مقدمه
دانش اخلاق عهدهدار بيان ارزشها و ضدارزشها، و خوبها و بدهاست. «اخلاق»، رفتار و صفات اختياري انسان را ارزشگذاري ميكند و نظام شايسته و ناشايست را معين ميسازد. «تربيت اخلاقي» نيز فرآيند درونيشدن ارزشهاي اخلاقي و شكلگيري پايدار شخصيت انسان بر اساس ويژگيهاي انسان كامل اخلاقي را برعهده دارد. «تربيت اخلاقي» مسير گذار از وضعيت موجود (دامنهاي كه مبدأ حركت انسان است) به سوي قلة كمال را نشان ميدهد و به انسان كمك ميكند تا سيماي آرماني و صورت ايدئال آل انسان اخلاقي را در وجود خويش پديد آورد. «تربيت اخلاقي» تحقّق عيني مكارم اخلاق و تجلّي بارز همة آموزههايي است كه دانش «اخلاق» بدان فراميخواند.
ميتوان گفت «اخلاق» مقصد و غايت حركت انسان را بازمينمايد؛ در حالي كه «تربيت اخلاقي» الگو و قاعدة اين تحول و قواعد حركت انسان بدان سو را بيان ميكند. به تعبير ديگر، اخلاق پرسش از ماهيت ارزشها، و تربيت پرسش از كيفيتِ دستيابي بدان را پاسخ ميگويد.
واژة تربيت گاهي بر دانش تربيت و گاهي بر فرآيند عيني و عمليات خارجي تربيت اطلاق ميشود. دانش تربيت، در صدد توصيف اين فرآيند عيني و بيان احكام و قواعد آن است و از آن انتظار ميرود كه توصيههاي راهگشا و مؤثري براي بهينهسازي اين فرآيند ارائه دهد. در فرآيند عيني تربيت اخلاقي، بيش از هر عنصري بايد بر استراتژي تربيت و برنامة آن تأكيد داشت.در اين نوشتار برآنيم تا رويكردهاي مختلف در طراحي راهبرد كلان تربيت اخلاقي را بررسي كنيم.
نياز تربيت به تمركز ذهني و رواني
تربيت انسان نيازمند تمركز ذهني و رواني است. بدون اين تمركز، امكان تحول شخصيت وجود ندارد و ارادهاي شكل نميگيرد. پراكندهكاري و تشتت خاطر مانع تحول پايدار است. تا هنگامي كه انسان دربارة موضوع تلاش نكند و مدت زماني نسبتا طولاني بر آن متمركز نشود، از نتايج آن بهرهمند نميشود. با اين تمركز، شكاف عميق ميان علم و عمل تا حدودي پر خواهد شد.
بنابراين، اگر بخواهيم كسي را متحول كنيم، نبايد فهرست طولاني از خوبيها و بديها پيشروي او قرار دهيم و ذهن او را به همة آن فضايل و رذايل معطوف سازيم؛ بلكه بايد همّوغمّ او را روي يك موضوع تمركز بخشيم. مربي بايد در زمان نسبتاً طولاني براي تثبيت يك صفت، دروني ساختن يك ويژگي يا عادي ساختن يك رفتار بر آن اهتمام ورزد و به شكلهاي گوناگون بدان حساسيت نشان دهد. به تعبير ديگر، شخص بايد مدت زمان قابل توجهي در فضاي آن موضوع قرار گيرد تا از آن بهره ببرد.1 اگر اين فرآيند چندمرحلهاي مستمر، كامل نشود، اثر پايداري پديد نخواهد آمد.
پس نقطة تمركز فعاليتهاي تربيتي، موضوعي است كه روي آن ـ به اميد ايجاد تحولي پايدار ـ تأكيد و تبليغ ويژه مينيم. به گونهاي كه تمام همّوغمّ و فكر و ذكر مخاطب، به آن معطوف و ذهن او بدان كاملاً مشغول شود و در خلوت و جلوت و خواب و بيداري بدان بينديشد.
