علامه طباطبايي ذيل تفسير آخرين آيه سوره آل عمران، در يك بحث بسيار دقيق و عميق، با مطرح كردن مفهومي به نام «شخصيت اجتماعى»، به بررسي ريشه شيفتگي غربزدهها در برابر خوبيهاي غرب ميپردازد:
و اما اينكه اين غربزدگان (كه متأسفانه بيشتر فضلاى ما همينها هستند) با شيفتگى هر چه تمامتر سخن از صدق و صفا و امانت و خوش اخلاقى و خوبيهاى ديگر غربيها و ملل راقيه داشتند، در اين سخن نيز حقيقت امر بر ايشان مشتبه شده است (و به خاطر دورى از معارف دين و ناآشنايى به ديدگاه اسلام، فرد نگر و شخصپرست شدند)، توضيح اينكه اينان خود را يك انسان مستقل و غير وابسته به موجودات ديگر مىپندارند و هرگز نمىتوانند بپذيرند كه آن چنان وابسته و مرتبط به ديگرانند كه به هيچ وجه از خود استقلالى ندارند، ولى به خاطر داشتن چنين تفكرى درباره زندگى خود، غير از جلب منافع به سوى «شخص خود» و دفع ضرر از «شخص خود» به هيچ چيز ديگر نمىانديشند و [درنتيجه] وقتى وضع خود را با وضع يك فرنگى مقايسه مىكنند، كه او تا چه اندازه مراقب حق ديگران و خواهان آسايش ديگران است، خود را و ملت خود را عقب مانده و آن فرنگى و همه فرنگىها را مترقى مىبيند و معلوم است كه از اينگونه افراد قضاوتى غير اين، انتظار نمىرود.
* كسى كه اجتماعى فكر مىكند، قضاوتش غير از قضاوت غربزدگان است
و اما كسى كه اجتماعى فكر مىكند و همواره شخص خود را نصبالعين خود نمىبيند، بلكه خود را جزو لاينفك و وابسته به اجتماع مىنگرد و منافع خود را جزيى از منافع اجتماع و خير اجتماع را خير خودش و شر اجتماع را شر خودش و همه حالات و اوصاف اجتماع را حال و وصف خودش مىبيند، چنين انسانى تفكرى ديگر دارد، قضاوتش نيز غير قضاوت غربزدگان ماست . . .
*بايد شخصيت اجتماعى هر جامعه را با ساير شخصيتهاى اجتماعى عالم سنجيد
از آنچه گفته شد، روشن است در داورى نسبت به جوامع متمدن، معيار صلاح و فساد را نبايد افراد آن جامعه قرار داد و نبايد افراد آن جامعه را با افراد جامعههاى ديگر سنجيد. اگر ديديم كه مثلاً مردم فلان كشور غربى در بين خود چنين و چنانند، رفتارى مؤدبانه دارند، به يكديگر دروغ نمىگويند، و مردم فلان كشور شرقى و اسلامى اينطور نيستند، نمىتوانيم بگوييم پس به طور كلى جوامع غربى از شرقيها بهترند، بلكه بايد شخصيت اجتماعى آنان را و رفتارشان با ساير جوامع را معيار قرار داد، بايد ديد فلان جامعه غربى كه خود را متمدن قلمداد كردهاند، رفتارشان با فلان جامعه ضعيف چگونه است و خلاصه بايد شخصيت اجتماعى او را با ساير شخصيتهاى اجتماعى عالم سنجيد.
آرى! در حكم به اينكه فلان جامعه صالح است يا طالح، ظالم است يا عادل، سعادتمند است يا شقى و ... بايد اين روش را پيش گرفت كه متأسفانه فضلاى غربزده ما همانطور كه گفتيم از اين معنا غفلت ورزيدهاند و در نتيجه دچار خلط و اشتباه شدهاند (و چون ديدهاند كه فلان شخص انگليسى در لندن پولى كه در زمين افتاده بود، بر نداشت و يا فلان عمل صحيح را انجام داد و مردم فلان كشور شرقى اينطور نيستند، آن چنان شيفته غربى و منزجر از شرقى شدند كه به طور يك كاسه حكم كردند به اينكه تمدن غرب چنين و چنان است و در مقابل، شرقىها اينطور نيستند و پا را از اين هم فراتر نهاده و گفتند اسلام در اين عصر نمىتواند انسانها را به صلاح لايقشان هدايت كند).
