حجتالاسلام والمسلمين مسيح مهاجرى
علامه مجاهد آيت اللّه شيخ محمدحسين آل كاشف الغطاء متولد سال 1294 و متوفاى سال 1373 هجرى قمرى ، از علماى بزرگ شيعه است كه با برخوردارى از آگاهى به زمان و تعهد عملى به رسالت علم ، از پيشتازان مبارزه عليه استعمار جديد به شمار مىرود . مطالعه زندگى اين عالم عامل ، به روشنى نشان مىدهد كه او با دركى عميق از مسائل روز در سطح جهان و پشتوانهاى محكم از آگاهىهاى اسلامى و بهرهمندى از قلبى مالامال از عشق به اسلام و مجد و عظمت امت اسلامى ، وارد عرصه سياست شد و در يكى از دشوارترين شرايط زمان ، به انجام وظيفه خطيرى كه بر اساس بينش اصيل ضرورت مداخله علما در سياست و مسائل اجتماعى بر دوش خود احساس مىكرد ، اقدام نمود .
كار بزرگ مرحوم كاشف الغطاء كه هنوز ابعاد آن به طور كامل شناختهشده نيست ، معرفى دقيق استعمار جديد و پديدههاى شوم ناشى از آن در جهان اسلام به طور عام و در جهان غرب به طور خاص بود . با توجه به همين ويژگى است كه بايد شخصيت سياسى كاشف الغطاء و نقش برجسته او در تاريخ سياسى اسلام ارزيابى شود . اين ارزيابى ، تنها در صورتى ميسر خواهد بود كه چشماندازى از اوضاع سياسى جهان اسلام به ويژه جهان عرب در قرن چهاردهم هجرى قمرى كه بستر رشد فكرى و تلاشهاى سياسى كاشف الغطاء بود ، ترسيم شود و از اين طريق جايگاه اين عالم برجسته در عرصه سياست مشخص گردد . اين كارى است كه بايد به دست تدوينكنندگان تاريخ سياسى به ويژه تاريخ نهضتهاى اسلامى صورت گيرد . اين مقاله صرفاً عهدهدار عرضه شمايى كلى و اجمالى از چنين طرح گستردهاى است .
اوضاع سياسى جهان اسلام در قرن چهاردهم هجرى قمرى
پس از قرنها سكون و سكوت در كشورهاى اسلامى حاكم بود ، قرن چهاردهم هجرى قمرى را بايد قرن بيدارى فكرى ملتهاى مسلمان و قرن خيزشهاى عمومى براى كسب استقلال توسط مسلمانان ناميد . با مرورى بر حوادث مهم قرن چهاردهم ، مىتوان به اهميت فوق العاده اين قرن پى برد . استعمار غرب كه با بهرهگيرى از غفلت ملتهاى مسلمان و حكومتهاى آنها ، توانسته بود براى مدتى طولانى در سرزمينهاى پهناور و پرثروت اسلامى اردو بزند ، در آغاز قرن چهاردهم هجرى قمرى شديدا راجع به تجديد قوا و ايجاد تغييرى در شيوه عمل خود ، احساس نياز مىكرد . استعمارگران براى تحكيم سلطه خود در كشورهاى غربى ، طرح تجزيه عثمانى را به اجرا درآوردند كه در تاريخ معاصر به مسئله شرق معروف است . هرچند دولت عثمانى به دليل ماهيت اشرافى خود و به خاطر بيگانگى با اسلام و مردم ، به طور طبيعى محكوم به فروپاشى بود ، ولى استعمارگران غربى و در رأس آنها انگلستان ، با بهره جستن از اين ضعف و به بهانه حمايت از ملتهاى عرب ، براى كسب استقلال و بادستاويز قرار دادن ورود دولت عثمانى در جنگ جهانى اول به نفع آلمان ، انتقام چند قرن فروخورده خود را از بزرگترين كشور اسلامى گرفتند و قلمرو امپراتورى عثمانى را به چندين كشور ضعيف تقسيم كردند .
هرچند تجزيه عثمانى توسط استعمارگران غربى در نيمه قرن چهاردهم هجرى قمرى با هدف روى كار آوردن دستنشاندگان خود در هريك از كشورهاى كوچك اسلامى در جهان عرب و اعمال سلطه قوىتر بر آنها به منظور استثمار بيشتر اين كشورها صورت گرفت ، اما همين امر سرآغاز جنبشهاى آزادىخواهانهاى در ميان ملتهاى عرب شد و اين قرن را به قرن بيدارى و خيزشهاى عمومى براى كسب استقلال تبديل كرد . استعمارگران نيز به موازات بيدارى ملتهاى مسلمان ، تلاش گستردهاى براى تغيير شيوه استعمارى خود آغاز كردند و با حربه استعمار نو وارد صحنه شدند . استعمار نو ، با ابزار فرهنگى به بنيان انديشه و اعتقاد و ايمان اسلامى حملهور شد كه در واقع ، نوعى تغيير در شيوه تهاجم از نظامى به فرهنگى بود .
در چنين وضعيتى است كه عالمان عامل ، با احساس وظيفهاى كه در قبال سرنوشت مردم و حراست از سنگر ايمان و اعتقاد مىكنند ، بايد وارد صحنه شوند ، مردم را بيدار كنند و پيشاپيش آنان پرچم جهاد عليه بيگانگان را بر دوش بكشند . اگر قرن چهاردهم هجرى نه تنها در كشورهاى عربى بلكه در اكثر كشورهاى اسلامى ، قرن ظهور طلايهداران جنبش فكرى و بيدارى اسلامى از قبيل ميرزاى شيرازى ، سيدجمال ، محمد عبده ، سيدمحسن امين جبل عاملى ، كاشف الغطاء ، شيخ فضل اللّهنورى ، سيدحسن مدرس ، آيت اللّه نايينى ، اقبال لاهورى و... است ، دقيقا به همين دليل است كه اين متفكران صاحب درد ، با احساس خطرى كه از ناحيه استعمارگران مىكردند ، با تمام وجود به صحنه آمدند و همچون شمعى فرا راه مسلمانان سوختند تا راه نجات از چنگ استعمارگران و بازيابى مجد و عظمت از دسترفته را به آنها نشان دهند . اين عالمان متعهد ، به درستى دريافته بودند كه استعمارگران ايجاد تفرقه بين مسلمانان و تقسيم امت اسلامى به ملتهاى كوچك و ضعيف را به عنوان اساسىترين اقدام برگزيدهاند . به همين جهت است كه همه اين مصلحان و متفكران ، شعار وحدت امت اسلامى را محور اصلى كار خود قرار داده و در سرتاسر قلمرو اسلامى همواره مردم را به كنار گذاشتن اختلافات و بىاعتبار دانستن مرزهاى جغرافيايى كه دشمنان براى آنها تعيين كردهاند و تلاش براى بازگشت به هويت اسلامى خويش فرا مىخواندند . جهاد علماى عراق براى كسب استقلال آن كشور از سلطه انگليس ، استقلال پاكستان از هند ، جنبش مشروطيت در ايران ، جنبشهاى بيدارى اسلامى در مصر ، شبه قاره هند ، افغانستان و لبنان و سوريه كه همگى از حوادث مهم قرن چهاردهم هجرى قمرى هستند ، از نتايج بيدارگرىهاى همين متفكران بزرگ مسلمان مىباشند .
قرن چهاردهم هجرى قمرى ، دو حادثه بزرگ اما بسيار تلخ نيز در خود دارد: يكى ظهور امپراتورى كمونيسم همراه با بلعيدن قلمرو وسيعى از سرزمينهاى اسلامى با صدها ميليون مسلمان در آسياى ميانه ، آسياى دور و اروپاى شرقى كه نتيجه ضعف دولتهاى ايران ، عثمانى و مسلمانان شرق آسيا بود ، و ديگر تأسيس دولت اسرائيل در سرزمين فلسطين كه از نتايج مستقيم تجزيه عثمانى و ضعف و وابستگى شديد دولتهاى حاكم بر كشورهاى عربى محسوب مىشود .