اين تمركز نيازمند يك عمليات رواني، و تبليغاتي گسترده در زمينة مورد نظر است تا ذهن و جان شخص بهكلي بدان معطوف، و پذيراي تحول شود. به عبارت ديگر، با يك بار بيل زدن چشمهاي نخواهد جوشيد. بايد اين عمل آنقدر تكرار شود تا نتيجهاي حاصل آيد. اين قانون حاصل ضرب دو اصل تدريج و استمرار در تربيت، و مبتني بر نياز تحول به عمل و زمان است.2
بر اساس اين نگاه، بدترين آفت و بزرگترين مانع رشد، تنوعجويي است. تنوعجويي، نقطة مقابل و دشمن تمركز است و اجازه نميدهد ذهن، بهرة خود را از يك موضوع به صورت كامل دريافت كند. نوگرايي و تنوعجويي باعث ميشود متربي حوصلة لازم براي فراگيري را نداشته باشد و از دشواري تكرار و عمل ميگريزد. در واقع، تنوعجويي و نوگرايي ارضاي يك شهوت است كه انسان را از تحول بازميدارد. شايد توصيه قرآن كريم به اعراض از لهو و لعب، در همين نكته نهفته باشد. در روايتي هم ميخوانيم: «براي غفلت انسان همين بس كه همت خود را در امور بيهوده صرف كند».3
به اين موضوع از نگاهي بالا و در سطحي كلان نيز ميتوان نگريست. اگر ابعاد تحول را گسترش دهيم و تحول را از حيطة افراد به قلمروجوامع بكشانيم، اصلاح اجتماعي و جامعهسازي نام ميگيرد. براي اصلاح جامعه، جريانسازي فرهنگي و تحول اجتماعي چه بايد كرد؟ اين تمركز و تأكيد مستمر براي تحول انسانها در سطح جامعه نيز ضروري است. اگر نهادهاي فرهنگساز و رسانههاي مؤثر، هر يك آهنگي بنوازند و به سويي دعوت كنند، مخاطب، دانستههاي فراواني كسب ميكند؛ اما تحول عملي پايداري در شخصيت خود نخواهد ديد. تحول و تربيت حاصل يك عمليات گسترده است كه توجه ويژه و فراگير پديد آورد؛ دغدغة مشترك جاري ايجاد كند و به تعبير امروزي، موضوع خود را به گفتمان غالب مبدل سازد.
بسامد كاربرد يك واژه و فراواني كلمات، تراكم دغدغههاي شخص يا جامعه در يك نقطه خاص، و نوع حساسيتها و تمركزها را نشان ميدهد. چه بسا اين زيادگفتن و دائم توجه دادن ذهن را اشباع نكند و به اقناع منطقي يا برهاني نينجامد؛ اما باور قلبي و قانعسازي رواني پديد ميآورد؛ يعني يك موضوع با تأكيد و تكرار و توجه مستمر مانند بديهي و غير قابل خدشه تلقي ميشود و به آستانه عمل و اراده نزديك ميگردد4. اين عمليات رواني همان است كه ايزوتسو ـ محقق قرآن پژوه ژاپني ـ در فرهنگسازي قرآني و تغيير مناسبات عصر جاهلي در قرآن كريم يافته و نشان داده است.5
محور و كانون فعاليتهاي اخلاقي معنوي
اكنون كه دريافتيم تحول انسان و پديد آوردن ويژگيهاي پايدار در شخصيت او نيازمند صرف زمان و انرژي فراوان است و با بخشنامه يا ايراد سخنراني حماسي و... به سرانجام نميرسد، لازم است در هزينه كردن اين نيروي انساني دقتنظر كافي انجام شود و اين همه تمركز و تأكيد و اهتمام، صرف امر شايستهاي شود. مربي بايد در صرف انرژي ارزشمند خود بخل ورزد و نيروي گرانبها و مغتنم خود را براي يافتن اهداف كوچك هرز ندهد.