*شگفتي از تمدن غربيها يا شگفتي از توحش آنان؟
در حالى كه اگر جامعه غرب را يك شخصيت مىگرفتند، آن وقت رفتار آن شخصيت را با ساير شخصيتهاى ديگر جهان مىسنجيدند، معلوم مىشد كه از تمدن غربىها به شگفت در مىآيند و يا از توحش آنان! و به جان خودم سوگند كه اگر تاريخ زندگى اجتماعى غربيها را از روزى كه نهضت اخير آنان آغاز شد، مورد مطالعه دقيق قرار مىدادند و رفتارى را كه با ساير امتهاى ضعيف و بينوا كردند مورد بررسى قرار مىدادند، بدون كمترين درنگى، حكم به توحش آنان مىكردند و مىفهميدند كه تمام ادعاهايى كه مىكنند و خود را مردمى بشر دوست و خير خواه و فداكار بشر معرفى كرده و وانمود مىكنند كه در راه خدمت به بشريت از جان و مال خود مايه مىگذارند تا به بشر حريت داده، ستمديدگان را از ظلم و بردگان را از بردگى و اسيرى نجات بخشند.
همهاش دروغ و نيرنگ است و جز به بند كشيدن ملل ضعيف هدفى ندارند و تمام همّشان اين است كه از هر راه كه بتوانند بر آنها حكومت كنند، يك روز از راه قشونكشى و مداخله نظامى، روز ديگر از راه استعمار، روزى با ادعاى مالكيت نسبت به سرزمين آنان، روزى با دعوى قيمومت، روزى به عنوان حفظ منافع مشترك، روزى به عنوان كمك در حفظ استقلال آنان، روزى تحت عنوان حفظ صلح و جلوگيرى از تجاوزات ديگران، روزى به عنوان دفاع از حقوق طبقات محروم و بيچاره، روزى ... و روزى ...
هيچ انسانى كه سلامت فطرتش را از دست نداده، هرگز به خود اجازه نمىدهد كه چنين جوامعى را صالح بخواند و يا آن را سعادتمند بپندارد، هر چند كه دين نداشته باشد و به حكم وحى و نبوت و بدانچه از نظر دين سعادت شمرده شده، آشنا نباشند.
چگونه ممكن است طبيعت انسانيت (كه همه افرادش، اعم از اروپايى و آفريقايياش يا آسيايى و آمريكايياش و ... به طور مساوى مجهز به قوا و اعضايى يكسان هستند) رضايت دهد كه يك طايفه به نام متمدن و تافته جدا بافته، بر سر ديگران بتازند و ما يملك آنان را تاراج كرده، خونشان را مباح و عرض و مالشان را به يغما ببرند و راه به بازى گرفتن همه شئون وجود و حيات آنان را براى اين طايفه هموار سازند تا جايى كه حتى درك و شعور و فرهنگ آنان را دست بيندازند، و بلايى بر سر آنان بياورند كه حتى انسانهاى قرون اوليه نيز آن را نچشيده بودند.
*سند ما
سند ما در همه اين مطالب، تاريخ زندگى اين امتها و مقايسه آن با جناياتى است كه ملتهاى ضعيف امروز از دست اين به اصطلاح متمدنها مىبينند و از همه جناياتشان شرمآورتر اين جنايات است كه با منطق زورگويى و افسار گسيختگى، جنايات خود را اصلاح ناميده، به عنوان « سعادت»! بخورد ملل ضعيف مىدهند.(2)
پينوشتها:
(1) بيانات مقام معظم رهبري در ديدار جوانان استان خراسان شمالى، 1391/07/23، مصلي امام خميني(ره) بجنورد
(2)تفسير الميزان، جلد4، صفحات 166-169