منو
تبليغات







 
خانواده
جمعه 1 دي 1391 الگوي خانواده اسلامي/4
نويسنده: احمد عابديني
منبع: ماهنامه پيام زن





پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) در خانه،سازگاري، مهرباني، مديريت«قسمت چهارم»

در بحث گذشته به بررسي علل تعدد همسران پيامبر پرداختيم و آن را به سبب اوضاع نابسامان و آشفته اقتصادي و فرهنگي دانستيم. همچنين نقش اين ازدواجها را در پيوند بين قبايل مختلف و ايجاد وحدت بيشتر ميان مسلمانان بررسي كرديم. اينك به تفصيل، به بيان ثمرات و دستاوردهاي ازدواجهاي پيامبر مي‏پردازيم و به چند پرسش در باره زندگي خصوصي پيامبر در قسمت آينده پاسخ مي‏دهيم.

اولين ازدواج

اولين همسري كه پيامبر اكرم انتخاب كرد، خديجه دختر خويلد بود. پيامبر اكرم در سن 25 سالگي با زني كه چهل ساله و قبل از پيامبر دو شوهر كرده و از آنان داراي فرزنداني بود، ازدواج كرد. او از خديجه صاحب شش فرزند شد. پيامبر اكرم تا سن 52 سالگي كه خديجه فوت كرد، همسر ديگري اختيار نكرد و پانزده سال قبل از رسالت و دوازده سال بعد از رسالت را با او به سر برد. او بهترين زن پيامبر بود كه در صفحات آينده از زبان عايشه قسمتي از اوصافش بيان مي‏شود. اگر اموري كه مغرضان يا ناآگاهان زمان ما مطرح مي‏كنند، وجود داشت، پيامبر اكرم به جاي خديجه كه بيوه‏زني دو شوهر كرده بود، با دختري ازدواج مي‏كرد و اگر شهوتراني مطرح بود، در كنار او همسران ديگري انتخاب مي‏كرد در حالي كه در آن زمان پيامبر اكرم وقت زيادي از عمر خود را در غار حرا و به چلّه‏نشيني مي‏گذراند و كوشش حضرت به تبليغ رسالت معطوف بود، با اينكه در مكه هنوز حكومت و جنگ و صلح و روابط تجاري و اقتصادي و نزاعهاي انصار و مهاجران و غيره مطرح نبود.
پس از فوت خديجه و در حالي كه حدود پنجاه سال از عمر شريف پيامبر اكرم گذشته بود و تمام اين مدت را تا حدود 25 سالگي بدون همسر و از آن مدت تا پنجاه سالگي با همسري كه سنش بالاتر از پيامبر اكرم بود، سپري كرد، هيچ گاه مسايلي از قبيل بزرگتر بودن عمر و بيوه بودن همسر و امثال آن مطرح نبود؛ حتي تا آخر عمر، پيوسته به ياد خديجه بود و از او ـ هنگام شنيدن نام يا با يادآوري خاطره‏اي از او ـ تكريم مي‏كرد. به هر حال پس از زندگي بسيار خوب و شيرين و در اوج فداكاري كه داشتند، بايد پيامبر همسري انتخاب مي‏كرد، تا هم از طرفي همسر وي باشد و هم زن خانه و هم مادر و يا هَمنَفَسي براي فاطمه زهرا، ولي بعيد بود كسي بتواند تمامي اين وظايف را انجام دهد و از طرفي مشاوري امين و ياور رسالت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) باشد.

توصيف خديجه(سلام الله عليها) از زبان عايشه

آري، جايگزين يافتن براي خديجه كه عايشه اين چنين او را وصف مي‏كند، بسيار مشكل است. عايشه مي‏گويد: «هرگاه پيامبر مي‏خواست از خانه خارج شود، به ياد خديجه مي‏افتاد و او را به نيكويي ياد مي‏كرد. روزي از ايام، حسادتم تحريك شد و گفتم: آيا او غير از زني پير، چيز ديگري هم بود؟ خداوند به جاي او بهترش را نصيبت كرده است. پيامبر غضبناك شد، به طوري كه موهاي جلوي سرش از شدت غضب مي‏لرزيد و گفت: نه، به خدا سوگند! بهتر از او را به من نداد. او به من ايمان آورد، در حالي كه مردم كفر ورزيدند. مرا تصديق كرد، در حالي كه مردم تكذيبم كردند. با مال خودش مرا ياري و همراهي كرد، در حالي كه مردم محرومم كردند و خداوند از او فرزندهايي روزي من كرده، در حالي كه مرا از فرزندان زنان ديگر محروم كرد. [عايشه مي‏گويد:] عهد كردم ديگر هيچ گاه از خديجه به بدي ياد نكنم.»(1)

ازدواج با عايشه و سوده

به هر حال پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) در سال وفات خديجه يا سال بعد با عايشه و سوده ازدواج كرد. «خوله» اين دو نفر را پيشنهاد داد و خودش نيز به خواستگاري رفت. عايشه در آن زمان شش ساله بود(2) و سوده زن بيوه‏اي بود.(3)
اگر عايشه از همان زمان عقد ازدواج ـ كه در مكه صورت پذيرفت ـ به خانه پيامبر اكرم راه يافته و در خانه ايشان سكني گزيده باشد، با توجه به اينكه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) مراسم عروسي با او را در مدينه انجام داد، او دو يا سه سال در خانه پيامبر بود، بدون اينكه بتوان از او بهره زناشويي برد.

نكته‏هايي در باره ازدواج پيامبر با عايشه

1ـ پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) تنها يك دختر را به ازدواج در آورد و آن عايشه بود. پيامبر در آن هنگام بالاي پنجاه سال سن داشت و عايشه حدودا شش ساله بود.
2ـ مراسم عروسي در مدينه و پس از نه ساله شدن عايشه انجام شد. بنابراين سه سال عايشه در عقد پيامبر اكرم بود. در آن زمان دخترهاي بالغ و زنهاي بيوه جوان نيز وجود داشت؛ بنابراين اگر به انگيزه زناشويي بود، بايد پيامبر با يكي از آنان ازدواج مي‏كرد تا لازم نباشد سه سال صبر كند تا عايشه بالغ شود. از اين‏رو مي‏توان گفت اموري نظير پيوند با قبيله تميم، برداشتن مشكل از سر راه ابوبكر و دلگرم كردن بيشتر او به اسلام هدف بوده است.

