شرحى بر نظام اخلاقى ملاصدرا

مقدّمه:

رويكرد آنتولوژيك يا وجودشناختى به اخلاق، هويّت اخلاقى انسان را مطالعه مى‏كند. اين رويكرد، نوعى انسان‏شناسى است كه به نظر مى‏رسد در فلسفه اخلاق اسلامى، مختص ملِاصدرا است؛ دليل آن نيز مبانى خاصّى است كه او در فلسفه خود اتّخاذ كرده است. آنتولوژى در فلسفه به معناى هستى‏شناسى بوده و در واقع نگاهى است خاص به آن‏چه هست، درباره انواع و ساختار اشياء، خواص، رخدادها، فرايندها و روابط هر تكه از پهناى واقعيت با ديگر وقايع. آنچه در اينجا از آن بحث مى‏شود، رويكرد وجودشناختى به كاربرد عقل در اخلاق، يا به تعبيرى مطالعه هستى‏شناختى انسان، بر اساس عقل او در حوزه اخلاق است. اين مقاله با اتّخاذ رويكردى‏وجودشناختى به عقل، نظام اخلاقى صدرا را به عنوان "اخلاق آنتولوژيك" تبيين خواهد كرد. براى اين منظور، نخست نگاه صدرالمتالهين به عقل بررسى شده و سپس به نگرش هستى‏شناسانه ايشان، در باب كاربرد عقل در اخلاق پرداخته شده است كه از آن به "اخلاق آنتولوژيك" تعبير مى‏شود.

1. نگاه ملاصدرا به عقل
ملّاصدرا دو نوع نگاه به عقل دارد كه نگاه نخست در انديشه ديگر فيلسوفان هم بيان شده است؛ امّا نگاه دوّم مخصوص خودِ ايشان است:

1-1. عقل به مثابه قوه اى از قواى نفس؛ قوه‏اى كه حقايق را درك مى‏كند.(2) اين قوّه به اعتبار ادراكاتش، به عقل نظرى و عملى تقسيم شده است؛ از اين‏رو ملاصدرا مى‏گويد: "فللنفس فى ذاتها قوتان: نظرية و عملية؛ تلك للصدق و الكذب و هذه للجميل و القبيح(3)". عقل نظرى خود از مراتب چهارگانه برخوردار است كه عبارت است از:

الف. عقل هيولائى كه خالى از هر گونه صورت است و تنها استعداد پذيرش هر معقولى را دارد.(4)

ب. عقل بالملكه كه معقولات اوليّه و بديهى را دريافت مى‏كند و كمال اوّل براى قوه عاقله محسوب مى‏شود.(5)

ج. عقل بالفعل كه در اين مرحله عقل به كمك معقولات اوّل و بديهى، معقولات اكتسابى را تحصيل مى‏كند.(6)

د. عقل مستفاد: در عقل مستفاد معقولات هنگام اتّصال به عقل فعّال مشاهده مى‏شوند.(7)

صدرالمتالّهين رسيدن به مرتبه عقل مستفاد را هدف خلقت انسان دانسته و مى‏گويد: "غرض اصلى از اين عالم، خلقت انسان است و غرض از خلقت انسان، دست يافتن به مرتبه عقل مستفاد است كه عبارت است از معرفت الله و فناى در حق":(8) كاركرد عقل نظرى، استدلال و استنباط، تعريف و تحديد شى‏ء، ادراك كليات، اعم از تصورات و تصديقات كلى، تطبيق مفاهيم بر مصاديق، تطبيق كبرى بر صغرى، تقسيم و تحليل امور است.

عقل عملى هم به اعتبار ادراكاتش چهار مرتبه دارد؛ مراتب عقل عملى كه از ديدگاه صدرالمتالّهين جنبه تشكيكى دارند، به اين شرح است:(9)

الف. تجليّه يا پاك كردن ظاهر: نخستين مرتبه عقل عملى، تهذيب ظاهر است كه ملّاصدر از آن به مرتبه"شريعت" يا "تهذيب ظاهر به نواميس الاهيّه و شرايع و احكام از قيام و صيام، صدقات، جماعات و..(10)" تعبير كرده است. در اين مرتبه، عقل عملى با ادراك جزئيات، در نخستين مرتبه حكم به تهذيب ظاهر و رعايت ظاهر دستورات الهى و تبعيّت از امامان معصوم(ع) و انسان‏هاى كامل مى‏كند.

