مصاحبه با آيت اللّه سيدرضى شيرازى
س: ابتدا شرحى از زندگى و فعاليتهاى علمى خود را بيان كنيد ؟
ج: درباره زندگى خودم در مصاحبههاى متعددى كه در مناسبتهاى مختلف شده است ، مطالبى را گفتهام . مجله حوزه يادنامهاى براى مرحوم ميرزاى شيرازى پدر بزرگ ما تنظيم كرده و مصاحبهاى هم با من كرده كه در آن مصاحبه توضيحاتى در اين زمينه دادهام ، حالا هم مختصرا توضيحاتى را عرض مىكنم .
تولد من در نجف بوده و تا حدود سى سالگى در نجف بودهام . مقدمات و قسمت معظم سطوح را در نجف خواندهام و قسمت زيادى از خارج را هم از درسهاى اساتيد نجف استفاده كردهام ، مخصوصا از پدرم و جد مادرىام مرحوم آيت الله العظمى شيخ محمد صادق شيرازى از مراجع تقليد . مدتى كه در نجف بودم در ايام تابستان و بعضى از ايام ديگر به تهران مىآمدم ؛ لذا از اساتيد تهران هم استفاده كردهام . بعد هم آمديم به تهران و مستقر شديم . زمانى كه در نجف بودم ، مقدارى هم درس مرحوم كاشف الغطاء را درك كردهام و اجازه اجتهادى هم از ايشان دارم كه در همان شماره مجله حوزه به چاپ رسيده است . اين اجازه اجتهاد را در 27 سالگى به من دادهاند . ايشان در سال 1372 ق اجازه را براى من صادر كرده و خودشان در سال 1373 ق وفات يافته است . بعد كه به تهران آمديم ، دنبال استاد مىگشتيم . خدمت مرحوم آشيخ محمدتقى آملى صاحب حاشيه منظومه و صاحب مصباح الهدى رفتم و از ايشان درسى خواستيم . ايشان اصرار داشتند و مايل بودند كه فقه تدريس كنند . فقه را از روى عروه شروع كردند . خارج عروه را همانطور كه مىنوشتند ، مىآمدند سر درس و همان را براى ما تدريس مىكردند و حالا هم به صورت كتابى در آمده ، يك دوره كتاب مصباح الهدى كه تا آخر زكات چاپ شده . ما هفت سال كمى بيشتر يا كمتر درس خارج ايشان مىرفتيم . دورههاى معقول را نزد مرحوم آقاى ميرزا مهدى قمشهاى خواندهام . نزد مرحوم شعرانى استاد عزيز و بزرگوار ، شرح اشارت و مقدارى شفا و هيئت خواندهام و خدمت آيت اللّه رفيعى قزوينى امور عامه ، سفر نفس اسفار و الهيات به معناى اخص اسفار خواندهام . و بخشى از شرح فصوص را نزد مرحوم استاد معظم فاضل تونى و بخش ديگرش را هم خدمت آيت اللّه قزوينى خواندهام و الآن هم مشغول تدريس هستيم . يك درس اسفار ، يك خارج كفايه يك خارج فقه و يك سرى درسهاى ديگر داريم . صبح و شب هم مسجد مىرويم و مراجعات مردم و كارهايى را كه مربوط به مسائل مذهبى مردم است هم انجام مىدهيم . اجمالاً وقتِ من بيشتر در مسائل علمى و فرهنگى مىگذرد . انشاءاللّه خدا توفيق بيشترى بدهد و بتوانم چيزهايى را كه نوشتهام ، چاپ و منتشر كنم . يك دوره منظومه و يك توضيحى هم بر اسفار دارم كه انشاءاللّه چاپ خواهد شد . كتابى [هم] در اصول عقايد نوشتهايم .
س: از چه زمانى با مرحوم حاج شيخ محمد حسين كاشف الغطاء آشنا شديد و اين آشنايى چگونه ادامه يافت ؟
ج: همانطور كه گفتم ، تولد من در نجف بوده و من از نزديك با همه علماى نجف آشنا بودم و ارادت داشتم . و بعضى از آنها درس مىگفتند و من به درس ايشان مىرفتم . از مرحوم شيخ ، من اجازه اجتهاد داشتم و قهراً بيشتر تماس داشتم با مرحوم شيخ و ارادت خاصى هم به ايشان داشتم و همانطور كه گفتم مقدارى هم به درس ايشان مىرفتم .