يادآوري:

1ـ از تاريخ برمي‏آيد شوهر دادن دختر در سنين كم، امر متداولي بوده است و در آن محيط گرمسير زنان و مردان داراي رشد سريع و زنان در نه سالگي قابل ازدواج بودند. حضرت زهرا(سلام الله عليها) نيز بنا به قول مشهور در نه سالگي به خانه شوهر رفت.
2ـ از برخي تاريخها و نقل قولها به دست مي‏آيد ازدواج پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) با عايشه به پيشنهاد و درخواست ابوبكر، پدر عايشه بود.

ازدواج با حفصه دختر عمر

همسر ديگري كه رسول‏اللّه‏(صلي الله عليه و آله و سلم) انتخاب كرد، حفصه دختر عمر بن‏خطّاب بود. حفصه از زناني بود كه به مدينه هجرت كرد و همسر «خنيس بن‏خدافة سهمي» از مجاهدان بدر بود. پس از وفات شوهر حفصه، چنان كه گفته‏اند عمر به ابوبكر پيشنهاد كرد او را به همسري قبول كند، ولي او قبول نكرد و عمر غضبناك شد. او را به عثمان پيشنهاد كرد ـ بعد از اينكه رقيه دختر پيامبر، كه همسر عثمان بود، وفات يافت ـ او نيز قبول نكرد، عمر زبان شكايت نزد رسول‏اللّه‏(صلي الله عليه و آله و سلم) گشود. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: حفصه با كسي كه بهتر از عثمان است، ازدواج مي‏كند و عثمان با همسري بهتر از حفصه ازدواج مي‏كند. سپس پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) او را از پدرش خواستگاري كرد و با او ازدواج كرد. اين ازدواج در سال سوم هجرت رخ داد.(4)

نكته‏ها:

1ـ با توجه به مباحث گذشته و مقايسه دوران جاهليت و دوران حاضر، روشن شد كه يك فرد ـ خصوصا زن، نيازهاي گوناگوني داشت كه خود به تنهايي از عهده آنها برنمي‏آمد؛ مثلاً زن نفقه و خوراك و پوشاك مي‏خواست كه در اوضاع صدر اسلام كه مسلمانان مكه به مدينه هجرت كردند و مانند آوارگان بي‏پناه در روي سكويي بيرون مسجدالنبي مسكن گزيدند و جايي براي استراحت، لباسي براي پوشيدن و غذايي براي خوردن نداشتند، تهيه نفقه زن، اعم از لباس و مسكن و خوراك كاملاً عمل مشكلي بود.
يادآور مي‏شود لباس اصحاب صفّه گاه تكه پارچه‏اي بود كه امكان پوشش از ناف تا زانو را نداشت. پيامبر اكرم فرموده بود: در نماز جماعت مردان قبل از زنان از سجده بلند شوند، تا خود را كاملاً بپوشانند.
2ـ براي زنان ممكن نبود همچون مردان در صفّه اجتماع كنند و حتما مي‏بايست مسكني كه داراي امنيت كامل باشد، برگزينند، زيرا اراذل و اوباش در مدينه وجود داشتند كه پيوسته مزاحم زنان مي‏شدند؛ به طوري كه آيه‏هاي 59 و 60 سوره احزاب علاوه بر دستور حجاب به زنان، به منافقان و اراذل و اوباش هشدار مي‏دهد: اگر از مزاحمت زنان دست برندارند، درگير جنگ شديد با پيامبر و اخراج از مدينه خواهند شد.
3ـ زنان نمي‏توانستند چونان مردان از خود دفاع كنند؛ حتي مردان به تنهايي نمي‏توانستند از خود دفاع كنند و همان طور كه قبلاً بيان شد، هر فردي با كمك قبيله خود مي‏توانست از خويش دفاع بكند. پيوندهاي قبيله‏اي محكمترين پيوندها بود. مردان و زناني كه هجرت كرده بودند و در واقع از قبيله خود جدا شده و از آنها بريده بودند، هيچ گونه حامي نداشتند. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) بين مردان مهاجر و انصار پيمان اخوت بست و مشكل امنيت مردان را تا حدودي حل كرد، ولي مشكل امنيت زنان بي‏شوهر همچنان باقي ماند.
در اين ميان ازدواج با زنان بيوه تنها راه‏حل مشكل بود و پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) با اين ازدواجها اوج فداكاري خود را نسبت به پيروانش نشان داد و ثابت كرد غمخوار اصحاب است. از جمله مشكل بزرگي را كه براي عمر پيش آمده بود و ابوبكر و عثمان حاضر به حل آن نبودند، پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) حل كرد.

ازدواج با ام‏سلمه

همسر ديگر رسول‏اللّه‏(صلي الله عليه و آله و سلم) ام‏سلمه بود كه قبل از رسول اكرم نزد اباسلمه بود و براي او چهار فرزند به نامهاي سلمه، عمر، درّه و زينب به دنيا آورد. او از زناني بود كه به حبشه و مدينه هجرت كرد. پس از فوت ابي‏سلمه ابوبكر از او خواستگاري كرد، ولي وي قبول نكرد. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) عمر را فرستاد تا او را براي حضرت خواستگاري كند. ام‏سلمه گفت: من زني غيرتي هستم (نمي‏توانم همسران ديگر را تحمل كنم) داراي پسر هستم و هيچ يك از سرپرستان من در مدينه حاضر نيست [تا اجازه دهد].
عمر به رسول‏اللّه‏(صلي الله عليه و آله و سلم) خبر داد. حضرت فرمود به او بگو: راجع به غيرت (حسادت) تو دعا مي‏كنم برود. پسردار بودنت مشكلي ندارد و از آن ناحيه تأمين مي‏شوي. نبودن اوليائت اشكالي ندارد، چون هيچ كدام از چنين امري كراهت ندارند و آن را ناپسند نمي‏شمارند. ام‏سلمه به فرزندش گفت: بلند شو و مرا به ازدواج پيامبر درآور.(5)
چرا ابوبكر پيشنهاد عمر براي ازدواج با حفصه را قبول نكرد، ولي خودش به خواستگاري ام‏سلمه رفت؟ شايد ابوبكر خبر از اخلاق تند و خشن حفصه داشت، زيرا او اخلاق تندي داشت كه از پدرش به ارث برده بود و به همين جهت ابوبكر تمايل به ازدواج با او نداشت. اما ام‏سلمه زني بااخلاق و مؤدب بود كه علاوه بر داستان شنيدني هجرتش به مدينه، همين كلمات رد و بدل شده بين او و رسول خدا، اخلاقيات او را آشكار مي‏كند:

