زندگينامه شهيدين
زندگي نامه ي شهيد اول شمس الدين محمد بن مكى رحمت الله عليه
ولادت و زندگي:
مـحـمد بن مكى , معروف به شهيد اول شاگرد فخرالمحققين , يكى از اعاظم فقهاى شيعه اسـت او در رديـف مـحـقـق حلى و علا مه حلى است اهل جبل عامل است كه منطقه اى است در جنوب لبنان و از قديمى ترين مراكز تشيع است و هم اكنون نيز يك مركز شيعى است
شـهـيـد اول در سال 734 متولد شده و در 786 به فتواى يك فقيه مالكى مذهب و تاييديك فقيه شـافـعـى مـذهب , شهيد شده است او شاگرد شاگردان علا مه حلى , از آن جمله فخرالمحققين (فـرزنـد علا مه حلى ) بوده است كتابهاى معروف شهيد اول در فقه عبارت است از: اللمعه كه در مـدت كـوتـاهى در همان زندانى كه منجر به شهادتش شده است , تاليف كرده است و عجيب اين است كه اين كتاب شريف را در دو قرن بعد فقيهى بزرگ شرح كرد كه او نيز سرنوشتى مانند مؤلف را پيدا كرد, يعنى شهيد شد و شهيدثانى لقب گرفت .
شـرح لـمـعه تاليف ديگر شهيد است كه همواره از كتب درسى طلا ب بوده و هست كتابهاى ديگر شهيد اول عبارت است از: دروس ـ ذكرى ـ بيان ـ الغيبه ـ القواعد همه كتب او از نفائس آثار فقهى اسـت كـتـب شهيد اول نيز مانند محقق و علا مه حلى و درعصرهاى بعد از طرف فقها, شرحها و حـاشـيـه هـاى زيـادى خـورده اسـت در ميان فقهاشيعه , كتابهاى سه شخصيت فوق الذكر يعنى محقق آغاز كتاب غاية المراد شهيد اول .
حـلـى , عـلا مـه حلى و شهيد اول كه در قرن هفتم و هشتم مى زيسته اند, به صورت متون فقهى درآمـده و ديگران بر آنها شرح و حاشيه نوشته اند و كسى ديگر نمى بينم كه چنين عنايتى به آثار او كرده باشند فقط در يك قرن گذشته , دو كتاب از كتابهاى شيخ مرتضى انصارى كه در حدود صد و سـيزده سال (اكنون 137 سال) از وفاتش مى گذرد, چنين وضعى به خود گرفته است خاندان شـهيد اول , خاندان علم و فضل بوده و نسلهاى متوالى اين شرافت را براى خود نگهدارى كرده اند شـهـيـد سـه پـسـر دارد كه هر سه ازعلما و فقها بوده اند همچنانكه همسرش ام على , و دخترش ام الـحـسـن نـيز فقيهه بوده اند و شهيد, زنان را در پاره اى از مسائل , به اين دو بانوى فاضله ارجاع مى كرده است در ريحانة الادب گويد:.
برخى از بزرگان , فاطمه دختر شهيد را سته و برخى ست مشايخ سيدة المشايخ لقب داده اند .
شـهـيـد اول , يـكـى از فـقـهـاى بارز و نامدار جهان تشيع به شمار مى آيد كه آوازه او,از مرزهاى جـغـرافـيايى مناطق اسلامى نيز بيرون رفته است و در مراكز علمى و حقوقى جهان , نام او آشنا و مطرح مى باشد.
خاندان پربركت :
شـهـيد اول در خانواده علم و فضيلت رشد و نما يافته بود پدر, جد, تا چندين پشت از علما و فقها بـوده انـد, آنچنان كه فرزندان و خاندان او اعم از پسر و دختر, ازدانشمندان و اهل كمال و معرفت بـوده انـد و از او سـه پـسر مجتهد و عالم و يك همسرفقيهه و يك دختر عالمه و فاضله به يادگار مانده و در جمع پربركت آنان آمده است :.
1 ـ شيخ رضى الدين ابوطالب محمد بن محمد بن مكى عاملى جزينى , از پدرروايت مى كند كه او در عصر خويش فقيه و مجتهد وارسته بوده است .
2 ـ شيخ ضيا الدين ابوالقاسم او نيز داراى علم و شايستگى لازم بوده است , به حدى كه فردى مثل ابن مؤذن از او روايت مى كند.