ضروري است فعاليتهاي سازندة تربيتي بر مداري متمركز شود كه جايگاه ويژهاي در وجود انسان داشته باشد و با تحول و تغيير آن، جابجايي عظيمي در شخصيت او رخ دهد. اين نقطة كانوني و كليدي و مركز ثقل فعاليتهاي تربيتي كجاست؟6 اگر بخواهيم يك تحول مؤثر ـ در جان خود يا متربيان خود يا جامعة انساني ـ ايجاد كنيم، بهترين اقدام چيست؟ اين حركت را از چه نقطهاي بايد آغاز كرد و بايد آن را بر مدار چه محوري نهاد؟
هدف عالي تربيت در اين بحث «اصل موضوع» و مفروغ عنه تلقي شده و بحثي را برنميانگيزد. براي مثال، مقام خليفةاللهي يا قرب به خدا را غايت سلوك اخلاقي ميدانيم. پس از گذر از اين پيشفرض، اكنون پرسش اين است كه براي رسيدن به اين غايت، چه نقطهاي را بايد هدف مياني و كانون توجه خود قرار دهيم؟ سياست و تدبير ما براي حركت به سوي آن هدف چگونه است؟ اين پرسش در تلاش براي تربيت خود، تربيت خانواده و تربيت ديگران مطرح ميشود و پاسخ بدان براي جريانسازيهاي فرهنگي و حركتهاي اصلاحي اجتماعي نيز ضروري است.
در پاسخ به اين پرسش و بر اساس اين كه محور فعاليتهاي تربيتي چه موضوعي باشد، رويكردهاي تربيتي مختلفي پديد آمده است؛ زيرا مربيان بزرگ با درك درست اين اصل، بناي تمركز تبليغي و عمليات رواني خود را روي مهمترين موضوع ـ از نظر خود ـ نهادهاند. تأكيدها و سخنان مربيان بزرگ و دانشمندان برجستة دين در يافتن رويكرد تربيتي آنان بسيار مهم و قابل توجه است.
برخي از ايشان، از ميان حوزههاي اخلاق، بر اخلاق بندگي پاي فشرده و اخلاق ارتباط با خدا را كانون تربيت انسان برشمردهاند. برخي راهبرد تحول خود را تربيت اجتماعي نهاده و اخلاق اجتماعي را بر اخلاق بندگي و اخلاق فردي ترجيح دادهاند؛ عدهاي نيز اخلاق فردي را مبنا دانسته، عمليات تربيت را از خوب و بد فردي آغاز كردهاند.
رويكردهاي مبتني بر اخلاق اجتماعي
پارهاي از راهبردهاي تربيتي بر اخلاق اجتماعي تمركز يافته است. و برخي معتقدند اين گزينه، نقش محوري در تربيت انسان دارد؛ به گونهاي كه اگر رابطه با ساير انسانها اصلاح شود، بسياري از مشكلات اخلاقي و تربيتي در ديگر حوزههاي شخصيت انسان اصلاح خواهد شد، حتي رابطه با خدا نيز در پرتو اين امر اصلاح ميشود: «اعدلوا هو اقرب للتقوي».(مائده: 8) از اين آية برداشت ميشود كه اگر با ديگران رابطة عادلانه داشته باشيم، زودتر به تقواي الهي خواهيم رسيد. بسياري از بزرگانِ تربيت و عرفان نيز به استناد تعداد زيادي از روايات شيعه، بر احسان به مردم، خدمت به ديگران و برآوردن حاجت مؤمنان تأكيد داشتهاند.كساني كه اخلاق اجتماعي را در مقام تربيت ترجيح دادهاند، خود رويكردهاي مختلفي دارند. اكنون به معرفي مختصر اين رويكردها ميپردازيم:
جوانمردي
آيين فتوت و جوانمردي بر اخلاق اجتماعي تأكيد ورزيده و از ميان انبوه گزارههاي اجتماعي اخلاق، اين گزارة محوري را برجسته ساخته است كه «مرد باش، نامردي نكن.» اصحاب اين رويكرد تلاش كردهاند از اين گزارة محوري، همه فضايل اخلاقي را استخراج كنند؛ فضايلي مانند بزرگواري، بزرگمنشي، كرم، سخاوت، شجاعت، غيرت، ايثار، مدارا، مردمنوازي، عيبپوشي، عفو، امانتداري، صداقت، حمايت از مظلوم، مقاومت در برابر ظالم، ترحم بر ضعيفان و اعانت بينوايان دانستهاند. حتي مناسبات ميان عبد و مولا را از اين زاويه تبيين كردهاند كه «نعمت خدا خوردن و معصيتش نمودن اوج ناجوانمردي و نمكناشناسي است».7اصحاب اين رويكرد خود را به حضرت رسول (ص) و امير مؤمنان (ع) منتسب ميدانند.