روحيات ام‏سلمه

الف ـ خودش به عيب خود اعتراف كرد و گفت: من غيرت (حسادت) دارم و نمي‏توانم زنان ديگر را تحمل كنم و رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) نيز فرمود: دعا مي‏كنم اين حالت از بين برود. اما چرا براي زنان ديگر چنين دعايي را نكرد و تنها ام‏سلمه مشمول اين دعا شد؟ شايد پيامبر به اين خاطر چنين دعايي را كرد كه ام‏سلمه عيب خود را شناخت و به فكر اصلاح آن افتاد. هر كس عيب خود را فهميد و به فكر اصلاح آن افتاد، كوشش مي‏كند و مقدمات آن را فراهم مي‏نمايد. اگر دعاي رسول‏اللّه‏(صلي الله عليه و آله و سلم) نيز ضميمه شود، آن صفت پليد از زندگي رخت برمي‏بندد، اما كسي كه هنوز معيوب بودن خود را نمي‏داند و بر عيب خود اصرار مي‏ورزد، چگونه دعاي پيامبر آن را برطرف سازد؟!
ب ـ جملات ديگري كه ام‏سلمه گفت، نشانگر اين است كه نمي‏خواست بارش بر دوش ديگران باشد و مزاحم ديگران شود، لذا بچه‏دار بودن خود را عذري مي‏دانست كه به نظر خودش مانع ازدواج بود.
اگر داستان هجرت او به مدينه ملاحظه شود، روشن مي‏شود تا چه حدي مي‏خواسته مزاحم ديگران نباشد. خود، اين واقعه را اين گونه بيان مي‏كند: «وقتي خواستيم هجرت كنيم، ابوسلمه مرا و فرزندم را بر شتري سوار كرد و افسار آن را به دست گرفت، اما طائفه من (بني‏مغيره) آمدند و زمام شتر را از او گرفتند و گفتند: تو خود مي‏تواني بروي، ولي فردي از افراد طايفه ما را اجازه نمي‏دهيم به همراه ببري. طايفه شوهرم (بني‏عبدالاسد) وقتي وضع را چنين ديدند، آمدند و بچه‏ام را به زور گرفتند و بردند و گفتند: نمي‏گذاريم فرزند ما نزد بني‏مغيره بماند. به هر حال آنان مرا منع كردند و بين من و شوهرم و فرزندم جدايي افتاد. شوهرم به مدينه رفت. هر روز صبح خارج مي‏شدم و در اَبْطَح مي‏نشستم و مي‏گريستم، و يك سال گذشت تا يكي از پسرعموهايم بر من گذشت و دلش به حالم سوخت و به قبيله‏ام گفت: چرا اين زن مسكين را رها نمي‏كنيد؟ چرا بين او، شوهرش و فرزندش جدايي افكنده‏ايد؟ آنان مرا رها كردند و گفتند: اگر خواستي، به شوهرت ملحق شو. طايفه بني عبدالاسد نيز بچه‏ام را دادند و شترم را سوار شدم و بچه‏ام را در دامنم گذاشتم. سپس به سوي مدينه خارج شدم. هيچ كس را همراه نداشتم. وقتي به تنعيم [محلّه‏اي نزديك شهر مكه] رسيدم، «عثمان بن‏ابي‏طلحه» را ديدم. گفت: كجا مي‏روي؟ گفتم: به سوي شوهرم در مدينه. گفت: كسي با تو هست؟ گفتم: نه، سوگند به خدا! غير از خدا و فرزندم كسي با من نيست. گفت: به خدا سوگند! رهايت نمي‏كنم. افسار شترم را گرفت و شتر را مي‏كشيد، تا مرا به مدينه رساند. سوگند به خدا! كريمتر از او در بين عرب نديدم. هرگاه به منزلي مي‏رسيديم، شتر را مي‏خواباند و خودش زير سايه درختي مي‏رفت، تا وقت سفر مي‏رسيد ... تا مرا به قبا رساند. گفت: شوهرت در اينجا است و سپس به سوي مكه برگشت.»(6)
روشن است كه چرا او تنها با فرزندش تصميم دارد راه طولاني چند روزه را بدون همراه بپيمايد. او دوستدار شوهر خود و علاقه‏مند اسلام است. او داراي اراده‏اي محكم و عزمي راسخ است و در عين حال نمي‏خواهد براي كسي سختي ايجاد كند. امثال اين ويژگيهاست كه او را در بين زنان ممتاز مي‏كند، تا ابوبكر براي خواستگاري او برود و در پيشگاه پيامبر آن عذرها را بياورد.
به هر حال ام‏سلمه ويژگيهاي خاصي داشت كه سزاوار بود همسر رسول‏اللّه‏(صلي الله عليه و آله و سلم) شود و در بيت نبوت وارد گردد. اگر بركاتي كه در خانه پيامبر داشته و وصايايي كه نزد او گذاشته شده، چه از ناحيه پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) و چه از سوي امام حسين(ع) و علامتهايي كه براي كشته شدن حسين نزد او گذاشته و نيز نزول آيه تطهير در بيت او و نصيحتهايي را كه به
عايشه كرده، جمع‏آوري شود، معلوم مي‏گردد او بايد به بيت نبوي راه مي‏يافت، تا همه اين بركات از او حاصل شود. علاوه بر اينكه او داراي چهار فرزند يتيم بوده كه پيامبر به عنوان رهبر امت اسلامي بايد براي تغذيه و امنيت و سرپرستي آنها فكري مي‏كرد.
او وارد خانه نبي اكرم شد، ولي علي‏رغم اينكه خود را غيور و حسود مي‏دانست، ديگران بودند كه بر او غيرت ورزيدند و او را مسخره كردند، تا آيه «يا ايها الذين امنوا لا يَسْخَر قَومٌ من قَومٍ عَسي اَنْ يكونوا خيرا منهم و لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عسي اَنْ يَكُنَّ خيرا مِّنْهُنَّ»(7) آنان را از مسخره كردن بازداشت و با اشاره گفت: ام‏سلمه از آنان بهتر است و در آخر آيه با صراحت بيشتري القاب بدي را كه براي ام‏سلمه به كار مي‏بردند، «فسوق» ناميد (بئس الاسم الفسوق بعد الايمان) تا شايد ديگر چنين القاب بدي را براي او به كار نبرند.

