پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) در خانه،سازگاري، مهرباني، مديريت«قسمت چهارم»
در بحث گذشته به بررسي علل تعدد همسران پيامبر پرداختيم و آن را به سبب اوضاع نابسامان و آشفته اقتصادي و فرهنگي دانستيم. همچنين نقش اين ازدواجها را در پيوند بين قبايل مختلف و ايجاد وحدت بيشتر ميان مسلمانان بررسي كرديم. اينك به تفصيل، به بيان ثمرات و دستاوردهاي ازدواجهاي پيامبر ميپردازيم و به چند پرسش در باره زندگي خصوصي پيامبر در قسمت آينده پاسخ ميدهيم.
اولين ازدواج
اولين همسري كه پيامبر اكرم انتخاب كرد، خديجه دختر خويلد بود. پيامبر اكرم در سن 25 سالگي با زني كه چهل ساله و قبل از پيامبر دو شوهر كرده و از آنان داراي فرزنداني بود، ازدواج كرد. او از خديجه صاحب شش فرزند شد. پيامبر اكرم تا سن 52 سالگي كه خديجه فوت كرد، همسر ديگري اختيار نكرد و پانزده سال قبل از رسالت و دوازده سال بعد از رسالت را با او به سر برد. او بهترين زن پيامبر بود كه در صفحات آينده از زبان عايشه قسمتي از اوصافش بيان ميشود. اگر اموري كه مغرضان يا ناآگاهان زمان ما مطرح ميكنند، وجود داشت، پيامبر اكرم به جاي خديجه كه بيوهزني دو شوهر كرده بود، با دختري ازدواج ميكرد و اگر شهوتراني مطرح بود، در كنار او همسران ديگري انتخاب ميكرد در حالي كه در آن زمان پيامبر اكرم وقت زيادي از عمر خود را در غار حرا و به چلّهنشيني ميگذراند و كوشش حضرت به تبليغ رسالت معطوف بود، با اينكه در مكه هنوز حكومت و جنگ و صلح و روابط تجاري و اقتصادي و نزاعهاي انصار و مهاجران و غيره مطرح نبود.
پس از فوت خديجه و در حالي كه حدود پنجاه سال از عمر شريف پيامبر اكرم گذشته بود و تمام اين مدت را تا حدود 25 سالگي بدون همسر و از آن مدت تا پنجاه سالگي با همسري كه سنش بالاتر از پيامبر اكرم بود، سپري كرد، هيچ گاه مسايلي از قبيل بزرگتر بودن عمر و بيوه بودن همسر و امثال آن مطرح نبود؛ حتي تا آخر عمر، پيوسته به ياد خديجه بود و از او ـ هنگام شنيدن نام يا با يادآوري خاطرهاي از او ـ تكريم ميكرد. به هر حال پس از زندگي بسيار خوب و شيرين و در اوج فداكاري كه داشتند، بايد پيامبر همسري انتخاب ميكرد، تا هم از طرفي همسر وي باشد و هم زن خانه و هم مادر و يا هَمنَفَسي براي فاطمه زهرا، ولي بعيد بود كسي بتواند تمامي اين وظايف را انجام دهد و از طرفي مشاوري امين و ياور رسالت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) باشد.
توصيف خديجه(سلام الله عليها) از زبان عايشه
آري، جايگزين يافتن براي خديجه كه عايشه اين چنين او را وصف ميكند، بسيار مشكل است. عايشه ميگويد: «هرگاه پيامبر ميخواست از خانه خارج شود، به ياد خديجه ميافتاد و او را به نيكويي ياد ميكرد. روزي از ايام، حسادتم تحريك شد و گفتم: آيا او غير از زني پير، چيز ديگري هم بود؟ خداوند به جاي او بهترش را نصيبت كرده است. پيامبر غضبناك شد، به طوري كه موهاي جلوي سرش از شدت غضب ميلرزيد و گفت: نه، به خدا سوگند! بهتر از او را به من نداد. او به من ايمان آورد، در حالي كه مردم كفر ورزيدند. مرا تصديق كرد، در حالي كه مردم تكذيبم كردند. با مال خودش مرا ياري و همراهي كرد، در حالي كه مردم محرومم كردند و خداوند از او فرزندهايي روزي من كرده، در حالي كه مرا از فرزندان زنان ديگر محروم كرد. [عايشه ميگويد:] عهد كردم ديگر هيچ گاه از خديجه به بدي ياد نكنم.»(1)
ازدواج با عايشه و سوده
به هر حال پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) در سال وفات خديجه يا سال بعد با عايشه و سوده ازدواج كرد. «خوله» اين دو نفر را پيشنهاد داد و خودش نيز به خواستگاري رفت. عايشه در آن زمان شش ساله بود(2) و سوده زن بيوهاي بود.(3)
اگر عايشه از همان زمان عقد ازدواج ـ كه در مكه صورت پذيرفت ـ به خانه پيامبر اكرم راه يافته و در خانه ايشان سكني گزيده باشد، با توجه به اينكه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) مراسم عروسي با او را در مدينه انجام داد، او دو يا سه سال در خانه پيامبر بود، بدون اينكه بتوان از او بهره زناشويي برد.
نكتههايي در باره ازدواج پيامبر با عايشه
1ـ پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) تنها يك دختر را به ازدواج در آورد و آن عايشه بود. پيامبر در آن هنگام بالاي پنجاه سال سن داشت و عايشه حدودا شش ساله بود.
2ـ مراسم عروسي در مدينه و پس از نه ساله شدن عايشه انجام شد. بنابراين سه سال عايشه در عقد پيامبر اكرم بود. در آن زمان دخترهاي بالغ و زنهاي بيوه جوان نيز وجود داشت؛ بنابراين اگر به انگيزه زناشويي بود، بايد پيامبر با يكي از آنان ازدواج ميكرد تا لازم نباشد سه سال صبر كند تا عايشه بالغ شود. از اينرو ميتوان گفت اموري نظير پيوند با قبيله تميم، برداشتن مشكل از سر راه ابوبكر و دلگرم كردن بيشتر او به اسلام هدف بوده است.
