بسم اللّه الرحمن الرحيم
«فبشر عبادالذين . يستمعون القول فيتبعون احسنه ،
اولئك الذين هداهم اللّه واولئك هم اولوالالباب» .
از روزى كه از عراق براى شركت در اين كنگره ـ كه خود يك جهاد الهى به شمار مىآيد ـ حركت كردم ، به ويژه در طى اين شش ـ هفت روزى كه اين كنگره پربركت برگزار گرديده و اعضاى محترم آن درباره مسائل گوناگون بحث و گفتوگو مىكنند ، من همواره با دقت در آن انديشيده و فكر خود را به كار گرفتهام . از نخستين شبى كه با اين اجتماع عظيم روبهرو شدم ، پيوسته خود را ميان خوف و رجا مىبينم: گاه راجع به اين كنگره در خود احساس خوشبينى مىكنم و گاه احساس بيم و ترس . اما خوشبينى من به خاطر اين است كه اگر ما معجزه را كارى خارق العاده بدانيم ، اين اجتماع عظيم نيز يكى از بزرگترين معجزهها در نوع خود مىباشد و شكى نيست كه آن كس كه اين معجزه را به ما بخشيده است ، آن هم پس از يأس و نااميدى ، روح آن را نيز به ما ارزانى خواهد داشت ، تا به وسيله آن به اهداف مقدسى كه اين اجتماع به خاطر آن تشكيل شده است ، دست يابيم .
از چيزهايى كه بر اطمينان ما به دستيابى به اهداف مورد نظرمان مىافزايد ، اين است كه هر كدام از ما هنگام تشرف به زيارت اين مسجد و مشاهده اين آثار پرارزش ، روح جديدى ، در او دميده شده است . اين روح ، روح فداكارى ، روح غيرت و روح نگاهدارى از آن گنجينههاى ارزشمندى است كه گذشتگان ما براى نسل حاضر به جاى گذاشتهاند .
من تصور مىكنم شما دانشمندان بهتر از من مىدانيد كه امروز آن قدرت عظيمى كه در اختيار مسلمانان است ، هرگز در كشورهاى غربى وجود ندارد ؛ هرچند بالاترين قدرتها و امكانات و بهترين تمدن را در اختيار داشته باشند . ترديدى نيست كه امروزه هريك از ما شعله غيرت و حفظ ارزشهاى اسلامى در درونش برافروخته شده است ؛ به گونهاى كه ما را به دفاع همهجانبه از اين مقدسات وامىدارد ، بلكه اين شعله در دلهاى ديگر مسلمانانى كه در كشورهاى دوردست زندگى مىكنند نيز برافروخته گرديده و همگى را به تلاش در اين مسير واداشته است .
علاوه بر اينها ، كوشش مستمر اعضاى محترم كنگره و شدت علاقه آنان به فراهم ساختن امكانات آن بر اساس يك اسلوب درست كه نتايج صحيح و ارزشمندى را در پى داشته باشد ، خود مايه اميد فراوان است .
على رغم اين همه آثار نويدبخش و نشاطآور ، باز هم من در درون خويش احساس ترس و وحشت مىكنم و همواره فكر و انديشهام مورد هجوم وسوسههايى قرار مىگيرد . اين ترس و وحشت و پيدايش وسوسهها مستند به عوامل زير است:
1 . ما شرقىها ، به ويژه مسلمانان ـ البته منظور من برادران حاضر در كنگره نيستند ـ از ثبات و استقامت در هدف برخوردار نيستيم . چه بسا مسلمانى كه در برخى از موارد ، حركتى آتشين از خود نشان داده است ، ولى پس از مدتى كوتاه ، آن حركت در او به خاموشى گراييده است . اى دانشمندان حاضر در كنگره ! بىثباتى [از] كشندهترين دردها و سختترين بيمارىهاى ما است . ثبات ، اساس هر پيروزى و كليد دستيابى به هدفها است . و اين ثبات ، شاخهاى از شاخههاى صبر و شكيبايى است كه در قرآن كريم در هفتاد مورد ، از آن سخن به ميان آمده و نتايج آن براى شكيبايان بيان شده است . با وجود همه اينها ، اين خصلت پرارزش يعنى اين خوى ثبات ، خوى شكيبايى ، خوى پشتكار در كارهاى ارزشمند ، خصلتى است كه ما هنوز به آن عادت نكردهايم و در ما به عنوان يك غريزه راه نيافته است . و به همين سبب ، اگر امروز من ترسو و پريشان باشم ، هيچ كس مرا سرزنش نمىكند ، بلكه گويى شتابزدگى و عدم تحمل مشكلات جزء سرشت ما گرديده است ؛ به گونهاى كه اگر در صدد برآييم كارى را انجام دهيم ، مىخواهيم آن كار ، يك روزه انجام شود ، و اگر هم شكيبايى به خرج دهيم ، بيش از چند روز صبر نمىكنيم . و فلسفه تدريج در آفرينش آسمانها و زمين را از سوى خداوندى كه قدرت دارد همه چيز را با يك اشاره بيافريند ، فراموش مىكنيم .
