چند روز پیش خبری مبنی بر برگزاری آخرین جلسه مباحثاتی «خوانش تمدنی از قرآن» در پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی منتشر شد.
روزنامه فرهیختگان از همین رو گفت وگویی را با حجت الاسلام والمسلمین حبیب الله بابایی داشته است که از پیش رو می گذرانیم:
دفتر تبلیغات اسلامی چند روز پیش از برگزاری آخرین جلسه مباحثاتی «خوانش تمدنی از قرآن» در پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی خبر داد که به این ترتیب سیر «ترتیبی ـ تمدنی» کل قرآن بهمثابه اولین فاز از پروژه «فهم تمدنی قرآن» پس از پنجسال گفتوگو (بیش از 120 جلسه) به پایان رسید.
این کارگروه که متشکل از استادان قرآنی با رویکرد تمدنی نظیر سعید بهمنی، احمد آکوچکیان، امیرمنصور برقعی و استادان تمدنی با رویکرد قرآنی مانند محمدعلی میرزایی، محسن الویری، محمدرضا بهمنی و حبیبالله بابایی بود از سال 1396 گونههای مختلفی همچون آیهمحوری، مفهوممحوری در رکوعات و سیاقات قرآنی، موضوعمحوری و سورهمحوری را در «فهم تمدن در قرآن» و «فهم تمدنی از قرآن» به بحث و گفتوگو گذاشت و در این فرآیند «موضوعات و پرسشهای نوی تمدنی»، «ایدهها و گمانههای اجتماعی و تمدنی در قرآن» و «روششناسی فهم تمدنی از قرآن» شناسایی و تحلیل شده است. حاصل این گفتوگوها در قالب چهارجلد درحال تدوین و آمادهسازی است.
بهطور همزمان هریک از استادان حاضر در این کارگروه به تالیف یک مقاله در یکی از موضوعات اجتماعی و تمدنی در قرآن پرداختهاند که برخی از آنها در مجلات علمی ـ پژوهشی منتشر شدهاند. مجموعه این مقالات هم در اولین فرصت بهصورت یک کتاب مستقل (جلد پنجم) منتشر خواهد شد. علاوهبر این در این پنجسال، در ماههای مبارک رمضان نیز نشستها و هماندیشیهایی در باب «روششناسی فهم تمدنی قرآن» با حضور محمدعلی مهدویراد، محمدتقی سبحانی، احمد مبلغی، عبدالکریم بهجتپور، احمد پاکتچی و علیرضا قائمینیا برگزار شده که حاصل آن تدوین شده و بهزودی بهعنوان اولین دفتر در فهم تمدنی قرآن (که جلد ششم این مجموعه خواهد بود)، در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی منتشر خواهد شد.
درباره فعالیت صورتگرفته و بحث فهم تمدنی از قرآن با حبیبالله بابایی، عضو هیاتعلمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به گفتوگو نشستیم که در ادامه متن آن را از نظر میگذرانید.
ابتدا در رابطه با پروژه قرآن و تمدن و روند اجرایی کار توضیح دهید و اینکه چه چیزی شما را مجاب کرد به این پروژه بپردازید و دورنمای این بحث چیست؟
درباره اینکه انگیزه شروع پروژه قرآن و تمدن از 5 سال قبل چه بوده و چرا این کار انجام شده است، باید بگویم این تلقی از ناحیه تمدنپژوهان وجود داشت که ما در تفکر تمدنی و در حرکت تمدنی چارهای نداریم جز اینکه به اصالتهایمان تکیه کنیم و نسبت به اصالت در اندیشه و اصالت در رفتار و حرکت دغدغهمند باشیم. لذا انگیزهای که از ناحیه تمدنپژوهان برای ورود به قرآن و شروع چنین مباحثاتی وجود داشته، این بود که ما هم در مقام نظر و هم در مقام عمل باید بتوانیم ریشهها و اصالت خود را درست کنیم. این دغدغه برای این بود که من مسلمان یا من محقق در حوزه علوم اسلامی و حوزه علمیه که در بحث تمدن کار میکنم، خود را از ادبیات مربوط به تمدن که آغشته و آلوده به مفاهیم مدرن و گاه مفاهیم سکولار است، پیرایش کنم و خود را از مبانی و حواشی التقاطی خالی بکنم. ازاینرو من باید به منابع بومی خود و مهمتر از همه در هویت اسلامی به کتاب قرآن بهعنوان یکی از مصادر اصلی تمدن اسلامی مراجعه کنم. اینانگیزهای از ناحیه تمدنپژوهان بود و ورود به قرآن و خوانش مکرر قرآن را ضروری میساخت و افراد وجدانا به چنین ضرورتی رسیدهاند.