يادآوري:
1ـ از تاريخ برميآيد شوهر دادن دختر در سنين كم، امر متداولي بوده است و در آن محيط گرمسير زنان و مردان داراي رشد سريع و زنان در نه سالگي قابل ازدواج بودند. حضرت زهرا(سلام الله عليها) نيز بنا به قول مشهور در نه سالگي به خانه شوهر رفت.
2ـ از برخي تاريخها و نقل قولها به دست ميآيد ازدواج پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) با عايشه به پيشنهاد و درخواست ابوبكر، پدر عايشه بود.
ازدواج با حفصه دختر عمر
همسر ديگري كه رسولاللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) انتخاب كرد، حفصه دختر عمر بنخطّاب بود. حفصه از زناني بود كه به مدينه هجرت كرد و همسر «خنيس بنخدافة سهمي» از مجاهدان بدر بود. پس از وفات شوهر حفصه، چنان كه گفتهاند عمر به ابوبكر پيشنهاد كرد او را به همسري قبول كند، ولي او قبول نكرد و عمر غضبناك شد. او را به عثمان پيشنهاد كرد ـ بعد از اينكه رقيه دختر پيامبر، كه همسر عثمان بود، وفات يافت ـ او نيز قبول نكرد، عمر زبان شكايت نزد رسولاللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) گشود. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: حفصه با كسي كه بهتر از عثمان است، ازدواج ميكند و عثمان با همسري بهتر از حفصه ازدواج ميكند. سپس پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) او را از پدرش خواستگاري كرد و با او ازدواج كرد. اين ازدواج در سال سوم هجرت رخ داد.(4)
نكتهها:
1ـ با توجه به مباحث گذشته و مقايسه دوران جاهليت و دوران حاضر، روشن شد كه يك فرد ـ خصوصا زن، نيازهاي گوناگوني داشت كه خود به تنهايي از عهده آنها برنميآمد؛ مثلاً زن نفقه و خوراك و پوشاك ميخواست كه در اوضاع صدر اسلام كه مسلمانان مكه به مدينه هجرت كردند و مانند آوارگان بيپناه در روي سكويي بيرون مسجدالنبي مسكن گزيدند و جايي براي استراحت، لباسي براي پوشيدن و غذايي براي خوردن نداشتند، تهيه نفقه زن، اعم از لباس و مسكن و خوراك كاملاً عمل مشكلي بود.
يادآور ميشود لباس اصحاب صفّه گاه تكه پارچهاي بود كه امكان پوشش از ناف تا زانو را نداشت. پيامبر اكرم فرموده بود: در نماز جماعت مردان قبل از زنان از سجده بلند شوند، تا خود را كاملاً بپوشانند.
2ـ براي زنان ممكن نبود همچون مردان در صفّه اجتماع كنند و حتما ميبايست مسكني كه داراي امنيت كامل باشد، برگزينند، زيرا اراذل و اوباش در مدينه وجود داشتند كه پيوسته مزاحم زنان ميشدند؛ به طوري كه آيههاي 59 و 60 سوره احزاب علاوه بر دستور حجاب به زنان، به منافقان و اراذل و اوباش هشدار ميدهد: اگر از مزاحمت زنان دست برندارند، درگير جنگ شديد با پيامبر و اخراج از مدينه خواهند شد.
3ـ زنان نميتوانستند چونان مردان از خود دفاع كنند؛ حتي مردان به تنهايي نميتوانستند از خود دفاع كنند و همان طور كه قبلاً بيان شد، هر فردي با كمك قبيله خود ميتوانست از خويش دفاع بكند. پيوندهاي قبيلهاي محكمترين پيوندها بود. مردان و زناني كه هجرت كرده بودند و در واقع از قبيله خود جدا شده و از آنها بريده بودند، هيچ گونه حامي نداشتند. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) بين مردان مهاجر و انصار پيمان اخوت بست و مشكل امنيت مردان را تا حدودي حل كرد، ولي مشكل امنيت زنان بيشوهر همچنان باقي ماند.
در اين ميان ازدواج با زنان بيوه تنها راهحل مشكل بود و پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) با اين ازدواجها اوج فداكاري خود را نسبت به پيروانش نشان داد و ثابت كرد غمخوار اصحاب است. از جمله مشكل بزرگي را كه براي عمر پيش آمده بود و ابوبكر و عثمان حاضر به حل آن نبودند، پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) حل كرد.
ازدواج با امسلمه
همسر ديگر رسولاللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) امسلمه بود كه قبل از رسول اكرم نزد اباسلمه بود و براي او چهار فرزند به نامهاي سلمه، عمر، درّه و زينب به دنيا آورد. او از زناني بود كه به حبشه و مدينه هجرت كرد. پس از فوت ابيسلمه ابوبكر از او خواستگاري كرد، ولي وي قبول نكرد. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) عمر را فرستاد تا او را براي حضرت خواستگاري كند. امسلمه گفت: من زني غيرتي هستم (نميتوانم همسران ديگر را تحمل كنم) داراي پسر هستم و هيچ يك از سرپرستان من در مدينه حاضر نيست [تا اجازه دهد].