س: موقعيت علمى مرحوم كاشف الغطاء در نجف چگونه بود ؟
ج: مرحوم كاشف الغطاء (رضوان اللّه عليه) موقعيت ويژهاى داشت و شايد كمتر مرجع تقليدى اين موقعيت را داشت ؛ شايد بدين جهت كه ايشان نه فقط فقيه و اصولى بود ، بلكه ابعاد مختلفى داشت ، اديب بود ، سخنور بود ، شاعر بود ، منطقىِ عجيبى بود ، در ابعاد سخن به قدرى نافذ القا مىكرد كه كمتر كسى اينطور ديده شده است . به ياد دارم در نجف در ماه ربيع الاول به مناسبتى ، كه ضرورتى ندارد اشاره كنم ، بچهها ترقهبازى مىكردند ؛ همانطور كه در شب چهارشنبه سورى در ايران بچهها ترقه مىزنند ، در نجف هم بچه عربها غالبا اين كار را در ماه ربيع و نهم ربيع مىكنند . مرحوم كاشف الغطاء در صحن يك سخنرانى كرده . به قدرى اين سخنرانى نافذ و موثر بود كه مانع خيلى از حركتهاى آنها شد و اين واقعا كار دشوارى بود . چيز آسانى نبود كه بشود جلو بچهها را گرفت ، اما ايشان با يك سخنرانى توانست در اولياى اطفال و خود جوانها ، تأثير عجيبى به جا گذارد . اين از نفوذ كلام ايشان بود . خيلى جالب سخن مىگفت و خيلى جالب مىنوشت . ابعاد مختلفى داشت: بعد سياسى ، بعد ادبى ، بعد اجتماعى ،بعد مناظرهاى ؛ گويا اصلاً براى مناظره ساخته شده بود . استاد بود ، روش تحقيق داشت ، روش تدريس داشت ، نويسنده بود و ابعاد مختلف داشت . به هر حال ، با ساير مراجع فرق داشت . مرجعى ممكن است نويسنده نباشد و يا قدرت القا نداشته باشد و سخنور نباشد ، اما شيخ جامع همه اين ابعاد بود .
من نمونههايى را براى نمونه ذكر مىكنم: در كنگرهاى كه در بيت المقدس تشكيل شد ، شيخ هم در اين كنگره شركت كرد . مناسبت اين كنگره براى اين بود كه در «ليلة الاسراء» يعنى شبى كه پيامبر ، اسراء شد و آن حضرت را از مسجد الحرام تا مسجدالاقصى بردند ، اهل سنت معتقدند كه اول پيامبر را آوردند به مسجدالاقصى و به مسجد صخره و معراج پيامبر از مسجد صخره شروع شد . به مناسبت ليلة الاسراء (27 رجب) كنگرهاى تشكيل مىشد و خود من هم به اتفاق دو نفر از آقايان در سال 1380 ق قبل از فوت آيت اللّه بروجردى از طرف ايشان و به نمايندگى ايشان در اين كنگره شركت كرديم . بنده بودم ، مرحوم دكتر شهابى استاد برجسته دانشگاه تهران ، صاحب تاليفات بسيار ، و مرحوم آيت اللّه سيدنجفى شهرستانى از علماى تهران در اين كنگره مرحوم كاشف الغطاء هم در سال 1350 ق يعنى 63 سال قبل شركت كرده بودند . كنگره در آن زمان خيلى مهمتر از كنگرهاى بود كه ما رفتيم . وقتى كه ما رفته بوديم ، به مناسبت نجات الجزاير بود ؛ يعنى ملل اسلامى دعوت شده بودند تا براى الجزاير از استعمار فرانسه فكرى بكنند . بعد كه الجزاير نجات پيدا كرد ، اين كنگره هم تعطيل شد .
