مطالب و مقالات تخصصی
نقش دين در تثبيت پايگاه‌هاي اخلاق 1 دين به معناي «مجموعه‌ا‌‌ي از اعتقادات، احكام و اخلاق داراي خاستگاه قدسي و وحياني» و اخلاق به معناي «مجموعه‌اي ناظر بر صفات و رفتارهايي ‌كه قابل اتصاف به خوبي و بدي»است با يكديگر مرتبط‌اند و نيازهاي يكديگر را برآورده مي‌سازند. از اين‌رو، هريكي در قلمرو ديگري نقش‌ها و كاركردهايي دارد. در نوشتار ذيل سعي بر آن است كه اثبات شود كه دين چه نقش‌هايي در محورهاي بنيادين اخلاق ايفا مي‌كند. محورهاي اساسي اخلاق، كه ما از آنها با عنوان «پايگاه‌هاي اخلاق» نام مي‌بريم. در سه حوزه «معرفت»، «توجيه» و «معيار» دسته‌بندي مي‌شود؛ در اين مقاله اين سه محور از چشم انداز دين مورد بازخواني قرار مي‌گيرد... مقدمه

«دين» و «اخلاق» دو همسفر به درازاي عمر بشرند؛‌ هرگاه انساني بوده و بشري مي‌زيسته، باورهاي ديني و رفتارهاي اخلاقي نيز وجود داشته است. انسان‌هاي اوليه همچنان كه رفتاراخلاقي داشته‌اند، از باورهاي ديني نيز برخوردار بوده‌اند. از اين‌رو، سخن از ارتباط و كيفيت تعامل آن دو جذاب، دلپذير، مهم و حياتي مي‌نمايد. با توجه به اين ضرورت، بابي در مسايل جديد كلامي و فلسفة اخلاق تحت عنوان «دين و اخلاق» و يا «رابطة دين و اخلاق» به روي پژوهشگران گشوده شده كه در آن تعامل و تعارض و يا همپوشي و همكوشي دين و اخلاق مورد بحث قرار مي‌گيرد.

اين تحقيق در پي پژوهش كاركردهاي دين، درحيطه‌ يكي از مسايل بنيادين در زندگي انسان است؛ مسئله‌اي كه هم پاية اصيل حكمت است و هم ركن اساسي معيشت. در اين تحقيق، سعي شده اثبات شود كه دين چه نقش‌هايي در محورهاي بنيادين اخلاق ايفا مي‌كند. محورهاي اساسي اخلاق، كه ما از آنها با عنوان «پايگاه‌هاي اخلاق» نام مي‌بريم. در سه حوزه «معرفت»، «توجيه» و «معيار» دسته‌بندي مي‌شود؛ در اين مقاله اين سه محور از چشم انداز دين مورد بازخواني قرار مي‌گيرد.

موضوع اين تحقيق يكي از مسايل نوين در مباحث فلسفي و كلامي است كه پيشينة چندان دور دست ندارد. اين بحث همزمان با شكل گيري انديشة نوين غربي و مطرح شدن مباحث جديد كلامي و فلسفي، گهگاهي در لابلاي بحث «رابطة دين و اخلاق» مطرح شده است.

از اين‌رو، زمينة بحث «رابطة دين واخلاق» و بالتبع «نقش دين در اخلاق» را در انديشة اسلامي بايد با دومين نهضت ترجمه در ديار اسلامي قرين دانست. البته اين بدين معنا نيست كه در گذشته هيچ سخني ناظر بر اين بحث وجود نداشته است، بلكه با اندك تسامح مي‌توان گفته‌هاي مطرح در اين باب را تا زمان سنت آگوستين(354ـ430 م) در تفكر غربي و تا شكل گيري انديشة اشعري در تاريخ تفكر اسلامي رديابي كرد.

