تأليفات ديني گسترة وسيعي دارند و شامل مطالب گوناگون با مخاطبان مختلف و رشتههاي متفاوت و متعدد ميشوند. از اين رو شموليت بخشيدن به آنها در يك نگاه آسيبشناسانه ممكن و مطلوب نيست. لازم است اين تأليفات در دورههاي مختلف بر حسب شرايط و موضوعات و مخاطبان و عوامل تعيينكنندة ديگر سنجيده و بررسي شوند.
اما نكتة مهم و انكارنشدني اين است كه زبان در همة اين مكتوبات و تأليفات نقشي بنيادين دارد. اهميت مطالعات زبانشناختي، ادبي و نيز سبكشناختي در كنار ديگر مطالعات در باب مكتوبات ديني نيست، بلكه در صدر همة آنهاست.
آسيبشناسي اين قلمرو، يكي از اركان توجه به فرهنگ و اقتصاد آن است. اگر آسيبشناسي دقيقي دربارة متون ديني صورت پذيرد، ضريب نفوذ تبليغ ديني در ميان مخاطبان افزايش مييابد و بر بسط مفاهيم ديني و ايماني در جامعه افزوده ميشود.
اهميت زبان
فكر محصول زبان بشري است. هر جا انديشهاي توليد ميشود، زباني ويژه ميخواهد و مييابد. همواره صورت با سيرت و محتوا با شكل در هم ميتنند و به يك كل متداخل بدل ميشوند و يك ساختار را ميسازند. از راه بررسي زباني ميتوان به بررسي ساير ابعاد يك فكر و انديشه نيز رسيد. البته يادگيري زبان نيز امري انعكاسي و برآمده از رابطة با محيط است. زبان بخشي از شاكلة شناخت آدمي است. در زبانشناسي گزارهاي وجود دارد كه اكنون به ضربالمثلي بدل شده است: language is reflex .
مكتوبات و تأليفات دين ارجمند و مهماند و ماحصل گفتمان ديني جامعه به شمار ميآيند. اين مكتوبات نشان ميدهند كه هر اجتماع در چه وضعي از اوضاع ديني و مذهبي و اعتقادي به سر ميبرد، چه گرايشهايي دارد، چگونه به اقناع ديني ميرسد، پرسشهاي اساسي او دربارة دين چگونهاند و چگونه پاسخ داده ميشوند.
برخي نقدهاي آسيبشناسانه
پيش از هر چيز بايد به انواع ممكن آسيبشناسي متون و تأليفات ديني اشاره كرد. اين متون را ميتوان از لحاظ محتوايي، شكلي، ادبي، سبكشناسي، روششناسي و مانند آن آسيبشناسي كرد. اما آنچه اهميت بيشتر دارد دو چيز است: محتوا و زبان. مكتوبات ديني گاه در مضمون و درونمايه ناسره و ناكارآمدند. راز ناكارآمدي اين تأليفات چيست؟ در اينجا به برخي از اين دلايل اشاره ميشود:
1. پارهاي از تأليفات ديني اصالت ندارند، يعني خودبنياد نيستند و تقليدياند.
2. برخي از تأليفات ديني، مبتني بر نيازهاي روز نيستند : مثلاً بحث معنويت و دينشناسي به دفاع متكلمانه، كهن و نادرست از دين بدل ميشود. حوزههاي فراموش شده در امر تربيت و اخلاق ديني بسيارند. اما گاه مد، جاي نياز را ميگيرد و بازار الگوي پژوهش و نشر ديني ميشود.
3. برخي از اين تأليفات با هيچ گفتماني ديالوگ برقرار نميكنند و تكصدايياند. نويسنده و پژوهشگر خودسرانه به اين نتيجه ميرسد كه بايد در موضوعي خاص كتاب يا مقاله بنويسد. سپس نمايشگاه نشر آن را نيز مييابد. اين درست به سخن گفتن در تنهايي ميماند. اين تأليفات به گفتمانهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، خانوادگي، روانشناختي، جامعهشناختي اهميت نميدهند و از آنها غافلاند. مثلاً وقتي تب فكري جوانان جامعه برآمده از عطش به مسائل و نگرههاي عرفاني است، نويسندة ما دربارة «جن» كتاب مينويسد.