زمانى كه شيخ شركت كرده بود ، نمىدانم به همين مناسبت بوده و يا به مناسبت ليلة الاسراء . شيخ در آن سفرى كه در كنگره شركت كرده بودند ، جمعيت كنگره خيلى زياد بود . شخصيتهاى درجه اول عالم اسلام از تمام بلاد اسلامى بودهاند ، حتى از ايران هم بودهاند . ايشان از عراق رفته بودند . در اين كنگره چنان جاذبهاى داشته و چنان اعضاى كنگره را تحت تأثير قرار داده است كه نظير نداشت . در حدى بوده كه شيخ در نماز جماعت در خود بيت المقدس امامت جماعت مىكند و همه اعضاى كنگره بالاتفاق شيخ را امام كرده بودند . از سخنرانىهاى جالب اين كنگره ، سخنرانى شيخ است . عنوان سخنرانى ايشان كه نشاندهنده بينش وسيع ايشان است ، اين بوده كه شيخ در ابتداى سخنرانىاش مىگويد پيامبر براى دو چيز مبعوث شد: «بعث النبى للامرين كلمة التوحيد و توحيد الكلمة» ؛ پيامبر آمد تا مردم را به «لااله الا اللّه» كلمه توحيد و به وحدت كلمه دعوت كند ؛ يعنى تمام اختلافات بشرى را كنار بزند ، اختلافات نژادى ، اختلافات طبقاتى ، اختلافات قبيلهاى ، عشايرى ، خانوادگى... . پيامبر آمد كه بشر كليه اختلافات را كنار بگذارد ، دعوت به وحدت و اتحاد كرد . همين مطلب را شيخ مطلع بحثش قرار مىدهد تا مذاهب اسلامى همه متحد شوند و وحدت كلمه داشته باشند و از اينجا وارد اين مطلب مىشود كه تمام بدبختىهايى كه در جوامع اسلامى وجود داشته و دارد ، معلول تفرقه و معلول شكافهايى است كه بين فرق اسلامى وجود دارد . البته در آن زمان اسرائيل استقلالى نداشت . بعد هم كه استقلال يافت ، شيخ همين جملات را به مسلمانان مىگفت . وى فرمود كه ببينيد كه در نتيجه اختلاف و تفرقهاى كه شما مسلمانان داريد ، دشمن توانست چيره شود و اراضى شما را از دستتان خارج كند و فلسطين را غصب كند . مرحوم شيخ روى اين مطلب خيلى تأكيد مىكرد و هميشه دنبال اين مسئله بود .
شيخ سفرهاى متعددى كرده بود و به اطراف زياد مىرفت ، به حجاز ، لبنان ، مصر ، سوريه و ايران . به ايران مكرر آمده بود و به ويژه آنكه زبان فارسى هم خوب مىدانست . خيلى دنبال اتحاد بود . ايشان در سفرى به قاهره در دانشگاه الازهر درس گفته بودند و يا در حجاز با علماى حجاز ديدار و گفتوگو كردهاند و آنها را به اتحاد دعوت كردهاند . هر جا قدم مىگذاشت ، پيك اتحاد و اتفاق مسلمانان بود ؛ چرا كه معتقد بود تمام بدبختىهاى ما معلول اختلافات ما است . البته همه مراجع اينطور بودند ، منتها ايشان توجه و علاقه بيشترى به اين كار داشت . آقاى بروجردى هم علاقه به اين كار داشت . من مىدانم كه آقاى بروجردى در اين دارالتقريبى كه تأسيس شد و نتيجه آن اين شد كه شيخ شلتوت ، رئيس جامع الازهر ، براى اولين بار بعد از منحصر شدن مذاهب در چهار مذهب ، گفت: مىشود يك مسلمان شيعه باشد و مانعى ندارد . تعبد شيعى ، مانعى ندارد . آقاى بروجردى بعد از سكتهاى كه كرده بودند و حالشان خوب شد ، اولين سخنى كه گفتند اين بود كه آقاى قمى ـ آقاى قمى دبير دارالتقريب بود ـ ايران است يا رفته ؟ ايشان توجه داشت و نگران دارالتقريب بود ، ديگران هم همينطور بودند ، ولى مرحوم كاشف الغطاء براى اين كارها حتى خودش راه مىافتاد و سفر مىكرد و براى اتحاد مسلمانان مىرفت . بعد از آن سفرى كه از كنگره برگشت و به عراق آمد ، در مسجد كوفه استقبال عجيبى از شيخ شد و سخنرانى مفصلى در آن محفل كرد كه ، خيلى از اين مسافرت ، تجليل شد . البته من اين واقعه را درك نكردم اما كسانى كه آن را درك كرده بودند براى ما نقل كردند .