ب:تخليه يا تطهير باطن: اين مرحله تهذيب باطن و روح و تطهير قلب و نفس از ملكات مردوده و اخلاق زشت و ناپسند و امور ظلمانى است كه با "طريقت" انطباق دارد.

ج. تحليه: نورانى كردن نفس به صورت‏هاى علمى و معارف عقلى و صفات مورد رضايت حق تعالى و آراستن باطن كه از آن به "حقيقت" نيز تعبير شده است.

د. حقيقة الحقيقة: فناى نفس از ذات خود و باقى شدن به بقاى الهى و كوتاه كردن نظر از هرچه به جز ملاحظه ربّ و عظمت كبريايى اوست، خصوصيت اين مرحله است. در اين مرحله، نفس تمامى اشيا را صادره از حق و بازگشت كننده به او مى‏يابد. ملاصدرا معتقد است كه طى كردن اين مراتب به هدايت و ارشاد الهى مشروط است و البته اين لطف، شامل افراد انسانى نمى‏شود، بلكه تنها آن‏ها را شامل مى‏شود كه خدا بخواهد و اراده كند(11).

نكته: عقل نظرى و عملى يا حكمت نظرى و عملى، تعاملى دو سويه دارند، از اين‏رو ملّاصدرا بر ضرورت همگام بودن تفكّر با تهذيب نفس تأكيد كرد و مى‏گويد: "اگر تزكيه و تهذيب در كار نباشد، نه تنها تفكّر انسان نتيجه بخش نيست، بلكه اعمال عبادى نيز بى بهره مى‏گردند".(12)

1-2. عقل به عنوان تمام هويّت انسان نه صرفاً قوّه‏اى از نفس: نگاه ديگر صدرالمتالّهين كه از ابتكارات ايشان است، نگاه وجودى به عقل است كه كلّ نظام اخلاقى براساس آن بنا شده است. در اين نگاه، انسان به اندازه‏اى انسان است كه به عقل خود اجازه بروز داده باشد. در حقيقت ميزان وجود هر انسان در انديشه ملّاصدرا، به ميزان عقل او بازمى‏گردد يا به عبارتى ديگر، سعه اخلاقى هر انسان، به اندازه سعه وجودى اوست و سعه وجودى هر انسان به اندازه سعه عقلانى‏اوست. در تبيين اين مطلب، توجّه به دو نكته به عنوان مقدّمه، اهميّت دارد:

يك. ملّاصدرا برخلاف برخى ديگر انديشمندان، علم را از مقوله وجود و هم سنخ وجود دانسته و حكمت را نوعى تحقّق وجودى براى نفس و نوعى نورانيّت براى انسان مى‏داند.(13) او مى‏گويد: رسيدن به كمال عقلى، بسيارى حقايق را براى انسان نمايان ساخته و مسير شكوفايى و تزكيه نفس را هموار مى‏سازد.(14) صدرا معتقد است كه علم و وجود، مساوق يكديگرند، همان‏گونه كه وحدت و شيئيّت مساوق وجودند.(15)

در بعضى مراتب هستى، نظير وجودات مادّى، چون وجود آن‏ها در مرتبه اى بسيار ضعيف است و از طرفى علم چيزى جز حضور نيست، شهود و حضور در آن‏ها بسيار ضعيف است، بنابراين چون علم عين وجود است، همان‏گونه كه وجود حقيقتى خارجى و نيز مفهومى دارد، علم هم حقيقتى خارجى و نيز مفهومى انتزاعى دارد.(16) در انديشه صدرالمتالّهين حقيقت هستى‏همان حقيقت علم است و مساوقت علم و وجود و اينكه هرجا وجود هست، علم هست، از محكمات كلام صدرالمتالّهين است.(17) بر اين اساس مى‏توان گفت، كه "علم همسنخ وجود است".

