حادثه دوم: سرنوشت شوم فلسطين نتيجه سوء تدبير و اهداف كور
آنچه عرب و امت اسلامى بدان دچار گشته ، ضربهاى است كه چشم او را كور كرده ، پشتش را شكسته و قلبش را پاره پاره كرده ؛ ضربهاى همچون ضربه فلسطين كه عواقب آن فجيعتر و دردناكتر از خودِ ضربه است . بعد از اين آسيب ، انتظار مىرفت كه دولتهاى عربى مانند مصر و اردن و لبنان و سوريه و حجاز كه از اطراف بر اسرائيل احاطه دارند ، هر روز بر اسرائيل هجوم آورند و از او انتقام بگيرند ، حتى بعضى از اراضى را كه با حيله و ظلم تصرف كرده ، باز پس گيرند ، ولى مع الأسف ـ البته تأسفى بىثمر ! ـ قضيه بر عكس شد و اين يهود است كه هر روز بر روستاهاى عربى اردن و فلسطين حملهور مىشود ، مرزها را در مىنوردد و مقررات دولتهاى جهانى را محو و زير پا لگدمال مىكند و اين دولتهاى متجاوز و ظالم مثل يك تماشاگر نظاره مىكنند و از ته دل با خوشحالى قهقهه سر مىدهند . هنوز يك هفته از اين تجاوزات نمىگذرد كه روزنامههاى عربى در لبنان و اردن و عراق با حروف درشت مىنويسند: تجاوز يهودى ، صد يا دويست نفر عرب را كشتند ، فلان روستا را ويران كردند ، روستاى ديگرى را سوزاندند ، پنجاه طفل و زن را كشتند ، بيست جنين را سقط كردند و ... .
از آغاز فاجعه فلسطين تا امروز اين حرفها متناوبا تكرار مىشده است .
مثلى است كه مىگويد: صبورتر از الاغ ! مقابله اعراب با مظالمى كه حتى الاغ هم در برابر آن توان صبر و شكيبايى ندارد ، فقط گله و شكايت به سازمان ملل است . سازمانى كه خود الهامدهنده اسرائيل به چنين اعمالى است . اسرائيل مىخواهد اعراب در داخل و خارج محاصره شوند تا براى جمعآورى غنايم از اين فرصت حداكثر استفاده را ببرد .
از زمانى كه اعراب فلسطين را از دست داد ، گويى خدا غيرت و حيا و خجالت را نيز از آنان سلب كرده ؛ به طورى كه از انتشار اخبار روزانه و يا هفتگى تجاوز يهود و كشتار اعراب هيچ خجالتى نمىكشند و فقط به سازمان ملل و هيئتهاى سازشكار شكايت مىبرند . آرى ، حتى از تكرار اين حرفهاى مبتذل هم شرم و حيا ندارند !
اعراب پس از اين كه بارها تجربه كردهاند كه سازمان ملل ـ يعنى دولتهاى بزرگ ـ به ريششان مىخندند و ضعف عقل آنان را به ريشخند و تمسخر مىگيرند ، چرا مقابله به مثل نكنند ؟ حال آن كه سرزمين وسيعتر و نيروى انسانى قوىتر و آمادگى بيشترى از يهود دارند و نيز قرآنى دارند كه در آن چنين آمده:
«فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم» ؛
هر كه به جور و ستمكارى بر شما تجاوز كند ، او را با مقاومت از پاى درآوريد ، به قدر ستمى كه به شما رسانده است .
يهوديان عمل مىكنند و هجوم مىآورند ، ولى اعراب فقط حرف مىزنند و گله و شكايت مىكنند . يهوديان مىكشند و مىسوزانند ، ولى اعراب فرياد و ضجه بر مىآورند ! آرى ، از احساسات نزد اعراب چيزى جز كاغذها و نامهها باقى نمانده است .
در گذشته تاريخ ، يهودىها مصداق اين آيه كريمه بودند ، ولى اكنون اعراب مصداق بارز آناند:
«ضربت عليهم الذلة والمسكنة وباؤا بغضب من اللّه» ؛
بر آنها ذلت و خوارى مقدر گرديد . چون دست از عصيان بر نداشتند ، ديگر بار به خشم و قهر خداوند گرفتار شدند .
اين مصر است كه قهرمانانش جنبش و شورشى توفانى به راه انداختند ، ولى چه زود گرفتار بيچارگى و عذاب شدند . آنها خود را درگير محاكمات و مخاصمات و اتهامات و اعدامها كردند ، ولى دشمن پشت دربها هر روز بر غزه و ديگر مرزها حمله ور مىشود و نزديك است با مغتنم شمردن فرصت ، آنها را در درون خانه هايشان غافلگير كرده و به جنگ وادارد !
«ما غزى قوم في عقر دارهم الا ذلوا ؛ هيچ قومى در گوشه خانه هايشان به جنگ وارد نشدند ، مگر اين كه خوار و ذليل گشتند» .
