نويسنده: اصغر طاهر زاده
ناشر: لّب الميزان
ناشر اصلي: اصفهان
قطع: رقعي
تعداد صفحات: 384
نوبت و سال انتشار: چاپ دوم با ويرايش جديد
توضيحات:
كتاب حاضر در سيزده جلسه سامان يافته است. هشت جلسه آن حاصل سخنراني مؤلف دربارة فرهنگ غرب با رويكردي انتقادي، و پنج جلسة ديگر، پرسشها و پاسخ هايي است ميان نويسنده و مخاطبان. نويسنده در مقدمه، هدف خود را نشان دادن ريشة بحرانهاي موجود جهان و درمان آن معرفي نموده و دربارة رويكرد انتقادي خود متذكر ميشود كه انتقاد وي متوجه كشفيات علوم جديد نيست، بلكه متوّجه فرضيات و تصوراتي است كه از آن به عنوان شناخت علمي و روش علمي ياد ميشود و از اين طريق بسياري از حقايق عالم، چه در رابطه با انسان و چه در رابطه با عالم غيب كنار زده ميشود. هدف ديگري كه دنبال ميشود تبيين اين نكته است كه نه علوم جديد برترين علوم اند، و نه دانشمندان علوم امروزي ميتوانند جاي انبياء و اولياء بنشينند و بشر را به سعادتي كه ميجويد برسانند. نويسند معتقد است كه ما نياز داريم بدانيم «قدرت غربي» چيست و از كجا آمده است و اكنون در چه وضعي است و به كجا ميرود؟ و ديگر اينكه لازم نيست همة مردم به اين موضوعات بيانديشند ولي بايد كساني باشند كه متوجه دردي شوند كه بيش از امروز، «آينده بشريت» را تيره كرده و از آن درد سخن بگويند. لازم به ذكر است در اين اثر، از سخنان حكيمانة «صدر المتألهين»، انديشه هاي عرفاني «محي الدين بن عربي» و دقّتهاي محقق مسلمان فرانسوي يعني « رنهگنون» يا همان «عبدالواحد يحيي» و فرمايشات «علامه طباطبايي» و غيره بهره گرفته شده است. به عبارت دقيقتر ميتوان گفت خلاصه و محور مباحث اين كتاب، بحث از «ذات تمدن غربي» است و اينكه ذات اين تمدن چيست و در نظام هستي چه جايگاهي دارد و چرا نبايد براي آن، حيات پايداري را در نظر گرفت؟ جلسة اول (آثار كوردلي تمدن غربي)، با مبحث «چگونگيها؛ حجاب چراييها» آغاز شده و سپس بيآيندهگي تمدن حسّي، ريشههاي فكري تكذيب نبّوت و معني شغل در تمدن جديد را تبيين ميكند. در اين فصل، رنسانس، عامل و شروع گسيختگي غرب از عالم قدس معرفي ميگردد به اين معنا كه رنسانس، گسيختگي با عالم قدس را در زمينة علوم و هنر پديد آورد، پديدة «رفرم» همين امر را در زمينة مذهب به وجود آورد و حاصل آن «پروتستانتيزم» شد و از آن طرف «اومانيسم» به نحوي بشر را اصالت داد كه گويا بشر خودش خداست و بدين ترتيب روح ديني نفي شد. اوماينسم يا روحية خود بنياد و انانيت، چيزي بود كه انبياء در طول تاريخ همواره بشر را در جهت مبارزه با آن تشويق ميكردند. ولي با پديد آمدن رنسانس، مورد توجه و احترام قرار گرفت و سراسر برنامههاي تمدن جديد حول چنين انساني تنظيم شد و به بهانه تسلط بر زمين، از آسمان روي برگردانند. جلسة دوم ( بحران غرب و افكار شهود و اشراق) به اين مسأله ميپردازد كه تكنيك، نقاب ذات غرب است. سوالي كه در اين زمينه از سوي مؤلف مطرح و پاسخ داده ميشود اين است ك اگر فرهنگ و تمدن غرب فاسد است، چرا علم و تكنولوژي مربوط به آن فرهنگ زير سوأل ميرود و نفي ميشود؟ چه اشكال دارد كه علم و تكنولوژي آنها را بپذيريم ولي فرهنگ آنها را نپذيريم؟ جواب نويسنده اين است كه بايد به رابطة وثيق فرهنگ و تكنولوژي توجه كرد يعني در آن فرهنگ اين تكنولوژي پديد آمده است و هر جا پا ميگذارد فرهنگ خود را نيز به همراه ميآورد. در ادامه، فرهنگ غرب و غفلت از عقل قدسي، آفات غفلت از سنن ثابت، فرهنگ غربي و عملزدگي مورد بحث قرار ميگيرند. جلسة سوم (تضاد تمدن غربي با حقايق قدسي) به تفاوت منظر تمدن مادي و تمدن معنوي پرداخته و همچنين تفاوت علم غربي با علم حقيقي را يادآور ميشود. در بخشي ديگر از اين فصل، علت رشد و توسعه علوم تجربي محض در تمدن جديد بررسي ميشود . علت آن اين است كه اين علوم، علوم جهان محسوس و جهان مادّي است و به طور ملموس ميتوان با موضوع آن ارتباط برقرار كرد. ملتّي كه تا حدّ عالم مادّه سقوط كرده و همة افق روح آن را پديدههاي محسوس پركرده است، همة همت خود را در تغيير عالم مادّه صرف مينمايد و صرفاً در اين امر رشد ميكند و از معارف عاليه محروم ميشود. جلسة چهارم (دموكراسي غربي و برگزيدگان كاذب): بشر جديد و عدم توّجه به ناتوانيهاي خود ـ تمدن غربي؛ متّهم يا مدّعي ـ تحميل جهالت بر حكمت ـ غرب و ادّعاهاي بيدليل ـ جايگزيني حافظه به جاي عقل ـ آرامش در حاكميت انسان به وحدت رسيده ـ محدوديت دانش مدرن و غيره. جلسة پنجم (انسان بي هويت): مدرنيته و وارونه گشتن نظام طبيعي ـ مدرنتيه و معنويت به تاراج رفته ـ ما شينيسم؛ ربايندة درخشش حيات ـ عدم جدايي تكنولوژي از فرهنگ غربي ـ چه بايد كرد؟ نتايج نهايي اختراعات غربي و ... جلسة ششم (آثار ناپايداري تمدن غربي): شريعت الهي؛ امكان به ثمر رسيدن زندگي ـ تمدن غربي و گرايشهاي كاذب ـ روش مقابله با غرب ـ روشنفكران ديني و غفلت از ابعاد قدسي دين ـ تمدن غربي و غفلت از مرگ ـ بهترين موضع در مقابل فرهنگ غرب و شرايط نفي غرب. جلسة هفتم ( عالم غربي، عالم بي عالمي): اجراي سنن الهي در ماوراي زمان ـ شايستگي اجراي سنت الهي ـ نفس ناطقه و استعداد ذاتي ساختن ابزار ـ پيشهها و شاهكارها ـ پيشههاي ضّد انساني ـ سير از كمّيت به كيفّيت و راه نجات ـ ترّقي يا انحطاط؟ ـ هنر مدرن و شهرت طلبي. جلسة هشتم ( فرهنگ غربي و سطحي كردن حقايق): در اين فصل نويسنده پس از اينكه آفت كمّيت گرايي صرف را متذكر ميگردد و آنرا از منظر قرآن كريم بررسي ميكند، وظيفة انسانهاي معنوي و معتقد به مباني قدسي و اسلامي را در اين ميداند كه به عالم و آدم از زاويهاي بالاتر از زاويهاي كه غرب نگاه ميكند، بنگرند و «ملاك پيشرفت» را صرفاً براساس موضوعات كميّت پذير، اندازه گيري ننمايند. در ادامه، كمّيت گرايي عامل سطحي شدن معّرفي شده و نتيجه گرفته ميشود كه اگر تمدّني بخواهد همه چيز را ساده كند مطمئناً نه تنها از فهم خدا كه از فهم بسياري از امور معنوي محروم ميشود. در انتها، ساده كردن كميتها يا كيفيتها و همچنين تنبلي روح و غفلت از ابعاد عميق دين بررسي ميشود. در انتهاي كتاب به برخي از سوالهايي كه در جلسة پرسش و پاسخ مطرح شدهاند، پاسخ داده ميشود. عنوانهاي اين جلسات پرسش و پاسخ عبارتند از: انسان معنوي، انسان بي ابزار ـ چه نياز به نقد فرهنگ تكنولوژي؟ ـ راه نجات ـ تكنيك و فرهنگ برونگرا ـ نسبت تكنولوژي با فرهنگ.