حاج شيخ محمد حسين كاشفالغطاء
مرحوم آيتاللّه حاج شيخ محمد حسين كاشف الغطاء عالمى بزرگ ، مرجعى سترگ ، از استوانههاى علم و تقوا و از پيشگامان نهضت جهانى اسلام ، و ستيزگرى بىامان با كفر و امپرياليسم ، و افشاگر بىباك دسيسههاى استعمارى در قرن اخير بوده است .
ولادت
او به سال 1294 هجرى قمرى در خاندانى علمى و معروف به دانش و فضيلت در نجف اشرف متولد شد . شاعرى آينده نگر (علاّمه سيّد موسى طالقانى) تاريخ ولادت او را در شعر بلند خود چنين بيان داشت:
وقد بشّر الشرع مذارّ خوا
«ستثنى وسائده للحسين»
يعنى «هنگامى كه تاريخ او را مىنوشتند ، شرع مبين اسلام بشارت داده كه به زودى بساط رياست آن براى حسين (كاشف الغطا) مهيا خواهد شد» .
خاندان او
خاندان او ـ كه از طايفه بنى مالك و داراى نسب شريف و درخشاناند ـ به مالك اشتر نخعى مىپيوندند و همه از عالمان و زعيمان دين بوده و همواره رهبرى يك جنبش عظيم فكرى و دينى را بر عهده داشتند . شخص كاشف الغطاء خود در اين باره مىگويد:
خودم را در پيشگاه خدا و وجدان مسئول مىبينم ؛ زيرا دخالت در سياست از وظايف من و اجداد من است كه بيش از سه قرن نه تنها در عراق بلكه در تمام عالم اسلام ، پيشواى دينى بودهاند .
جدّ اعلاى ايشان شيخ خضر بن جناجى (م 180 ق) بن يحيى بن مطر بن سيف الدين مالكى است كه از رهبران مذهبى در نجف اشرف بوده و استادش (سيّد هاشم رحمهالله) دربارهاش مىگفته: «كسى كه مىخواهد چهره يكى از بهشتيان را ببيند ، به چهره تابناك شيخ خضر نگاه كند» .
فرزند شيخ خضر ، علاّمه شيخ جعفر كبير (م 1228) عالم و فقيه پر آوازه شيعه صاحب كتاب مفيد و معروف كشف الغطاء است كه در آن دشوارىهاى فقه را شكافت ؛ فردى كه صاحب مفتاح الكرامه ، شاگرد او ، در مقدمه كتاب خود او را اين گونه ستوده است: «امام ، علاّمه ، مورد اعتماد ، و مقدّس و بزرگترين دانشمند» .
شيخ جعفر داراى فرزندانى بوده كه همگى از فقهاى بنام شيعهاند و بزرگترين آنان شيخ موسى است كه عامل اصلى صلح بين دولت ايران و عثمانى در سال (1237 ق) بوده و پدرش وى را از تمام فقها به استثناى شهيد اوّل و محقق برتر مىدانست . دو فرزند ديگرش ، شيخ على و شيخ حسن نام داشتند پدر شيخ محمّد حسين كاشف الغطا ، علاّمه شيخ على بن شيخ محمّد رضا بن شيخ موسى بن شيخ جعفر كاشف الغطاء است .
مؤلف محترم ماضى النجف و حاضرها در كتاب خود به ترجمه 36 نفر از علماى اين خاندان پرداخته است . و نيز ببينيد دايرة المعارف تشيّع ، ج 1 ، ص 207 .
تحصيلات
ايشان مقدّمات علوم را در زادگاه خود از محضر بزرگان فن فرا گرفت و به اتمام رساند و آنگاه در حلقه درس دانشمندان بزرگ زمان خويش درآمد .
در علم اصول (6 دوره) از محضر مرحوم آيتاللّه آخوند ملاّ محمّد كاظم خراسانى (م 1329) ، در فقه از محضر مرحوم آيتاللّه حاج آقا رضا همدانى (م 1322) و سيّد محمّد كاظم يزدى (م 1337) (اعلى اللّه مقامهم) بهرهمند شد . در اخبار و احاديث ، محضر خرّيت فن ، محدّث بزرگوار حاج ميرزا حسين نورى (م 1320) را درك نموده و از محضر ايشان استفاده كرد و از ناحيه معظم له مفتخر به دريافت اجازه روايتى شد . در علم كلام و فلسفه از تلامذه مرحوم شيخ احمد شيرازى و مرحوم علاّمه ميرزا محمد باقر اصطهباناتى و مرحوم علاّمه شيخ محمدرضا نجفآبادى كه هر يك به نوبه خود از نوابغ عصر بودند ، محسوب مىشد .