ازدواج با ام‏حبيبه

يكي از همسران رسول‏اللّه‏(صلي الله عليه و آله و سلم) ام‏حبيبه دختر ابوسفيان است. او همسر عبيداللّه‏ بن‏جَحش بود. هر دو در مكه مسلمان شدند و در اثر فشار مشركان و آزار و اذبت آنان با گروهي از مسلمانان به حبشه هجرت كردند. در آنجا داراي فرزندي به نام «حبيبه» شدند، كه كنيه «ام‏حبيبه» از همين فرزند گرفته شده است. در حبشه عبيداللّه‏ مسيحيت را برگزيد و نصراني شد و در همان جا از دنيا رفت. ام‏حبيبه بدون همسر در كشوري غريب باقي ماند و روحيه وي در اثر اين دو حادثه تضعيف شد:
شوهرش مسيحي شده و فوت كرده است و خود در غربت زندگي مي‏كند. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) مصلحت ديد او را به ازدواج خود درآورد تا به گونه‏اي روحيه او را تقويت كند؛ از اين‏رو به نجاشي نامه‏اي نوشت و از او خواست ام‏حبيبه را براي ايشان خواستگاري كند، و او چنين كرد. آنقدر «ام‏حبيبه» از اين خبر خوشحال شد كه تمامي النگوهاي خود را به غلامي كه اين خبر مسرّت‏بخش را به وي داد، بخشيد.(8) پيامبر با زني ازدواج كرد كه نه او را مي‏توانست ببيند و نه در شهر او بود و نه رسيدن به وي برايشان ممكن بود.

ازدواج با زينب بنت جَحْش

ايشان خواهر عبداللّه‏ جحش و دخترعمه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) است، كه از سابقان در اسلام بود. پيامبر اكرم او را به ازدواج زيد درآورد. زيد فرزند حارثه، غلامي بود كه پيامبر او را آزاد ساخت و او را به فرزندي قبول كرد. زينب مدتي نزد زيد بود، اما به خاطر اختلافهاي سليقه‏اي و قبيله‏اي و شخصيتي نتوانستند زندگي را ادامه دهند و زيد وي را طلاق داد. وقتي كه عده زينب تمام شد، پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) زيد را فرستاد، تا او را براي حضرت خواستگاري كند. زينب گفت: تصميمي نمي‏گيرم، تا خدايم فرمان دهد، و به نمازخانه خود رفت و به عبادت پرداخت، تا آيه قرآن نازل شد: «فَلَمَّا قَضَي زَيدٌ مَنْها وَطَرا زَوَّجْناكَها؛ وقتي زيد بهره خود را از او برگرفت، ما وي را به ازدواج تو درآورديم.»(9)
به همين جهت رسول‏اللّه‏(صلي الله عليه و آله و سلم) بدون اذن بر او وارد شد و وي بر ساير زنان افتخار مي‏كرد كه خداوند او را به ازدواج پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) در آورده است. در اين ازدواج پيامبر، با نان و گوشت وليمه داد.
زينب از زنان نيكوكار و بخشنده بود. به بركت او ازدواج با همسر پسرخوانده جايز شد و سنت جاهلي شكست و آيه حجاب نازل شد.(10)

توضيح آيه 37 سوره احزاب

در باره زينب و سبب ازدواج پيامبر با ايشان و زمينه‏هاي قبلي آن بحثهاي گوناگوني مطرح است كه براي رفع پاسخ به برخي پرسشها، آيه 37 سوره احزاب را توضيح مي‏دهيم:
«وَ اِذْ تَقُولُ لِلَّذي اَنْعَمَ اللّه‏ُ عَلَيْهِ وَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِ اَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللّه‏َ و تُخْفي في نَفْسِكَ مَا اللّه‏ُ مُبْدِيهِ و تَخْشَي النّاسَ وَ اللّه‏ اَحَقُّ اَنْ تَخْشاهُ فَلَمّا قَضي زِيدٌ مِنْها وَطَرا زَوَّجْناكها لِكَيْ لا يكونُ عَلَي المؤمنينَ حَرَجٌ في اَزواجِ اَدْعِيائِهِم اِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرا و كانَ اَمر اللّه‏ مفعولاً؛ و ياد آور هنگامي كه مي‏گويي به آن كس كه خدا به او نعمت داده است و تو به او نعمت داده‏اي، همسرت را براي خودت نگه دار و از خدا بترس. و در نفس خود چيزي را مخفي مي‏كني كه خداوند ظاهركننده آن است و از مردم مي‏ترسي، در حالي كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي. هنگامي كه زيد خواسته و آرزويش را برآورد، ما همسرش را به ازدواج تو درآورديم، تا براي مؤمنان ازدواج با همسران فرزندخوانده‏هايشان سختي نداشته باشد، وقتي كه آنان به كاميابي خود پايان دادند و امر و فرمان خدا انجام شده است.»

نكته‏هايي كه از اين آيه استفاده مي‏شود:

1ـ ازدواج بين پيامبر و زينب را خداوند برقرار كرده و تصميم خداوند بر آن بود.
2ـ هدف از اين ازدواج شكستن رسم غلط حرمت ازدواج با همسر فرزندخوانده، پس از طلاق بود.
3ـ پيامبر از مسأله‏اي خوف داشت كه خداوند به او مي‏گويد: ترسي ندارد و بايد فرمان و خواست خدا مبني بر ازدواج با زينب صورت پذيرد.
4ـ زيد كاميابي خود از زينب را به پايان رسانده و ديگر نمي‏خواست از او كامياب شود.
5ـ پيامبر چيزي را در درون خود مخفي مي‏كرد كه خداوند خواستار علني شدن آن است.