پيامبر اكرم (ص) قبل از بعثت در حلفالفضول (پيمان جوانمردان) شركت داشت؛ پيماني كه جوانمردان مكه براي دادرسي بينوايان تشكيل داده بودند. در فتوت، بهترين مثالِ يك فتاي حقيقي و كامل، امير مؤمنان علي (ع) است كه همة سلسلههاي فتوت اسلامي به او ميپيوندند و آن رادمرد را «منبع عين فتوت و معدن جود و مروت».8و «قطب مدار فتوت» ميشمارند. اهل فتوت وقايع بسياري را در زندگي آن حضرت ذكر ميكنند كه بر ظهور بالاترين درجة صفت فتوت در وجود آن حضرت دلالت دارد؛ از جمله فداكاري او در خوابيدن در بستر پيامبر اكرم در ليلةالمبيت و نيز حضور شجاعانة او در نبردهاي حمايت از اسلام. براي مثال، در جنگ احد زماني كه حضرت شجاعانه، خالصانه و به طرزي شگفت ميجنگيد، هاتف غيبي آواز داد: «لافتي الا علي و لا سيف الا ذوالفقار» و از آن پس پيامبر (ص) اين جمله را دربارة علي (ع) به كار برد. سپس اين جمله شعار فتيان شد و علي (ع) را بدان دليل «شاه مردان» خواندند.9
مهرورزي
در اخلاق مسيحي از ميان انبوه گزارههاي اخلاق اجتماعي بر مهرورزي و محبت به ديگران تأكيد شده است. تربيت مسيحي به مهرورزي شناخته ميشود؛ يعني عمده تأكيد تربيتي بر اين صفت متمركز شده و تحول انسان در پرتو ايجاد آن توصيه ميشود. گويا اين صفت در اخلاق اجتماعي، پايه و ماية همة خيرها و سعادتهاست و با تمركز بر آن تحولي عميق در جان آدمي پديد ميآيد كه بستر توسعة همه فضايل خواهد بود.
روح حماسي و احساس مسئوليت
برخي نيز بر ايجاد روح حماسي، شور انقلابي، شهادتطلبي و احساس مسئوليت نسبت به اصلاح محيط اجتماعي تأكيد، و آن را محور تربيت اسلامي معرفي كردهاند؛ يعني معتقدند براي تربيت مؤثر و ايجاد تحول پايدار، متربي بايد خود را در مقام مربي و مصلح احساس كند.
رويكردهاي مبتني بر اخلاق بندگي
برخي از انديشمندان و مربيان بر اخلاق بندگي به مثابه مركز ثقل فعاليتهاي تربيتي تأكيد ورزيدهاند و به استناد روايات، بر اين باورند كه تمركز و اهتمام بر اين نقطة كانوني، به اصلاح ساير ابعاد انساني نيز خواهد انجاميد:
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) كانَتِ الْفُقَهَاءُ وَ الْعُلَمَاءُ إِذَا كتَبَ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ كتَبُوا بِثَلاثَةٍ لَيسَ مَعَهُنَّ رَابِعَةٌ؛ مَنْ كانَتْ هِمَّتُهُ آخِرَتَهُ كفَاهُ اللَّهُ هَمَّهُ مِنَ الدُّنْيا، و من اصلح سَرِيرَتَهُ أَصْلَحَ اللَّهُ عَلانِيتَهُ، وَ من اصلح فِيمَا بَينَهُ وَ بَينَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ فِيمَا بَينَهُ وَ بَينَ النَّاسِ.10
دعا، مناجات و ارتباط با خدا
از رويكردهايي كه اخلاق بندگي را ترجيح داده و كانون عمليات تربيت شناخته است، رويكرد دعايي ـ مناجاتي است. اين رويكرد از ميان گزارههاي فراوان اخلاق بندگي بر ارتباط با خدا تأكيد ورزيده است؛ يعني محوريترين آموزة تربيتي را اصلاح ارتباط با خدا دانسته، تلاش كرده است ساير فضايل را از آن استخراج كند. گويا اگر بنا باشد تنها يك پيام تربيتي انتقال يابد، آن يك پيام، در رويكرد «پيوند با خدا» است.
