به گزارش پایگاه خبری دفتر تبلیغات اسلامی ( تبلیغ نیوز )، کتاب «فلسفه سیاسی علامه طباطبایی» اثر حجتالاسلام و المسلمین احمدرضا یزدانی مقدم در پژوهشکده علوم اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی تهیه و به همت نشر این پژوهشگاه در ۴۱۰ صفحه به چاپ رسید.
در توضیحاتی که پشت جلد این کتاب آمده است میخوانیم؛ «فلسفه سیاسی علامه طباطبایی بر پایه نظام فلسفی وی، با تفسیر ویژهای از انسان و آگاهی و حرکت ارادی و اجتماعی بودن انسان آغاز میشود. انسان برای حرکت استکمالی از ادراکات اعتباری بهره میبرد. از جمله ادراکات اعتباری، حُکم به استخدام دیگر موجودات است. این حُکم، در روابط انسانها، تعدیل استخدام و استخدام متقابل و حُکم به عدالت اجتماعی و زندگی اجتماعی را در پی دارد. با زندگی اجتماعی، مُلک و فرمانروایی پدید میآید که از آنِ آفرینندگان آن یعنی آحاد اجتماع است. حکومت در اسلام حکومت اجتماعی دینی است. ویژگی برجسته این حکومت، مساوات و همیاری اجتماعی است. این حکومت احکام اسلام را اجرا میکند، فهم اسلام و قرآن با تفکر و اجتهاد اجتماعی در اسلام و تدبّر و پژوهش اجتماعی در قرآن حاصل میشود. حکومت، در غیر احکام ثابت، با شورا و با لحاظ مصلحت مردم تصمیم میگیرد و عمل میکند.»
این کتاب در دو بخش تألیف شده است؛ بخش اول با عنوان «نظام فلسفی علامه طباطبایی» به بررسی معرفتشناسی، هستیشناسی، خداشناسی و انسانشناسی اختصاص دارد. دومین بخش از این کتاب با عنوان «فلسفه سیاسی علامه طباطبایی» انسانشناسی، فلسفه سیاسی، وضع طبیعی و قرارداد اجتماعی و عدالت اجتماعی را بیان کرده و حکومت و قانون را به نگارش درآورده است.
به مناسبت انتشار این کتاب با نویسنده اثر حجتالاسلام و المسلمین احمدرضا یزدانی مقدم، گفتوگو کردیم که حاصل آن را در ادامه میخوانید؛
در ابتدا درباره کتاب توضیح بدهید و بفرمایید این کتاب با آثار مشابه چه تفاوتی دارد؟
آثار خوبی درباره فلسفه علامه طباطبایی به صورت کتاب، مقاله و رساله وجود دارد و هر کدام از این آثار ویژگیها، امتیازات و مزایای خودشان را دارند. البته فلسفه سیاسی علامه طباطبایی یک موضوعی است که بیش از این جای کار و پردازش و توضیح و تفسیر دارد.
نوآوری که در کتاب فلسفه سیاسی علامه طباطبایی قابل ذکر است این است که پرسشی را پاسخ میگوید و آن پرسش این است که آیا میان فلسفه محضی که علامه طباطبایی به آن پرداخته و فلسفه سیاسی علامه طباطبایی ارتباط وجود دارد یا خیر، یا در مواردی ارتباط هست و در مواردی گسستگی است. اگر بخواهم توجه دوستان را در اینباره جلب کنم باید عرض کنم برای نمونه شما میبینید در «لِویاتان» هابز؛ فلسفه سیاسی در امتداد انسانشناسی، جهانشناسی، معرفتشناسی و حتی فلسفه حقوق مطرح شده است و انسجام قابل قبولی در موضوعات مطرحشده توسط هابز قابل مشاهده است.
از آن سو در آثار لاک با تمام مباحثی که درباره آنها وجود دارد و فعلا در فضای علمی ایران چندان به این موضوع نپرداختیم، شما در باب معرفتشناسی لاک میتوانید از کتاب «جستار در فهم بشر» که خلاصهای است از کتاب مفصلتری که لاک درباره فهم بشری نوشته است یاد کنید. این اثر با آن چیزی که به وسیله لاک در فلسفه سیاسی وی، در «دو رساله در باب حکومت» اظهار شده کاملا تقابل دارد. از سویی در «دو رساله در باب حکومت»، لاک از قوانین عقلی، فطری، طبیعی و الهی یاد میکند در حالی که هرگونه قانون عقلی و فطری را در «جستار در فهم بشر» نفی کرده است. در «دو رساله در باب حکومت»، انسان موجودی است که میفهمد و خود تصمیم میگیرد، در «جستار در فهم بشر» انسان موجودی است که تحت تاثیر عوامل مختلف ساختاری، بیرونی، طبیعی، فرهنگی اعتقادی و مانند آن قرار دارد. پس معلوم میشود انسجام لازم در فلسفه سیاسی لاک با معرفتشناسی او و یا حتی با پژوهشهایی که وی درباره پول و اقتصاد انجام داده وجود ندارد. حال اینکه این تقابل عمدی است و لاک دارد آگاهانه همچنین ترتیبی را پیش میبرد یا اینکه به یک تحول نظری رسیده یا نه قابل بحث و گفتوگو است.
