مسائل مشترك فلسفه دين و فلسفه اصول
دكتر حسن معلمي*
فلسفه دين، تفكر فلسفي و عقلاني در باب دين است؛ بدين معنا كه گزاره­ها و اعتقادات ديني را تبيين مي­كند، ادله و شواهد به نفع و يا عليه را مطرح مي­نمايد و به درستي و نادرستي و صدق و كذب آن مي­پردازد. فلسفه اصول نيز به مبادي تصوري و تصديقي علم اصول همچون اجتهاد، حكم، عقل و ارزش و انواع آن و يقين و انواع آن و مباحث زباني و تفسيري مي­پردازد. بين اين دو علم در مباحث زبان ديني، مباحث تفسير و هرمنوتيك، عقل و دين و نقش عقل در فهم دين، انتظار بشر از دين و قلمرو دين، اشتراك و تعامل وجود دارد.
واژه­هاي كليدي: فلسفه دين، فلسفه اصول، تفكر عقلاني و فلسفي، مبادي تصوري و تصديقي.

طرح مسأله
فلسفه دين و فلسفه اصول از فلسفه­هاي مضاف هستند. براي فلسفه مضاف نيز تعاريفي ارائه شده است كه پرداختن به آنها هدف اين نوشتار نيست؛ بلكه به اندازه­اي كه مقدمه اين بحث باشد، بدان پرداخته مي­شود.
واژه فلسفه سه گونه به كار مي­رود:
1. بدون اضافه و وصف؛
2. با اضافه، مثل فلسفه اخلاق، فلسفه ذهن، فلسفه دين، فلسفه اصول و...؛
3. با وصف، مثل فلسفه تحليلي، فلسفه علمي و ... .
در مواردي كه بدون اضافه و وصف به كار مي­رود نيز معاني متعددي دارد كه بعضي از آنها عبارتند از:
يك. همه علوم حقيقي، اعم از علوم نظري (رياضيات، طبيعيات، الاهيات و احكام كلي وجود يا متافيزيك) و علوم عملي (اخلاق، تدبير منزل و سياست)؛
دو. همه علوم عقلي (فلسفه، منطق، رياضيات و ...) در مقابل علوم تجربي؛
سه. احكام كلي وجود (علت و معلول، حادث و قديم، ثابت و متغير و ...)؛
چهار. هر نوع تحليل و نگاه عقلاني در باب هر چيز.
در مواردي كه واژه فلسفه به چيزي اضافه مي­شود، مضاف­اليه دو گونه است:
1. علم؛
2. امر يا پديده­اي خاص، مثل ذهن، احكام، هنر، سينما.
در مواردي كه به علم اضافه مي­شود نيز دو گونه است:
يك. اضافه به مطلق علم (فلسفه علم).
دو. اضافه به علم خاص، مثل فلسفه اخلاق، فلسفه اصول، فلسفه فيزيك، فلسفه منطق و امثال آن.
در صورتي كه به علم خاص اضافه شود، دو حالت دارد:
حالت يكم: اضافه به عنوان علم، مثل فلسفه علم اخلاق و فلسفه علم اصول.
حالت دوم: اضافه به محتواي علم، مثل فلسفه اخلاق و فلسفه اصول.
نمودار مطالب فوق چنين است.
واژه فلسفه
 
