مدعاي اثر حاضر اين است كه مناسبات شكل گرفته ميان عالمان شيعه، به عنوان حاملاد سياست ديني و پادشاهان صفوي، به عنوان عاملان نظم سلطاني، نه در قالب نظريه همگرايي قابل توضيح است و نه در چارچوب واگرايي. بر اين اساس نظريه جديدي براي توضيح مناسبات مذكور ارائه شده است. واهمگرايي كليدي ترين مفهوم در نظريه ارائه شده است.