عمر به رسولاللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) خبر داد. حضرت فرمود به او بگو: راجع به غيرت (حسادت) تو دعا ميكنم برود. پسردار بودنت مشكلي ندارد و از آن ناحيه تأمين ميشوي. نبودن اوليائت اشكالي ندارد، چون هيچ كدام از چنين امري كراهت ندارند و آن را ناپسند نميشمارند. امسلمه به فرزندش گفت: بلند شو و مرا به ازدواج پيامبر درآور.(5)
چرا ابوبكر پيشنهاد عمر براي ازدواج با حفصه را قبول نكرد، ولي خودش به خواستگاري امسلمه رفت؟ شايد ابوبكر خبر از اخلاق تند و خشن حفصه داشت، زيرا او اخلاق تندي داشت كه از پدرش به ارث برده بود و به همين جهت ابوبكر تمايل به ازدواج با او نداشت. اما امسلمه زني بااخلاق و مؤدب بود كه علاوه بر داستان شنيدني هجرتش به مدينه، همين كلمات رد و بدل شده بين او و رسول خدا، اخلاقيات او را آشكار ميكند:
روحيات امسلمه
الف ـ خودش به عيب خود اعتراف كرد و گفت: من غيرت (حسادت) دارم و نميتوانم زنان ديگر را تحمل كنم و رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) نيز فرمود: دعا ميكنم اين حالت از بين برود. اما چرا براي زنان ديگر چنين دعايي را نكرد و تنها امسلمه مشمول اين دعا شد؟ شايد پيامبر به اين خاطر چنين دعايي را كرد كه امسلمه عيب خود را شناخت و به فكر اصلاح آن افتاد. هر كس عيب خود را فهميد و به فكر اصلاح آن افتاد، كوشش ميكند و مقدمات آن را فراهم مينمايد. اگر دعاي رسولاللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) نيز ضميمه شود، آن صفت پليد از زندگي رخت برميبندد، اما كسي كه هنوز معيوب بودن خود را نميداند و بر عيب خود اصرار ميورزد، چگونه دعاي پيامبر آن را برطرف سازد؟!
ب ـ جملات ديگري كه امسلمه گفت، نشانگر اين است كه نميخواست بارش بر دوش ديگران باشد و مزاحم ديگران شود، لذا بچهدار بودن خود را عذري ميدانست كه به نظر خودش مانع ازدواج بود.
اگر داستان هجرت او به مدينه ملاحظه شود، روشن ميشود تا چه حدي ميخواسته مزاحم ديگران نباشد. خود، اين واقعه را اين گونه بيان ميكند: «وقتي خواستيم هجرت كنيم، ابوسلمه مرا و فرزندم را بر شتري سوار كرد و افسار آن را به دست گرفت، اما طائفه من (بنيمغيره) آمدند و زمام شتر را از او گرفتند و گفتند: تو خود ميتواني بروي، ولي فردي از افراد طايفه ما را اجازه نميدهيم به همراه ببري. طايفه شوهرم (بنيعبدالاسد) وقتي وضع را چنين ديدند، آمدند و بچهام را به زور گرفتند و بردند و گفتند: نميگذاريم فرزند ما نزد بنيمغيره بماند. به هر حال آنان مرا منع كردند و بين من و شوهرم و فرزندم جدايي افتاد. شوهرم به مدينه رفت. هر روز صبح خارج ميشدم و در اَبْطَح مينشستم و ميگريستم، و يك سال گذشت تا يكي از پسرعموهايم بر من گذشت و دلش به حالم سوخت و به قبيلهام گفت: چرا اين زن مسكين را رها نميكنيد؟ چرا بين او، شوهرش و فرزندش جدايي افكندهايد؟ آنان مرا رها كردند و گفتند: اگر خواستي، به شوهرت ملحق شو. طايفه بني عبدالاسد نيز بچهام را دادند و شترم را سوار شدم و بچهام را در دامنم گذاشتم. سپس به سوي مدينه خارج شدم. هيچ كس را همراه نداشتم. وقتي به تنعيم [محلّهاي نزديك شهر مكه] رسيدم، «عثمان بنابيطلحه» را ديدم. گفت: كجا ميروي؟ گفتم: به سوي شوهرم در مدينه. گفت: كسي با تو هست؟ گفتم: نه، سوگند به خدا! غير از خدا و فرزندم كسي با من نيست. گفت: به خدا سوگند! رهايت نميكنم. افسار شترم را گرفت و شتر را ميكشيد، تا مرا به مدينه رساند. سوگند به خدا! كريمتر از او در بين عرب نديدم. هرگاه به منزلي ميرسيديم، شتر را ميخواباند و خودش زير سايه درختي ميرفت، تا وقت سفر ميرسيد ... تا مرا به قبا رساند. گفت: شوهرت در اينجا است و سپس به سوي مكه برگشت.»(6)
روشن است كه چرا او تنها با فرزندش تصميم دارد راه طولاني چند روزه را بدون همراه بپيمايد. او دوستدار شوهر خود و علاقهمند اسلام است. او داراي ارادهاي محكم و عزمي راسخ است و در عين حال نميخواهد براي كسي سختي ايجاد كند. امثال اين ويژگيهاست كه او را در بين زنان ممتاز ميكند، تا ابوبكر براي خواستگاري او برود و در پيشگاه پيامبر آن عذرها را بياورد.
به هر حال امسلمه ويژگيهاي خاصي داشت كه سزاوار بود همسر رسولاللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) شود و در بيت نبوت وارد گردد. اگر بركاتي كه در خانه پيامبر داشته و وصايايي كه نزد او گذاشته شده، چه از ناحيه پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) و چه از سوي امام حسين(ع) و علامتهايي كه براي كشته شدن حسين نزد او گذاشته و نيز نزول آيه تطهير در بيت او و نصيحتهايي را كه به
عايشه كرده، جمعآوري شود، معلوم ميگردد او بايد به بيت نبوي راه مييافت، تا همه اين بركات از او حاصل شود. علاوه بر اينكه او داراي چهار فرزند يتيم بوده كه پيامبر به عنوان رهبر امت اسلامي بايد براي تغذيه و امنيت و سرپرستي آنها فكري ميكرد.
او وارد خانه نبي اكرم شد، ولي عليرغم اينكه خود را غيور و حسود ميدانست، ديگران بودند كه بر او غيرت ورزيدند و او را مسخره كردند، تا آيه «يا ايها الذين امنوا لا يَسْخَر قَومٌ من قَومٍ عَسي اَنْ يكونوا خيرا منهم و لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عسي اَنْ يَكُنَّ خيرا مِّنْهُنَّ»(7) آنان را از مسخره كردن بازداشت و با اشاره گفت: امسلمه از آنان بهتر است و در آخر آيه با صراحت بيشتري القاب بدي را كه براي امسلمه به كار ميبردند، «فسوق» ناميد (بئس الاسم الفسوق بعد الايمان) تا شايد ديگر چنين القاب بدي را براي او به كار نبرند.
