منبع: پاسخگویی دینی -مرکز ملی پاسخگویی به سئوالات دینی(www.askdin.com)
مقدمه
هدف دین رساندن انسان به کمال است و کمال آدمی در گرو تزکیة نفس و آراستگی به اخلاق نیکوست. نبی مکرم اسلام و نیز امامان معصوم علیهم السلام گذشته از اینکه به تحکیم اعتقادات و تبیین شریعت میپرداختند، تزکیة نفوس و اصلاح اخلاقی جامعه اسلامی را نیز رسالت خود دانسته و در این راه میکوشیدند.
از آن رو که در جامعة اسلامی توسعة اخلاق و نشر فضایل اخلاقی ضرورت دارد و با وجود حکومت اسلامی این ضرورت دو چندان میشود، بررسی سیرة اهل بیت در توسعة اخلاق نقشة راهی است تا حرکت به سوی جامعة آرمانی اسلام را نشان داده و هموار سازد.
برای مطالعة سیره عملى معصومینعلیهم السلام در باب توسعة اخلاق میتوان حکومت نبوى، علوى و دوره کوتاه حکومت امام حسن مجتبىعلیه السلام و ولایت عهدى امام رضاعلیه السلام را بررسى نمود. زیرا این بزرگان شرایط اجتماعی زعامت و حکومت را پیدا کردند و کوشیدند تا الگو و نمونهاى از حکومت اسلامى را ارائه دهند و چه بسا در همین راستا مطالعة آیات و روایاتی که از حکومت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سخن میگویند نیز راهنما باشد.
در این مقاله به بررسی سیرة نبوی و علوی در اخلاق گستری میپردازیم. اخلاق گسترى در سیره نبوى و علوى تمام حوزههاى اخلاق را فراگرفته و شامل برخى از موضوعات اخلاق کاربردى (Applied Ethics) که در آن زمان موضوعیت داشته مثل اخلاق شهروندى، اخلاق حکمرانى و کارگزارى، اخلاق جنگ و اخلاق محیط زیست مىشود. اما علت گزینش سیره نبوی و علوی این است که تفاوتهای اجتماعی و سیاسی این دو دوران موجب شد که لایههای نهفته توسعة اخلاق در سیرة نبوی، در سیرة علوی شکوفا و کشف شود. بنابراین مطالعة هر یک از این سیرهها به طور جدا گانه ناقص خواهد بود. نه مطالعة سیرة اخلاق گسترانة نبوی به تنهایی همة ابعاد و ظرفیتهای خود را نشان میدهد و نه بررسی سیره علوی به تنهایی مبانی و ریشههای خود را نمایان میسازد.
بنابراین در سیره حکمرانى پیامبرصلى الله علیه وآله و حضرت علىعلیه السلام نمونة نسبتاً کاملى از مدل توسعة اخلاق بازشناسی میشد که بررسى آنها در بازسازى مدلى براى توسعه اخلاق در حکومت اسلامى بسیار کارآمد و گرهگشاست.
توسعه اخلاق در سیره نبوىصلى الله علیه وآله
پیامبراعظمصلى الله علیه وآله برترین انسان و کاملترین فرزندان آدم در برخوردارى از فضایل و مکارم اخلاقى است. او با تمام وجود و شخصیتش فضایل و مکارم اخلاقى را تعریف مىکرد و هنگامى که به عنوان حاکم در رأس حکومت اسلامى قرار گرفت تمام زندگىاش اخلاق گسترى بود. اما اگر بخواهیم سیره ایشان را بررسى کنیم، مواردى به طور خاص قابل بیان است.
1.توسعه اخلاق بلندترین چشمانداز حکومت پیامبر
یکى از راهکارهاى تربیتى پیامبر در راستاى اخلاق گسترى این بود که رسالت عظیم خود را معطوف به توسعه و تتمیم مکارم اخلاق معرفى مىکرد. کلام معروف آن حضرت که فرمودند: «انما بعثتُ لاُتَمِّم مکارمَ الاخلاق»[1] یا «انّما بعثت لاتمّم حسن الاخلاق»[2]، بزرگترین روش براى تثبیت و تحکیم شأن و جایگاه اخلاق در شاکله شخصیتى مومنان و جامعه تحت فرمان اوست.
این فرمایش پیامبر مثل این است که یک رئیس جمهور بگوید همه اهداف و برنامههاى من در راستاى تکمیل و تعالى فضایل و مکارم اخلاقى است و در این راستا عمل کند. در واقع اولین شعار دولت نبوى شعار توسعه اخلاق بود. و تمام برنامهها، تصمیمات و سیاستگذارىهاى او در راستاى توسعه اخلاق به عنوان برترین هدف اسلام و رسالت پیامبر صورت گرفته و معنى پیدا مىکرد. و لذا بلندترین چشم انداز حکومت و رسالت پیامبر در این حدیث بیان گردیده است.
2.تعادل فردگرایى و جمعگرایى در سیاستگذارى اخلاقگسترى
فرموده بالا از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله از این جهت که تتمیم مکارم اخلاق در فرد یا جامعه را منظور دارد، مطلق است و لذا شامل هر دو مىشود. این دو در گرو یکدیگرند و برنامه توسعه اخلاق باید فرد و جامعه را هم زمان در نظر داشته باشد، زیرا اگر روى اخلاقى شدن افراد به تنهایى کار شود و ارزشهای اخلاقی در عرصة جامعه ترویج نشود و ساختارهاى اجتماعى بر شالوده اخلاق اصلاح نگردد، اخلاقى شدن افراد یعنى گسست آنها از نظام اجتماعى و این برنامهاى است که قطعاً با شکست مواجه خواهد شد.
از سوى دیگر تلاش براى بازسازى ساختارها و نظام اجتماعى برپایه ارزشهاى اخلاقى بدون کوشش در جهت تربیت اخلاقى افراد جامعه آب در هاون کوبیدن و بنایى پوشالین بر افراشتن است. چرا که تا اندیشهها و ارادههاى افراد جامعه با ارزشهای اخلاقی پرورش پیدا نکند نظامها و ساختارهاى اجتماعى نمىتوانند سامان اخلاقی بپذیرند. در فرهنگى که ارزشهاى اخلاقى روزبه روز برجستهتر شده و مورد توجه و اهتمام قرار مىگیرند مىتوان روزبه روز تحولات نظام اجتماعى را در راستاى توسعه و تثبیت ارزشهاى اخلاقىمدیریت کرد.
پیامبراعظمصلى الله علیه وآله در مرحلة نخست خودشان خلوتها و برنامههای اساسی برای خود سازی داشتند و این سیرهای بود که پیش از بعثت به صورت تحنث در حرا[3] داشتند و پس از آن نیز به طور مستمر در برنامة مشخص شب زندهداری و نماز شب آن را ادامه دادند[4] در بعد اجتماعی نیز نهاد مسجد را به عنوان مهمترین ساختار در جامعه اسلامی بنیان نهادند که هم کارکردهای علمی و آموزش داشت و هم کارکردهای سیاسی و اجتماعی.[5]
پیامبر با این سیرة جامع به مردم نیز توصیه میکردند که در تنهایی و میان جمع ارزشهای اخلاقی در خود تقویت کنند. هم مراقب خود باشند[6] و هم به گرهگشایی از کار خلق بکوشند و از اهتمام به امور مسلمین غافل نشوند.[7]
3.ارائه الگوى کامل اخلاق
پیامبراکرمصلى الله علیه وآله اسوه حسنهاى بود که با خلق عظیم و بىنظیرش در رأس حکومت قرار داشت و همواره در معرض مشاهده مردم بود. این مثل که «الناس على دین ملوکهم» مصادیق حقیقى بسیارى دارد و بر گستره وسیعى از مردمان صدق مىکند. وقتى مرد ببینند که حاکمشان با ایمان، پرهیزکارانه، زاهدانه و پاک زندگى مىکند و شجاع و مهربان و پرتلاش و سخاوتمند و برخوردار از همه فضایل اخلاقى است، به تکتک این ارزشها ایمان مىآورند و براى برخوردارى از آنها تلاش مىکنند. براى نمونه زهد نبى مکرمصلى الله علیه وآله بسیار چشم گیر و گسترده بود. پیامبرصلى الله علیه وآله زهد را نه تنها براى خود بلکه دربارة نزدیکان و عزیزان خود نیز مىخواست و همین زهد در ماجراى معروف پرده خانه حضرت زهرا و برخورد پیامبر با همسرانش که در قرآن بیان شده[8] شواهد گویایى هستند.
4.معرفى الگوهاى برجسته اخلاقى
پیامبر همواره کارهاى خوب را ستایش کرده و افراد شایسته را مورد تکریم قرار مىداد و آنها را به عنوان الگوهاى اخلاقى معرفى مىکرد تا ارزشهاى اخلاقى شناخته شده و در نظرها بزرگ و گرانبها شوند و مردم نمونههایى را زنده و حاضر ملاحظه کنند. آنجا که پیامبر به دست کارگر بوسه مىزند یا اخلاص و شجاعت ابوذر را مىستاید و یا پاکى و خلوص عمار را تجلیل مىکند. و از همه برتر حضرت علىعلیه السلام که بارها و بارها از جهت اخلاص، شجاعت، جود و بخشش، تقوا و پاکى و فضایل عقلانى به مردم معرفى شد. و سرانجام به جهت برخوردارى از همین فضایل به عنوان جانشین رسول اللهصلى الله علیه وآله برگزیده شد و تداوم حکومت اسلامى و قدرت در حوزه عمومى جامعه اسلامى به او سپرده شد.
در جامعهای که ارزشهای جاهلی حاکم است هنرمندان هرزهای که اشعار ناروا میگفتند یا زنان بیبند و بار و یا زورمندان زشت خویی که هماوردیها برتری خود را نشان میداند بدون ملاحظة معیارهای اخلاقی ستاره میشدند و نام آوازهای در جامعه پیدا میکردند و میکنند. اما در سیرة نبوی تمام اینها کنار گذاشته شد و ارزشهای معنوی و اخلاقی معیار برتری افراد قلمداد گردید. همانطور که قرآن میفرماید: «إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکمْ» (حجرات/ 13)
5.اخلاق بندگی اولین مادة در شرح وظایف کارگزاران
اگر انسان رابطه خود را با خداوند اصلاح کند، مىتواند روابط خویش را با مردم نیز سامان دهد. پایبندى به اصول و ارزشهاى اخلاقى بندگى مستحکمترین بنیاد ارزشهاى اخلاق بندگى نسبت به سایر حوزههاى اخلاق اولویت و ارجحیت دارد، به این ترتیب که آراستگى به هنجارها و فضایل اخلاقى در رابطه با حق تعالى ضامن پایبندى به ارزشها و مکارم اخلاقى در رابطه با بندگان اوست.