به طور مطلق به كار رود
 
همه علوم حقيقي
 
همه علوم عقلي
 
احكام كلي وجود يا هر نوع تحليل و نگاه عقلي
 
به صورت مضاف به كار رود
 
مضاف به علم
 
مضاف به مطلق علم مثل فلسفه علم
 
مضاف به علم خاص
 
اضافه به عنوان علم ©فلسفه علم اصول، فلسفه علم اخلاق
 
اضافه به محتواي علم ©فلسفه اصول، فلسفه اخلاق
 
مضاف به شيء و پديده
 
به صورت موصوف به كار رود، مثل فلسفه تحليلي و فلسفه علمي

در مواردي كه فلسفه به علم خاص اضافه مي­شود، اگر به عنوان علم اضافه شود – مثل فلسفه علم اخلاق و فلسفه علم اصول- آنچه مورد بحث است تعريف علم، موضوع و مسائل علم، غايت و هدف علم، روش علم، پيشينه تاريخي علم، تحولات علم و مباحثي از اين قبيل؛ ولي اگر به محتواي علم خاصي اضافه شود – مثل فلسفه اخلاق، فلسفه اصول- در اين صورت، مبادي تصوري و تصديقي آن علم موردنظر هستند؛ مثلاً فلسفه اخلاق به مبادي تصوري و تصديقي علم اخلاق و فلسفه اصول به مبادي تصوري و تصديقي علم اصول مي­پردازد.
در مواردي كه فلسفه به يك پديده يا شيء اضافه مي­شود – مثل فلسفه ذهن، فلسفه دين، فلسفه احكام و امثال آن- دو صورت دارد:
يك. مقصود علل و عوامل آن پديده است، مثل فلسفه احكام كه معناي آن پي­جويي از علت و مصالح و مفاسد حكم است.
دو. مقصود معنايي عام­تر است: يعني تفكر فلسفي و عقلي در باب آن شيء يا تحليلي عقلي پديده يا كاوش­هاي عقلاني در باب نحوه وجود، كاركرد، روابط و غير آن، مثل فلسفه سينما و فلسفه دين.
با توجه به اين مقدمه، فلسفه دين، فلسفه مضاف به پديده و شيء است و فلسفه اصول، فلسفه مضاف به علم و از صورت دوم كه علم خاص و محتواي آن و نيز مبادي تصوري و تصديقي آن مورد نظر است. با توجه به اين مقدمه، به معنا و چيستي هر كدام از اين دو عنوان مي­پردازيم و سپس تعامل و ارتباط آن دو را از طريق اشتراكات پي مي­گيريم.
فلسفه دين
با توجه به مباحثي كه در كتب[1]
مختلف فلسفه دين ذكر شده است، مي­توان مسائل آن را چنين برشمرد:
1. معنا و مفهوم خدا؛
2. صفات خدا؛
3. دلائل اعتقاد به خدا؛
4. دلائل عدم اعتقاد به خدا؛
5. شناخت خداوند بدون توسل به برهان؛
6. جستجوي مدام خداوند و خطر كردن؛
7. خدا، جهان و طبيعت؛
8. مفاهيم توحيدي واقعيت نهايي؛
9. مفاهيم غير توحيدي واقعيت نهايي؛
10. قدرت الاهي؛
11. مادي­گرايي، تحصل­گرائي و خدا؛
12. قرينه، تجربه و خدا؛
13. خداباوري و طبيعت­گرائي؛
14. مسأله شرّ (دليلي عليه اعتقاد به خداوند)؛
15. عقل و دين؛
16. علم و دين؛
17. عقل و ايمان؛
18. وحي و ايمان؛
19. معجزات؛
20. زبان دين؛
21. قلمرو دين؛
22. منشأ دين؛
23. تعريف دين؛
24. معرفت ديني و تحول فهم ديني؛
25. كثرت­گرائي ديني؛
26. تحقيق­پذيري در دين؛
27. دعاوي متعارض اديان؛
28. اخلاق ديني؛
29. تجربه ديني؛
30. فلسفه و دين؛
31. جاودانگي روح و رستاخيز و تعامل؛
32. هرمنوتيك و كتاب مقدس؛
33. مسأله جبر و اختيار و قضا و قدر؛
34. وحدت متعالي اديان؛
35. گوهر و صدف دين؛
36. انتظار بشر از دين؛
37. وجه حاجت بشر به دين؛
38. اعتقادات، اعمال و آداب دين و مباحثي از اين قبيل.
بعد از ذكر مسائل سي­وهشت­گانه و تذكر اين نكته كه مسائل فلسفه دين، اختصاص به اين موارد ندارد و اين موارد استقرائي است، نوبت به تعاريف مختلف از فلسفه دين مي­رسد.