هرچند اين هر دو ضربه را مسلمانان در اثر تفرقه و غفلت متحمل شدند ، لكن تفاوتى كه ميان آنها وجود دارد ، اين است كه مسئله اشغال فلسطين توسط صهيونيستها ، با مقاومت توأم با روشنگرىهاى وسيع همراه بود و همين امر موجب شد اين ماجرا به يك مسئله بين المللى تبديل شود كه هنوز پرونده آن مفتوح است ، ولى بلعيده شدن قلمرو وسيعى از سرزمينهاى اسلامى توسط كمونيسم علىرغم آن كه با مقاومتهاى قابل توجهى همراه بود ، به دليل توأم نبودن با روشنگرى ، هرگز به يك مسئله بين المللى تبديل نگرديد و اصولاً پروندهاى نيز براى آن باز نشد . نكته مهمى كه پيدايش چنين تفاوتى را توجيه مىكند ، وجود متفكرانى روشنگر در خاورميانه اسلامى و فقدان چنين افرادى در سرزمينهايى كه كمونيسم آنها را تحت سلطه خود درآورد ، مىباشد . غفلت سنگين مجموعه جهان اسلام نيز نكته ديگرى است كه دست كمونيستهاى اشغالگر را از اروپاى شرقى تا روسيه و تا چين براى به زير سلطه كشيدن مسلمانان باز گذاشت .
شخصيت سياسى كاشف الغطاء
كاشف الغطاء ، فقيه ، مفسر ، اصولى ، فيلسوف ، اديب و سياستمدارى بود كه پس از فراغت از تحصيل در حوزه علميه نجف مانند طبيبى دوّار براى انجام دادن رسالت دينى خود و بيدار كردن مسلمانان ، به نقاط مختلف جهان اسلام از جمله فلسطين ، مصر ، هند ، پاكستان ، كشمير ، ايران ، لبنان و سوريه سفر كرد و با سخنرانىهاى پرشور خود ، مسلمانان را با توطئههاى دشمنان اسلام و غفلتهايى كه دچار آن هستند ، آشنا ساخت و آنها را به وحدت و همبستگى براى مقابله با اين توطئهها دعوت نمود . تحرك چشمگير و روحيه جهادى كه اين عالم ژرفانديش از آن برخوردار بود ، موجب شد شخصيت او در عرصه سياست برجستگى خاصى پيدا كند و به يك رهبر اجتماعى و مصلح بزرگ تبديل شود . همين امر موجب شد مردم از او به عنوان امام كاشف الغطاء ياد كنند و براى حل مشكلات خود به او مراجعه نمايند و او را ملجأ خود بدانند .
برجستگى شخصيت كاشف الغطاء در عرصه سياست ، از درك عميق و سرعت انتقال فوق العادهاى كه در مسائل روز و تحليل صحيح آنها داشت ، ناشى مىشود . او با برخوردارى از همين دقت نظر و عمق فكرى بود كه در اولين سالهاى ظهور و بروز آمريكا در صحنه سياست استعمارى ، خطر اين ام الفساد قرن را به عنوان يك قدرت شيطانى تشخيص داد و در خطابهها ، نامهها ، بيانيهها و محاورههايش به عموم مخاطبان خود گوشزد نمود كه آمريكا به همراه دو پايى كه با آن راه مىرود ، يعنى انگليس و فرانسه ، در سرزمينهاى اسلامى جنايت مىكند و همه بدبختىهاى اعراب از همين جنايات ناشى مىشود . نكته بسيار مهم اين است كه آمريكا با ارزيابى دقيقى كه از شخصيت سياسى و نفوذ اجتماعى مرحوم كاشف الغطاء در جهان عرب و كشورهاى اسلامى داشت ، به وسايطى تلاش كرد از او به عنوان وسيلهاى براى مقابله با نفوذ كمونيسم در اين منطقه از جهان بهرهبردارى كند و طبعا از اين طريق راه را براى گسترش نفوذ استعمارى خود هموار نمايد . آنچه در همين زمينه ، بسيار قابل توجه است ، اين است كه كاشف الغطاءبا هوشيارى خاص خود ، به عمق توطئه آمريكايى پى برد و با برنامهاى بسيار دقيق و حساب شده ، به مقابله با آن پرداخت و موفق شد اين نقشه شيطانى را نقش بر آب كند .
در تاريخ 24 اسفند 1332 شخصى به نام گارلندايوانز هاپكينز به عنوان نايب رئيس انجمن آمريكايى دوستداران خاورميانه ، طى نامهاى از نيويورك به نجف خطاب به كاشف الغطاء با مقدمهچينىهاى زيركانهاى درباره ضرورت همكارى رجال و شخصيتهاى مسلمان و مسيحى براى ترويج ارزشهاى معنوى و يافتن راههاى مقابله با الحاد وماديگرى از ايشان دعوت مىكند در كنگرهاى كه به منظور تبادل نظر در همين زمينهها در تاريخ دوم ارديبهشت 1333 در هتل امباسادور شهر بحمدون لبنان با شركت 25 شخصيت مسيحى و 25 شخصيت مسلمان برگزار خواهد شد ، شركت نمايد . كاشف الغطاء با دريافت اين نامه علىرغم تعارفات و احترامات خاصى كه درباره شخص ايشان در آن وجود داشت و علىرغم اين كه به كنگرهاى كه قرار بود برگزار شود ، كاملاً رنگ مذهبى داده بودند و هيچگونه نشانهاى از سياسى بودن قضيه در آن نبود ، به روشنى دريافت كه «انجمن آمريكايى دوستداران خاورميانه» ، يك مؤسسه صد در صد سياسى است كه دولت آمريكا قصد دارد به وسيله آن ، كنگره بحمدون را تشكيل دهد تا پوششى باشد براى پىگيرى اهداف آمريكا ، جهت گسترش نفوذ خود در كشورهاى عربى و اسلامى ، به منظور مقابله با كمونيسم كه در آن سالها در دروازههاى اين كشورها اردو زده بود و رقيب سرسختى براى آمريكا به شمار مىرفت .
آمريكايىها از نقطهنظر روانى ، انتخاب بسيار دقيقى كرده بودند . آنها در محاسبات خود ، حساسيت شديد علماى اسلام به ويژه علماى شيعه راجع به خطر كمونيسم ، دور بودن حوزه علميه نجف در آن زمان از عمق مسائل سياسى جهان و همچنين نگرانى شديد مردم عراق را به خاطر اوضاع متشنج كشورشان كه در اثر نفوذ افكار كمونيستى آبستن حوادث مهمى بود ، مورد توجه قرار داده بودند . انتخاب كاشف الغطاء نيز در واقع بهترين انتخاب در چارچوب همين محاسبات بود ؛ زيرا او علاوه بر آن كه مرجع تقليد شيعيان بود ، به عنوان برجستهترين شخصيت سياسى ـ دينى جهان اسلام در آن زمان ، در كانون توجه عموم مسلمانان قرار داشت و همراهى او با كنگره بحمدون مىتوانست كفه آمريكا را در رقابت با كمونيسم به ميزان قابل ملاحظهاى سنگين كند .
كاشف الغطاء با ژرفانديشى خاص خود ، اين نقشه دقيق سياسى را با همه پيچيدگىهايى كه داشت ، به درستى خواند و مهمتر آن كه با نقشهاى دقيقتر به ميدان مبارزه با آن رفت و آن را كاملاً نقش بر آب كرد . او در پاسخ دعوت انجمن آمريكايى دوستداران خاورميانه ، نامهاى مفصل نوشت و ضمن برشمردن جنايات استعمارگران غربى در حق مسلمانان و به ويژه جنايات آمريكا و مطرح كردن مسئله صهيونيسم و رژيم غاصب و اشغالگر اسرائيل ، به برگزاركنندگان كنگره اعلام كرد كه اگر واقعا در پى شناخت و ترويج ارزشهاى معنوى هستند ، بايد بدانند كه اين ارزشها در اسلام يافت مىشود ، نه در بحمدون .