ضرورت دیگری از ناحیه قرآنپژوهان بود. جمعی که ما چندین سال پیش در این پروژه گرد آمدیم، جمعی از استادان محترم بودند که برخی تمدنیهای قرآنی هستند و برخی قرآنیهای تمدنی هستند و من ضرورت اول را نسبت به استادان تمدنی که دغدغه قرآنی دارند، مطرح کردم. ولی بخشی از استادان قرآنی هم هستند که دغدغه تمدنی دارند. دغدغه تمدنی آنها از این جهت بود که احساس برخی پژوهشگران قرآنی این است که اساسا قرآن تا زمانی که امتداد اجتماعی پیدا نکند و تا زمانی که قرآن در مقیاس یک امت و مقیاس یک جهان و مقیاس یک تمدن فعال نباشد، عملا به ایدهآل خود نزدیک نشده است و من در این مورد توضیح خواهم داد که چرا چنین ذهنیتی در پس ذهن یک قرآنپژوه شکل میگیرد. تلقی این است که اگر بخواهیم به قرآن وفادار باشیم چه در مقام فهم و چه در مقام عملیات، نمیتوانیم قرآن را در مقیاس جهانی فهم و عمل نکنیم. هر مقدار خردتر و جزئیتر به قرآن نگاه میکنیم از دامنه و ماموریت الهی قرآن دورتر میشویم. این ضرورت دیگری است که در ناحیه قرآنپژوهان تمدنی نسبت به حوزه قرآن و تمدن شکل گرفته بود.
نکتهای که از همینجا اهمیت پیدا میکند این است که دغدغه دوستان و کسانی که ما در خدمت آنها بودیم این بود که فارغ از اندیشهها و بحثها و تفاسیر و نظریات و مطالعات قرآنی شکلگرفته در ایران و خارج از ایران و جهان عرب و شبهقاره و شرق آسیا و جاهای دیگر، خود یک دور قرآن را مطالعه و مباحثه مروری کنیم و براساس اندوختههایی که هرکدام از استادان دارند، ببینیم که چه چیزی را میتوان از قرآن استخراج و استنباط کرد، در آنجا که میخواهیم تدبر قرآنی داشته باشیم. ما اسم تفسیر نمیآوریم چون به نظرم با تفسیر فاصله داریم و این تواضع نیست بلکه واقعیتی است که ما در پنج سال گذشته سعی کردهایم فهمی تمدنی برای خود حاصل کنیم و به یک معنا تحصیل کنیم. ما گفتهایم که قرآن را وسط میگذاریم بیآنکه بخواهیم در برنامه مباحثه خود تفسیر بیاوریم و مطالعات قرآنی را وارد کنیم. ما یک دور قرآن را مطالعه مروری میکنیم تا به آیههای خاص تمدنی مفاهیم و معانی تمدنی خاص و موضوعات خاص تمدنی و متدها و روشها و منطقها و شیوهها و گاه مبانیای که ما را به فهم تمدنی از قرآن نزدیکتر میکند، برسیم و آنها را اولا استخراج کنیم و ثانیا با هم گفتوگو کنیم و ببینیم در کجاها ابهام داریم و در کجاها دچار سوءبرداشت هستیم و در کجاها نیاز داریم دقیقتر فکر کنیم و در کجاها باید بر مبانی خود اصرار کنیم و بیشتر بایستیم. این کاری است که ما در گام اول انجام دادیم. لذا نقطه عزیمت ما قرآن بود و حتی در اینجا بهندرت در احادیث ورود کردیم. شاید برخی اعضای حلقه ما در گروهها و کارگروههای سنت و روایات و روایات و تمدن هم باشند؛ اما در اینجا نقطه عزیمت ما و شروع ما از قرآن بود.