استعداد فوق العاده
او داراى استعداى سرشار و ذكاوتى بسيار بود و لذا در مدّت زمان كوتاهى ، در علوم مختلف به مدارج عالى دست يافت و در همان ايّام جوانى موقعيّت علمى بالايى پيدا كرد و مورد توجّه و محل اعتماد مخصوص علماى حوزه نجف مخصوصاً استاد بزرگوارش مرحوم آيتاللّه سيّد محمّد كاظم يزدى قرار گرفت و پاسخ بسيارى از استفتائات و پرسشهاى علمى به او و برادرش علاّمه شيخ احمد كاشف الغطاء واگذار گرديد . و مرحوم سيّد آن قدر به اين دو برادر بزرگوار اطمينان داشت كه در آخر عمر كه با حضور رؤسا و بزرگان نجف ، چهار وصى براى خود انتخاب كرد ، اين دو برادر از جمله آن چهار نفر بودند .
مرجعيّت ايشان
پس از وفات مرحوم آيتاللّه سيّد محمد كاظم يزدى در سال 1337 عدّه كثيرى از مردم عراق در امر تقليد به برادرش شيخ احمد كاشف الغطاء رجوع كردند و در سال 1338 جمع كثيرى از اهل بغداد در تقليد به ايشان رجوع كرده و روز به روز مقام علمى ملكات روحى او براى مردم عراق بيشتر روشن گرديد و لذا به وى علاقهمندتر گشتند و بالأخره مقام مرجعيّت عامه در عراق براى او محرز گرديد .
جلسات درس او
حوزه درس و بحث وى در بيشتر ايام عمرش برقرار بود و همواره جمع بسيارى از فضلا و علما از خرمن دانش او خوشه مىچيدند ، تا جايى كه تلاميذش دهها جلد كتاب از تقريرات دروس استاد را نوشتهاند .
امتيازات آن مرحوم
وى علاوه بر مقام علمى ، در فن خطابه و سخنرانى نيز مقامى بس بلند داشت و داراى بيانى سحّار و منطقى نيرومند و فصاحتى كمنظير بود و به مناسبتهاى مختلف در كشورهاى اسلامى ايراد خطابه كرده و مخاطبين خود را به حدّى مجذوب مىساخت كه گاهى سخنرانى چند ساعته ايشان ، گويا بيش از چند دقيقه بر آنان نمىگذشت .
او قدم از محيط درسى خود بيرون گذاشته و براى تحقّق اهداف بلند و آرمانهاى عالى و اسلامى خود ، سفرهاى متعددى به كشورهاى مختلف جهان نمود ؛ از جمله پنج بار به ايران سفر كرد و در هر سفر با دانشمندان و رهبران مذهبى و سياسى و طالبان حق تماس گرفته و مطالب خود را بيان مىداشت و آگاهىهاى لازم را به آنها مىداد و در بسيارى از كشورها قامتهاى طولانى داشت و در مصر سه سال اقامت گزيد و همه روزه در دانشگاه الازهر تدريس و احياناً سخنرانى مىكرد و به ذكر علل عقبماندگى مسلمين مىپرداخت و حتّى به كليساها مىرفت و ضمن سخنرانى ، اشتباهات مبشرين مسيحى را روشن مىساخت و در بلاد اسلامى اقامه جماعت مىكرد . و در سال 1350 ق در كنفرانس اسلامى فلسطين شركت نمود و پس از اقامه نماز جماعت در مسجد الاقصى در جمع 150 نماينده ممالك اسلامى و با حضور بيست هزار نفر سخنرانى كرد و در مورد وحدت و استقلال مسلمين و مبارزه با استعمارگران واشغالگران صهيونيستى سخنرانى مهيّجى ايراد كرده و جمعيّت حاضر را تحت تأثير عميق قرار داد .
امتياز ديگر او صراحت لهجه كمنظيرى بود كه داشت و با هر كس كه مواجه مىشد ، بدون هيج مجاملهاى حق را مىگفت و بسيار اتفاق مىافتاد كه از سياستمداران به خاطر سياست غلطشان انتقاد مىكرد ؛ از جمله هنگامى كه سفير انگلستان از نجف اشرف ديدن كرد و در 20 جمادى الاولى 1374 به حضور ايشان رسيد وى با صراحت كامل از سياستهاى استعمارى انگلستان در نقاط مختلف عالم انتقاد نمود و نسبت به نقش انگلستان در از دست رفتن فلسطين اشغالى و آوارگى ملّت مسلمان آن سرزمين اعتراض كرد .
و چنين اعتراضى را ايشان به سفير آمريكا نيز كردو به او چنين فرمود: «قلبهاى ما از دست شما آمريكايىها مجروح است ، شما ضربه ناجوانمردانهاى به ما زديد كه هرگز ما در برابر آن سكوت نخواهيم كرد» .
سپس اضافه نمود: «افكار ملت ما همه بر ضد شما بسيج شده و به خاطر ضربتى كه بر پشت ملّت عرب زديد و پشت آنها را شكستيد ، از دلهاى آنها خون مىچكد» (منظورش حادثه مصيبتبار غصب فلسطين بود) .