ازدواج با امحبيبه
يكي از همسران رسولاللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) امحبيبه دختر ابوسفيان است. او همسر عبيداللّه بنجَحش بود. هر دو در مكه مسلمان شدند و در اثر فشار مشركان و آزار و اذبت آنان با گروهي از مسلمانان به حبشه هجرت كردند. در آنجا داراي فرزندي به نام «حبيبه» شدند، كه كنيه «امحبيبه» از همين فرزند گرفته شده است. در حبشه عبيداللّه مسيحيت را برگزيد و نصراني شد و در همان جا از دنيا رفت. امحبيبه بدون همسر در كشوري غريب باقي ماند و روحيه وي در اثر اين دو حادثه تضعيف شد:
شوهرش مسيحي شده و فوت كرده است و خود در غربت زندگي ميكند. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) مصلحت ديد او را به ازدواج خود درآورد تا به گونهاي روحيه او را تقويت كند؛ از اينرو به نجاشي نامهاي نوشت و از او خواست امحبيبه را براي ايشان خواستگاري كند، و او چنين كرد. آنقدر «امحبيبه» از اين خبر خوشحال شد كه تمامي النگوهاي خود را به غلامي كه اين خبر مسرّتبخش را به وي داد، بخشيد.(8) پيامبر با زني ازدواج كرد كه نه او را ميتوانست ببيند و نه در شهر او بود و نه رسيدن به وي برايشان ممكن بود.
ازدواج با زينب بنت جَحْش
ايشان خواهر عبداللّه جحش و دخترعمه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) است، كه از سابقان در اسلام بود. پيامبر اكرم او را به ازدواج زيد درآورد. زيد فرزند حارثه، غلامي بود كه پيامبر او را آزاد ساخت و او را به فرزندي قبول كرد. زينب مدتي نزد زيد بود، اما به خاطر اختلافهاي سليقهاي و قبيلهاي و شخصيتي نتوانستند زندگي را ادامه دهند و زيد وي را طلاق داد. وقتي كه عده زينب تمام شد، پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) زيد را فرستاد، تا او را براي حضرت خواستگاري كند. زينب گفت: تصميمي نميگيرم، تا خدايم فرمان دهد، و به نمازخانه خود رفت و به عبادت پرداخت، تا آيه قرآن نازل شد: «فَلَمَّا قَضَي زَيدٌ مَنْها وَطَرا زَوَّجْناكَها؛ وقتي زيد بهره خود را از او برگرفت، ما وي را به ازدواج تو درآورديم.»(9)
به همين جهت رسولاللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) بدون اذن بر او وارد شد و وي بر ساير زنان افتخار ميكرد كه خداوند او را به ازدواج پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) در آورده است. در اين ازدواج پيامبر، با نان و گوشت وليمه داد.
زينب از زنان نيكوكار و بخشنده بود. به بركت او ازدواج با همسر پسرخوانده جايز شد و سنت جاهلي شكست و آيه حجاب نازل شد.(10)
توضيح آيه 37 سوره احزاب
در باره زينب و سبب ازدواج پيامبر با ايشان و زمينههاي قبلي آن بحثهاي گوناگوني مطرح است كه براي رفع پاسخ به برخي پرسشها، آيه 37 سوره احزاب را توضيح ميدهيم:
«وَ اِذْ تَقُولُ لِلَّذي اَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِ وَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِ اَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللّهَ و تُخْفي في نَفْسِكَ مَا اللّهُ مُبْدِيهِ و تَخْشَي النّاسَ وَ اللّه اَحَقُّ اَنْ تَخْشاهُ فَلَمّا قَضي زِيدٌ مِنْها وَطَرا زَوَّجْناكها لِكَيْ لا يكونُ عَلَي المؤمنينَ حَرَجٌ في اَزواجِ اَدْعِيائِهِم اِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرا و كانَ اَمر اللّه مفعولاً؛ و ياد آور هنگامي كه ميگويي به آن كس كه خدا به او نعمت داده است و تو به او نعمت دادهاي، همسرت را براي خودت نگه دار و از خدا بترس. و در نفس خود چيزي را مخفي ميكني كه خداوند ظاهركننده آن است و از مردم ميترسي، در حالي كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي. هنگامي كه زيد خواسته و آرزويش را برآورد، ما همسرش را به ازدواج تو درآورديم، تا براي مؤمنان ازدواج با همسران فرزندخواندههايشان سختي نداشته باشد، وقتي كه آنان به كاميابي خود پايان دادند و امر و فرمان خدا انجام شده است.»
نكتههايي كه از اين آيه استفاده ميشود:
1ـ ازدواج بين پيامبر و زينب را خداوند برقرار كرده و تصميم خداوند بر آن بود.
2ـ هدف از اين ازدواج شكستن رسم غلط حرمت ازدواج با همسر فرزندخوانده، پس از طلاق بود.
3ـ پيامبر از مسألهاي خوف داشت كه خداوند به او ميگويد: ترسي ندارد و بايد فرمان و خواست خدا مبني بر ازدواج با زينب صورت پذيرد.
4ـ زيد كاميابي خود از زينب را به پايان رسانده و ديگر نميخواست از او كامياب شود.
5ـ پيامبر چيزي را در درون خود مخفي ميكرد كه خداوند خواستار علني شدن آن است.
خرافههاي اسرائيلي در تفسير آيه
پيامبر چه چيز را مخفي ميكرد؟ افسانهگويان و داستانسرايان، اموري را گفتهاند كه از صدر و ذيل آيه، بطلان آن به طور كامل روشن ميشود. مثلاً گفتهاند: هنگامي كه نزاع خود را پيش پيامبر آوردند يا هنگامي كه پيامبر به طرف خانه زيد رفت و از سوراخ در نگاه كرد، چشمش به زينب افتاد و محبت او در دل پيامبر جاي باز كرد! و ايشان ميخواست به نحوي زيد او را طلاق دهد، تا پيامبر با او ازدواج كند! ولي اين حرف با دلايلي از آيه و غير آيه مردود است؛
اولاً: پيامبر معصوم است و نگاه كردن از سوراخ در خانه و امثال آن حرام است، كه از پيامبر سر نميزند.