هاپكينز كه با مشاهده پاسخ زيركانه و كاملاً حسابشده كاشف الغطاء خود و دولت آمريكا را در توطئهاى كه تدارك ديده بودند ، ناكام ديد ، طى تلگرافى خالى از تعارفات گذشته ، از كاشف الغطاء خواست به هر حال ، مشخص نمايد كه در كنگره شركت خواهد كرد يا نه ، و كاشف الغطاء در پاسخ ، بسيار مختصر نوشت: «متأسفانه نمىتوانم شركت كنم» .
كنگره بحمدون ، در موعد مقرر يعنى دوم ارديبهشت 1333 كار خود را آغاز كرد ، ولى ناگاه با انتشار جزوهاى تحت عنوان المثل العليا في الاسلام لافى بحمدون مواجه شد كه اساس كنگره را زير سؤال مىبرد . اين همان نامهاى بود كه كاشف الغطاء در پاسخ هاپكينز نوشته بود . او اين نامه را در مدتى كمتر از يك ماه به منظور افشاى چهره واقعى آمريكا چاپ نموده ، به همراه نمايندهاى به لبنان فرستاده بود . انتشار نوشته كاشف الغطاء در مطبوعات بيروت و توزيع كتاب در كنگره بحمدون موجب ناكام ماندن كنگره گرديد ؛ به طورى كه علىرغم آن كه در آغاز ، عمومى و علنى بود ، در روزهاى بعد جلسات خود را به طور خصوصى و سرى برگزار كرد و مهمتر آن كه دو عضو برجسته آن دكتر سعيد رمضان و شيخ مصطفى سباعى ، رهبران اخوان المسلمين در بيت المقدس و سوريه ، كنگره را ترك نمودند . سباعى در محل پارلمان لبنان طى مصاحبهاى گفت: آمريكايىها مىخواستند از طريق اين كنگره ، هسته مقاومتى را در برابر اردوگاه سوسياليسم به وجود آورند و ما را وسيله اجراى اهداف خود قرار دهند . اين نيت سوء هرچند در لفافهاى پيچيده شده بود ، ولى ما آن را كشف كرده و از گنجانده شدن آن در قطعنامه كنفرانس جلوگيرى نموديم .
همين ژرفانديشى و عمق بينش سياسى از مرحوم كاشف الغطاء در سخنان اين عالم مجاهد خطاب به سفراى انگليس و آمريكا در ديدارهاى جداگانهاى كه آنها در نجف به ايشان داشتند ، مشاهده مىشود . سر جان تروتبيك ، سفير انگليس در بغداد ، در تاريخ 27 محرم 1373 هجرى قمرى در كتابخانه عمومى كاشف الغطاء در نجف به ديدار ايشان رفته و ضمن گفتوگويى ، نسبتا طولانى ، هنگامى كه به خاطر عملكرد ظالمانه دولت انگليس مورد عتاب كاشف الغطاء قرار مىگيرد ، با ايشان مىگويد: دولت انگلستان به عراق خدمات زيادى كرد كه از جمله آنها اعطاى استقلال مىباشد . كاشف الغطاء با تبسم تمسخرآميزى در پاسخ به او مىگويد:
عجيب است كه در پاسخ سخنان جدى من ، شما از در مطالعه وارد مىشويد و نمىخواهيد به واقعيتها اعتراف كنيد . آنچه شما به عراق دادهايد ، فقط صورت ظاهرى استقلال است . وزارتخانهها و مجلسين عراق صورتسازىهايى هستند كه صرفا اداى وزارتخانه و مجلس را در مىآورند ، ولى در باطن عناصر بىارادهاى هستند كه ساخته و پرداخته خودتان مىباشند و به فرمان شما عمل مىكنند... .
مشابه همين برخورد هوشمندانه را كاشف الغطاء در سال 1372 هجرى قمرى در نجف با سفير آمريكا در عراق ، برتون برى ، داشت . سفير آمريكا در توجيه حمايتهاى دولت متبوع خود از جنايات اسرائيل ، به كمكهاى مالى آمريكا به پناهندگان فلسطين اشاره مىكند و مىگويد ما هر سال ميليونها دلار به زندگى پناهندگان فلسطينى كمك مىكنيم . كاشف الغطاء در پاسخ او مىگويد:
شما فكر مىكنيد با اين كارتان از خود كرامتى نشان مىدهيد و بايد در انتظار پاداش باشيد ؟ ! اگر خيرخواه فلسطينىها هستيد ، به جاى اين كار ، آنها را به وطنشان برگردانيد و يهودىها را كه نورچشمىهاى شما هستند ، از فلسطين بيرون كنيد و دلارهايشان را براى خودتان نگهداريد . هر قدر هم كه شما به فلسطينىها دلار بدهيد ، به اندازه يك روستاى فلسطين كه از اين مردم با شرافت گرفته و به يهودىها دادهايد ، ارزش ندارد ، چه رسد به شهرهايى مثل حيفا ، يافا و عكا . اين را بدانيد كه مسلمانان فلسطين هرگز ذلت را نخواهند پذيرفت و مرگ را بر اين زندگى ترجيح مىدهند... .
سخن كاشف الغطاء ، چون به اينجا رسيد ، سفير آمريكا در حالى كه دچار تأثر شده بود ، برخاست و ضمن ابراز شرمندگى جلسه را ترك كرد و پس از چند روز ، طى نامهاى كه به زبان انگليسى از مصر براى كاشف الغطاء ارسال نموده بود ، ضمن دلجويى از ايشان نوشت:
من از اين همه صراحت شما شگفتزده شدم . چنين صراحتى را هرگز از كسى سراغ ندارم و مسئولين آمريكايى را از نظرات شما مطلع خواهم ساخت .
نمونهاى از صراحت مورد اشاره سفير آمريكا را مىتوان در بخش ديگرى از سخنان كاشف الغطاء يافت كه خطاب به همين سفير و در پاسخ او كه پرسيد آيا در كتابخانه شما كه بسيار جالب است ، كتابى عليه ما نيز وجود دارد ؟ گفت: كتاب كه چيزى نيست ، قلبهاى همه ما عليه شما است . از دل تك تك مردم ما بر اثر ضربهاى كه شما به جهان عرب وارد كردهايد ، خون مىچكد .
هرچند در برخورد ابتدايى ، اصل پذيرفتن سفراى انگليس و آمريكا يعنى دو استعمارگر شناخته شده كه در رأس دشمنان اسلام و جهان عرب قرار داشته و دارند ، تا حدودى ابهام برانگيز است و اين سؤال را به ذهن مىآورد كه آيا نفس اين پذيرش و گفتوگو به مفهوم به رسميت شناخته شدن اين دولتهاى ظالم و جنايتپيشه ، توسط مرجع بزرگى مانند كاشف الغطاء نيست ، لكن توجه به محتواى گفتوگو از يك سو ، و دقت در وضعيت سياسى عراق در آن زمان از سوى ديگر ، آن ابهام را برطرف مىنمايد و به اين سؤال پاسخ مىدهد . كاشف الغطاء علىرغم نفرتى كه از آمريكا و انگليس داشت ، سفراى آنها را پذيرفت تا از طريق آنها اعتراض خود را بر سر دولتهاى متجاوزشان فرياد كند . مهمتر آن كه عراق در آن زمان ، دولت مستقل و قابل اعتنايى نداشت و همانگونه كه در سخنان كاشف الغطاء خطاب به سفير انگليس آمده است ، همه مراكز تصميمگيرى در اختيار انگليس قرار داشت و در واقع سفير انگليس حكمران واقعى عراق بود . آمريكا نيز در مسئله فلسطين چنين وضعيتى داشت و همان گونه كه خود كاشف الغطاء مىگويد ، تأسيس دولت اسرائيل توسط انگليس صورت گرفت ، ولى آمريكا ادامهدهنده راه انگليس در اين زمينه بود . مضافا به اين كه كاشف الغطاء به درستى درك كرده بود كه انگليس به عنوان يك استعمارگر فرتوت ، به تدريج جاى خود را به آمريكا مىدهد و سخن گفتن با سفير آمريكا ، در واقع ، سخن گفتن با حاكم يكهتاز منطقه است و او به عنوان فريادگرى كه از سوى ملتهاى عرب و مسلمان منطقه سخن مىگويد ، بايد اعتراض خود را مستقيما به همين حاكم متجاوز و غاصب اعلام نمايد .