همین بحث را در رابطه با دیگر اندیشمندان هم میتوان مطرح کرد؛ شما هم در فیلسوفان غربی از سقراط و افلاطون بگیرید تا دوران معاصر و هم در میان فلاسفه مسلمان میتوانید این بحث را مطرح کنید که آیا در بین مطالبی که در شاخههای مختلف فلسفه میگویند انسجام لازم وجود دارد یا انسجام ندارد. همین پرسش درباره علامه طباطبایی مطرح میشود؛ آیا فلسفه سیاسی علامه طباطبایی در انسجام با فلسفه محض و معرفتشناسی ایشان هست یا خیر. هر کدام قابل تامل و پژوهش است.
کتاب در دو بخش تنظیم شده است، درباره محتویات هر بخش توضیح بفرمایید.
در بخش اول کتاب بحث میشود که چرا اصول فلسفه و روش رئالیسم در آثار علامه طباطبایی یک جایگاه مهم و تعیینکننده دارد و باز صحبت میشود که چرا مقالات معرفتشناسی در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم قبل از مقالات جهانشناسی قرار گرفته. آیا این یک جایگاه تصادفی است یا نه، بر پای محاسبه خاصی معرفتشناسی بر جهانشناسی تقدم پیدا کرده است. باز این موضوع مورد بحث واقع میشود که منظور علامه طباطبایی از رئالیسم و ایدهآلیسم در این اثر چیست.
از سابق محل بحث بوده که آیا برداشتی که علامه طباطبایی از ایدهآلیسم و رئالیسم در این اثر مطرح میکند برداشت درستی هست یا نه. اینجا توضیح داده میشود که علامه طباطبایی تفسیر خاصی از رئالیسم و ایدهآلیسم دارد و به همین خاطر این انتقاد که ایدهآلیسم ایشان منطبق بر ایدهآلیسم آلمان نیست از اساس یک انتقاد نادرست است. ایشان در مقام نفی ایدهآلیسم آلمان یا اثبات آن نیست بلکه ایشان در مقام بیان و توضیح نظر خودش درباره رئالیسم است و باز هم در مقام نفی ایدهآلیسمی است که مقصود و تفسیر آن را در کتاب ارائه کرده است. منظور علامه طباطبایی از رئالیسم هم معنای خاصی است که با تتبع در آثار ایشان قابل استنباط است.
از گذشته محل بحث بود که آیا رئالیسم علامه طباطبایی یک رئالیسم خام و ساده است یا یک پیچیده و تعاملی و خاص؟ در اینجا صحبت میشود رئالیسم علامه طباطبایی به هیچ وجه یک رئالیسم ساده و خام نیست بلکه رئالیسم تعاملی است و نامگذاری رئالیسم علامه طباطبایی به رئالیسم تعاملی به دلایلی انجام گرفته که در کتاب توضیح داده شده است. به ویژه در بخش اول بر پایه رئالیسم تعاملی علامه طباطبایی تلاش میشود بخش جهانشناسی هم توضیح داده شود و آنگاه معرفتشناسی و جهانشناسی و انسانشناسی ایشان با یک نگاه سیاسی به صورت بنیان برای تفصیل فلسفه سیاسی علامه طباطبایی جمعبندی و مورد استفاده قرار بگیرد.
در بخش دوم کتاب مباحث مهمی مطرح میشود. مانند اینکه آیا میتوانیم از فلسفه سیاسی علامه طباطبایی صحبت کنیم، آیا میتوانیم علامه طباطبایی را فیلسوف سیاسی بدانیم، آیا علامه طباطبایی رسالهای ارائه کرده که دارای ماهیت فلسفه سیاسی باشد یا نه. بعد از جمعبندی که اینجا صورت میگیرد روشن میشود چرا میتوانیم از فلسفه سیاسی علامه طباطبایی صحبت کنیم. آنگاه مباحث مهمی که از زمان افلاطون درباره موضوعات مهم و مرکزی فلسفه سیاسی مانند دولت، حکومت، قرارداد اجتماعی، زندگی انسان، زندگی اجتماعی، قانون، عدالت مورد بحث و بررسی واقع شده با توضیحاتی که فیلسوفان سیاسی داشتند بیان میشود و توضیح داده میشود در مقایسه با این اندیشمندان آرا و دیدگاهها و نظرات علامه طباطبایی چیست. این مقایسه به ما کمک میکند متوجه شویم علامه طباطبایی فلسفه سیاسی خاص خود را دارد. این فلسفه سیاسی در امتداد فلسفه سیاسی اسلامی قرار گرفته. در مواردی این فلسفه سیاسی با فلسفه سیاسی مدرن و فلسفه سیاسی معاصر مشابهتهایی دارد ولی حتی در همان موارد مشابهت، مرزبندیها و اختصاصات ویژه خودش را دارد که در این اثر به تفصیل توضیح داده میشود.
