گونه هاى تأثير اخلاق در فقه و اجتهاد

سعيد ضيايي فر

چكيده: بررسى بيرونى و فلسفى علم فقه و شيوه اجتهاد را از زواياى گوناگونى ميتوان به انجام رساند. يكى از آنها بررسى تأثيرى است كه علم اخلاق و خصلت هاى اخلاقى ميتواند بر فقه و اجتهاد داشته باشد. در اين مقاله تلاش شده است تا صورت هاى مختلف نقش علم اخلاق, آموزه هاى اخلاقى, خصلت هاى اخلاقى در فقه, اجتهاد و افتا, در نگاهى اجمالى بررسى, و پيامدها و تأثيرهاى احتمالى آن به صورت مستند نشان داده شود. اين مقاله در صدد است تا كيفيت و شيوه هاى تأثير اخلاق و آموزه هاى اخلاقى را در مراحل اجتهاد و ابعاد مختلف علم فقه و افتا نشان دهد. اميد است تا اين بررسى اجمالى, زمينه بررسى هاى عميق تر و دقيق تر را فراهم آورد و راه را براى مطلوبيت بيشتر فقه و اجتهاد موجود بگشايد.
واژگان كليدى: علم فقه, اجتهاد, افتا, علم اخلاق, آموزه هاى اخلاقى, خصلت هاى اخلاقى, شريعت, نقش و تأثير.

مقدمه
ييكى از محورهاى مهم فلسفه علم فقه, بررسى (تأثير اخلاق در فقه, اجتهاد و افتاست). اين مطلب را از دو زاويه مى توان بررسى كرد:
1. اخلاق چه نقش و تأثيرى در فقه, اجتهاد و افتا داشته است (بررسى توصيفى);
2. اخلاق چه نقش و تأثيرى در فقه, اجتهاد و افتا بايد داشته باشد (بررسى توصيه اى)
مقصود اصلى اين مقاله محور دوم است; ولى بررسى محور دوم را از رهگذر بررسى محور اول بايد انجام داد تا روشن شود كه اين نوع نگاه و بررسى, در تراث فقهى و علمى ريشه دارد و از پشتوانه علمى قابل توجهى برخوردار است.
در آغاز لازم است كاربردهاى برخى واژه هاى مؤثر در بحث را توضيح دهيم:

الف) شريعت
شريعت به معناى واقع و نفس الامر آموزه هاى دين است و در دو معناى عام و خاص به كار مى رود:
1. شريعت به معناى واقع احكام فقهى: در كاربرد رايج, شريعت به معناى واقع و نفس الامر خصوص احكام فقهى است, در مقابل واقع آموزه هاى اعتقادى, اخلاقى و… ;
2. شريعت به معناى واقع آموزه هاى دين: گاهى شريعت به معناى واقع و نفس الامر همه آموزه هاى دينى, اعم از اعتقادى, اخلاقى, فقهى و… است; در اين كاربرد شريعت به معناى دين و شرع است.
ب) اخلاق
اخلاق كاربردهاى گوناگونى دارد كه مهم ترين آنها چنين است:
1. اخلاق به معناى آموزه هاى اخلاقى دين: گاهى مراد از واژه اخلاق, آموزه ها و دستورالعمل هايى است كه در متون مقدس دينى آمده است و به تعبير ديگر, مراد از آن اخلاق دينى است. بنابراين وقتى مثلاً گفته مى شود (تأثير اخلاق در اجتهاد), مراد تأثير آموزه هاى اخلاقى دين در اجتهاد است.
2. اخلاق به معناى صفات يا حالات نفسانى: يكى از كاربردهاى ديگر اخلاق, كاربرد آن به معناى ملكات و صفات درونى انسان است; صفاتى نظير شجاعت, ترس, عناد, حريت, تعصب, جاه طلبى, استبداد به رأى و… كه موضوع (يا بخشى از موضوع) علم اخلاق است.1 بنابراين وقتى گفته ميشود (نقش اخلاق در اجتهاد), مراد نقشى است كه برخى صفات اخلاقى مجتهد در اجتهاد و استنباط دارد.
3. اخلاق به معناى رشته علمى: يكى از كاربردهاى رايج اخلاق, كاربرد آن به معناى يكى از رشته هاى علمى است كه در آن از فضائل و رذائل اخلاقى و راه هاى اكتساب فضائل و دورماندن از رذائل بحث مى كند2. بنابراين هنگامى كه گفته مى شود (رابطه اخلاق و فقه), مراد اين است كه اخلاق به عنوان يك رشته علمى, چه ارتباطى با فقه به عنوان يك رشته علمى دارد. البته رشته علمى اخلاق داراى گرايش ها و شاخه هاى مختلفى است و رابطه فقه با هر يك متفاوت خواهد بود.
4. اخلاق به معناى پسند و رفتار اجتماعى: يكى ديگر از كاربردهاى اخلاق, كاربرد آن به معناى نوعى از پسند و رفتار اجتماعى است كه غالب و يا گروهى از مردم يك جامعه رفتارى را پسنديده و اخلاقى مى شمرند (نظير رفتار صادقانه), و رفتار ديگرى را ناپسند و غيراخلاقى مى شمرند (نظير رفتار فريبكارانه).3 بنابراين وقتى گفته ميشود كه اين فتوا اخلاقى است, يعنى با پسند و نوع رفتار مردم همخوانى و سازگارى دارد.