4. معيارها و انتخابها در اين گونه تأليفات بسيار شخصي و فردياند از هيچ مبناي عقل جمعي پيروي نميكنند. يعني مسائل فني، آگاهيهاي روز، ساختار، نثر، ويرايش، حروفچيني، عنوانگذاري، طراحي جلد، صفحهپردازي و بسياري مسائل ديگر، همه به گونة فردي حل ميشوند و به هيچ مبنايي تكيه و توجه ندارند. نويسنده بايد اثر خود را براي و به قصد ارائه به خواننده بنويسد، نه براي خود و ارضاي خود.
كار نگارش و چاپ كتاب و مقاله استانداردها، حد و مرزها و مبناهاي دارد كه در جامعة علمي و حوزههاي كتابپژوهي ما پذيرفته شدهاند. گاهي برخي تأليفات ديني بر روششناسي درست استوار نيستند و از اين استانداردها كمترند.
آسيبشناسي زبان ديني معاصر
در آغاز بايد زبان تأليفات ديني را توصيف كرد: ايرادهاي آن را شناخت، طبقهبندي كرد، راهحل و درمان آن را نيز يافت. اين توصيف و تحليل در سه حوزه بايد صورت گيرد:
1. فني: رسمخط، املاي فارسي، نشانهگذاري، پاراگرافبندي، صفحهبندي، عناوين و تيترها، غلطهاي تايپي و ... .
2. زباني: فعل و فاعل، مجهول و معلوم، حروف ربط، حروف اضافه، جابجايي فعل و فاعل و مفعول، صفت و موصوف، مضاف و مضافاليه، فعل مركب و بسيط، حذف، زمان و ... .
3. بلاغي: حذف، حشو، ترادف، درازنويسي و ... .
زبان معيار
زبان تأليفات ديني آنجا كه لازم است، زبان معيار نيست. زبان معيار، داراي اسلوب و فاخر به فهم زودتر و دقيقتر كمك ميكند. زبان معيار، زبان دانشآموختگان جامعه است. همچنين ابزار ارتباطي فرهنگ متكثر است. وثاقت و اعتبار وحدتبخش دارد.
منابع و مآخذ زبان معيار عبارتاند از: متون كهن زبان فارسي؛ مراجع علمي مانند فرهنگستان زبان و ادب فارسي؛ زبان نويسندگان و متفكران جامعه.
عوامل انحراف از زبان معيار عبارتاند از: عناصر زباني متروك و مهجور؛ فارسيگرايي مفرط؛ عربيگرايي مفرط؛ زبان عاميانه؛ گرتهبرداري از زبان بيگانه؛ زبان محلي و بومي؛ زبان ادبيات محض و ... .
زبان معيار نيز چند گونه دارد: علمي؛ آموزشي؛ رسانهاي؛ كودكانه؛ اداري و ... .
ملاحظات فرهنگي، ارتباطي، روانشناختي و كاربردي در زبان وجود و اهميت دارند. توجه به فرهنگ زبان، توجه به جنبههاي ارتباطي زبان در سويههاي تبليغي آن، از نكات مهم در ساختار زبان تبليغ ديني است. زبان تبليغ، زبان ارتباط دوسويه است. يا بايد از قواعد حاكم بر زبان روز تبعيت كند يا قاعدة خاص خود را بيافريند.
چند آسيب بنيادين
1. پختهخواري و آمادهخواري: برخي از نويسندگان كتابها و مقالات ديني در پي رسيدن به بازدهي زودهنگام و شتابزدگي در عرضه، از مطالب ديگران به نام و كام خود استفاده ميكنند. استفاده از محتوا و نيز شكل زباني مطالب ديگران موجب ميشود كه خلاقيت فردي از ميان برود و تقليد جاي تحقيق را بگيرد. در نتيجه اين گونه مكتوبات اثري بر خواننده نمينهند و در فضاي شلوغ فكري معاصر گم ميشوند.