کسى که اصل اساسى تقوا را در رابطه با پروردگار مراعات مىکند، نمىتواند در رابطه با مردم ستمپیشه باشد و با فریبکارى و حقکشى رفتار کند. به این علت پیامبراعظمصلى الله علیه وآله در احکامى که براى والیان و امیران حکومتى صادر مىکردند، توصیه به تقوا را در صدر حکم خود آورده و اولین تکلیف و مأموریت امرای خود را پرهیزکاری قرار میدادند. در حکم معاذ هنگامى که به فرمانروایى یمن منسوب گردید؛ مىفرماید: «بسم الله الرحمن الرحیم اَمَرته بتقوى الله العظیم و العمل بکتابه و سنة رسول...»[9]
و حکم عمربن حزم را اینگونه آغاز مىکنند: «بسم الله الرحمن الرحیم یاایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود (مائده، 1) عهداً من رسول الله لعمربن حزم حین بعثه الى الیمن. امره بتقوى الله فى امر کلّه فانّ الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون...»[10] بسم الله الرحمن الرحیم اى کسانى که ایمان آوردهاید به پیمانها و قراردادها وفا کنید این عهدى است از جانب رسول الله به عمربن حزم هنگامى که او را به یمن فرستاد دستور داد او را به رعایت تقواى الهى در تمام امور و شؤونات زندگى ؛ زیرا که خداوند متعال همیشه همراه کسانى که تقوا را رعایت مىکنند و کسانى که اصل احسان هستند. در سایر احکام و فرامین نیز رسول اللهصلى الله علیه وآله همینگونه عمل مىکردند.[11]
از بریده اسلمى نقل شده که رسولخداصلى الله علیه وآله وقتى امیرى را به فرماندهى سریهاى مىفرستاد او را به طور خاص به تقواى الهى توصیه مىکرد.[12] این فراز از سیره سیاسى - اخلاقى ملازم تقوا به عنوان اولین و اساسىترین اصل اخلاق بندگى است که سایر ارزشهاى اخلاقى در حوزههاى گوناگون هنجارشناسى اخلاق اسلامى را به دنبال دارد.
6.تاکید بر اخلاق سیاسى در احکام انتساب والیان
اخلاق سیاسى یعنى ملاحظه مصالح و منافع مردم از سوى حاکم که با تکیه بر اصل تقوا به مطمئنترین صورت ممکن محقق میشود. در صورتی که زمامداران تقوا داشته باشند لزوماً اهل احسان و نیکی به خلق خدا خواهند بود و دست کم خیانت و بدی در حق بندگان او روا نخواهند داشت. هم از این رو قرآن کریم نیکوکاری را پس از تقوا و ملازم با آن یاد کرده و میفرماید: «إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ» قطعاً خداوند با کسانی است که پرهیزکار و نیکوکارند. "نحل/128"
اما پیامبر در احکام و فرامین امیران با این که آنها را به تقوا سفارش میکردند، اصول اخلاق سیاسى را نیز تذکر مىدادند. مثلاً در حکم معاذ پس از امر به تقوا مىفرمایند: «... و أنْ یکونَ لهم اباً رحیماً یَتَفَقَّدُ صلاح امورهم، یَجْزِ المحسن بإحسانه و یأخذ على ید المسمىء بالمعروف و إنّى لمْ أَبْعَثْ علیکم معاذاً ربّاً و انما بعثتُه اخاً و معلماً و متنفذاً لأمرالله....»[13]
«... و این که پدر مهربان و دلسوزى براى آنها باشد؛ همیشه صلاح کار آنها را رعایت کند، نیکوکار را به نیکى جزا بده و خطاکار را به معروف امر دستگیری و راهنمایی کن. آگاه باشید که من معاذ را نفرستادم تا مالک شما باشد، بلکه او را فرستادم تا برادر، معلم و مجرى امر خدا در بین شما باشد».
وقتى در شخصیت حکمران و سیاستمدار تقوا رسوخ یافته و تثبیت شده باشد رعایت حق و پرهیز از ظلم و تعدى را نتیجه مىدهد. لذا پیامبر اکرم در حکم عمربن حزم پس از امر به تقوا مىفرمایند: «...أمره أن یَأْخُذَ الحق کما أمره أن یُبَشِّرَ الناس بالخیر و یأمرهم به... یَخبرُ الناس بالذى لهم و الذى علیهم و یُلَیِّنْ لهم فى الحق و یَشْتَدّ علیهم فى الظلم فَإِنَّ الله کَرَََّهَ الظلم و نهىٰ عنه و...«.[14]
دستور داد به او که حق را بستاند، و همچنین دستور داد به او که مردم را به خوبی بشارت دهد و آنها را به نیکی فرمان دهد، مردم را آگاه کند به وظایفى که باید انجام دهند و حقوقى که براى آنها است، و در حق با آنها نرم و خوش خو باشد و در ظلم با آنها شدید و سخت رفتار کند، چرا که خداوند متعال از ظلم نفرت دارد و از آن نهى کرده است».
این همه تاکید و جدیت رسول معظمصلى الله علیه وآله بر اصول اخلاق بندگى و ارزشهاى اخلاق سیاسى همه در این راستا قرار داد که رسالت اصیل دین و حکومت دینى توسعه اخلاق و نهادینه سازى ارزشهاى اخلاقى است. هم از این رو در کتب تاریخى ماهیتی و محتوای فرامین پیامبر به امرا و مهتمرین مأموریتی که همواره به آنها گوش زد میکردند این طور بیان شده است: «... وأخذهم بأخلاق الله و أحملهم علیها فأن الله تعالى یحب معالى الاخلاق و یبغض مذامها»[15] «و آنها را الزام کن به رعایت اخلاق الهى و وادارشان کن به عمل بدان؛ همانا خداوند متعال اخلاق نیک را دوست دارد و از اخلاق بد تنفر دارد».
7. مهندسی ارزش در فرهنگ سیاسی با محوریت ارزشهای اخلاقی
پیامبر سطح انتظارات مردم از یک والی جامعة اسلامی را به حد یک استاد اخلاق و راهنمای معنوی ارتقا میدادند و او را از این که صرفاً تأمین کنندة رفاه و سرخوشی مردم باشد و به خواب و خوراک آنها برسد، فراتر میبردند. برای نمونه در معرفی نامة حاکم مکه به مردم این شهر میفرماید: «مِن محمد رسول الله إلى جیران بیت الله الحرام... و قد قلّد محمد رسول الله عتاب بن اسید احکامکم و مصالحکم و قد فوّض الیه تنبیه غافلکم و تعلیم جاهلکم و تقویم أود مضطربکم و تأدیب من زال عن ادب الله منکم.»[16] از محمد رسولخدا به همسایگان بیت الله الحرام... و محمد رسولخدا حکومت شما را به عتاب بن اسید موکول کرد و به او تکلیف کرد که در میان شما غافل را آگاه کند و جاهل را تعلیم دهد. و هر کس از شما مشکلى دارد، او را بر رفع آن اعانت کند و کجروىهاى او را اصلاح کند و کسى که از آداب الهى دور شود بدان آداب وادارد.
وقتی زوایة دید مردم به حاکم این طور طراحی شود، چهار پیامد مبارک در راستای نهادینه سازی اخلاق روی میدهد که هر کدام به نوبة خود گام بلندی در دستیابی به جامعة ایدآل اخلاقی است. اولاً، پیامبر با این استراتژی تمام مردم را بسان دیدبانانی بر حاکم میگمارد تا او نتواند از ارزشهای اخلاقی فاصله بگیرد. زیرا تغییر نگرش مردم به حاکم و نقش و کارکرد اجتماعی او موجب میشود که اگر کسی از این نقش فاصله گرفت یا کارکردهای مورد انتظار را بروز نداد، با نوعی بحران مشروعیت مواجه شود. و صلاحیت او برای احراز آن منصب مورد تردید و انکار قرار گیرد.
ثانیاً، با این تغییر نگرش در واقع خود پنداره و تصویر از خویش نیز در حاکم تغییر میکند و به جای یک شخصیت عادی شخصیتی با ویژگیهای شاخص اخلاقی جای گزین میشود. در واقع با توجه به نگرشهای اجتماعی نسبت به زمامدار نوعی اصلاح هویتی در او اتفاق میافتد و به این ترتیب توقع و انتظارات والی از خودش نیز سمت و سویی اخلاقی پیدا میکند.
ثالثاً، کسی به خود اجازه نمیدهد که از حاکم خلاف اخلاق چیزی بخواهد. طرح درخواستها و پیشنهادهای ضد اخلاق بسیار دشوار میشود. و کسی که چنین قصدی کند با تنشهای درونی سختی درگیر میشود زیرا کاملاً برعکس جریان فرهنگی باید حرکت کند و تصمیم گیری بمنظور تطمیع یا هر خلاف دیگر سخت میشود.
رابعاً، رسول الله با این استراتژی مهندسی فرهنگی و تنظیم توقعات عمومی در جهت هنجارهای اخلاقی به نوعی فشار هنجاری از سوی جامعه ایجاد میکند که در شرایط وسوسه انگیز و خطرناک به حاکم کمک کند و نگذارد که انگیزههای منفی بر انگیزههای مثبت غالب شود.
8.جامع نگرى در ارزشهاى اخلاقى
رسول اکرم صلى الله علیه وآله تمام ارزشهاى اخلاقى را مدنظر داشته و تربیت افراد و اصلاح جامعه را براساس آنها قرار داده بود. نه عبادت را تنها خدمت خلق مىدانست و نه کسى را که دست از کار و تلاش براى زندگى کشیده و به گوشه مسجد خزیده بود، مىستود. نه در رویارویى با ظلم و کفر، ساکت و سیلىپذیر بود و نه در رزم و کشاکش جهاد، حقوق انسانى را فراموش مىکرد.
ارزشهاى اخلاقى در رابطه با هم هستند و تجزیة آنها به تضییعشان منجر مىشود. در حکومت اسلامى باید همه ارزشها در برنامه تتمیم مکارم اخلاقى دیده شوند و رشد اخلاقی به صورت متوازن و فراگیر دنبال شود. در اینجا نمونههاى برجستهاى از ارزشهاى گوناگون مورد تأکید پیامبرصلى الله علیه وآله را مىآوریم.
الف) اخلاق جنگ
یکى از حوزههاى اخلاق سیاسى، اخلاقیات مربوط به جنگ است که امروزه تحت عنوان «حقوق بشردوستانه» در مجامع جهانى دنبال مىشود. دربارة جنگ از دیدگاه اخلاقی نظریات گوناگونی مطرح شده است.[17] اما رویکرد پیامبر اساساً بر عدم جنگ بود و همواره به صلح و دوستی و زندگی مسالمت آمیز دعوت میکرد. تنها جنگ با پیشوایان کفر و سردمداران ستمگری که حقوق اولیه مردم را ضایع میکردند و اجازة تفکر و انتخاب هدایت را به دیگران نمیدادند میجنگیدند و در این موارد نیز همواره به سپاهیان توصیه میکردند که در عین تقویت نیرو و شهامت در رزم، آغاز کنندة جنگ نباشند.
