جمعه 31 فروردين 1403  
 
 
سخنرانى امام شيخ محمدحسين كاشف الغطاء در كنگره جهانى اسلام

بسم اللّه الرحمن الرحيم

«فبشر عبادالذين . يستمعون القول فيتبعون احسنه ،

اولئك الذين هداهم اللّه واولئك هم اولوالالباب»[2] .

از روزى كه از عراق براى شركت در اين كنگره  ـ  كه خود يك جهاد الهى به شمار مى‏آيد  ـ  حركت كردم ، به ويژه در طى اين شش  ـ  هفت روزى كه اين كنگره پربركت برگزار گرديده و اعضاى محترم آن درباره مسائل گوناگون بحث و گفت‏وگو مى‏كنند ، من همواره با دقت در آن انديشيده و فكر خود را به كار گرفته‏ام . از نخستين شبى كه  با اين اجتماع عظيم روبه‏رو شدم ، پيوسته خود را ميان خوف و رجا مى‏بينم: گاه راجع به اين كنگره در خود احساس خوش‏بينى مى‏كنم و گاه احساس بيم و ترس . اما خوش‏بينى من به خاطر اين است كه اگر ما معجزه را كارى خارق العاده بدانيم ، اين اجتماع عظيم نيز يكى از بزرگ‏ترين معجزه‏ها در نوع خود مى‏باشد و شكى نيست كه آن كس كه اين معجزه را به ما بخشيده است ، آن هم پس از يأس و نااميدى ، روح آن را نيز به ما ارزانى خواهد داشت ، تا به وسيله آن به اهداف مقدسى كه اين اجتماع به خاطر آن تشكيل شده است ، دست يابيم .

از چيزهايى كه بر اطمينان ما به دستيابى به اهداف مورد نظرمان مى‏افزايد ، اين است كه هر كدام از ما هنگام تشرف به زيارت اين مسجد و مشاهده اين آثار پرارزش ، روح جديدى ، در او دميده شده است . اين روح ، روح فداكارى ، روح غيرت و روح نگاه‏دارى از آن گنجينه‏هاى ارزشمندى است كه گذشتگان ما براى نسل حاضر به جاى گذاشته‏اند .

من تصور مى‏كنم شما دانشمندان بهتر از من مى‏دانيد كه امروز آن قدرت عظيمى كه در اختيار مسلمانان است ، هرگز در كشورهاى غربى وجود ندارد ؛ هرچند بالاترين قدرت‏ها و امكانات و بهترين تمدن را در اختيار داشته باشند . ترديدى نيست كه امروزه هريك از ما شعله غيرت و حفظ ارزش‏هاى اسلامى در درونش برافروخته شده است ؛ به گونه‏اى كه ما را به دفاع همه‏جانبه از اين مقدسات وامى‏دارد ، بلكه اين شعله در دل‏هاى ديگر مسلمانانى كه در كشورهاى دوردست زندگى مى‏كنند نيز برافروخته گرديده و همگى را به تلاش در اين مسير واداشته است .

علاوه بر اينها ، كوشش مستمر اعضاى محترم كنگره و شدت علاقه آنان به فراهم ساختن امكانات آن بر اساس يك اسلوب درست كه نتايج صحيح و ارزشمندى را در پى داشته باشد ، خود مايه اميد فراوان است .

على رغم اين همه آثار نويدبخش و نشاط‏آور ، باز هم من در درون خويش احساس ترس و وحشت مى‏كنم و همواره فكر و انديشه‏ام مورد هجوم وسوسه‏هايى قرار مى‏گيرد . اين ترس و وحشت و پيدايش وسوسه‏ها مستند به عوامل زير است:

1 . ما شرقى‏ها ، به ويژه مسلمانان  ـ  البته منظور من برادران حاضر در كنگره نيستند  ـ  از ثبات و استقامت در هدف برخوردار نيستيم . چه بسا مسلمانى كه در برخى از موارد ، حركتى آتشين از خود نشان داده است ، ولى پس از مدتى كوتاه ، آن حركت در او به خاموشى گراييده است . اى دانشمندان حاضر در كنگره ! بى‏ثباتى [از] كشنده‏ترين دردها و سخت‏ترين بيمارى‏هاى ما است . ثبات ، اساس هر پيروزى و كليد دستيابى به هدف‏ها است . و اين ثبات ، شاخه‏اى از شاخه‏هاى صبر و شكيبايى است كه در قرآن كريم در هفتاد مورد ، از آن سخن به ميان آمده و نتايج آن براى شكيبايان بيان شده است . با وجود همه اينها ، اين خصلت پرارزش يعنى اين خوى ثبات ، خوى شكيبايى ، خوى پشتكار در كارهاى ارزشمند ، خصلتى است كه ما هنوز به آن عادت نكرده‏ايم و در ما به عنوان يك غريزه راه نيافته است . و به همين سبب ، اگر امروز من ترسو و پريشان باشم ، هيچ كس مرا سرزنش نمى‏كند ، بلكه گويى شتاب‏زدگى و عدم تحمل مشكلات جزء سرشت ما گرديده است ؛ به گونه‏اى كه اگر در صدد برآييم كارى را انجام دهيم ، مى‏خواهيم آن كار ، يك روزه انجام شود ، و اگر هم شكيبايى به خرج دهيم ، بيش از چند روز صبر نمى‏كنيم . و فلسفه تدريج در آفرينش آسمان‏ها و زمين را از سوى خداوندى كه قدرت دارد همه چيز را با يك اشاره بيافريند ، فراموش مى‏كنيم .

نقل كرده‏اند كه مردى فرزندش را نزد يكى از دانشمندان آورد و به وى گفت: مى‏خواهم حكمت و فلسفه و هندسه و ساير علوم را به فرزندم بياموزى و اين يك درهم اجرت تو باشد و در ضمن ، فردا يا پس فردا از حضور تو مرخص شوم . مرد دانشمند ، پسر را آزمود ، ديد پسرى كودن است و چيزى را درك نمى‏كند . به پدرش گفت: اى مرد ، من نمى‏دانم چگونه هدف تو را تأمين كنم ؟ آبا به اين اجرت فراوان كه به من دادى ، دلخوش باشم يا به آن مدت طولانى كه در اختيار گذاشتى ، اميدوار باشم يا از هوش و ذكاوت پسرت خرسند باشم ؟ !

من امروز خود را در برابر اين كنگره ، مشمول اين آيه شريفه مى‏دانم كه خداوند مى‏فرمايد: «خلق الإنسان من عجل» ؛[3] «آدمى ، شتاب‏زده آفريده شده است» ، و انتظار دارم اين كنگره تمامى مشكلات اسلام و مسلمانان را حل كند و هرگونه ظلم و استعمار را از ما بزدايد ؛ در صورتى كه اين كنگره هنوز در مرحله نطفه است . البته اين نطفه ، نطفه‏اى پاك است و بذرى است كه براى به ثمر نشستن ، شايستگى دارد و ما اميد آن داريم كه خداوند سبحان آن را به صورتى زيبا تصوير كند و اين بذر شايسته را به ثمر بنشاند ؛ بنابراين بار سنگينى بر دوش اين كنگره نگذاريد كه پشتش خم شود يا حملى را كه در شكم دارد ، سقط كند . با آن مدارا كنيد و به او فرصت دهيد تا به اندازه‏اى كه از شما نيرو مى‏گيرد ، به شما نيرو بخشد .

2 . يكى از خصلت‏هايى كه در درون ما ريشه كرده و قرن‏هاى متمادى است كه ما آن را از يكديگر به ارث برده‏ايم و به كلى ما را بيچاره نموده است و تا امروز نتوانسته‏ايم آن را از خود دور سازيم ، خصلت اختلاف و جدايى از يكديگر است ؛ در صورتى كه ما مى‏بينيم خداوند ما را به اتحاد و هم‏بستگى فرمان مى‏دهد و برادرى و مسئول بودن در برابر يكديگر را براى ما مقرر كرده است ، آنجا كه مى‏فرمايد: «المؤمنون بعضهم اولياء بعض» ؛ «ايمان آوردگان ، ولىّ و سرپرست يكديگرند» .