دعا و تضرع به درگاه خدا چنان در تربيت انسان تأثيرگذار است كه خداي متعال براي متضرع ساختن انسانها، آنان را به انواع بلايا گرفتار ميسازد و مشكلات و مصائب برايشان پديد ميآورد: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلي أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يتَضَرَّعُونَ».(انعام: 42)
شاخصترين دانشمندان و مربيان شيعي كه به اين رويكرد موسوماند، عبارتاند از: احمدبن فهد حلي (م 841 ق) صاحب كتاب عدةالداعي و نجاحالساعي و سيدعليبن موسيبن جعفربن طاووس مشهور به سيدبنطاووس (589 تا 664 ق) كه نزديك به بيست اثر در زمينة ادعيه و اعمال و مناسك عبادي تأليف كرده است. مشهورترين آنها عبارتاند از. فلاحالسائل و نجاحالمسائل، الاقبال بصالح الاعمال، جمال الاسبوع بكمال العمل المشروع، المجتبي من الدعاء المجتني، مهج الدعوات و منهج العنايات.11
معرفت الله
عارفان مسلمان نيز مدار معرفتالله را شاهكليد تعالي انسان دانسته، در اخلاق بندگي بدان اصرار ورزيدهاند. اهل معرفت معتقدند با اصلاح معرفتالله همة فضايل در جان انسان شكل ميگيرد و همة رذائل از بين ميرود. بنابراين، عمدة توجهات تربيتي بايد بر اين موضوع قرار يابد و به همين دليل است كه «معرّفي خدا و بيان صفات او»، بخش عمدهاي از ميراث وحياني دين را به خود اختصاص داده است. گنجينة الهي قرآن صفحهاي در بر ندارد كه در آن ذكري از نام پروردگار و بيان اوصاف و افعالش نباشد.
روايات و خطابههايي كه از ناحية پيشوايان بزرگ شيعه در اختيار ماست، بهخوبي ما را با اين موضوع آشنا ميكند كه سرفصل برنامة رهبران دين، هميشه به حمد و ستايش و تعريف خدا مزّين است. در ادعيهها و مناجاتهاي موجود نيز بسياري از صفات و اسماي خداوند بيان شده است. تا آنجا كه در بعضي از دعاها مثل جوشن كبير، سراسر به معرّفي خدا پرداخته شده است. اين تأكيد و تمركز بدان دليل است كه معرفت اللَّه چكيدة همة آموزههاي دين است و از بسط و تفصيل آن، همة گزارههاي دين بهدست ميآيد و در مقام عمل، تلاش در جهت ارتقاي معرفت توحيدي به رفع همة مشكلات و تأمين همة نيازهاي انساني ميانجامد.
همة فضايل اخلاقي كه در كتاب و سنّت ارائه شده است، به نوعي مولود مستقيم يا غيرمستقيم معرفت اللَّه است؛ كسيكه ايمان به قدرت بيكرانة خدا دارد و جز او ديگري را در عالم، صاحب اختيار و حكمران و فرمانروا نميشناسد، اگر اين آگاهي در وجودش به آستانة باور رسيده باشد، بدون تكلّف در شمار «متوكلان» قرار ميگيرد. كسي كه لطف و محبّت و رحمت خدا را باور داشته و با همة وجود دريافته است كه هيچ فعلي بدون حكمت و مصلحت از او صادر نميشود، در برابر ناگواريها و بلايا «صبر»، «رضا»، «شكر» و بلكه «طلب» پيشه ميكند.