س: كاشف الغطاء در خصوص روحانيت ، مرجعيت و حوزههاى علميه چه ديدگاههاى اصلاحطلبانهاى داشت ؟
ج: ديدگاههاى اصلاحى گاهى در مورد برنامههاى درسى حوزه است ، گاهى در نحوه اداره دستگاه روحانيت . شيخ ديدگاه بسيار وسيعى داشت و به آن دسته از جنبههاى اصلاحى نظر داشت كه به وحدت منجر مىشود و از مسلمانان يك يد واحد مىسازد .
س: چرا كاشف الغطاء مرجعيت فراگيرى به دست نياورد ؟
ج: اين سؤالى است كه جواب آن خيلى ظريف است . در دورهاى كه شيخ زندگى مىكرد ، معاصران قوى و زبردستى داشت . ميرزا حسين نايينى ، ميرزاى اصفهانى ، آقا ضياى عراقى ، آقا سيدكاظم شيرازى ، آقا ميرزاعلى آقا شيرازى و در ايران حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى ، همه از معاصران قوى او بودند ، و مىدانيد كه در چنين محيطى مرجعيت تقسيم مىشود . علت اينكه مرجعى به مرجعيت فراگير دست مىيابد ، اين است كه ، زمان زيادى طول مىكشد و آن مرجع عمر زيادى مىكند و معاصرينش وفات مىكنند ، لذا مرجعيت در او خلاصه مىشود .
س: به آثار فقهى كاشف الغطاء هم اشاره بفرماييد .
ج: آن چيزى كه از ايشان چاپ شده و مهمترين اثر ايشان در فقه محسوب مىشود ، كتابى است به نام تحرير المجله ، در دو جلد . البته از ايشان قريب هشتاد اثر به صورت كتاب و مقاله باقى مانده ، اما كتابى كه در فقه است ، تحرير المجله مىباشد و آن هم قانونى بوده است كه در زمان تركان عثمانى كه عراق در اختيارشان بوده و بعد از آنها هم در مدارس حقوق تدريس مىشد . ايشان هم در ابتداى كتاب تحرير المجله مىگويد اسم اين كتاب ، مجلة العدليه يا مجلة الحكام بود . شيخ مىگويد من ديدم كه اين كتاب ، كتاب قانون تنها نيست ، كتاب ، كتاب خوبى است ، بلكه به فقه نزديكتر است ، به اين جهت من آن را شرح دادم و توضيح دادم و مستدلش كردم به نام تحرير المجله ، كه در دو جلد است و قدرت فقهى و علمى شيخ در اين كتاب معلوم مىشود .
س: تدريس كاشف الغطاء و جلسه درس ايشان داراى چه خصوصياتى بود ؟
ج: مرحوم كاشف الغطاء دو درس مىگفت . يكى اصول و ديگرى فقه ، و بيشتر درسهايش را در مقبره مرحوم ميرزاى شيرازى كه متصل به صحن است و يك مدرس هم در آنجا هست ، كه تدريس مىكردند ، فضلا جمع مىشدند و بحث و انتقاد زيادى مىشد . شيخ هم كه مردمى قوى بود ، به خوبى از عهده بر مىآمد و جواب اشكالات را مىداد .
