مصاحبه با حجتالاسلام والمسلمين واعظزاده خراسانى
س: سابقه تدوين احكام خلافى و فقه مقارن در شيعه و سنى و سير آن را تاكنون بيان نماييد .
ج: تقريبا از قرن دوم مسائل الخلاف يا به تعبير كنونى فقه مقارن يا فقه تطبيقى در قلمرو فقه اسلامى مطرح بوده و راجع به آن كتاب نوشته شده است . در كتب فهرست ما از قبيل فهرست شيخ طوسى (385 ـ 460 ه) و فهرست شيخ نجاشى (رجال نجاشى) (372 ـ 450 ه) كتابهاى متعددى به علماى شيعه نسبت داده شده كه عنوان رديه بر مذاهب فقهى ديگر را دارد و اين كتابها را مىتوان به حساب فقه مقارن گذاشت .
در روايتى از امام صادق عليهالسلام نقل شده كه در پاسخ به ابوحنيفه اقوال مختلف علما و مفتيان را برشمرد و ابوحنيفه گفت: «آن امام ، افقه اهل زمان خود است ؛ زيرا اعلم به مذاهب و آراء فقها است» .
اين نوع كتابهاى رديه ، در فقه شيعه ادامه داشته تا عصر شيخ مفيد (413 هـ) و سيدمرتضى (م 436 ه) و شيخ طوسى كه به طور رسمى كتابهاى مسائل الخلاف رو به ازدياد ، بوده است . هماكنون كتاب الخلاف شيخ طوسى در دست است و براى اولين بار توسط مرحوم آيت اللّه العظمى بروجردى به طبع رسيد و پس از آن بارها به چاپ رسيده است .
اما در بين اهل سنت ، از عصر تابعين و به ندرت در عصر صحابه در بين آنان در بسيارى از مسائل فقهى اختلاف بوده و كسانى اين خلافها را همراه دليل ، بر قول مىدانستهاند ، برخورد ميان مكتب فقهى (عراق) كه بيشتر مبتنى به راى و قياس بود ، با مكتب اهل (مدينه) و حجاز كه مبتنى بر حديث بود ، حتى در زمان امام مالك بن انس (م 179) پيشواى اهل مدينه و امام ابوحنيفه (م 150) فقيه كوفه ، بسيار داغ بود و آنان آراء فقهى يك ديگر را انتقاد و نقض مىكردند .
اما ظاهراً اولين كتابها در اين خصوص توسط محمدبن الحسن الشيبانى (131 ـ 189) ، شاگرد معروف ابوحنيفه ، تأليف شده است . در سالهاى اخير ، كتاب مهم شيبانى به نام «الحجة على اهل المدينة چاپ شده است و پس از وى ، اين رشته از فقه ميان فقهاى معروف مانند امام شافعى (م 204) اوزاعى (88 ـ 157) ابن المبارك (118 ـ 181) شيبانى ، ابويوسف (113 ـ 182) و ديگر فقهاى مشهور پراكنده در شهرهاى بزرگ و پايگاههاى مهم علوم اسلامى ، رواج داشت ، تا اين كه در قرن 3 و 4 امام طبرى (224 . 410) كتاب اختلاف الفقهاء را نوشت كه قطعهاى از آن به چاپ رسيده است .
پس از قرن چهارم ، ابن حزم آندلسى (م 456) ، دانشمند معروف آندلس ، در كتابهاى خود از جمله در كتاب الفصل ، آراى علماى مشرق از جمله قياس را به شدت مورد حمله قرار داد و كتابهاى او نيز يك نوع فقه تطبيقى است .
شاخص مهم همه اين كتابها آن است كه همه به منظور حمايت از يك مذهب و رد مذاهب ديگر فقهى نوشته شده است ؛ هر چند كتاب مسائل الخلاف طبرى تا حدودى از اين جبههگيرى عارى است .
روش فقه مقارن ، بعد از شيخ طوسى كم و بيش در بين شيعيان ادامه داشت ، تا اين كه توسط علامه حلى (726) و شاگردان و اتباع وى به شدت گسترش يافت . كتاب تذكرة و منتهى از علامه ، و همچنين كتابهاى شهيد اول (م 786) تا برسد به مفتاح الكرامه سيد جواد عاملى (م 1236) و جواهر الكلام شيخ محمد حسن (م 1266) صاحب جواهر ، همواره رو به گسترش بود و بعدا كمى افول كرد تا اين كه مجددا به همت مرحوم استاد بزرگ آيت اللّه بروجردى ، در بين شيعه احيا گرديد و باب شد .