2. ملاصدرا به اتّحاد فضيلت و معرفت معتقد است. وى در حوزه اخلاق تدبير بدن را وظيفه عقل عملى‏دانست؛ به گونه‏اى كه عقل عملى بايد تمام قواى انسان را تنظيم كند و آن‏ها را به سمت مطلوب جهت دهى كند، و در عينِ حال، عقل عملى را در خدمت عقل نظرى دانست كه تحت نظارت عقل نظرى، بدن را تدبير مى‏كند.(18)

از طرفى حكمت را بسط وجودىِ انسان دانست(19) و بيان شد كه در انديشه ايشان، وجود ملازم با اخلاق است. از طرفى نيز جهل را مهم‏ترين عامل بى‏اخلاقى دانست.(20) اين موارد نشان مى‏دهد كه در انديشه صدرالمتالّهين، فضيلت و معرفت يكى هستند يا لااقل مى‏توان گفت ملازم يكديگرند. از اين‏رو از نظر ايشان محال است كسى حقيقتاً به نادرستى امرى حكمت و معرفت داشته باشد، امّا با اين حال مغلوب شهوات خود شده و آن عمل را انجام دهد. پيروى از اميال و غرايز، ناشى از فقدان معرفت به عمل و محتواى واقعى قواعد و قوانين اخلاقى در نظر صدرالمتالّهين است. از اين‏رو مى‏توان نتيجه گرفت كه "علم همسنخ اخلاق است".

بر اساس قياس مساوات مى‏توان از اين دو مقدّمه نتيجه گرفت كه " وجود هم سنخ اخلاق است" و اين به معنى تلازم علم، وجود و اخلاق در انديشه ملّاصدرا است. از آنجا كه ملّاصدرا اصالت را با وجود مى‏داند و براى وجود مراتب تشكيكى قائل است و نيز با توجه به اينكه با نظريه جسمانية الحدوث و روحانيّة البقاء، براى نفس مراتبى را بيان مى‏كند و نيز با توجّه به اينكه براى عقل مراتبى را باور دارد، مى‏توان نتيجه گرفت كه تمام حقيقت اخلاقى انسان، به حيات عقلانى او وابسته است و حيات عقلانى، ملازم با سعه وجودى اوست؛ به اين معنا كه هر چه انسان در مرتبه بالاترى از عقلانيّت قرار داشته باشد از سعه وجودى بيشترى برخوردار خواهد بود و در نتيجه، اخلاقى‏تر خواهد بود، چرا كه سعه عقلانى او گسترش يافته و همه قواى ديگر نفس را تحت تسلّط و فرمان خويش درآورده است.

از اين رو ملّاصدرا حيات حقيقى انسان را حيات معقول دانسته است.(21) پس از آنجا كه سعه وجودى انسان به سعه عقلانى وابسته است، و سعه عقلانى او با سعه اخلاقى او ملازم است، در نظر ملّاصدرا عقل، وجود و اخلاق ملازم يكديگرند. انسان به هر اندازه كه بتواند، قوّه عقلانى را بر ديگر قوا مسلّط كند، به همان اندازه اخلاقى خواهد بود و به هر اندازه كه بتواند، عقل خود را تقويّت كند، سعه وجودى بيشترى خواهد يافت. (اين‏ها بر اساس جسمانيّة الحدوث و روحانية البقاء بودن نفس، حركت جوهرى، اصالت وجود و مراتب تشكيكى وجود به خوبى قابل تصوّر است)

به عبارت ساده، در نظر ملّاصدرا، انسان عاقل و انسان اخلاقى و انسان موجود، در هر مرتبه از وجود، ملازم يك‏ديگرند، از اين‏رو از يك طرف مى‏گويد: "كمال عقل عملى اشراف يافتن بر ساير قواى حيوانى است"،(22) و از طرفى ديگر مى‏گويد: "الغضب و الحرص و...فمن نتايج الإحتجاب و البعد من معدن الوجود و الصفات الكماليه"؛(23) يعنى بى اخلاقى به خاطر بى‏وجودى است و بى وجودى به خاطر بى عقلى است. بر اساس نگرش دوّم به عقل، در نظر ملّاصدرا، اخلاق تنها با عقل معنا خواهد يافت و منظور از عقل در اخلاق آنتولوژيك، همين نگرش دوّم است.