خرافه‏هاي اسرائيلي در تفسير آيه

پيامبر چه چيز را مخفي مي‏كرد؟ افسانه‏گويان و داستان‏سرايان، اموري را گفته‏اند كه از صدر و ذيل آيه، بطلان آن به طور كامل روشن مي‏شود. مثلاً گفته‏اند: هنگامي كه نزاع خود را پيش پيامبر آوردند يا هنگامي كه پيامبر به طرف خانه زيد رفت و از سوراخ در نگاه كرد، چشمش به زينب افتاد و محبت او در دل پيامبر جاي باز كرد! و ايشان مي‏خواست به نحوي زيد او را طلاق دهد، تا پيامبر با او ازدواج كند! ولي اين حرف با دلايلي از آيه و غير آيه مردود است؛
اولاً: پيامبر معصوم است و نگاه كردن از سوراخ در خانه و امثال آن حرام است، كه از پيامبر سر نمي‏زند.
ثانيا: بر فرض محال كه پيامبر معصوم نباشد، اين گونه امور خلاف اخلاق است. كارهاي ضد اخلاقي از انسانهاي عادي صادر نمي‏شود، تا چه رسد به پيامبر اكرم!
ثالثا: آيه تصريح دارد خداوند اين ازدواج را ترتيب داده است. اگر شخصي گناهي شرعي و يا امري خلاف اخلاق انجام دهد، خداوند او را طرد مي‏كند، نه اينكه خودش ازدواج را بر پا كند.
رابعا: آيه تصريح دارد زيد، كاميابي خود را از زينب تمام كرده بود، نه اينكه به خاطر پيامبر ـ با اينكه همسرش را دوست مي‏داشت ـ وي را طلاق داده باشد.
خامسا: از لحاظ تاريخي روشن است زينب دخترعمه پيامبر بود و خودش پيشنهاد ازدواج به پيامبر اكرم را داده بود. اگر زيبايي و جمال و اين گونه امور مطرح بود، هنگامي كه او دختر بود، پيامبر مي‏توانست با او ازدواج كند.
اساسا زينب مي‏خواست همسر پيامبر باشد، ولي پيامبر اكرم مي‏خواست او را به ازدواج زيد درآورد و زينب مخالفت كرد، تا آيه نازل شد: «هيچ مؤمني را نرسد كه وقتي خدا و رسول خدا حكمي كردند، آنان خودشان اختياردار باشند.» در آن هنگام بود كه زينب به ازدواج با زيد تن داد. بنابراين اگر پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) زينب را به جهت زيبايي و امثال آن مي‏خواست و اين مسأله بود كه مخفي مي‏كرد، روشن است كه قبل از ازدواج وي با زيد و در زماني كه زينب دختر جواني بود، پيامبر مي‏توانست با وي ازدواج كند.
سادسا آيه اصرار دارد ازدواج پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) براي سنت‏شكني است، نه به جهت زيبايي و مسايل شخصي. در نتيجه اين ازدواج به خاطر مصالحي كه خدا مي‏خواست و يكي را بيان كرده است، انجام شد و چيزي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) مخفي مي‏كرد، شايد اين بود كه خداوند قبلاً او را از اين مسأله باخبر ساخته بود كه زينب جزء همسرانش خواهد بود و چون پيامبر ديد زينب همسر پسرخوانده‏اش است، از اين مسأله بيم داشت و مي‏خواست زيد وي را طلاق ندهد تا زمينه ازدواج پيامبر فراهم نشود، ولي خداوند مي‏خواست اين امر محقق شود. آخرين جواب در باره اين ازدواج و شبهات آن، اين است كه در سوره احزاب هم داستان زينب و زيد را مطرح كرده ـ كه بيشترين خرافات را داستان‏سرايان در ذيل همين آيات بيان كرده‏اند ـ و هم بهترين آيات مربوط به پيامبر را نازل كرده است، از جمله «اِنّ اللّه‏ وَ ملائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبيِّ يا ايّها الّذين آمَنوُا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّموا تَسْليما؛ همانا خدا و فرشتگان بر پيامبر درود مي‏فرستند. شما نيز اي ايمان‏آورندگان! بر او درود بفرستيد و بر او به نحوي خاص سلام كنيد.»(11) همچنين در همين سوره است: «لَقد كَانَ لكُم في رَسولِ اللّه‏ِ اَسْوَةٌ حَسَنَةٌ،(12) به تحقيق براي شما در (سيره و عمل) رسول اللّه‏ اسوه و سرمشق نيكويي است.» آنان كه خرافه‏هاي اسرائيلي را ذيل برخي آيات اين سوره مطرح مي‏كنند، آيا فكر نمي‏كنند آن خرافه‏ها با اسوه بودن پيامبر و با درود خدا و فرشتگان سازگار نيست؟! پيداست همه اينها خيالاتي است كه دشمنان پروريده‏اند و دوستان با جهالت تمام در برخي كتابهاي تفسيري آورده‏اند، در صورتي كه قراين موجود در خود آيات و در كل سوره اين افسانه‏ها را رد مي‏كند.

ازدواج با جويريه

در غزوه بني‏المصطلق، جويريه دختر حارث (رييس قبيله بني‏المصطلق) همراه با عده‏اي از زنان و مردان اسير شد. در تقسيم غنايم، جويريه، سهم ثابت بن‏قيس شد. جويريه با مولاي خود عقد كتابت نوشت؛ يعني جويريه در قبال پرداخت مقدار معيني از پول آزاد شود. جويريه براي تهيه پول نزد پيامبر آمد و گفت: من جويريه دختر حارث رييس قبيله بني‏المصطلق هستم. بلاها و مصايبي كه به من رسيده، بر شما مخفي نيست. من عقد مكاتبه براي آزادي خود نوشته‏ام. سپس سر خود را از خجالت پايين انداخت و بغض گلويش را گرفت و با صدايي حزين گفت: مرا براي تهيه پول ياري كن!
پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: يا بهتر و بالاتر از كمك براي تهيه پول؟ سپس پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) ادامه داد: آيا حاضري آن مقداري را كه با ارباب خود مكاتبه كرده‏اي، بپردازم و تو را به ازدواج خود درآورم؟ جويريه گفت: بله، حاضرم. و رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) چنين كرد. وقتي خبر به مسلمانان رسيد، گفتند: پيامبر داماد اين قبيله شد. پس ما خويشان رسول اللّه‏ را به اسارت نزد خود گرفته‏ايم. عجب كار بدي است. فورا هر چه اسير از قبيله بني‏المصطلق نزد آنان بود، آزاد كردند و به اين ترتيب حدود صد اسير آزاد شدند.(13)
زني بابركت‏تر از جويريه براي قبيله خود سراغ داريد؟! بنابراين همان گونه كه روشن شد ازدواج پيامبر با جويريه، آزادي اسراي بني‏المصطلق و سپس مسلمان شدن آن قبيله را به همراه داشت. شايان ذكر است جويريه قبل از پيامبر، همسر پسرعموي خود (ابن‏ذي‏الشفر) بود. او از رسول اللّه‏ صاحب فرزند نشد.(14)