علاوه بر فراست مشهود در موضعگيرىهاى كاشف الغطاء كه گذشته از محاورهها ، در نامهها ، سخنرانىها و كتابهاى اين عالم مجاهد نيز موج مىزند ، اقدام سفراى انگليس و آمريكا براى ديدار با او و تلاش دولت آمريكا به منظور كشاندن او به كنگره بحمدون نيز به روشنى حكايت از شخصيت برجسته سياسى وى دارد . شناخت دقيق خطر آمريكا و اسرائيل در اولين روزهاى ظهور اين جرثومههاى فساد در صحنه سياسى جهان از يك سو ، و اتقان رأى و صلابت عقيده كاشف الغطاء از سوى ديگر ، به همراه نفوذ اجتماعى عميقى كه در ميان ملتهاى مسلمان منطقه داشت ، از شخصيت سياسى كمنظير اين مرجع بزرگ در عصر و زمانى حكايت مىكند كه ابرهاى بىخبرى و رخوت سياسى بر آسمان جهان عرب و اسلام سايه افكنده بود .
آراى سياسى كاشف الغطاء
عمق شخصيت سياسى كاشف الغطاء را مىتوان از آراى سياسى او شناخت . كاشف الغطاء در زمانى زندگى مىكرد كه مردم هنوز سياسى نبودند و استعمار تلاش زيادى براى دور نگهداشتن ملتهاى مسلمان از واقعيتهاى موجود در عرصه سياست جهانى به عمل آورده و موفق شده بود مردم را در هالهاى از جهل و بىخبرى نگه دارد و آنها را با اختلافات قومى و نژادى و فرقهاى سرگرم و با همديگر درگير نمايد . علىرغم چهار قرن اعتراض روحانيت شيعه به حكومتهاى جائر و ايستادگى در برابر استعمار ، متأسفانه تبليغات شديد استعمارگران توانسته بود حوزههاى علميه را از دخالت در سياست مأيوس كند و در پارهاى موارد حتى اين فكر انحرافى را جا بيندازد كه سياست از دين جدا است .
دين و سياست
در چنين شرايطى ، كاشف الغطاء از حوزه علميه نجف ، يعنى حوزهاى كه تقريبا از سياست جدا نگه داشته شده بود ، سر برآورد و نه تنها اعلام كرد دخالت در سياست از وظايف حتمى علماى دين است ، بلكه خود با تمام وجود قدم به عرصه سياست گذاشت و با دقيقترين مواضع سياسى به مقابله با استعمار شتافت . اين در حالى بود كه در شهر نجف و در خود حوزه علميه علىرغم احترامى كه كاشف الغطاء به عنوان يك مرجع بزرگ تقليد از آن برخوردار بود ، اين سؤال نيز به صورت برجسته مطرح مىشد كه او چرا در سياست دخالت مىكند ! يكى از فرزندان كاشف الغطاء مجموعهاى از سخنرانىها و نامههاى ايشان را تحت عنوان السياسة والحكمة در نجف به چاپ رسانده است . ناشر اين مجموعه مىگويد:
از برخى افراد شنيدهام كه مىگويند: امام بزرگوار ـ منظور كاشف الغطاء است ـ با اين كه يك عالم دينى است ، چرا در سياست دخالت مىكند ؟ درباره اين سؤال ، نظر خود كاشف الغطاء را پرسيدم ، او گفت: «اگر مقصود از سياست ، ارشاد مردم و نصيحت به حاكمان و هشدار دادن به آنان و عموم مردم است تا در دام استعمار گرفتار نشوند ، اين چيزى است كه من با تمام وجود در آن غرق هستم ؛ زيرا آن را بر خود واجب مىدانم و در اين زمينه در برابر خدا احساس مسئوليت مىكنم» .
حكومت اسلامى
كاشف الغطاء ، دخالت علماى دين در سياست را محدود نمىدانست و چون به آن به عنوان يك وظيفه الهى نگاه مىكرد ، معتقد بود رهبران دينى ، با برخوردارى از نيابت عامه ، زعامت كبراى امت اسلامى را بر عهده دارند . او با اشاره به دخالت اجداد خود در سياست ـ كه همه از علماى دين بودند و بيش از سه قرن رهبرى مردم عراق بلكه دنياى اسلام را بر عهده داشتند ـ و با استناد به آيه شريفه «يا داود انا جعلناك خليفه فى الارض فاحكم بين الناس بالحق» ، نتيجه مىگيرد اين خلافت عظماى الهى است كه به علماى دين واگذار شده است . همچنين ايشان با نقل فراز «أنتم ساسهالعباد و أركان البلاد» از زيارت جامعه ، و با بيان اين نكته كه ورود به سياست و اداره حكومت بخشى از سيره عملى پيامبر گرامى اسلام و ائمه معصوم (سلام اللّه عليهم اجمعين) بوده ، چنين نتيجه مىگيرد كه علماى دين بايد در سياست دخالت كنند و اگر عدهاى از آنها به اين واجب عمل نكردهاند ، ممكن است عذرى داشتهاند ؛ هرچند كه به هر حال اين عدم دخالت محصول تفصير يا قصورى است كه از آنها سر زده است .
سياست نه شرقى ، نه غربى
دهههاى ميانى قرن چهاردهم هجرى قمرى ، دوران رشد افكار كمونيستى در عموم كشورهاى عربى به ويژه عراق بود . مرحوم كاشف الغطاء در گفتوگويى كه با سفير انگليس در عراق داشت ، ضمن نكوهش دولتهاى استعمارگر غرب ، به نفوذ كمونيسم در عراق و حتى در خانههاى مؤمنين و علماى دين بلكه زعماى روحانى اشاره مىكند و مىگويد دانشگاهها و زندانها ميدانهاى تاخت و تاز افكار كمونيستى شدهاند .
در چنين شرايطى علىرغم اين كه بسيارى از روحانيون و مردم با ايمان ، به دليل احساس خطرى كه از ناحيه افكار ماديگرايانه كمونيسم براى عقايد دينى مىكردند ، فقط كمونيسم را دشمن اصلى مىشمردند و براى مبارزه با آن اولويت قايل بودند . آنها ظواهر امر را مىديدند و چون كمونيسم با الحاد همزاد بود ، فكر مىكردند فقط بايد با كمونيسم مبارزه كنند تا ايمان و اعتقادات خود را مصون نگه دارند ، غافل از اين كه رشد افكار الحادى و كمونيستى نتيجه عواملى بود كه قبل از پيدايش كمونيسم و راه يافتن آن به كشورهاى عربى و اسلامى در اين كشورها وجود داشت و به وجود آورنده اين عوامل ، استعمار غرب بود . اين نكتهاى بود كه كاشف الغطاء بر آن به خوبى وقوف داشت و به همين دليل ، در مقاطع مختلف به آن اشاره مىكرد و به همين جهت همواره سياست خود را بر مبارزه توأمان عليه استعمار شرق و استعمار غرب مبتنى كرده بود . به عبارت ديگر ، همه فعاليتهاى سياسى ـ اجتماعى كاشف الغطاء بر اساس سياست «نه شرقى ، نه غربى» استوار بود و او هرگز به دليل ظاهر زشتتر و خطرناكتر كمونيسم ، از مبارزه عليه سرمايهدارى غرب غافل نشد .