در این پنج سال کاری که انجام گرفت درحقیقت سه کار بود. یکی اینکه ما در این 120جلسه سیری ترتیبی از اول سوره حمد تا آخر جزء سیام مباحثهای ترتیبی از کل قرآن داشتیم و با هم گفتوگوهای زیادی داشتیم و به تعداد افراد حاضر در جلسه، نظراتی مختلف داشتیم ولی این نظرات مختلف بهدلیل همزیستی اخلاقی که در جلسات وجود داشت و بهدلیل احترامی که به هم در پرتو حرمت و تقدس قرآنی وجود داشت، عملا این اختلافنظرها موجب جدایی و گسیختگی این گروه نشد و به سرانجام رسید. کار دومی که حدود این پنج سال انجام دادیم این بود که در ماههای مبارک رمضان نشستهای قرآنی و تمدنی داشتیم که نظم آنها کمی از نظم رایج در جلسه ترتیبی ما متفاوت بود و نشستهای آن تدوین و آماده شده و در نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در آستانه انتشار است و امیدواریم تا اواخر خردادماه منتشر شود. کار دیگری نیز انجام شده است که یکسری تحقیقات مختلف را هرکدام از دوستان بهصورت موضوعی داشتند و در جاهایی و در مجلات مختلف آن را به چاپ رساندند. مثلا یکی از استادان تنها درمورد تعبیر «وَ اِذ» در قرآن، خوانشی تمدنی داشته و آن را منتشر کرده است. یا اینکه من درمورد نظم اجتماعی و تمدنی مطرح کردم که باید از مفهوم «قَدَر» در قرآن شروع کرد. من این مطلب را در یکی از مجلات منتشر کرده بودم و این را در کتاب تنوع و تمدن آوردم و آنجا گنجاندم. بهتازگی مقاله «خیر کبیر» که با همکاری سرکار خانم مرادی برای مجله مطالعات بنیادین تمدن اسلامی نوشته شد بر آیه: «مَثَلُ الَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوَالَهمْ فِی سَبِیلِ اللَّه کمَثَلِ حَبَّه أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کلِّ سُنْبُلَه مِائَهُ حَبَّه وَاللَّه یضَاعِفُ لِمَنْ یشَاءُ وَاللَّه وَاسِعٌ عَلِیمٌ» تمرکز داشتیم. اینکه چگونه یک خیر خرد تبدیل به خیری کبیر و کلان میشود، بحث کردیم. همچنین مقالات متعددی که با نقطهزنیهای موضوعی ولی با رویکرد تمدنی انجام دادیم، پروژه ما را کمی فربهتر کرده است. در ماه مبارک رمضان نیز در پنجشنبهها بر حوزه منطق و روش فهم تمدنی قرآن تمرکز کردهایم و قرار بر این است که دوستان هر جلسه یک ارائه داشته باشند و آن را به بحث و گفتوگو بگذارند تا ما بحثهای روشی را در طول 120جلسه گذشته و جلسات ماه مبارک رمضان تدوین کنیم و بهصورت اثری مستقل ارائه کنیم.
برای ادامه بحث لازم است درمورد فهم «تمدن در قرآن»، از تمدن یک مفهومشناسی داشته باشیم. آیا از آموزههای اسلامی، ضرورت تمدنسازی استفاده میشود؟ آیا در اسلام بهطور مستقیم یا غیرمستقیم در این مورد دلالتهایی وجود دارد؟ آیا میتوان دلالتهایی در نصوص دینی درمورد تمدن پیدا کنیم؟
این بحث بسیار مهم است. من درباره تبارشناسی لفظ تمدن در دنیای غرب و ضرورت احتیاط ما-که باید در استفاده از واژه تمدن محتاط باشیم- مقاله مبسوطی نوشتهام. در این مورد که در قرآن نیز اساسا کدام واژهها میتواند بیانگر فحوای تمدن باشد در کتاب «تنوع و تمدن» کمابیش به آن پرداختهایم و دیگران نیز مقالات مختلفی را نوشتهاند. نکتهای که در این راستا باید به آن اشاره کنم این است که به نظر من جستوجو کردن از واژه تمدن در قرآن احتمالا خطا باشد، ما باید ببینیم آیا معنای تمدن نه لفظ تمدن، در قرآن وجود دارد یا نه؟! اگر معنای تمدن را در نظاموارگی و از پدیدههای کلان اجتماعی یا از نظمی در مقیاس جهانی دنبال کنید و اگر مراد از تمدن برای شما مجموعهای سیستماتیک در سطح کلان انسانی و برای انسان بماهو انسان است، اگر منظور از تمدن یک نظم معرفتی است که بتواند تغییر و تحول اجتماعی را رقم بزند، این معانی و این مولفههایی که سازهای مفهومی یا سازهای ماهوی تمدن است در مراجعه به قرآن با ادبیات و واژههای مختلف و با گزارههای مختلفی دیده میشود. برخی بحث «تمکن» را مطرح کردهاند، کسانی بحث «بلد»، «قریه» و «مدینه» را مطرح میکنند و کسانی معنای عمران