مطالب و مقالات تخصصی
علت شيفتگي به اخلاق غربي‌ از منظر علامه طباطبايي(ره) رهبر فرزانه انقلاب، در سخنراني اخير خود، خطاب به جوانان و نخبگان در خصوص عدم تقليد از فرهنگ غرب، فرمودند: «ما براى ساختن اين بخش از تمدن نوين اسلامي [بخش نرم‌افزاري] به شدت بايد از تقليد پرهيز كنيم؛ تقليد از آن كسانى كه سعى دارند روش‌هاى زندگى و سبك و سلوك زندگى را به ملت‌ها تحميل كنند، امروز مظهر كامل و تنها مظهر اين زورگويى و تحميل، تمدن غربى است... تقليد از غرب براى كشورهايى كه اين تقليد را براى خودشان روا دانستند و عمل كردند، جز ضرر و فاجعه به بار نياورده؛ ... علت اين است كه فرهنگ غرب، يك فرهنگ مهاجم است. فرهنگ غرب، فرهنگ نابودكننده‌ فرهنگ‌هاست. هر جا غربى‌ها وارد شدند، فرهنگ‌هاى بومى را نابود كردند...».(1)

 علامه طباطبايي ذيل تفسير آخرين آيه سوره آل عمران، در يك بحث بسيار دقيق و عميق، با مطرح كردن مفهومي به نام «شخصيت اجتماعى»، به بررسي ريشه شيفتگي غربزده‌ها در برابر خوبي‌هاي غرب مي‌پردازد:

و اما اينكه اين غرب‏زدگان (كه متأسفانه بيشتر فضلاى ما همين‌ها هستند) با شيفتگى هر چه تمام‌تر سخن از صدق و صفا و امانت و خوش اخلاقى و خوبي‌هاى ديگر غربي‌ها و ملل راقيه داشتند، در اين سخن نيز حقيقت امر بر ايشان مشتبه شده است (و به خاطر دورى از معارف دين و ناآشنايى به ديدگاه اسلام، فرد نگر و شخص‏پرست شدند)، توضيح اينكه اينان خود را يك انسان مستقل و غير وابسته به موجودات ديگر مى‏پندارند و هرگز نمى‏توانند بپذيرند كه آن چنان وابسته و مرتبط به ديگرانند كه به هيچ وجه از خود استقلالى ندارند، ولى به خاطر داشتن چنين تفكرى درباره زندگى خود، غير از جلب منافع به سوى «شخص خود» و دفع ضرر از «شخص خود» به هيچ چيز ديگر نمى‏انديشند و [درنتيجه] وقتى وضع خود را با وضع يك فرنگى مقايسه مى‏كنند، كه او تا چه اندازه مراقب حق ديگران و خواهان آسايش ديگران است، خود را و ملت خود را عقب مانده و آن فرنگى و همه فرنگى‏ها را مترقى مى‏بيند و معلوم است كه از اين‌گونه افراد قضاوتى غير اين، انتظار نمى‏رود.

* كسى كه اجتماعى فكر مى‏كند، قضاوتش غير از قضاوت غرب‏زدگان است

و اما كسى كه اجتماعى فكر مى‏كند و همواره شخص خود را نصب‌العين خود نمى‏بيند، بلكه خود را جزو لاينفك و وابسته به اجتماع مى‏نگرد و منافع خود را جزيى از منافع اجتماع و خير اجتماع را خير خودش و شر اجتماع را شر خودش و همه حالات و اوصاف اجتماع را حال و وصف خودش مى‏بيند، چنين انسانى تفكرى ديگر دارد، قضاوتش نيز غير قضاوت غرب‏زدگان ماست . . .

*بايد شخصيت اجتماعى هر جامعه را با ساير شخصيت‏هاى اجتماعى عالم سنجيد

از آنچه گفته شد، روشن است در داورى نسبت به جوامع متمدن، معيار صلاح و فساد را نبايد افراد آن جامعه قرار داد و نبايد افراد آن جامعه را با افراد جامعه‏هاى ديگر سنجيد. اگر ديديم كه مثلاً مردم فلان كشور غربى در بين خود چنين و چنانند، رفتارى مؤدبانه دارند، به يكديگر دروغ نمى‏گويند، و مردم فلان كشور شرقى و اسلامى اين‌طور نيستند، نمى‏توانيم بگوييم پس به طور كلى جوامع غربى از شرقي‌ها بهترند، بلكه بايد شخصيت اجتماعى آنان را و رفتارشان با ساير جوامع را معيار قرار داد، بايد ديد فلان جامعه غربى كه خود را متمدن قلمداد كرده‏اند، رفتارشان با فلان جامعه ضعيف چگونه است و خلاصه بايد شخصيت اجتماعى او را با ساير شخصيت‏هاى اجتماعى عالم سنجيد.