از جمله موضعگيرىهاى بسيار جالب كاشف الغطاء در برابر استعمار شرق و غرب ، نكتهاى است كه او خطاب به سفير انگليس در عراق در همين زمينه مىگويد . سفير انگليس كه گويا به منظور تشويق مرجع بزرگ شيعيان به موضعگيرى عليه كمونيسم به ديدار كاشف الغطاء در نجف مىرود ، درباره خطرى كه از ناحيه نفوذ افكار كمونيستى ، عراق و كشورهاى عربى و اسلامى را تهديد مىكرد ، صحبت مىنمايد . كاشف الغطاء در پاسخ ، با بيانى استوار و متين مىگويد:
اگر شما فكر مىكنيد كمونيسم را با سرمايهدارى غربى مىتوان ريشهكن كرد ، سخت در اشتباه هستيد . كمونيسم يك نظام فاسد است كه آن را هرگز نمىتوان با نظام فاسد ديگرى مثل سرمايهدارى غرب ريشهكن ساخت . اين دو ، همواره با همديگر در ستيز خواهند بود و هر كدام براى خود دورهاى دارند ؛ روزى نوبت اين است و روزى نوبت آن . اكنون مردم عراق از اين هر دو بيمارى رنج مىبرند . اگر مىخواهيد واقعيتها را درك كنيد ، به اين نكته توجه نماييد كه در عراق شما زمينه را براى رشد افكار كمونيستى فراهم كردهايد . كمونيسم ، زاييده جهل ، فقر و بيمارى است . اين سموم مهلك را شما به جان مردم عراق ريختهايد . اگر با اين بيمارىها مبارزه كنيد ، ريشه كمونيسم مىخشكد .
در اولين صفحات پاسخى كه كاشف الغطاء به هاپكينز ، نايب رئيس جمهور انجمن آمريكايى دوستداران خاورميانه كه ايشان را براى شركت در كنگره بحمدون دعوت كرده بود ، مىدهد ، مواضع روشنبينانهاى در زمينه كمونيسم و نفوذ آن در جهان عرب اتخاذ مىكند و مىنويسد:
شما براى مقابله با خطر كمونيسم در صدد چارهانديشى هستيد و كنگره بحمدون را به اين خاطر ترتيب دادهايد ، لكن مطمئن باشيد تا زمانى كه رفتارتان با مردم جهان به ويژه مسلمانان و اعراب تغيير نكند ، مردم در عين حال كه از كمونيسم نفرت دارند و با مبانى ضد انسانى آن مبارزه مىكنند ، كمونيسم را بر شما ترجيح خواهند داد... اگر شما اين مردم را رها كنيد ، آنها خود از عهده مبارزه با كمونيسم بر خواهند آمد... شما در مسئله فلسطين ، زخم كشندهاى را با دست دولتهاى عربى كه دستنشانده شما هستند ، بر پيكر امت اسلامى وارد كرديد و مردم مسلمان فلسطين را آواره نموديد . اين كار شما هديهاى بود براى كمونيستها كه توانستند آن را در بوقهاى تبليغاتى خود بدمند و سران دولتهاى عربى را كه شترهاى راهوارى براى شما هستند و به شما براى غارت مردم كمك مىكنند ، رسوا نمايند و ساقط كنند .
فلسطين را به دست مسلمانان سر بريديد تا ذبح شرعى شده باشد و شما مسيحيان و همپالگىهاى يهودىتان بتوانيد آن را بخوريد ؛ زيرا شما در پى طعمه حلال هستيد ! آيا اين جنايت كافى نيست كه مىخواهيد مسلمانان را كه قربانيان شما هستند ، وسيلهاى براى سركوب رقيب خود قرار دهيد ؟ .
حمايت از محرومين
كاشف الغطاء در ادامه اظهارِ نظرِ عميقِ خود درباره نفوذ كمونيسم ، خطاب به سفير انگليس در عراق ، به وجود زمينخواران بزرگ در عراق ، كه از نتايج حضور انگليس در آن كشور و از نتايج مستقيم استعمار غرب بود ، اشاره مىكند و مىگويد:
سرطان زمينخوارى كه در اين كشور ريشه دوانيده است ، از مهمترين عوامل گرسنگى و فقر و بيچارگى مردم است كه طلاى سرخ را به كيسههاى زمينخواران بزرگ ، كه تعدادشان از انگشتان دست تجاوز نمىكند ، سرازير مىنمايد ؛ در حالى كه ميليونها كشاورز و روستايى در شدت گرسنگى به سر مىبرند و به ناچار تن به تكدى مىدهند . به اين زمينخواران كه تعدادشان در عراق حداكثر به بيست نفر نمىرسد ، بگوييد: صندوقهاى شما به خاطر ثروت انبوهى كه به آنها سرازير است ، از تنگى جا شكايت مىكنند ؛ در حالى كه مردم از گرسنگى و تنگى معيشت شكايت دارند . اگر من خزانهدار شما بودم ، اين اموال را بين مردم تقسيم مىكردم و شما را از اسارت صندوقها نجات مىدادم .
نمونهاى ديگر از سياست مردمى كاشف الغطاء و حمايت او از محرومين ، پاسخى است كه به سفير انگليس در عراق مىدهد . سفير انگليس در گفتوگو با كاشف الغطاء ضمن برشمردن عملكرد دولت متبوعش مىگويد:
در جهت عمران و آبادى كاملاً محسوس است كه عراق به پيشرفتهايى دست يافته ؛ از جمله آن كه در گذشته سيل بيشتر ساختمانها و مزارع را فرا مىگرفت ، حتى قصر شاه را نيز احاطه مىكرد ، ولى با كارهاى عمرانى كه ما كردهايم ، اين سالها ديگر هيچ خطرى قصر شاه را تهديد نمىكند .
كاشف الغطاء در پاسخ مىگويد:
براى ما كاخ شاه مهم نيست ، بلكه كوخ آن كشاورز بيچارهاى مهم است كه شاه و ساير اشراف از دسترنج او در ناز و نعمت به سر مىبرند و روى تشكهاى پر قو مىخوابند ، ولى او نان جو مىخورد و هر سال مثل گذشته سيل مزرعه او را مىبرد و بر نادارى او افزوده مىشود و اين همه از نتايج حضور استعمار انگليس در عراق است .
استعمار جديد
كاشف الغطاء چهرههاى گوناگون استعمار را به درستى شناخته و به مردم مىشناساند . زندگى سياسى كاشف الغطاء با تبديل استعمار كهنه به استعمار نو همزمان بود . در عراق و ساير كشورهاى عربى ، انگليس و فرانسه ادامه سلطه مستقيم بر مردم و توسل به قتل و غارت و ارعاب را ديگر كارساز نمىدانستند و به همين جهت طرح سلطه غير مستقيم و روى كار آوردن دستنشاندگان خود را به اجرا درآوردند تا از طريق آنها اهداف استعمارى خود را ادامه دهند . در اين برهه از زمان ، آمريكا نيز به جمع استعمارگران پيوست و جدىتر از همه آنها به تحكيم سلطه خود پرداخت . بهرهجويى از ابزارهاى فرهنگى ، اقتصادى ، اجتماعى و سياسى در چارچوب استعمار جديد در اولويت قرار دارد و توسل به ابزارهاى نظامى آن هم توسط مهرههاى محلى راه حل نهايى است . بر همين اساس ، به جاى آن كه خود استعمارگران در صحنه ظاهر شوند ، مهرههاى محلى آنها تحت عنوان شاه ، رئيس جمهور ، وزير و نماينده مجلس به ايفاى نقش مشغول مىشوند ، ولى صحنهگردان اصلى كه همواره پشت پرده قرار دارند ، خود استعمارگران هستند . در چنين وضعيتى ، سلطهگران با دردسر كمترى همان اهداف هميشگى خود را دنبال مىكنند و همواره مشتى عوامل محلى وابسته به خود را در شرايط لازم قربانى مىنمايند . اعطاى استقلال ظاهرى به كشورهاى تحت استعمار ، مهمترين و كارسازترين حربهاى است كه استعمار جديد در دست دارد و به كمك آن است كه مىتواند خود را به پشت صحنه بكشاند و در عين حال كه همه جريانات را هدايت مىكند ، چنين وانمود نمايد كه هيچ دخالتى در ماجراها ندارد .