روشن است كه اختلاف انديشه و آزادى فكر ، يكى از ويژگى‏هاى بشر و سرشتى است كه خدا انسان‏ها را بر اساس آن آفريده است ، و اين سنتى است كه خدا مقرر فرموده و سنت خدا هم دگرگون شدنى نيست ؛ اما مصيبت اين است كه اختلاف نظر باعث دشمنى ميان افراد گردد و سبب شود آن پيوندهايى كه بايد مستحكم و برقرار باشد ، گسسته شود .

ترديدى نيست كه ما پيش از آنكه سنى يا شيعه يا زيدى يا حنفى يا شافعى باشيم ، همه مسلمان موحد بوده‏ايم و اين روش‏هايى كه سال‏ها پس از پيدايش اسلام به وجود آمده است ، نبايد باعث قطع رابطه ميان ما مسلمانان گردد . راستى ، آيا پس از آنكه مسلمانان با يكديگر برادر شده‏اند ، قطع رابطه آنان با يك‏ديگر كارى شايسته است ؟ ! در صورتى كه ما مى‏بينيم اصحاب پيامبر ، به ويژه پس از رحلت خاتم الانبياء در بسيارى از مسائل فرعى اسلام با يكديگر اختلاف داشتند و هركدام معتقد به نظريه خويش بودند و حتى اختلافات آنان در مسائل مهمى مانند مسح يا شستن در مورد وضو ، و عول و تعصيب در ميراث ، و ازدواج موقت و مسئله مهر در مورد ازدواج و بسيارى از مسائل ديگر ، به اوج خود رسيده بود ؛ ولى هيچ يك از اين اختلافات باعث از بين رفتن وحدت آنان نگرديد ، بلكه همگى با يك امام ، نماز مى‏گزاردند و به يكديگر اقتدا مى‏كردند و هرگز يكديگر را در ايمان مورد عيب و طعن قرار نمى‏دادند و به همين سبب در طول نيم قرن ، اسلام را بر شرق و غرب جهان حاكم ساختند .

بنابراين بر هر مسلمانى به ويژه بر رهبران و دانشمندان لازم است كه در اين موقعيت بسيار حساس ، براى ايجاد وحدت ميان مسلمانان ، نهايت تلاش خود را به كار گيرند و آن‏گونه كه خدا و پيامبر و قرآن مى‏خواهند ، ميان مسلمانان الفت و دوستى به وجود آورند . البته معناى اين برادرى و اخوت آن نيست كه به سنى بگوييم شيعه شود ، يا به شيعه بگوييم عقيده اهل سنت را بپذيرد ؛ چرا كه اين با حكمت منافات دارد و با سنت خدا در ميان بندگانش سازگار نيست و هر كسى در داشتن رأى و عقيده خود آزاد است ، بلكه معناى دعوت به اتحاد اين است كه ما اين اختلاف نظرها را وسيله تفرقه و دشمنى و بدگويى و كوبيدن يكديگر قرار ندهيم و اين حديث را همواره مدنظر داشته باشيم كه: «هركس به سوى قبله ما روى آورد و نماز ما را بخواند و از ذبيح ما بخورد ، از ما است . آنچه به سود ما است ، به سود او نيز خواهد بود و آنچه به زيان ما است ، به زيان او نيز خواهد بود» . و شكى نيست كه هر مسلمانى خدا را مى‏پرستد و مردم را به سوى خدا فرا مى‏خواند:

«ومن احسن قولا ممن دعا الى اللّه وعمل صالحا وقال اننى من المسلمين»[4] ؛ چه كسى در گفتار ، نيكوتر است از آن‏كس كه (مردم را) به سوى خدا فرا خوانده  و كار شايسته انجام داده و گفته است كه من در زمره مسلمانانم ؟