نقل كردهاند كه مردى فرزندش را نزد يكى از دانشمندان آورد و به وى گفت: مىخواهم حكمت و فلسفه و هندسه و ساير علوم را به فرزندم بياموزى و اين يك درهم اجرت تو باشد و در ضمن ، فردا يا پس فردا از حضور تو مرخص شوم . مرد دانشمند ، پسر را آزمود ، ديد پسرى كودن است و چيزى را درك نمىكند . به پدرش گفت: اى مرد ، من نمىدانم چگونه هدف تو را تأمين كنم ؟ آبا به اين اجرت فراوان كه به من دادى ، دلخوش باشم يا به آن مدت طولانى كه در اختيار گذاشتى ، اميدوار باشم يا از هوش و ذكاوت پسرت خرسند باشم ؟ !
من امروز خود را در برابر اين كنگره ، مشمول اين آيه شريفه مىدانم كه خداوند مىفرمايد: «خلق الإنسان من عجل» ؛ «آدمى ، شتابزده آفريده شده است» ، و انتظار دارم اين كنگره تمامى مشكلات اسلام و مسلمانان را حل كند و هرگونه ظلم و استعمار را از ما بزدايد ؛ در صورتى كه اين كنگره هنوز در مرحله نطفه است . البته اين نطفه ، نطفهاى پاك است و بذرى است كه براى به ثمر نشستن ، شايستگى دارد و ما اميد آن داريم كه خداوند سبحان آن را به صورتى زيبا تصوير كند و اين بذر شايسته را به ثمر بنشاند ؛ بنابراين بار سنگينى بر دوش اين كنگره نگذاريد كه پشتش خم شود يا حملى را كه در شكم دارد ، سقط كند . با آن مدارا كنيد و به او فرصت دهيد تا به اندازهاى كه از شما نيرو مىگيرد ، به شما نيرو بخشد .
2 . يكى از خصلتهايى كه در درون ما ريشه كرده و قرنهاى متمادى است كه ما آن را از يكديگر به ارث بردهايم و به كلى ما را بيچاره نموده است و تا امروز نتوانستهايم آن را از خود دور سازيم ، خصلت اختلاف و جدايى از يكديگر است ؛ در صورتى كه ما مىبينيم خداوند ما را به اتحاد و همبستگى فرمان مىدهد و برادرى و مسئول بودن در برابر يكديگر را براى ما مقرر كرده است ، آنجا كه مىفرمايد: «المؤمنون بعضهم اولياء بعض» ؛ «ايمان آوردگان ، ولىّ و سرپرست يكديگرند» .
روشن است كه اختلاف انديشه و آزادى فكر ، يكى از ويژگىهاى بشر و سرشتى است كه خدا انسانها را بر اساس آن آفريده است ، و اين سنتى است كه خدا مقرر فرموده و سنت خدا هم دگرگون شدنى نيست ؛ اما مصيبت اين است كه اختلاف نظر باعث دشمنى ميان افراد گردد و سبب شود آن پيوندهايى كه بايد مستحكم و برقرار باشد ، گسسته شود .
ترديدى نيست كه ما پيش از آنكه سنى يا شيعه يا زيدى يا حنفى يا شافعى باشيم ، همه مسلمان موحد بودهايم و اين روشهايى كه سالها پس از پيدايش اسلام به وجود آمده است ، نبايد باعث قطع رابطه ميان ما مسلمانان گردد . راستى ، آيا پس از آنكه مسلمانان با يكديگر برادر شدهاند ، قطع رابطه آنان با يكديگر كارى شايسته است ؟ ! در صورتى كه ما مىبينيم اصحاب پيامبر ، به ويژه پس از رحلت خاتم الانبياء در بسيارى از مسائل فرعى اسلام با يكديگر اختلاف داشتند و هركدام معتقد به نظريه خويش بودند و حتى اختلافات آنان در مسائل مهمى مانند مسح يا شستن در مورد وضو ، و عول و تعصيب در ميراث ، و ازدواج موقت و مسئله مهر در مورد ازدواج و بسيارى از مسائل ديگر ، به اوج خود رسيده بود ؛ ولى هيچ يك از اين اختلافات باعث از بين رفتن وحدت آنان نگرديد ، بلكه همگى با يك امام ، نماز مىگزاردند و به يكديگر اقتدا مىكردند و هرگز يكديگر را در ايمان مورد عيب و طعن قرار نمىدادند و به همين سبب در طول نيم قرن ، اسلام را بر شرق و غرب جهان حاكم ساختند .