كاشف الغطاء در سخنرانىها ، محاورهها ، نامهها و كتابهاى خود همواره تلاش مىكرد اين ترفندها را افشا كند و چهره واقعى استعمار جديد را به مردم بشناساند . او در يكى از سخنرانىهاى خود كه براى ترغيب مردم به مقابله با اسرائيل نموده است ، مىگويد:
مردم شرق از دو كابوس همواره رنج مىبرند: استعمار انگليس و فرانسه . ظلم و ستم اين دو استعمارگر كهنهكار ، جان مردم را به لب آورد و مردم براى رهايى از چنگال آنها قيام كردند . آنها نيز براى فريب مردم با حربههاى گوناگون از جمله استقلال دروغين به ميدان آمدند و عناوينى از قبيل دفاع مشترك ، كمكهاى نظامى و كمكهاى فنى اختراع كردند و مردم را از طريق دادن اسلحه به آنها به جان هم انداختند و خود سود آن را بردند .
جامعه عرب
در چارچوب تبيين توطئههاى استعمار جديد ، كاشف الغطاء تشكيل جامعه عرب را نيز يكى از ترفندهاى مشترك استعمارگران غربى براى ايجاد تفرقه ميان ملتهاى عرب ارزيابى مىكند . او در يكى از سخنرانىهاى خود مىگويد:
تشكيل جامعه عرب كه به خواست استعمارگران بود ، هيچ سودى جز ايجاد تفرقه و تشتت در ميان اعراب و خيانت به آنها و به خوارى كشاندن آنها دربر نداشت .
او حتى به عملكرد خائنانه جامعه عرب اشاره مىكند و مىگويد:
به تازگى روشن شده است كه رئيس و هفت نفر از اعضاى جامعه عرب جاسوس اجانب بلكه مهرههاى انگليس بودند كه مأموريت آنها وارد كردن ضربههاى مهلك به اعراب از طريق ايجاد تفرقه ميان آنها بود . اين افراد براى چنين مأموريتى ، پول كلانى دريافت كرده بودند .
عملكرد جامعه عرب در طول نيم قرن اخير دقيقا اتقان رأى و درستى نظر كاشف الغطاء را درباره اين تشكيلات به اثبات رسانده است . در طول سالهاى اخير همواره مشاهده شده است كه علىرغم شعارهايى كه جامعه عرب براى دفاع از حقوق ملتهاى عرب مىدهد و همواره همچون اهرمى در دست آمريكا براى به رسميت شناخته شدن اسرائيل و تضييع حقوق اعراب عمل كرده است .
بهاييت
كاشف الغطاء فرقه ضاله بهاييت را نيز از جمله دستپروردههاى استعمار جديد براى ايجاد تفرقه در ميان ملتهاى مسلمان مىداند . او در يكى از نوشتههايش با اشاره به اصرار بهايىها به ساختن معبدى در خانهاى واقع در كرخ بغداد كه ميرزاحسينعلى بهاء در دوران تبعيد از ايران در آن سكونت داشت ، به مردم عراق هشدار مىدهد كه بهايىها در صدد تبديل اين خانه به قبلهاى هستند در برابر قبله مسلمين . بنابراين مقابله با بهاييت ، فقط به شيعه يا مردم عراق مربوط نمىشود ، بلكه وظيفه همه مسلمين است . او در همين مقاله ، با اشاره به تمكن مالى بهايىها و پولهايى كه براى ترويج عقايد فاسد خود خرج مىكردند و با يادآورى حمايتهاى مالى و سياسى كه بهاييت از ناحيه حكومت عراق و انگليس ـ و به تعبير ايشان حكومت تابع و متبوع ـ مىشد ، مىنويسد:
مردم عراق بايد بدانند كه اگر با بهايىها برخورد نكنند ، آنها به كمك استعمار انگليس به زودى بر عراق مسلّط خواهند شد و همه چيز را در اين كشور بر اساس منافع انگليس تغيير خواهند داد .
ايشان با آگاهى از ماهيت اين فرقه استعمار ساخته ، يك بار ديگر در همين نوشته بر اهميت موضوع تأكيد نموده و از مسئله بهاييت به عنوان مسئله كفر در برابر اسلام ياد مىكنند و مىگويند قوت گرفتن بهائيت ، سيلى محكمى بر صورت اسلام به ويژه تشيع خواهد بود و اين يكى از قوىترين سلاحهاى استعمار است كه به نام مذهب براى ايجاد تفرقه ميان مسلمانان از آن استفاده مىكند .
صهيونيسم و مسئله فلسطين
مخالفت اصولى با صهيونيسم و رژيم اشغالگر فلسطين ، يكى از اساسىترين مواضع كاشف الغطاء را تشكيل مىدهد . ايشان به هر بهانهاى در نامهها ، سخنرانىها ، مقالات و محاورات خود مسئله فلسطين را مطرح مىكرد و به مسلمانان يادآور مىشد كه مقابله با اين بزرگترين خطر و اين جرثومه فساد ، وظيفه همه آنان است .
يكى از ترفندهاى استعمار از ابتداى اشغال فسلطين توسط صهيونيستها اين بود كه وانمود كنند اين مسئله صرفا يك مسئله عربى است و بايد در همين چارچوب حل و فصل شود . هدف اين بود كه مسئله فلسطين به عنوان يك مسئله اسلامى كه موجب برانگيخته شدن جهان اسلام و موضعگيرى امت اسلامى در برابر صهيونيسم و استعمارگران غربى مىگردد ، مطرح نشود تا در محدوده قوميت عربى از طريق خريدارى كردن سران عرب قابل حل و فصل باشد . اين شيطانىترين نقشه صهيونيسم و استعمار بود كه تاكنون كمكهاى زيادى نيز به آنها براى تثبيت موقعيت رژيم اشغالگر قدس كرده است . كاشف الغطاء در برابر اين نقشه شيطانى با هوشيارى و درايت خاص خود موضع گرفت و در مجامع عربى ، اسلامى و بين المللى همواره اعلام كرد كه مسئله فلسطين علاوه بر اين كه يك مسئله عربى است ، يك مسئله اسلامى هم هست و حتى يك مسئله انسانى است و همه مردم آزادىخواه جهان وظيفه دارند در برابر آن بايستند و به كمك مردم مظلوم فلسطين بشتابند .