را در قرآن مطرح میکنند و دیگری بر مفهوم «مُلک» و «امت» در قرآن تاکید میکند. تصور من این است که امت، تمدن را دارد و چیزی افزونتر و بیشتر دارد. ما نیاز داریم بهسمت طراحی و ترسیم مفهومی «امت» حرکت کنیم. لذا در اصل 11 قانون اساسی و در مشروح مذاکراتی که در مجلس قانون اساسی اتفاق میافتد، بحث لفظ تمدن نداشتهاند و بحثها حول لفظ «امت اسلام» شکل گرفته است. بحثهایی بین آیتالله مشکینی و آیتالله خزعلی و آیتالله بهشتی و دیگران شکل میگیرد براساس اینکه برای اصل 11 قانون اساسی کدام آیه را باید نقطه عزیمت قرار بدهیم؟! پس اولا نباید بهدنبال این باشیم که لفظ تمدن کجاست بلکه باید بهدنبال این باشیم که قرآن یکسری معانی را در اختیار ما میگذارد، حال آیا با قرار گرفتن این معانی در کنار هم و تبدیل کردن آن به یک نظم معرفتی و اجتماعی آیا سر از چیزی درمیآورید که امروزه به آن یا به مشابه آن تمدن میگویند؟
نکته دوم که باید آن را درنظر گرفت این است که یکبار تمدن را با رویکردی الهیاتی تعریف میکنیم، اینکه چطور بحث قرآن با تمدن گره میخورد و یکبار با رویکردی فلسفی تمدن را بحث میکنید و یکبار با رویکرد اجتماعی به بحث تمدن میپردازید. به نظر من در هر سه معنا، با قرآن ارتباط برقرار میکنید. در رویکرد الهیاتی، تمدن عمل جامع به دین جامع است. دینی که جامعیت دارد و همه ابعاد انسان فردی و اجتماعی و سیاسی و... را شامل میشود و این بسته جامع وقتی تحقق جامع پیدا میکند با نام تمدن شناخته میشود. حال شاید شما نام آن را تمدن نگذارید و اسم دیگری برایش انتخاب کنید ولی امروز دعوا روی واژه نیست. این بسته جامع فراگیر و فراملی است و در سطح بینالملل و جهان شدنی است و به تاریخی خاص تعلق ندارد و مال گذشته و حال و آینده است، لذا میتوان به آن تمدن گفت. در این صورت فهم جامع قرآن و عمل جامع به این نسخه جامع قرآن را تمدن نام مینهید. دوم در نگاهی اجتماعی تمدن حاصل پاسخهای متراکم به نیازهای انباشته است. در نگاه اجتماعی در دنیای امروز مسالههای بزرگی مثل مهاجرت یا جمعیت یا فقر و خشونت و ارتباطات و محیطزیست و سلامت و... وجود دارد. مسالههای مختلفی را میبینید که تنها مساله ایران نیستند و مساله منطقه و جهان اسلام و کل جهان است و اگر به این نیازهای بشر امروز و انسان معاصر پاسخهای متراکمی پیشنهاد بدهید و آن را عملیاتی کنید به آستانههای تمدن نزدیکتر میشوید و ارتباط این معنا با قرآن-که بحثی جدی است- این است که قرآن چه میزان میتواند در راستای حل مسالهها و نیازهای انسان معاصر، امتداد اجتماعی و امروزی داشته باشد؟ نکته سوم این است که در نگاهی فلسفی و انسانشناختی، تمدنها ابرنظام یا کلانترین نظام مناسبات انسانی هستند. یعنی تمدنها بین انسان و انسان اتفاق میافتد، نه ضرورتا بین انسان و طبیعت. در این نگاه اساسا اگر بخواهید تمدنی را رصد کنید باید بگوییم مناسبات بین انسانها چگونه است؟ مثلا اگر در جامعه جهان اسلام میخواهیم ببینیم تمدنی هست یا نیست، باید ببینیم رابطه افراد در جهان اسلام، انسانی است یا نه؟ رابطه شیعیان با سنیها چگونه است آیا روابط اخلاقی و اسلامی و انسانی است یا نه؟ رابطه بین الازهر و حوزه علمیه چگونه است، آیا این رابطه استاندارد است یا نه؟ لذا شما بهدنبال رابطهها میگردید و هر مقدار که این رابطهها، رابطههایی اخلاقی و انسانی و پیشرفته و ترقییافته و تعالییافته باشد، به مرز تمدن نزدیکتر میشوید. اینجا هم دوباره به قرآن احتیاج پیدا میکنید. باید ببینیم اساسا قرآن چگونه نظم و نظام مناسبات انسانی را تعریف میکند و به یک معنا الگوها را در اختیار میگذارد. ممکن است شما بگویید برای تمدن معانی دیگری نیز بتوان درنظر گرفت اما فعلا قصد من این بود از این سه نقطه عزیمت الهیاتی و اجتماعی و فلسفی میخواستم بگویم سه گونه نیاز پیدا میکنیم که قرآن را بهعنوان یکی از مصادر و منابع اصلی تمدنی خود چه در مقام اندیشه و چه در مقام برنامهریزی، منظور کنیم.