س: از فعاليت و حضور كاشف الغطاء عليه استعمارگران از جنگ جهانى اول در ميدان جنگ ، همراه فرزند آيت اللّه سيد محمد كاظم يزدى ، چه اطلاعى داريد ؟
ج: مرحوم سيدكاظم يزدى فرزندش محمد را به جبهه جنگ فرستاد و جمعى از علما هم با او شركت كردند . مرحوم كاشف الغطاء نه تنها در جبهه شركت كرده ، بلكه در زمانى كه رشيد عالى گيلانى عليه انگليسىها كودتا كردند ، در آنجا هم حكم جهاد صادر كرد ؛ يعنى فردى بود صد در صد ضد استعمار . در بحمدون كنگرهاى تشكيل شد ـ بحمدون از قراى لبنان است ـ اين كنگره را انجمن آمريكايى دوستداران خاورميانه تشكيل داده بود و از رجال خاورميانه به منظور ايجاد ائتلاف بين اديان و مسيحيت عليه ماركسيسم و كمونيسم دعوت كرده بود . نامهاى به شيخ نوشتند و او را به كنگره دعوت كردند . شيخ جوابى داد كه در واقع يك كتاب است ، اين كتابچه به نام المثل العليا في الاسلام بحمدون ؛ يعنى الگوهاى انسانيت و الگوهاى برتر در اسلام است نه در بحمدون . اين نامه را مرحوم دكتر شريعتى به فارسى ترجمه كرده است . شيخ در اين نامه عليه استعمار و استثمار آنچنان فرياد كشيده و تمام فجايع و فريبهايى كه استعمار و استكبار جهانى در دنيا دارد ، به رخشان كشيده است .
مىگويد: شما با اين فجايع و مشكلاتى كه براى بشر به وجود آوردهايد ، حالا از ما دعوت به همكارى مىكنيد ؟ ! ما چه همكارى با شما داريم ؟ ما چطور مىتوانيم در كنار هم باشيم ؟ مگر امكان دارد ، با اين گرفتارىهايى كه شما براى مسلمانان ايجاد كردهايد ؟ و يك يك به آنهااشاره مىكند ؛ بنابراين مرحوم شيخ از اول شمشير به دست ، عليه استكبار بوده است .
س: حاكمان بغداد ـ از قبيل نظام پاشا ـ چه برخوردى با كاشف الغطاء داشتند ؟
ج: نظام پاشا معاصر پدر كاشف الغطاء يعنى شيخ على بوده . شيخ برادرى به نام شيخ احمد هم داشته . اين دو برادر سخت مورد علاقه آقا سيدكاظم يزدى صاحب كتاب عروه بودند ، تا جايى كه بسيارى از پرسشهايى كه از ايشان مىشد ، به اين دو برادر ارجاع مىداد تا جواب بدهند . اين دو برادر در تنقيح و تبويب و تهذيب كتاب عروه سهم بسيارى داشتهاند . اينها پسر[ان] آقا شيخ على هستند و آقا شيخ على مرد ملايى بود . ايران هم آمده و هفت سال در شهرهاى ايران مىگشته است . اديب ، كاتب ، شاعر ، اصولى ، فقيه و رجالى بوده و با اين نظام پاشا در بغداد دوستى داشته و اين موضوع ربطى به شيخ ندارد .
س: از روابط كاشف الغطاء با اساتيدش مانند سيدكاظم يزدى چه اطلاعاتى داريد ؟
ج: همانطور كه قبلاً ذكر كردم ، بهترين رابطهاى كه معمولاً بين استاد و شاگرد وجود دارد ، بين مرحوم آقا شيخ كاظم و كاشف الغطاء بوده و خود مرحوم كاشف الغطاء در شرحى كه از احوالات خودش نوشته و در مقدمه الفردوس الاعلى ـ كه از آخرين كتابهاى ايشان است و در سال 1371 ق يعنى سه سال قبل از وفاتش نوشته ـ آورده است كه من روابطم با آقا سيد كاظم يزدى چطور بوده و چقدر ايشان به من محبت داشته و سؤالات و خيلى از قضاوتها را به من ارجاع مىداده است .