تعريف اول: تفكر فلسفي در باب دين، نه دفاع فلسفي از اعتقادات ديني؛ زيرا «الاهيات طبيعي يا عقلي» و «مدافعه ديني» اين وظيفه را به عهده دارند. پس فلسفه دين، وسيله آموزش ديني و دفاع از دين نيست؛ لذا ديندار و ملحد هر دو به آن مي­پردازند. اين دانش ثانوي، شعبه­اي از الاهيات نيست؛ بلكه شاخه­اي از فلسفه است. (هيك، 1376: 13 و 14)
تعريف دوم: رشته­اي كه بُعد عقلاني دين را بررسي مي­كند. در كتاب عقل و اعتقاد ديني آمده است:
بررسي بُعد عقلاني دين (يعني اعتقادات اساسي آن) وقتي كاملاً مفيد است كه آگاهانه و برنامه­ريزي شده باشد. فلسفه رشته­اي است كه اعتقادات را به دقّت مورد بررسي قرار مي­دهد و لذا مي­توانيم به حقّ از آن متوقع باشيم كه در مطالعه اعتقادات ديني ما را ياري مي­دهد. تحقيق در اين­باره كه آيا فلان اعتقادات، معنادار، منسجم و معقول هستند يا نه، كاري كاملاً فلسفي است. رشته­اي دانشگاهي­ كه بُعد عقلي دين را بررسي مي­كند، تحت عنوان «فلسفه دين» شناخته مي­شود.
فلسفه دين به يك معنا، دنبال تمايل فطري انسان به تفكر جدّي در باب موضوعات بسيار مهم است. فلسفه دين، به عنوان يك موضوع دانشگاهي، اين تمايل فطري نسبت به پرسيدن، فهميدن را تنقيح مي­كند و براي اين منظور، تكنيك­ها و نكته­يابي­هاي نظامات صوري فلسفه را در ميان مي­آورد و بر اعتقادات دين اطلاق مي­كند. (1387: 23 و 24)
تمايل به وضوح (ايضاح مفهومي مثل مفهوم خدا، معجزه، شرّ و... ) نگاه نقادانه (آشكار كردن مفروضات پنهان و مقدمات مطوي) و بررسي شقوق بديل و بررسي نقاط قوت و ضعف همه ديدگاه­ها، ابتناي عقايد بر برهان و تفكر معتبر، ارائه ديدگاه جامع و معتدل و تركيبي، از جمله ويژگي­هاي فلسفه دين است. (همان: 24-26)
روش فلسفه دين، تحليلي و عقلاني است و با ايضاح مفهومي شروع مي­گردد و به ارائه براهين و نقد بررسي آنها و ارائه بهترين گزينه يا جمع بين آنها منتهي مي­شود. (همان: 26 و 27) فلسفه دين با دو رشته ديگر «الاهيات جزمي يا الاهيات اعتقادي» كه حجيت را از آنِ يك سنّت ديني معين مي­داند و «دفاعيات ديني» كه در مقام دفاع از عقايد ديني خاص در مقابل انتقادات است، فرق دارد. (همان: 27 و 28)
نكتۀ قابل تأمل اين است كه نويسندگان كتاب عقل و اعتقاد ديني معتقدند تمام موضوعات «فلسفه دين» را كه در كتب فلسفه دين مطرح است، در كتاب خود آورده­اند و حتي اموري را بدان افزوده­اند. (همان: 13) موضوعات كتاب آنها چنانكه گذشت، عبارتند از: تعريف دين و خدا، تجربه ديني، عقل و ايمان، صفات خدا، براهين خداشناسي، مسأله شرّ، شناخت خدا بدون توسل به برهان، زبان ديني، معجزات، حيات پس از مرگ، علم و دين، كثرت­گرائي، اخلاق ديني، فلسفه و آموزه­هاي الاهيات، جستجوي مدام خدا و خطر كردن.
حاصل آنكه فلسه دين:
1. بُعد عقلاني دين را بررسي مي­كند؛
2. به اعتقادات اساسي آن، آگاهانه و با برنامه­ريزي مي­پردازد؛
3. سؤال مي­كند كه آيا فلان اعتقاد معنادار است؟ منسجم است؟ معقول است؟
4. در اين راه از همه تكنيك­هاي عقلي و فلسفي استفاده مي­كند؛
5. ايضاح مفهومي، نگاه نقادانه، بررسي شقوق بديل و ارائه ديدگاه جامع، روند عقلي آن است.
سؤال اساسي اين است كه آيا موضوعات فلسفه دين به اين امور اختصاص دارد يا اينها اموري است كه تاكنون (تا زمان نوشتن كتاب مذكور) رايج و شايع بوده است؟ به نظر مي­رسد انحصاري در كار نيست و بايد ملاك را در نظر گرفت، نه فقط استقراي موارد را كه در جمع­بندي نهايي بدان اشاره مي­شود.