ثانيا: بر فرض محال كه پيامبر معصوم نباشد، اين گونه امور خلاف اخلاق است. كارهاي ضد اخلاقي از انسانهاي عادي صادر نميشود، تا چه رسد به پيامبر اكرم!
ثالثا: آيه تصريح دارد خداوند اين ازدواج را ترتيب داده است. اگر شخصي گناهي شرعي و يا امري خلاف اخلاق انجام دهد، خداوند او را طرد ميكند، نه اينكه خودش ازدواج را بر پا كند.
رابعا: آيه تصريح دارد زيد، كاميابي خود را از زينب تمام كرده بود، نه اينكه به خاطر پيامبر ـ با اينكه همسرش را دوست ميداشت ـ وي را طلاق داده باشد.
خامسا: از لحاظ تاريخي روشن است زينب دخترعمه پيامبر بود و خودش پيشنهاد ازدواج به پيامبر اكرم را داده بود. اگر زيبايي و جمال و اين گونه امور مطرح بود، هنگامي كه او دختر بود، پيامبر ميتوانست با او ازدواج كند.
اساسا زينب ميخواست همسر پيامبر باشد، ولي پيامبر اكرم ميخواست او را به ازدواج زيد درآورد و زينب مخالفت كرد، تا آيه نازل شد: «هيچ مؤمني را نرسد كه وقتي خدا و رسول خدا حكمي كردند، آنان خودشان اختياردار باشند.» در آن هنگام بود كه زينب به ازدواج با زيد تن داد. بنابراين اگر پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) زينب را به جهت زيبايي و امثال آن ميخواست و اين مسأله بود كه مخفي ميكرد، روشن است كه قبل از ازدواج وي با زيد و در زماني كه زينب دختر جواني بود، پيامبر ميتوانست با وي ازدواج كند.
سادسا آيه اصرار دارد ازدواج پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) براي سنتشكني است، نه به جهت زيبايي و مسايل شخصي. در نتيجه اين ازدواج به خاطر مصالحي كه خدا ميخواست و يكي را بيان كرده است، انجام شد و چيزي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) مخفي ميكرد، شايد اين بود كه خداوند قبلاً او را از اين مسأله باخبر ساخته بود كه زينب جزء همسرانش خواهد بود و چون پيامبر ديد زينب همسر پسرخواندهاش است، از اين مسأله بيم داشت و ميخواست زيد وي را طلاق ندهد تا زمينه ازدواج پيامبر فراهم نشود، ولي خداوند ميخواست اين امر محقق شود. آخرين جواب در باره اين ازدواج و شبهات آن، اين است كه در سوره احزاب هم داستان زينب و زيد را مطرح كرده ـ كه بيشترين خرافات را داستانسرايان در ذيل همين آيات بيان كردهاند ـ و هم بهترين آيات مربوط به پيامبر را نازل كرده است، از جمله «اِنّ اللّه وَ ملائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبيِّ يا ايّها الّذين آمَنوُا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّموا تَسْليما؛ همانا خدا و فرشتگان بر پيامبر درود ميفرستند. شما نيز اي ايمانآورندگان! بر او درود بفرستيد و بر او به نحوي خاص سلام كنيد.»(11) همچنين در همين سوره است: «لَقد كَانَ لكُم في رَسولِ اللّهِ اَسْوَةٌ حَسَنَةٌ،(12) به تحقيق براي شما در (سيره و عمل) رسول اللّه اسوه و سرمشق نيكويي است.» آنان كه خرافههاي اسرائيلي را ذيل برخي آيات اين سوره مطرح ميكنند، آيا فكر نميكنند آن خرافهها با اسوه بودن پيامبر و با درود خدا و فرشتگان سازگار نيست؟! پيداست همه اينها خيالاتي است كه دشمنان پروريدهاند و دوستان با جهالت تمام در برخي كتابهاي تفسيري آوردهاند، در صورتي كه قراين موجود در خود آيات و در كل سوره اين افسانهها را رد ميكند.
ازدواج با جويريه
در غزوه بنيالمصطلق، جويريه دختر حارث (رييس قبيله بنيالمصطلق) همراه با عدهاي از زنان و مردان اسير شد. در تقسيم غنايم، جويريه، سهم ثابت بنقيس شد. جويريه با مولاي خود عقد كتابت نوشت؛ يعني جويريه در قبال پرداخت مقدار معيني از پول آزاد شود. جويريه براي تهيه پول نزد پيامبر آمد و گفت: من جويريه دختر حارث رييس قبيله بنيالمصطلق هستم. بلاها و مصايبي كه به من رسيده، بر شما مخفي نيست. من عقد مكاتبه براي آزادي خود نوشتهام. سپس سر خود را از خجالت پايين انداخت و بغض گلويش را گرفت و با صدايي حزين گفت: مرا براي تهيه پول ياري كن!
پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: يا بهتر و بالاتر از كمك براي تهيه پول؟ سپس پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) ادامه داد: آيا حاضري آن مقداري را كه با ارباب خود مكاتبه كردهاي، بپردازم و تو را به ازدواج خود درآورم؟ جويريه گفت: بله، حاضرم. و رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) چنين كرد. وقتي خبر به مسلمانان رسيد، گفتند: پيامبر داماد اين قبيله شد. پس ما خويشان رسول اللّه را به اسارت نزد خود گرفتهايم. عجب كار بدي است. فورا هر چه اسير از قبيله بنيالمصطلق نزد آنان بود، آزاد كردند و به اين ترتيب حدود صد اسير آزاد شدند.(13)
زني بابركتتر از جويريه براي قبيله خود سراغ داريد؟! بنابراين همان گونه كه روشن شد ازدواج پيامبر با جويريه، آزادي اسراي بنيالمصطلق و سپس مسلمان شدن آن قبيله را به همراه داشت. شايان ذكر است جويريه قبل از پيامبر، همسر پسرعموي خود (ابنذيالشفر) بود. او از رسول اللّه صاحب فرزند نشد.(14)
ازدواج با صفيه
يكي ديگر از همسران پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) صفيه دختر حيي بناخطب بود، كه در غزوه خيبر به اسارت مسلمانان در آمد. پس از فتح خيبر بلال، صفيه و دخترعمويش را به اسارت گرفت و آنان را نزد پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) آورد. در مسير آنان را از كنار كشتهشدگان يهود عبور داد. دخترعموي صفيه همين كه كشتهها را ديد، بر سر و صورت خود زد و خاك بر سر خود ريخت، ولي صفيه آرامش و وقار خويش را حفظ كرد. وقتي نزد پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) رسيدند، حضرت به بلال فرمود: مگر رحمت و عطوفت از دلت رخت بربسته است؟! چرا آنان را از كنار كشتهشدگان عبور دادي؟!
