يكشنبه 12 ارديبهشت 1389
حكومت و سياست در سيره امام سجاد (ع )

يكى از اهداف نبوت , ايجاد جامعه و نظام اسلامى و كوشش براى دوام و گسترش آن است , جامعه ى كه ساختمان آن را انسان هاى تربيت شده و آموزش ديده تكميل نمايند و امامت كه از ديدگاه شيعى ادامه نبوت است , نيز يكى از هدف هايش ايجاد چنين جامعه ى است . البته با توجه به اين مطلب كه مقتضيات زمان مختلف است و هر زمانى تاكتيكى مى خواهد و شيوه اى چنان كه حضرت پيامبر اسلام (ص ) در دوره ى نبوت خود, مطابق مقتضيات زمان , در ساختن جامعه هاى عدل اسلامى , شيوه هاى مختلفى را در پيش گرفت كه براى هيچ مورخ و پژوهشگرى پنهان نيست .

چنين نظامى بدون ايدئولوژى راهنما و جهت بخشى كه طراح آن نظام است و همچنين قدرت اجراييه ى كه بتواند در ميان مزاحمت ها و مشكلات , راه را براى تحقق يافتن وپياده شدن آن بگشايد, ممكن نيست پس يك بخش از تلاش هاى امامان , تثبيت و تحكيم مكتب و تفسير و تبيين ايدئولوژى صحيح و مبارزه با تحريف ها و بدعت هايى بود كه بوسيله ى عناصر جاهل و مغرض پديد آمده بود, و احياى آن قسمت هايى ازدين متين كه در اثر اصطكاك با منافع قدرتمندان در بوته ى اجمال باقى مانده بود, و بالاخره حفظ اسلام بصورت يك ايدئولوژى زنده ];ك ك و زندگى بخش و تعليم طريقه ى حفظ آن براى آيندگاه .

در زمينه ى دوم تلاش بر اين بود كه در هر زمان و به تناسب وضع سياسى و اجتماعى وجهانى جامعه ى اسلامى , وسايل و مقدماتى را فراهم آورند, تا بتوانند بشكل سريع , يا در آينده ى دراز مدت زمام قدرت و حكومت را بدست گيرند.

پس از شهادت امام حسين (ع ) در 61هجرى , روزگار تعقيب و ادامه ى همين روش , در برنامه ى دراز مدتى كه نزديك به دو قرن طول مى كشد, فرا مى رسد و ادامه ى اين روش در مراحل گوناگون آن , توأم است با پيروزى هاى قاطع در زمينه ى ايدئولوژيك و تربيت انسان هاى صالح . تلاش و كوشش امامان در اين دوره با تبيين و تفسير مكتب و مبارزه با تحريف ها و تغييرهايى بود كه بوسيله ى دست هاى قدرتمندان مغرض و مغزهاى جاهل , در خطوط اصلى ايدئولوژى اسلام , پديد آمده بود. و همچنين كار پيگير و دراز مدت براى عينيت آن و ايجاد حكومت و رژيم اسلامى و مستقر ساختن نظام علوى بود.

براى چنين برنامه ى عميق و انقلابى , آن هم در جامعه ى منحطى كه ساليان دراز, در جهت تباهسازى و ويرانگرى و انحراف آن , سرمايه گذارى و فعاليت شده بود, تاكتيك هاى دقيق و آمادگى هاى اساسى لازم بود. زيرا مردمى كه در زمان معاويه و پيش از آن , با هزاران وسيله و هزاران طريق , روحيه ى اسلامى را از دست داده و يا از اصل چنين روحيه ى را نشناخته اند; مردمى كه بر اثر محروم بودن از رهبران و زمامداران اسلامى انديش و انسانى صفت , در مرداب انديشه هاى خرافى و انگيزه هاى پست غرق شده و از حقيقت اسلام دور افتاده اند; مردمى كه با امام حسن همكارى نكرده و به كمك حسين بن على (ع ) نشنافته اند, و بالاخره مردمى كه بر اثر سخت گيرى ها و ارعاب هاى بنى اميه , جرأت و شجاعت اقدام به كارهاى بزرگ را از دست داده اند, بايد در زير چنين تربيت سازنده و دگرگون ساز قرار گيرند كه شخصيت آنان در جهت ذهنيت و اخلاق متعالى 180درجه تغيير نمايد, و از آنان انسان هاى صالح بسازند, تا بتوانند بار سنگين رستاخيز دوباره ى اسلام را بر دوش بگيرند, مانند رستاخيزى كه پيامبر (ص ) در متن جامعه ى جاهلى زمان خود پديد آورد.