«....فاذا خرجتم تقاتلون فى سبیل الله غضباً للّه و نصراً لدینه فمن لقاهم من الناس فلیدعوهم الى مثل الذى دعاهم الیه من کتاب الله و اسلامه و احسانه و تقواه و عبادته و هجرته، فمن اتبعم فهم المستجیب و المومن المحسن التقى العابد المهاجر له مالکم و علیه ماعلیهم و من عاهدتم و اعطیتموهم ذمةالله فوفواله بها. و من اسلم و اعطاکم الرضا فهو منکم و انتم منهم و من قاتلکم على هذا من بعد مابینتموه له فقاتلوه، و من حاربکم فحاربوه و من کایدکم فکایدوه و من جمع لکم فاجمعواله أو غالکم فغولوه أو خادعکم فخادعوه من غیر أن تعتدوا أو ماکرکم فامکروا به من غیر أن تعتدوا أوعلانیة ؛ فانه من ینتصر من بعد ظلمه فاولئک ماعلیهم من سبیل.«[18]
«هنگامى که براى جهاد در راه خدا خروج مىکنید و خروجتان به علت خشم براى خدا و یارى دین او است... هر کسى را که ملاقات کنید او را به اسلام و قرآن و نیکوکاری و پرهیزکاری و عبادت و هجرت در راه خدا، دعوت کنید. هر کس از شما تبعیت کند پس او پذیرنده، مومن، با احسان، متقى، عابد و مهاجر است. هر حقى براى شما هست براى او هم هست و هر وظیفهاى که برعهده شما هست، او هم بدان مکلف است. با هر کسى از آنها پیمانى بستید پیمان خود را رعایت کنید، و هر کس اسلام بیاورد و به احکام شما رضایت دهد، پس او از شما است و شما از او هستید، و هر کس به خاطر این مطالب با شما بجنگد بعد از این که این مطالب را براى او توضیح دادید، با او بجنگید، و هر کسى که براى شما نقشهاى بکشد براى او نقشه بکشید، و هر کسى که علیه شما نیروى جمع کند شما هم علیه او نیرو جمع کنید، و هر که با شما حیله و مکر کند، شما هم با او چنان کنید، بدون این که تعدى کنید؛ چون که هر کسى که به وى ظلم شود و از خود را دفاع کند، سزاوار نکوهش نیست».
رسول الله بر خلاف این دیدگاه که میگوید از هر دری که جنگ وارد شود اخلاق میگریزد، هرگاه فرماندهاى را به جنگ مىفرستادند کوله باری از توصیههای اخلاقی را با او همراه کرده و مىفرمود: «به نام خدا و در راه خدا پیکار کن، با کافران به نام خدا بجنگ. جنگ کن اما غدر مکن، مثله مکن، کودکان را مکش و...»[19] همچنین توصیه مىفرمودند: «پیرمرد سالخورده، بچه کوچک و زنى را نکشید و...»[20]
ب) اخلاق اجتماعى، اخلاق اخوت
در حوزه اخلاق اجتماعى اسلام مهمترین و زیربنایىترین ارزش اخلاقى، اخوت و برادرى است. پیامبرصلى الله علیه وآله در یک برنامه باشکوه این ارزش را در جامعه نهادینه کرد و میان انصار و مهاجرین عهد اخوت را جارى ساخت و حقوق سه گانه دعا، دیدار و شفاعت را براساس آن تثبیت فرمود.
عهد اخوت با تحکیم محبت و مودت در دلهاى مسلمین و ابراز آن ناهنجارىهاى اخلاقى را مثل برگ خشکیده از دلهاى ایشان فروریخته و ارزشهاى اخلاقى را بسان شکوفههاى بهارى مىشکوفاند. پیامبر اسلام اساس دین خود را بر محبت نهاده و میفرمود: «التودُّدُ نصف الدین»[21] مهرورزی نیمی از دین است.
پیامبراکرمصلى الله علیه وآله فرهنگ مهرورزى و دیگرخواهى را با توصیههایى مانند مورد زیر در جامعه اسلامى تثبیت میکرد: «اخلاق خود را براى خانواده و همسایگان و کسانى که رابطه و همنشین دارید نیکو گردانید... آن چه براى خود نمىپسندید براى دیگران هم ناپسند دارید و آن چه براى خود دوست دارید براى دیگران هم بخواهید».[22]
ج) اخلاق محیط زیست
اخلاق محیط زیست به طور سنتی موضوع دغدغههای اخلاقی بوده است، اما تحولات اخیر در این زمینه موجب بسط و گسترش دلمشغولی در طی چند مرحله شده است. ابتدا حیوانات، سپس کل موجودات زنده وسرانجام مجموعههایی نظیر جمعیت، جوامع گیاهی، اکوسیستم، دریاچهها، جویبارها و کوهها.
رسول اکرمصلى الله علیه وآله دربارة محیط زیست بسیار حساس بود؛ مسئلهاى که با توسعه و پیشرفت لجامگسیختة تکنولوژى به بحران تبدیل شده و درپی به خطر افتادن محیط زیست حیات انسان نیز مورد تهدید قرار گرفته است. مخاطرات زیستمحیطى تا جایى اهمیت پیدا کرده که جریانها و نهضتهای اجتماعی به راه انداخته و حتى بحرانهاى سیاسى ایجاد به وجود آرده است.[23]
اما پیامبراسلام فارغ از چنین شرایطى به اخلاق محیط زیست توجه داشته و مىفرمود: «ما من نبت ینبت الاّ و یحفّه ملک موکل به حتى یحصده فانما امرىء وطى ذلک النبت یلعنه ذلک الملک.»[24] هیچ گیاهى نمىروید مگر این که فرشتهاى موکل اوست تا هنگام چیدن آن فرا رسد. پس اگر کسى آن را تباه کند آن فرشته او را لعنت مىکند.
«من نصب شجرة و صبر على حفظها و القیام علیها حتى تثمر کان له فى کل شىء یصاب من ثمرها صدقة عندالله.»[25] کسى که درختى بکارد و در نگهدارى و مراقبت آن بردبارى ورزد تا این که به بار نشیند، هر چه از ثمر آن مفید افتد و به کار آید براى او صدقه محسوب مىشود.
«ما من امرىء یحیى ارضاً فتشرب منها کبد حرّى او تصیب منها عافیة الاّ کتب الله تعالى له به اجراً.»[26] کسى نیست که زمینى را آباد کند پس تشنهاى از آن بنوشد یا از آن سلامتى حاصل شود، مگر این که خداى تعالى براى او پاداشى مىنویسد.
از دیدگاه پیامبر تمام عالم زنده و ذاکر خداوند است و اگرچه انسان بر تمام موجودات برتری داده شده ولی این برتری نوعی مسئولیت است و نباید از حدود طبیعی فراتر رود، انسان میتواند از طبیعت برای رفاه و راحتی و لذت خود استفاده کند و خداوند همه را مسخر او قرار داده است اما لازم است که عاقلانه و مسئولانه از آن استفاده کند و شکرگذار لطف خداوند باشد و به الطاف او تعدی نکرده و آن را تباه نسازد. بلکه در پرورش آن بکوشد و بسان امانتی محترم یا هدیهای از سوی محبوب و معبود آن را پاس بدارد و ارج گذارد.
د) اخلاق شهروندى در رابطه با غیرمسلمین
شهروندی به رسمیت شناختن موقعیت افراد در یک جامعه است که به موجب آن در قبال مسئولیتها و وظایفی از حقوق و مزایایی [27]برخوردار میشوند. پیامبر در حوزة روابط اجتماعی بین مسلمین چیزی فراتر از اخلاق شهروندی یعنی اخلاق اخوت را با تکیه بر حرمت و محبت دینی مطرح میکردند ولی در رابطه با اهل کتاب با تأکید بر کرامت انسانی اصول اخلاق شهروندی را رواج داده و در قانون اساسی مدینه نهادینه کردند.[28]
ایشان به غیرمسلمین از اهل کتاب حرمت مىنهاد و هیچ گاه راضى نبود که کسى با جبر و اکراه اسلام آورد. حتى هنگامى که با اقتدار کامل مکه را فتح کردند تعداد زیادی از اهل مکه بر کفر خود باقى بودند و تا سالها پس از آن به اسلام گرایش پیدا نکردند.[29] و همیشه این نکته را به والیانش نیز تذکر مىداد که: «من کان على یهودیة او نصرانیة فانه لایفتن عنها، علیه الجزىء على کان حالم ذکر او انثى....، فمن ادّى ذلک الى رسول الله فأن له ذمة الله و ذمة رسوله...»[30] هر کسى که بر دین یهودیت و یا مسیحیت باقى مانده است از باقى ماندن بر این دینها نهى نمىشود و کسى که به سن تکلیف رسیده از آنها مردان و زنانشان باید مالیات ویژه اهل کتاب را بدهند. پس هر کس که این جزیه را پرداخت کند، پس در حمایت خدا و رسول است.
ه) اخلاق فردى
دستهاى از ارزشهاى اخلاقى بدون ملاحظه رابطه فرد با دیگران و تنها در رابطه درونى هرکس با خود تحقّق مىیابد و البته نمودهای بیرونی آشکاری دارد. مثل صبر یعنى قدرت تحمل و بردبارى در سختىها یا تزکیه نفس یعنى زدودن زشتىهاى خلقى و تلاش براى آراستگى به مکارم و فضایلی از این دست در شمار اخلاق فردى است. پیامبر در بین اصحاب خود هرکس را به اندازة توانایی و ظرفیتش با این بخش از ارزشهای اخلاقی آشنا کرده و به آن دعوت میکردند.
برای نمونه در وصیت به حضرت علىعلیه السلام که حاوى نکات ارزشمندى دربارة اخلاق فردى و سایر حوزههاى اخلاقى است مىفرمایند: «ایاک و اللجاجة فأن اوّلها جهل و آخرها ندامة... علیک بالسواک فان السواک مطهِّرة للفم و مرضاة للرّب و مجلاة للعین... لاتغضب فاذا غضبت فاقعد و تفکرّ فى قدرة الرب على العباد و حلمه عنهم...»[31] از لجاجت بپرهیز که آغاز آن جهل است و پایانش پشیمانى، بر مسواک زدن مداومت بورز که پاککننده دهان و مورد رضایت خداوند و روشنىبخش چشم است... خشم مگیر و لکن هرگاه خشمگین شدى بنشین و در قدرت پروردگار بر بندگان و حلم و بخشش او نسبت به بندگان بیاندیش».