كسي كه خدا را مهرورز و روزيرسان بداند و به وسعت او اعتماد كند، بر زخارف بيارزش دنيا «بخل» يا «حرص» نميورزد و كسي كه قدرت بياندازة خدا را به ديدة معرفت يافته باشد، در راه انجام وظايف شرعي «واهمه و هراس» يا «شرم» ندارد. امام علي (ع) در نهجالبلاغه فرمودهاند: «إِنَّ البُخلَ وَ الجُبنَ وَ الحِرصَ غَرائِزُ شَتّييجمَعُها سوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ؛ بخل و ترس و آز، صفات پراكندهاي هستند كه قدر مشترك و جامع آنها بدگماني به خداست».12 براي براندازي درخت ناپاك صفات ناپسند بايد به ريشه و اساس آن پرداخت. گسترش و تعميق «معرفت به خدا» در نهاد انسان، بنياد رذايل اخلاقي را ويران ميكند».13
بنابر اين، محوريترين برنامه تربيتي، افزايش معرفت، تمركز بر توحيد و صفات خداست. معرفت خدا نقطة آغاز علم است؛ «اول العلم معرفه الجبار». اصلاح عمل انسان نيز ناشي از اين بينش و معرفت خواهد بود. الهي لم يكن لي حول فانتقل به عن معصيتك الا في وقت ايقظتني لمحبتك».14
بر اين اساس، بايد معرفت به خدا را كه موجب محبت خدا ميشود، محور برنامة تربيتي قرار دهيم. نيروي ترك معصيت طبق اين بيان، تنها با محبت خدا حاصل ميشود و محبت هم در گرو معرفت است. در دعاي ماه رجب نيز آمده است. «و اقسم لنا من خشيتك ما يحول بيننا و بين معاصيك».15آنچه ميان ما و معصيت فاصله مياندازد، خشيت خداست. خشيت هم حاصل معرفت است. اصولاً تا باورهاي انسان تغيير نكند، تنها با تكيه بر گرايشها و رفتارها نميتوان سلوك و صعودي را انتظار داشت.
رويكردهاي مبتني بر اخلاق فردي
در ميان انديشمندان و مربيان، رويكردهايي را ميتوان شناسايي كرد كه نقطة كانوني و مركز ثقل فعاليتهاي تربيتي را در حوزة اخلاق فردي دنبال ميكنند و يكي از عناصر اخلاق فردي را به منزلة محور تربيت اخلاقي برگزيدهاند. در ادامه به برخي از اين رويكردها اشاره ميكنيم:
كرامت
از ميان انديشمندان اسلامي، استا مطهري بر كرامت انساني مركز ثقل اخلاق و تربيت اسلامي دانسته است:در اخلاق اسلامي محور ... يا به تعبيري آن نقطهاي از روح انسان، كه اسلام روي آن دست گذاشته است براي احياي اخلاق انساني و براي اينكه انسان را به سوي اخلاق سوق بدهد، كرامت و عزت نفس است. 16
در اخلاق اسلامي يك موضوع است كه ميتوان آنرا پايه و محور همه تعليمات اخلاقي اسلامي قرار داد و تا آنجا كه ما تفحص كردهايم، در مآثر اسلامي روي هيچ موضوعي، به عنوان پايه و محور، به اندازه اصل كرامت نفس تكيه نشده است ... در اسلام به كرامت و عزت نفس و به محترم شمردن نفس بسيار اهميت داده ميشود؛ آن هم با كلمه «نفس» (يعني نفيس و ارزشمند17) مثل: اكرم نفسك عن كل دنية.18
هركس به قدر و ارزش و منزلت خود آگاه باشد و بداند چه گوهر گرانبهايي در اختيار او قرار داده شده است، هرگز حاضر نميشود اين سرمايه عظيم را در امور پست حيواني صرف كند و از همة اخلاق و صفات حيواني ايمن ميشود. امير مومنان علي (ع) فرمودهاند: «من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته».19
