در جاي جاي متون كلامي، تفسيري، فرقهشناسي، فقهي و...، تعريفهاي گوناگوني از ايمان ديده ميشود. در مجموعه اين تعريفها، تصديق قلبي، اقرار، عمل و معرفت، كليد واژههاي اصلي هستند، به گونهاي كه هر يك از تعريفها از يك يا چند كليد واژه شكل گرفته است.
هر يك از اين كليد واژهها در فرآيند تعريف ايمان، نقشهاي گوناگوني ايفا ميكند. گاه يك كليد واژه، تمام ايمان و گاه جزء و يا شرط يا اثر و كاشف ايمان تلّقي ميشود. مرزبندي نكردن ميان اين مفاهيم و واژگان سبب شده است تا تعريفهاي متعددي براي «ايمان» ارائه شود.
شهيد ثاني دقت و وسواس منطقي خويش را در تعريف ايمان به نمايش مي گذارد و با دسته بندي بسيار دقيق مباحث و با جدا سازي مفاهيم از مصاديق، خود را مخالف افراد نامبرده نشان ميدهد. او تعاريف اصلي و كليدي ايمان را سه تعريف مي داند و نظريه فخر رازي و تفتازاني در مورد تعداد تعريفهاي اصلي را نمي پذيرد و افزون بر اين، تعريفهاي برآمده از اين سه تعريف را هفت تعريف مي داند، نه پنج يا هشت يا بيش از ده تعريف.
تعريفهاي هفت گانه ايمان در نظرگاه شهيد ثاني عبارتند از:
الف) اشاعره، گروهي از متقدمين و متأخرين شيعه و محقق طوسي، ايمان را از افعال قلوب مي دانند و آن را تصديق قلبي معرفي مي كنند.
ب) كراميه ايمان را از افعال جوارح مي شناسند و آن را گفتن شهادتين ميخوانند.
ج) خوارج، پيشينيان معتزله، غلات و قاضي عبدالجبار نيز ايمان را از افعال جوارح مي دانند و انجام واجبات و مستحبات را ايمان مي دانند.
د) ابوعلي جبائي، ابوهاشم و شمار بسياري از معتزله بصره نيز از جوارحي بودن ايمان دفاع مي كنند و انجام واجبات و ترك محرمات را ايمان مي خوانند.
ه( اهل حديث و شماري از پيشينيان چون مجاهد، ايمان را از سنخ افعال جوارح و قلوب مي شناسند و ايمان را تصديق قلبي، اقرار لساني و عمل به اركان معرفي مي-كنند.
و) ابوحنيفه نيز ايمان را تصديق همراه با شهادتين مي بيند.
ز) خواجه نصير الدين طوسي ايمان را تصديق به قلب و اقرار به لسان ميداند. (شهيد ثاني،/۵۵-۵۳)
به باور شهيد، تعريف نخست برآمده از تعريف ايمان به افعال قلوب است. تعريف دوم، سوم و چهارم ريشه در تعريف ايمان به افعال جوارح دارد و خاستگاه تعريف پنجم، ششم و هفتم، تعريف ايمان به افعال قلوب و جوارح است.
تفاوت ديگري كه در دسته بندي شهيد با ايجي و تفتازاني وجود دارد، اين است كه در هيچ يك از تعريفهاي ايشان تعريف ششم شهيد ثاني نيامده است. اين تفاوت يا از اين جهت است كه طوسي شهادتين را كافي نمي داند و تصديق به امامت ائمه:را نيز لازم مي بيند و يا از آن جهت است كه طوسي گفتن اصطلاح شهادتين را ضروري نمي شناسد و صرف اقرار را در هر قالبي كه گفته شود كافي مي داند.
افزون بر اين، آنچه شهيد به عنوان نظريه معتزله و خوارج (نظريه سوم و چهارم) نقل مي كند و آنها را زير مجموعه تعريف ايمان به فعل جوارحي قرار ميدهد، تفتازاني زير مجموعه تعريف چهارم يعني تعريف ايمان به فعل قلبي، لساني و جوارحي ذكر مي كند.
در نظرگاه شهيد ثاني در تعريف ايمان به افعال جوارح، اعتقاد به معارف نهفته است و بنابراين تفاوت تعريف ايمان به افعال قلوب با تعريف ايمان به افعال قلوب و جوارح در اين است كه در سه تعريفي (دوم، سوم، چهارم) كه ايمان از افعال جوارح خوانده شده، اعتقاد شرط ايمان است، اما در سه تعريفي (پنجم، ششم، هفتم) كه ايمان از افعال قلوب و جوارح ناميده شده، اعتقاد جزء ايمان است. (شهيد ثاني،/۵۵)