ازدواج با صفيه

يكي ديگر از همسران پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) صفيه دختر حيي بن‏اخطب بود، كه در غزوه خيبر به اسارت مسلمانان در آمد. پس از فتح خيبر بلال، صفيه و دخترعمويش را به اسارت گرفت و آنان را نزد پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) آورد. در مسير آنان را از كنار كشته‏شدگان يهود عبور داد. دخترعموي صفيه همين كه كشته‏ها را ديد، بر سر و صورت خود زد و خاك بر سر خود ريخت، ولي صفيه آرامش و وقار خويش را حفظ كرد. وقتي نزد پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) رسيدند، حضرت به بلال فرمود: مگر رحمت و عطوفت از دلت رخت بربسته است؟! چرا آنان را از كنار كشته‏شدگان عبور دادي؟!
سپس حضرت دخترعموي صفيه را ديد كه شور و شيون سر داده و خاك بر سر ريخته است؛ از اين‏رو فرمود: اين شيطان را از من دور كنيد.
در اين لحظه چشم حضرت به صورت كبودشده صفيه افتاد و پرسيد: چرا صورتت كبود شده است؟ صفيه جواب داد: شبي در خواب ديدم كه ماه در دامان من واقع شده است. صبحگاهان خواب خود را براي شوهرم (كنانة بن‏ابي‏حقيق) بيان كردم. او سيلي محكمي به صورتم زد و گفت: مثل اينكه آرزوي محمد را در دل مي‏پروري؟!
پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) به پاس جبران ضربه‏اي كه او خورده بود، فرمود: اگر اسلام را قبول كني، تو را به همسري خود برمي‏گزينم و اگر بر يهوديت باقي باشي، تو را آزاد مي‏كنم، تا نزد قبيله‏ات برگردي.
صفيه جواب داد: قبل از اينكه مرا به اسلام دعوت كني، ايمان آورده‏ام و ماندن نزد رسول خدا برايم ارزشمندتر است.(15)
در صفحات آينده عشق وافر صفيه به پيامبر اكرم و گريه بي‏تابانه وي هنگام فوت آن حضرت و دعاي سوزناك او را ـ كه از صميم دل از خدا مي‏خواست دردهاي پيامبر را به جان او بياندازد و او به جاي پيامبر در بستر مرگ قرار گيرد ـ بيان خواهيم كرد.
زن فداكاري كه پيش از رسيدن لشكر اسلام به سرزمينشان ايمان مي‏آورد و دلش به عشق اسلام مي‏تپد، به طوري كه در آن راه سيلي مي‏خورد، سزاوار مرد ديگري غير از پيامبر نيست. خانمي كه با بزرگواري از كنار كشتگان طايفه خود عبور مي‏كند و اگر چه دلش آتش مي‏گيرد، ولي فرياد برنمي‏آورد و خطايي مرتكب نمي‏شود، سزاوار اين است كه در زمره همسران رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) باشد.
علت ازدواج پيامبر با صفيه، علاوه بر تمامي ثمرات عمومي كه ازدواجهاي پيامبر داشت ـ نظير ايجاد دوستي بين يهوديان و مسلمانان، تشويق و ترغيب يهوديان به پذيرش اسلام، رضايت دادن مسلمانان به اينكه اهل خيبر در آنجا بمانند و كشاورزي خيبر را به عهده بگيرند ـ داراي نكته ديگري نيز بود كه به آن مي‏پردازيم:
صفيه دختر رييس قبيله است و او نبايد مانند ساير زنان به اسارت رود و در خانه هر كسي وارد شود، بلكه بايد شخصيت اجتماعي او لحاظ و حفظ شود.
در احاديث اسلامي داريم كه «للامام صفو المال؛ برگزيده مال، سهم امام است». در توضيح، امور و اشياي كم‏نظير و غير قابل تقسيم و گرانبها را ذكر مي‏كنند.(16) بانويي همچون صفيه كه از رؤيا و خوابش روشن مي‏شود از قبل عشق اسلام را در سر داشته و در همان خيبر ـ در كنار كشته‏هاي پدر و اقوامش ـ مسلمان شده(17) و حتي با عبور از كنار آنان ـ اگر چه قلبش حزين شده ـ ولي فرياد و فغان راه نينداخته و وقتي پيامبر او را مخير بين ماندن در خيبر يا اسلام آوردن و همسر پيامبر شدن مي‏كند، دومي را انتخاب كرده است(18)، اين چنين زني سزاوار نيست در خانه هر فردي قرار بگيرد؛ خصوصا كه برخي مسلمانان، ضعيف‏الايمان يا منافق بودند و صفيه نمي‏توانست در آنجا اخلاق اسلامي را فرا گيرد.

محبتهاي متقابل پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) و صفيه

در يكي از سفرهاي حج كه همسران پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) همراه وي بودند، شخصي شترهاي زنان پيامبر را با سرعت مي‏راند ... در بين راه شتر صفيه به زانو درآمد و از راه رفتن ايستاد. او شروع به گريه كرد. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) وقتي شنيد، آمد و با دست اشكهاي او را پاك كرد. گريه صفيه شدت يافت و حضرت ايشان را دلداري داد، تا او آرام شود، ولي بيشتر گريه مي‏كرد. حضرت او را از گريه كردن بازداشت و به مردم دستور داد همان جا فرود آيند، در حالي كه تصميم به فرود آمدن در آن مكان را نداشت. صفيه مي‏گويد: آن روز سهم من بود و پيامبر مي‏بايست پيش من باشد. وقتي كه خيمه رسول اكرم بر پا شد، ترسيدم كه در درونم كمي از او ناراحت باشم. پيش عايشه رفتم و گفت: مي‏داني كه من روز و سهم خودم از پيامبر را به هيچ قيمتي نمي‏فروشم، ولي اكنون روزم را به تو مي‏بخشم، تا رسول اللّه‏ را از من راضي كني. او قبول كرد و روسري پوشيد كه آن را زعفراني كرده بود. بر آن آب پاشيد تا بوي خوش آن بيشتر شود و لباسهايش را پوشيد و پيش رسول خدا رفت. پرده خيمه را بالا زد. رسول اكرم فرمود: اي عايشه! چه شده است؟ امروز سهم تو نيست. عايشه جواب داد: ذلك فضل اللّه‏ يؤتيه من يشاء؛ اين بخشش خداست. به هر كه خواست، مي‏دهد.
وقتي صبحگاهان شد، پيامبر به زينب بنت‏جحش گفت: اي زينب! آيا خواهرت صفيه را بر شترت ميهمان مي‏كني؟ زينب با تعجب گفت: من زن يهودي تو را ميهمان كنم؟! پيامبر اكرم با شنيدن اين سخن غضبناك شد و با او قهر كرد، و تا مكه و در ايام مني و در بازگشت تا مدينه و ماههاي محرم و صفر با او اصلاً حرف نزد و سهمي هم براي او قرار نداد. زينب كم كم مأيوس شد و فكر كرد پيامبر براي هميشه او را رها كرده است، ولي در ماه ربيع‏الاول پيامبر بر او وارد شد و با دست خويش خانه را مرتب كرد. زينب مي‏گويد: از خوشحالي نمي‏دانستم چه انجام دهم. به هر حال پيامبر از او راضي شد.(19)