بى ترديد كه حفظ و ادامه ى اين راه بسى دشوار است , روحيه ى استوار, ايمان هاى راسخ , مغزهاى نيرومند, فكرهاى بيدار و آگاه و فعال مى خواهد, تا بتوانند اين بار فرساينده را براى مدتى دراز به روى دوش خود];ّّ نگهدارند, اكنون چه كسى براى اين كار آماده است ؟ آن شيعه ى كه قيام حسين بن على را تحمل نمى كند, آن شيعه ى كه امام حسن (ع ) را تنها مى گذارد, آيا مى توانند چنين مسئوليت سنگين را بدوش گيرند؟ نه . چه بى گمان هر قيام و اقدامى كه به اتكاء عناصر ناپخته و تربيت نشده ى از اين قبيل واقع شود, فرجامى ندامت انگيز خواهد داشت , چنان كه تجربه ى توابين و قيام مختار و ابراهيم ابن مالك گواه صادق اين مدعا است . حضرت امام زين العابدين پس از حادثه ى عاشورا, به جاى ايجاد هيجان و احساسات كه كسى چون او قادر است در ميان جمع معتقدان بخود, بوجود آورد, و به يك ماجراجويى و عمل متهورانه دست زند, و پرچمى مخالفتى بر افرازد, و حادثه ى شورانگيزى بيافريند ولى بر اثر آماده نبودن ابزار لازم براى اقدام عميق و پايدارى چون شعله ى فرو بخوابد, و ميدان را براى تركتازى بنى اميه در ميدان فكر و در ميدان سياست خالى كند, بهتر است كه احساسات سطحى را بوسيله ى تدبيرى پخته و سنجيده مهار نمايد و نخست مقدمه ى واجب كار بزرگ خود را فراهم آورد, و عناصر صالح را براى شروع بكار كه همان تجديد حيات اسلام و باز آفرينى جامعه ى اسلامى و نظام اسلامى است , تأمين و آماده نمايد.

ضرورت زمان ايجاب مى نمايد كه عجالتاً جان خود را و تعدادبسيار معدود ياران قابل اتكاء خود را حراست نمايد و ميدان را در برابر حريف رها نكند, تا زنده است و تا از چشم جستجوگر و خوفناك دستگاه بنى اميه پنهان است , در جبههء سازندگى افراد صالح و تعليم انديشه ى راهنما به مبارزه ى بى امان ولى پنهان مشغول باشد, و آنگاه ادامه ى اين راه را كه بسر منزل مقصود بى گمان نزديك تر است به امام پس از خود بسپارد. يك رهبر مسلكى كه شعاع تأثير عمل او, نه تنها دايره محدود زمان خودش بله سراسر عمر تاريخ را دربر مى گيرد, بايد ژرف نگر, دورانديش و پر حوصله و سخت با تدبير باشد, و اين راه بود كه امام آن را انتخاب كرد. پس از واقعه كربلا, تشيع از لحاظ كمى و كيفى , دربعد سياسى و اعتقادى , دچار ضعف و از هم پاشيدگى شديدى قرار گرفته بود, و احتمال سقوط و انقراض تاريخى آن بعيد به نظر نمى رسيد, و كوفه كه مهم ترين مركز گرايشات شيعى بود, به مركز خطرناك ضدشيعى بدل گرديد, بنى اميه به گمان خود و اززاويه ى ديد سياسى خود, به زندگى سياسى و اجتماعى اهلبيت رسول خدا, نقطه پايان را گذاشتنه بودند, آنان اگر چه با دقت سياسى و شيطنت هاى خاص خودشان با مسايل برخورد مى كردند و, و در نتيجه ى ضعف روحى و اعتقادى مردم , غالباً در];ّّ كار خود پيروز از آب در مى آمدند, ولى با همه ى اين زيركى ها و شيطنت ها, از يك نكته ى بسيار ظريف و حساس , غفلت ورزيده بودند و آن وجود امام سجاد بود, كه برخلاف انتظار جامعه ى آن روز, فعاليت سياسى و فرهنگى خود را در مدينه آغاز كرد, و با توجه به وضعيت موجود شيعه , كار خود را از صفر شروع كرد, و به سمت اهلبيت اين چشمه اصيل و خروشان معارف اسلامى كشاند, و در اين مورد موقعيت زيادى كسب كرد.