3 ـ شيخ جمال الدين ابومنصور حسن بن محمد بن مكى عاملى جزينى صاحب امل الامل او را فاضل محقق و فقيه توصيف نموده است .
4 ـ فـاطـمه ام الحسن ست المشايخ (سيدة المشايخ ), يعنى سرور اساتيد ومشايخ روايتى , چنانچه ست معصومه (ع ) گويند, يعنى سيدة معصومه (ع ) سيده وسرور مشايخ روايتى .
شرح حال هر كدام از اين يادگارهاى ارزنده امت اسلامى در كتابهاى رجال وتراجم , مورد بحث و بررسى قرار گرفته است كه ما از روضات الجنات خوانسارى ,فشرده اى در اين باره مى آوريم .
 
اساتيد:
او يـكـى از پراستادترين فقهاى نامدار شيعه است و از سيد صدر كركى دخترزاده محقق نقل شده اسـت كـه او بـيـش از هـزار اجازه روايتى و اجتهادى از اساتيدرا با خود همراه داشته است كه در محضر بيشتر آنان تلمذ نموده بود.
1 ـ فـخـرالمحققين , پسر علا مه حلى شهيد اول بيش از هفت ماه از محضر اواستفاده كرده است شهيد به قصد تلمذ از محضر علا مه حلى عازم حله شده بود كه دربين راه مصادف با تشييع جنازه او گرديد شهيد اول از فخرالمخققين اجازه روايتى نيزدارد كه پشت كتاب القواعد آمده است و صورت آن چنين است :
امام علا مه بزرگ افضل علما و سيد فضلا, مولانا شمس الحق و الدين ,محمد بن مكى بن محمد بن حامد مشكلات اين كتاب را بر من خواند و من به او,روايت تمام كتابهاى پدر و تمام تاليفاتى كه پيشينيان بزرگوار ما گردآورى نموده اند,بر اساس آن طرقى كه به آنان منتهى مى گردد, اجازه دادم.
2 ـ سيد عميد الدين بن عبدالمطلب حلى .
3 ـ سيد ضيا الدين عبداللّه حلى هر دو فرزندان دختر علا مه حلى مى باشند.
مشايخ روايتى و اجازه :
مشايخ اجازه او متعدد مى باشند كه از آن ميان مى توان به اسامى زير اشاره كرد:
1 ـ سيد تاج الدين بن معية حسينى .
2 ـ سيد علا الدين بن زهره حسينى .
3 ـ شيخ على بن طران مطار آبادى ملقب به رضى الدين .
4 ـ الشيخ رضى الدين على بن احمد مزيدى .
5 ـ شيخ جلال الدين محمد بن الشيخ شمس الدين حارثى .
6 ـ شيخ محمد بن جعفر مشهدى .
7 ـ شـيـخ قطب الدين بويهى رازى و از جمعى ديگر از علما عامه نيز, قريب چهل تن از آنان اجازه روايتى كسب كرده است .
شاگردان:
حـوزه عـلمى پربركت شهيد اول بهره وران و شاگردان متعددى را پرورده است كه هر كدام سند اعتبار و حجت وقت در علم و عمل بوده اند سه فرزند دانشمند وعالم همسر فاضله اش ام على و دخـتـر فـاضله و فقيهه اش فاطمه ام الحسن اين دومادر و دختر هر دو از كسانى بودند كه شهيد مرحوم در مورد هر دو تعريف وتوصيف داشت و زنان و دختران را در مورد مسائل شرعى به آنان ارجاع مى داد و ازكسانى كه از شهيد اول تلمذ و اجازه روايتى داشته اند:
1 ـ شيخ مقداد سيورى صاحب كتاب التنقيح .
2 ـ شيخ حسن بن سليمان حلى صاحب كتاب مختصر بصائر الدرجات .
3 ـ سيد بدرالدين حسن بن ايوب مشهور به نجم الدين اعرج الحسينى .
4 ـ صاحب كتاب المحجة البيضا در طهارت .
5 ـ شيخ شمس الدين محمد مشهور به ابن عبدالعال كركى عاملى .
6 ـ شيخ زين الدين على بن خازن حائرى , استاد روايت احمد بن فهد حلى ,صاحب المهذب و الموجز و عدة الداعى .
شهيد اول در تاريخ 12 رمضان 784 ه ق , دو سال قبل از شهادت خويش به افتخار او اجازه روايتى مفصلى صادر فرموده اند كه متن آن در روضات الجنات آمده است .