نكته‏هاي اخلاقي ـ اجتماعي

1) در سفر و حضر زنان پيامبر سهم مشخصي داشته و عدالت در بين آنان رعايت مي‏شد.
2) پيامبر با همه مشكلات و گرفتاريهايي كه يك رهبر ديني، سياسي داشت و علاوه بر آن مشكلات سفرهاي آن روز، باز از كوچكترين امور غفلت نمي‏كرد و براي دلداري صفيه شخصا اقدام نمود و با پاك كردن اشك چشم و صحبت كردن با او و يك شب رحل اقامت گزيدن به خاطر او مهرباني زايدالوصف خود را نشان داد.
3) اين همسران پيامبر بودند كه مي‏خواستند پيش پيامبر باشند و آن را به هيچ قيمتي معامله نمي‏كردند.
4) صفيه ادب را در حضور پيامبر بسيار رعايت مي‏كرد و وقتي كمي از پيامبر دلگير بود يا فكر مي‏كرد پيامبر از او دلگير است، سهم خود را به عايشه مي‏دهد، به اين شرط كه عايشه پيامبر را از صفيه راضي كند.
5) زنان پيامبر حق داشتند نوبت خود را به يكديگر ببخشند.
6ـ پيامبر با ادب تمام از زينب مي‏خواهد صفيه را بر شتر خود سوار كند و صفيه را خواهر او قلمداد مي‏كند.
7ـ زينب به خاطر اموري از صفيه عصباني است، كه عبارتند از: غيرت زنانه كه معمولاً همسران يك مرد نسبت به يكديگر دارند؛ ملاطفتهاي نبي اكرم به صفيه كه غيرت زينب را بيشتر تحريك كرده و او را به اهانت باز داشته است؛ صفيه با اينكه ديرتر از ديگران به بيت پيامبر راه يافته، ولي ادب و اخلاق او براي وي جايگاه خاصي باز كرده، آن چنان كه زينب را به عكس‏العمل وا مي‏دارد.
8ـ با اينكه صفيه در همان لحظه اول اسارت، مسلمان شد و پيامبر را برگزيد، ولي با اين حال عصبانيت زينب باعث مي‏شود او را يهودي بنامد و موجب ناراحتي پيامبر، زينب و محروميت خود بشود.
9ـ پيامبر اكرم با تكلم نكردن با زينب و قهر كردن از او، وي را متوجه اشتباه خود ساخت و درسي به او داد تا وي و ديگران بدانند نبايد با آبروي مردم بازي كرد و با زبان، اسباب آزار و اذيت آنان را فراهم ساخت.
10ـ با اينكه پيامبر از زينب آزرده‏خاطر شد، ولي كلام نابهنجار يا خشم‏آلودي نفرمود و تنها با سكوت و قطع مراوده به تربيت او پرداخت، و اين يكي از راههاي موفق در تربيت بدگويان است.
11ـ پس از گذشت مدتي و ادب شدن زينب پيامبر شخصا به خانه او رفت و خانه را مرتب كرد، نه اينكه منتظر باشد كساني واسطه شوند و آنان را آشتي دهند و يا اينكه بخواهد با كبر و غرور از ادامه زندگي، خودداري كند و به خاطر داشتن همسران متعدد يكي را رها سازد.

صفيه و خاطره‏اي از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم)

«تا حال شخصي را نيكوسيرت‏تر از رسول اللّه‏ نيافته‏ام. شبي مرا پشت سر خود روي شترش سوار كرده بود. داشتم كسل و خسته مي‏شدم. رسول اللّه‏ با دستش مرا گرفت، تا نيفتم و آسيبي نبينم و گفت: مقداري صبر كن، تحمل كن، كم كم مي‏رسيم، اي دختر حيَّي! و گفت، اي صفيه! من از رفتارم با تو عذرخواهي مي‏كنم.»(20)

نكته‏ها:

1ـ رسول اكرم حتي بعد از فتح خيبر و به دست آوردن غنايم زياد، باز براي خود مركبي جدا و براي همسرش مركبي ديگر قرار نمي‏دهد و او را بر مركب خود سوار مي‏كند و از افتادن او جلوگيري مي‏كند.
2ـ در وقت جنگ به حكم وظيفه شرعي و رفع فساد، با مفسدهاي خيبر مي‏جنگد و آنان را قلع و قمع مي‏كند، ولي در حيطه اخلاق از زنش عذرخواهي و بيان مي‏كند: اين قلع و قمع به خاطر حرفها و كارهاي خود آنان بود.
3ـ صفيه انسان جهان‏ديده‏اي است. او دختر رييس قبيله است و قبلاً يهودي بوده و از تعاليم آنان آگاه است. پيامبر اكرم از بين‏برنده قوم او بود، ولي با اين حال او را داراي نيكوترين اخلاق مي‏داند.