س: روابط علما و مراجع عصر مانند سيدابوالحسن اصفهانى ، شيخ محمد حسين اصفهانى ، ميرزاى نايينى و ديگر علما با كاشف الغطاء چگونه بود ؟
ج: روابط خيلى خوب بود ، هيچ مشكلى در بين نبوده و مسئلهاى وجود نداشته . همه مرجع تقليد بودند و با هم هماهنگى داشتهاند ؛ مثلاً آقا سيد ابوالحسن در صحن نماز مىخواند ، كاشف الغطاء هم در صحن نماز مىخواند ، ميرزاى نايينى در صحن نماز مىخواند ، مرحوم كاشف الغطاء هم در صحن نماز مىخواند . بنابراين روابط خيلى دوستانه و صميمانه بوده است .
س: برخى نوشتهاند كه كاشف الغطاء همه آرا و نظريات خود را به واسطه افراد جاهل و متحجر صريحا اظهار نمىكرد . آيا شما چنين مطلبى را تأييد مىكنيد و براى آن نمونهاى سراغ داريد ؟
ج: من آقا شيخ محمدحسين كاشف الغطاء را صريحتر ، شجاعتر و باشهامتتر از آن مىدانم كه اينطور باشد . شما اگر يكى از كتابهاى ايشان ، مخصوصا كتاب الفردوس الاعلى ، را بخوانيد ، مىتوانيد بفهميد كه مرحوم شيخ چهقدر در مقابل تحجر و خرافات و حرفهاى بىپايه ، صريح و باشهامت بود . من اين حرف را قبول ندارم .
س: كاشف الغطاء با رجال علمى و سياسى مذاهب و فرق مختلف ، ملاقات و مباحثه داشته . اگر چنانچه درباره اين ملاقاتها ، افراد ملاقات شده ، موضوعات مورد بحث ، و نتايج آن چيزى مىدانيد ؟ بفرماييد .
ج: از جمله ملاقاتهايى كه داشته ، با احمد امين مصرى بوده است . وى كتابى عليه شيعه نوشت و مرحوم كاشف الغطاء جوابى تحت عنوان اصل الشيعه و اصولها تاليف كرد و به فارسى هم ترجمه شده و با نام اين است آيين ما منتشر شده است . وقتى كه اين كتاب منتشر شد ، به قدرى براى احمد امين جالب بود كه وى به نجف آمد تا شيخ را ملاقات كند و دست شيخ را ببوسد ؛ يعنى آن قدر مجذوب شيخ شد در منطق و قدرت بيان او .
س: اخلاق كاشف الغطاء در ابعاد مختلف فردى و اجتماعى چگونه بود ؟
ج: به ياد دارم كه شيخ وقتى در كوچههاى نجف راه مىرفت ، حتى به بچهها هم سلام مىكرد و احوالپرسى مىكرد ، با آن لهجه گرم و جذابى كه داشت . اخلاقش به قدرى جاذب بود و محاضراتش به قدرى جالب بود كه وقتى در مجالس مىنشست ، با شعر و داستان و تاريخ و حرفهاى مفيد همه را بهرهمند مىكرد .
س: بسيارى از آثار كاشف الغطاء مانند شرح عروهالوثقى به چاپ نرسيده ؛ اين تأليفات از نظر محتوايى داراى چه ارزشى هست و اينك در اختيار چه كسانى است ؟
ج: شرح عروه ، شرحى است كه شيخ بر عروه استادش نوشته و فعلاً نزد پسرش شيخ شريف در نجف است . اين شرح چند جلد است . شايد تمام عبارات شرح شده باشد و خيلى محكم و مستدل است . من اطلاع دارم زمانى كه به بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران امام خمينى گفته بودند كه يك چنين شرحى بر عروه وجود دارد ، ايشان تصميم گرفته بودند كه اين كتاب را چاپ كنند ، ولى موانعى ايجاد شد و بعد هم كه آقا به ايران تشريف آوردند ، ديگر كتاب به چاپ نرسيد و فعلاً نزد پسرش است .
س: تأليفات كاشف الغطاء از چه ارزش ادبى و بلاغى برخوردار است ؟
ج: در حد اعلاى جنبههاى ادبى . قلم ايشان آن قدر قوى بود ، آن قدر خوشبيان و خوشقلم بود كه كمتر عربى اين قلم و اين بيان را داشته است . خيلى فوق العاده بوده است .
