اين بود يكى از مواضع اصلاحى حضرت امام كاشف الغطاء .