ج) اجتهاد
واژه اجتهاد نيز كاربردهاى متعددى دارد:
1. اجتهاد به معناى فرآيند استنباط حكم شرعى از ادله معتبر: در علم اصول فقه, قواعد و ضوابط معتبر استنباط احكام با استدلال به اثبات ميرسد. فقيه با استفاده از اين قواعد و ضوابط و استفاده از دانش رجال, غالباً مراحلى را طى مى كند تا به استنباط حكم شرعى مى رسد. براى نمونه در مرحله اول, سند روايت را بررسى مى كند تا صدور روايت از معصوم براى وى احراز شود (احراز وجدانى يا تعبدى); در مرحله دوم دلالت و مفاد آيه يا روايت بر مدعا را بررسى مى كند, سپس اگر آيه يا روايت مورد استناد معارض معتبرى داشت, نسبت آن را با دليل مورد استناد مى سنجد و پس از حل تعارض بدوى و يا عمل به قواعد باب تعارض (در صورت تعارض مستقر), به استنباط حكم فقهى مى رسد طى اين مراحل تا دستيابى به حكم فقهى فرآيندى چند مرحله اى است و فرآورده آن نظر فقهى است.
2. اجتهاد به معناى قوه استنباط حكم شرعى: شخصى در اثر تمرين و تكرار پيمودن مراحلى كه در اجتهاد وجود دارد, به قوه و مهارت دست مى يابد كه مى تواند احكام شرعى وقايع گوناگون را از منابع آن استخراج كند و به نظر فقهى دست يابد. گاهى اجتهاد به اين قوه و ملكه گفته مى شود كه از سنخ ملكات و خصلت هاى درونى است.4
3. اجتهاد به معناى منبع حكم شرعى: يكى از كاربردهاى ديگر اجتهاد, كاربرد آن به معناى يكى از منابع استنباط حكم در عرض كتاب و سنت است. در جايى كه حكم واقعه پيش آمده در كتاب و سنت بيان نشده است, برخى از فقها به رأى و نظر شخصى خويش به عنوان منبع مراجعه مى كنند,5 آن طور كه در نقل ماجراى معاذ آمده است.6
د) فقه
فقه كاربردهاى متعددى داشته و دارد كه نقل همه آنها خارج از حوصله اين مقاله است. در اين جا دو معناى مورد نياز را ذكر مى كنيم:
1. فقه به معناى رشته علمى: در اين كاربرد, فقه به معناى رشته اى علمى است كه در آن خصوص احكام فرعى و عملى شريعت از منابع و ادله معتبر به شكل تفصيلى و استدلالى استخراج مى شود7 و از آن به فقه استدلالى تعبير مى شود.
2. فقه به معناى نظر فقهى: همان طور كه در معناى اجتهاد گذشت, فقيه براى استنباط حكم شرعى مراحلى را طى مى كند, گاهى فقه به كار مى رود و مراد از آن خصوص نظر فقهى استنباط شده است8 كه غالباً به آن فتوا داده مى شود و در رساله هاى عمليه منعكس مى گردد, و گاهى هم بنا به ملاحظاتى به آن فتوا داده نمى شود.