2: "اخلاق آنتولوژيك"
اخلاق آنتولوژيك از ابتكارات صدرالمتالّهين در حوزه اخلاق است. در نظر صدرالمتالّهين، مراتب سعادت اخلاقى انسان با توجّه به حركت جوهرى و تشكيك وجود، مرتبه به مرتبه محقّق مى‏شود. وى فرآيندى را بر اين اساس طرّاحى مى‏كند كه هويّت اخلاقى انسان در آن در يك سير صعودى‏شكل مى‏گيرد. در اين فرآيند، هراندازه سعه وجودى انسان محدودتر باشد، شهوت، غضب و ديگر قواى‏نفسانى بر عقل غلبه بيشترى داشته و طبيعتاً بى‏اخلاقى‏ها بيشتر نمود خواهند يافت، و هرچه سعه وجودى انسان بيشتر شود، تسلّط عقل بر ديگر قوا بيشتر خواهد بود و در نتيجه فرد از شأنيت اخلاقى بالاترى برخوردار خواهد شد. اين فرآيند را كه هويّت اخلاقى انسان در آن تحقق مى‏يابد، مى‏توان "اخلاق آنتولوژيك" ناميد.

در تبيين اين فرآيند بايد گفت، بر اساس اصالت وجود و تشكيكى بودن مراتب آن، و با در نظر گرفتن حركت جوهرى، در يك سير صعودى، حقيقت انسان گام به گام بسط يافته و به وجود اصيل نزديكتر مى‏شود. همچنين بر اساس قاعده الواحد و نيز قاعده امكان اشرف و فيض بيكران الهى، موجودات ممكن از كامل‏ترين موجود امكانى كه همان عقل يا صادر اوّل كه حقيقت محمّديه است، آغاز شده و به عالم مادّه و هيولاى محض منتهى مى‏گردد.(24) بر اساس اين مقياس، انسان، بالقوّه خليفة الله است(25) و از پايين‏ترين مرتبه، سير صعودى خود را آغاز مى‏كند و مراتب حيات را يكى يكى مى‏پيمايد.

در بيانات صدرا آمده است كه "لا يخلو موجود ناقص الّا و قد اودع اللهُ فيه قوّة طبيعيّةً محرّكةً أو شوقاً جبلّيّاً يسلك به الى طلب الكمال... و بهذا يستعدّ لأن ينتقل من مقام الحيوانيّة الحسّية الى مقام الملكيّة العقليّة".(26) انسان نخست از نفس نباتى كه فروترين مرتبه است برخوردار مى‏شود كه ويژگى‏هاى آن رشد، تغذيه و توليد مثل است. پس از آن، سير حركت جوهرى ادامه يافته و او از مرحله نفس حيوانى بهره‏مند مى‏شود كه احساس و حركت از خصوصيات آن است. سپس به مرتبه اشرف و نفس ناطقه دست مى‏يابد كه علم و آگاهى از مختصّات آن است.(27)

ملاصدرا در بيان اين مراتب وجودى نفس مى‏گويد: "آدمى تا زمانى كه در رحم مادر است بالفعل نبات است و بالقوّه حيوان؛ و هنگامى كه از رحم مادر خارج مى‏شود، نفس او در مرتبه نفس حيوانى است، سپس با اعمال فكر و رويّه، ناطق و مدرك كليّات شده و چنانچه مستعدّ رسيدن به نفس قدسى و عقل بالفعل باشد ، در حدود چهل سالگى، يعنى اوايل بلوغ عقلى و معنوى به آن دست خواهد يافت".(28)

از اين رو به جهت تشكيكى بودن مراتب، هر انسانى عالمى دارد كاملاً متفاوت از انسان‏هاى ديگر، چرا كه از مرتبه وجودى مختص خود برخوردار است و عالم را آن‏گونه مى‏بيند كه استعدادهايش اقتضا مى‏كند، از اين‏رو بعضى انسان‏هاى رشد يافته در اين عالم، چيزهايى مى‏بينند كه براى بسيارى از انسان‏هاى عادى تعجّب‏آور است؛ براى مثال در حالات عارفان مى‏خوانيم كه ذكر گفتن در و ديوار را مى‏شنود، اين از آن جهت است كه سعه وجودى اين عارف بيشتر است و از مرتبه‏اى از وجود بهره‏مند گرديده كه ديگران از آن مرتبه محروم‏اند، از اين‏رو او به گونه‏اى عالَم را مى‏بيند كه ديگران نمى‏بينند. چنين فردى به سعادت نزديك‏تر شده است و حقايق را آن‏گونه كه واقعا هست مى‏بيند يا لااقل مرتبه‏اى را مشاهده مى‏كند كه به واقعيّت نزديك‏تر بوده و بهره بيشترى از حقيقت برده است.