بنابراين اى دانشمندان ، اى سردمداران اسلام ! خدا را در مورد اين قضيه در نظر داشته باشيد ! اين يك مسئله اساسى است . بايد هريك از ما در گسترش اين روحيه ارزشمند و نشر اين تعليمات پاك ، نهايت تلاش خود را به كار گيرد ، به اميد آنكه خداوند در پرتو تلاش‏هاى پى‏گير شما ، از مسلمانان ، امتى را به وجود آورد كه جهان را تكامل دهد ؛ همان‏گونه كه در آغاز ، جهان را تكان داد . بلكه براى دومين بار مى‏گويم و از گفتن آن هراس ندارم ، كه از مسلمانان امتى بسازد كه جهان را اصلاح كند ؛ همان گونه كه در آغاز جهان را اصلاح نمود ؛ چرا كه امروز ، جهان غرق در فساد و تبهكارى است:

«ظهر الفساد في البر والبحر بماكسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون»[5] ؛ بر اثر كارهايى كه مردم به دست خود انجام داده‏اند ، تباهى در خشكى و دريا آشكار گرديده است . اين براى آن است كه (خداوند) سزاى برخى از كارهايشان را به آنان بچشاند ، باشد كه (به سوى او) بازگردند .

اى توحيدگرايان ! متحد باشيد ، من پيش از اين ، دو كلمه گفتم كه اميدوارم از كلمات ماندنى باشد . گفتم: گنبد اسلام بر دو پايه استوار است: يكى كلمه توحيد ، و ديگر توحيد كلمه . اى مسلمانان ! اگر سخن ما يكى نشود ، بايد با اسلام وداع كنيم . اگر با يكديگر متحد شديم ، خوشبختيم ، وگرنه بدانيد تا هنگامى كه ما در اختلاف به سر مى‏بريم ، به يكديگر ستم مى‏كنيم .

3 . سومين بيمارى ما اين است كه ما شرقى‏ها عادت كرده‏ايم به جاى عمل ، حرف بزنيم و در جايى كه بايد انديشه خود را به كار گيريم ، كار را بدون فكر و انديشه انجام دهيم . روشن است كه اين روش ، بيشتر اوقات به زيان ما خواهد بود و كارهاى ما بى‏نتيجه خواهد ماند و دست ما بسته خواهد شد ؛ ولى من از خداوند بزرگ اميد آن دارم كه ما و بزرگان ما را به گونه‏اى بسازد كه كارهايمان بيش از گفتارمان ، و درونمان آشكارتر از برونمان باشد و روح فكر و انديشه و دقت نظر در تمام كارها را به ما ارزانى دارد ؛ چرا كه شتاب‏زدگى باعث سقوط آدمى است و بى‏انديشه وارد كار شدن ، لغزش‏هايى جبران‏ناپذير به دنبال دارد .

در مثل‏ها آمده است كه روزى بلبل به باز شكارى گفت: كار من و تو بسيار شگفت‏آور است . من پرنده‏اى زيبا هستم . چهچه مى‏زنم و مردم را با صداى خودم شاد مى‏سازم ، اما تو بدشكل و عبوس هستى و هميشه ساكت و خاموش مى‏باشى ، با اين حال ، تو هر جا بخواهى ، پرواز مى‏كنى و بر سر قطعه‏هاى گوشت مى‏نشينى و از آن مى‏خورى و آب خنك مى‏آشامى و هرجا بخواهى ، براى خود مسكن مى‏گزينى ؛ ولى من هميشه در قفس زندانى هستم و از آزادى محرومم ؟ ! باز شكارى در پاسخ گفت: اين به خاطر آن است كه من عمل مى‏كنم و حرف نمى‏زنم ؛ اما تو حرف مى‏زنى و عمل نمى‏كنى !

