سيد مرتضى حكمى
ولادت و روش وى
كاشف الغطاء به سال 1295 هجرى در نجف اشرف ، پايگاه علم ، در خانوادهاى دانشمند كه 180 سال رهبرى جنبش دينى را به عهده داشت ، چشم به دنيا گشود . مرجعيت وى تمامى فرق اسلامى را در برگرفته بود . او همان گونه كه به وحدت دين و سياست فرا مىخواند ، به وحدت ملل اسلامى نيز دعوت مىنمود . در راه اعلاى كلمه اسلام تلاش مىكرد و از امت اسلامى دفاع مىنمود و آنان را به رويارويى دشمنان اسلام در پرتو همكارى و وحدت كلمه و دور افكندن اختلافات سوق مىداد . تمامى اين ايدهها در سخنرانىها ، نوشتهها و تأليفات او مورد تاكيد قرار مىگرفت .
گوشههايى از زندگى سياسى وى
مساجد قاهره ، بيت المقدس ، بغداد ، كراچى ، تهران و نجف اشرف شاهد سخنرانىهاى بيدارگر كاشف الغطاء بودهاند . وى سخنرانىهاى گوناگونى براى دانشجويان دانشگاه الأزهر نيز ايراد نموده و در برخى از كليساها نيز خطابههايى بر رد نظريات مبشرين مسيحى داشته است .
به سال 1350 در كنگره اسلامى بيت المقدس حضور يافت و مسلمانان شركت كننده از همه فرق اسلامى در نماز جماعت به او اقتدا كردند . وى در همين كنگره ، سخنرانى معروف خود را تحت اين عنوان كه اسلام بر دو پايه استوار گرديده است: كلمه توحيد و توحيد كلمه ، ايراد نمود و حاضران تا آنجا كه نفس داشتند ، براى او تكبير گفتند !
در سال 1371 نيز در كنگره اسلامى پاكستان شركت كرده و درباره اوضاع سياسى و اجتماعى كشور اسلامى سخنرانى نمود و مسلمانان را از توطئههاى استعمار آگاه ساخت .
كاشف الغطاء معتقد بود يكى از مهمترين وظايف مرجع دينى ، حل مشكلات سياسى جوامع اسلامى ، و عهدهدار شدن سياست و پىريزى درست آن ، و برحذر داشتن مسلمانان از افتادن به دام استعمار و بردگى است . او در مورد سياست مىگفت: «من تا فرق سرم غرق در سياست مىباشم و سياست ، از وظايف واجب من است و من خود را در اين زمينه در برابر خدا و وجدانم مسئول مىبينم» ، و همواره اين سخن اميرالمومنين عليهالسلام را تكرار مىكرد كه «إنّ اللّه اخذ على العلماء ان لايقار واعلى كظة طالم ولاسغب مظلوم ؛ يعنى خداوند از دانشمندان پيمان گرفته است كه هرگز پرخورى ستمگر و گرسنگى ستمديده را امضا نكنند» . و به همين سبب بود كه در تمامى جنبشهاى مردمى ، چه در كشور عراق و چه در ديگر كشورهاى اسلامى شركت جست . او از يك سو ، به همراه مردم عراق بر ضد نيروهاى اشغالگر انگليس جهاد مىكرد و از سوى ديگر ، با انحرافهاى فكرى و فرهنگهاى وارداتى مبارزه مىنمود و آنها را به رسوايى مىكشانيد .
فرصتى براى او پيش آمد تا در مدرسه علميهاش سفير انگلستان با وى ملاقات كند . اين ملاقات در تاريخ بيستم جمادى الاولى سال 1373 صورت گرفت . كاشف الغطاء در اين ملاقات از كارهاى زشت و نادرست انگلستان كه در شرق و غرب زمين رخ داده بود ، به ويژه تباهى فلسطين و دست داشتن انگلستان در اين مسئله و همكارى آنان با صهيونيستها و آواره ساختن مسلمانان از سرزمينهايشان ، به صراحت انتقاد كرد .