تاليفات و آثار:
او در مـدت پنجاه و دو سال عمر پربركت خويش , با وجود آن همه مسافرتها ومهاجرتها كه ضرورتا پيش مى آمد, باز موفق به تاليف تعداد كثيرى از كتابهاى مفيد واصولى گرديده است كه اسامى و مـحـتـويـات كـتابها نشان دهنده تبحر او در رشته هاى مختلف علوم اسلامى است اينك فهرست تاليفات او از ريحانة الادب مرحوم مدرس نقل مى شود:
1 ـ اختصار الجعفر.
2 ـ الاربعون حديثا.
3 ـ الاربعون مساله .
4 ـ الاعتقاديه .
5 ـ الالـفـيـة فـي فقه الصلوة , با شرحى كه شهيد ثانى بر آن مرقوم داشته اند, تحت نام المقاصد العليه در تهران چاپ سنگى شده است .
6 ـ الباقيات الصالحات .
7 ـ البيان در فقه (مطبوع ).
8 ـ التكليف يا تكليفيه .
9 ـ جامع البين يا الجامع بين شرحى الاخوين كه شرح تهذيب الاصول علا مه حلى است كه ما بين دو شرح تهذيب كه از سيد عميد الدين و سيد ضيا الدين خواهرزادگان خود علا مه حلى مى باشد, جمع و تاليف نموده است .
10 ـ حـاشيه شرح ارشاد علا مه حلى كه نامش غاية المراد في شرح نكت الارشاد مى باشد و در ايران چاپ سنگى گرديده است 
11 ـ حاشيه قواعد علا مه .
12 ـ خلاصة الاعتبار فى الحج و الاعتمار.
13 ـ الدروس الشرعيه فى فقه الاماميه (مطبوع ).
14 ـ الذكرى در فقه اماميه (مطبوع ).
15 ـ غاية المراد كه به نام حاشيه ارشاد مذكور شد.
16 ـ الـقـواعد الكليه فى الاصول و الفروع , كه به قواعد شهيد معروف است وچاپ سنگى شده است .
17 ـ الـلمعة الدمشقيه كه بارها در ايران چاپ گرديده و جز كتابهاى درسى حوزه علميه اسلامى است .
18 ـ مجاميع ثلثه در سه مجلد.
19 ـ المزار.
20 ـ المسائل , كه به مسائل ابن مكى معروف است .
21 ـ النفليه كه با الفوائد المكيه كه شرح شهيد ثانى بر همان كتاب مى باشد, درتهران چاپ سنگى شده است .
22 ـ نكت الاشاد كه همان غاية المراد مى باشد.
 
شهادت :
عـامـل شهادت را سعايت و پرونده سازى در مورد تشيع او و ابراز برخى ازمقالات بر ضد معتقدات گروههاى اسلامى بوده است كه نقل و بازگويى آنها ما را باجهانى از قساوت و عناد و جهل رو به رو مـى سـازد چـه بـهـتـر قضاوت و حكم او را به خداوند احكم الحاكمين واگذار نماييم تفصيل شـهـادت آن فـقـيـه بزرگوار را مى توان ازنوشته شيخ حر عاملى و روضات الجنات , ج 7 , ص 12 استفاده نمود.
شهيد ثاني؛‌ باران رحمتي از آسمان بر زمين
در تاريخ فقاهت شيعه، دو تن از عالمان دين به شهيد، شهرت يافته اند: يكي محمّدبن جمال الدين مكي عاملي مولف كتاب گران سنگ لمعه، كه شهيد اول لقب گرفت و ديگري زين الدين علي بن احمد شامي عاملي كه به شهيد ثاني مشهور گرديد.
در احولات شهيد ثاني آمده است كه شيخ بهايي از پدر خويش ـ كه شاگرد شهيد بوده ـ نقل كرده است كه روزي نزد شهيد رفته و او را در تفكري عميق ديده است. از شهيد پرسيده: چه چيزي شما را به تفكر واداشته است؟ ايشان در جواب گفته اند: خواب ديدم سيد مرتضي مهماني بزرگي بر پا و همه علماي شيعه را دعوت كرده است، وقتي وارد شدم سيد از جاي برخاست و به من فرمود: بفرماييد در كنار محمّدبن مكي (شهيد اول) بنشينيد. من نيز در كنار او نشستم. پس از آن از خواب برخاستم. گمان مي كنم كه شهيد ثاني ام.