هـ) افتا:
افتا يعنى فتوا و خبردادن. فقيه پس از طى مراحل اجتهاد و استنباط نظر فقهى از آن خبر مى دهد; به اين خبر دادن از حكم فقهى استنباط شده, افتا گفته مى شود9 البته گاهى فقيه به ملاحظاتى, نظير مخالفت استنباطش با نظر مشهور فقيهان, از اظهارنظر خوددارى كرده و به احتياط روى مى آورد.
انواع تأثير اخلاق در شريعت
پس از روشن شدن كاربردهاى واژه ها به تأثير انواع كاربردهاى اخلاق در شريعت, اجتهاد, فقه و افتا مى پردازيم. در اين بحث فقط صورت ها و شقوقى را مطرح مى كنيم كه احتمال تأثير آن داده مى شود و از ذكر ساير شقوق صرف نظر مى كنيم.

1. لحاظ آموزه هاى اخلاقى در جعل احكام شرعى فرعى
ييكى از انواع تأثير اخلاق, لحاظ آموزه هاى اخلاقى در تشريع و جعل احكام شرعى فرعى است. بنابر مبناى عدليه كه قائل به حسن و قبح عقلى و تبعيت احكام از مصالح و مفاسدند, مى توان گفت آموزه هاى اخلاقى در تشريع احكام شرعى مدنظر قرار گرفته است10, ولى بنابر مبناى اشاعره كه منكر حسن و قبح عقلى و تبعيت احكام از مصالح و مفاسدند, اخلاق در تشريع احكام شرعى جايگاهى ندارد.
به هر حال لحاظ آموزه هاى اخلاقى در جعل احكام شرعى فقهى, محل بحث اين مقاله نيست.

2. تأثير اخلاق به معناى پسند اجتماعى در جعل احكام شرعى
در اينكه شارع در ابلاغ احكام شرعى, پسند و پذيرش مردم جامعه را فى الجمله مدنظر قرار داده است, ترديدى نيست و نمونه آن تدريجى بودن احكام شرعى است.11 ولى در نظر گرفتن پسند و پذيرش مردم در تشريع احكام, مطلبى است كه به تحقيق مستقل نياز دارد. به هر حال تأثير اخلاق به معناى پسند اجتماعى در جعل احكام شرعى, چه به شكل تأسيسى آن و چه در امضاى احكام رايج در جامعه صدر اسلام, محل بحث نيست.

3. نقش آموزه هاى اخلاقى دين در مراحل اجتهاد
فقيه مراحلى را طى مى كند تا به استنباط حكم شرعى مى رسد. آموزه هاى اخلاقى ممكن است در هريك از مراحل, تأثيرگذار باشد كه در اين جا نقش آموزه هاى اخلاقى در بررسى سندى, دلالى و در هنگام تعارض را بررسى مى كنيم:

الف) نقش آموزه هاى اخلاقى دين در بررسى سندى
نقش آموزه هاى اخلاقى در سند روايت, به دو صورت سلبى و ايجابى متصور است:
1. نقش سلبى: اگر روايتى وجود داشته باشد كه با آموزه هاى اخلاقى قرآنى كريم و روايات معتبر, به كلى مخالف باشد. بنابر روايات متعدد و معتبرى كه روايت مخالف با قرآن12 يا سنت قطعى را غير معتبر مى داند13 يا اساساً شرط اعتبار حديث را عدم مخالفت با قرآن ذكر مى كند, 14 چنين روايتى حجت و قابل استناد در فقه نخواهد بود. همان طور كه روايات مخالف با حكم (و يا دريافت) قطعى عقل, معتبر و قابل استناد در فقه نيست.15
2. نقش ايجابى: مبانى حجيت روايات قابل استناد در فقه متفاوت است. برخى به حجيت تعبدى خبر ثقه اعتقاد دارند.16 بنابر اين مبنا, موافقت مضمون خبر ضعيف با آموزه هاى اخلاقى قرآن و سنت, باعث اعتبار خبر نخواهد شد مگر اينكه قطع به صدور خبر حاصل شود.
برخى خبر موثوق الصدور را حجت مى دانند.17 بنابراين مبنا, موافقت مضمون خبر با آموزه هاى اخلاقى قرآن و سنت, يكى از قرائن و عوامل حصول وثوق مى شود و به صورت طبيعى در صورتى كه قرينه يا قرائن ديگرى هم وجود داشته باشد كه وثوق آور شود, خبر معتبر خواهد شد.