آيا عاقلانهتر نيست كه اين مشاجرات و محاكمات را ترك كنند ؟ آيا بهتر نبود كه متهمين را موقتا ضمانت مىكردند تا دشمن خارجى را دفع كنند و از شر و مكر او رهايى يابند ، آنگاه به تصفيه حساب ميان خود پردازند ؟
نمىدانم آيا اين سرزمين محكوم شر شده ، يا اينكه خداوند شر را براى آن اراده كرده است ؟ شرق هنوز گرفتار كابوس انگليس و فرانسه بود كه دنياى جديد با استعمار جديد روى آورد ؛ استعمارى زيركانه ، اما دردناك . شايد بحرانها و شورشهاى ايران و مصر و سوريه و فلسطين ، ساخته دستهايى باشد كه در هر خطهاى قرار داده شده است ، البته هر ملّتى بضاعت خاص خود را دارد . همه شرق در دام استعمار و مثلث شوم آن گرفتار آمده و مادام كه اين حرص و طمع طغيانگر در اين دولتهاى جبار وجود دارد ـ دولتهايى كه شيطان طمع هر عدل و رحمتى را از آنها سلب كرده ـ نه تنها شرق بلكه همه عالم روى آسايش را به خود نخواهد ديد . اين طاعون مضاعف بر پيكره اين سرزمينها از پس پردهاى نازك ضربه مىزند .
در فلسطين ، صهيونيستها را مسلط كردهاند و آشكارا براى ضربه وارد آوردن به اعراب وقيحانه ، بدون هيچ ملاحظه و يا پردهپوشى ، به آنها كمك مىرسانند . تا امروز هم به طور مستمر صهيونيستها را با سلاحهاى آتشين و ارسال ميليونها دلار مساعدت كردهاند . اينها مايه نكبت اعراب و تقويت دشمن آنها است .
همه دولتهاى عربى چنان تسخير شده و خاضعاند كه دشمن به هر كيفيت كه بخواهد ، با آنها بازى مىكند: آنها را مانند گوى به جلو و عقب پرتاب مىكند ، يكى را توسط ديگرى مىكوبد ، فرعون مصر را با هامانى از سپاهيان خود او مىكوبد ، و به هامان مىگويد اگر در برابر من سر فرود نياورى ، با هامان ديگرى از قوم خودت به تو نيز ضربه مىزنم . در لبنان و سوريه نيز وضع اين چنين است . البته هنگام ضرورت سيره همان سيره است . آرى ، هرگز ساير غمها و مصايب مانند مصيبت فلسطين نيستند . اين مصيبت استخوان را مىشكند و پوست و گوشت را ذوب مىكند .
گفته شده است : «بدترين بلايا آن است كه انسان را به خنده آورد» . از جمله چيزهاى گريهآور و خندهآور اين است كه گروهى مسلحانه با سلاحهاى جهنمى ، بمبها و اسلحهها و توپها ، شبانه به روستاييانى كه هيچ جرمى مرتكب نشده و با احدى سر جنگ نداشتهاند ، حمله مىآورند و روستاهاى آنها را با خاك يكسان مىكنند ، زن و مرد و كوچك و بزرگ را زير اين سلاحهاى خرد كننده به هلاكت مىرسانند و در پايان بعد از اين همه جنايت ، بدون اين كه با هيچ مانعى مواجه شوند ، سالم ، راه بازگشت را پيش مىگيرند !
آيا جهان در تاريخ گذشته مانند اين جنايات را حكايت كرده است ؟ عرب كجا است ؟ حكومتهاى عربى كجايند ؟ كجا است پيوند جمعى ؟ آيا غيرت و حميت و شهامت عربى اقتضا نمىكند كه اعراب در سپيدهدم شبى چنين شوم به قيام برخيزند ؟ آيا دولتهاى عربى و ملتهاى آنها براى پاك كردن لكه ننگ و گرفتن انتقام ، بر اسرائيل مىتازند ؟
در اين صورت ، اگر دشمن را هلاك كنند و سرزمينشان را بازگردانند و كرامتشان را با جانفشانى در راه شرف حفظ كنند ، مصداق اين كلاماند : «مرگ بهتر از زندگى با ذلت و عار است» .
و نيز گفته شده است : «هر كس اهانت شود ، ولى به خاطر از دست رفتن كرامت خود خشمگين نشود ، الاغى بيش نيست !»
گويى عرب براى خود هيچ كرامتى قائل نيست تا به فكر محافظت آن باشد و يا خود را به خاطر آن فدا كند . فاجعهآميزتر اين كه اعراب دوباره به همان سبكسرى و ابتذال پيشين بازگشتهاند و شكايت و دادخواهى نزد آمريكا و انگليس بردهاند . جالب اين كه انگليس ، اين مادر مهربان يهود ، يادداشتى به وزارت عراق فرستاد كه در آن چنين آمده است : «حكومت بريتانيا از حكومت اسرائيل انتظار دارد كه مسئولين را از اين تجاوز منصرف و وادار به عدالت كنند» .
به سياق چنين يادداشتى بنگر و بعد از آن هر چه مىخواهى ، بخند يا گريه كن . به كلمه «انتظار دارد» خوب دقت كن و به اين شوخىها و ياوههاى آشكار خوب بينديش !