مفاهيم اساسي

دين

«دين» در اصطلاح معاني گوناگوني دارد. روان‌شناسان، جامعه‌شناسان، فلاسفه، متكلمان و دين شناسان هركدام به تناسب تخصص خود تعريفي براي دين بيان نموده و بر محور آن مباحث خود را سامان بخشيده‌اند. تعريف فلسفي- كلامي دين، كه در اين تحقيق نيز مورد نظر است، بر يك الگوي غايت‌شناسانه استوار است. براساس اين الگو، «دين مجموعه‌اي از اعتقادات،‌ اعمال واحساسات (فردي ـ جمعي)است كه حول مفهوم حقيقت غايي سامان يافته است.»1 مرحوم علامه طباطبايي نيز برهمين مبنا، دين را نحوه‌اي از رفتار اجتماعي مي‌داند كه در بردارنده صلاح دنيا در راستاي كمالات اخروي و زندگي جاويد و حقيقي در نزد خداوند متعال باشد.2 در اين ميان، برخي از متفكران مسلمان در تعريف دين، رابطه دين و اخلاق را مدنظر داشته و دين را چنين تعريف نموده‌اند: «دين به معني اعتقاد به آفريننده‌اي‌ براي جهان هستي و انسان و دستورات عملي متناسب با اين عقايد مي‌باشد».3

در مجموع، مي‌توان گفت: دين در بردارنده‌ مجموعه اعتقادات است؛ نظير اعتقاد به مبدأ و معاد، باور به علم و قدرت خداوند به عنوان خالق عالم و مسايلي از اين دست. همچنين دين مجموعه‌‌اي‌ از احكام و دستورات اخلاقي را در خود جاي داده كه هدف از آنها فراهم ساختن يك زندگي متناسب با كمالات انساني براي پيروان اديان است.

مسئله مهم ديگر در تعريف دين، اين است كه معرفت به عناصر تشكيل دهندة دين در قالب يك ارتباط قدسي وغيرمتعارف(وحي) بين انسان و خالق او دسترس‌پذير مي‌شود. و اين ارتباط براي همة انسان‌ها ميسور نيست، بلكه انسان‌هاي خاص و ويژه‌ مي‌توانند از اين ارتباط برخوردار باشند كه معمولاً آنها توسط خداوند انتخاب مي‌گردند.باتوجه به عناصر فوق، مراد از «دين» عبارت است از: «مجموعة‌ اعتقادات، احكام و اخلاق كه خاستگاه قدسي و وحياني داشته باشند.»

اخلاق

در اصطلاح، واژة «اخلاق» گاهي به ملكات نفساني اطلاق مي‌شود كه سبب صدور فعل بدون فكر و تدبّر مي‌شود.4 گاهي هم « به دستگاهي از عقايد جاري در جامعه دربارة منش و رفتار افراد [جامعه]»5 اطلاق مي‌شود. ولي حقيقت اين است كه اخلاق يك بعدي نيست، بلكه هم به صفات اطلاق مي‌شود و هم به رفتار توجه دارد. از اين‌رو، «اخلاق مجموعه نظامي ناظر بر صفات ورفتارهايي است كه قابل اتصاف به خوبي و بدي و يا شايست و نا شايست مي‌باشند».

پايگاه اخلاق

سخن از «پايگاه ‌اخلاق»، در راستاي ترسيم يك نظام اخلاقي مستحكم و قابل دفاع مطرح مي‌شود. مقصود از پايگاه، تكيه‌گاه و پشتوانه‌هاي‌ فكري و معرفتي يك نظام اخلاقي است كه توجيه آن را ممكن مي‌سازد. در يك نظام اخلاقي بيش از همه، بنياد فكري و مباني‌ معرفتي و نظري كه نظام اخلاقي به آن وابستگي دارد، حائز اهميت است.