او سياست را جزء دين مىشمرد و معتقد بود كه منظور و مفهوم صحيح سياست «وعظ و ارشاد ، نهى از فساد ، نصيحت و پند دادن به زمامداران و قدرتمندان تمام كشورهاى اسلامى و برحذر ساختن آنها از گرفتار شدن در دام استعمار و درهم شكستن زنجيرهاى اسارت و تأمين آزادى كامل براى تمام كشورها و تمام ملّتها است» . او درباره خودش مىگفت: «من از فرق سر تا كف پا غرق در سياستم و دخالت در سياست از وظايف حتمى من است و اگر دخالت نكنم خود را در پيشگاه خدا و وجدان مسئول مىبينم» . مديريت دينى ، خلافت الهى بزرگى است كه خداوند درباره آن در قرآن مىگويد: «اى داود ، تو را در روى زمين نماينده خود قرار داديم ؛ بين مردم بر مبناى حق حكومت كن» ؛ و در زيارت جامعه مىخوانيم: «اَنتُمْ ساسَةُ العِبادِ ؛ اى پيشوايان معصوم ، شما گردانندگان اجتماع بندگان خدا و ركن مملكتها هستيد» .
بر اين اساس ، سياست ما سياست پيغمبر صلىاللهعليهوآله و امامان عليهمالسلام است كه خالى از كليه هوى و هوسها و طمع و لجنكارىها است ؛ چنانچه خدا به رسولش مىگويد: «متابعت هوى و هوس را مكن ؛ زيرا كه از راه خدا گمراه مىشوى» . اين رسالت و مسئوليت رهبران دين است كه در قرآن مجيد به آن تصريح شده است .
او غالباً اين گفتار تاريخى على عليهالسلام را تكرار مىنمود:
إِنّ اللّهَ أَخَذَ عَلَى العُلَماء اَلاّ يُقارّوا عَلى كِظَّةِ ظالِمٍ وَلا سَغَبِ مَظلومٍ» ؛
يعنى خداى سبحان از علما پيمان گرفته است كه در برابر شكمبارگى ظالمان و گرسنگى مظلومان سكوت نكنند .
بر اساس همين انديشههاى سياسى بود كه ايشان در غالب جنبشهاى آزادىبخش و ملّى و ضد استعمارى عليه متجاوزين از جمله در جنگ جهانى اوّل و در نبرد مردم مسلمان نجف بر ضد نيروهاى انگلستان و استعمار «غازى» در سال 1334 ق شركت جست .
اتحاد و نيرومندى مسلمين از هدفهاى مشخّص او محسوب مىشد كه در همه جا به تعقيب آن مىپرداخت . وى يكى از مراجعى بود كه بعدها به جمعيت «دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه» پيوست . و نيز مىبينيم در ابتداى كتاب ارزشمند اصل الشيعة واصولها تحت عنوان «چگونه مسلمانان متحد مىشوند ؟» از اختلاف بيهوده مسلمانان پرده برداشته و اين سخنان او در بين مسلمين شهرت فراوانى دارد كه فرمود:
بُنِىَ الاسْلامُ عَلى دِعامتين: كلمة التّوحيد و توحيدُ الكلِمَةِ ؛ اسلام بر دو پايه استوار و بر پا شده: بر يگانهپرستى (لا اله الا اللّه) و اتحاد و يكپارچگى .
يكى از امور واجب و لازم ، ايجاد يك هماهنگى و عقد يك پيمان واقعى بين دولتهاى عربى و اسلامى است ، مشروط بر اين كه دولتهاى استعمارى در آن دخالت نداشته باشند... .
آرى ، اگر اين ملل و ممالك چنين كنند و چنين باشند ، خداوند از آنها نيروى عظيمى به وجود مىآورد و تمام دولتهاى جهان را در برابر ايشان خاضع مىكند ؛ چنانكه در قرون پيشتر در برابر اسلام همه را خاضع كرد... .
اكنون پنجاه سال مىگذرد كه من بر سر برادران مسلمانم فرياد مىكشم و ايشان را به همبستگى و يكپارچگى و يكدلى مىخوانم .
تهمت
بسيارى از بزرگان ما توسط جمعى از عالمان مغرض ، و نويسندگان جاهل ، وايادى خائن ، مورد اتهام واقع شدهاند كه در جزوهاى كه در اين زمينه ، تحت عنوان «تهمت شايعترين بلاى عصر ما» تنظيم كردهايم ، به اين مطلب اشارت رفته است . اين شخصيت عالى قدر نيز از ناحيه نظام حاكم بر عراق متهم به دستنشاندگى از ناحيه دول بيگانه شد . افتراى ديگر ، متأسفانه از قلم يكى از افرادى كه خود را از علاقهمندان به معظم له قلمداد كرده ، تراوش كرده است . وى ضمن ترجمه احوال او آورده است:
وكان رأيه بالمعاد انه روحانى ولكنه لم يبح به خوف الفتنة فان شبهة الاكل و المأكول كانت سداً امام المعاد الجسمانى .