2. كليشهسازي: نويسندگان ما گاه به كليشه مبتلا ميشوند. اين كليشهها دو نوعاند:كليشههاي زباني و كليشههاي فكري. الگوي اساسي كليشه، يعني تكرار آنچه پيشتر نيز وجود داشته است. كليشههاي فكري شامل كليشههاي جامعهشناختي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي و مانند آن ميشوند. كليشههاي زباني هر گونه تقليد زباني و خلق نكردن زبان مناسب يا پرهيز از كاربرد زبان معيار است.
3. زبان تاريك: براي تبليغ و عرضة مفاهيم ديني و ايماني، زباني شفاف و روشن، گيرا و جذاب لازم است. زبان تكراري، مبهم، تقليدي، سست يا زشت، فضاي زباني تاريك و تيرهاي فراهم ميكند كه به گريز مخاطب ميانجامد. يك نكته انكارنكردني است: فكر روشن، زبان روشن توليد ميكند و زبان روشن، فكر روشن به بار ميآورد.
4. نقائص ارجاعي: برخي تأليفات ديني هم در فكر و هم در زبان به ارجاع كم بسنده ميكنند. در فكر به هيچ گفتمان يا انديشه يا نياز و بحث جدي بيروني ارجاع نميدهند. در زبان نيز ساكتاند و به هيچ سبك يا نويسنده يا شاعر و گونة ادبي ارجاع نميدهند. ارجاع زباني با تقليد متفاوت است. ارجاع زباني يعني مثلاً بوي زبان حافظ و سعدي و مولانا يا رنگ زبان آلاحمد و شهيدي و شريعتي در نوشتهها ديده و يافته شود. اين يكسره امري متفاوت با تقليد است. تعلق خاطر به نثرها و سبكها و زبانهاي گوناگون و آشنايي با آنها ميتواند زيباييهايي را در نثر و زبان نويسنده بازتوليد كند. حتي عيب نيست كه وقتي نميتوانيم سبكي بيافرينيم، از برخي سبكها يا آميزهاي از آنها استفاده كنيم.
5. زاوية توجه: نوشتههاي مختلف به سبب اثرگذاري و نيز مخاطب و موضوع سبكهاي مختلف دارند. لحاظ سبك و توجه به زواياي مختلف موضوع و زبان در هر اثر مكتوب اهميت ويژه دارد. بياعتنايي به اين مهم كتاب يا مقاله را بيارج ميكند و از اهميت و جديت آن ميكاهد. نويسندة كتاب يا مقالة ديني بايد بداند از كدام زاويه و جهت به موضوع بنگرد. آيا ابعاد اخلاقي آن مهم است؟ ابعاد اجتماعي يا تربيتي آن؟ زواياي عرفاني، انسانشناختي يا روانشناختي آن؟ همچنين از زبان خاص اين موضوع و عناصر مرتبط به آن بهره برد. زباني كه براي مخاطبي مانند زنانخانهدار به كار ميرود، بايد كاملاً با زباني كه براي مخاطبان جوان دانشگاهي به كار ميرود متفاوت باشد.
6. بياعتنايي به دقت زباني: شلختگي در نثر، سستي و به همريختگي آن، يكي ديگر از آفتهاي زباني تأليفات ديني است. اين آفت نيز مانند بسياري ديگر از اين آفتها از قلمرو تبليغ زباني به قلمرو نوشتار سرايت يافته است. كسي كه سخن ميگويد معمولاً دقت زباني را فداي دقت محتوايي ميكند. اما در نوشتار فرصت هر گونه دقت زباني ممكن است و كمتوجهي به آن مخاطب را زده ميكند و اثر را آسيبپذير ميسازد. انتخاب كلمات، چينش جملات، پيوستگي بندها، ظرافت و لطافت تعبيرها و تركيبها و مواردي از اين دست در نوشتار ديني لازم است. متأسفانه برخي از اين تأليفات از چنين دقتهايي بيبهرهاند.