تعريف سوم: ارزيابي عقلاني ادعاهاي ديني؛ يعني:
1. بررسي دلائل به نفع آنها؛
2. بررسي دلائل عليه آنها؛
3. بررس درستي و نادرستي آنها؛
4. از طريق فهم درست و ارزيابي آنها. (ياندل، 1386: 35-37)
تعريف چهارم: فلسفه دين، عرصه­اي خطير براي تحقيق درباره خاستگاه سنت­هاي ديني و ماهيت آنهاست. (تاليافّرو، 1382: 19)
تدبر و تأمل درباره علائق ديني، بررسي نقادانه مدعيان دين، صدق و كذب گزاره ديني، قرائن و شواهد مؤيد دين و موانع و امور مخرب براي اعتقادات ديني و... . (همان: 17، 20، 22، 23)
تعريف پنجم: فلسفه دين، تحقيق فلسفي درباره مسائل اساسي راجع به دين است؛ مسائلي چون، حقيقت صفات خدا، چگونگي ارتباط دين با اخلاق و شطحيات (بيانات متناقض­نما) كه در اعتقاد ديني وجود دارد. (لگنهاوزن: 1383، 512)
تعريف ششم: فلسفه دين تلاشي است كه با ارائه تفسير عقلي از دين و ارتباط آن با ديگر انواع تجربه، درصدد كشف درستي باورهاي ديني و ارزش نگرش­ها و اعمال ديني است. فلسفه دين شاخه­اي از متافيزيك (به ويژه شاخه ارزش­شناسي) است كه به تفسير ارتباط تجربه ارزش­هاي ديني انسان با ساير تجارب وي مي­پردازد. (همان)
حاصل همه تعاريف با ذكر ويژگي­ها چنين است كه فلسفه دين:
1. تفكر فلسفي در باب دين است؛ اما نه به معناي دفاع فلسفي از دين و يا آموزش دين؛
2. دانش ثانوي و شاخه­اي از فلسفه است؛
3. علمي است كه بُعد عقلاني ديني را بررسي مي­كند؛
4. آگاهانه و با برنامه­ريزي به اعتقادات اساسي آن مي­پردازد؛
5. سؤال مي­كند كه فلان اعتقاد معنادار است؟ منسجم است؟ معقول است؟
6. در اين راه از همه تكنيك­هاي عقلي و فلسفي استفاده مي­كند؛
7. ايضاح مفهومي، نگاه نقّادانه، بررسي شقوق بديل و ارائه ديدگاه جامع، روند عقلي آن است.
8. در آن ادعاهاي ديني ارزيابي عقلاني مي­شوند: بررسي دلائل به نفع آنها، بررسي دلائل عليه آنها، بررسي درستي و نادرستي آنها از طريق فهم درست و ارزيابي آنها.
9. عرصه­اي خطير براي تحقيق درباره خاستگاه سنّت­هاي ديني و ماهيت آنهاست؛
10. رسالت آن، تدبر و تأمل در باورها و علائق ديني، بررسي نقادانه مدعيان دين، بررسي صدق و كذب گزاره­هاي دين، گزارش و شواهد مؤيد دين، و امور مانع و مخرّب براي اعتقادات ديني است؛
11. تحقيق فلسفي درباره مسائل اساسي درباره دين است.
12. تلاشي است كه با ارائه تفسير عقلي از دين و ارتباط آن با ديگر انواع تجربه، درصدد كشف درستي باورهاي ديني و ارزش نگرش­ها و اعمال ديني است.
اگر موضوعات سي و هشت­گانه و موارد دوازده­گانه را در كنار همديگر قرار دهيم، معنا و مفهوم فلسفه دين كاملاً روشن مي­گردد و ابهام يا اجمال يا كلي­گوئي آن مرتفع مي­شود. بحث در اينكه هر كدام از تعاريف مذكور چه اشكال و نقائصي دارند، ضرورتي ندارد؛ بلكه مشكل­آفرين است.