سپس حضرت دخترعموي صفيه را ديد كه شور و شيون سر داده و خاك بر سر ريخته است؛ از اينرو فرمود: اين شيطان را از من دور كنيد.
در اين لحظه چشم حضرت به صورت كبودشده صفيه افتاد و پرسيد: چرا صورتت كبود شده است؟ صفيه جواب داد: شبي در خواب ديدم كه ماه در دامان من واقع شده است. صبحگاهان خواب خود را براي شوهرم (كنانة بنابيحقيق) بيان كردم. او سيلي محكمي به صورتم زد و گفت: مثل اينكه آرزوي محمد را در دل ميپروري؟!
پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) به پاس جبران ضربهاي كه او خورده بود، فرمود: اگر اسلام را قبول كني، تو را به همسري خود برميگزينم و اگر بر يهوديت باقي باشي، تو را آزاد ميكنم، تا نزد قبيلهات برگردي.
صفيه جواب داد: قبل از اينكه مرا به اسلام دعوت كني، ايمان آوردهام و ماندن نزد رسول خدا برايم ارزشمندتر است.(15)
در صفحات آينده عشق وافر صفيه به پيامبر اكرم و گريه بيتابانه وي هنگام فوت آن حضرت و دعاي سوزناك او را ـ كه از صميم دل از خدا ميخواست دردهاي پيامبر را به جان او بياندازد و او به جاي پيامبر در بستر مرگ قرار گيرد ـ بيان خواهيم كرد.
زن فداكاري كه پيش از رسيدن لشكر اسلام به سرزمينشان ايمان ميآورد و دلش به عشق اسلام ميتپد، به طوري كه در آن راه سيلي ميخورد، سزاوار مرد ديگري غير از پيامبر نيست. خانمي كه با بزرگواري از كنار كشتگان طايفه خود عبور ميكند و اگر چه دلش آتش ميگيرد، ولي فرياد برنميآورد و خطايي مرتكب نميشود، سزاوار اين است كه در زمره همسران رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) باشد.
علت ازدواج پيامبر با صفيه، علاوه بر تمامي ثمرات عمومي كه ازدواجهاي پيامبر داشت ـ نظير ايجاد دوستي بين يهوديان و مسلمانان، تشويق و ترغيب يهوديان به پذيرش اسلام، رضايت دادن مسلمانان به اينكه اهل خيبر در آنجا بمانند و كشاورزي خيبر را به عهده بگيرند ـ داراي نكته ديگري نيز بود كه به آن ميپردازيم:
صفيه دختر رييس قبيله است و او نبايد مانند ساير زنان به اسارت رود و در خانه هر كسي وارد شود، بلكه بايد شخصيت اجتماعي او لحاظ و حفظ شود.
در احاديث اسلامي داريم كه «للامام صفو المال؛ برگزيده مال، سهم امام است». در توضيح، امور و اشياي كمنظير و غير قابل تقسيم و گرانبها را ذكر ميكنند.(16) بانويي همچون صفيه كه از رؤيا و خوابش روشن ميشود از قبل عشق اسلام را در سر داشته و در همان خيبر ـ در كنار كشتههاي پدر و اقوامش ـ مسلمان شده(17) و حتي با عبور از كنار آنان ـ اگر چه قلبش حزين شده ـ ولي فرياد و فغان راه نينداخته و وقتي پيامبر او را مخير بين ماندن در خيبر يا اسلام آوردن و همسر پيامبر شدن ميكند، دومي را انتخاب كرده است(18)، اين چنين زني سزاوار نيست در خانه هر فردي قرار بگيرد؛ خصوصا كه برخي مسلمانان، ضعيفالايمان يا منافق بودند و صفيه نميتوانست در آنجا اخلاق اسلامي را فرا گيرد.
محبتهاي متقابل پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) و صفيه
در يكي از سفرهاي حج كه همسران پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) همراه وي بودند، شخصي شترهاي زنان پيامبر را با سرعت ميراند ... در بين راه شتر صفيه به زانو درآمد و از راه رفتن ايستاد. او شروع به گريه كرد. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) وقتي شنيد، آمد و با دست اشكهاي او را پاك كرد. گريه صفيه شدت يافت و حضرت ايشان را دلداري داد، تا او آرام شود، ولي بيشتر گريه ميكرد. حضرت او را از گريه كردن بازداشت و به مردم دستور داد همان جا فرود آيند، در حالي كه تصميم به فرود آمدن در آن مكان را نداشت. صفيه ميگويد: آن روز سهم من بود و پيامبر ميبايست پيش من باشد. وقتي كه خيمه رسول اكرم بر پا شد، ترسيدم كه در درونم كمي از او ناراحت باشم. پيش عايشه رفتم و گفت: ميداني كه من روز و سهم خودم از پيامبر را به هيچ قيمتي نميفروشم، ولي اكنون روزم را به تو ميبخشم، تا رسول اللّه را از من راضي كني. او قبول كرد و روسري پوشيد كه آن را زعفراني كرده بود. بر آن آب پاشيد تا بوي خوش آن بيشتر شود و لباسهايش را پوشيد و پيش رسول خدا رفت. پرده خيمه را بالا زد. رسول اكرم فرمود: اي عايشه! چه شده است؟ امروز سهم تو نيست. عايشه جواب داد: ذلك فضل اللّه يؤتيه من يشاء؛ اين بخشش خداست. به هر كه خواست، ميدهد.