7. عناصر زباني مهجور يا كهنهگرايي: زبان در تغيير و تحول است و مانند موجود زنده ارگانيسم زنده دارد. اين است كه گاه در گذر عصرها و سدهها و حتي دههها زبان تطور ميپذيرد و دگرگون ميشود. بنابراين، نويسندگان بايد توجه كنند كه از عناصر زباني كهن، از شكل افتاده، مهجور و فراموش شده استفاده نكنند. آفت كهنهگرايي به ويژه در ادبيات و مكتوبات ديني وجود دارد و راه را بر به روز بودن و نيز برقراري ارتباط سريع با مخاطب ميبندد.
8. عادتهاي زباني صنفي: جامعهشناسي و روانشناسي ويژهاي بر عناصر ذهني و رفتاري دلمشغولان حوزة دين و دينشناسي سيطره دارد. در بعد زبان، برخي از اصطلاحات، تعبيرات، تركيبات، مثالها و نيز تكيهكلامها انحصاري و متمايز است. زيادهروي در كاربرد اين گونه از وجوه صنفي زبان، به نثر و زبان تأليفات ديني رنگي صنفي ميبخشد و آن را از دسترس ذهن و زبان ديگر گروههاي اجتماعي و مخاطبان متنوع دور ميكند. آسيب مهم ديگر در نوشتارهاي ديني همين امر است كه بايد به آن توجه شود.
9. بيتوجهي به زيباييشناسي زبان: زبان هم عناصر سازندة معنا دارد و هم عناصر شكلدهندة زيبايي. زيبايي زباني پا به عرصة ادبيات ميگذارد، يعني هم آن را ميسازد و هم از آن مايه ميگيرد. گاه در برخي نثرها و زبانها مانند زبان علمي و تجربي، زبان اداري يا گونههايي از اين دست، زيباييشناسي زبان در سادگي و فهمپذيري آن جلوه ميكند. زبان معيار نيز به همين حد از زيبايي بسنده ميكند. اما گاهي زبان تبليغ ديني نيازمند اثرگذاري معنوي و روحي و اخلاقي است و از اين رو نيازمند گونهاي ادبياتگرايي يا زيباييشناسي زباني پيچيدهتر و غليظتر است. در برخي از تأليفات ديني فقدان چنين عنصري آشكارا ديده ميشود. در اين قبيل موارد، آگاهي نويسنده از منابع ادبيات فارسي و چشمههاي جوشان آن و نيز كاربرد اين عطر وبوي زباني و ادبي در نوشتهها بايسته است. زيباييشناسي زباني در سطوح مختلف و موضوعات گوناگون و براي مخاطبان متنوع كاملاً متفاوت است و كاربرد آن نيازمند دقت و آگاهي.
10. نداشتن الگوي زباني: كميت مطالعة متون متفاوت در ميان اغلب نويسندگان متون ديني چشمگير و متنوع نيست. از اين رو، بيشتر آنان سبكها را نميشناسند و به گونهاي خودجوش متوني را مينويسند كه به شكل و شمايل آن عادت كردهاند. اين عادتهاي زباني اغلب در جريان مطالعة عميق و پردامنه تصحيح نميشوند و در همان حد آغازين خود ميمانند. به اين دليل، نويسندة ما از تنوعها و رنگها و سياقها بيخبر است و نميتواند الگوي زباني درستي براي خود انتخاب كند. الگوي او همان زبان نوشتاري طبيعي است كه به مثابة زبان مادري خود و در كلاسهاي انشا و نگارش آموخته است.