بخش ديگرى از تلاش كاشف الغطاء در زمينه مسئله فلسطين ، خنثى كردن توطئهاى بود كه در داخل كشورهاى عربى از طريق سكوت يا شكآفرينى توسط خودىها صورت مىگرفت . در برابر اين دسيسه ، تبيين واقعيت مسئله فلسطين و شناساندن اهداف صهيونيستها و ابعاد جنايات آنها بهترين اقدام بود . كاشف الغطاء به همين منظور تلاش گستردهاى به عمل آورد تا ماجراى اشغال فلسطين توسط صهيونيسم را به صورت ريشهاى به مردم بشناساند و همين شناخت موجب شود تأثير منفى هر گونه سكوت يا شكآفرينى خود به خود از بين برود . نمونههايى از اين تلاشها كه در قالب سخنرانىها ، نامهها و گفتوگوهاى سياسى صورت مىگرفت ، از اين قرار است:
ـ مسئله فلسطين ، مقابله كل شرك با كل اسلام است ؛
ـ اشغال فلسطين توسط صهيونيستها ، تكرار جنگ صليبى است ؛
ـ صهيونيسم ، بلاى جهانى است ؛
ـ صهيونيستها مطرودين جهاناند ، هيچ كس آنها را تحمل نمىكند و آمريكا و انگليس براى آن كه از شر آنها خلاص شوند ، آنها را به جان فلسطينىها و مسلمانان انداختهاند و مسلمانها را از سرزمين خودشان آواره كردهاند ؛
ـ بر همه مسلمانان واجب است با جان و مال و زبان و هر وسيله ممكن ديگر براى نجات فلسطين از چنگال صهيونيستها مبارزه كنند ؛
ـ اسرائيل ، فرزندخوانده آمريكا و انگليس است و اگر دولتهاى عربى متحد به اسرائيل حمله كنند ، ملتها همه همراهى خواهند كرد .
نكته مهمى كه در زمينه تلاشهاى كاشف الغطاء براى شناساندن ماهيت پليد صهيونيستهاى اشغالگر به مردم و مقابله با آنها و آزادى فلسطين حائز اهميت است ، مسافرتهايى است كه به فلسطين و ساير سرزمينهاى اسلامى مىكرد و در اين مسافرتها طى سخنرانىهاى پرشور به افشاى خطر صهيونيسم ، حتى قبل از تشكيل دولت اسرائيل و جنايات اشغالگران و بيان وظايف مسلمانان در برابر آنها مىپرداخت . اين اقدام نشان مىدهد كه كاشف الغطاء به آنچه مىگفت و مىنوشت ، عمل مىكرد و با همين شيوه بود كه توانست نقش مهمى در جلوگيرى از دستيابى صهيونيستها به اهدافشان در آن مقطع ايفا كند . كار كاشف الغطاء در زمينه مبارزه عليه صهيونيسم از همين نقطهنظر بسيار مهم است . ايشان از معدود افرادى است كه در سالهاى اول تشكيل دولت غاصب و اشغالگر اسرائيل با آن به مقابله پرداخت و به خاطر شخصيت والاى علمى و نفوذ فوق العاده اجتماعى كه داشت ، توانست يك جريان فكرى قوى در جهان اسلام به وجود آورد كه همواره به فلسطين مىانديشد و براى آن به عنوان يك مسئله اسلامى در ميان مسائل مسلمانان اولويت خاصى قايل است .
به عنوان تكملهاى بر اين بخش از بررسى آراى سياسى مرحوم كاشف الغطاء ، لازم است اين نكته را هم يادآورى نماييم كه اين عالم مجاهد خداجو در همان حال كه با بهرهگيرى از زبان و قلم و علم و انديشه و نفوذ اجتماعى خود در عرصه سياست ، به مصاف دشمن صهيونيست و حاميان بين المللى آن مىرفت ، مردم را به تصفيه درون و توجه به خدا و دعا و تضرع براى نجات فلسطين دعوت مىكرد . ايشان در پيامى كه همزمان با جنگ اول اعراب و اسرائيل (1327 هجرى شمسى) منتشر كرد ، ضمن يادآورى مطامع گسترده اسرائيل كه در صورت پيروزى هرگز به فلسطين اكتفا نخواهد كرد و به عراق و حجاز و ساير سرزمينهاى اسلامى نيز دستاندازى خواهد نمود ، از عموم مسلمانان مىخواهد به هر وسيله ممكن عليه اسرائيل وارد نبرد شوند و در عين حال با دورى كردن از گناهان و دعا و توسل ، خدا را به يارى بخوانند . كاشف الغطاء در بخشى از اين پيام مىنويسد:
بدانيد كه خداى سبحان شما را يارى نخواهد كرد ، مگر آن كه به او روى آوريد و لهو و لعب و سرگرمىهاى حرام را ترك كنيد . اگر به خدا بازگرديد و توبه كنيد و از محرمات و منكرات اجتناب نماييد و به سراغ دعا و تضرع برويد ، من تضمين مىكنم كه خداى بزرگ پيروزى را نصيب شما و ارتش فلسطين خواهد كرد و در غير اين صورت ، به ذلت دنيا و عذاب آخرت گرفتار خواهيد شد .
وحدت امت اسلامى
شناخت دقيق استعمار و ترفندها و فرزندان نامشروع آن در جهان اسلام از قبيل اسرائيل و بهائيت ، ايجاب مىكرد كاشف الغطاء ضمن بيان شيوههاى عمل دشمن كه پايه و اساس آن بر ايجاد تفرقه بين مسلمين است ، به چاره اساسى براى مقابله با آن نيز بپردازد . وحدت امت اسلامى ، توصيه هميشگى كاشف الغطاء به همه مسلمانان در سرتاسر جهان بود . به همين جهت ، كاشف الغطاء را بايد از مناديان بزرگ وحدت امت اسلامى دانست .
بىترديد بيشترين تلاش مرحوم كاشف الغطاء همان گونه كه از آثار به جاى مانده از او پيدا است ، صرف آگاهى بخشيدن به عموم مسلمانان در زمينه مسائل مشترك جهان اسلام از قبيل مسئله فلسطين و سلطه استعمار و ضرورت قيام براى كسب استقلال شد . اينها مسايلى نبودند كه به فرقه خاصى از مسلمانان اختصاص داشته باشند . اينها مسائل جهان اسلام بودند و كاشف الغطاء خود را وقف عامه مسلمين كرده بود و تلاش مىكرد با متحد كردن آنها ، مجد و عظمت ديرينه را به امت اسلامى باز گرداند .
مسافرت كاشف الغطاء به فلسطين در سال 1350 هجرى قمرى و قبل از تشكيل دولت غاصب اسرائيل ـ در شرايطى كه يهوديان از اروپا به فلسطين مىرفتند و مقدمات اشغال آن را بدون آن كه صحبتى از تشكيل دولت باشد فراهم مىكردند ـ مسافرت ايشان به پاكستان و مصر و سخنرانىهاى متعدد و مذاكرات مفصلى كه در مسائل مهم اسلامى با علماى مسلمان از مذاهب مختلف داشت ، گوشه ديگرى از تلاش ايشان براى فراهم ساختن زمينههاى الفت و مودت بين مسلمانان و تحقق وحدت امت اسلامى بود . اين اقدامات دقيقا در زمانى صورت مىگرفتند كه از يك سو ، استعمارگران با صرف هزينههاى هنگفت و به كارگيرى مزدوران متعدد و ترفندهاى رنگارنگ به ايجاد تفرقه بين مسلمانان و پاشيدن بذر نفاق و عداوت در دلهاى آنان مشغول بودند و از سوى ديگر ، جهل و بىخبرى كه زمينهساز اصلى تفرقه است ، مردم را در خود فرو برده بود ؛ به طورى كه حتى برخى از علماى دين هم از آن مصون نبودند .