آيا عرب شعورى دارد ؟ صرفنظر از رحمت و عدالت ، آيا كمترين ملاحظهاى در ميان دولتهاى ظالم وجود دارد ! عجيبتر از فريادهاى اين وزرا ، يادداشتى است كه سفارت به آنها مىدهد ، متقابلاً وزرا و سفارت همديگر را قانع مىكنند و هيچ به فكر مقابله با ظالمين نيستند . اى كاش كمى هم به اين مهم مىانديشيدند ! مع الوصف آنها يهود را جاودانه كردند و بر جان و مال مسلمانان مسلط ساختند و درست به همين دليل نزد غربىها صاحب اعتبار شدند .
اگر اعراب به اتحاد كلمه روى مىآوردند و نيروهاى رزمى و انسانى خود را متمركز مىكردند و در فلسطين به اسرائيل هجوم مىآوردند ، ملتهاى عرب به آسايش عظيمى دست مىيافتند . بر هر فرد عرب بلكه بر همه مسلمانان واجب است هر چه در توان دارند ـ اعم از مال و جان و عِده و عُده ـ به كار گيرند و با براندازى اين جرثومه خبيث كه ريشه و اصل هر فساد در جسم بشريت است ، حق خود را باز ستانند .
در شرايطى كه يهوديان با انجام اعمال فجيعى كه در ديرياسين و ديگر اماكن مرتكب شده و با مواد منفجرهاى كه كوهها و درهها را ويران مىكند ، به ساكنان روستاهاى اردن حملهور گشته و صدها زن و مرد و كودك را هلاك كردهاند ، ديگر وضع روستاهاى خالى از سكنه روشن است و ويرانى اين اماكن جاى خود دارد .
فضيحتهاى اعمال يهود همه مقررات بينالمللى را نابود كرده است ؛ از اين رو ، نابود كردن يهود بر همه واجب است . اين تنها وظيفه دولتهاى عربى نيست ؛ هر چند در درجه اوّل دولتهاى عربى بايد به اين مهم اقدام كنند . بدون شك اگر اعراب با راستى و خلوص ، نصرت يكديگر را مد نظر قرار مىدادند ، خداوند نيز آنان را يارى مىكرد و بر دشمن مسلطشان مىساخت ، اما مشروط بر اين كه با همپيمانان خود حيله و خدعه نكنند و با تمسك به چنين سازشى كه پشت آنها را شكسته ، در صدد مقابله بر نيايند: «لا يلدغ المؤمن من جحر مرتين ؛ مؤمن از يك سوراخ دو بار گزيده نمىشود» .
حضرت امام كاشف الغطاء از زمانى كه بنا به دعوت مجلس اسلامى اعلا در سال 1350 هجرى به قدس سفر كرد و با چشم خود يورش وحشيانه صهيونيستها و پشتيبانى آشكار انگليسىها را از آنان با وجود كمى تعداد مسلمانان و نداشتن امكانات مبارزه آن هم در برابر دو دشمن سرسخت مشاهده و احساس خطر كرد و خود از نزديك موضع درد را لمس كرد ، به همين منظور ، سلسله سخرانىهايى را براى مسلمانان ترتيب داد و با سر دادن بانگ هشدار و انذار ، آنها را از در افتادن به گرداب بدبختى برحذر داشت .
آن بزرگوار به آنها آگاهى داد تا آمادگى جهاد و حفظ سرزمين خود را پيدا كنند ؛ حفظ سرزمينهاى مقدسى كه به منزله وديعه و امانتهاى سلف امين است كه به دست اين خلف ذليل و خوار رسيده است .
اى كاش خطبههايى را كه آن حضرت در قدس و حيفا ، يافا ، جنين ، بيروت ، دمشق ، بصره و بغداد و دانشگاه هندى در نجف و مسجد كوفه ايراد كردهاند ، جمع شده بود . البته به جز آن چه از ملاقاتها و فتاوا و پاسخهاى آن حضرت كه در روزنامهها منتشر شده ـ و خود بالغ بر كتابى عظيم و مجموعهاى كامل و شامل است ـ متأسفانه بيشتر آنها هنوز منتشر نشده است . مقالات ، خطب و فريادهاى آگاه كننده آن بزرگمرد ، مسلمانان را بيدار و آنها را براى مساعده و مجاهده آماده ساخت .
اگر مكارى و حيلهگرى و تسليم شدن دولتهاى عربى نبود ، فلسطين تا كنون به پيروزى رسيده بود و ضعيفترين بخش آن منطقه يهودىنشين محسوب مىشد . در آن صورت ، يهوديان به آن چه در اختيارشان قرار داده مىشد ، قانع مىشدند و ذليلانه و حقيرانه روزگار مىگذراندند ، ولى سوء تقدير يا به عبارتى سوء تدبير و مطامع و اهداف كور ، فلسطين را دچار چنين سرنوشتى كرده و چه مىدانيم «لعل اللّه يحدث بعد ذلك أمرا و يجعل بعد العسر يسرا ؛ شايد خداوند امرى نو پديد آورد و پس از سختى ، موجب آسايش گردد» .