پيش‌فرض‌هاي بحث

سنخ مفاهيم اخلاق

از گفته‌ها و نوشته‌هاي برخي نويسندگان چنين بر مي‌آيد كه مفاهيم اخلاقي نظير«خوب» و «بد» همانند مفهوم «زرد» مفاهيم بسيط و تعريف ناپذيرند كه از طريق شهود به دست مي‌آيد6 و يا كيفياتي متعلق به اشياءاند كه بي واسطه درك مي‌‌شوند.7 اما واقعيت امر اين است كه مفاهيم اخلاقي چه «بايد» و «نبايد» و چه «خوب» و «بد» و نظاير آن، از سنخ مفاهيم فلسفي و مقايسه‌اي است. بايد و نبايد در جملات اخلاقي از وجود رابطة مثبت و منفي بين فعل و هدف اخلاقي حكايت مي‌كند كه از اين نوع رابطه به «ضرورت بالقياس» ياد مي‌كنند. خوب وبد و مفاهيم مشابه آن دو نيز از تناسب و عدم‌تناسب فعل اختياري با كمال واقعي و عيني انتزاع مي‌شوند. در انتزاع آنها، دو امر واقعي لحاظ مي‌شود: يكي فعل اختياري انسان و ديگري كمال واقعي انسان. مفهوم «خوبي» از تناسب فعل با كمال انتزاع شده و مفهوم «بد» از عدم تناسب فعل با كمال.8 البته لازم به يادآوري است كه حكايت‌گري «بايد» از رابطة فعل و هدف در كاربردهاي انشايي، وابسته به اين است كه گوينده واقعاً هدفي داشته باشد و درصدد انجام آن باشد. 9

سنخ گزاره‌هاي اخلاقي

گزاره‌هاي اخلاقي با اين ويژگي، كه مفاهيم به كار رفته در موضوع آنها، فعل اختياري و ارادي و صفات نفساني انسان و مفاهيم به كار رفته در محمول آنها، يكي از مفاهيم نه گانة «خوب »،«بد»،«صواب»، «خطا»، «بايد» و «نبايد»، «وظيفه» و«تكليف» و «مسئوليت» باشد؛ در قالب دو مكتب اخلاقي «شناخت گرايي»10و «نا شناخت گرايي»11 قابل بازخواني است.

شناخت‌گرايي

بر مبناي مكتب شناخت‌گرايي، گزاره‌هاي اخلاقي جمله‌هايي است كه ريشه در واقعيات خارجي داشته باشد. مكتب شناخت گرايي كه از آن به «واقع‌گرايي» نيز تعبير مي‌شود، معتقد است. «مدعيات اخلاقي قضايايي هستند كه مي‌توانند حقيقتاً يعني با مراجعه به نحوة وجود جهان، صادق يا كاذب باشند.»12 يعني صدق اين قضايا بر اساس واقعيت‌هايي تعيين مي‌شود كه از اعتقادات فرد مستقل است. واقع‌گرايان بيشتر بر اين مسئله تأكيد دارند كه اظهارات اخلاقي، گزاره‌هايي كاملاً متعارف‌اند و دقيقاً به همان صورت قابل صدق و كذب اند كه هر گزارة ديگري.13 بدين معنا كه گزاره‌هاي اخلاقي در صدق‌پذيري هيچ فرقي با جملات تجربي و علمي ندارد.

به همان سان كه گزاره‌هاي تجربي و جملات منطقي را مي‌توان ارزيابي كرد، گزاره‌هاي اخلاقي را نيز مي‌شود ارزيابي كرد. در اين مكتب، تأكيد اصلي بر اين است كه اظهارات اخلاقي با صرف نظر از دستور، توصيه، احساس، سليقه، توافق و قرارداد حاكي از واقعيت عيني بوده14و صدق آنها چنان‌كه از شخصي‌كه اين جمله‌ها را به كار مي‌برد، مستقل است، از اتكاء به زمان و مكان و شرايطي كه جملات اخلاقي در آن به كار برده مي‌شود، نيز پيراسته مي‌باشد.15