سپس فرصت ديگرى دست داد تا سفير آمريكا با وى ملاقات نمايد . كاشف الغطاء در اين ملاقات نيز با شجاعت و صراحت تمام از جنايات آمريكا در مورد پشتيبانى از صهيونيسم در سرزمين فلسطين و كارهاى وحشيانهاى كه اين پشتيبانى به دنبال داشت ، پردهبردارى نمود و در يك سخن به او گفت:
دلهاى ما مسلمانان از دست شما آمريكايىها خون است ؛ زيرا شما ضربهاى كارى به ما وارد ساختهايد كه هرگز نمىتوان آن را تحمل نمود و در برابرش سكوت كرد .
سپس اضافه نمود:
دلهاى مسلمانان ، همه بر ضد شما است و بر اثر اين ضربه وحشتآورى كه شما به وسيله آن پشت عرب و غير عرب را شكستهايد ، خون از دلها جارى است !
و در پايان زندگى ارزشمندش كه با تلاشهاى اصلاحگرانه و مردمى بود ، اين افتخار را نيز به دست آورد كه در كنگره بحمدون كه استعمار آمريكا در برگزارى آن دست داشت ، شركت نكرد و رسما دعوت آنان را رد نمود و در پاسخ آن ، نوشتهاى به نام المثل العليا في الاسلام لافى بحمدون را منتشر ساخت . آرى ، او در تلاش و مبارزه و دفاع ، حدى از مصالح مسلمين و در بيدار ساختن نسلها ، نمونهاى بس والا و پرارزش بود .
ادبيات سياسى وى
وارستگى و نبوغ كاشف الغطاء در ادبيات و عرفان ، از نبوغ وى در ساير علوم و فنون كمتر نبود . او هنر ادبى خود را در مبارزه با استعمار و درگيرى با پادشاهان و زمامدارانى كه دنبالهرو استعمار بودند ، به خوبى به كار گرفت . از جمله اشعارى كه با آن ، پادشاهان را مخاطب ساخته و در نهايت درشتى و تندى با آنان برخورد كرده اشعار زير است:
چه بدبختىهاى فراوانى كه دنياى اسلام و عرب بر اثر آن خرد شدهاند !
انگيزه اصلى اين بدبختىها انگلستان است . شما بررسى كنيد به اين نتيجه خواهيد رسيد ، بلكه هر جنگ و خونريزى كه در سراسر روى زمين است .
آتش آن را انگليسىها شعلهور ساخته و مردم را هيزم آن قرار دادند و زمامداران ما را براى ضربه زدن به ما به كار گرفتند . اين از آنان شگفت نيست .
در حقيقت حكومت اين زمامداران به فرمان آنها است ، وگرنه قطعا واژگون مىشدند .
آنها براى اينان در ميان ملتهايشان تخت پادشاهى گذاشتند ، اينان هم دچار تفرقه و تباهى شدند .
وه ، چه زشت است اگر تاريخ از آنها سخن بگويد و چيز بنويسد !
يك مرجع و مصلح بزرگ !
من خود ، بخشى از دوران زندگى پرارزش او را درك كردم . از صبر و استقامت وى در برابر مشكلات ، جانبدارى او از حقيقت ، و درگيرى و مبارزهاش با ظلم و استعمار و حكومتهاى تحميلى بر ملتها ، در شگفت بودم .
او از بينشى عميق و شجاعتى وصفناپذير برخوردار بود . در موقعيتهاى بسيار حساس سخنرانىهاى رسا ايراد مىكرد . اهل سياست و تعصب در دين بود و خود را در برابر آينده مسلمانان مسئول مىديد . دولتهاى ستمگر را در برابر چشم مردم تحقير مىكرد ، حتى يك بار گفت: «دولت زير پاى من است» !
كاشف الغطاء يكى از دانشمندان مجاهدى بود كه قلمش در دانش و سياست به طور يكسان جريان داشت . او مرجعى همگانى و پيشوايى عارف به شمار مىرفت . فيلسوف و فقيه و اصولى بود و در عصر خود ، چهره تابان شيعه محسوب مىشد . همواره از اسلام دفاع مىكرد و در برابر شبهههاى شكاندازان مىايستاد . به سختترين مسائل اعتقادى پاسخ مىداد و طرف را قانع مىساخت . نجف در دوران مرجعيت او كعبه راهيان انديشه و ادب و سياست بود . جهانگردان ، روزنامهنگاران ، كاوشگران و محققان خاورشناس بدان روى مىآوردند . آنان هنگامى كه وارد نجف مىشدند ، با دنيايى از وقار و معرفت روبهرو مىشدند و قلمهايشان از حقيقت اسلام و تشيع و ديگر ارزشهاى علمى كه حوزه بزرگ نجف در برداشت ، بهره مىگرفت .