از نظر صدرالمتالّهين، "نفس انسان مسافرى متوجّه وصول به خداست و واجد مراحل و منازلى است كه از مرتبه هيولايى آغاز شده و سپس به ترتيب مرتبه جسمانى، جمادى، نباتى، شهوانى، غضبى، احساسى، تخيّل و مرتبه توهّم را سپرى مى‏كند، آنگاه مرتبه انسانى و سپس مرتبه ملكى را طى مى‏كند".29 انسان كامل در اين مسافرت، چهارگونه زندگى (نباتى، حيوانى، ناطقى و قدسى) را تجربه مى‏كند كه هدف از اين عبور ، بيرون آمدن تدريجى انسان از قوّه به فعليّت است.

در اين سير، رسيدن به مرحله نفس ناطقه است كه حقيقت انسان را تشكيل مى‏دهد. نفس ناطقه به دليل داشتنِ ويژگى عقل يا قوّه مدركه، از مزيّت خاصّى نسبت به ساير نفوس برخوردار است و هويّت وجودى انسان را در اين سير رقم مى‏زند. بهترين مرتبه وجود انسان، دست‏يافتن به مرتبه نفس ناطقه است و در همين مرتبه است كه عقلانيّت نمود يافته و انسان را در مسير درست هدايت خواهد كرد و البته در همين مرتبه است كه اخلاق معنا خواهد يافت، چرا كه عقل، رفتارهاى انسان را در مسير كمال و دست‏يابى به سعادت جهت‏دهى مى‏كند. عقلانى شدن، يعنى اخلاقى شدن و به سعادت نزديك‏تر شدن؛ از اين رو تسلّط عقل بر ديگر قوا، خود به نفسه فضيلت است.

انسان هر چه عاقل‏تر بشود و رفتارهاى خود را در سطح عقلانى انجام دهد، با اخلاق‏تر خواهد بود. "هر قدر كه قوّه عاقله شديدتر است، معقولاتش شديدتر، و هر قدر كه ضعيف‏تر باشد معقولاتش ضعيف‏تر است... نفس مادام كه در مرتبه حواس است، مدركاتش محسوسات است و مادام كه در مرتبه توهّم و تخيّل است، مدركاتش موهومات و مخيّلات است، و مادام كه قوّه عاقله متعلّق به بدن است، و از آثار آن منفعل است، معقولاتش نيز معقولات بالقوّه‏اند...".(30) انسان در يك فرآيند خاص، دائماً در حركت به سوى فعليّت‏بخشى به استعدادهاى بالقوّه‏اى است كه از آن‏ها برخوردار است.

اين فرآيند را كه در جهت وجود يافتن يا اخلاقى شدن يك انسان، توسّط صدرالمتالّهين، طرّاحى شده است، مى‏توان، از آن جهت كه هر چه وجود انسان وسعت يابد، اخلاق او نيز وسعت خواهد يافت، "اخلاق آنتولوژيك" و از آن جهت كه مرتبه به مرتبه، انسان تعالى مى‏يابد و متعالى‏تر مى‏شود "اخلاق متعاليه" نام نهاد. در اين روند تكاملى واژگانى چون "اخلاقى شدن"، "وجود يافتن"، "عقلانى شدن" و "انسان شدن" نوعى قرابت خاص نسبت به هم دارند؛ گويا هر چه انسان عقلانى‏تر شود، انسان‏تر و اخلاقى‏تر خواهد شد و از سعه وجودى بيشترى برخوردار خواهد بود، چرا كه از منظر صدرا، علم از شئون وجود است.(31)