زادروز شهيد ثاني
زين الدين علي بن احمد شامي عاملي در روز سيزدهم شوال سال 911 هجري قمري،‌در دهكده جبغ واقع در منطقه كوهستاني جبل عامل در جنوب لبنان، متولد شد؛‌ جايي كه تبعيدگاه ابوذر غفاري بود و از همين رو سابقه فضيلت و جهاد را به دوش مي كشيد. در اين شهر دانشمنداني چون شيخ بهايي،‌محقق ثاني، علامه سيد محسن امين و سيد عبدالحسين شرف الدين عاملي زندگي مي كرده اند. پدر زين الدين، نور الدين علي از فضلاي زمان خود بود.
سلسله الذهب
خاندان شهيد ثاني را "سلسله الذهب" نام نهاده اند چرا كه از بزرگان علم و ادب به شمار مي رفتند؛ حسن فرزند شهيد از دانشمندان بزرگ شيعه و مولف كتاب معروف "معالم الاصول" در اصول فقه است كه در اين زمان نيز از كتب درسي حوزه هاي علميه به شمار مي رود.
دانشمند و فقيه معروف "سيد محمد علي عاملي" نوه دختري شهيد ثاني است. كتاب "مدارك" وي از كتب معتبر فقهي و از اهميت بالايي برخوردار است. فرزند و نوه شهيد ثاني به موجب اهميت اين دو كتاب، در حوزه هاي علميه با عنوان "صاحب معالم" و "صاحب مدارك" نام برده مي شوند.
از دودمان شهيد ثاني دانشمنداني بزرگ و چهره هايي نوراني برخاسته و خدمات بزرگ و ارزنده اي به اسلام و فرهنگ اسلامي نموده اند. كساني كه در زمان ما از شهرتي جهاني برخوردار بوده و برخي از آنان همچون خود "شهيد ثاني" سرانجام در راه مكتب تشيع و عشق به خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله جان بر سر اهداف و آرمان هاي اسلامي خود نهاده و شربت شهادت نوشيده اند. شهيد سيد محمد باقر صدر و خواهر شهيدش "بنت الهدي" و امام موسي صدر از آخرين گل هاي سرخ اين باغ سر سبز شهادت بودند.
تحصيلات و سفرهاي شهيد ثاني
شهيد ثاني در نه سالگي پس از آنكه روخواني قرآن مجيد را فراگرفت، تحصيلات خود را آغاز كرد. نخستين معلم وي پدرش علي بن احمد عاملي بود كه شهيد، ادبيات عرب و كتاب هاي "مختصر النافع" تاليف محقق حلي و "اللمعه الدمشقيه" از محمد بن مكي "شهيد اول" و برخي كتاب هاي ديگر را از محضر وي فرا گرفت. در سال 925 قمري به سوگ پدر نشست و پس از آن ناچار براي ادامه تحصيل به روستاي "ميس" از جبل عامل رفت و هشت سال نزد شيخ علي بن عبدالعالي ميسي دوره فقه را فرا گرفت .
سال 933 قمري شهيد ثاني جواني 22 ساله بود. هشت سال بود كه با جديت تمام و كوشش شبانه روزي و خستگي ناپذير، نزد شوهر خاله خود به تحصيل اشتغال داشت و در اين مدت از دانشي وسيع و علومي سرشار برخوردار گرديده بود. در همين ايام با دختر خاله خود كه دختر استادش علي بن عبدالعالي بود ازدواج كرد و زندگي مشترك خويش را آغاز نمود. وي در همين سال "ميس" را به قصد "روستاي كرك نوح" ترك كرد. وي در آنجا به محضر دانشمند و محقق عاليقدر "سيد بدرالدين حسن اعرجي" شتافت و حدود يك سال نزد وي به شاگردي و بهره وري علمي پرداخت اما ديري نگذشت كه استاد وي ديده از جهان فرو بست و شهيد ثاني را در غم هجران و فراق خويش نشاند و از ادامه تحصيل در خدمت او محروم ساخت.