براى پى بردن به بىپايگى اين نسبت ، مراجعه به كتاب او الفردوس الاعلى ، كافى است و نيز ببينيد مقدمه جنة المأوى ، ص 66 را .
نمونه اشعار
از معظم له اشعار نغزى برجاى مانده است كه چند بيت از آن ، كه در سبب عقبماندگى اسلام و عرب سروده ، نقل مىشود:
كم نكبةٍ تحطم الاسلام و العرب
والانكليز اصلهافتّش تجدهم السبب
چه بسيار انحرافاتى كه شرف و حيثيت اسلام و عرب را لگدمال كرده كه دست جنايتكار انگليس در به وجود آوردن آن در كار بوده است . اگر نيكو بنگرى ، جز آنها سببى براى بدبختىهاى اسلام پيدا نمىكنى» .
واستخدموا ملوكنا لضربنا ولاعجب
فملكهم بفرضهم كان والاّ لانقلب
«جاى شگفتى نيست كه آنان ، شاهان را براى كوبيدن ما در اختيار گرفتهاند و با اراده و خواست آنها ، اساس سلطنت شاهان استوار گرديده ، وگرنه بدون پشتيبانى آنان سرنوشتى جز سقوط و رسوايى نداشتند» .
هم نصبوا عرشاً لهم في كلّ شعب فانشعب
واسوأتا ان حدث التاريخ عنهم وكتب
«آنان بودند كه در ميان هر ملّتى تحت شاهان را نصب كرده و آن را دچار تفرقه و از هم گسيختگى مىكردند . روزى كه تاريخ در ارتباط با آنها مهر سكوت را بشكند و جنايات آنها را بنويسد ، چه رسوايىها و روسياهىهايى كه در سطح دنيا براى آنان به بار خواهد آمد...» .
تأليفات پر ارج
كتب غنى و فاخرى كه ازاين دانشمند مطلع و متعهد بر جاى مانده ، برخى به چاپ رسيده و برخى مخطوط است آنچه به چاپ رسيده عبارتاند از:
1 . تحرير المجلة ، در پنج جلد ، چاپ نجف . كتاب المجله حاوى مباحث حقوقى بر اساس مذهب حنفى است كه در بغداد تدريس مىشده و معظم له آن را با حقوق شيعه تطبيق كرده است ؛
2 . وجيزة المسائل ، در فقه ، فارسى و عربى . اين كتاب چهار بار در نجف اشرف به چاپ رسيده است ؛
3 . حواشى عين الحياة ، در فقه ، طبع بمبئى ؛
4 . اصل الشيعه و اوصولها . تا كنون بيش از بيست بار در ايران ، نجف اشرف ، قاهره ، بغداد ، لبنان و... . به طبع رسيده و به زبانهاى مختلف مانند فارسى و انگليسى و هندى ترجمه شده است و يك بار ترجمه و شرح فارسى آن تحت عنوان اين است آيين ما توسط استاد ناصر مكارم شيرازى و يك بار هم توسط آقاى عليرضا خسروانى تحت عنوان ريشه شيعه و پايههاى آن به فارسى برگردانده شده است ؛
5 . المراجعات الريحانيّة دو جلد . اين كتاب متضمن مباحثى تاريخى و فلسفى مىباشد كه بين ايشان و فيلسوف لبنانى ، امين رياحى ، رد و بدل گرديده است . جلد اوّل اين كتاب در بيروت و جلد دوم كه نقدى است بر كتاب تاريخ آداب اللغة ، جرجى زيدان ، در صيدا به طبع رسيد و سپس در آرژانتين تجديد طبع گرديد ؛
6 . الارض والتربة الحسينية . اين كتاب به درخواست مؤسسه دائرة المعارف بريتانيا تأليف و به انگليسى ترجمه و ضمن همان كتاب به چاپ رسيده است ، و جداگانه هم بارها در نجف اشرف به چاپ رسيده و توسط محقق گرانقدر حجتالاسلام جناب آقاى عزيز اللّه عطاردى به زمين و تربت مقدس حسين بن على عليهالسلام ، و بار ديگر به وسيله آقاى خسروانى به فارسى ترجمه و چاپ شده است . اين تأليف پرارزش به زبان هندى هم ترجمه شده است ؛
7 . الدين والاسلام ، دو جلد آن چاپ شده و جلد سوم و چهارم آن به طبع نرسيده است .