فهم تمدنی قرآن به چه معناست؟ آیا میخواهیم نقش دین در تمدن را بیابیم یا میخواهیم اصول یا ابزارهایی را برای نیل به تمدن اسلامی از قرآن استخراج کنیم؟
میشود درمورد این موضوع، نشست و گفتوگو کرد ولی من اینجا در ذیل این بحث به سه نکته اشاره میکنم؛ اینکه فهم تمدنی قرآن 1. فهم در سطح کلان است 2. فهم سیستمیک و نظاممند است و 3. فهمی است معطوف به تغییر و تحول در جامعه انسانی امروز.
منظور من از فهم تمدنی از قرآن که فهم کلان از قرآن است این است که اساسا هر مقدار که توانستید قرآن را برای انسان امروز –نه فقط مسلمان امروز بلکه برای مخاطب جهانی امروز- تقریر و تفسیر کنید که مخاطب جهانی شما –که در قرآن از آن به الناس تعبیر میشود- با پیام اخلاقی، فقهی، سیاسی و اجتماعی شما ارتباط بگیرد و آن را فهم کند و تعقل کند. هرچه این اتفاق بیشتر بیفتد، شما به سمت فهم تمدنی از قرآن نزدیکتر میشوید. این گام اول است و لذا وقتی گفته میشود فهم من فهم کلان است یک قسمت مربوط به مخاطب میشود و یک قسمت مربوط به این میشود که فهم من جامعیت دارد و عقاید من بریده از واقعیات زندگی من نیست. واقعیات زندگی من بریدهای از احکام فقهی من نیست. همه اینها یک بسته جامع را ترسیم و تعریف میکند.
نکته دوم این است که وقتی صحبت از فهم تمدنی میشود منظور فهمی سیستمیک است. منظور این است که فهمی که روابط را برای شما روشن میکند. واژگانی که قبلتر به آن اشاره کردیم مثلا رابطه ملک، تمکن، عمران، قریه، مدینه، امت و... در قرآن، روابطی معنایی را بین این کلان واژههای اجتماعی، نشان میدهد که چگونه باید این رابطه را ترسیم کنیم. فهم این مساله شما را به فهم سیستماتیک از قرآن نزدیکتر میکند. این مساله را میتوان در موضوعات مختلف دنبال کرد. مثلا روابط بین رکوعات مختلف در قرآن و روابط بین سورههای مختلف در قرآن چگونه است؟ این رابطهها ذهن کسی را که در قرن تدبر تمدنی دارد به فهم تمدنی نزدیکتر میکند.
نکته سوم این است که شما نمیتوانید بگویید فهم تمدنی از قرآن دارید و نسبت به مسالههای اجتماعی خود و مسالههای جهان اسلام و مسالههای انسان امروز متعهد نباشید. به تعبیری پروژه فهم تمدنی من از قرآن زمانی به سرانجام میرسد که من بتوانم فهم قرآنی را به حل مسالههای پیرامونی خود لینک و مرتبط کنم. در این صورت توانستهام قرآن را از عالمی بریده و انتزاعی جدا کنم و به عالم زندگی و به اینجا و اکنون وصل کنم. چنین قرآنی که فهم کلان و سیستماتیک در آن صورت گرفته و به مرزهای تحول اجتماعی نزدیکتر شده است، فهمی تمدنی از آن صورت گرفته است و این فهم تمدنی با فهم سکولار متفاوت است. چه سکولار دانشگاهی و چه سکولار حوزوی و قرآن خواندههایی که به قرآن خود امتداد اجتماعی نمیدهند و لذا وقتی به ساحت اجتماع نزدیک میشوند هیچ برنامهای ندارند و فقط بهتر میدانند ولی عمل نمیکنند و عمل را به عقل عرفی و عقل سکولار میسپارند. در این گفتوگو این سه گام میتواند راهی باشد تا شما بتوانید فهم تمدنی متعهد به مسالههای اجتماعی و متعهد به حل مسائل اجتماعی و مشکلات انسان مسلمان امروز و انسان معاصر داشته باشید.