بسیارى از عناوین دیگر اخلاق فردى مىتوان به شمار آورده و تعریف کرد، همگى در تعالیم نبى معظمصلى الله علیه وآله به چشم مىخورد. براى نمونه پیامبر در نامهاى به فرزندان عبدکلال مىفرمایند: «...ان الصدقة لاتحلّ لمحمد و لا لأهل بیته، انما هو الزکاة تزکوا بها انفسکم...«.[32]
«صدقه براى محمد و آل محمد حلال نیست، صدقه زکاتى است که شما نفس خود را به وسیله آن پاک مىکنید».
و) اخلاق خانوادگى
مجموعه ارزشهای اخلاقی که در رابطه با دیگران مطرح میشود در گسترة اخلاق اجتماعی است،از این رو اخلاق خانوادگی نیز در شمار اخلاق اجتماعی میگنجد و ارزشهای اخلاقی غیراز آنچه در رابطه با دیگران مطرح است در محیط خانواده وجود ندارد. اما از آنجا که برخی از ارزشها و اصول اخلاقی در محیط خانواده حساسیت و اهمیت بیشتری نسبت به سایر روابط اجتماعی پیدا میکند لازم است که به طور اختصاصی بررسی شود.
انسان با همه باید خوش اخلاق باشد اما در محیط خانواده این موضوع حساسیت و خصوصیت بیشتری دارد. زیرا بیشترین ارتباط را افراد در محیط خانواده باهم دارند و بد خلقی یا خوش خویی اعضای خانواده تأثیر زیادی روی سایر اعضای خانواده میگذارد. از این رو پیامبر به طور ویژه فرمودهاند: «أحسِن خُلقک مع اهلک...»[33] اخلاقت را براى خانوادهات نیکو گردان.
ارزشهاى اخلاقى که در حوزه خانواده مطرح است روابط میان والدین و اولاد، روابط میان همسران و روابط بین فرزندان را شامل مىشود. در اینجا مهمترین ارزشها، آنهایى است که باید از سوى فرزندان در قبال والدین مراعات شود. لذا پیامبراکرمصلى الله علیه وآله وقتى والیان را نصب مىکند و از آنها مىخواهد که مردم را با معانى اخلاق آشنا سازند، تذکر مىدهد که: «... ان اکبرالکبائر عندالله یوم القیامة.... عقوق الوالدین....».[34] «به درستى که از بزرگترین گناهان بزرگ نزد خداوند در قیامت... نارضایتى پدر و مادر و بدرفتارى با آنهاست».
این مجموعه از هنجارهاى اخلاقى به قدرى اهمیت دارد که حتى در فضاى غیرایمانى روى آن به طور ویژه تاکید ورزیده و مىفرمایند: «... الاسلام: الصلوات الخمس... و برالوالدین المشرکین....»[35] اسلام نمازهاى پنجگانه است... و نیکى به پدر و مادر (حتی) مشرک...».
9.اعطای بینش و تغییر نگرش در باب اخلاق
یکى از مسائلى که در راه گسترش و تعمیق و تصحیح اخلاق عمومى باید حل شود این است که مفاهیم اخلاقى و مصادیق واقعى آنها براى همه به درستى تبیین شود. معمولاً ارزشهای اخلاقی با برخی از ضد ارزشها ترکیب میشود و به افراط و تفریط میگراید. با این توضیح اولین قدم برای توسعه اخلاق اصلاح بینشهای اخلاقی است. تا براساس آن انگیزهها و رفتارها نیز اصلاح شده و با الگوهای عمل درست هماهنگی پیدا کند. مثلاً صبر و بردبارى بسیار نیکوست و همه آن را مىستایند اما ممکن است با ظلم پذیرى آمیخته شود. یا غیرت بسیار ارزشمند است اما در بعضى از موارد با تعصبات جاهلانه اشتباه مىشود.
از این مسائل در فرهنگ جاهلى پیش از اسلام بسیار بود که پیامبر به اصلاح آنها دست زد و اعراب دوران جاهلیت را به جایى رساند که تا قرنها در صدر جهان قرار داشتند. نمونههایى از نوسازى فرهنگى پیامبراکرمصلى الله علیه وآله در باب اخلاق عبارت است از تغییر عنوان غیرت از مصادیقى نظیر زنده به گورکردن دختران حذف مصداق جنگطلبى و خونریزىهاى قبیلهاى از ذیل مفهوم حمیت و مردانگى. تمایز تهور جاهلانه از شجاعت راستین و....
10.راهبرد تدریج در توسعة اخلاق
تحولات اجتماعى و فرهنگى باید هوشمندانه مدیریت شود و اصل تدریج با طراحى دقیق در آن ملاحظه شود. از آن جهت که اخلاق با لایههای عمیق شخصیتی و عادات مأنوس رفتاری سروکار دارد، راهبرد تدریج در توسعه اخلاق از اهمیت بیشترى برخوردار است. در سیره پیامبر همواره این اصل مراعات مىشد در مورد معروف «تحریم شراب» این امر در سه مرحله بیان شد: 1. بینش دهی: با بیان اینکه زیانهاى شراب از منافع آن بیشتر است. 2. تغییر انگیزهها: با نهى غیر تکلیفی و ایجاد بیرغبتی و محدودیت مصرف هنگام نماز و 3. تغییر رفتار و الگوی عمل: تحریم مطلق.
همچنین پیامبرصلى الله علیه وآله در حکم معاذ براى ولایت امرى بلاد یمن مىفرماید: «ابتدا نماز، سپس روزه و بعد زکات را بر آنها تکلیف کن.»[36] در این حکم تکالیف شرعی از سهل به سخت تنظیم شده است. نماز در روز چند دقیقه بیشتر وقت نمیگیرد. روزه کمی سختتر است و زکات دشوارترین آنهاست.
در فرمان به علاء حضرمى مىفرمایند: وى را امر کردم تنها از خداوند متعال بپرهیزد و به او دستور دادم که در بین شما نرمخو و خوشرفتار باشد و با احسان رفتار کند.»[37] سپس پیامبر به علاء مىفرماید: «آنها را به نیکى دعوت کن؛ آنان را بخوان تا حقوق خدا را در اداى امانت رعایت کنند[38]... سپس براى آنها گناهان کبیره را مشخص کن و آنها را از هلاکتى که به وسیله انجام دادن کبائر پیش مىآید بترسان، زیرا که کبائر هستند که آدم را هلاک مىکنند...
اگر از کبائر دورى کردند پس آنها مسلمان، مومن، نیکوکار و پرهیزکار هستند و تقوا را رعایت کردهاند. در آن هنگام آنها را دعوت کن به عبادات مانند: روزه و نماز و خشوع و رکوع و سجود و توبه و نیکوکارى و ستایش خدا و لااله الاالله گفتن و تسبیح و تکبیر گفتن و صدقه و بعد از زکاة و فروتنى و سکینه و سکون و همدلى و دعا و تضرع و اقرار به صدق بندگى براى او و کم شمردن اعمال نیک بسیار. پس هنگامى که عبادت را تکمیل کردند، آنها را به جهاد فراخوان و فضل جهاد که خداوند آنها را به آن تشویق فرموده را برایشان آشکار کن.»[39]
دینداری و زندگی با اصول اخلاقی بسیار لذت بخش و گواراست اما اگر یک باره تمام برنامههای دین و ارزشهای اخلاقی به کسی ارائه شود، گران و ناگوار است. اما کم کم میتوان گوارایی آن را چشید و از لطف بیپایان خوبیها و پاکیها بهرمند شد و با شوق هر چه بیشتر گام برداشت و پیش رفت.
توسعه اخلاق در سیره علوىعلیه السلام
على بن ابى طالبعلیه السلام اسوه نستوه اخلاق و تداوم بخش سیره و سنت پیامبراکرمصلى الله علیه وآله در حکومت و اخلاق گسترى است. هدف حکومت او همان غایت بعثت و حکومت پیامبراعظم بود و برنامههاى حکومتىاش هر چند به تناسب اوضاع و شرایط تنظیم مىشد، اما بر همان مبانى اخلاق محور و دین مدار پیامبراکرمصلى الله علیه وآله استوار بوده و نمونهاى دیگر از حکومت اسلامى و مدلى متفاوت و متناسب با شرایط روزگار خود از توسعه اخلاق را ارائه مىداد.
امام علی علیه السلام برخی از راهبردهای اخلاق گستری پیامبر را همچنان ادامه دادند نظیر مباحث اخلاق جنگ که حضرت به فرماندههان جنگى خود توصیه مىفرمود: «بیجهت آنها را نکشید، جنگ را آغاز نکنید تا آنها شروع کنند و آبادیى را ویران نکنید و مجروحى را نکشید....»[40]
در جنگ جمل فرمود: «پردهاى را مدرید و به خانهاى در نیایید و زنى را هر چند شما را دشنام گوید و امیرانتان را بى خرد خواند برنیانگیزید که آنان طاقت خوددارى ندارند.»[41] به طور کلی پرهیز از خشونت و حمله به زنان، کودکان، افراد فرارى، اسیران و مجروحان و منع واردشدن به حریم خصوصى و منزل افراد و بازدارى از شروع به جنگ اوج اخلاق جنگ و دفاع است که امام علیه السلام در سیره اخلاق گسترى خود بر آن تاکید داشته و به نیروهاى تحت فرمان خویش آموزش مىدادند.
اما برخی از اصول توسعة اخلاق در سیرة علوی به گونهای است که پس از فاصله گرفتن از انقلاب بزرگ نبوی و دور شدن از سالهای نخست بعثت، به ویژه با تجربة انحرافات خلافت بعد از رسول الله فضاهای متفاوتی را ایجاد میکرد و راهبردهای نوینی را برای اخلاق گستری میطلبید. در ادامه محورهایی از راهبرد متفاوت علوی را بررسی میکنیم، که در واقع لایههای نهفتة سیرة نبوی است و از ماهیت و هدف حکومت اسلامی برمیآید.
اصول اساسى توسعه اخلاق در آیین و سیره امیرالمومنین علىعلیه السلام را مىتوان در مواردى برشمرد که مهمترین آنها را در اینجا بررسى مىکنیم. و البته باید توجه داشت آن چه در مورد سیرهى نبوى گفته شد در سیره علوى نیز وجود دارد.