وقتي صبحگاهان شد، پيامبر به زينب بنتجحش گفت: اي زينب! آيا خواهرت صفيه را بر شترت ميهمان ميكني؟ زينب با تعجب گفت: من زن يهودي تو را ميهمان كنم؟! پيامبر اكرم با شنيدن اين سخن غضبناك شد و با او قهر كرد، و تا مكه و در ايام مني و در بازگشت تا مدينه و ماههاي محرم و صفر با او اصلاً حرف نزد و سهمي هم براي او قرار نداد. زينب كم كم مأيوس شد و فكر كرد پيامبر براي هميشه او را رها كرده است، ولي در ماه ربيعالاول پيامبر بر او وارد شد و با دست خويش خانه را مرتب كرد. زينب ميگويد: از خوشحالي نميدانستم چه انجام دهم. به هر حال پيامبر از او راضي شد.(19)
نكتههاي اخلاقي ـ اجتماعي
1) در سفر و حضر زنان پيامبر سهم مشخصي داشته و عدالت در بين آنان رعايت ميشد.
2) پيامبر با همه مشكلات و گرفتاريهايي كه يك رهبر ديني، سياسي داشت و علاوه بر آن مشكلات سفرهاي آن روز، باز از كوچكترين امور غفلت نميكرد و براي دلداري صفيه شخصا اقدام نمود و با پاك كردن اشك چشم و صحبت كردن با او و يك شب رحل اقامت گزيدن به خاطر او مهرباني زايدالوصف خود را نشان داد.
3) اين همسران پيامبر بودند كه ميخواستند پيش پيامبر باشند و آن را به هيچ قيمتي معامله نميكردند.
4) صفيه ادب را در حضور پيامبر بسيار رعايت ميكرد و وقتي كمي از پيامبر دلگير بود يا فكر ميكرد پيامبر از او دلگير است، سهم خود را به عايشه ميدهد، به اين شرط كه عايشه پيامبر را از صفيه راضي كند.
5) زنان پيامبر حق داشتند نوبت خود را به يكديگر ببخشند.
6ـ پيامبر با ادب تمام از زينب ميخواهد صفيه را بر شتر خود سوار كند و صفيه را خواهر او قلمداد ميكند.
7ـ زينب به خاطر اموري از صفيه عصباني است، كه عبارتند از: غيرت زنانه كه معمولاً همسران يك مرد نسبت به يكديگر دارند؛ ملاطفتهاي نبي اكرم به صفيه كه غيرت زينب را بيشتر تحريك كرده و او را به اهانت باز داشته است؛ صفيه با اينكه ديرتر از ديگران به بيت پيامبر راه يافته، ولي ادب و اخلاق او براي وي جايگاه خاصي باز كرده، آن چنان كه زينب را به عكسالعمل وا ميدارد.
8ـ با اينكه صفيه در همان لحظه اول اسارت، مسلمان شد و پيامبر را برگزيد، ولي با اين حال عصبانيت زينب باعث ميشود او را يهودي بنامد و موجب ناراحتي پيامبر، زينب و محروميت خود بشود.
9ـ پيامبر اكرم با تكلم نكردن با زينب و قهر كردن از او، وي را متوجه اشتباه خود ساخت و درسي به او داد تا وي و ديگران بدانند نبايد با آبروي مردم بازي كرد و با زبان، اسباب آزار و اذيت آنان را فراهم ساخت.
10ـ با اينكه پيامبر از زينب آزردهخاطر شد، ولي كلام نابهنجار يا خشمآلودي نفرمود و تنها با سكوت و قطع مراوده به تربيت او پرداخت، و اين يكي از راههاي موفق در تربيت بدگويان است.
11ـ پس از گذشت مدتي و ادب شدن زينب پيامبر شخصا به خانه او رفت و خانه را مرتب كرد، نه اينكه منتظر باشد كساني واسطه شوند و آنان را آشتي دهند و يا اينكه بخواهد با كبر و غرور از ادامه زندگي، خودداري كند و به خاطر داشتن همسران متعدد يكي را رها سازد.
صفيه و خاطرهاي از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم)
«تا حال شخصي را نيكوسيرتتر از رسول اللّه نيافتهام. شبي مرا پشت سر خود روي شترش سوار كرده بود. داشتم كسل و خسته ميشدم. رسول اللّه با دستش مرا گرفت، تا نيفتم و آسيبي نبينم و گفت: مقداري صبر كن، تحمل كن، كم كم ميرسيم، اي دختر حيَّي! و گفت، اي صفيه! من از رفتارم با تو عذرخواهي ميكنم.»(20)
نكتهها:
1ـ رسول اكرم حتي بعد از فتح خيبر و به دست آوردن غنايم زياد، باز براي خود مركبي جدا و براي همسرش مركبي ديگر قرار نميدهد و او را بر مركب خود سوار ميكند و از افتادن او جلوگيري ميكند.
2ـ در وقت جنگ به حكم وظيفه شرعي و رفع فساد، با مفسدهاي خيبر ميجنگد و آنان را قلع و قمع ميكند، ولي در حيطه اخلاق از زنش عذرخواهي و بيان ميكند: اين قلع و قمع به خاطر حرفها و كارهاي خود آنان بود.
3ـ صفيه انسان جهانديدهاي است. او دختر رييس قبيله است و قبلاً يهودي بوده و از تعاليم آنان آگاه است. پيامبر اكرم از بينبرنده قوم او بود، ولي با اين حال او را داراي نيكوترين اخلاق ميداند.