تلاش چشمگير كاشف الغطاء براى تحقق وحدت اسلامى تا روزهاى پايانى عمر پربركت او همچنان ادامه داشت ؛ به طورى كه حتى در بستر آخرين بيمارى ، هنگامى كه از وقوع اختلافاتى بين مردم بحرين مطلع مىشود ، از روى تخت بيمارستان اقدام به نگارش نامهاى مىكند و در آن همه آنها را به وحدت دعوت مىنمايد . ايشان در بخشهايى از اين نامه كه در 28 شوال 1273 هجرى قمرى ـ سال وفات كاشف الغطاء ـ ارسال شد ، مىنويسد:
هر انسان باشعورى مىداند كه امروز مسلمانان به اتفاق و همدلى و توحيد كلمه و قرار گرفتن در صف واحد و تشكيل بنيانى مرصوص نياز شديدى دارند . مسلمانان نبايد هيچ زمينهاى براى عداوت و جدايى و دشمنى به وجود بياورند ؛ زيرا چنين اقداماتى است كه به برندهترين سلاح براى استعمارگران تبديل مىشود و چشم و دل آنها را روشن مىكند . بيگانگان ، تنها از راه فتنهانگيزى و شعارهاى پوچ مليت و وطنپرستى است كه مىتوانند مسلمانان را به جان يكديگر بيندازند و از طريق به نابودى كشاندن امكانات و نيروهاى آنها ، خود به غنيمت و سود برسند . اين وضعيتى است كه در اثر رسوخ استعمار در كليه بلاد اسلامى مشاهده مىشود... و آن چه در بحرين رخ داده نيز از همين قبيل است ؛ در حالى كه مردم بحرين همه با هم برادر دينى هستند و دين آنها دين وحدت است و اعتقاد به قرآن و شهادت به وحدانيت خدا و رسالت محمد صلىاللهعليهوآلهمحورى است كه همه آنها را دور خود جمع كرده است . با اين حال ، آيا چيزى جز دست بيگانگان و انگشتان پنهان آنها كه براى تامين مصالح استعمار كار مىكنند ، مىتواند مسبب چنين اختلافاتى باشد ؟
همين بينش روش و دلسوزى عملى بود كه توانست از وجود كاشف الغطاء شخصيتى مورد قبول عموم مسلمانان بسازد و نفس گرم او همواره خاموشكننده شعلههاى كينه و نفاق باشد و بسيارى از منازعات قومى و قبيلهاى را كه عراق در دوران آن مرحوم به شدت گرفتار آن بود ، به آرامش تبديل نمايد .
زن و سياست
يكى از مسائل مهم مورد ابتلاى عراق و ساير كشورهاى عربى در دوران كاشف الغطاء ، تبليغات گسترده و حسابشدهاى بود كه با برنامهريزى استعمارگران تحت عنوان تساوى حقوق زن و مرد و ضرورت ورود زن به عرصه سياست به راه افتاده بود . هدف اين بود كه زنهاى مسلمان كه دامن پاك آنها مهد پرورش فرزندان غيور و آگاه و باايمان بود ، با كشيده شدن به بازىهاى سياسى و اشتغال به كارهايى كه به تدريج آنها را به معاشرتهاى كنترل نشده با مردان آلوده مىكند ، دچار اين آلودگىها شوند و نتوانند مثل گذشته به تربيت فرزندانى بپردازند كه ايمان خود را به استعمارگران نمىفروشند . اين يك توطئه خطرناك استعمارى بود كه در كليه كشورهاى اسلامى به اجرا درآمده و كمتر با مقاومت آگاهانه و حساب شده سياستمداران يا رجال صاحب نفوذ مواجه شد . البته در عموم كشورهاى اسلامى از جمله ايران و عراق ، مقاومتهاى پراكندهاى از ناحيه مردم متدين و علماى دينى صورت گرفت ، لكن از آنجا كه زور سرنيزه حاكمان و تبليغات وسيع رسانههاى گروهى را در برابر خود داشت ، كار چندانى از پيش نبرد .
در عراق ، كاشف الغطاء به دليل بينش عميق سياسى كه داشت ، اهداف شوم دشمنان اسلام را از اين توطئه ، به درستى دريافت و در برابر آن موضعگيرى كرد . ايشان با اشاره به فساد گستردهاى كه آن ايام در عراق وجود داشت و با توجه به ظلمى كه به زنها از طريق كشاندن آنها به مراكز فساد و فحشا و مجالس عيش و نوش مىگرديد ، همواره كرامت زن مسلمان را يادآور مىشد و زنان را از تبديل شدن به ابزارى در دست استعمارگران و مزدوران محلى آنها برحذر مىداشت .
ناشر كتاب محاورة الامام المصلح كاشف الغطاء با توجه به تبليغات گسترده مطبوعات عراق درباره حقوق سياسى زنان ، علاقهمند مىشود نظر كاشف الغطاء را در اين زمينه بداند و آن را به اطلاع مردم عراق برساند . هنگامى كه موضوع را با ايشان در ميان مىگذارد ، كاشف الغطاء پاسخ مفصلى به او مىدهد كه در واقع يك رساله را تشكيل مىدهد و همين پاسخ نشاندهنده اهتمام ايشان به اين موضوع است . اين پاسخ حاوى مطالب مبسوطى درباره جايگاه زن در اجتماع از ديدگاه اسلام ، وضعيت اسفناك آن دسته از زنان عراقى كه فريب تبليغات استعمارى را خورده و وارد صحنههاى سياسى و اجتماعى آن روز عراق شدند و توصيههاى دلسوزانهاى به زنها مبنى بر خوددارى از ورود به عرصه سياست و تلاش براى حفظ كرامت خود و همراهى با مردان در ميدانهاى مبارزه عليه حكام جور و استعمارگران است . كاشف الغطاء با استناد به تجربيات تلخ گذشته ، زنها را به شدت از ورود به صحنههاى سياسى منع مىكند .
با توجه به آن چه در جامعه مىگذشت و اهداف شومى كه استعمارگران با تشويق زنان براى ورود به صحنه سياسى دنبال مىكردند و مهمتر از همه ، با عنايت به اين كه ساختار حكومت در عراق يك ساختار غير اسلامى بود و حكمرانان به شدت تحت نفوذ دشمنان اسلام قرار داشتند ، مخالفت كاشف الغطاء با دخالت زنان در سياست ، اظهارنظرى كاملاً قابل درك و منطبق با مصالح مسلمين در آن مقطع بوده است . تأكيد كاشف الغطاء بر اين نكته كه از حقوق سياسى زنان و مردان و از وظايف آنان است كه مراقب عملكرد دولتمردان باشند و براى ريشهكن كردن استعمار و قطع دستهاى استعمارگران از كشورهاى اسلامى با شدت هر چه تمامتر بر آنها بشورند و از آنها انتقام انقلابى بگيرند ، نشاندهنده رأى صائب ايشان در زمينه حقوق و وظايف سياسى زن مىباشد .
آواى بيدارى: ويژهنامه روزنامه جمهورى اسلامى... ، ص56 ـ 72 .
. المُثُلُ العُليا في الاسلام لا في بحمدون ، پاسخ مرحوم كاشف الغطاء به نامه گارلندا يوانزها هاپكينز ، نايب رئيس انجمن آمريكايى دوستداران خاورميانه ، كه به صورت كتاب منتشر شده و چندين بار به چاپ رسيده و در مطبوعات جهان عرب نيز منعكس گرديده است .
. ضمائم كتاب نمونههاى عالى اخلاقى ترجمه فارسى المثل العليا في الاسلام لافى بحمدون ، مترجم دكتر على شريعتى ، چاپ دوم ، ص63 .
. محاورة الامام المصلح كاشف الغطاء الشيخ محمدالحسين مع السفير البريطانى والأميركي في بغداد ، المطبعة الحيدرية في النجف ، چاپ چهارم ، ص12 .
. السياسة والحكمة ، ص105 .
. السياسة والحكمة ، ص105 .
. المثل العليا في الاسلام لافى بحمدون .
. السياسة والحكمة ، ص86 و 87 .
. همان ، ص57 . كاشف الغطاء اين مقاله را در سال 1309 هجرى شمسى همزمان با اعتراض مردم عراق به تلاش بهاييان جهت ساختن معبد نوشت و در همان زمان نامهاى در همين زمينه براى ملك فيصل اول فرستاد . السياسة والحكمة ، ص55 .
. السياسة والحكمة ، ص80 .
. السياسة والحكمة ، ص64 .