اگر مربي بتواند احساس كرامت و ارزشمندي را در جان متربي خود ايجاد كند، او را از عمدة شهوات حيواني رهانده است، اما اگر شخص احساس بزرگي و ارزشمندي نداشته باشد و براي خود شخصيت و شرافتي قائل نباشد، گويا همه چيز را باخته، و حاضر است به هر ذلتي را بپذيرد و هر خلافي مرتكب شود. از امام هادي (ع) نقل شده است: «من هانت عليه نفسه فلا تأمن شره».20
از اينرو، سرمايهگذاري براي اصلاح اين صفت بنيادين، موجب اصلاح ساير ملكات و رفتارها خواهد شد. مرحوم شهيد مطهري در آثار خود تلاش كرده است مناسبت ميان اين صفت با ساير صفات و رفتارهاي اخلاقي را تبيين كند. 21
خودشناسي
كساني كه با استناد به آيه «عليكم انفسكم»(مائده: 105) و آيات و احاديث فراوان معرفت نفس، خودشناسي را محوريت بخشيدهاند، گويا از «خودشناسي» حقيقتي نزديك به كرامت را اراده كردهاند؛ زيرا انسان با خودشناسي به ارزش وجود خود واقف ميشود و حاضر نميشود آن را در كمتر از بهاي واقعي بهكار گيرد.22 خودشناسي افزون بر اينكه مادر همة فضائل اخلاقي است، موجب افزايش معرفت به خدا نيز ميشود: «من عرف نفسه فقد عرف ربه».23
براي چه گفتهاند خود را بشناس؟ از خودشناسي به كجا ميرسي؟ خودشناسي مقدمه چيست؟ اين را براي دو منظور گفتهاند يكي اين كه اگر خود را بشناسي، به مهمترين مسئلهاي كه براي بشر مطرح است و راز اصلي جهان ميباشد يعني خدا پي ميبري، دوم اينكه خود را بشناس تا بداني در زندگي و در جهان چه بايد بكني و چگونه بايد رفتار كني؟ يعني اخلاق و عمل. 24
اعتدال
اخلاق فلسفي ارسطويي نيز در همين مدار اعتدال شخصيت انساني را محور دانسته و او را به متعادل شدن دعوت كرده است.25
پي نوشت: ها
1-شايد اطلاق مقام و منزل به مراحل سلوك عرفاني از اين جهت باشد.
2-اهميت اين تمركز ذهني و رواني امروزه با عنوانهاي جديدي مانند تكنولوژي فكر، ذهن برتر، تلقين به نفس، و ... در تكنيكهاي موفقيت به زبان روانشناسي بيان ميگردد.
3-تميمي آمدي، غررالحكم، حديث 10942.
4-راهنمايي و رانندگي نيز با تبليغات گسترده و متنوع و نيز با استفاده از ابزارهاي تبليغي هنري يك عمليات رواني فراگير را كليد زده و در زمان طولاني توانسته است پيامهاي ايمني را به باور و تلقي عام تبديل كند و عادات رفتاري مردم را در ميدان رانندگي تغيير دهد. اين تحول فرهنگي تنها با اين تمركز و زمينهسازيهاي تربيتي امكان داشته است.
5-ر.ك: توشيهيكو ايزوتسو، خدا و انسان در قرآن؛ و مفاهيم اخلاقي ديني در قرآن مجيد.
6-البته توجه داريم كه دستكاري در اين نقطه كانوني، علت تامه تحول ساير ابعاد شخصيتي نيست. بلكه تنها مقتضي آن است. يعني اين نقطه، عاملي است كه در تربيت انسان سهم بيشتري دارد.
7-براي اطلاع بيشتر از اين آيين ر.ك: كتابشناخت اخلاق اسلامي، بحث ويژه، ص 243 تا 251.
8-ميرسيدعلي همداني، رساله فتوتيه، مقدمه.
9-ر. ك: فتوتنامه سلطاني.
10-كليني، كافي، ج8، ص 307.