ماريه قبطيه
ماريه و خواهرش شيرين را ـ مقوقس مصري ـ حاكم اسكندريه و مصر ـ با اشيايي ديگر در سال هفتم هجرت به عنوان هديه براي پيامبر فرستاد. آنها در سال هشتم به مدينه رسيدند. اين دو خواهر قبل از رسيدن به مدينه مسلمان شدند. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) ماريه را براي خود گرفت و شيرين را به حسان بنثابت داد.(21)
پيامبر اكرم از ماريه داراي فرزندي به نام ابراهيم شد كه در ذيالحجه سال هشتم متولد شد و پس از شانزده يا هيجده ماه وفات يافت. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) ماريه را به همسري نگرفت. او به عنوان كنيز در بيت رسول اللّه بود، ولي پيامبر او را زياد دوست ميداشت. از طرفي پيامبر اكرم غير از حضرت خديجه، از هيچ يك از همسرانش داراي فرزند نشد. تنها از ماريه فرزنددار شد و او نيز در زمان رسول اكرم ـ تنها چند ماه قبل از وفات پيامبر ـ از دنيا رفت.(22)
عجايب زندگي انبيا
يكي از عجايب زندگي پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) اين بود كه وي از خديجه هفت فرزند داشت كه عبارت بودند از: زينب، امكلثوم، فاطمه، رقيه، قاسم، طاهر و طيب.(23) ولي از ساير زنان ـ با اينكه از شوهرهاي قبلي فرزند داشتند و ميتوانستند دوباره بچهدار شوند، رسول اللّه از آنان بچهدار نشد.
پيامبر از اول تا آخر عمر از نظر مزاجي سالم بود و زنان پيامبر نيز سالم بودند، چون از شوهر يا شوهرهاي قبلي صاحب فرزند شدند، ولي خداوند نخواست آنان از پيامبر صاحب فرزند شوند؛ همان طور كه در مورد پيامبران قبلي نوع ديگري را خواسته بود؛ مثلاً حضرت ابراهيم در دوران پيري و كهولت سن از زني پير و نازا بچهدار ميشود؛ زكريا نيز همين طور. در قرآن به هر دو واقعه اشاره شده است. «قالت يا ويلتا ءَأَلِدُ و انا عجوزٌ و هذا بَعْليِ شيخا ان هذا لَشَيْء عجيب(24)؛ همسر ابراهيم گفت: اي واي! آيا من ميزايم در حالي كه پيرزني عاجزم و اين شوهر من است كه پير است. واقعا اين خبر عجيبي است.»
«قال رَبِّ اَنّي يَكونُ لي غُلامٌ و كانَتِ امْرَأَتي عاقِرا و قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الكِبر عِتِيَّا؛(25) و زكريا گفت: اي پروردگار من! چطور من پسردار ميشوم در حالي كه همسرم نازا بوده و من به پيري مفرط دچار شدهام؟!»
و پيامبر ديگري بدون پدر به وجود ميآيد و در گهواره سخن ميگويد، و پيامبر ديگري را دشمنش نگهداري و محافظت ميكند. بودن ماريه در بيت رسالت علاوه بر برخي ثمرات عمومي كه قبلاً ذكر شد، براي نشان دادن امور ذيل نيز بوده است:
1ـ شخصيت دادن به ماريه و با او معامله زن حرّ و آزاده كردن، با اينكه به عنوان كنيزي فرستاده شده بود.
2ـ ثابت شدن صحت مزاجي پيامبر
3ـ فرزنددار شدن از پيامبر قابليت خاصي را ميطلبد كه در هيچ يك از زنان متعدد پيامبر در مدينه يافت نميشد.
4ـ امتحان زنان پيامبر كه چگونه با ماريه و فرزند او برخورد ميكنند.
چكيده بحث
رمز تعدد همسران پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) با توجه به عوامل محيطي و جغرافيايي و اجتماعي روشن شد و معلوم گشت در آن وضع كه زنان سرپناه نداشته و موجود مزاحم و بيثمري تلقي ميشدند، ازدواج با زنان متعدد نه تنها بد نبود و از ديد شهواني مورد نظر قرار نميگرفت، بلكه نوعي شخصيت دادن به زن و رعايت او بود.
و نيز روشن شد ازدواج ميتوانست پيوندهاي قبيلهاي را مستحكم كند و از كينهتوزيها بكاهد و مشكلات اقتصادي افراد را برطرف كند. مسؤول جامعه در مدينه بايد فكري به حال بيوهزنان فقيري كه از فاميل و قبيله خود دور بودند بكند، به طوري كه آبرو و شخصيت و روحيه آنان حفظ شود و احساس حقارت نكنند و لازم نباشد مانند مردان فقيري كه در صُفه جاي ميگرفتند، آن جا بروند. علاوه بر اين ازدواج پيامبر اكرم با هر يك از همسرانش، اثراتي داشت.
يادآوري: تا اينجا همسران معروف پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) معرفي شدند، ولي حضرت همسران ديگري نيز داشته كه برخي در زمان خود او وفات يافتهاند و برخي را پيامبر قبل از مراسم عروسي رها كرده است، كه چون در اين بحث حايز اهميت نبودند، از ذكر آنها خودداري شد. در ادامه به مناسبت، از برخي آنان ذكري به ميان ميآيد.
پي نوشت :
1 ـ نقش عايشه در اسلام، مرتضي عسكري، ج1، ص86.
2 ـ همان، ص187.
3 ـ همان، ص158.
4 ـ همان، ص67؛ كنزالعمال، ج13، ص697.
5 ـ نقش عايشه در اسلام، ص329 و 330.
6 ـ همان.
7 ـ سوره حجرات، آيه 11.
8 ـ نقش عايشه در اسلام، ص303.
9 ـ سوره احزاب (33)، آيه 37.
10 ـ اسدالغابه، ج7، ص126.
11 ـ احزاب (33)، آيه 56.
12 ـ همان، آيه 21.
13 ـ اسدالغابه، ج7؛ كامل ابناثير، ج1، ص578.
14 ـ كامل ابناثير، ج1، ص578 و 579.
15 ـ طبقات ابنسعد، ج8، ص120.
16 ـ وسائل الشيعه، ج6، ص365.
17 ـ طبقات ابنسعد، ج8، ص120.
18 ـ همان.
19 ـ مسند احمد حنبل، ج6، ص337 ـ 338؛ اسدالغابه، ج7، ص169.
20 ـ كنزالعمال، ج13، ص637، حديث 37609.
21 ـ الكامل في التاريخ، ج1، ص601؛ اسدالغابه، ج7، ص253.
22 ـ دهخدا، ج1، ص237.
23 ـ اسدالغابه، ج7، ص82؛ الكامل في التاريخ، ج1، ص665.
24 ـ هود (11)، آيه 72.
25 ـ مريم (19)، آيه 8.