ناشناخت گرايي

ديدگاه ناشناخت‌گرايي، برخلاف رويكرد قبلي معتقد است كه نحوة وجود جهان تعيين كننده ارزش‌ها نيست؛ زيرا ممكن نيست ارزشي در جهان وجود داشته باشد،بلكه ارزش‌هاي اخلاقي پاسخ‌هاي عاطفي به نحوة وجودي است كه ما براي آن فرض مي‌كنيم. اين باورها به خودي خود قابل صدق و كذب نيستند؛ زيرا در ازاي آنهاچيزي نيست تا صادق يا كاذب باشند. گزاره‌هاي اخلاقي هيچ‌گونه ارتباطي با جهان خارج نداشته، بلكه صرفاً بر احساسات گوينده استوار‌اند. اي جي آير (1910 ـ 1989)

به عنوان يك احساس‌گراي افراطي مي‌گويد: «گزاره‌اي اخلاقي چون «دزديدن پول بد است»، هيچ معني واقعي در بر نداشته؛ زيرا هيچ قضيه‌اي كه قابل تصديق يا تكذيب باشد اظهار نشده است.»16 وي پا را فراتر گذاشته مدعي است كه جملات اخلاقي حتي از يك وضع ذهني نيز خبر نمي‌دهند.17 از اين‌رو، با تعابير اخلاقي فقط پاره‌اي از عواطف اظهار مي‌شود.

گزاره‌هاي اخلاقي گزاره‌هاي واقعي است

در بحث مفاهيم اخلاقي بيان شد كه مفاهيم حامل احكام ودستورات اخلاقي، كه در ناحية محمول جملات اخلاقي به كار مي‌روند، مفاهيمي هستند كه از نوع رابطه بين دو امر واقعي انتزاع مي‌شوند. از اين‌رو، احكام و گزاره‌هايي كه داراي مفاهيم نشأت گرفته از امور واقعي است، نيز واقعي و عيني خواهد بود. براساس اين مبنا، جملات اخلاقي قابل صدق و كذب بوده، مي‌توان برسر صادق يا كاذب بودن قضاياي اخلاقي به بحث نشست و گفتگوكرد كه كدام يك از اظهارات اخلاقي درست و كدام يك نادرست است.

تعامل دين و اخلاق

بحث رابطة دين و اخلاق در گفتگوي سقراط با اوتيفرون ريشه دارد. در اين گفت‌وگو سقراط مي‌پرسد: « آيا به علت اينكه خدا به چيزي امر كرده است، آن چيز «خوب» است، يا چون‌كه آن چيز «خوب» است، خداوند به آن امر كرده است؟»18بعد از آن مباحث زيادي مورد توجه دانشمندان قرار گرفت: از جمله اينكه، آيا دين و اخلاق دو امر جداگانه و مستقل از يكديگرند يا متاثر از همديگر؟ آيا دين جزو اخلاق است يا اخلاق زيرمجموعة دين؟ آيا دين مردم، اخلاقي است يا اخلاق مردم ديني؟ اگراخلاق برخاسته از باورهاي ديني است، پس بينش‌هاي اخلاقي و رفتارهاي اخلاقي انسان‌هايي كه دين ندارند، چگونه قابل توجيه است؟ و اگر چنانچه اخلاق سرچشمة دين است، مشكل توجيه اعمال تجويز شده در سنت‌هاي ديني بعضي متدينان، چگونه توجيه پذير مي‌شود؟

برخي، دين و اخلاق را ناسازگارمي‌دانند. ماركس، فيشته، نيچه، راسل،‌ فرويد و كارل بارث از جمله كساني بودند كه ناسازگاري دين و اخلاق را اظهار مي‌نمودند.19 اما نظر درست اين است كه دين و اخلاق متعارض نيستند، بلكه كاملاً در تعامل با يكديگر هستند. آن دو به هم نيازمندند و نيازهاي همديگر را برآورده مي‌سازند. براي مثال، اصل اخلاقي «وجوب شكر منعم» زمينة شناخت خداوند، محوري‌ترين اصل ديني را فراهم مي‌سازد.20