نگاه فهم تمدنی قرآن نسبت به پیچیدگیهای زندگی مدرن امروز و علم مدرن چیست؟ برخی از آقایان اشکال میکنند و عقیده دارند نمیتوان از قرآن نظامی را استنباط کرد که به این پیچیدگیها و شرایط حاکم بر زندگی مدرن پاسخ دهد و برای فهم این شرایط باید از علم مدرن استفاده کنیم.
کسی که از قرآن تمدنی حرف میزند آیا به دنبال این است که قرآن را جایگزین علم کند؟ یا اینکه به دنبال آن است که قرآن را دستکم در خطوط اصلی و آنجایی که میتواند عقل انسان مسلمان را فعال کند برای اصولی کلان و کلی به کار بگیرد تا بتواند مثلا در حوزه علوم انسانی الگوهای وحیانی را در حوزه فرهنگ و جامعه و دیگر حوزهها، براساس همان عقل شکلگرفته در بستر فرهنگ اسلامی و دینی و توحیدی، مطرح کند و به علم تبدیل کند. بحثی قدیمی وجود دارد و آن اینکه آیا قرآن به ما نظام میدهد یا علم هم میدهد؟ بسیاری تاکید میکنند که قرآن به ما نظام میدهد ولی علم را باید انسان مسلمان خود به دست بیاورد. مگر ما در قدیم علم نجوم داشتیم؟ مگر علم حیوانشناسی داشتیم؟ اما گاهی یک آیه در قرآن راه را به شما نشان داده و نسلی از مسلمانان به سمت نجوم یا علوم مختلف رفتند. لذا نکته من این است که همانطور که کتابهای فلسفی مختلف و کتب مختلف را روی میز مطالعه خود داریم، نیاز داریم که مدام و مکرر به قرآن مراجعه کنیم. بهعنوان مثال مساله نظم یکی از مسائل جاری ماست. لذا وقتی مساله نظم را مطرح میکنیم، آیا جا ندارد که یک دور قرآن را ببینیم و بدانیم که قرآن نظم اجتماعی را از چه نقطهای آغاز و آن را با چه مکانیسمی توصیه میکند؟ البته ما جامعهشناسی نظم داریم و بحثهایی در مورد صلح و جنگ و... مطرح شده است ولی برای مطرح کردن نظریهای اسلامی، باید کل آن نظریه را از کجا استخراج کنید؟! این مساله را میتوان در موضوعات متعدد دیگر در قرآن یافت و به علم تبدیل کرد یا با اقتضائات زمینی و زمانی به بسته دانشی تبدیل کرد.
نکته دومی که ذیل این مطلب مایل به یادآوری آن هستم این است که بدانیم خوانش تمدنی از قرآن به یکباره اتفاق نمیافتد. اولا خوانش تمدنی از قرآن فرآیندی است و من مدام باید رفتوبرگشت به قرآن را بهصورت سریع و آسان و پیوسته داشته باشم تا متناسب با پرسشهای مختلف، فرضیههای بدیل را در جهت حل مسائل مختلف پیدا کنیم. لذا رفت و برگشتی اتفاق میافتد و ما باید این رفت و برگشت را جدی بگیریم. نکته دیگر اینکه باید قرآن را در مقیاس امت بخوانیم. یعنی امکان ندارد چند نفر بنشینند و قرآن را تمدنی بخوانند و بعد از فهم تمدنی خود اطمینان حاصل کنند که این فهم تمدنی میتواند مبنای نظم اجتماعی ما و مبنای جامعه امروزی ما باشد. قرآن باید در مقیاس امت و توسط امت به رسمیت شناخته شود و مدام خوانده شود و این تراکم و انباشتگی خوانشهای متعدد قرآن، ما را بهسمت تودههای بزرگی از معانی سوق میدهد. بهعنوان مثال اگر دپارتمانهای مختلف علوم انسانی و غیر از علوم انسانی، یک دور قرآن را مباحثهای مروری کنند، احیانا میبینند که چه نکتههایی در پازل معرفتی آنها، سوال جدیدی ایجاد میکند و مفهوم جدیدی را پیشنهاد میدهد یا راهکار جدیدی را پیش پا میگذارد. اگر بتوانیم ظرفیت نخبگانی خود را برای خواندن معرفتی و تمدنی قرآن فعال کنیم، میلیونها میلیون معرفت، فرضیه، ایده و پرسش در جهان اسلام ایجاد میشود و تودههای معرفتی تودههای اصلاح اجتماعی را رقم میزند. مثلا در آیهای که تاکید میکند بدی را با خوبی دفع کن، اگر مدارس و معلمان ما این آیه را در حد یک کارگاه تربیتی کوتاه به کودکان یاد بدهند تا وقتی دوستی و کسی به شما بدی کرد آن را با بدی جبران