ب) نقش آموزه هاى اخلاقى دين در بررسى دلالت آيه با روايت فقهى
استفاده از آموزه هاى اخلاقى دين در بررسى مفاد آيه يا روايت, صورت هاى مختلفى دارد كه آنها را در سه فرض اصلى بررسى مى كنيم:
1ـ قوى تر بودن ادله آموزه هاى اخلاقى از ادله احكام فقهى: يك فرض اين است كه در رابطه ميان آموزه هاى اخلاقى و آموزه هاى فقهى, آموزه هاى اخلاقى از نظر دلالت بر احكام فقهى تقدّم دارد, مثلاً دلالت آموزه هاى اخلاقى, قوى تر از دلالت آموزه هاى فقهى است. در اين فرض, صورت هاى مختلفى براى آموزه هاى فقهى متصوّر است:
1ـ1. آموزه هاى اخلاقى دين, مانع انعقاد اطلاق در دليل حكم فقهى: گاهى آموزه هاى اخلاقى دين باعث مى شود تا اطلاقى براى دليل حكم فقهى منعقد نگردد; در صورتى كه آموزه هاى اخلاقى از نظر سند, معتبر و از نظر دلالت, تام باشند اين عدم انعقاد اطلاق در حد فهم عرفى باشد, مى توان از اين راه كار اجتهادى در برداشت فقهى استفاده كرد.
در روايتى آمده است كه فردى در زمان پيامبر(ص) به مسافرت رفت و با زنش قرار گذاشت كه در مدت مسافرت از منزل شوهر خارج نشود. تا اينكه پدر زن بيمار شد و زن از پيامبر(ص) اجازه خواست كه به عيادت پدر برود; ولى پيامبر(ص) به زن گفت بر تعهد خود پاى بند باش. پدر زن مُرد و دوباره زن از پيامبر(ص) خواست كه در مراسم ترحيم و تشييع پدرش شركت كند. پيامبر(ص) فرمود به عهد خود پاى بند باش.18
برخى از فقها از اين حديث استفاده كرده اند كه مرد مطلقاً حق دارد كه اجازه ندهد تا همسر وى از منزل خارج شود ـ مگر براى اداى حق واجب ـ هرچند كه خروج وى با حقوق مرد (نظير حق استمتاع) منافات نداشته باشد.19
حتى برخى گفته اند مرد حق دارد زن را از بازديد و عيادت پدر و مادرش منع كند; ولى 20با توجه به آيات21 و رواياتي22 كه قطع رحم را مذمت كرده است, و رواياتى كه به صله رحم و عيادت23 سفارش مى كند, مى توان گفت بر فرض اعتبار سند روايت و تماميت دلالت آن, امثال اين روايت شمول و اطلاقى ندارد تا مواردى را كه با اخلاق اسلامى سازگار نيست دربرگيرد, و روايت فوق خصوصيتى دارد و آن اينكه زن به شوهرش تعهد داده بود كه به هيچ وجه از منزل خارج نشود; از اين رو نمى توان مفاد اين روايت با اين خصوصيت را چنان گسترده دانست كه حتى مواردى هم كه با آموزه هاى اخلاقى اسلام ناسازگار است دربرگيرد.
2ـ1. آموزه هاى اخلاقى دين باعث انصراف ادله فقهى: گاهى در نگاه ابتدايى و بدون توجه به آموزه هاى اخلاقى, ادله حكم فقهى مطلق به نظر مى آيد; ولى پس از توجه به آموزه هاى اخلاقى, روشن مى شود كه دليل حكم فقهى از آن مورد منصرف است, يا دست كم شمول و اطلاق آن نسبت به آن مورد, احراز نمى شود. اين راه كار نيز مشروط به شرايط پيشين حجت است و نمونه احتمالى آن چنين است: آميزش جنسى با همسر قبل از بلوغ, جايز نيست و آيا ساير استمتاعات جايز است؟ برخى از فقها به اطلاق ادله جواز استمتاع از زوجه تمسك كرده و گفته اند جايز است;24 ولى با توجه به برخى آموزه هاى اخلاقى, ممكن است در شمول اين جواز نسبت به همسر شيرخوار ترديد كرد, بلكه ادعا كرد كه ادله جواز از چنين مواردى منصرف است و شايد به همين جهت برخى از فقها گفته اند جواز برخى استمتاعات نامتعارف به دليل روشنى نياز دارد كه آن را تجويز كند.25