در نخستين روزهاى امامت على ابن الحسين (ع ) تنها چند نفر در كنار آن حضرت بودند كه عبارت بودند از: سعيد ابن جبير, سعيد ابن مسيب , محمد ابن جبير ابن مطعم , يحيى ابن ام طويل و ابوخالد كابلى .

و در حديثى كه از امام صادق (ع ) نقل شده است , از ميان هزاران شيعه فقط سه نفر وفادارى خود را نسبت به اهلبيت حفظ كردند.

اما اين جمعيت شيعه انبوه گرديد:

<... ثم ان الناس لحقوا و كثروا>

موقعيت هاى امام در تاريخ كاملاً تاييد شده است , زيرا امام سجاد موفق گرديد تا به شيعه حيات نو بخشيده و زمينه را براى فعاليت هاى بعدى امام باقر (ع ) و امام صادق (ع ) فراهم آورد تاريخ گواه است كه در طول 34سال فعاليت امام (ع ) شيعه يكى از سخت ترين دوران هاى حيات خويش را پشت سرگذاشت . از جمله تلاش هاى امام زين العابدين (ع ) كه جنبه ى دينى و سياسى داشت , توجه به قشرى بود كه در عصر اموى ها مورد شديدترين فشارهاى اجتماعى بود, و از محروم ترين طبقات جامعه ى اسلامى در قرن اوليه ى آن بودند, يعنى برده هاى اعم از زن و مرد, ايرانى و مصرى , رومى و سودانى كه متحمل سخت ترين بيگارى ها شده , و از طرف صاحبان خود مورد زشت ترين اهانت ها قرار مى گرفتند, امام زين العابدين (ع ) بخش عظيمى از موالى عراق را جذب كرد و در بالا بردن حيثيت اجتماعى آنان مى كوشيد.

عبدالملك به امام زين العابدين (ع ) نامه مى نويسد, و در ضمن او را در مورد ازدواجى كه با كنيز آزاد شده اش كرده است , مورد شماتت و ملامت قرار مى دهد, امام در پاسخ او ضمن يادآورى نظر اسلام كه ايمان به خدا و مسلمانى , همه ى امتيازات ديگر را از ميان بر مى دارد, و با طنزى مخفى او را به گذشته ى پدرانش و به وضع جاهلى خودش , سرزنش مى فرمايد:

<فلالوم على امرأ مسلم , انما اللوم , لوم الجاهلية>.

<فرد مسلمان هيچ پستى و خوارى ندارد, پستى فقط در فرومايگى جاهليت است >. وقتى نامه ى امام به خليفه اموى رسيد, پسرش سليمان كه او نيز همچون پدر, طنز و سرزنش امام را در اين گفتارش حس كرده بود گفت : عجب تفاخرى بر تو كرده است اى اميرالمؤمنين ! و خليفه كه از فرزند سبكسر عاقل تر و به عواقب درگيرى با امام شيعيان واقف تر بود گفت : چنين مگو پسرم اين زبان بنى هاشم است كه راه مى شكافد.

آن حضرت در حالى كه نياز به برده نداشت , برگان را مى خريد و اين خريد تنها به منظور آزاد كردن آن ها بود, چندان بردگان را خريدارى و آزاد كرد كه در مدينه لشكرى از موالى آزاد شده , اعم از زن و مرد به چشم مى خورد كه همگى از موالى آن حضرت بودند.

امام زين العابدين (ع ) به امر عبدالملك ابن مروان خليفه ى اموى با بند و زنجير بار ديگر از مدينه به شام جلب گرديده و بعد به مدينه برگشته است كه پس از مراجعت در مدينه , كسى جز خواص شيعه مانند ابوحمزه و ابو خالد كابلى امثال ايشان با او تماس نمى گرفت .

و تعدادى از يارانش به وضع فجيع كشته شده , و عده ى آواره و اسير زندان ها شدند.

اگر آن گفتگوهاى سرشار از طعن و ادعاى استحقاق خلافت و حكومت كه نمونه هاى آن را در حالات برخى از ائمه (ع ) با خلفاى زمانش مشاهده مى كنيم , ميان امام سجاد و عبدالملك مقتدرترين خليفه ى اموى رد وبدل مى شد, بدون ترديد امام پيش از آن كه موفق به انجام رسالت خاص خود شود, به شهادت مى رسيد, و تشكيلات تازه سامان خود را معوق مى گذارد, و اين از يك رهبر مسلكى و الهى دورانديش كه جز به پيشبرد مكتب و فكر خود نمى انديشيد, به هيچ وجه منطقى و پذيرفته نبود.