نکنید و جلوی بدی با خوبی جواب بدهید تا موج بدیها را به موج خوبیها تبدیل کنید، در این صورت امواجی از اصلاحات در جامعه اسلامی ایجاد میشود. ما از این قبیل اصول و قواعد فراوان داریم ولی به این دلیل که مدرنیته حجابی برایمان ایجاد کرده است، وضعیت ما به این صورت است. لذا نباید علم مدرن و معرفت مدرن حجابی بر خودشناسی ایجاد کند. متاسفانه در جوامع شرقی و اسلامی اساسا نوعی شرقشناسی و مدرنیتهشناسی، برایمان حجابی از خود ایجاد کرده و ما را از خودمان فرسنگها دور کرده است و ازجمله آثار آن مهجوریت و دوری از قرآن است که در بین ما مسلمانان ایجاد شده است.
بحث فهم تمدنی قرآن چه تفاوتی با بینشها و تئوریهای مسلمانان سده اخیر دارد؟ بعضا این اشکال وارد میشود که تلاشهایی که در این حوزه صورتگرفته برمبنای همین تئوریهاست چه تفاوتهایی بین آن تلاشها و کارهای انجام شده قائل هستند؟
اولا مگر ادبیات روشنفکری ما در جامعه ایرانی کم متاثر از فضای روشنفکری در جهان عرب بوده است؟ جهان عرب به معنای هر جایی که متفکران عرب آنجا حضور داشتند. فضای روشنفکری ما کمابیش با اندیشههای حامد ابوزید پیوند داشته و متاثر بوده است یا از دیگرانی که آثار آنها به زبان فارسی ترجمه شده، بسیار موثر بودهاند. به نظر من جریان روشنفکری ما این هوشمندی را داشته که فحوای روشنفکری و نظریات روشنفکرانه خود را نهتنها از دنیای غرب بلکه گاهی از دنیای اسلام نیز بتواند یارگیریهای لازم را داشته باشد و بتواند از اندیشههای جهان عرب نیز در راستای عرفی شدن جامعه بهره ببرد. اما درواقع نسل انقلابی ما در جمهوری اسلامی کمتر توانسته است در راستای برداشت و فهم اسلام انقلابی و اسلام تمدنی از متفکران جهان اسلام به صورت عام و متفکران جهان عرب به صورت خاص استفادههای لازم را بکند. مسلما در جاهایی متفکران لبنان، مصر، عراق، تونس، مراکش، الجزایر و... فراوان بحثهای فاخری دارند که میتواند در راستای تعمیق مبانی معرفتی ما در جمهوری اسلامی ایران و انقلاب اسلامی باشد. هیچ ایرادی ندارد اگر به آنها مراجعه کنید و از آنها استفاده کنید. برخی از شخصیتهای جهان اسلام با ما همفکر هستند، اما ما کمتر آنها را خوانده و شنیدهایم. کسی در ایران شخصیتی مثل منا ابوالفضل، متفکر مصری را نمیشناسد. نقطه عزیمت او قرآن است و فلسفه سیاسی و اندیشه سیاسی را از نقطه عزیمتهای قرآنی آغاز میکند. او تحصیلکرده آمریکاست و وقتی به مصر برمیگردد در دانشگاه قاهره و در دپارتمان علوم سیاسی به دانشجویان این رشته میگوید آنچه من در غرب خواندهام به درد شما نمیخورد و من مسالههای شما و آنچه را که شما به آن نیاز دارید را نخواندهام! او برمیگردد و کتاب الامه القدس را مینویسد که کاملا براساس مفهوم قرآنی تلاش میکند الگوی متفاوتی را فراهم و ایجاد کند. این به معنای تقلید ما از متفکران مصری نیست. پروژهای که من پیشنهاد دادم در راستای تکمیل پروژههای فکری جهان عرب و مصر نبود. در پروژهای که ما دنبال کردیم عدهای اهل فضل نشستهاند و تنها خود قرآن را مطالعه کردهاند تا بفهمند چه مفاهیم پایه تمدنی را میشود از قرآن استخراج کرد؟ به نظر من این موارد فراوان هستند. پروژه بزرگی تحتعنوان نظریات تمدن اسلامی در جهان اسلام داریم. نظریات متعددی در ترکیه داریم که پژوهشگران در ایران اسامی آن را نشنیدهاند. ما در جهان عرب تمدن پژوهانی داریم که حتی تمدنپژوهان ما در ایران نام آنها را نمیدانند. این قصه در شبه قاره و در شرق آسیا نیز وجود دارد. خواندن و نقد این آثار مسلما راه را برای ما کوتاهتر میکند تا بنیاد معرفتی خود را سامان بدهیم.