آن چه گذشت مسائل الخلاف در سطح مذاهب اسلامى بود ، اما در مورد اختلافات بين علماى شيعه از عصر علامه تاكنون ادامه دارد . علامه حلى كتاب مختلف الشيعة را نوشت و علامه سيدجواد عاملى كتاب مفتاح الكرامه را و اين دو كتاب صرفا نظر به فقه مقارن در مذهب شيعه ، با چاشنى از فقه اهل سنت ، داشتهاند . ديگر كتب مهم فقه ، از قبيل شروح متعدد شرايع و مختصر النافع ، هر دو از محقق اول (م 676) و قواعد علامه و تبصره او هم سراسر ، فقه مقارن در خصوص آراى فقيهان شيعه است .
س: سرّ اهتمام شيعه به اين شيوه از بحث و ثمرات آن چه بوده است ؟
ج: در مورد اختلاف شيعه و اهل سنت ، نظر به اين كه آرا و فتاواى ائمه اهل بيت غالبا در جو اهل سنت ـ يعنى در شرايطى كه فقه رايج همان فقه اهل سنت بوده ـ صادر شده است ، قهرا ناظر به آن فتاوا بوده و از اين لحاظ ، فهم درست روايات و اقوال ائمه اهل بيت مبتنى بر دانستن اقوال و فتاواى اهل سنت در آن هنگام است . علاوه بر اين ، كتابهاى فقه مقارن ، همان است كه اشاره شد ، غالبا رديه است ؛ يعنى علماى شيعه يا مذاهب ديگر با نقل آرا و استدلال مذاهب مخالف خود مىخواستهاند آنها را رد كنند و مذهب خود را اثبات نمايند ؛ از اين لحاظ به دانستن اقوال ديگران نياز داشتند تا بتوانند آنها را رد كنند .
علاوه بر اين ، به طور كلى ، دانستن تاريخ فقه ، در استنباط و اجتهاد ، خيلى دخالت دارد و تاريخ فقه ، بخش عمدهاش سير فتاواى فقهاى مذاهب است كه منحصرا در فقه مقارن قابل بحث است ، و در فقه يك مذهب نمىگنجد .
س: پايگاه تحريرالمجله علامه شيخ محمد حسين كاشف الغطاء در ميان تأليفات فقه مقارن و احكام خلافى چيست ؟
ج: تحرير المجله را مرحوم كاشف الغطاء جهت تكميل و تحرير مجلة العدل ، تأليف كرد . اين كتاب كه نام آن بنا بر مقدمه تحرير المجله ، مجلة العدل يا مجلهالاحكام است ، كتابى است كه از طرف فقهاى عثمانى ، به عنوان ، قانون مدنى در سراسر امپراتورى عثمانى نوشته شده و ساليان دراز در آن كشور و در كشورهاى عربى مرجع احكام قانونى بوده است .
اين كتاب ، مسائل فقهى را به كيفيت ماده قانون درآورده و به اصطلاح رايج امروز در كشورهاى عربى هدف از آن تقنين الشريعة الاسلامية است ؛ يعنى فقه اسلامى را قانون كشور اسلام قرار دادن ؛ همين كارى كه پس از انقلاب شكوهمند اسلامى ، در ايران تا حدودى انجام يافته و اميد مىرود به نحو كامل ، احكام الهى پياده شود .
مرحوم كاشف الغطاء مىنويسد:
من اين كتاب را كه در زمان تركها (عثمانىها) تاكنون در معاهد و مؤسسات حقوقى تدريس مىشود ، ملاحظه كردم . با اين كه داراى حسن ترتيب و باببندى نيكو و پرمحتوا است ، نياز به تنقيح و تجديد نظر و نيز اشاره به تكرارها و مطالب زيادى ، و بيان مدارك و اضافه كردن پارهاى از اصول و فروع همراه ادله و مبانى اساسى و اصولى آن دارد .
«اين كتاب ، همان طور كه از سبك و اسلوب آن پيدا است ، جانب فقهى بر آن غلبه دارد تا جنبه قانونى يا به تعبير ديگر فقه قانونى يا قانون فقهى است . و در هر صورت ، اين نوع از ملاحظات را نوشتم و آن را به منزله تحرير و تنقيح كتاب مجلة العدل قرار دادم» .