لازم به تذکر است هر کدام از مباحث قابل تفصیل بیشتری بوده یعنی نویسنده درصدد بود معرفتشناسی، جهانشناسی و انسانشناسی علامه طباطبایی بر پایه آن چیزی که فیلسوفان سیاسی گفتهاند به دقت توضیح داده شود که چنین فرصتی در این اثر نبوده ولی در بخش دوم که موضوع فلسفه سیاسی بوده و لازم بوده با تفصیل و مقایسه همراه باشد این کار بیشتر صورت گرفته گرچه در اینجا هم جای مقایسههای مفصلتر وجود دارد.
آیا این اثر بخشی از یک پروژه پژوهشی درباره نظام فکری و فلسفی علامه طباطبایی محسوب میشود؟ در صورت ادامهدار بودن این پروژه مطالعاتی، چه افقهای پژوهشی در این زمینه وجود دارد؟
بله؛ در گذشته هم اثری با عنوان «انسانشناسی و تاثیر آن بر اجتماع و سیاست از دیدگاه هابز و علامه طباطبایی» به وسیله پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی منتشر شده. با توجه به اینکه ده سال از انتشار آن اثر گذشته و همین اثر هم چند سال در انتظار نشر بوده جا دارد در همه این موارد کارهای جدید و مطالعات جدید انجام بگیرد.
به نظر من اگر شخصی میخواهد درباره علامه طباطبایی یک کار خوب و جدید و روزآمد و جامع انجام دهد بر پایه سه اثری که از نویسنده در سابق منتشر شده یعنی «مقایسه انسانشناسی علامه طباطبایی با هابز»، «مقدمهای بر ادراکات اعتباری و فلسفه سیاسی علامه طباطبایی» و این اثر جدید و آثار و رسالهها و مقالات خوبی که توسط دوستان ما در مراکز مختلف پژوهشی انجام گرفته این امکان فراهم است. به نظرم باید در یک کار مبتنی بر این آثار و پیشینهها و بر پایه مطالعات خوب در آثار علامه طباطبایی؛ سه مفهوم رئالیسم تعاملی، تفکر اجتماعی و حکومت اجتماعی مورد توجه قرار گیرد. مفهوم تفکر اجتماعی که توسط علامه مطرح شده چندان مورد توجه قرار نگرفته. این مفهوم هم جنبههای معرفتشناسی دارد، هم جنبههای جهانشناسی دارد و بازتابهایی در فلسفه سیاسی و اداره حکومت و همچنین مباحث قانونگذاری دارد.
علامه طباطبایی همدلی و همیاری و کمک به اقشار ضعیف و ملاحظات اجتماعی را به حکومت اجتماعی دینی منتسب میکند. در مقاله مستقلی که درباره عدالت در نظر علامه طباطبایی چاپ شد توضیح داده شد تفاوت نظر علامه طباطبایی با لیبرالها، کلاسیکها و دیگر اندیشمندان در گذشته و حال چیست. به نظر میرسد فلسفه سیاسی علامه طباطبایی با این ظرفیت وسیعی که ما ملاحظه میکنیم باید زمینه تحقیقات و پژوهشهای متمرکزتر و مفصلتر در آینده قرار گیرد.
فلسفه سیاسی علامه طباطبایی آن فلسفهای است که در سنت فلسفه سیاسی اسلامی خودمان مبانی آن وجود دارد و ناظر به مباحث مهمی است که در فلسفه سیاسی معاصر و مدرن هم مطرح شده است و بعدها در آثار بعضی از شاگردان علامه طباطبایی تفصیل پیدا کرده. بیان علامه طباطبایی از یک نظر، تفصیل و بیان فلسفی دیدگاه جناب نایینی در «تنبیه الامه و تنزیه المله» است. با اینکه میگوییم تفسیر و تفصیل است ولی خیلی مرزها جلوتر رفته و انشاالله در کار جدیدی که به زودی منتشر میشود نشان داده میشود چه امکانات مغفولی در بحث دولت و قانون در دیدگاه علامه طباطبایی وجود دارد. برخی از این مباحث را جناب نایینی مطرح کرده برخی از این مباحث را شهید مطهری مطرح کرده، آیتالله جوادی آملی برخی مباحث را تفصیل دادند، امام خمینی در مباحث مهمی که در رسالههای خودشان دارند بعضی از این مباحث را تفصیل دادند. مجموع این دیدگاهها با تمرکزی که با محوریت فلسفه سیاسی علامه طباطبایی دارد میتواند راهگشای خوبی برای کشور ما و شرایط فعلی ما باشد.
به عنوان سوال آخر به نتایجی که در این کتاب به دست آمده اشاره کنید.
در نتیجهگیری اثر تلاش شده کل نظام فلسفی و فلسفه سیاسی علامه طباطبایی به صورت دستگاهی برای تحلیل فلسفه سیاسی پدیدهها، هم به صورت توصیفی و هم به صورت توصیهای به دست داده شود و در نتیجهگیری جنبههای کاربردی و عملیاتی کردن بیشتر مورد توجه بوده است.