بنابراين بر هر مسلمانى به ويژه بر رهبران و دانشمندان لازم است كه در اين موقعيت بسيار حساس ، براى ايجاد وحدت ميان مسلمانان ، نهايت تلاش خود را به كار گيرند و آنگونه كه خدا و پيامبر و قرآن مىخواهند ، ميان مسلمانان الفت و دوستى به وجود آورند . البته معناى اين برادرى و اخوت آن نيست كه به سنى بگوييم شيعه شود ، يا به شيعه بگوييم عقيده اهل سنت را بپذيرد ؛ چرا كه اين با حكمت منافات دارد و با سنت خدا در ميان بندگانش سازگار نيست و هر كسى در داشتن رأى و عقيده خود آزاد است ، بلكه معناى دعوت به اتحاد اين است كه ما اين اختلاف نظرها را وسيله تفرقه و دشمنى و بدگويى و كوبيدن يكديگر قرار ندهيم و اين حديث را همواره مدنظر داشته باشيم كه: «هركس به سوى قبله ما روى آورد و نماز ما را بخواند و از ذبيح ما بخورد ، از ما است . آنچه به سود ما است ، به سود او نيز خواهد بود و آنچه به زيان ما است ، به زيان او نيز خواهد بود» . و شكى نيست كه هر مسلمانى خدا را مىپرستد و مردم را به سوى خدا فرا مىخواند:
«ومن احسن قولا ممن دعا الى اللّه وعمل صالحا وقال اننى من المسلمين» ؛ چه كسى در گفتار ، نيكوتر است از آنكس كه (مردم را) به سوى خدا فرا خوانده و كار شايسته انجام داده و گفته است كه من در زمره مسلمانانم ؟
بنابراين اى دانشمندان ، اى سردمداران اسلام ! خدا را در مورد اين قضيه در نظر داشته باشيد ! اين يك مسئله اساسى است . بايد هريك از ما در گسترش اين روحيه ارزشمند و نشر اين تعليمات پاك ، نهايت تلاش خود را به كار گيرد ، به اميد آنكه خداوند در پرتو تلاشهاى پىگير شما ، از مسلمانان ، امتى را به وجود آورد كه جهان را تكامل دهد ؛ همانگونه كه در آغاز ، جهان را تكان داد . بلكه براى دومين بار مىگويم و از گفتن آن هراس ندارم ، كه از مسلمانان امتى بسازد كه جهان را اصلاح كند ؛ همان گونه كه در آغاز جهان را اصلاح نمود ؛ چرا كه امروز ، جهان غرق در فساد و تبهكارى است:
«ظهر الفساد في البر والبحر بماكسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون» ؛ بر اثر كارهايى كه مردم به دست خود انجام دادهاند ، تباهى در خشكى و دريا آشكار گرديده است . اين براى آن است كه (خداوند) سزاى برخى از كارهايشان را به آنان بچشاند ، باشد كه (به سوى او) بازگردند .
اى توحيدگرايان ! متحد باشيد ، من پيش از اين ، دو كلمه گفتم كه اميدوارم از كلمات ماندنى باشد . گفتم: گنبد اسلام بر دو پايه استوار است: يكى كلمه توحيد ، و ديگر توحيد كلمه . اى مسلمانان ! اگر سخن ما يكى نشود ، بايد با اسلام وداع كنيم . اگر با يكديگر متحد شديم ، خوشبختيم ، وگرنه بدانيد تا هنگامى كه ما در اختلاف به سر مىبريم ، به يكديگر ستم مىكنيم .
3 . سومين بيمارى ما اين است كه ما شرقىها عادت كردهايم به جاى عمل ، حرف بزنيم و در جايى كه بايد انديشه خود را به كار گيريم ، كار را بدون فكر و انديشه انجام دهيم . روشن است كه اين روش ، بيشتر اوقات به زيان ما خواهد بود و كارهاى ما بىنتيجه خواهد ماند و دست ما بسته خواهد شد ؛ ولى من از خداوند بزرگ اميد آن دارم كه ما و بزرگان ما را به گونهاى بسازد كه كارهايمان بيش از گفتارمان ، و درونمان آشكارتر از برونمان باشد و روح فكر و انديشه و دقت نظر در تمام كارها را به ما ارزانى دارد ؛ چرا كه شتابزدگى باعث سقوط آدمى است و بىانديشه وارد كار شدن ، لغزشهايى جبرانناپذير به دنبال دارد .