8 . نقدى بر كتاب ملوك العرب ، تأليف امين ريحانى . اين نوشته در مجله النجف انتشار يافت ؛
9 . حواشى بر سفينة النجاة ، تأليف برادرش علاّمه شيخ احمد كاشف الغطا ، در چهار جلد كه شامل كليه ابواب فقه است ؛
10 . السؤال و الجواب ، در فقه . اين كتاب سه بار در نجف اشرف چاپ شده است ؛
11 . زاد المقلّدين ، فقه فارسى ، كراراً در نجف و خراسان به چاپ رسيده است ؛
12 . حاشيه بر تبصره علاّمه ؛
13 . حاشيه بر عروة الوثقى . اين حاشيه را در زمان حيات استاد خود (صاحب عروة) نوشته و براى شاگردان خود تدريس مىكرده است ؛
14 . الفردوس الاعلى ، فلسفه قسمتى از احكام اسلام و تطبيق آن بر علوم و اكتشافات روز . بارها در نجف اشرف و ايران به چاپ رسيده و شهيد سيّد محمّد على قاضى طباطبايى بر آن تعليقاتى دارد (نوشتهاند كه مؤلف در وصاياى خود از شهيد قاضى طباطبايى خواهش كرده بودند كه اين كتاب و كتاب جنة المأوى او را تصحيح كرده و بر آنها تعليقه و مقدمه بنويسند) ؛
15 . الآيات البيّنات ، پنج رساله است در رد بر اموىها ، بهايىها ، وهابىها و مادىها ؛
16 . نبذة من السياسة الحسينية . اين كتاب توسط آقاى على اكبر صبا به نام سياست حسينى به فارسى ترجمه و در تبريز چاپ شده است ؛
17 . مختصر الاغانى ، چاپ بغداد ، 1000 صفحه ؛
18 . الميثاق العربى الوطنى ، چاپ نجف ؛
19 . گفت و گوى او با سفير انگلستان و آمريكا . اين كتاب به نام المحاورة مع السفيرين ، سه بار در نجف اشرف و يك بار هم در آرژانتين به طبع رسيده است ؛
20 . التوضيح في بيان ما هو الانجيل و من هو المسيح ، دو جلد ، جلد اول آن در قاهره و جلد دوم در بغداد به چاپ رسيده است و تحت عنوان توضيح درباره انجيل و مسيح توسط آقاى سيّد هادى خسروشاهى به فارسى ترجمه و در قم چاپ شده است ؛
21 . المُثُل العُليا في الاسلام لا في بِحَمدون . ايادى استعمار آمريكا از ايشان براى شركت در كنگره بحمدون ، يكى از شهرهاى ييلاقى لبنان ، دعوت كردند . معظم له اين دعوت را صريحاً رد كرد و به همين اكتفا نكرد و كتاب فوق را در پاسخ آنان و اين كه كنفرانس مزبور توطئهاى عليه اسلام و به كار گرفتن مذهب عليه مذهب است ، منتشر ساخت كه تا كنون بيش از سى بار چاپ و انعكاس عجيبى در جهان داشت و نيز چند بار به فارسى ترجمه شده است و تحت عنوان نامهاى از امام كاشف الغطاء به طبع رسيده است .
22 . جنة المأوى ، با تعليقات شهيد سيّد محمّد على قاضى طباطبايى در تبريز به چاپ رسيده است .
مؤلفات غير مطبوع
23 . شرح عروة الوثقى ، پنج جلد . اين كتاب از نخستين تأليفات فقهى او است ؛
24 . تنقيح الكفاية ، در اصول ؛
25 . ديوان شعر . بيش از هشت هزار بيت شعر را در بر دارد ؛
26 . نزهة السمر ونهزة السفر ، خاطرات سفر سوريه و مصر ؛
27 . الجزء الثالث و الرابع من الدين والاسلام ؛
28 . حاشية على كتاب الاسفار ، تأليف صدر المتألهين ؛
29 . حاشية على رسالة العرشيه ، تأليف صدر المتألهين ؛
30 . حاشية على رسالة الوجود ، تأليف صدر المتألهين ؛
31 . دائرة المعارف العلياء ، حاوى سؤال و جوابهايى است در زمينههاى مختلف فقه و حكمت و تفسير و... سه جلد ؛
32 . حاشيه على رسائل ، الشيخ الاعظم الانصارى ؛
33 . حاشية على مكاسب ، الشيخ الاعظم الانصارى ؛
34 . رسالة في الجمع بين الاحكام الظاهرية والواقعية ؛
35 . حاشية على القوانين ؛
36 . تعاليق على المالى السيد المرتضى ؛
37 . تعليقه بر ادب الكاتب ابن قتيبه ؛
38 . تعليقه بر الوجيز في تفسير القرآن العزيز ؛
39 . تعليقه بر نهج البلاغه و نقد بر شرح شيخ محمّد عبده ؛
40 . تعليقه بر كتاب فتنة الكبرى ، از طه حسين ؛
41 . العبقات العنبرية في طبقات الجعفرية ، ترجمه خانوادهاش مىباشد .