از اين‌رو، دين يكي از مسايل اساسي خود را وامدار اخلاق است. همچنين دين در اثبات و تصديق شريعت نيز به اخلاق نيازمند است؛ يعني اگر ما از قبل نپذيريم كه عدل شايسته است و ظلم قبيح و اگر نپذيريم كه دروغ يك امر ناشايست است،‌ احتمال شك و ترديد در صدق گزاره‌هاي ديني و جود خواهد داشت و حداقل احتمال اينكه پيامبران ـ نعوذبالله ـ دروغ گفته باشند، وجود دارد. مسايل ديني زيادي چون ضرورت بعثت انبياء و شريعت الهي و اثبات معاد و حتي عدالت خداوند وابسته به مجموعه پيش‌فرض‌هايي از قبل پذيرفته شدة اخلاقي نظير درستي عدالت و ناشايستي دروغ و قبح عقاب بلابيان است.

نقش‌هاي دين در قلمرو اخلاق

دين در حوزه‌هاي مختلف اخلاق مي‌تواند نقش داشته باشد. مي‌توان در قلمرو انگيزه، در حوزه ضمانت اجرا، حوزه‌هاي معرفتي و نظري و حتي در مسئله تعريف مفاهيم مي‌توان از دين بهره جست. اما به تناسب موضوع بحث سعي شده است نقش‌هاي دين در حوزه «معرفت»،«توجيه» و«معيار»، كه تحت عنوان «پايگاه‌هاي اخلاق» درنظر گرفته شده است، مورد بررسي قرار گيرد.

نقش معرفتي دين

آيا چگونگي علم و آگاهي ما به واقعيت‌هاي اخلاقي، اعم از خوبي و بدي و يا احكام، اصول و قواعد مربوط به آنها، مبتني بر وحي و تعليمات ديني است؟ يا بدون تعليمات ديني و به كمك عقل بشري مي‌توان به آنها دست يافت. به عبارت ديگر، آيا دين در شناخت حقايق، احكام واصول اخلاقي نقشي دارد؟

رويكرد انحصارگرايي

يكي از خصوصيات اديان آسماني، ابعاد اخلاقي آنها است؛ هر ديني ارزش‌هاي اخلاقي و اصول و احكام اخلاقي فراواني را مطرح كرده است. از اين‌رو، برخي دينداران معتقدند كه معرفت اخلاقي ما در عرصه‌هاي گوناگون منوط به خداوند و كتاب‌هاي آسماني و پيامبران الهي است. حتي برخي گفته‌اند: بدون ارشادهاي ديني و الگوهاي وحياني دستيابي به معارف اخلاقي ممكن نيست. اين طرز تلقي از خصوصيات فكري مكتب اشاعره در بين نظريه پردازان اسلامي است.21 نظريه امرالهي در ميان متفكران غربي است.از خصوصيات رويكرد انحصارگرايي اين است كه پيروان اين ديدگاه، به صورت افراطي معتقدند: «ما هيچ‌گاه با دليل مستقل عقلي نمي‌فهميم كه «خوبي» چيست، بلكه اين كار فقط با وحي و يا يك منشأ تقليدي ميسر است.»22 از اين‌رو، خداوند منشأ هرنوع معرفتي از جمله معرفت‌هاي اخلاقي خواهد بود.23