در مثلها آمده است كه روزى بلبل به باز شكارى گفت: كار من و تو بسيار شگفتآور است . من پرندهاى زيبا هستم . چهچه مىزنم و مردم را با صداى خودم شاد مىسازم ، اما تو بدشكل و عبوس هستى و هميشه ساكت و خاموش مىباشى ، با اين حال ، تو هر جا بخواهى ، پرواز مىكنى و بر سر قطعههاى گوشت مىنشينى و از آن مىخورى و آب خنك مىآشامى و هرجا بخواهى ، براى خود مسكن مىگزينى ؛ ولى من هميشه در قفس زندانى هستم و از آزادى محرومم ؟ ! باز شكارى در پاسخ گفت: اين به خاطر آن است كه من عمل مىكنم و حرف نمىزنم ؛ اما تو حرف مىزنى و عمل نمىكنى !
به هر حال ، اين مسئله نياز به گذشت و فداكارى دارد و عزت ملتها منحصر به اين است كه آن دو چيزى را كه براى خود عزيز مىدانند ، يعنى ثروت و زندگى را كوچك تلقى كنند . هر ملتى به وسيله سه عامل مىتواند جنبش نمايد: با جمعيتى توانمند ، و انديشهاى درست ، و كوشش مستمر !
4 . از چيزهايى كه من از آن بسيار وحشت دارم ، اين است كه احساس مىكنم و هميشه احساس مىكردم ، بلكه هر كسى احساس مىكند كه همواره گروهى هستند كه خود را از مردم يا از مسلمانان به شمار مىآورند ، ولى در صددند كه براى اين كنگره با ارزش ايجاد مشكل كنند و نگذارند اين كنگره به نتيجه برسد . اين افراد پيوسته تلاش مىكنند با انواع وسايل پنهان و آشكار و روشهاى سرّى و علنى ، كنگره را به سقوط بكشانند . خدا آن روز را پيش نياورد !
در پايان بايد بگويم بزرگترين دسيسهها و كشندهترين بيمارىها ، دسيسه و بيمارى نفاق است . منافقان كسانى هستند كه خود را مسلمان و از ما مىدانند و در ميان ما زندگى مىكنند ، اما در باطن ، كوششهاى ما را تباه ساخته و دست ما را مىبندند:
«ان المنافقين في الدرك الاسفل من النار» ؛ بىترديد ، منافقان در پايينترين طبقات دوزخ قرار خواهند داشت .
اينان كسانى هستند كه خدا لعنشان كرده و همه لعنت كنندگان ، آنان را لعنت خواهند نمود . در دلهايشان يك نوع بيمارى است ؛ از اين رو ، خداوند بر بيمارىشان افزوده است و عذابى دردناك خواهند داشت .
برادران من ، از اين گونه افراد برحذر باشيد و از توطئهها و دسيسههايشان دورى كنيد ! از خداوند مىخواهيم كه ما را از شر آنان در امان دارد و نيرنگ آنان را به خودشان بازگرداند ؛ چرا كه مجازات و كيفر الهى شديدترين مجازات و كيفر است .
خلاصه سخنم اين است كه ما مسلمانان به ثبات و پايدارى نياز شديد داريم و اين پايدارى جز در پرتو وحدت و همبستگى شخصيتها امكانپذير نيست .
برادران من ، به سوى وحدت و همبستگى گام برداريد .در پايان درود و رحمت پروردگار را براى همه شما مسئلت مىنمايم .
آواى بيدارى: ويژه نامه روزنامه جمهورى اسلامى... ، ارديبهشت 1372 ، اين مقاله ، متن سخنرانى تاريخى و بسيار پرارزش امام شيخ محمدحسين كاشف الغطاء است كه در كنگره جهانى اسلام ايراد كرد و اعضاى كنگره را با يك دنيا شگفتى مواجه ساخت و حاضران ، آن را يك خطابه بسيار مهم تلقى كردند . اهميت اين سخنرانى سبب گرديد كه به زبانهاى گوناگون ترجمه شود و در تمام كشورهاى اسلامى منتشر گردد . اين خطابه ، نشان دهنده افكار بلند ، روح والا ، دورانديشى و تصوير درست مرحوم كاشف الغطاءاز امت اسلامى در عصر حاضر است .
. سوره زمر ، آيات 17 و 18 .