اميد است به همّت والاى محققان ، آثار علمى غير مطبوع آن جناب نيز به چاپ برسد و در معرض استفاده اهل علم قرار گيرد . مرحوم علاّمه متتبّع شيخ آقا بزرگ تهرانى گويد:
من از ايّام جوانى با مرحوم آيتاللّه كاشف الغطاء دوست بودم و تا پايان زندگى وى اين دوستى و صميميت ادامه داشت . بسيار علاقه دارم كتابهاى آن مرحوم در دسترس همگان قرار گيرد .
ترجمههاى ايشان
1 . هيئت فارسى ؛ 2 . حجة السعادة ؛ 3 . سفرنامه ناصر خسرو و بعضى از قطعات معروف ادبى .
كتبى كه زير نظر ايشان به چاپ رسيده
هنگامى كه در لبنان بودند ، بر طبع كتب ممتاز ومفيد ادبى زير نظارت كرد و بر آنها تعليقاتى هم نگاشت:
ـ ديوان علاّمه سيّد محمّد سعيد حَبُّوبى ؛
ـ معالم الاصابة في الكاتب والكتابة ؛
ـ الوساطة بين المتنبى و خصومه تأليف قاضى جرجانى ؛
ـ ديون سحر بابل و سجع البلابل ؛ تأليف سيّد جعفر حلّى .
كار ديگرى كه ايشان انجام داد ، اقدام شايستهاى بود كه به دنبال گفتار غرض آلود جرجى زيدان (م 1914) مورّخ معروف كه در تاريخ آداب اللغة العربية گفته بود: «شيعه طايفهاى بود كوچك و آثار قابل اعتنايى نداشت و اكنون شيعهاى در دنيا وجود ندارد» انجام داد ، بدين قرار كه سه عالم بزرگ شيعه همپيمان شوند ، هر يك در باب معرّفى شيعه اقدامى بكنند . لذا علاّمه متتبع مرحوم شيخ آقابزرگ تهرانى (م1325 ق) ، الذريعة الى تصانيف الشيعة را نگاشت و مرحوم علامه سيّد حسن صدر (م 1354 ه) ، تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام را تأليف كرد و مرحوم كاشف الغطاءكتاب تاريخ آداب اللغة جرجى زيدان را نقد كرد و اشتباهات وى را بررسى نمود و حاصل كارش نقدى جامع و علمى بر هر چهار جلد كتاب مزبور گرديد . اين نقد عميق و مفيد براى بار دوم در بوئنوس آيرس به چاپ رسيد و در محافل علمى آن روز اثر شگفتآورى داشت .
ملكات روحى معظم له
آيتاللّه كاشف الغطا ، پيرو واقعى و رهرو حقيقى ائمه معصوم عليهمالسلام بود و با كفّ نفس ، در تزكيه نفس و خودسازى به مقام بالايى رسيده و لذا نمونه وتجسّم اخلاق محمّدى بود كه دراين جا به برخى از خلقيات بلند و ملكات فرشتهاى او اشاره مىكنيم:
او در شجاعت كمنظير بود و با جسارت تمام عقايد خود را ابراز مىكرد و از قدرتهاى استعمارى هيچ هراسى نداشت . در نامهاى ضمن اشاره به نقشههاى استعمار آمريكا مىگويد:
... آمريكا براى ما فقر ، جهل و عقبافتادگى در ترقى و آبادى ، زراعت و صنعت را مىخواهد تا در برابرشان ذليل و خاضع باشيم وبه غارت منابع ثروتمان به وسيله آنها راضى شويم .
او كسانى را كه به وى آزار مىرساندند ، عفو مىكرد و در مقابل جهّال و خطاكاران از خود بردبارى نشان مىداد .
وى استبداد به رأى نداشت و اگر حقيقت را از ناقدان و مخالفان مىشنيد ، تصديق مىكرد و از نظر قبلى خود كه ناصواب بود ، به راحتى دست مىكشيد . وى اعتماد به نفس عجيبى داشت ، با اين همه از عُجب و غرور به دور بود . روح صاف و مصفايش به او اجازه نمىداد كه كينه كسى را به دل بگيرد و نسبت به همگنان حسد بورزد .
وى به راستى نمونه بارزى از تواضع و فروتنى بود و با اين كه از خاندانى اصيل و علمى برخاسته بود و خود داراى موقعيت ممتاز علمى و چهره شناخته شده جهانى بود ، در برابر كليه افراد از صغير و كبير ، غريب وقريب ، عالى و دانى و چه آنان كه از اقصا نقاط جهان و كشورهاى اسلامى به ديدارش مىشتافتند و چه آنان كه همه روزه ديدار ايشان را مغنتم مىشمردند ، از خود فروتنى نشان مىداد .