اخیرا یکی از شخصیتهای جهان عرب را وارد حلقه قرآن و تمدن خود کردیم و یک جلسه میهمان ما بود، پیش از آن نیز یکی از اساتید که جهان عرب را میشناسد این جمله را گفت که اساسا برای چنین حلقه قرآنی و تمدنی، نظیر و مشابهی در جهان اسلام نداریم. این نشان میداد که ما فراتر از بحث ایدهها و نظریات رفتهایم. ما با تجربهای مواجه هستیم، امروز در جهان عرب میتوان نشست و نظریهپردازی کرد و قرار نیست نظریه شما نسبت به ایده قرآنی که ارائه میدهید پاسخگو باشد چون سیاست و حکومت را به دست دیگری دادهاید. اما در جمهوری اسلامی به دلیل تجربهای که با وجود تمام چالشها و مشکلات در حوزه حکومت، حرکتهای بینالمللی، جریان مقاومت و... داریم، نمیتوانیم در حوزه علمیه نسخه قرآنی تمدنی ارائه کنیم و بعد نسبت به تبعات آن پاسخگو نباشیم. به نظر من این مرحله نقطه عزیمت مهمی خواهد بود که نهتنها اندیشمندان جهان عرب بلکه اندیشمندان شبهقاره و آسیا و... را از ما متفاوت میکند و ما ناگزیریم تا رفتاری متفاوت و رفت و برگشتی بین حوزه وحی و جهان امروز داشته باشیم.
آیا میتوانیم از فهم تمدنی قرآن نظام اندیشه جامعهشناختی انتظار داشته باشیم؟ یا اینکه صرفا میخواهیم یکسری اصول را از فهم تمدنی قرآن استخراج کنیم؟
میتوان یک نظام اندیشهای استخراج کرد ولی نه نظام اندیشهای که کلیشه شود. نظام اندیشهای که با سرعت تحولات زمانه و سرعت تغییر در افکار زمانه پیش برود. این نظام اندیشه باید فرآیندی باشد. فرآیندی بودنش یعنی این نظام اندیشهای امری رشدیابنده و امری مکانی و زمانی و امری تکاملی و امری درحال شدن است. لذا وقتی قرآن میگوید: «فَاقْرَءُوا مَا تَیسَّرَ مِنَ الْقرآن» هر مقدار که میتوانید قرآن بخوانید یا در بحثی که در مورد قاریان قرآن گفته میشود که در قیامت میگویند بخوان و بالا برو «فإذا کان یوم القیامة قیل لقارئ القرآن اقرأ و ارقأ فکلّما قرأ آیة یرقى درجة»، به نظر من این «اقرأ و ارقأ» مربوط به همین دنیا نیز هست به این معنا که وقتی میخواهید 1.نظام اندیشهای را خلق کنید، 2. نظام اندیشهای را خرق و نقد بکنید و 3. نظام اندیشهای را پیاده کنید، ناگزیر هستید که مدام و روزانه اتاق فکر قرآنی کار کند و هر روز بخواند و هر روز ایده بدهد و هر روز نکته بدهد تا تکامل در آن نظام معرفتی و نظام حرکتی شما اتفاق بیفتد. ما بهتدریج میتوانیم به نظاموارهای دست پیدا کنیم ولی این نظامواره باید مدام ادامه و استمرار پیدا کند تا به الگوهای کلان خود نزدیکتر شود.