1.تغییر نگرش به قدرت
اگر در جامعهاى مقوله «قدرت» ارزشى غایى تلقى شود و به بزرگترین آرزوى نخبگان و خواص جامعه تبدیل گردد، طبعاً براى دست یافتن بدان از هیچ امرى فروگذار نخواهند کرد و با رویکردى ماکیاولیستى هر کاری را براى دستیابى و حفظ قدرت مجاز و مباح بدانند. در جامعهای که قدرت ارزش غایی است، کسى که به قدرت مىرسد، قاعدتاً غیراخلاقىترین فرد در میان مردم است. طبعاً چنین فردى هرگز در صدد اخلاقگسترى برنخواهد آمد. بنابراین بستر اصلى اخلاقگسترى در یک حکومت، زاویة دید نخبگان سیاسى به قدرت در حوزة عمومی است که در صورت برخورداری از آن انگیزة ایشان در پىجویى اهداف حکومتی را تعیین میکند.
یکى از مهمترین عملکردهاى حضرت علىعلیه السلام نفى ارزش اصالى قدرت سیاسى و بىارزش معرفى کردن خود حکومت بود. ایشان در آغاز روى آورى مردم به ایشان براى پذیرش حکومت از قبول آن سرباز زده و مردم را به یافتن فرد دیگرى توصیه مىکردند.[42]
در وصف هنگامة پذیرش قدرت و حکومت بر مردم نیز فرمود: «دستم را گشودید و من آن را جمع کردم».[43] در خطبه شقیقه پس از یادآورى غصب حق ایشان مىفرماید: «دنیاى شما در چشم من از آب بینى بزغالهاى بى ارزشتر است.»[44] آن امام همواره در مذمت دنیا داد سخن مىداد و سیره عملى او گویاترین گواه این حقیقت بود که مقام و جاه و مال دنیا در نزد حضرتش هیچ ارزشى ندارد.
این اصل بزرگ و مهم توسعة اخلاق در حکومت اسلامی امکان نداشت که در زمان پیامبر به کار گرفته و تعلیم داده شود زیرا پیامبر با عزت و جلال نبوی به عرصة جامعه آمد و مبارزه کرد و سپس به قدرت سیاسی رسید. نتیجة طبیعی این روند نه تنها ارزش بلکه قداست قدرت است و از این رو پس از درگذشت رسول الله صلی الله و علیه و اله به قدرت به عنوان متاعی گرانبها و مرغوب تلقی شد. پس از این شرایط باید کسی میآمد و میگفت این قدرت هیچ ارزشی ندارد اگر کسی با اهداف عالی و مقدس به آن دست یابد، آنگاه ارزشمند است و اگر افراد حقیر به آن چنگ اندازند، پلید و بیارزش خواهد شد.
2.اصلاحگرى هدف زمامدارى
پس از این که حضرت عملاً و قولاً مطلوبیت قدرت را نفى فرمود؛ نوبت به ارائه نظریهاى اخلاقى براى قدرت و تبیین فلسفه آن در دستگاه اندیشه دینى و براساس مبانى اخلاق مىرسد. امام علىعلیه السلام فلسفه قدرت را کاملاً اخلاقى دانسته و مردم را با انگیزه و اهدافی که به قدرت در حوزة عمومی ارزش میدهد آشنا مىسازد؛ تا شهروندان جامعة اسلامی توقعات خود از دولت را در راستاى ارزشهاى اخلاقى تنظیم کنند. حکمت پذیرش مسئولیت در سیره امام علىعلیه السلام را در چند بند مىتوان خلاصه کرد:
الف) مبارزه با فقر و ظلم و تبعیض
هر چه مقام اجتماعى کسى بالاتر مىرود باید افتادهتر شود زیرا کارهایى که براى دیگران عادى است ممکن است براى او غرور و تکبر به بار آورد و به تدریج خود را در مرتبة برتر از مردم بنشاند و سپس برای خود حقوقی قائل شود و دیگران را از آن محروم سازد و از همین جاست که ظلم و تبعیض شکل میگیرد و فقر و نابرابری را به دنبال میآورد. از این رو امام على علیه السلام نیز همانند پیامبر چون بندگان زندگى مىکرد و مانند بندگان مىنشست و مىخورد این سرمشق را امام على علیه السلام براى حاکمان و والیان حکومتش نیز توصیه مىفرمود.
«اگر قدرتى که از آن برخوردارى، نخوتى در تو پدید آرد و خود را بزرگ بشمارى، بزرگى حکومت پروردگار را که برتر از توست بنگر... که این دیدگاه سرکشى تو را مىنشاند و تیزى تو را فرو مىکشاند و خرد رفته را باز مىآورد.«[45]
امام هیچ برتری در قدرت نمیدید و برای آن ارزشی قائل نبود و میفرمود: «به خدایى که دانه را شکافت و انسان را پدید آورد اگر حضور مردم نبود و به جهت وجود یاور حجت بر من تمام نمیشد و پیمانى که خداوند از آگاهان گرفته تا در برابر پرخورى ستمکاران و گرسنگى ستمدیدگان ساکت ننشینند، در میان نبود، بى تردید افسار شتر حکومت را بر کوهانش مىافکندم.»[46]
این هدف در فرمایش دیگر آن حضرت بازتاب یافته است: «به خدا قسم من مشتاق دیدار خدا هستم و به پاداش نیکوى او امیدوارم، اما از آن خوف دارم که اموال به دست سفیهان و فاسقان افتد، آن گاه مال خدا را دست به دست کرده و بندگان او را به خدمت گمارند تا با صالحان بجنگند و فاسقان را یار و همراه شوند.»[47]
ب)اقامة دین و خدمت به مردم
دومین شاخص ارزشمندی قدرت سیاسی اقامة دین است. به بیان امام: «خدایا تو مىدانى که آن چه از ما سرزد [در پذیرش قدرت] نه به خاطر تمایل به کسب قدرت بود، و نه براى به دست آوردن چیزى از مال بىارزش دنیا بلکه براى آن بود که نشانههاى دین تو را به جاى خود بازگردانیم و امور شهرها را سامان دهیم تا بندگان ستمدیده تو ایمنى یابند و حدود تعطیل شده تو اجرا شود.»[48]
و در جای دیگر فرمود: «به خدا سوگند این [کفش بى ارزش] نزد من بهتر از زمامدارى شماست، مگر این که حقى را به پا دارم یا باطلى را از میان بردارم.»[49] همانطور که در سیرة نبوی دیدیم بنای دین بر محبت و برادری است و در صورتى که متولیان امور مردم و مسئولان حکومتى مردم را دوست داشته و با آنان مهربانى ورزند، تمام ظرفیت خود را براى خدمت به مردم و ایفاى حقوق آنها به کار گرفته و اعتماد و محبت مردم را جلب مىکنند در این شرایط مردم نیز در اداى حقوق زمامداران و انجام وظایف اخلاقى خود در قبال آنان کوشیده و ارزشهاى اخلاقى را در میان خود نیز ارج مىنهند.
حاکمى که به مردم مهر نورزد و به آنها خیر و نیکى نرساند همواره خود را مورد تهدید از سوى مردم احساس کرده و مىپندارد که آنها براى او و قدرتش تهدیدى جدى به حساب مىآیند و این امر همواره حاکم را به اضطراب و مردم را به گرفتارى دچار مىسازد. در مقابل حاکم مهربان همیشه مردم را در صف حمایت خود دارد و با اعتماد به آنها میتواند بزرگترین و دشوارترین برنامهها را عملی سازد.
بنابراین حکومت وسیلهای براى اقامه حق و عدالت و نیز رواج دین و هدایت مردم است و تمام ارزش خود را از انگیره و هدف حاکم و زمامدار میگیرد. این موضوعی بود که در عهد نبی از شدت وضوح به چشم نمیآمد و کسی به آن فکر هم نمیکرد. امام علىعلیه السلام نیز با اعلام بىارزش بودن قدرت و حکومت و در هم کوبیدن فرهنگ دنیاگرایی و قدرت طلب که در جامعه اسلامى شکل گرفته بود، همانند رسول اکرم با تاکید بر ارزشهاى اخلاقى و دینى به عنوان هدف حکومت، سیره نبوى را در استراتژى بسط و درونىسازى ارزشهاى اخلاقى - توحیدى دنبال کرد.
3.رعایت شایسته سالارى در واگذارى مناصب حکومتى
از آن رو که عالىترین رسالت اسلام و حکومت دینى توسعه اخلاق است، کسى که در حکومت اسلامى قدرتى به دست مىآورد، باید اولین خصلتش متناسب با عالىترین رسالت حکومت اسلامى یعنی توسعه اخلاق باشد. وجود اقدس امام علی کسانی را به ولایت و زعامت برمیگزیدند که گذشته از توان لازم براى اداره امور، داراى فضل و کمالات اخلاقی باشند تا بتوانند کارکردهای مناسب یک زمامدار در حکومت اسلامی را ارائه دهند.
براساس هدفگذارى امام علىعلیه السلام براى حکومت، مىتوان معیارهاى احراز صلاحیت حاکمان را شناسایی کرد. به طور کلی صفاتی نظیر دینداری، مردمدوستی، عدالت طلبی و شجاعت برای مبارزه با ظلم از شروط بارز مسئولان در حکومت اسلامی است. امام در این باره با تفصیل بیشتر مىفرمایند:
«کسى که بر ناموس و جان و مال و احکام دین و پیشوایى مردم ولایت و حاکمیت یافته نباید بخیل باشد تا بر تصاحب اموال مسلمانان حریص گردد. و نباید جاهل باشد تا به واسطه جهل خود مردم را گمراه سازد، و نباید جفاکار باشد تا در اثر ستم خود حقوق مردم را ادا نکند و نباید از چرخش قدرت و انتقال آن از کسى به کس دیگر بترسد تا گروهى را بى جهت بر گروهى مقدم دارد، و نباید در حکم و داورى رشوه خوار باشد تا حقوق مردم را ضایع کند و آن را به صاحبش نرساند، و نباید سنت پیامبر را تعطیل کند که در این صورت گرفتار هلاکت مىگردد.»[50]
در مقابل صفات سلبی که حضرت علی علیه السلام برمیشمارند، این صفات ایجابی روشن میشود که حاکم باید بخشنده، دانا، شجاع، پرهیزکار، عادل و مهربان با مردم و خداجو و دیندار باشد. اگر حاکم از مکارم اخلاقى برخوردار نباشد نمىتواند به عنوان یک الگوى راهنما، رسالت تربیتى خود را به درستى ایفا کنند، زیرا مردم همواره به حاکمان خود مىنگرند، پس چنانچه آنها در مسیر اهداف متعالى انسانى و متخلّق به فضایل و ارزشهاى اخلاقى نباشند، مردم نیز به سوى این ارزشها حرکت نخواهند کرد. هم از این رو امام مىفرماید: «فلیست تصلح الرعیة الا بصلاح الولاة»[51]. مردم اصلاح نمىشوند مگر این که زمامداران اصلاح شوند.