2: تلازم عقل، وجود و اخلاق
بر اساس مبانى فلسفى ملّاصدرا نظير حركت جوهرى، اصالت وجود،همسنخ بودن وجود وعلم و مبتنى بودن اخلاق بر عقلانيّت، مى‏توان به اين نتيجه دست يافت كه بر اساس كاركرد وجودشناختى عقل، وجود و اخلاق ملازم با يك‏ديگرند.
گذشت كه صدرالمتالّهين، مانند بسيارى ديگر انديشمندان، نفس انسانى را داراى قوايى مى‏داند كه از جمله آن‏ها قوّه عاقله است؛ از آنجا كه عقل، مبناى حكمت و علم است و درانديشه صدرا علم مساوق وجود است، در سير حركت صعودى نفس، هر چه اين قوّه بر ديگر قواى شهوانى و غضبانى غلبه يابد، انسان از سعه وجودى بيشترى برخوردار خواهد شد و در نتيجه گستردگىِ علم و تسلّط يافتن بر ديگر قواى نفسانى، رفتارها و افعال انسان، بيشتر در سطح اخلاقى انجام خواهد شد؛ به عبارتى سعه وجودى انسان وابسته به سعه عقلانى اوست و سعه عقلانى‏او ملازم با سعه اخلاقى او.

بنابراين در نظر صدرا عقل، وجود و اخلاق ملازم با يك‏ديگرند؛ انسان به هراندازه كه بتواند، قوّه عقلانى را بر ديگر قوا مسلّط كند، به همان‏اندازه اخلاقى خواهد بود و به هراندازه كه بتواند، عقل خود را تقويّت كند، سعه وجودى بيشترى خواهد يافت. (اينها بر اساس جسمانيّه الحدوث و روحانيه البقاء بودن نفس، حركت جوهرى، اصالت وجود و مراتب تشكيكى وجود به خوبى قابل تصوّر است). به عبارت ساده، در نگرش هستى‏شناسانه صدرا، انسان عاقل و انسان اخلاقى و انسان موجود، در هر مرتبه از وجود، ملازم با يكديگرند. از اين‏رو از يك طرف مى‏گويد: "كمال عقل عملى اشراف يافتن بر ساير قواى حيوانى است".(32) و از طرفى ديگر مى‏گويد: "الغضب و الحرص و... فمن نتايج الإحتجاب و البعد من معدن الوجود و الصفات الكماليه"؛(33) يعنى بى‏اخلاقى به خاطر بى‏وجودى است و بى‏وجودى به خاطر بى‏عقلى است.

يكى از نكاتى كه اين بيان از انديشه صدرا را تأييد مى‏كند، نظر ايشان در باب معاد جسمانى است. ايشان معتقد است كه از حيث وجودشناختى، رفتارهاى انسان در يك سير وجودى، به ملكه تبديل شده و حقيقت برزخى او را نيز رقم مى‏زند. تكرار اعمال حسن يا قبيح، به شكل‏گيرى هيئتى دائمى در نفس انسان منجر مى‏شود كه به آن ملكه مى‏گويند. حسنه يا رذيله بودن ملكات، به حسن و قبح افعالى بازمى‏گردد كه انسان به انجام و اصرار بر آن‏ها مى‏پردازد. صور اخروى انسان كه در آخرت به آن‏ها محشور مى‏شود، ناشى از همين ملكات است.(34) ملّاصدرا حتّى ثواب و عقاب اخروى را عين همين اعمال دنيوى مى‏داند؛ به صورتى كه اعمال حسنه، عين صور بهشتى مثل رودها، حوريان و... هستند، و اعمال قبيح هم عين آتش، زقّوم و....(35) بر اساس همين ارتباط واقعى ميان اعمال حسن و قبيح در دنيا با ملكات حسنه و رذيله در اين دنيا و صور حسن و قبيح در آخرت، مى‏توان گفت اعمال اخلاقى انسان، حقيقت وجودى‏اخروى انسان را رقم مى‏زند، و از آنجا كه عقل، بنيان رفتارهاى اخلاقى قرار گرفت، پس نقش عقل به گونه‏اى است كه وجود انسان در تمام اين سفر بر او بنا نهاده شده است و در نتيجه، سعه عقلانى و سعه وجودى و سعه اخلاقى انسان، به موازات يك‏ديگر در حركت خواهند بود.