تعاريفي همچون «پژوهش عقلاني فرامتني (متن مقدس) در چيستي و چساني و چرائي دين و گزاره­ها و آموزه­هاي بنيادين آن» و يا «كاوش­هاي فلسفي دين و درباره دين» (رشاد1385: 23 و 24)، «تبيين گزاره­هاي بنيادين دين، تجربه و تحليل صحت و سقم آنها» (آيت اللهي، 1381: 15)، «بررسي فيلسوفانه مفاهيم، گفتارها، دعاوي، باورهاي ديني و شواهد و دلائلي كه به سود و زيان آنهاست» (فنايي، 1375)، «پژوهشي عقلاني در جهت معقوليت و توجيه دين و آموزه­هاي اساسي آن و سازواري آنها (آموزه­ها) با يكديگر يا در جهت عدم معقوليت و توجيه سازواري آنها» (محمدرضايي، 1386: 39) و امثال آن، هر كدام به بخش يا بخش­هايي از موارد دوازده­گانه مذكور اشاره دارد و جامع و مانع نمي­باشد و ضرورتي نيز براي ارائه تعريف جامع و مانع وجود ندارد- اگر غير ممكن نباشد- زيرا اگر درصدد تبيين آن چيزي هستيم كه اتفاق افتاده است، بايد تابع آن بود، نه پيشنهاددهنده و اگر درصدد تبيين تعريف فلسفه دين مطلوب هستيم، ممكن است به تفاوت اهداف و اغراض تدوين، تعاريف متفاوتي ارائه گردد. آري مي­توان به پاره­اي از عناصر اصلي و مشترك بين همه يا اكثر تعاريف اشاره داشت؛ مثل نگاه عقلاني، روش عقلاني ارزيابي صحت و سقم، بررسي براهين عليه يا به نفع، بررسي سازواري و يا عدم انسجام گزاره­هاي ديني.
نگارنده سخن در باب ملاك و معيار تمايز علوم، بحث از اعراض ذاتي، ميزان كارآيي قواعد و ضوابط مذكور و برهاني بودن يا قراردادي بودن تفكيك و تمايز علوم را به مقاله­اي ديگر كه در دست نگارش است، واگذار مي­كند. در آنجا روشن مي­شود كه تعاريف علوم معمولاً اشاره­اي به بخش­هاي مهم علوم به صورت اجمال و مختصر است و ذكر مسائل آن علوم در كنار تعريف، اجمال را به تفصيل تبديل مي­كند و به مقدار زيادي به ارائه شماي كلي علم مي­پردازد كه بيش از اين ضرورتي ندارد و در مواردي مشكل­آفرين است. (ر.ك: معلمي، 1389)
فلسفه اصول
چنانكه گذشت، «فلسفه اصول» اضافه واژه «فلسفه» به علم «اصول» است؛ ولي به محتواي آن علم، نه عنوان آن و مقصود از آن «بررسي مبادي تصوري و تصديقي علم اصول» است. مبادي تصوري مثل تعريف حكم، اعتبار، جعل، اجتهاد، قطع، ظن و وضع و مبادي تصديقي همچون حجيت اجتهاد، حجيت عقل، حجيت قطع، مطابقت فهم و تفسير دين با متن دين، حجيت لغت و زبان، ميزان دلالت آنها.
اگر علم اصول علمي است كه به قواعد و اصول استنباط احكام مي­پردازد و يا عناصر مشترك استنباط فقهي را بررسي مي­كند و يا بيان حجت فقهي است، آنگاه فلسفه اصول بايد مبادي و مباني آن را بررسي كند و بحث اجتهاد، حكم، عقل، قطع، مباحث تفسيري، از مباني آن محسوب مي­شود.[2]
توضيح مطلب اينكه فقه علم به احكام شرعي از طريق دلائل يا علم استنباط احكام و اجتهاد است. به تعبير ديگر، استخراج احكام شرعي از منابع مربوط (كتاب، سنت و عقل) با روش خاص «فقه» نام دارد. استنباط احكام شرعي نياز به اصول و قواعدي دارد كه علم به اين اصول و قواعد «اصول فقه» نام دارد از اين­رو اصول فقه، حجت در فقه، عناصر مشترك در استنباط يا كبريات استنتاج فقهي نام گرفته است.
نياز به علم فقه و اجتهاد و استنباط از آن­روست كه احكام شريعت در همه وقايع براي همه مكلفان روشن نيست و عوامل فراواني دست به دست داده تا فقه و اصول فقه مورد نياز باشد؛ از جمله آنها دوري از زمان صدور شريعت، دوري از عصر پيامبر و اهل­بيت : آسيب­هايي كه روايات بدان مبتلا هستند، مسائل متعددي كه در عصر تشريع مطرح نبودند و بعدها مطرح شدند و ... .