در موارد نادرى موضع حقيقى امام در برابر قدرت مسلط زمان , احساس مى شود, لكن نه آنچنان كه امام را آشكار روياروى وى قرار دهد, بلكه فقط با آن اندازه ى كه تاريخ را و نيز تا حدودى جو نزديك بخود را در جريان عمل و حركت خود بگذارد, كه از جمله ى آنست نامه ى آن حضرت به محمد ابن شهاب زهرى كه او را سخت مورد نكوهش و ملامت قرار داده است كه چرا از دستياران دربار جور گرديده است .

و نيز عبدالملك شنيده بود كه شمشير پيامبر در اختيار امام است , كسى را فرستاد كه شمشير را به او هديه كند و];ّّ در مقابل هر كارى كه خواهد در انجامش حاضر است , امام (ع ) پاسخ رد داد. دوباره نامه ى تهديدآميز نوشت كه اگر شمشير را ندهى , سهميهء بيت المال تو را قطع خواهم كرد,امام زين العابدين در پاسخ نوشت : <خداوند عهده دار شده است كه بندگان متقى را از آن چه ناخوش آيندشان نجات دهد و از آن جا كه گمان ندارند, روزى وى را بدهد و خداوند فرموده كه هيچ خيانت گر ناسپاس را دوست ندارد, اكنون بنگر كه كدام از ما دو نفر به اين آيه منطبق تريم >.

چنانچه آن حضرت در برخى از دعاهيش خود را بعنوان امام منصوب و رهبر شايسته ى مردم معرفى مى كرد: <اللهم ان هذا المقام لخلفائك و اصفيائك و موضع امنائك فى الدرجة الرفيعة التى اختصصتهم بها قد ايتزوها..> <خداوندا مقام خلافت , سزاوار خلفاى تو است , آن برگزيدگان از خلقت و جايگاه امانت هاى تو, در درجات عاليه ى كه تو آن مقام را به آن ها اختصاص دادى ولى ديگران به زور گرفتند...>.

واقع مطلب اين است كه درست است امام زين العابدين (ع ) مستقيماً دست به انقلاب نزد ولى اين به اين معنا نيست كه اصلاً در امور سياسى اشتراك نكرده باشد. امام زين العابدين (ع ) در آتش افروزى انقلابات كه عليه بنى اميه بوقوع پيوست چه در كوفه و چه در مدينه , و حتى در انقلابات كه بعد از زمان آن حضرت بر عليه بنى اميه , توسط بنى العباس تحت شعار <الرضى من ال البيت > صورت گرفت , دست داشت .


پى نوشتها:

1 ر.ك : پيشواى صادق : خامنه اى , على , ص 22و اهل البيت تنوع ادوار و وحدة هدف و شذرات سياسيه من حياة الائمه (ع ).
2 ر.ك : پيشين , ص 33ـ 23
3 دراسات و بحوث فى تاريخ الاسلام : مرتضى , سيد جعفر, ج 1 ص 41 چاپ اول .
4 پيشين , خامنه اى , ص 25به نقل از بحارالانوار: ج 46 ص 44 چاپ اسلاميه .
5 بحارالانوار: ج 46 ص 44
6 پيشين , جعفريان , ج 1 ص 169ـ 170; ور.ك : پيشين , عاملى , ج 1 ص 61 چاپ اول .
7 بحارالانوار: ج 46 ص 146ـ 147به نقل از كافى : ج 5 ص 244 طبقات كبرى : ج 5 ص 24 عقدالفريد: ج
7 ص 140 شذرات سياسية من حيات الائمه (ع ): حسن شبر, ص 77 تاريخ تمدن اسلام : جرجى زيدان , ص 801- 809
8 پيشين , جعفريان , ج 1 ص 192به نقل از زين العابدين : سيد الاهل , ص 47
9 سيرى در زندگى ائمه (ع ) طباطبايى , محمد حسين .
10 تحف العقول : ابن شعبه , حسن , ترجمه : كمره ى , محمد باقر, ص 281 انتشارات كتابچى .
11 بحارالانوار: مجلسى , ج 46 ص 95
12 دعاى 48فقره 9ـ 10
13 ر.ك : شذرات سياسيه من حياة الائمة (ع ): شبر, ح , ص 237ـ 250

انديشه حكومت دينى , ج 1 , ص 513 - 520

 
امتیاز دهی
 
 

Guest (PortalGuest)

معاونت فرهنگي تبليغي - دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم
مجری سایت : شرکت سیگما