انحصارگرايان داشتن باورهاي اخلاقي، بدون آگاهي از خداوند و يا اعتقاد به دين و يا آييني خاصي را چنين توجيه مي‌كنند. اولاً، خداوند اصول، احكام و حقايق اخلاقي را بيان داشته، ولي افراد غيرديندار اين اصول را با چند واسطه از كساني آموخته‌اند كه به نوعي از وحي و دريافت‌هاي مافوق طبيعي برخوردار بوده‌اند؛ يعني غيرمؤمنان معتقد به اخلاق و بسياري از مؤمنان [و كساني كه از وحياني بودن اصول اخلاقي اطلاعي ندارند]، معرفت اخلاقي را از مؤمنان صاحب صلاحيت از طريق زنجيره‌اي از نسل‌هاي متعدد وام گرفته‌اند.24 ثانياً، بدون پايگاه وحياني و مافوق طبيعي، احكام و اصول و گزاره‌هاي اخلاقي قابل توجيه نيستند و يا از داشتن معيارهاي صحيح محرومند. 25

رويكرد تعادل يافته در باب معرفت اخلاقي

دومين ديدگاه در باب معرفت اخلاقي، كه نسبتاً كم‌مدعاتر از ديدگاه قبلي است، ‌اين است كه نقش عقل در معرفت اخلاقي را نمي‌توان انكار كرد، اما عقل به تنهايي از عهدة اين كار برنمي‌آيد، بلكه به عامل بيروني (وحي) نيازمند است.

درميان متكلمان غربي آكويناس نقش معرفتي دين در قلمرو اخلاق را دركنار عقل پذيرفته بود. وي معتقد بود كه « فلسفه اگرچه در قضاياي مختلف يد طولايي دارد... ولي عقل به تنهايي از عهدة ادراك حقايق بر نمي‌آيد. عقل در اين هنگام، [آنگاه كه درست را نادرست و نادرست را درست مي‌پندارند]، به يك نيروي بيروني نيازمند است تا وي را در پژوهش حقايق همياري كند. اين نيرو، همان ايمان به وجود خداي خيرخواه است».26 در انديشه اسلامي، مكتب اماميه در مورد علم و معرفت به احكام و دستورات اخلاقي، مبداء مافوق طبيعي را، در كنار عقل مطرح ساخته و معتقد است: حقايق اخلاقي در مرحلة ثبوت، اموري عيني و حقايقي واقعي‌اند.

اما در مقام اثبات، شرع سهم زيادي در بيان آنها دارد. در اكثر مواردي كه عقل ناتوان مي‌شود، دين و شريعت اين وظيفه را به عهده گرفته، امور خوب و بد را بيان مي‌كند. اين طرز تلقي، سهم عقل را فقط قضاياي ضروري و بديهي مي‌داند و انسان‌ها را در فهم و شناخت قضاياي غيرضروري و غيربديهي شديداً نيازمند شرع مي‌داند.27 دين نقش‌هاي معرفتي زيادي درعرصة اخلاق به عهده دارد. بيان احكام، تعيين اهداف و ملاك‌هاي ثابت از جمله آنها است.

تبيين خوبي و بدي وبيان احكام اخلاقي

احكام اخلاقي حامل رابطة رفتار اخلاقي با اهداف و كمالات واقعي انسان‌ها است. اكنون جاي اين پرسش است كه از چه طريقي مي‌توان به شناخت رابطة مذكور نايل گرديد. عقل به تنهايي نمي‌تواند چنين شناختي به دست دهد؛ زيرا سازوكار و جزييات رفتار اختياري آدمي به گونه‌اي است كه درك آن، همچنين شناخت زشتي و زيبايي آن، خارج از قلمرو درك عقل است.28 از سوي ديگر، درك اهداف و كمالات انساني و رابطه ميان رفتار و كمالات انساني نيز در وسع خرد ما نيست.29

بنابراين، براي صدور احكام اخلاقي بايد مرجع ديگري يافت كه هم به رفتار آدمي اشراف داشته و هم توان شناخت اهداف و كمالات نهايي انسان را داشته باشد. در قرآن كريم پس از ناكارآمدي گرايش‌هاي فردي ودريافت‌هاي شخصي افراد در كشف خوبي و بدي، خداوند مرجع آگاه به خوبي و بدي معرفي گرديده است.(بقره: 216) براساس اين آيه، شناخت خوبي و بدي در زمرة وحي و تعاليم ديني خواهد بود.