11-براي اطلاع بيشتر از اين رويكرد ر.ك: جمعي از نويسندگان، همان، بحث ويژه، ص 311 تا 318.
12-نهج البلاغه، نامة 53.
13-«حبّ الدنيا» كه سر سلسلة همه بديها و دردهاست فرزند عدم معرفت به كمال خداست. «يأس و نا اميدي» فرآوردة غفلت از مهر و عطوفت و توان خداست. «گناه و نافرماني» محصول نشناختن عظمت و بلندي مقام خالق هستي است. كسيكه خدا را حاضر و ناظر ببيند چگونه در محضر او معصيت ميكند؟ و خلاصه آنكه همة صفات انساني و ارزشهاي معنوي، اخلاص، شجاعت، سخاوت، قناعت، توكل، تعبّد، تفويض، شكر، صبر، تقوا، صداقت، تواضع، زهد، اميد، آرامش و ... از سرچشمة توحيد و معرفت به خدا سيراب ميشود و در مقابل، غفلت، ريا، نفاق، نيرنگ، طمع، ترس، بخل، حرص، كبر، اضطراب، عجب، غرور، حيرت، يأس، جزع، و ... ريشه در شرك دارد.
ارتباط توحيد با مفاهيم اخلاقي در نگاه اول، ارتباط ريشه و شاخه يا مادر و فرزند است. امّا بهواقع مناسبت آنها از نوع ارتباط روح و جسم است. يعني توحيد در همة تعاليم ديني حضور دارد و صفات پسنديدة اخلاقي مصداق عينيمعرفت توحيدياند نه مولود آن. در اين زمينه مراجعه كنيد به الميزان، ج 1، ص 354 تا 375 ذيل آيه 155 سورة بقره.
14-سيدبن طاووس، اقبال الاعمال، ص 685، مناجات شعبانيه.
15-همان، ص 178، اعمال شب 19 ماه مبارك رمضان.
16-فلسفه اخلاق، ص 148.
17-اشاره به فرمايش امام صادق(ع): اثامن بالنفس النفيسه ربها، بهاي نفس گرانبها را پروردگارش قرار ميدهم. يا امام سجاد وقتي از ايشان ميپرسند: از همه مردم بزرگتر كيست؟ ميفرمايد: كسي كه در مقابل نفس خودش براي هيچ چيزي اهميت قائل نباشد.
18-فلسفه اخلاق، ص 166.
19-نهج البلاغه، حكمت 449.
20-ابن شعبه حراني، تحف العقول، ص 483.
21-ر.ك: كتابهاي تعليم و تربيت در اسلام، فلسفه اخلاق، حكمتها و اندرزها (ج1)، و گفتارهاي معنوي.
22-ممكن است مراد از معرفت نفس، معرفت به فقر وجودي خود باشد. در اين صورت از محل بحث ما خارج خواهد شد.
23-محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 2، ص 32.
24-فلسفه اخلاق، ص 197.
25-در دستگاه اخلاق فلسفي براي رسيدن به اين اعتدال شخصيت نيز سه مرحله در نظر گرفته شده است. ابتدا اعتدال در قوه شهويه به عنوان مقصد تربيت در نظر گرفته ميشود. پس از آن اعتدال در قوه غضبيه و سپس اعتدال در قوه عاقله. و اين چگونگي به وزان ترتيب طبيعي پيدايش اين سه قوه در جان است. زيرا كودك انسان ابتدا تنها بر اساس نيروي شهوت عمل ميكند. آرام آرام نيروي غضب نيز در وجود او پديد ميآيد و منشأ عمل ميگردد. در ايام بلوغ نيز به نيروي عقل و منطق مجهز ميشود. بدين ترتيب تمركز ذهني و رواني در مقام تربيت بر اعتدال شخصيت و در هر مرحله بر يك زاويه آن قرار گرفته است.
محمدعالمزاده نوري، دانش آموخته حوزة علميه و مدير گروه اخلاق پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، mhnoori@gmail.com
منبع : فصلنامه معرفت اخلاقي شماره 5