او مخالف هواى نفسش بود و دين را براى خود نمىخواست ، بلكه خود را براى دين مىخواست و غيرت دينى و حميت اسلامى داشت و لذا هنگامى كه مغرض يا قلم به دست كماطلاعى ، سخن نادرستى ازاسلام و مذهب مىگفت ، معظم له قلم تواناى خويش را به دست مىگرفت و در پاسخ به آنان آثار ارزشمندى همچون اصل الشيعة و اصولها انتقاد بر كتاب ملوك العرب و... را خلق مىكرد .
اين گونه بودند عالمان دين ما و آنهايى كه رهرو راه آناناند و در طريقى كه آنان قدم نهادند ، گام مىزنند و ما نيز بايد اين گونه باشيم .
ستايش دانشمندان از معظم له
از باب نمونه ، نظر چند نفر از بزرگان را مىآوريم . صاحب معارف الرجال او را چنين ستوده است:
ايشان در فقه و اصول ، دانشمندى عالىمقدار و نويسنده توانايى بودند كه در عصر ما از نظر قلم و خطابه و حل مشكلات علمى ، كسى نمىتوانست با او برابرى كند . نويسندگان در برابر قلمش سر تعظيم فرود مىآوردند . قدرت منطق او متكلمين را به عجز و ناتوانى وا داشته بود و رجال سياست و نمايندگان دولتها را با سخن و شخصيت خود تكان مىداد . افزون بر اين كه او محققى جست و جوگر و مورّخ و اديب و شاعر بود ، رهبرى دينى بلا منازع عراق را به دست آورد و در دوران زعامت خود طرز رفتار و برخوردى غير از رفتار معمول مراجع تقليد براى خود انتخاب نمود و در اواخر عمرش بر اريكه رياست مذهبى كليه كشورهاى اسلامى ، اعمّ از عرب و عجم ، تكيه زد .
و مرحوم علامه محقق شيخ آقا بزرگ تهرانى مىنويسد:
هو من كبار رجال الإسلام المعاصرين و من أشهر مشاهير علماء الشيعة... والحقيقة انّه من مجتهدي الشيعة الّذين غاصوا بحار علوم اهل البيت عليهمالسلام فاستخرجوا من تلك المكامن والمعادن ، جواهر المعانى و دراري الكلم فنشروها بين الجمهور .
صاحب احسن الوديعه مىنويسد:
علامه كبير و مصلح شهير و دانشمند توانا ، داراى بيانى شيوا و نگارشى زيبا و داراى قلمى به سبك جديد و تأليفات او با ذوق عصر حاضر بسيار سازگار است... .
مرحوم علامه ميرزا محمد على مدرس گويد:
از فحول متبحرين علماى اماميه و از عدول ثقات فقهاى اثنا عشريه و در كثرت تتبعات متنوعه وحيد عصر وفريد دهر بود و تبحر او در فقه و اصول و كلام و حديث و رجال و درايه و تفسير و ديگر علوم دينيه مسلّم يگانه و بيگانه و از اكابر حُمات دين مبين و مدافعين شرع سيد المرسلين صلىاللهعليهوآله و يگانه مبارز هجوم معاندين... .
وفات و مدفن
سرانجام او با عمرى پربركت چونان عمر مردان نامى تاريخ ، پس از سالها خدمت و تلاش در جهت نشر اسلام ، در روز دوشنبه 18 ذى القعده 1373 به دنبال بيمارى ، نخست در بيمارستان كرخ بسترى گرديد ، ولى بهبود نيافت و آنگاه براى تغيير آب و هوا به كرند از توابع باختران (در ايران) آمد و سه روز بيشتر از توقف او در آنجا نگذشته بود كه پيك اجل ناگهانى به سراغش آمد و نداى حق را لبيك گفت و به خطاب «يا ايتّها النّفس المطمئنة ارجعي الى ربك راضية مرضية فادخلي في عبادي وادخلي جنّتي» مخاطب شد . پيكر پاك او را از آنجا با اعزاز و اكرام تمام با شركت دهها هزار نفر از مسلمانان به بغداد حمل كردند و به نجف منتقل كرده و در آرامگاهى كه دو سال پيش در آخر وادى السلام براى خود بنا كرده بود ، به خاك سپرده شد و در عراق و ايران مجالس فاتحه و يادبود برايش برگزار گرديد و صدها مقاله و قصيده در مورد شخصيت او نوشته شد كه برخى از آنها در آن مجالس خوانده شد .
تاريخ وفات او را شيخ محمّد خليلى در اشعار خود اينگونه نقل كرده است:
مالي أرى الأعين تجرى دماً
ما بين مهطول و مسفوح
وهذه الاكبد تغلى شجىً
من ذائب حزناً ومقروح
اهد ركن الشرع ارخت ام
قد فقد واخير أب روحى
مدارك مقاله
1 . معارف الرجال ، ج 2 ، ص 272 .