اجتهاد و استنباط، به علوم فراواني مثل علم لغت، ادبيات، منطق، حديث، رجال و غير آن نيازمند است و از جمله علوم مورد نياز، اصول و قواعد استنباط است كه علم اصول فقه نام دارد و نمودار مسائل آن ارائه شد. مسائل اين علم، اصول و قواعد مشتركي هستند كه در همه ابواب فقه كاربرد دارند؛ مثل حجيت خبر واحد، حجيت ظواهر قرآن و حديث، اوامر و نواهي، عام و خاص، مطلق و مقيد و مباحثي از اين قبيل. مباحث عام و خاص، مطلق و مقيد، امر و نهي و مفاهيم، مباحث لفظي هستند و قبل از آن بايد اصل بحث لفظ، وضع، انواع وضع، حقيقت و مجاز و مباحث مهم زباني –كه زبان ديني، سمبليك، اسطوره­اي، نمادين يا واقع­نماست – طرح شود يا در مباحث حجيّت خبر واحد و ظواهر قرآن، مباحث عقلي، حجيت عقل، ادراكات عقل، انواع عقل و مباحثي از اين قبيل مقدمه هستند.
از آنجا كه علم اصول فقه، اصول و قواعد استنباط و اجتهاد در باب حكم را ارائه مي­دهد، قبل از آن بايد مباحث و جزئيات اجتهاد (تعريف، ادله، شبهات، علوم لازم جهت اجتهاد، نقش زمان و مكان در اجتهاد و... ) و حكم (توصيف، ماهيت، انواع و... ) مطرح گردد. همچنين قطع و يقين به حكم در همه موارد به طور مستقيم يا غير مستقيم (قطع به حجيت امارات مظنون يا اصول عمليه) در همه موارد اصول فقه مطرح است و از اين­رو بحث حجيت و انواع يقين و قطع و امور مربوط به آن، مقدم بر اصول فقه است. فهم و برداشت از متون ديني (قرآن و سنت) و به دست آوردن حكم از منابع دين (عقل، اجماع، قرآن و سنت) نياز به تفسير و فهم دارد و قواعد تفسير، امكان تفسير، موانع تفسير، شرايط تفسير، مباحث هرمنوتيك بر آن مقدم است. مجموعه اين امورِ مقدم بر اصول فقه و مبنا و اساس براي آن «فلسفه اصول» نام دارد.
در مباحث فلسفه دين نيز بحث زبان دين، قلمرو دين، تحول فهم دين، انتظارات بشر از دين، تفسير و مباحث هرمنوتيك، يا منطبق بر مباحثي از فلسفه اصول يا نزديك به آن هستند. پاره­اي از مباحث مطرح در فلسفه دين در باب زبان دين عبارتند از:
1. ويژگي­هاي زبان ديني؛
2. نظريه تمثيل؛
3. گزاره­هاي ديني به عنوان نماد؛
4. معناداري زبان ديني و تحقيق­پذيري؛
5. غيرشناختاري يا شناختاري بودن زبان ديني؛
6. نظريه بازي زباني؛
7. زبان تعهّد؛
8. كاركردهاي گفتار ديني؛
بعضي از مباحث مربوط به قلمرو دين عبارتند از:
1. دين و جامعه؛
2. دين و سياست و حكومت؛
3. دين و فرهنگ؛
4. دين و رابطه انسان و خدا و عبادت؛
5. دين و قانون و حقوق.
پاره­اي از مباحث مربوط به تفسير فهم و تحول فهم ديني عبارتند از:
1. تعريف فهم و تفسير؛
2. امكان فهم؛
3. ضوابط فهم؛
4. موانع فهم؛
5. مفسرمحوري يا متن­محوري يا مؤلف­محوري؛
6. تنوع متون و تنوع زبان و تنوع فهم؛
7. هرمنوتيك كلاسيك، مدرن، فلسفي و ويژگي­هاي هر كدام؛
8. حجيت ظواهر و نصوص متون مقدس.
همه اين مباحث، جزء مباحث «فلسفه اصول» يا در ارتباط مستقيم با آن است. از اين­رو رابطۀ فلسفه اصول و فلسفه دين در اين موارد رابطه تعامل است و در مواردي به دليل ديدگاه­هاي متضاد، رابطه تعارض و ايجاد شبهه از طرف فلسفه دين در فلسفه اصول كه حل آن بر عهده فلسفه اصول است.
حاصل آنكه «فلسفه اصول و فلسفه دين» در پاره­اي از مباحث در ارتباط مستقيم هستند؛ يعني بعضي مباحث در هر دو مطرح است و مباحثي از «فلسفه دين» بر «فلسفه اصول» تاثيرگذار هستند؛ يا به صورت تعامل يا به صورت تعارض؛ بدين معنا كه فيلسوف اصولي، بايد شبهات در باب آن مسأله خاص را پاسخ دهد تا بتواند مبنا و اساسي براي علم اصول فقه ارائه دهد و فقيه و مجتهد را در اين امر ياري كند.