ماريه قبطيه

ماريه و خواهرش شيرين را ـ مقوقس مصري ـ حاكم اسكندريه و مصر ـ با اشيايي ديگر در سال هفتم هجرت به عنوان هديه براي پيامبر فرستاد. آنها در سال هشتم به مدينه رسيدند. اين دو خواهر قبل از رسيدن به مدينه مسلمان شدند. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) ماريه را براي خود گرفت و شيرين را به حسان بن‏ثابت داد.(21)
پيامبر اكرم از ماريه داراي فرزندي به نام ابراهيم شد كه در ذي‏الحجه سال هشتم متولد شد و پس از شانزده يا هيجده ماه وفات يافت. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) ماريه را به همسري نگرفت. او به عنوان كنيز در بيت رسول اللّه‏ بود، ولي پيامبر او را زياد دوست مي‏داشت. از طرفي پيامبر اكرم غير از حضرت خديجه، از هيچ يك از همسرانش داراي فرزند نشد. تنها از ماريه فرزنددار شد و او نيز در زمان رسول اكرم ـ تنها چند ماه قبل از وفات پيامبر ـ از دنيا رفت.(22)

عجايب زندگي انبيا

يكي از عجايب زندگي پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) اين بود كه وي از خديجه هفت فرزند داشت كه عبارت بودند از: زينب، ام‏كلثوم، فاطمه، رقيه، قاسم، طاهر و طيب.(23) ولي از ساير زنان ـ با اينكه از شوهرهاي قبلي فرزند داشتند و مي‏توانستند دوباره بچه‏دار شوند، رسول اللّه‏ از آنان بچه‏دار نشد.
پيامبر از اول تا آخر عمر از نظر مزاجي سالم بود و زنان پيامبر نيز سالم بودند، چون از شوهر يا شوهرهاي قبلي صاحب فرزند شدند، ولي خداوند نخواست آنان از پيامبر صاحب فرزند شوند؛ همان طور كه در مورد پيامبران قبلي نوع ديگري را خواسته بود؛ مثلاً حضرت ابراهيم در دوران پيري و كهولت سن از زني پير و نازا بچه‏دار مي‏شود؛ زكريا نيز همين طور. در قرآن به هر دو واقعه اشاره شده است. «قالت يا ويلتا ءَأَلِدُ و انا عجوزٌ و هذا بَعْليِ شيخا ان هذا لَشَيْ‏ء عجيب(24)؛ همسر ابراهيم گفت: اي واي! آيا من مي‏زايم در حالي كه پيرزني عاجزم و اين شوهر من است كه پير است. واقعا اين خبر عجيبي است.»
«قال رَبِّ اَنّي يَكونُ لي غُلامٌ و كانَتِ امْرَأَتي عاقِرا و قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الكِبر عِتِيَّا؛(25) و زكريا گفت: اي پروردگار من! چطور من پسردار مي‏شوم در حالي كه همسرم نازا بوده و من به پيري مفرط دچار شده‏ام؟!»
و پيامبر ديگري بدون پدر به وجود مي‏آيد و در گهواره سخن مي‏گويد، و پيامبر ديگري را دشمنش نگهداري و محافظت مي‏كند. بودن ماريه در بيت رسالت علاوه بر برخي ثمرات عمومي كه قبلاً ذكر شد، براي نشان دادن امور ذيل نيز بوده است:
1ـ شخصيت دادن به ماريه و با او معامله زن حرّ و آزاده كردن، با اينكه به عنوان كنيزي فرستاده شده بود.
2ـ ثابت شدن صحت مزاجي پيامبر
3ـ فرزنددار شدن از پيامبر قابليت خاصي را مي‏طلبد كه در هيچ يك از زنان متعدد پيامبر در مدينه يافت نمي‏شد.
4ـ امتحان زنان پيامبر كه چگونه با ماريه و فرزند او برخورد مي‏كنند.

چكيده بحث

رمز تعدد همسران پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) با توجه به عوامل محيطي و جغرافيايي و اجتماعي روشن شد و معلوم گشت در آن وضع كه زنان سرپناه نداشته و موجود مزاحم و بي‏ثمري تلقي مي‏شدند، ازدواج با زنان متعدد نه تنها بد نبود و از ديد شهواني مورد نظر قرار نمي‏گرفت، بلكه نوعي شخصيت دادن به زن و رعايت او بود.
و نيز روشن شد ازدواج مي‏توانست پيوندهاي قبيله‏اي را مستحكم كند و از كينه‏توزيها بكاهد و مشكلات اقتصادي افراد را برطرف كند. مسؤول جامعه در مدينه بايد فكري به حال بيوه‏زنان فقيري كه از فاميل و قبيله خود دور بودند بكند، به طوري كه آبرو و شخصيت و روحيه آنان حفظ شود و احساس حقارت نكنند و لازم نباشد مانند مردان فقيري كه در صُفه جاي مي‏گرفتند، آن جا بروند. علاوه بر اين ازدواج پيامبر اكرم با هر يك از همسرانش، اثراتي داشت.
يادآوري: تا اينجا همسران معروف پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) معرفي شدند، ولي حضرت همسران ديگري نيز داشته كه برخي در زمان خود او وفات يافته‏اند و برخي را پيامبر قبل از مراسم عروسي رها كرده است، كه چون در اين بحث حايز اهميت نبودند، از ذكر آنها خودداري شد. در ادامه به مناسبت، از برخي آنان ذكري به ميان مي‏آيد.

پي نوشت :

1 ـ نقش عايشه در اسلام، مرتضي عسكري، ج1، ص86.
2 ـ همان، ص187.
3 ـ همان، ص158.
4 ـ همان، ص67؛ كنزالعمال، ج13، ص697.
5 ـ نقش عايشه در اسلام، ص329 و 330.
6 ـ همان.
7 ـ سوره حجرات، آيه 11.
8 ـ نقش عايشه در اسلام، ص303.
9 ـ سوره احزاب (33)، آيه 37.
10 ـ اسدالغابه، ج7، ص126.
11 ـ احزاب (33)، آيه 56.
12 ـ همان، آيه 21.
13 ـ اسدالغابه، ج7؛ كامل ابن‏اثير، ج1، ص578.
14 ـ كامل ابن‏اثير، ج1، ص578 و 579.
15 ـ طبقات ابن‏سعد، ج8، ص120.
16 ـ وسائل الشيعه، ج6، ص365.
17 ـ طبقات ابن‏سعد، ج8، ص120.
18 ـ همان.
19 ـ مسند احمد حنبل، ج6، ص337 ـ 338؛ اسدالغابه، ج7، ص169.
20 ـ كنزالعمال، ج13، ص637، حديث 37609.
21 ـ الكامل في التاريخ، ج1، ص601؛ اسدالغابه، ج7، ص253.
22 ـ دهخدا، ج1، ص237.
23 ـ اسدالغابه، ج7، ص82؛ الكامل في التاريخ، ج1، ص665.
24 ـ هود (11)، آيه 72.
25 ـ مريم (19)، آيه 8.

 
امتیاز دهی
 
 

نسخه قابل چاپ


تعداد بازديد اين صفحه: 14999
Guest (PortalGuest)

دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (شعبه اصفهان)
مجری سایت : شرکت سیگما