11. عوامگرايي: در برخي از تأليفات ديني، توجه به سليقة زباني عامة مردم اهميت بنيادين مييابد. مراد از اين «عامة مردم» هم طبقة بيسواد يا كمسواد و كتابنخوان جامعه است. براي كتاب ديني آفت و آسيب است كه از سليقة اين طبقه پيروي كند و به خاطر خوشايند آنان زبان معيار را فراموش كند و از اصول درست زباني و نوشتاري منحرف شود. همهفهمي متن منوط به عوامگرايي و سطحي شدن آن آن نيست. زبان هر نوشتة ديني بايد معيار و يا فوق معيار باشد. زبان زير معيار به كار كتاب و متن ديني نميآيد و غرض نگارش آن را نقض ميكند.
12. تكلف: زبان متكلفانه مخاطب را ميرماند و گرفتار پيچيدگي فهم ميكند. به همين سبب، هر نوشتة تكلفآميز با اقبال خوانندگان مواجه نميشود. آفت برخي از تأليفات ديني همين تكلف است. در برابر تكلف سادگي قرار دارد كه نوعي آرامش و رهايي ذهني به خواننده ميدهد و فرايند خواندن را براي او دلپذير و لذتبخش ميكند. تكلف در جملهبندي، لغت، اصطلاح، شيوة بيان و افهام موضوع و مواردي از اين دست به ويژه در مكتوبات ديني نامقبول و نامطلوب است.
13. اختصار مخل، اطالة ممل: برخي از تأليفات ديني به اين آسيب و آفت دچارند. اين هر دو نيز دو روي يك سكهاند. هم اختصار و گزيدهگويي مفرط به متن آسيب ميرساند و هم پرگويي خستهكننده آن را ويران ميكند. سخن نويسنده بايد به قدر نياز و حوصلة خواننده و متناسب با سطح درك او باشد. گاهي برخي از نويسندگان مطالب كماهميت را با توضيحات كلافهكننده تكرار ميكنند كه به خواننده احساس كودني دست ميدهد. گاهي نيز برخي از مفاهيم مهم به شكلي موجز و خلاصه و ابتر مطرح ميشوند. تأليف ديني از اين دو آفت ضرر بسيار ميبيند.
14. تكيهكلام: تكيهكلام در سخن گفتن امري معمول است، هرچند براي سخنراني حرفهاي و دانشوري سخنور نقص به شمار ميآيد. اما در نوشتار ضرر و قبح چنين خصلتي بيشتر است. برخي از نويسندگان كتابهاي ديني تركيبات و تعبيراتي ديني و حوزوي يا عربي و مانند آن را تكيهكلام خود ميكنند و اين خواننده را خسته و دلمرده ميكند. كلمات يك متن بايد تكرار نشوند و تا حد ممكن تنوع داشته باشند. نشانگرهاي ساختاري مانند در هر حال، آري، از اين رو، بنابر اين، بدين سان و مواردي از اين دست جزو تكيهكلامهاي تكرار شونده به شمار ميروند كه نويسنده بايد همواره براي آنان جايگزينهاي مناسب داشته باشد و يا به عبارت بهتر، آنها را به شكلي خستهكننده و تكراري به كار نبرد.
15. تكرار: اصل تكرار بيش از اندازه نيز آسيب ديگر برخي كتابهاست. گاه نويسنده مطلب را در چند جاي كتاب تكرار ميكند. در هر بار نيز آن را به چند صورت شبيه به هم و تنها با الفاظي جابجا شده بيان ميكند. كار اين تكرار نيز گاه به پانوشت و پينوشت ميكشد. نويسنده بايد از تكرار اعصابخردكن و احمقپرورانه بپرهيزد و خواننده را باهوشتر و با كفايتتر از خود بپندارد. تكرار همواره بايد فلسفه و دليلي داشته باشد، وگرنه عيب و آفت است.
16. اصالت ترادف: برخي از نويسندگان براي پر كردن صفحه و اضافه كردن به حجم كتاب و مقاله، مدام از كلمات مترادف و معطوف استفاده ميكنند. چنين كاري در برخي خطبهها و منبرهاي ديني نيز ديده ميشود. اما در نوشتار خستهكنندهتر و پرزيانتر است. عطف كلمات به يكديگر و كاربرد واژههاي مترادف به شكلي بيمنطق نادرست است و تنها كاغذ سياه ميكند. به جاي اين كار بايد در پي افزودن به بار معنايي و محتوايي نوشته بود.