شهيد پس از درگذشت استادش (سال 934 ق.) ناگزير به زادگاه خود "جبع" بازگشت ولي در آنجا هم از كوشش باز ننشست و پيوسته به مطالعه و مذاكره و تحقيق و بررسي كارهاي علمي اشتغال داشت. همچنين به مسئوليت هاي اجتماعي و ديني و موعظه و ارشاد مردم زادگاهش مي پرداخت و آنچه را از قرآن و معارف اسلامي آموخته بود، با كمال تواضع نثار هموطنان خويش مي نمود و آنان نيز متقابلا سخنان وي را با گوش جان خريده، از محضر پر فيضش بهره مي بردند.
عطش سيراب ناپذيري شهيد ثاني نسبت به دانش فلسفه و حكمت و كسب معارف والاي اسلامي وي را در سال 937 ق به شهر بزرگ و تاريخي "دمشق" كشانيد. دمشق در روزگار شهيد ثاني از نظر مركزيت علمي موقعيت بسيار خوب و ممتازي داشت. شهيد در آن شهر از محضر محقق و فيلسوف "شمس الدين محمد بن مكي" علوم طب و هيئت و فلسفه و... را آموخت و برخي دانشهاي ديگر را از استادان ديگر دمشق فرا گرفت. او پس از تحصيل در دمشق به زادگاه خود بازگشت و چند سالي را در آنجا به سر برد و بار ديگر در سال 942 ق براي ادامه تحصيلات به دمشق رفت و مدت يك سال ديگر در اين شهر به فراگيري دانش و تحقيق و كنكاش علمي پرداخت.
آنگاه از دمشق رهسپار كشور مصر گشت و به قاهره رفت تا با شخصيتهاي علمي قاهره نيز ديدار كند و با مجامع علمي و روش تدريس و رشته هاي دانش سرزمين اهرام آشنا شده، بهره هايي نيز در خدمت دانشمندان برجسته مصر ببرد. گفتني است كه در اين سفر دو تن از شاگردان شهيد ثاني به نام شيخ حسين عبدالصمد (پدر شيخ بهايي) و پسر عموي او علي بن زهره جبعي نيز همراه او بودند.
شهيد در تاريخ 17 شوال 943 ق. مصر را همراه با دو شاگردش به قصد مكه و زيارت خانه خدا ترك گفت. او روزها به عشق كعبه دلها، خانه خدا، در بيابان هاي داغ و سوزان مصر و حجاز راه پيمود و از ميان سنگها و خارها گذشت تا به سرزمين وحي رسيد و در آن سال توفيق يافت در مراسم حج و عمره شركت كند و خانه خدا را كه سخت در اشتياق آن بود براي نخستين بار زيارت نمايد.
شهيد پس از انجام مراسم حج و زيارت خانه خدا سر از پاي نشناخته، رهسپار كوي دوست و حرم محبوبش پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در مدينه منوره گرديد و پس از زيارت قبر پيامبر صلي الله عليه و آله به زيارت ائمه بقيع عليهم السلام رفت و آنگاه خرسند و شاكر از آن همه توفيق علمي و معنوي كه نصيب وي گشته بود به وطن بازگشت.
بازگشت به وطن
شهيد ثاني پس از سفرهاي علمي و زيارتي خود به شهرهاي دمشق، قاهره و مكه و مدينه كه دو سال به طول انجاميد، سرانجام در سال 944 ق به زادگاه خود "جبع" بازگشت.بازگشتي كه كوله باري از دانش و تجربه و معلومات و خرمني از نور را به همراه داشت و شهيد اين همه را به مدد توفيقات الهي و تلاشهاي خستگي ناپذير خويش كسب كرده و براي هموطنان خود به ارمغان آورده بود.
در اين تاريخ آوازه دانش و مقام بلند شهيد ثاني در بيشتر سرزمين هاي اسلامي پيچيده بود و مردم جبل عامل مشتاق ديدار با او بودند، "ابنعودي" شاگرد دانشمند شهيد مي نويسد: "بازگشت شهيد ثاني به وطن مانند باران رحمتي بود كه از آسمان نازل شده باشد. او با آمدن خود دلهاي مرده از جهل را با دانش وسيعي كه اندوخته بود، زنده كرد. صاحبان علم و فضل دور او را گرفته، دانشمندان آن ديار همچون تشنگاني كه بر سرچشمه پاك و زلالي رسيده باشند به سوي او هجوم آوردند تا جان و روح خويش را از سرچشمه پاك و زلال دانش گواراي وي سيراب سازند. گويي درهاي دانش پيش از آمدن شهيد بسته بود و با آمدن او اين درها گشوده گشت و بازار كساد دانش از نو رونق گرفت و فعاليت و جنب و جوش خويش را باز يافت. فروغ دانش و معنويت او همه جا را روشن ساخت و زنگار جهل و ناداني و بي خبري را از دل ها زدود."