 
پي­نوشت­ها


استاد حوزه و استاديار دانشگاه باقرالعلوم ˜


- در كتاب فلسفه دين، نوشته جان هيك، مسائل زير تحت عنوان فلسفه دين مطرح شده است: 1.مفهوم خدا، 2. دلائل اعتقاد به خدا، 3. دلائل عدم اعتقاد به خدا، 4. مسألۀ شرّ، 5. وحي و ايمان، 6. اصالت شواهد بنيادگرايي و اعتقاد قلبي، 7. مسائل زبان ديني، 8. مسألۀ تحقيق­پذيري، 9. دعاوي متعارض اديان در باب نيل به حقيقت، 10. تقدير بشري، جاودانگي و رستاخيز، 11. سرنوشت بشري، كرمه و تناسخ.
در كتاب عقل و اعتقاد ديني كه در باب فلسفه دين است نيز اين مسائل مطرح شده است: 1. تأمل در باب خداوند، 2. تجربه ديني، 3. ايمان و عقل، 4. صفات خداوند، 5. براهين خداشناسي، 6. مسألۀ شرّ، 7. شناخت خداوند بدون توسل به برهان، 8. زبان دين، 9. معجزات، 10. حيات پس از مرگ، 11. علم و دين، 12. كثرت گرايي ديني (پلوراليسم)، 13. اخلاق ديني، 14. فلسفه و آموزه­هاي الاهيات، 15. جستجوي مدام خداوند و خطر كردن.
در كتاب مباني فلسفه دين نوشته ديويد اي، پيلين هم مباحث زير مطرح شده است: 1.ايمان، دين و فلسفه، 2. ايمان، الاهيات و عقل، 3. ايمان، فرهنگ و آموزه­ها، 4. ايمان، هرمنوتيك و كتاب مقدّس، 5. ايمان، تاريخ و وحي، 6. ايمان خدا و جهان طبيعت، 7. ايمان و صفات خداوند، 8. ايمان و وجود خداوند، 9. ايمان، مرگ و جاودانگي، 10. ايمان، اخلاق و تجربه ديني، 11. ايمان و زبان ديني.
در كتاب فلسفه دين نوشته كيت اي ياندل، و لفهارت پاتن برگ و ... هم مباحث مطرح عبارتند از: 1. مقدمه كتاب كه به فلسفه، دين و فلسفه دين پرداخته است، 2. چه نوع دين­هايي وجود دارد، 3. مفاهيم توحيدي واقعيت نهايي، 4. مفاهيم غير توحيدي واقعيت نهايي، 5. اهميت آموزه­ها و تمايز سنت­هاي ديني، 6. ايمان و عقل، 7. دين و اخلاق، 8. دين، اخلاق، عقل و ايمان، 9. كثرت گرايي ديني.
در كتاب فلسفه دين در قرن بيستم نوشته چارلز تاليافّرو، عناوين زير به چشم مي­خورد: 1. اعتقادات ديني، 2. اعمال و آداب ديني و تصاوير واقعيت، 3. قدرت الهي، 4. ماده­گرايي، تحصل­گرايي و خدا، 5. عقل الاهي و ساختار عالم، 6. تعالي امر قدسي، 7. خدا، ارزش­ها و كثرت­گرايي، 8. قرينه، تجربه و خدا، 9. مسأله شرّ و چشم­اندازي­هاي خير، 10. خداباوري و طبيعت­گروي.
در كتب ديگري نيز تعريف دين، نياز بشر به دين، انتظار بشر از دين، منشأ دين، گوهر و صدف دين، قلمرو دين، مسأله جبر و اختيار، معرفت ديني و تحول فهم ديني، وحدت متعالي اديان را به مباحث قبلي افزوده­اند.
[2] - مسائل فلسفه اصول عبارتند از:
1. اجتهاد:
1-1: تعريف و معاني اجتهاد؛
1-2: انواع اجتهاد؛
1-3: ادله ضرورت اجتهاد؛
1-4: شبهات در باب اجتهاد؛
1-5: مباني لازم جهت اجتهاد؛
1-6: نقش زمان و مكان در اجتهاد؛
1-7: علوم لازم براي اجتهاد؛
1-8: نقش اجتهاد در ايجاد علم ديني در علوم انساني.
2. مباحث قطع و يقين:
2-1: تعريف قطع و يقين؛
2-2: انواع يقين و قطع و مراتب آن؛
2-3:: حجيت قطع و معيار آن؛
2-4: معرفت لازم در باب احكام، اخلاق و عقايد؛
2-5: منجزيت علم اجمالي؛
2-6: جانشيني امارات و اصول به جاي قطع؛
2-7: قطع حاصل از غير كتاب و سنّت.
3. عقل:
3-1: معاني عقل؛
3-2: اقسام عقل؛