س: برجستگى كاشف الغطاء بر علماى ديگر در چه جهاتى بوده است ؟
ج: در جامعيت ، بدين معنا كه فقيه بود ، اصولى بود ، فيلسوف بود ، عارف بود ، شاعر بود ، اديب بود ، نويسنده بود ، سخنور بود ، مبلغ بود ، مبارز بود ، مجاهد بود . جامعيتى كه شيخ داشته ، كمتر كسى داشته است .
س: با توجه به مسافرتهاى كاشف الغطاء به ايران ، پاكستان ، فلسطين و... ، اين سفرها داراى چه ابعاد و رهآوردهايى بوده است ؟
ج: نظر شيخ در اين مسافرتها بيشتر ايجاد اتحاد و هماهنگى ميان فرق اسلامى بوده است و تا حدى هم موفق بوده است .
س: از ملاقات كاشف الغطاء با رضا شاه در ايران چه اطلاعى داريد ؟ و كاشف الغطاء درباره دودمان پهلوى چه نظرى داشت ؟
ج: شيخ يك مرد سياسى بود و اهل مبارزه با استعمار . براى شيخ وضعيت رضا شاه واضحتر است تا ديگران . شيخ مىداند كه رضاشاه را انگليسىها آوردهاند و اين برايش روشن و واضح بود . شيخ به ايران كه مىآمدند ، به چند دليل مىآمد: يكى براى زيارت حضرت رضا عليهالسلام ، دوم براى علاقهاى كه شخصا به ايران داشته . جدش مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء هم در زمان فتحعلى شاه به ايران آمده و فتحعلى شاه احترام زيادى به ايشان كرده است . شيخ به همين جهت علاقه زيادى به ايرانىها داشته ؛ لذا فارسى هم خيلى خوب حرف مىزد .
س: وفات مرحوم كاشف الغطاء در نجف و ساير بلاد اسلامى چه عكس العملى داشت ؟
ج: مرحوم كاشف الغطاء در افغانستان ، هندوستان ، ايران ، مسقط ، لبنان ، سوريه و در ساير بلاد شيعهنشين مقلد داشت ؛ لذا در عراق و همچنين در ايران و هر جايى كه ايشان مقلد داشت ، فوت ايشان اثر عميقى داشت و سوگوارىهايى كه براى همه مراجع مىكنند ، براى ايشان هم مخصوصا در ايران برگزار شد .
س: خاطرات خودتان را از مرحوم كاشف الغطاء بيان نماييد .
ج: خاطرات خاصى كه دارم ، يكى همان منبرى است كه براى ترقهبازى بچهها رفت كه خيلى جالب بود و كيفيت نماز جماعت ايشان بود در صحن نجف ، كه صداى خيلى بلندى داشت و صدايش در ميان مأمومين مىپيچيد . در درس خيلى خوب القا مىكرد و احتياج به بلندگو نداشت و خيلى با حماسه و با شجاعت صحبت مىكرد . گاهى كه اشعار خوبى خوانده مىشد ، اظهار شعف مىكرد و اظهار شوق ادبى مىنمود .
خاطرهاى از سفر ايشان به ايران دارم: گاهى كه ايشان به تهران مىآمد ، به منزل حاج حسين آقاى ملك وارد مىشد . حاج حسين آقاى ملك كه در بازار حلبىسازان ـ بازار بين الحرمين فعلى ـ خانهاى داشت و شيخ به همين خانه وارد مىشد ، چون ايشان علاقه خاصى به كتاب داشت و در منزل مرحوم حاج حسين ملك كتابخانه نفيسى بود ، لذا به خانه ايشان مىآمدند .
حاج حسين آقا مرد اديبى بود . يك شب در خدمت شيخ در خانه ايشان بوديم . بعد از نماز حاج حسين آقاى ملك از ايشان پرسيد: شام اينجا تشريف داريد يا نه ؟ شيخ گفت: من امشب «موعودم» . حاج حسين آقا گفت: شما امشب «مدعوّيد» . مرحوم شيخ تصديق كرد و گفت: من اين كلمه را بر اساس اصطلاحات عرفى گفتم و صحيح ادبى همان است كه شما گفتيد .