آرى! در حكم به اينكه فلان جامعه صالح است يا طالح، ظالم است يا عادل، سعادتمند است يا شقى و ... بايد اين روش را پيش گرفت كه متأسفانه فضلاى غرب‌زده ما همان‌طور كه گفتيم از اين معنا غفلت ورزيده‏اند و در نتيجه دچار خلط و اشتباه شده‏اند (و چون ديده‏اند كه فلان شخص انگليسى در لندن پولى كه در زمين افتاده بود، بر نداشت و يا فلان عمل صحيح را انجام داد و مردم فلان كشور شرقى اين‌طور نيستند، آن چنان شيفته غربى و منزجر از شرقى شدند كه به طور يك كاسه حكم كردند به اينكه تمدن غرب چنين و چنان است و در مقابل، شرقى‏ها اين‌طور نيستند و پا را از اين هم فراتر نهاده و گفتند اسلام در اين عصر نمى‏تواند انسان‌ها را به صلاح لايقشان هدايت كند).

*شگفتي از تمدن غربي‌ها يا شگفتي از توحش آنان؟

در حالى كه اگر جامعه غرب را يك شخصيت مى‏گرفتند، آن وقت رفتار آن شخصيت را با ساير شخصيت‏هاى ديگر جهان مى‏سنجيدند، معلوم مى‏شد كه از تمدن غربى‏ها به شگفت در مى‏آيند و يا از توحش آنان! و به جان خودم سوگند كه اگر تاريخ زندگى اجتماعى غربي‌ها را از روزى كه نهضت اخير آنان آغاز شد، مورد مطالعه دقيق قرار مى‏دادند و رفتارى را كه با ساير امت‌هاى ضعيف و بينوا كردند مورد بررسى قرار مى‏دادند، بدون كمترين درنگى، حكم به توحش آنان مى‏كردند و مى‏فهميدند كه تمام ادعاهايى كه مى‏كنند و خود را مردمى بشر دوست و خير خواه و فداكار بشر معرفى كرده و وانمود مى‏كنند كه در راه خدمت به بشريت از جان و مال خود مايه مى‏گذارند تا به بشر حريت داده، ستمديدگان را از ظلم و بردگان را از بردگى و اسيرى نجات بخشند.

همه‏اش دروغ و نيرنگ است و جز به بند كشيدن ملل ضعيف هدفى ندارند و تمام همّشان اين است كه از هر راه كه بتوانند بر آنها حكومت كنند، يك روز از راه قشون‏كشى و مداخله نظامى، روز ديگر از راه استعمار، روزى با ادعاى مالكيت نسبت به سرزمين آنان، روزى با دعوى قيمومت، روزى به عنوان حفظ منافع مشترك، روزى به عنوان كمك در حفظ استقلال آنان، روزى تحت عنوان حفظ صلح و جلوگيرى از تجاوزات ديگران، روزى به عنوان دفاع از حقوق طبقات محروم و بيچاره، روزى ... و روزى ...

هيچ انسانى كه سلامت فطرتش را از دست نداده، هرگز به خود اجازه نمى‏دهد كه چنين جوامعى را صالح بخواند و يا آن را سعادتمند بپندارد، هر چند كه دين نداشته باشد و به حكم وحى و نبوت و بدانچه از نظر دين سعادت شمرده شده، آشنا نباشند.

چگونه ممكن است طبيعت انسانيت (كه همه افرادش، اعم از اروپايى و آفريقايي‌اش يا آسيايى و آمريكايي‌اش و ... به طور مساوى مجهز به قوا و اعضايى يكسان هستند) رضايت دهد كه يك طايفه به نام متمدن و تافته جدا بافته، بر سر ديگران بتازند و ما يملك آنان را تاراج كرده، خونشان را مباح و عرض و مالشان را به يغما ببرند و راه به بازى گرفتن همه شئون وجود و حيات آنان را براى اين طايفه هموار سازند تا جايى كه حتى درك و شعور و فرهنگ آنان را دست بيندازند، و بلايى بر سر آنان بياورند كه حتى انسان‌هاى قرون اوليه نيز آن را نچشيده بودند.

*سند ما

سند ما در همه اين مطالب، تاريخ زندگى اين امت‏ها و مقايسه آن با جناياتى است كه ملت‌هاى ضعيف امروز از دست اين به اصطلاح متمدن‌ها مى‏بينند و از همه جناياتشان شرم‏آورتر اين جنايات است كه با منطق زورگويى و افسار گسيختگى، جنايات خود را اصلاح ناميده، به عنوان « سعادت»! بخورد ملل ضعيف مى‏دهند.(2)

 

پي‌نوشت‌ها:

(1) بيانات مقام معظم رهبري در ديدار جوانان استان خراسان شمالى‌، 1391/07/23،  مصلي امام خميني(ره) بجنورد

(2)تفسير الميزان، جلد4، صفحات 166-169

منبع: فارس
 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر
خانه | بازگشت | حريم خصوصي كاربران |
Guest (PortalGuest)

مرکز اخلاق و تربیت اسلامی
مجری سایت : شرکت سیگما