17. ابهام: برخي نويسندگان عادت دارند مطالب روشن و آسان را توضيح ميدهند و از خير تبيين مفاهيم سخت و پرسشخيز و چالشبرانگيز ميگذرند. اين كار در تأليفات ديني به ويژه نادرست و زيانبار است. نويسنده بايد خود را به جاي خواننده فرض كند و از پرسشهاي احتمالي او باخبر باشد و آنها را نيز پاسخ دهد. همچنين در ساحت زباني نيز متن بايد آشكاري و روشني داشته باشد. واژههاي مبهم و چندپهلو، جملات پيچيده و ابهامآور و روش نادرست القاي مطالب ميتواند از دقت و وضوح مفهوم بكاهد و به همين مقدار خواننده را به زحمت بيندازد. هر مطلب و اصطلاحي بايد به زبان روز و رسا بازگفته شود و خواننده را نترساند.
18. نشانهگذاري نادرست: نشانهگذاري يكي از فروع مباحث و عناصر شكلي در هر متن است. اما چون رعايت درست و بجاي آن در فهم متن اهميت دارد، آن را مهم ميشماريم و بياعتنايي به آن را آفت و آسيب متن به حساب ميآوريم. گاهي كاربرد بيحساب و كتاب نشانهها در متن به جاي گرهگشايي گرهافزا ميشود و كار را بر خواننده مشكل ميكند. نشانهها علامت سواد يا دقت يا مواردي از اين دست نيستند، بلكه تنها بايد براي آسانسازي فهم خواننده به كار روند. كاربرد درست نقطهگذاري متن را سهلتر ميكند و تندخواني و آسانخواني را براي خواننده ممكن ميسازد. در هر جملة دستوري به بيش از يكي دو نشانه نياز نيست. كاربرد نشانهها بيش از اين مقدار نادرست و آسيبرسان است.
نكته
در كار آسيبشناسي زبان متون ديني چند كار لازم و بر جاي مانده وجود دارد: بررسي و مقايسة زبان مكتوبات ديني از گذشته تا امروز و شناسايي دورههاي مختلف زباني در حوزة تأليفات ديني از آن جمله است. بررسي زبان تأليفات ديني و مقايسة آن با ديگر گونههاي زباني نيز امري مهم است: آيا يك كتاب يا مقالة روانشناختي همان زباني را بايد داشته باشد و دارد كه يك كتاب و مقالة ديني و تربيت ديني؟ همچنين بررسي انواع زباني در تأليفات ديني نيز كاري بايسته است: آيا تأليفات ديني بايد زبانهاي متعدد و متفاوت داشته باشند؟ كدام عناصر شاخصهاي اين تفاوتاند: مخاطبان؟ موضوع؟ روش؟
تذكار
هر گونه مهارت فرهنگي به بهينهسازي نثر و زبان تأليفات ديني كمك ميكند. اگر كتاب بيشتري بخوانيم، روزنامه بخريم و بخوانيم، زبان دومي را بهتر و عميقتر بياموزيم، با هنري آشنا شويم و خلاصه مهارتهاي ذهني و فرهنگي خود را تقويت كنيم، بيترديد به زبان روشنتر و فكر مفيدتر دست مييابيم. زبان روشن و ساده و پرمحتوا محصول چنين فرايندي است. نويسندة متنهاي ديني در هر سطح و مرتبه بايد به اين نكته دقت كند و آن را مدام پيش چشم داشته باشد.
مقاله تقديم شده متن سخنراني استاد شهدادي در مركز ادبي هنري دفتر تبليغات اسلامي بوده است و طبيعتاً اگر به انگيزه مقاله علمي نوشته بودند ، جلوة ديگري مي يافت.