در حکومت اسلامى که برترین رسالت آن توسعه اخلاق و تعالى معنوى مردمان است و نه صرفاً رفاه و امنیت؛ ضرورى است که زمامداران افزون بر شایستگىها و کفایت سیاسى و مدیریتى، از ویژگىهاى اخلاقى هم برخوردار و بهرهمند باشند. بسیارى از شاخصهاى کفایت مدیریتى نظیر اقتدار و قدرت تصمیمگیرى و تدبیر در صورت فقدان شاخصهاى اخلاقى وجود نخواهد داشت یا دست کم بروز نخواهند یافت. کسى که اهل مواضعه و تبانى و پى جوى مطامع خود باشد نمىتواند تصمیم درست بگیرد و با اقتدار عمل کند بلکه در فشار ملاحظات و تامین هوسهاى عده معدودى از تدبیر صحیح عموم مردم در مىماند. لذا امام که حکومت را امرى الهى مىدانند، فرمودهاند: «لایقیم امرالله الاّ من لایصانع و لایضارع و لایتبع المطامع.»[52] امر خدا را برپا نمىکند مگر کسى که اهل مصالحه و دورویى و سازش با دشمنان نباشد و از طمعها پیروى نکند.
در زمان پیامبر معیارهای روشنی وجود داشت و سابقین حق تقدم داشتند و با سبقتشان به اسلام در زمانی که مسلمانان وضع بسیار سختی داشتند، اخلاص و شجاعت و ارادة قوی و قدرت تشخیص حق و باطل به خوبی اثبات و احراز میشد ازاین رو گزینش افراد شایسته با ویژگی سبقت در اسلام ثبوتاً و اثباتاً حل شده بود. اما در زمان امام علی اوضاع تغییر کرده بود، بخشی از سابقین مانند طلحه و زبیر صلاحیت خود را از دست داده بودند و ارزشهای زمام داری به جهت تغییر ارزشها بعد از رحلت پیامبر وضع روشنی نداشت و گروهی با معیارهای عرب و عجم مدعی شایستگی ولایت و حکومت بودند. در این شرایط تأکید بر شایسته سالاری صورت خاصی پیدا میکند که در توسعة ارزشهای اخلاقی نقش کلیدی را میپذیرد.
4.اهتمام به تربیت معنوى مسئولان نظام
پس از انتخاب زمامداران و کارگزاران، نخستین گام براى تحقق شایستهسالارى، اهتمام مسئولان و زمامداران به خودسازى و رویکرد به معنویت است. اصل مهم تربیتى در سیرة علوى عبارت است از: اول خودسازى سپس دیگرپرورى.
امامعلیه السلام خود پیش و بیش از همه بر این امر اهتمام داشت و به مردمى که از فرمان او سرپیچی مىکردند، فرمود: «تنها چیزى که مىتواند شما را اصلاح کند، شمشیر است. اما من براى اصلاح شما خود را به فساد مبتلا نخواهم کرد.»[53] بر پایة این نقل پرواضح است که امام اصلاح خود را به عنوان زمامدار و حاکم مقدم و اولى بر اصلاح مردم دانسته و اصلاح مردم را بر حفظ خود در ارزشهاى اخلاقى مقدم نمىشمارد.
توجه به خودسازى در فرمانهاى حکومتى امام به زمامدارانش نیز به روشنى و صراحت پیداست. در نامه به «شریح بن هانى» مىنویسند: «فکن لنفسک مانعاً رادعاً و لنزوعک عندالحقیقة واقعاً قامعاً».[54] «نگهبان و بازدارنده نفس خویش از هواى نفسانى باش و به هنگام خشم و برانگیختگى، شکننده نفس و براندازنده آن باش».
امامعلیه السلام راهکار مبارزه با نفس و غلبه بر آن را در عهدنامه مالک اشتر اینگونه بیان مىفرماید: «هرگز نخواهى توانست زمامدار نفس خود باشى، مگر این که قیامت و بازگشت به سوى پروردگارت را بسیار یاد کنى.»[55]
در منطق علوى اگر حاکمان به خودسازى و تربیت و تهذیب نفس نپردازند، نمىتوانند به توسعة اخلاق بپردازند و حکومت و جامعه را به سوى حیات طیّبه رهبرى کنند. «کسى که خود را پیشوا و متولى امور مردم قرار مىدهد، باید ابتدا به تعلیم خود بپردازد، پیش از آن که دیگران را آموزش دهد و کسى که آموزش دهنده و تربیت کننده خویش است، بیش از کسى که به تعلیم و تربیت دیگران سرگرم شده سزاوار بزرگ داشتن و احترام است.»[56]
تربیت مسئولان در دوران پیامبر چندان موضوعیت نداشت معمولاً کسانی که قرآن را به خوبی فرامیگرفتند و احکام را میآموختند میتوانستند به عنوان والی منصوب شوند زیرا با شور انقلابی و حرارت یک تحول درونی و روی آوری به دین جدید، صلاحیت های اولیه اخلاقی وجود داشت و انگیزههای قوی معنوی کاملاً برانگیخته بود و روند تدریجی نزول آیات و تتمیم شریعت کار تربیتی پیامبر در قبال والیانش را با صوتبندی خاصی تأمین میکرد. اما در زمان امام علی بود که باید به صورتی متفاوت این برنامه طراحی و اجرا میشد و حضرت با تغییر نگرش، انگیزهسازی، ارائة الگو و اعطای بینش برنامه تربیتی مسئولان حکومتی را دنبال می کردند.
5.نظارت بر رفتار کارگزاران و برخورد قاطع با خاطیان دولتی
در حکومتى که بر شالوده اسلام و اهداف تربیتى آن شکل گرفته افزون بر اهتمام مسئولان به خودسازى و اخلاق، مراقبت از مسئولان و متولیان امور باید در صدر برنامههاى آسیبشناسانه حکومتى قرار گیرد. این موضوع نیز با وضعیت روحی و روانی افرادی که به زمامداری برگزیده میشدند در آغاز اسلام و نیز حدود ثغور مرزهای دولت اسلامی چندان فرصت بروز در سیره نبوی نداشته است و در دوران امام علی شاهد اجرای آن هستیم.
امام علیه السلام با دقت، هوشمندى و حساسیت شگفتانگیزى، سیستم اطلاعاتى گستردهاى را فعّال کرده بود که اگر در مناطق دوردست هم تخلفى انجام مىشد، ایشان مطلع گشته و به سرعت اقدام مىفرمود. نمونهاى از این موضوع برخورد با «ابن هرمه» مأمور بازار اهواز است. او موظف بود که بر بازار نظارت کرده و متخلفان اقتصادى را به حکومت معرفى کند. اما پس از مدتى امام مطلع شد که او باج گرفته و در مأموریت خود خیانت کرده است. پس امام فورى به «رفاعة بن شداد» حاکم اهواز نامهاى به این شرح نوشتند:
«وقتى که نامهام به دستت رسید فوراً ابن هرمه را از مسئولیت بازار، عزل مىکنى. به خاطر حقوق مردم او را زندانى کن و همه را از این کار با خبر نما تا اگر شکایتى دارند؛ بگویند. این حکم را به همه کارمندان زیردستت گزارش کن تا نظر مرا بدانند. در این کار نسبت به ابن هرمه نباید غفلت و کوتاهى شود و الاّ نزد خدا هلاک خواهى شد. و من به بدترین وجه تو را از کار برکنار مىکنم و تو را به خدا پناه مىدهم از این که در این کار کوتاهى کنى.
«اى رفاعه، روزهاى جمعه او را از زندان خارج کن و سى و پنج تازیانه بر او بزن و او را در بازار بگردان. پس اگر کسى از او شکایتى با شاهد آورد، او و شاهدش را قسم بده، آن وقت حق او را از مال ابن هرمه بپرداز. سپس دست بسته و با خوارى او را به زندان برگردان و بر پایش زنجیر بزن، فقط هنگام نماز زنجیر را از پایش درآور... و به کسى اجازه نده بر او داخل شود تا راه مخاصمه و طریق نجات را به او بیاموزد و اگر به تو گزارشى رسید که کسى در زندان چیزى به او یاد داده که مسلمانى از آن ضرر مىبیند آن کس را بزن و زندانى کن تا توبه کند و از عمل خود پشیمان شود....»[57]
این همان امامى است که همواره حاکمان و زمامداران را به رحمت و مهربانى با خلق دعوت مىکرد، اما در اینجا که تضییع حقوق مردم به میان مىآید با چنان شدتى برخورد مىکند تا فکر تخلّف هم به مخیلة هیچیک از کارگزاران خطور نکند و نمونههایى نظیر آن تکرار نشود.
نظارت امام بر اعضا و کارکنان حکومتى موارد بسیارى دارد. مورد دیگر علىبن اصمع است که بر منطقهاى به نام ارجاه گماشته شد و چون خیانت کرد امام دست او را قطع کرده و از کار برکنار نمود.
و یا عزل قاضیانى نظیر ابوالاسود دوئلى که با مراجعان تندخویى مىکرد و شریح قاضى که به اشرافیت روى آورد. و یا ابن ابىسلمه که زمامدارى خشن بود و با مردم مهربانى نمىورزید یا عثمان بن حنیف که در مهمانىهاى مجلل رفت و آمد مىکرد و مورد عتاب تند امام قرار گرفت و موارد دیگر.[58]
برنامه نظارتى امام سه نوع بود: یکم، نظارت آشکار به این نحو که یا از زمامداران مىخواست گزارشکار خود را ارائه دهند و یا این که مامورانى را براى سرکشى و حسابرسى از کار والیان مىفرستاد. مثلاً به مالک بن کعب ارحبى فرمان داد تا با افراد تحت امرش منطقه وسیعى را بازرسى کنند و در فرمان او چنین نگاشت: «با گروهى از همکارانت به سوى منطقه کورةالسواد حرکت کن و عملکرد کارگزاران را از دجله و غریب پرسش کن و حساب و کتاب آنها را به طور دقیق به انجام رسان...»[59]
دوم. نظارت پنهانى که نمونههایى از آن را پیش از این دیدیم. امام به ماموران خود نیز دستور مىداد که جاسوسانى قرار دهند تا از امور تحت تدبیر خود به درستى مطلع شوند. چنانکه به مالک فرمود: «از میان راستگویان و وفاداران جاسوسانى بر آنها برگزین که این کار موجب مىشود در امور پنهان نیز متعهد باشند.»[60]
سوم. نظارت براساس اطلاعات مردمى امامعلیه السلام کارگزاران را به ارتباط با مردم و کسب اطلاع از ایشان توصیه مىکردند. و رضایت مردم از حاکم را ملاک مهمی برای احراز صلاحیت زمامداران میدانست. چنانکه در فرمان مالک اشتر آمده: «مبادا که دور از چشم مردم، دیرى در سراپرده بمانى که غیبت مسئولان از میان مردم بخشى از تنگ خویى و موجب کم اطلاعى از امور است.»[61]
6. بسط عدالت اجتماعى، محورترین برنامه حکومت علوى
در زمان پیامبر عمدة مسلمانان ثروت فراوانی نداشتند و در وضعیتی همانند زندگی میکردند. در آن زمان نهایت امر این بود که با اخلاق اخوت و برادری مهاجران بیخانمان مکه سر سفرة انصار بنشینند و با هم باشند. اما در زمان امام علی که با فتوحات گسترده ثروت به سرزمینهای اسلامی سرازیر شده بود، فاصلة فقیر و غنی و عرب و عجم معنا پیدا کرده بود و عدالت اجتماعی ارزشی بود که باید احیا میشد.