بر كرسي استادي
شهيد ثاني همان گونه كه از دانش استادان بسيار، گنج هاي فراوان برده است، از گنجينه خويش كه ثمره سال ها رنج و تلاش اوست، بهره هاي فراوان رسانده و شاگردان بي شماري تربيت كرده است كه شماري از آنها، از مشهورترين دانشمندان جهان اسلام به شمار مي روند. شيخ حسين بن عبدالصمد حارثي عاملي فقيه عالي قدر و پدر شيخ بهايي اولين شاگرد شهيد بود كه در برخي سفرها همراه وي بود. از ديگر شاگردان وي مي توان به اين افراد اشاره كرد :
1- سيد نورالدين علي عاملي جبعي (پدر صاحب مدارك كه داماد شهيد بوده است)
2- سيد علي حسيني عاملي جزيني (مشهور به صائغ)
3- محمد بن حسين ملقب به حر عاملي مشغري (جد پدري صاحب وسائل الشيعه).
4- بهاءالدين محمد بن علي عودي جزيني (معروف به ابن عودي).
مكتوبات شهيد ثاني
شهيد ثاني نويسنده اي زبردست و بسيار پر كار بود و با اطلاعات علمي وسيعي كه در علوم مختلف بويژه در فقه داشت توانست در مدت عمر كوتاه خود (55 سال) آثار علمي و بسيار ارزنده اي را در موضوعات مختلف به جامعه و فرهنگ اسلامي عرضه بدارد و بر ميراث پر بار اسلامي بيفزايد. شهيد بيش از هفتاد كتاب و رساله در موضوعات گوناگون نوشته است كه دو كتاب "شرح لمعه" و "مسالك" وي در فقه، و "منيه المريد" در اخلاق و تعليم و تربيت از جمله مهمترين آنهاست.
كتاب هاي ذيل نيز از جمله آثار معروف وي مي باشد:
اسرار الصلوه، البدايه في الدرايه، البدايه في سبيل الهدايه، تمهيدالقواعد الاصوليه و العربيه، حاشيه ارشاد، حاشيه تمهيد القواعد، حاشيه القواعد، حاشيه مختصر النافع، رساله في صلاه الجمعه، روض الجنان في شرح ارشاد الاذهان، كشف الريبه عن احكام الغيبه، مسالك الافهام في شرح شرايع الاسلام و دهها اثر ديگر.
خاطرات ماندگار
شهيد ثاني، خاطرات و زندگي نامه اي از خود نوشته است و يكي از شاگردان معروفش به نام ابن عودي متن آن را در كتاب خود كه در احوالات شهيد ثاني نوشته (بغيه المريد في الكشف عن احوال الشهيد)، آورده است. وي كتاب خويش را در ده فصل نگاشته، ولي در طول زمان از بين رفته و فقط سه فصل نخست آن باقي مانده است. اگرچه اين امر سبب شده تا از احوالات شهيد كم تر بخوانيم و اندك بنويسيم؛ ولي انديشه او، در سينه ره پويان دانش تا ابد ماندگار است.
مرجعيت عام
شهيد ثاني، پس از اقامت در بعلبك، با بار سنگين دانشي كه در سينه داشت، زعامت امت اسلام را پذيرفت و مرجعيت عام يافت. دانشمندان فرزانه و فضلا از شهرهاي دور و نزديك براي استفاده از درياي بي كران علم او به سويش شتافتند. شهيد در اين شهر، برنامه درسي جامعي را آغاز كرد، به اين معنا كه چون به مذاهب پنج گانه جعفري، حنفي، شافعي، مالكي و حنبلي احاطه علمي وسيع داشت، شاگردان بسياري در حلقه درسي او حاضر مي شدند. عموم مردم نيز بر اساس مذهب خويش از محضر او سؤالات ديني خود را مي پرسيدند و شهيد پاسخ هر كدام را بر اساس مذهب ايشان به درستي مي داد. از اين رو دامنه مرجعيت ايشان بسيار گسترده بود.