3-3: عقل، منبع يا ابزار؛
3-4: عقل نظري؛
3-5: عقل عملي (بايد و نبايدها و رابطه آنها با هست­ها)؛
3-6: حسن و قبح؛
3-7: حق و حقوق؛
3-8: ملازمه بين حكم عقل و شرع؛
4. حكم، اعتبار و الزام:
4-1: تعريف حكم (ماهيت آن)؛
4-2: اقسام حكم؛
4-3: مراتب حكم؛
4-4: امور مرتبط با حكم؛
4-5: مبادي حكم؛
4-6: تابعيّت حكم از مصالح و مفاسد؛
4-7: احكام اولي و ثانوي؛
4-8: احكام حكومتي؛
4-9: احكام ظاهري و واقعي؛
4-10: احكام مولوي و ارشادي؛
4-11: شرائط عامّه تكليف؛
4-12: تعبّدي و توصلي.
5. مباحث زباني:
5-1: روش­شناسي مباحث الفاظ؛
5-2: تعريف و دلالت، معنا، مفهوم و وضع؛
5-3: نظريات مختلف در باب معنا؛
5-4: اقسام وضع؛
5-5: معاني حرفيه؛
5-6: رابطه دلالت و معنا؛
5-7: نظريه استعمال و احكام آن؛
5-8: استعمال لفظ در اكثر از معنا؛
5-9: اشتراك لفظي و ترادف؛
5-10: صحيح و اعم؛
5-11: حقيقت شرعيه؛
5-12: افعال گفتاري؛
5-13: زبان دين.
6. مباحث تفسيري و فهم كتاب و سنّت و تحول فهم ديني:
6-1: تفسير، تأويل و تطبيق؛
6-2: احكام تفسير و فهم متن؛
6-3: ظواهر و نصوص و قرائن و شواهد؛
6-4: ابزار فهم و تفسير؛
6-5: موارد و شرائط لازم جهت تفسير؛
6-6: مباني مختلف تفسير؛
6-7: تاثير علوم غير ديني در تفسير؛
6-8: تغيير معرفت ديني؛
6-9: موانع فهم، تفسير و ماهيت هرمنوتيك.
اينكه چرا مسائل مذكور به عنوان مباحث فلسفه اصول پذيرفته شده­اند، بدان جهت است كه مباحث اصلي علم اصول (بر اساس كتاب كفاية الاصول) عبارتند از:
1.   اوامر؛
2.   نواهي؛
3.   مفاهيم؛
4.   عام و خاص؛
5.   مطلق و مقيد.
منابع
- آيت الهي، حميدرضا، 1381، مفاهيم و مسائل فلسفه دين، تهران، توسعه دانش.
- پترسون و ديگران، مايكل،1387، عقل و اعتقاد ديني، ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، تهران، طرح نو.
- پيلين، ديويد.اي،1383، مباني فلسفه دين، گروه مترجمان، قم، بوستان كتاب.
- تاليافرو، چارلز، 1382، فلسفه دين در قرن بيستم، ترجمه انشاءالله رحمتي، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردي.
- رشاد، علي اكبر، 1385، فلسفه دين، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
- فنايي، ابوالقاسم،1375، فلسفه دين و كلام جديد، تهران، اشراق.
- لگنهاوزن، محمد، 1383، سياحت انديشه در سپهر دين، قم، انتشارات مؤسسه امام خميني(ره).
- محمدرضايي، محمد، 1386، چيستي فلسفه دين، تهران، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
- معلمي، حسن، 1389، درآمدي بر فلسفه اصول، قم، بوستان كتاب.
- معلمي، حسن، بي­تا، كليات علم كلام، جزوه، غير مطبوع.
- هيك جان، 1376، فلسفه دين، ترجمه بهزاد سالكي، تهران، هدي.
- ياندل و ديگران، كيت.اي، 1386، فلسفه دين، ترجمه زير نظر دكتر حسن شاهرودي، مشهد، دانشگاه رضوي.
 
منبع: فصلنامه آيين حكمت، شماره 3
 
 
امتیاز دهی
 
 


مطالب مرتبط

تعداد بازديد اين صفحه: 4902
   
   
خانه | بازگشت | حريم خصوصي كاربران |
Guest (PortalGuest)

پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي - دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم
مجری سایت : شرکت سیگما