یکى از مهمترین عوامل شیوع رذایل اخلاقى فقدان عدالت اجتماعى است؛ یعنى این که افراد در جایگاه شایسته خود قرار نگیرند و نقشها و تکالیف اجتماعى متناسب و هماهنگ نباشد و همه در برابر قانون برابر نباشند و ثروت به طور مناسب توزیع نشود. امام در نامههاى گوناگون که به زمامداران مىفرستاد به نکات دقیقى در این باره اشاره میفرمود مثلاً در چند مورد نوشتهاند: «در نیم نگاه و نگاه مستقیم با همگان برابر رفتار کن، تا بزرگان در تو طمع ستم نبندند و ناتوانان از عدالتت ناامید نگردند.»[62]
البته عدالت همواره مصداق خود را در برابرى نمىیابد، بلکه برخوردارى به قدر شایستگى حقیقت عدالت است. در جایى که برترى و امتیازى وجود ندارد، باید برخورد برابر صورت گیرد. و در جایى که برترى و ترجیحى در کار است برخورد برابر تباه کننده حق است. امیرمومنان علیه السلام در این باره به مالک اشتر توصیه فرمود: «مبادا نیکوکار و بدکار در نظرت برابر آید، که رغبت نیکوکار را در نیکى و خیر کم کرده و بدکار را به زشتى وامىدارد و دربارة هر کدام به آن چه عمل مىکند، ملتزم باش.»[63] یعنى با شخص نادرست و بدکار برخورد مناسب با شخصیت و عملش داشته باش و با فرد صالح و نیکوکار چنانکه سزاوار اوست معاشرت کن.
امامعلیه السلام در همان نامه مىفرماید: «مقدار رنج هر یک را در نظر بگیر و رنج یکى را به حساب دیگرى مگذار و به اندازه رنجى که دیده و زحمتى که کشیده، در پاداش او کوتاهى مکن. و مبادا بزرگى کسى موجب شود که رنج اندکش را بزرگ شمارى و فرودستى کسى سبب شود که تلاش سترگ وى را به حساب نیاورى.»[64]
از برجستهترین آثار التزام حکومت به عدالت اجتماعى این است که مردم به حق احترام گذاشته و آن را در میان خود مراعات مىکنند و جامعه اصلاح مىشود. «پس هنگامى که مردم حق حاکم و حاکم حق مردم را ادا کنند، حق عزیز مىشود و راههاى دین آشکار مىگردد و... دوران اصلاح فرا مىرسد.»[65]
7.نگاه تربیتى به رفاه و امنیت مالى
تنگناهاى اقتصادى، فقر و محرومیت، عزت و کرامت انسان را مورد تهدید قرار مىدهد و که براى شخصیت ذلیل و لئیم پذیرش ارزشهاى اخلاقى و آراستگى به فضایل بسیار دشوار است. بنابراین فقر و محرومیت آفت اخلاق است. زیرا شالودة ارزشهای اخلاقی در شخصیت را که همانا کرامت نفس است،[66] از بین میبرد. البته انسانهای بلند همتی هستند که در سختترین شرایط گردی بردامن کرامتشان نمینشیند، ولی عموم مردم و معمول جامعه چنین قوت قلبی ندارد و در تنگناها دچار تزلزل شخصیت میشوند. ولی حتی برای افرادی که همت بلند و ارادهای شکست ناپذیر دارند فقر منفور و ناخواستنی است.
حضرت علىعلیه السلام عرضه مىدارد: «خدایا! به توانگرى آبرویم را نگه دار و به تنگ دستى حرمتم را ضایع مگذار تا از بندگان روزى خوارت روزى خواهم و از آفریدگان بدکردارت مهربانى جویم و به ستودن کسى مبتلا شوم که به من عطایى ارزانى داشته و به نکوهیدن آن کس فریفته گردم که بخشش خود را از من بازداشته.»[67]
توجه به این اصل راهبردی در سیره علوی به آن سبب است که در زمان پیامبر بیشتر مسلمانان در فقر بودند و فرهنگ عمومی همین با سادگی و صبر و تحمل سختیها نهادینه شده بود. گذشته از این شور و انقلاب درونی که در اثر روگردانی از ارزشهای جاهلی و رویآوری به اسلام ایجاد میکرد، سختی تنگدستی را سهل میکرد. اما در زمان امام علی عدهای به ثروتهای گزاف رسیده بودند و در خلافت با معاویه و عثمان به نوعی پادشاهی تبدیل شده بود و چون در درون جامعه و حکومت اسلامی نوعی نگاه مقایسهای امکان یافته بود و عدهای از مسلمین خود را در کنار گروه دیگری از مسلمین میدیدند که غرق ناز و نعمتاند، احساس فقر و محرومیت تشدید میشود. در این شرایطی که مقایسه امکان مییافت فقر به طور آزار دهندهای خود را نشان میداد و شخصیت افراد را در هم میشکست.
اگر مرگ انسان را دوگونه بدانیم چنانکه هستى او دو بعد مادى و معنوى یا جسمانى و روحانى دارد، امیرالمومنین علیه السلام فرمودهاند: «فقر بزرگترین مرگ است.»[68] یعنى فقر موجب مرگ روحانى و معنوى است. لذا امام به محمد حنیفه فرمود: «فقر دین را ناقص کرده و عقل را حیران مىکند.»[69]
بنابراین براى گسترش فضایل در جامعه ناگزیر باید زیرساختهاى اقتصادى اخلاق گستر را فراهم کرده و موانع اقتصادى را برطرف نمود و این امر تنها با برقرارى عدالت اقتصادى در جامعه تامین مىگردد و همواره مورد توجه امام على علیه السلام بوده و در سیره حکومتى ایشان بسیار درخشان و چشمگیر است.
امام در منشور حکومت اسلامى که در نامهاى به مالک تدوین نمودهاند، او را به مراقبت و مراعات حال فقیران توصیه فرموده و تاکید مىکنند: «سهمى دائمى از بیتالمال براى آنها اختصاص بده و از محصولات مزارع دولتى نیز برایشان قسمتی تعیین کن و محرومین در مناطق مرکزی حکومت و نقاط دوردست به طور برابر مورد توجه قرار بده و براى رسیدگى به امور آنها افراد بسیار امین و مورد اطمینان را به کار گمار و همواره خود را در برابر آنها شرمنده بدان که شاید در حقشان کوتاهى کرده باشى.»[70]
ایشان در مورد تجار توصیه مىفرماید: «مراقب آنها باش که در میانشان بسیار افراد بخیل و مال اندوز است که در فکر احتکار و گرانفروشى بوده و حاجات مردم را در نظر نمىگیرند».[71] و دربارة مالیات مىفرماید که همه مردم مصرف کننده خراجاند و بهبود وضع مالیات در گرو آبادانى است و آن که خراج خواهد و در آبادانى نکوشد، شهرها را ویران گرداند.»[72] بنابراین رونق اقتصادى و قدرت اقتصادى مردم به منظور رفع نیازمندىهاى زندگى و برطرف نمودن فقر یکى از پایههاى اساسى توسعه اخلاق و اصل مهم اخلاق گسترى در سیره علوى است.
8.عزتطلبى و افزایش توان نظامى
در زمان پیامبر موضوع جنگ خیلی سادهتر از زمان امام علی بود در عهد نبوی جنگها عمدتاً درون جامعة عرب و با نفرات کم و در فاصلة نزدیک اتفاق میافتاد و روابط بینالمللی در سالهای آخر عمر پیامبر تا حدودی معنا پیدا کرد. اما در عهد امام علی مرزهای گستردة اسلام از سوی قدرت های خارج از جهان عرب تهدید میشد و بازدارندگی دفاعی و نظامی معنایی بسیار وسیع پیدا کرده بود.
امام علىعلیه السلام در آغاز عهدنامه مالک اشتر چهار وظیفه یا کارکرد اصلى براى حکومت اسلامى برمىشمرد. این چهار مورد عبارتند از: «جمعآورى مالیات و جنگ با دشمنان و اصلاح و تربیت مردم و آبادانى سرزمین».[73]
اگر بپذیریم که ترتیب در کلام معصومین مفهوم دارد، آنگاه شرح و تفسیر کلام امام این است که جمع آورى مالیات و تقویت بنیه اقتصادى حکومت که به عدالت اقتصادى کمک مىکند در سایر موارد یعنى توان جنگى و قدرت بازدارندگى و اصلاح مردم و آبادانى مملکت موثر است و نیز قدرت بازدارندگى امنیتی و نظامی در توسعه اخلاق و اصلاح مردم و آبادانى سرزمین موثر است و بلکه نقش زیربنایى دارد و همچنین اصلاح مردم و توسعه اخلاق در آبادانى و توسعه مادى کشور مفید و تاثیرگذار است. در میان این موارد به صورت فشرده به نقش و تاثیر قدرت بازدارندگى در توسعه اخلاق و اصلاح جامعه اشاره مىکنیم:
ارزشهاى اخلاقى بر پایه کرامت انسان استوار است و اگر جامعهاى در برابر دشمن قدرت مقاومت نداشته باشد و پذیراى شکست و ذلت شود، آراستگی به اخلاق برای او دشوار خواهد شد. عکس نقیض حدیث شریف «الکریم یأبى العار»[74] این است که انسان لئیم و ذلیل پذیرای عار و ننگ است. چنین فردى ظرفیت کسب معالى و مکارم اخلاق را از دست مىدهد و به امور پست و ضداخلاقى به راحتى تن مىدهد. جامعه کریم و حکومت با کرامت نیز ننگ ذلت را نمىپذیرد و چنین دولت - ملتى مىتواند ارزشهاى اخلاقى را پاس دارد و در مسیر تحصیل آنها حرکت کند.
بدین جهت قرآن کریم دستور میدهد که «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکمْ» تا میتوانید در برابر دشمنان نیرو آماده کنید تا دشمنان شما و دشمنان خدا از آن هراسان شوند.(انفال/60) هراس دشمن نوعی آرامش و امنیت داخلی ایجاد میکند، که با تکیه بر آن میتوان در کسب فضایل اخلاقی کوشید. در غیر این صورت دلهای مضطرب و فکرهای پریشان نمیتوانند به ارزشهای اخلاقی بیندیشند و آنها را در خود ایجاد کنند و نگهدارند.