شهيد مطهري انديشمند معاصر، درباره شهيد ثاني چنين مي گويد: "شيخ زين الدين، معروف به شهيد ثاني از اعاظم فقهاي شيعه است. مردي جامع بوده و در علوم مختلف دست داشته است. اهل جبل عامل است. جد ششم او "صالح" نامي است كه شاگرد علامه حلي بوده است... . شهيد ثاني در سال 911 ق متولد شده و در سال 966 ق شهيد شده است. مسافرت زياد كرده و اساتيد زياد ديده است. به مصر و دمشق و حجاز و بيت المقدس و عراق و استانبول مسافرت كرده واز هر خرمني خوشه هايي چيده است. تنها، اساتيد سني (اهل سنت) او را دوازده تن نوشته اند و به همين جهت مردي جامع بوده است. علاوه بر فقه و اصول، از فلسفه و عرفان و طب و نجوم هم آگاهي داشته است. فوق العاده زاهد و متقي بوده است. شاگردانش نوشته اند: كه شب ها به هيزم كشي براي اعاشه خاندانش مي رفت و صبح به تدريس مي نشست. مدتي در بعلبك به پنج مذهب (جعفري، حنفي، شافعي، مالكي، حنبلي) تدريس مي كرده است".
تواضع و تقوي شهيد ثاني
شهيد ثاني در زهد و تقوا و طهارت، به بالاترين درجات معنوي و در دانش به والاترين جايگاه معرفت دست يافته بود. به گفته بعضي از بزرگان، او قله هاي بلند علم و عرفان را فتح كرده بود. آيت اللّه محمّدباقر خوانساري دانشمند بزرگ قرن 19 ق و مولف كتاب شريف روضات الجنات درباره ايشان مي گويد: "تا اين زمان كه سال 1263 ق است من هيچ كس را سراغ ندارم كه در بزرگواري، عظمت شأن، مقام والا، خوش فهمي، سليقه نيكو، سعه صدر، بلندپايگي، تيزهوشي، عزم استوار، شيوه صحيح تحصيلي، بسياريِ استادان، طبع ظريف، معنويت در كلام، و كامل و بي عيب و نقص بودن تأليفات، به پايه شهيد ثاني رسيده باشد.
شهيد ثاني در اوج شهرت علمي و محبوبيت اجتماعي قرار داشت. هر روز بر سيل مشتاقان علم و اخلاقش افزوده مي شد، برخي براي دوستي و گروهي براي شاگردي گرد او حلقه مي زدند. اما با اين همه بزرگي و شوكت، بسيار فروتن بود؛ چهره اي گشاده، لباني خندان و جاذبه اي وصف ناپذير داشت. براي خريد منزل، خود به بازار، و براي تهيه سوخت به صحرا و جنگل مي رفت. به نرمي سخن مي گفت و كلماتي دل نشين بر زبانش جاري مي شد و همگان را شيفته شعور خويش كرده بود.
شهادت زين الدين علي بن احمد شامي عاملي
از شيخ بهايي رحمه الله نقل شده است كه روزي شهيد ثاني و پدر شيخ بهايي (شيخ حسين بن عبدالصمد حارثي) از كنار ساحل مديترانه (در استانبول) مي گذشتند. وقتي به مكاني رسيدند كه بعدها قتلگاه شهيد شد، ناگهان رنگ چهره شهيد ثاني تغيير كرد و مانند كسي كه در برابر رويدادي بزرگ و ناگهاني قرار گرفته باشد، حالتي خاص به او دست داد. وقتي از علت آن سؤال شد، گفت: در اين مكان مرد بزرگي كشته مي شود، پس از مدتي، خود ايشان در همان جا به شهادت رسيد.
شهادت شهيد ثاني بنابر آنچه محدث بزرگ اسلامي شيخ حر عاملي در كتاب خود "آمل الامل" آورده بدين صورت بوده است كه: روزي دو نفر براي قضاوت و حل موضوعي كه با هم اختلاف داشتند، نزد شهيد مي روند و شهيد ثاني - عليه الرحمه - هم نظر خود يعني حكم شرعي و فقهي آن را بيان مي نمايد. روشن است كه به قول معروف هيچ وقت دو نفر كه به نزد قاضي رفته اند هر دو راضي بر نمي گردند. بالاخره يكي حاكم و ديگري محكوم مي گردد. در اينجا فردي كه قضاوت و حكم شهيد عليه وي تمام شده بود با ناراحتي زياد به سراغ قاضي شهر "صيدا" مي رود كه فردي بسيار متعصب و سياه دل و از قاضيان درباري به نام "معروف" بود. او در آنجا از شهيد ثاني و نحوه قضاوت وي شكايت مي كند. قاضي معروف هم ماموري را براي دستگيري شهيد به "جبع" مي فرستد اما او موفق به دستگيري شهيد نمي شود.