به هر حال ، اين مسئله نياز به گذشت و فداكارى دارد و عزت ملت‏ها منحصر به اين است كه آن دو چيزى را كه براى خود عزيز مى‏دانند ، يعنى ثروت و زندگى را كوچك تلقى كنند . هر ملتى به وسيله سه عامل مى‏تواند جنبش نمايد: با جمعيتى توانمند ، و انديشه‏اى درست ، و كوشش مستمر !

4 . از چيزهايى كه من از آن بسيار وحشت دارم ، اين است كه احساس مى‏كنم و هميشه احساس مى‏كردم ، بلكه هر كسى احساس مى‏كند كه همواره گروهى هستند كه خود را از مردم يا از مسلمانان به شمار مى‏آورند ، ولى در صددند كه براى اين كنگره با ارزش ايجاد مشكل كنند و نگذارند اين كنگره به نتيجه برسد . اين افراد پيوسته تلاش مى‏كنند با انواع وسايل پنهان و آشكار و روش‏هاى سرّى و علنى ، كنگره را به سقوط بكشانند . خدا آن روز را پيش نياورد !

در پايان بايد بگويم بزرگ‏ترين دسيسه‏ها و كشنده‏ترين بيمارى‏ها ، دسيسه و بيمارى نفاق است . منافقان كسانى هستند كه خود را مسلمان و از ما مى‏دانند و در ميان ما زندگى مى‏كنند ، اما در باطن ، كوشش‏هاى ما را تباه ساخته و دست ما را مى‏بندند:

«ان المنافقين في الدرك الاسفل من النار» ؛ بى‏ترديد ، منافقان در پايين‏ترين طبقات دوزخ قرار خواهند داشت .

اينان كسانى هستند كه خدا لعنشان كرده و همه لعنت كنندگان ، آنان را لعنت خواهند نمود . در دل‏هايشان يك نوع بيمارى است ؛ از اين رو ، خداوند بر بيمارى‏شان افزوده است و عذابى دردناك خواهند داشت .

برادران من ، از اين گونه افراد برحذر باشيد و از توطئه‏ها و دسيسه‏هايشان دورى كنيد ! از خداوند مى‏خواهيم كه ما را از شر آنان در امان دارد و نيرنگ آنان را به خودشان بازگرداند ؛ چرا كه مجازات و كيفر الهى شديدترين مجازات و كيفر است .

خلاصه سخنم اين است كه ما مسلمانان به ثبات و پايدارى نياز شديد داريم و اين پايدارى جز در پرتو وحدت و همبستگى شخصيت‏ها امكان‏پذير نيست .

برادران من ، به سوى وحدت و همبستگى گام برداريد .در پايان درود و رحمت پروردگار را براى همه شما مسئلت مى‏نمايم .

    


[1]  آواى بيدارى: ويژه نامه روزنامه جمهورى اسلامى...   ، ارديبهشت 1372 ، اين مقاله ، متن سخنرانى تاريخى و بسيار پرارزش امام شيخ محمدحسين كاشف الغطاء است كه در كنگره جهانى اسلام ايراد كرد و اعضاى كنگره را با يك دنيا شگفتى مواجه ساخت و حاضران ، آن را يك خطابه بسيار مهم تلقى كردند . اهميت اين سخنرانى سبب گرديد كه به زبان‏هاى گوناگون ترجمه شود و در تمام كشورهاى اسلامى منتشر گردد . اين خطابه ، نشان دهنده افكار بلند ، روح والا ، دورانديشى و تصوير درست مرحوم كاشف الغطاءاز امت اسلامى در عصر حاضر است .

 

[2]  . سوره زمر ، آيات 17 و 18 .

 

[3]  . انبياء 21: آيه 37 .

 

[4]  . سوره فصّلت، آيه 33 .

 

[5]  . سوره روم، آيه 41 .

 

 
امتیاز دهی
 
 

 
خانه | بازگشت | حريم خصوصي كاربران |
Guest (PortalGuest)

دبيرخانه كنفرانس‌هاي بين‌المللي
مجری سایت : شرکت سیگما