«غرض عمده من از اين عمل دو امر است:
اول: شرح و تعليق بر آن كتاب و حل پارهاى از مشكلات آن ؛
دوم: بيان آن چه از مندرجات آن كتاب ، بر فقه مذهب اماميه منطبق يا با آن مخالف است و چه بسا در خلال اين بحثها ، فرق موازين فقهى مذهب اماميه با مذاهب ديگر اسلامى ، آشكار گردد و دانسته شود كه اين فقه چقدر عميق و پرمحتوا ، و منابع و مأخذ آن چقدر گسترده و نيز فروع آن بسيار ، و مبانى آن مستحكم و مدارك آن قوى است و داراى چه مضامين عالى و غالبا موافق با عقل و عرف است» .
«در عين اين دقت نظر ، ما حق نويسندگان آن كتاب را ناچيز نمىشماريم هر يك از ما طريقهاى دارد ، ولكل وجهة هو موليها وكلا وعداللّه الحسنى ، هر كدام از بزرگان علماى اسلام تمام كوشش خود را به كار بسته و نهايت جهد را نموده (وكل سعيه مشكور)» .
«نهايت اميد من از فضلا و جوانان مهذب كه آن را مطالعه مىكنند ، آن است كه خود را در پارهاى از عواطف چه به نفع يا عليه ما باشد ، تهى كنند و مطالب را همانطور كه هست بنگرند و حق آن را با معيار عدل و انصاف بدون تندروى و حقكشى ، بدهند» .
به نظر مىرسد اين مقدمه به بهترين وجه هدف از تاليف كتاب تحرير المجله را بيان نموده و نياز به توضيح ديگرى نداريم .
علامه كاشف الغطاء در مقدمه راجع به سه مسئله مهم پيش از داخل شدن در اصل بحثهاى فقهى تمهيد نموده است:
1 . جايگاه شرايع و قوانين اديان در زندگى بشر ؛
2 . اين كه اساس معاملات و عقود در فقه اسلامى بر اعتباريات عقلايى است ؛
3 . تعريف علم فقه و بيان اقسام احكام شرعيه ، اعم از احكام وضعيه و احكام تكليفيه .
آنگاه بحث خود را از ماده 2 مجله تحت عنوان «الأمور بمقاصدها» آغاز كرده است .و چنان كه پيدا است هر جا خود نظرى داشته بر اصل مادههاى كتاب افزوده است .
اين كتاب ، به نظر ما فعلاً بهترين كتاب در زمينه فقه قانونى است . عبارت آن روشن و فصيح و خالى از اغلاق و اطناب است . مرحوم كاشف الغطاء در بين متأخرين ، به فكر روشن و دقت نظر و اطلاع از اوضاع و احوال جهان و واقف به مقتضيات عصر ، معروف بود ، علاوه بر اين كه نويسندهاى چيرهدست و خطيبى ورزيده بود . شرح سفرهاى علمى او به مصر و سوريه و اهميتى كه استادان بزرگ اهل سنت براى وى قايل بودند ، خود موضوع يك مقاله است .
س: ميزان آشنايى و تسلط كاشف الغطاء به فقه اهل سنت را بيان كنيد .
ج: مرحوم كاشف الغطاء از فقهاى مصلح و از مناديان وحدت اسلامى است و عالم مصلح نمىتواند نظر خود را به يك مذهب محدود كند ، بلكه بايد به همه مذاهب اسلامى نظر داشته باشد كه لازمه آن ، اطلاع از مذاهب ديگر است . مرحوم استاد آيت اللّه بروجردى نيز كه به امر تقريب مذاهب ، بسيار اهميت مىداد و از بزرگترين مصلحان اسلامى عصر ما بود ، او نيز به دانستن فقه مذاهب اهميت مىداد و مىفرمود: «قدماى ما مسائل الخلاف را حفظ داشتند» .
در عين حال ، سير در همين كتاب تحريرالمجلة حدود اطلاعات وسيع مرحوم كاشف الغطاء را از فقه مذاهب ديگر در بر دارد .
س: المجله و تحرير المجله را در مقايسه با يكديگر چگونه ارزيابى مىكنيد ؟
ج: من در سابق كتاب مجلة الاحكام را ديدهام و فعلاً دسترسى به آن ندارم ، اما تفاوت ميان آن دو از خلال مطالب كتاب تحرير المجلة به دست مىآيد ؛ زيرا در برخى از ابواب ، قواعد و فروع زيادى را بر اصل كتاب افزوده است و گاهى پارهاى از فروع را زايد مىداند .