2 . احسن الوديعة في تراجم مشاهير مجتهدى الشيعه ، ج 2 ، ص 360 .
3 . مصفى المقال ، ص 157 .
4 . طبقات اعلام الشيعة (نقباء البشر) ، قسم ثانى از جزء 1 ، ص 612 ـ 619 .
5 . الذريعه ، ج 2 ، ص 15 و 169 .
6 . مجلة العرفان ، سال 36 ، ص 958 .
7 . مصادر الدراسة ، ص 4 .
8 . معجم رجال الفكر و الادب في النجف ، ص 365 .
9 . ماضى النجف وحاضرها ، ج 3 ، ص 182 .
10 . مقدمه كتاب جنة المأوى از شهيد سيّد محمّد على قاضى طباطبايى .
11 . مقدمه نامهاى ازامام كاشف الغطا .
12 . شعراء الغرى ، ج 2 ؛ و ج 8 .
13 . معجم المؤلفين ، ج 9 ، ص 250 .
14 . الدعوة الاسلامية ، ج 1 ، ص 217 تا 223 ، بغداد ، سنه 1328 ه .
15 . شيخ آقا بزرگ تهرانى ، ص 157 .
16 . دايرة المعارف تشيّع ، ج 1 ، ص 207 .
17 . ريحانة الادب ، ج 5 ، ص 27 .
18 . گنجينه دانشمندان ، ج 7 ، ص 269 .
19 . مقدمه كتابِ اين است آيين ما و اصل الشيعة و اصولها .
20 . انيس الموحدين ، با تصحيح و پاورقى شهيد قاضى طباطبايى ، چاپ انتشارات الزهراء .
21 . مقدمه كتاب راه اسلام ، بلاى استعمار .
22 . فقهاى نامدار شيعه ، از ص 299 تا 307 ، شرح حال شيخ جعفر كاشف الغطا .
23 . مشاهير و بزرگان شرق و غرب جهان ، از دكتر مريم ميرهادى ، ص 259 .
24 . همبستگى مذاهب اسلامى .
. توضيح بيشتر در شيخ الباحثين ، آغا بزرگ طهرانى تأليف عبدالرحيم محمّد على ، ص29 ، 30 ؛ شيخ آقا بزرگ تهرانى از ص22 تا 24 از آقاى محمد رضا حكيمى .
. نقباء البشر ، ص612 و 617 .
. سوره فجر ، آيات 27 ـ 30 .
مجله نور علم ، ناصر باقرى بيدهندى ، سال سوم ، ش3 ، مرداد 1367 ش / ذىالحجة 1408ق ، ص111 ـ 125 .
. ديوان سيّد موسى طالقانى، ص 260، ط نجف.
. در اين كتاب مباحث عبادات تا آخر باب جهاد مورد بحث قرار گرفته و در پايان ، كتاب وقف را نيز بر آن افزوده است . اين كتاب را ايشان درحال سفر تأليف كرده و به هنگام نوشتن آن جز كتاب قواعد علاّمه ، كتاب ديگرى در اختيار نداشته است . ببينيد روضات الجنّات ، ج2 ص200 ، والذريعة ، ج18 ، ص45 ؛ و شرح حال ايشان علاوه بر روضات ، در اعيان الشيعه ، ج4 ، ص1099 ، الكنى والالقاب ، ج3 ، ص101 ، انيس الادباء في احوال العلماء ، فوائد الرضوية ، ص70 ؛ اعلام الشيعة ، ج2 ، ص248 ، مؤلفين كتب چاپى ، ج2 ، ص313 ؛ قصص العلماء ، ص183 ـ 198 ؛ شعراء الغرى ، ج2 ، ص40 ، ريحانة الادب ، ج5 ، ص24 ، ماضى النجف وحاضرها ، ج1 ، ص128 ـ 129 ، ج3 ، ص131 ، وحيد بهبهانى ، ص246 ، معارف الرجال ، ص150 ، لباب الالقاب ، ص22 ، وفيات العلماء ، ص157 ، مراقد المعارف ، ج2 ، ص209 ، و اعلام المكاسب ، ص210 آمده است .
. بسيارى از اين سخنرانىها ثبت شده و پارهاى از آنها انتشار يافته است ؛ از جمله نطق تاريخى او در كنفرانس اسلامى پاكستان كه در ضمن نامهاى از امام كاشف الغطاء به چاپ رسيده است .
. نهج البلاغه فيض الاسلام ، خطبه 3 ، ص 52 .
. المنطق ، العدد التاسع و العشرون ، مقاله مهندس عبداللّه نجف تحت عنوان «الصراع بين العلماء والاستعمار» ، ص51 .
. ببنيد شعراء الغرى ، ج8 ، ص138 و 183 .
. انيس الموحدين ، مقدمه ، چاپ انتشارات الزهراء .
. زمين و تربت مقدس حسين بن على عليهالسلام ، مقدمه مترجم .