از اين سبب نامه اي به سلطان روم (عثماني) مي نويسد و در آن نامه يادآور مي شود كه در اينجا مردي شيعي مذهب پيدا شده و از مرام و مكتب تشيع تبليغ مي كند و مردم را گمراه مي كند! سلطان سليم هم ماموري را براي جلب و دستگيري شهيد به زادگاه او "جبع" مي فرستد و از وي مي خواهد تا شهيد ثاني را زنده نزد وي ببرد. شهيد ثاني پس از اطلاع از اين موضوع صلاح مي بيند مدتي از "جبع" دور شود و مخفيانه زندگي كند.
بنابراين به طور ناشناس به سوي مكه حركت مي كند اما ماموران در بين راه به وي دست مي يابند و او را دستگير مي كنند و از وي مي خواهند تا همراه آنها به اسلامبول (مركز حكومت عثماني) برود. شهيد ثاني از ماموران درخواست مي كند اجازه بدهند وي سفر ناتمام خود را به پايان برده، براي آخرين بار كعبه دلها و قبله آمال، خانه خدا را زيارت كند و حجه الوداع خويش را به جاي آورد. آنگاه همراه آنان به هر كجا مي گويند برود. ماموران درخواست وي را پذيرفته، شهيد، خانه خدا را زيارت مي كند و بعد به سوي اسلامبول حركت مي كنند.
وقتي به دهكده اي به نام "بايزيد" در نزديكي قسطنطنيه (اسلامبول) مي رسند، در بين راه پيش از آنكه وارد شهر شوند مردي به آنان برخورد مي كند و گويا با مامور دستگيري شهيد سابقه آشنايي داشته است. او با مامور درباره شهيد گفتگو مي كند كه كيست و چه كاره است و او را به كجا مي برد. آن مامور هم ماجرا را براي وي بيان مي كند. آن فرد شيطان صفت و ديو سيرت در گوش مامور زمزمه مي كند كه اگر شهيد ثاني را زنده به درگاه سلطان ببرد به موجب كوتاهي و سهل انگاري كه نسبت به دستور سلطان داشته است (اجازه دادن به شهيد براي زيارت خانه خدا) مواخذه مي گردد. افزون بر اين او در آنجا (اسلامبول) دوستان و ياراني دارد كه ممكن است در بين راه يا هنگام ورود به شهر وي را شناخته، او را از چنگ وي آزاد كنند، و تازه جان خود مامور نيز در معرض خطر قرار مي گيرد. بنابراين بهتر است او را همانجا كشته، سر وي را نزد سلطان ببرد.
آن مامور سنگدل و سياه دل نيز تسليم سخنان شيطاني آن فرد مي شود و همانجا در كنار دريا آن فقيه بزرگ و عالم رباني و مرد خدا را به شهادت مي رساند و دست ناپاك خود را به خون يكي از بهترين و پاك ترين فرزندان اسلام و قرآن آلوده مي سازد. سپس سر مبارك شهيد را از تن جدا كرده، در ظرفي نهاده، روانه درگاه سلطان سليم مي گردد و پيكر پاك و مطهر شهيد را همانجا روي خاك در ساحل دريا رها مي نمايد.
گفته شده در آن شب گروهي از تركمن ها كه در آن نواحي بودند، مي بينند انواري از آسمان پايين مي آيد و بالا مي رود! پس از جستجو به پيكر بي سر و غرقه به خون شهيد ثاني بر مي خورند و بدون اينكه آن را بشناسند و هويت او را تشخيص دهند، آن بدن پاك را همانجا به خاك سپرده، گنبد كوچكي نيز بر مزار او مي سازند.
آن مامور و قاتل جنايتكار نيز وقتي به دربار عثماني مي رسد به جاي پاداش به سبب تخلف از دستور سلطان سليم كه به وي سفارش كرده بود شهيد را زنده نزد وي بياورد، بي درنگ به سزاي جنايت بزرگ خود رسيده، اعدام مي گردد.


 
امتیاز دهی
 
 

خانه | بازگشت | حريم خصوصي كاربران |
Guest (PortalGuest)

كنگره بين المللي شهيدين
مجری سایت : شرکت سیگما