نامه اي به كاشف الغطاء
به قلم: آيت اللّه شيخ محمدرضا اصفهانى
هنگامى كه از من ياد كردى كه ياران ديگر فراموشم كردند و زمانى با من راه وفا پيمودى كه همتايان ، از بيراهه جفا رفتند .
چگونه مرا با زبان قلم ، ياراى سپاس از خوبىهاى تو باشد ، كه تو خود ، زبانآوران عرب را ناتوان ساختهاى ، تا چه رسد به زبان گنگ و ناتوان من ؟
من قصيده «مرزيه» خويش را با رشته مرواريد بستم و گفتم: منزه است خدايى كه تو را آفريد و بيانت آموخت .
پاسخ نامه را در امتثال فرمان نگاشتم ؛ چرا كه مىدانم نه از تكسواران اين ميدانم و نه از نابغه بنى ذبيان !
فرمانبردارى تو را وظيفه ديدم و بيتى چند فرستادم ، به اين اميد كه از همه آن مرا ببخشايى . اگر نه آنكه ابياتى از آن ستايش تو را در بردارد ، مىگفتم كه سر تا پا عيب است . چگونه خاك به افلاك رسد !
و چه سان سنگريزه با گوهر و مرجان برابر نشيند ؟
آواى بيدارى: ويژهنامه روزنامه جمهورى اسلامى... ، ص120 .
. اشاره: علامه ذوالفنون ، فقيه محقق و اديب نوآور ، آيت اللّه شيخ محمدرضا اصفهانى برجستهترين علماى قرن اخير است كه ديدگاههاى نوين او در بحثهاى مختلف فقهى واصولى ، مورد توجه بزرگان حوزه است .
وى از شاعران بنام است كه در نظم و نثر ، شاعران و اديبان بدو به ديده اعجاب مىنگرند .
در اين جا بخشى از نامه آيهاللّه شيخ محمدرضا اصفهانى را به دوست عزيزش علامه كاشف الغطاء ملاحظه مىكنيد .