از ميان هيئتهاى علمىاى كه به نجف آمدند ، هيئت علمى مصر بود كه به سرپرستى استاد احمد امين ، نويسنده كتاب فجرالاسلام ، اداره مىشد .
او از بارزترين شخصيتهاى فرهنگى مصر به شمار مىرفت و با كاشف الغطاء گفتوگوهاى علمى فراوانى راجع به مسائل اعتقادى و ريشهاى به عمل آورد كه اين گفتوگوها سبب گرديد وى از بسيارى از توجيهات تحريفآميز خود در مورد اصل الشيعه و اصولها دست بردارد .
كاشف الغطاء در تمام دوران زندگى خود به اصلاح امور مسلمانان علاقه شديد داشت . وى به تأسيس يك مركز اسلامى كه عهدهدار وظيفه امر به معروف و نهى از منكر بود و هيچيك از مراجع به اين كار سبقت نگرفته بود ، همت گماشت و از اين طريق توانست در برابر مفاسد اجتماعى و كارهاى ناپسند ايستادگى كند . وى يكى از رهبران انقلاب عراق به شمار مىرفت ؛ همان انقلابى كه استعمار انگليس را از عراق بيرون راند و حكومتى مردمى كه اسلام را به عنوان آيين رسمى دولت معرفى نمود ، تشكيل داد . او در طول مرجعيت خود ، در سختترين موقعيتهاى سياسى ، پناهگاه مردم محسوب مىشد و پدر امت اسلامى به شمار مىرفت و نامههاى خود را با امضاى «پدر روحانى» به پايان مىبرد .
اصلاحات قانونى
كاشف الغطاء آن سلسله از موضوعات فقهى را كه مدرك قوانين به شمار مىرفتند و آن روز در دادگاههاى عمومى مورد استناد بودند ، همه را بررسى و مورد تجديد نظر قرار داد و كتاب تحرير المجله را كه يك فقه اختلافى بود و فقه قانونى را علىرغم اختلاف مذاهب فقهى و جهتگيرىهاى آنها ، با يكديگر تطبيق مىداد ، بر اين اساس به رشته تحرير درآورد .
به طور كلى ، مكتب كاشف الغطاء مكتبى بود كه عقايد دينى را بر اساس تقريب ميان مذاهب گوناگون ، با يك سياست ويژه و با هدف اعلاى كلمه اسلام تصحيح مىنمود ؛ چنان كه محتواى مرجعيت او از مرزهاى مرجعيت سلف گذشته بود و شامل امور اعتقادى و سياسى مسلمانان مىگرديد .
درگذشت وى
كاشف الغطاء روز دوشنبه 18 ذى القعده سال 1373 هجرى در شهر كرند ايران از جهان رخت بربست . پيكر پاكش را به بغداد انتقال دادند . مسلمانان ، همه در فقدان او اشك مىريختند و به سر و سينه مىزدند . پيكرش در آرامگاه خصوصى او در دارالسلام نجف به خاك سپرده شد و براى او از سوى مراجع بزرگ و طبقات مختلف مردم در عراق و كشورهاى ديگر ، مجالس فاتحه برگزار گرديد . در اين مجالس قصيدههايى بلند و سخنرانىهايى بليغ و رسا ايراد مىشد ؛ چرا كه امت اسلام مصيبت مرگ رهبر شجاع و مصلح بزرگ خويش را ديده بود !
آواى بيدارى: ويژهنامه روزنامه جمهورى اسلامى... ، ص98 و 99 .
. از مقدمه كتاب اصل الشيعه و اصولها ، با اندكى تصرف .
. اين اشعار در مجله الثقافى كه در نجف به سرپرستى نويسنده اين مقاله اداره مىشد ، نقل شده است .