انسان به ستوه آمده معاصر كه دچار سرگشتگي و انحطاط اخلاقي و گمكردگي معناي زندگي است، امروز بيش از هر زمان به دنبال نظام اخلاقي قابل اعتمادي است كه جامع و منسجم، مدلل و متقن، كارآمد و پاسخگو، روشن و معنابخش و سرانجام شورانگيز و حركتخيز باشد.
بيترديد، پاسخ پرسشها و دواي دردهاي او را تنها در آخرين آيين توحيدي و اخلاق مينوي آن ميتوان بازجست. بر اين پايه عزم همگاني اخلاقپژوهان فرهيخته مسلمان براي تعميق و گسترش و نوآمدسازي تحقيقات اخلاق اسلامي ضروري است. براي توسعه علم اخلاق، سه مرحله بازشناسي، بازنگري و بازسازي بايد به دقت طراحي و اجرا شود؛ در گام نخست، ميراث به جاي مانده از انديشوران گذشته، شناسايي، طبقهبندي، توصيف و تحليل گردد، تا از رهگذر آن تسلط كافي بر شيوههاي تحقيقي، منابع، پيشفرضها، ادبيات، ميدان و زاويه ديد و دلمشغولي و دستآوردهاي ايشان حاصل آيد.
مراحل توسعة علم
علوم اسلامي، آنگاه مسير رشد و تعالي را طي خواهد كرد كه با تكيه بر سنّتها و مواريث علمي، به افقهاي ناگشوده و مسافتهاي طي نشده چشم بدوزد. بيشك در حوزه علوم انساني و ديني، گسستن آگاهانه يا ناآگاهانه يك دانش از پيشينه تاريخي و بسترهاي فرهنگي خود، به بهانه نوآوري و حركت رو به جلو، به معناي محروميت از ظرفيتهاي بالاي آن سنّت علمي خواهد بود.
دو رويكرد سقيم و خطرناك در پژوهشهاي فرهنگي و تحقيقات ديني ما عبارتاند از واپسگرايي و نوپرستي؛ عدهاي تمام علم را نزد سلف ميدانند و شرط دانايي را صرفاً وقوف هر چه بيشتر بر دقايق و ظرايف سخنان نياكان علمي خود ميپندارند و نوآوري را بدعت علمي ميشمارند؛ در مقابل، عدهاي توجه به پيشينه علمي و آراي پيشگامان و مؤسسان يك علم را كهنهپرستي و ارتجاع ميانگارند و حق و حقيقت را بهره نوانديشي و آراي جديد و بيسابقه ميدانند. پرواضح است كه هر دوي اين نگاهها جزمانديشانه و افراطي است. در واقع، هر يك از اين دو رويكرد غيرمنطقي، ريشه در يك اخلاق علمي بيمار دارد: سنّتپرستان به كوتهنظري و خودكمبيني مبتلايند و سنّتستيزان به غرور و خودستايي علمي.
گفته شده كه دانشوران بر سه قسماند: برخي مانند مورچگان تنها در كار اندوختناند و هيچ توليد افزودهاي ندارند. برخي مانند عنكبوت يا كرم ابريشم بياعتنا به كار ديگران به تراوش ذهني خود دلبسته و سرخوشاند. برخي نيز زنبورصفت شهد سخن ديگران را در هاضمه شگفتآور خود ميگوارند و از آن، حاصلي بديع و سرشار پديد ميآورند.
عقلانيت و مديريت دانش اقتضا ميكند كه جريان پژوهش از هيچ ظرفيتي، براي تقويت و گسترش علم، محروم نشود، براي اين منظور لازم است كه در پرونده علمي هر مسئله، و نيز در سطح كلان يك علم سهمرحله اساسي بازشناسي، بازنگري و بازسازي مطرح گردد.
در مرحله نخست، شناخت ميراث علمي بر جاي مانده از انديشوران گذشته، در دستور كار قرار ميگيرد؛ در مرحله دوم، بررسي و داوري درباره روش كار و محصولات علمي ايشان و برجستهسازي نقاط ضعف و قوت، وجهه همّت خواهد بود، در مرحله سوم هم با دستمايه قرار دادن نتايج واصله و تكيه بر نقاط قوت آثار و آراي پيشين، سعي در آسيبزدايي و تقويت نقاط ضعف و پر كردن خلأهاي علمي ميشود.
به بيان ديگر تكامل علم و انديشة بشري همواره وامدار تلاشهاي علمي گذشتگان بوده و متفكرين بعدي، صعود به قلل بالاتر دانش را اولاً با ملاحظة دستاورد تلاشهاي گذشته با منطق استفاده از تجارب موفق و ناموفق آنان و ثانياً مطالعة انتقادي آن دستاوردها با منطق اصلاح و ترميم كه ريشه در فطرت حقيقتجوي بشر دارد و ثالثاً با ملاحظه و تصور اجمالي از وضعيت مطلوب علم با منطق آرمانخواهي و كمالطلبي پي ميگرفتند.
بدين ترتيب در روند توسعة دانش سه مرحله متمايز شناخته خواهد شد:
1) مرحلة بازشناسي: در اين مرحله تراث علمي گذشتگان در دانش مورد نظر، شناسايي و توصيف ميگردد.
2) مرحلة بازنگري: در اين مرحله، بر اساس دستاوردهاي مرحلة بازشناسي، و پيشرفتهاي جديد علمي در عرصههاي مختلف، و با نگاهي اجمالي به وضعيت مطلوب، تراث علمي گذشته و موقف كنوني علم مطالعة انتقادي ميشود.
3) مرحلة بازسازي: در اين مرحله كه در واقع مرحلة اصلي توليد و توسعة دانش است، با توجه به آن نقاط ضعف و قوت و بر اساس مدل علم مطلوب به بازسازي تفصيلي علم، آنچنان كه بايد، پرداخته ميشود.
در اخلاق اسلامي نيز اين مراحل بايد به درستي طي شود. كتاب «كتابشناخت اخلاق اسلامي» ـ اولين اثر از آثار مركز اخلاق و تربيت است كه در سال 1385 منتشر شده است ـ به بازشناسي تراث اخلاق اسلامي پرداخته و آنها را در چهار مكتب فلسفي، عرفاني، نقلي و تلفيقي طبقه بندي ساخته است.
محمد عالم زاده نوري