سخن پايانى:
نظام اخلاقى ملّاصدرا بر نظام فلسفى ايشان استوار بوده و نگرش هستى‏شناسانه يا اصالت وجودى كه اصول ديگرى چون تشكيك، سنخيّت وجود و علم و ... را در پى دارد، در انديشه‏هاى اخلاقى ايشان نيز بايد مورد توجّه قرار گيرد. اين اصول، با قرار گرفتن در كنار حركت جوهرى و جسمانيّه الحدوث و روحانيّه البقاء بودن نفس، سيرى‏صعودى‏را تنظيم مى‏كنند كه هويّت اخلاقى انسان را در يك فرآيند صعودى شكل مى‏دهد. اين فرآيند را كه بر عقلانيّت در وجود انسان استوار شده است، مى‏توان اخلاق آنتولوژيك دانست كه از ابتكارات ملّاصدرا در حوزه اخلاق به حساب مى‏آيد.


پى‏نوشت‏ها:
1. كارشناسى ارشد فلسفه دانشگاه قم و سطح سوّم حوزه.
2. ملاصدرا، شرح اصول الكافى ، مقدمه، ص 30.
3. ملاصدرا، الشواهد الربوبيه،(تصحيح سيد مصطفى محقق داماد)،ص 241.
4. ملّاصدرا، الشواهد الربوبية فى المنهاج السلوكية، (تهران: انتشارات بنياد حكمت اسلامى صدرا، 1382)، ص 202.
5. ملّاصدرا، المبدأ والمعاد،(تصحيح جلال الدين آشتيانى)،(قم: دفتر تبليغات اسلامى،1380)،ج2.ص453.
6. همان،ص 455.
7. همان،ص456.
8. مبدأ و معاد، ترجمه احمد حسينى اردكانى،مركز نشر ،ص322.
9 . همان،ص325.
10. همان،ص324.
11. همان،324.
12. ملّاصدرا، العرشية، (بيروت: دارالاحياء لتراث العربى، 1420)، ص 287.
13. الاسفار الاربعه، (تهران، حيدرى، 1368)، ج 3، صص 295 - 292.
14. همان، ص 118.
15. عبدالله جوادى آملى، شرح حكمة المتعالية، (تهران: الزهرا"س"،1372)،بخش سوّم از جلد ششم، ص 18.
16. همان.
17. همان، صص 19 - 18.
18. الاسفار الاربعه، ( بيروت، دارالاحباء لتراث العربى)، ج 8، ص 131.
19. الشواهد الربوبيّه، (تصحيح سيد جلال الدين آشتيانى)،ص 340.
20. ملّاصدرا، رساله سه اصل، (تهران: انتشارات مولى، چاپ اوّل 1376)، ص 96.
21. تفسير القرآن الكريم، (بيروت: دار التعارف المطبوعات 1419 ق)، ج 1، ص 141.
22. الاسفار الاربعة، ج 1، ص 130.
23. المبدأ و المعاد، ج 2، ص 460.
24. الاسفارالاربعه، پيشين، ج 8، ص 5.
25. رساله سه اصل، پيشين، باب هشتم، ص 72.
26. تفسير القرآن الكريم، (قم: انتشارات بيدار،1366)، ج 7، ص 63 - 61.
27. ابن سينا،الاشارات و التنبيهات، پيشين، ج 2، ص 431.
28. شواهد الربوبيّة، تصحيح و تعليق: جلال الدين آشتيانى پيشين، ص 229 - 228.
29. شواهد الربوبيّة، پيشين، ص 361.
30. مبدأ و معاد، ترجمه: احمد بن محمد حسينى اردكانى،ص310.
31. الاسفار الاربعة، ج 6، ص 163.
32. الاسفار الاربعة، پيشين، ج 1، ص 130.
33. المبدأ و المعاد، پيشين، ج 2، ص 460.
34. ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، (قم: انتشارات بيدار، 1366)، ج 5، ص 187.
35. ملاصدرا، همان، ج 4، ص 413 - 412.

رحيم دهقاني سيمكاني
منبع : پگاه حوزه شماره 312
 
امتیاز دهی
 
 


مطالب مرتبط

تعداد بازديد اين صفحه: 6868
   
   
خانه | بازگشت | حريم خصوصي كاربران |
Guest (PortalGuest)

پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي - دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم
مجری سایت : شرکت سیگما