پي نوشت ها:

1-مايكل پترسون و همكاران،‌ عقل و اعتقاد ديني ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، تهران طرح نو، چهارم1384، ص18.

2-سيدمحمدحسين طباطبايي،‌ الميزان، ج2، ص143.

3-محمدتقي مصباح‌يزدي، آموزش عقايد، ج1، ص26.

4-ر.ك. نصيرالدين طوسي، اخلاق ناصري، ص101؛ شيخ مهدي نراقي، جامع السعادات، ص 46.

5-آر اف، اتكينسون، درآمدي برفلسفه اخلاق، ترجمه سهراب علوي‌نيا، ص16..

6-پل ادوار دز، فلسفه اخلاق، انشاء‌الله رحمتي، ص303.

7-فريدريك كاپلستون، تاريخ فلسفه، بهاء الدين خرمشاهي، ج 8، ص512.

8-محمدتقي مصباح‌يزدي، فلسفه اخلاق، تحقيق احمد حسين شريفي، ص 80.

9-ر.ك. مجتبي مصباح، فلسفه اخلاق، ص28ـ31.

10 cognitivism

noncognitivis 11

12=ويليام بارتلي، اخلاق و دين، زهرا خزاعي، تعليقه مترجم، پايان نامه، مركز تر بيت مدرس حوزه علميه، ص139.

13-ديويد مكناوتن، بصيرت اخلاقي، ترجمه محمود فتحعلي، ص75.

14-مجتبي مصباح، بنياد اخلاق، ص32.

15-پل ادواردز، فلسفه اخلاق، ص167

16-الفرد جرج آير، زبان حقيقت و منطق، منوچهر بزرگمهر، ص146.

17-همان، ص146.

18-افلاطون،‌ دوره آثار افلاطون ترجمه‌ محمد حسن لطفي- رضا كاوياني،ص238.

19-براي اطلاع بيشتر ر.ك. ميرچا الياده، فرهنگ و دين، ‌گروه مترجمان، معاونت فرهنگي وزارت ارشاد، ص3؛ فريدريك كاپلستون، ‌تاريخ فلسفه،‌ ج 7،‌ ترجمه ص89-91و393.

20-محمدتقي مصباح‌يزدي، «دين و اخلاق»، قبسات ش 13.

21-نصيرالدين طوسي، شرح التجريد الاعتقاد، تحقيق موسوي زنجاني،ص327.

George f .Hourani, Ethical presuppositions of the Quran, p. 25.22- ر.ك: جاناتان برگ، «پي‌ريزي اخلاق بر مبناي دين»، ترجمه محسن جوادي، نقد ونظر، ش 13.

23-همان.

24-ابوبكر ابراهيم التلوع،‌ الاسس النظريه للسلوك الاخلاقي‌، ‌قان يونس، ‌ص195.

25-همان، ص116.

26-براي اطلاع بيشتر ر.ك: قواعد المرام في علم الكلام، ‌ابن ميثم البحراني، سيداحمد حسيني، ص104و105؛ شيخ مفيد،‌ اوائل المقالات‌، ص44.

27-ر.ك: عبدالحسين خسروپناه،‌ «ترابط دين و اخلاق از ديدگاه آيت‌الله مصباح»، كتاب نقد، ش 30.

28-همان

غلام حيدركوشا،كارشناسي ارشد جامعه‌شناسي.

منبع:معرفت اخلاقي،شماره 2

ادامه دارد.............

 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر
خانه | بازگشت | حريم خصوصي كاربران |
Guest (PortalGuest)

مرکز اخلاق و تربیت اسلامی
مجری سایت : شرکت سیگما