9.اخلاق قضا
با توجه به تفاوت شرایط اجتماعی مسلمانان در دوران نبوی و علوی و وضعیت عدالت در ابعاد اقتصادی و اجتماعی، نقش عدالت قضایی در استراتژی اخلاق گسترانة امام علی به خوبی روشن میشود، که براستی یکى از مهمترین شاخصههاى اخلاق حکمرانى است و تاثیر زیادى بر توسعة اخلاق در جامعه دارد. علىعلیه السلام با حساسیت و دقت بسیار زیادى به این بخش از اخلاق حکمرانى توجه و اهتمام داشتهاند و شاید علت آن تبعیضها و مفاسدى بوده است که پیش از ایشان به جهت انحراف قُضات، جامعه اسلامى را از مسیر سیره نبوى منحرف کرده بود. امام یکى از مهمترین موارد انحرافات اخلاقى قاضى را طمع مىشمارد و مىفرماید: «آفةالقضاء الطمع.»[75] زیادهخواهی آفت قضاوت است.
همچنین زشتترین و پستترین نوع ظلم را از سوى کسى مىدانند که بر مسند عدالت گسترى نشسته باشد.[76] هم از این رو به شُریح توصیه مىفرماید: «میان مسلمین در روکردن به ایشان و همنشینى و همسخن شدن با آنان برابرى را مراعات کن تا آن کس که به تو نزدیک است طمع نورزد و آن که با تو دشمن است از عدالت تو ناامید نگردد.»[77]
و در نهایت این که قاضى باید تا حد امکان کسى باشد که از فضایل اخلاقى هر چه بیشتر برخوردار باشد. با توجه به این اصل براى مالک اشتر نوشتند: «اختر للحکم بین الناس افضل رعیتک«[78] برترین اهل مملکت را براى داورى میان مردم برگزین.
10.تکامل اخلاق زمامداری
رهبرى جامعه باید همه فضایل را دارا باشد به مثابه یک فرد مسلمان مؤمن، اما در این میان برخى از ویژگىهاى اخلاقى براى حاکم از اهمیّت ویژهاى برخوردار است. برخى از ویژگىهاى مورد تاکید امام در این کلمات قصار بازتاب یافته است:
عدل: «زین الملک العدل«.[79] «خیرالملوک من امات الجور و احیاالعدل«[80]
عمران و آبادانی: «فضیلة السلطان عمارة البلدان«[81] آبادگری با دادگری رابطة تنگاتنگی دارد و ترک آن معلول جور و ستم حاکم است. «آفةالعمران جور السلطان«.[82]
منش نیکو: »آفةالملوک سوءالسیرة«[83]
عفت و خودداری: »افضل الملوک أعفّهم نفساً«.[84]
مردم دوستی: امامعلیه السلام به مالک مىنویسد: «مهربانى و رحمت و لطف مردم را به دل خود راه بده و مانند جانورى شکاری نباش که خوردنشان را غنیمت انگارى چرا که مردم دو گروهاند: یا برادر دینى و یا همانند تو در آفرینش. گره کینة مردم را از دل بگشا... و بدان که هیچ چیز در والى گمان خوب نسبت به مردم ایجاد نمىکند مگر نیکى کردن به آنان و سبک کردن بارشان...و حسن ظن به مردم رنج دراز را از تو برمىگیرد.»[85]
متواضع و پرهیزکار: «بپرهیز که در بزرگى فروختن خدا را هم به نبرد خوانى و در کبریا و عظمت، خود را همانند او دانى که خدا هر سرکش را خوار مىسازد و هر خودبینى را بى مقدار... و بپرهیز از خودپسندى و اعتماد به خودپسندى و دوست داشتن ستایش که اینها همه از بهترین فرصتهاى شیطان است تا بتازد و اعمال نیکوکاران را نابود سازد«.[86]
جمعبندی و نتیجه گیری
به نظر میرسد شرایط کنونی جامعة ما بیشتر به شرایط امام علی شباهت دارد و برای توسعة اخلاق در جامعة ایران و جمهوری اسلامی لازم است با درک عمیق مبانی توسعة اخلاق در سیرة نبوی و تأکید بیشتر بر راهبردهای علوی برای توسعة اخلاق سیاست گذاری و برنامه ریزی کنیم و به سوی طراحی مدلی کارآمد برای توسعة اخلاق قدم برداریم.
با توجه به این که حکومت ایران یک حکومت اسلامی است، لازم است که همواره به آرمانهای بلند اسلام نظرداشته و برای تحقق آنها بیاندیشیم و به یقین بهترین راه تحقق آن آرمانها سیرة معصومان است که باید به طور اجتهادی و با ملاحظة مسائل زمان و مکان بازسازی شود و در قالب مدلهای نوین و کارآمد به اجرا درآید. امروز نیز توسعة اخلاق به عنوان آرمان بلند اسلام باید در صدر اهداف نظام قرار گیرد و برنامههای اقتصادی و سیاسی در راستای آن طراحی و تفسیر شود. و در این بین سیرة امام علی میتواند محورهای کارآمدی را پیشنهد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] معانى الاخبار،ص 191؛ بحارالانوار، ج 68، ص373 و 382.
[2] کنزالعمال، ح 43542 و 5218 و 5217.
[3]عباس زریاب،سیرة رسول الله از آغاز تا هجرت. تهران انتشارات سروش 1376، ص102.
[4]سوره مزمل: یا أَیهَا الْمُزَّمِّلُ"1"قُمِ اللَّیلَ إِلاّ قَلیلاً"2"نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً"3"أَوْ زِدْ عَلَیهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً"4"سورة اسراء: وَ مِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَک عَسی أَنْ یبْعَثَک رَبُّک مَقامًا مَحْمُودًا"79"
[5]کثرة الاختلاف الی المساجد فذلکم الرباط.» بحار الانوار، ج 74،ص86.
[6]یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیکمْ أَنْفُسَکمْ لا یضُرُّکمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیتُمْ إِلَی اللّهِ مَرْجِعُکمْ جَمیعًا فَینَبِّئُکمْ بِما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ"مائده/105"
[7]من اصبح و لم یهتمّ بأُمور المسلمین فلیس بمسلم.
[8] رسول جعفریان، سیره رسول اکرم، ص634.
[9] مکاتیب الرسول، ج 2، ص595.
[10] همان، ص519.
[11] همان، ص 614.
[12] رسول جعفریان، سیره رسولخدا، چاپ اول 1380، انتشارات دلیل، ص441.
[13] مکاتیب الرسول، ج 2، ص595.
[14] مکاتیب الرسول، ج 2، ص519.
[15] همان، ص615.
[16] بحارالانوار، ج 21، ص122؛ مکاتیب الرسول، ج 2، ص661.
[17]جمعی از نویسندگان، اخلاق کاربردی. قم 1386. نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی. ص287-313
[18] مکاتیب الرسول، ص 640.
[19] جعفریان، ص 449.
[20] کنزالعمال، حدیث 11013.
[21]شیخ ابو محمد حرانی، تحف العقول عن آل الرسول. قم: انتشارات آل علی، 1385: چاپ پنجم. ص102
[22] همان، ص27.
[23] اندوروینست، ایدئولوژىهاى مدرن سیاسى، ترجمه مرتضى ثابتفر، انتشارات ققنوس، 1378، ص291تا330.
[24] میزان الحکمة، باب الارض، حدیث 480.
[25] همان، باب الشجر، حدیث9143.
[26] همان، حدیث 6144.
[27] Daniel Warner,'Sitizenship',Encyclopedia of Applied Ethics, Vol.1, pp.493-500.
[28]حمید رضا مظاهری سیف، تحقق جامعه مدنی. تهران: انتشارات جوانان موفق 1379. ص127.
[29] جعفریان، ص 631.
[30] مکاتیب الرسول، ج 2، ص558.
[31] تحف العقول، ص26.
[32] مکاتیب الرسول ج2، ص 573.
[33] تحف العقول، ص 26.
[34] همان، ص 573.
[35] همان، ص631.
[36] رسول جعفریان، ص449.
[37] مکاتیب الرسول، ج 2، ص 618و 619.
[38] همان، ص 632و633.
[39] همان، ص 639.
[40] نهجالبلاغه، خطبه 123.
[41] سیدجعفر شهیدى، زندگانى امام على، ص108.
[42] نهجالبلاغه، تصحیح صبحى صالح، خطبه 92.
[43] همان، خطبة 299.
[44] همان، خطبة 3.
[45] همان.
[46] همان.
[47] همان، نامه 62.
[48] همان، خطبة 131.
[49] همان، خطبة 33.
[50] همان، خطبة 131.
[51] همان، خطبة 216.
[52] همان، حکمت 110.
[53] ولقد علمت أن الذى یصلحکم هو السیف و ما کنت متحریاً صلاحکم بفساد نفسى» محمد بن محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید، الارشاد، تصحیح: سیدهاشم رسولى محلاتى،تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، ص 277 و268.
[54] نهج البلاغه، نامه 56.
[55] همان، نامه 53.
[56] همان، حکمت 73.
[57] قاضى نعمان بن محمد مغربى، دعائم الاسلام، ج 2، ص532 و 533؛ میرزا حسین نورى، مستدرک الوسایل، ج3، ص207.
[58] براى آشنایى بیشتر نک: محمد دشتى، امام على و امور اطلاعاتى.
[59] تاریخ یعقوبى، ج 2، ص204 و 205، بیروت: دار صادر؛ محمودى، نهج السعاده، ج 5، ص25.
[60] همان، نامه 53.
[61] همان.
[62] همان، نامه 27و 46.
[63] همان، نامه 53.
[64] همان.
[65] بحارالانوار، ج 17، ص93 و ج 41، ص 360.
[66]مرتضی مطهری، فلسفة اخلاق. انتشارات صدرا ص
[67] همان، خطبة 225.
[68] همان، کلمات قصار، ج16.
[69] همان، کلمات قصار، 319.
[70] همان.
[71] همان، نامه 53.
[72] همان.
[73] همان، نامه 53.
[74] محمدى رىشهرى، میزان الحکمة، حدیث 17243.
[75] شرح غررالحکم آقا جمال خوانسارى، ج 3، ص924.
[76]«افظح شىء ظلم القضاة.» همان، ج 2، ص924.
[77] وسایل الشیعه، ج 18، ص155.
[78] نهجالبلاغه، نامه 53.
[79] شرح غرر، ج 109 4، ص1061.
[80] همان، ج 431 3، ص1062.
[81] همان، 422 4، ص1062.
[82] همان 109 3، ص498.
[83] همان، 102 3، ص1062.
[84] همان 351 1، ص1061.
[85] همان.
[86] همان.