س: امتيازات تحرير المجله چيست ؟ تلاش كاشف الغطاء را در اين زمينه چگونه ارزيابى مىكنيد ؟
ج: بزرگترين امتياز اين كتاب آن است كه در رشته خود يعنى فقه قانونى در عصر خود ، در بين شيعه كتاب منحصر به فرد بود . پس از آن هم هنوز كتابى به اين استحكام و متانت در اين زمينه نوشته نشده است . بنابراين ارزيابى ما آن است كه اين كتاب ، در نوع خود اولين و آخرين و مهمترين كتاب در فقه قانونى شيعه است .
س: تأليف و انتشار تحرير المجله چه بازتابى داشت ؟
ج: در حوزههاى علميه ما متأسفانه اين كتاب ناشناخته مانده و به عنوان يك كتاب درسى يا يك كتاب مرجع مطرح نيست . تنها در قلمرو دانشكده حقوق و معاهد قضايى ، بيشتر در عراق ، ارزش آن دانسته شده است و گويا كتاب درسى بوده است .
س: در زمينه عرضه فقه در قالب قانون و قاعده به شكلى كه پاسخگوى نيازهاى زمان باشد ، تاكنون چه كارهايى توسط فقهاى اهل سنت و اماميه انجام گرفته و چه خلأهايى هماكنون وجود دارد ؟
ج: پيش از انقلاب ، كتاب قانون مدنى نوشته دكتر امامى بهترين كتاب بود . بعد از انقلاب كارهاى متفرقى صورت گرفته كه من از كمّ و كيف آن آگاه نيستم ، ولى در مصر و برخى كشورهاى ديگر عربى كم و بيش كتابهايى تأليف شده كه فعلاً دسترسى به آنها ندارم تا آنها را معرفى كنم .
س: براى انجام وظيفه فوق، چه راهنمايىها و توصيههايى براى طلاب و فضلاى حوزه داريد؟
ج: فضلاى حوزه ، هماكنون كه به بركت انقلاب اسلامى مجددا به سوى پياده كردن فقه اسلامى در قلمرو قضايى پيش مىروند ، بايد خود را براى قضاوت و تأليف و تدوين فقه قانونى آماده نمايند . در اوايل انقلاب از سوى مركز هماهنگى و وحدت حوزه و دانشگاه در زمينه حقوق ، جزوههاى باارزشى منتشر مىگرديد كه اگر آن كار ادامه پيدا مىكرد ، تدريجا نيازهاى موسسات قضايى و حقوقى ما را برآورده مىنمود .
بر علما و فضلاى حوزه است كه از علم حقوق و تشكيلات دادگسترى كاملاً اطلاع پيدا كنند و فقه اسلامى را در اين زمينه ، تدوين و تدريس كنند . البته از خلط ميان فقه و قانون ، در كتابها و در حلقههاى درس ، بايد اجتناب كرد تا استقلال فقه اسلامى محفوظ بماند ، ولى در مقام عمل و اجراى قوانين ، چارهاى از آن نيست .
در كشورهاى ديگر اسلامى (مانند سودان) كه در صدد پياده كردن احكام اسلامى در دادگسترى خود هستند ، نياز مبرمى به اين نوع از كتابها دارند . در سفرى كه من به سودان داشتم ، از شوراى عالى قضايى شهر خرطوم پايتخت سودان ديدن كردم ، آنان صريحا نياز خود را به كتابهاى فقه قانونى كه در ايران تأليف شده ، اظهار مىكردند . و من به آنان كتاب تحريرالمجله را معرفى كردم و قول دادم كه نياز آنان را به اطلاع مقامات قضايى برسانم ، و رسانيدم ، تا كتابهاى عربى را براى آنها بفرستند و كتابهاى فارسى را هم به عربى ترجمه نموده ، براى شوراى عالى قضايى سودان و مؤسسات مشابه در كشورهاى ديگر اسلامى ، ارسال دارند ؛ اما هنوز اين كار انجام نگرفته است . فضلاى حوزه مىتوانند با ترجمه كتابهاى مفيد ، اين خلأ را پر كنند ، وللّه الحمد اولاً و آخراً .
آواى بيدارى ، ويژهنامه روزنامه جمهورى اسلامى... ، ص48 ـ 51 .