3ـ1. توجه به آموزه هاى اخلاقى باعث ارائه استنباط و برداشت متفاوت از دليل حكم فقهى: توجه به آموزه هاى اخلاقى دين باعث مى شود تا استنباط ديگرى از دليل حكم فقهى ارائه شود. در اين صورت هم اگر اين استنباط در حد برداشت متعارف باشد, و آموزه هاى اخلاقى هم به شكل معتبرى به اثبات رسيده باشد, اين سازوكار هم در اجتهاد كارايى خواهد داشت. براى نمونه در روايتى مى خوانيم: اذا رأيتم اهل الريب و البدع من بعدى فاظهروا البرائة منهم… و باهتوهم كيلا يطعموا فى الفساد فى الاسلام.26
برخى از فقيهان (باهتوهم) را به معناى بهتان زدن تفسير كرده اند;27 از اين رو بهتان زدن به كسانى كه قصد دارند در دين بدعت گذارى كنند جايز, بلكه واجب دانسته اند; ولى مسلم است كه تهمت زدن از محرمات شديد در اسلام است و عقاب هاى دردناكى برايش ذكر شده است, 28 لذا به راحتى نمى توان چنين استنباطى را پذيرفت; به علاوه با ادراك عقلى و آموزه هاى مسلم اخلاقى قرآن29 و روايات30 معتبر سازگار نيست.31 از اين رو با توجه به آن اصول اخلاقى اسلام, مى توان (باهتوهم) را به معناى مبهوت ساختن با استدلال دانست, همان طور كه علامه مجلسى چنين تفسير و استنباطى ارائه داده است. وى درباره اين حديث مى گويد: ظاهر اين است كه مراد از (باهتوهم) مغلوب ساختن اهل بدعت با استدلال هاى قاطع است; به گونه اى كه آنها مبهوت و متحير شوند و بر جواب دادن قادر نباشند, همان طور كه خداوند در قرآن مى فرمايد (فَبُهِتَ الّذِى كَفَر)32.
برخى ديگر هم گفته اند فقط مى توان عيب هاى واقعى وى را گفت, ولى نمى توان به آنها تهمت زد و دروغ نسبت داد; چرا كه ادله حرمت كذب عموميت دارد و اين مورد را هم دربرمى گيرد.33
البته تاكيد مى شود كه اين مثال يك نمونه احتمالى است و ممكن است قرائنى در روايت وجود داشته باشد و نشان دهد كه مراد از (باهتوهم) همان بهتان زدن است, كه در اين صورت نمى توان نمونه اى براى اين راه كار قرار داد.
4ـ1. آموزه هاى اخلاقى باعث تقييد دليل حكم فقهى: گاهى آموزه هاى اخلاقى قوى الدلاله, باعث تقييد اطلاق احكام فقهى مى شود, حتى اگر دلالت دليل آموزه اخلاقى بسيار قوى تر از دلالت دليل حكم فقهى باشد, مى تواند آن را تخصيص بزند.
عدالت از آموزه هاى اخلاقى مهم اسلام است كه در آيات فراوان به آن دستور داده شده است, و ظلم از امورى است كه با تعبيرهاى مختلفى از آن نهى شده است. بنابراين اگر اطلاق دليل حكمى فقهى نسبت به موردى در نظر فقيه ظالمانه بود, به واسطه آيات و روايات معتبرى كه ظلم را تقبيح و از آن با تعبيرهاى متفاوتى نهى مى كند, اطلاق دليل فقهى تقييد مى خورد. كه در اينجا نمونه اى احتمالى ذكر مى كنيم.
تصرف در مال, جان, آبرو و شئون مردم و… بدون رضايت آنان ظلم است و تنها دولت مشروع اسلامى ميتوان در شئون مردم در چارچوب ضوابط اسلامى تصرف كند. مفاد برخى روايات معتبر كه فقها طبق آن فتوا داده اند اين است كه مى توان در اموال اخذ شده از جانب دولت جائر تصرّف كرد34 و مقتضاى اطلاق آن اين است كه اگر دولت جائر بيش از مقدار مقرر از مردم ماليات يا خراج بگيرد, تصرّف در اموالى كه مثلا دولت جايزه مى دهد جايز است; ولى روشن است كه ماليات گرفتن بيش از مقدار مقرر ظلم است و طبعاً اطلاق روايات فوق را تقييد مى خورد و در نتيجه جواز تصرّف در مثل جايزه محدود به جائى خواهد بود كه دولت بيش از مقدار متعارف و مقرر ماليات نگيرد, همان طور كه برخى از فقها گفته اند 35.
2ـ تكافؤ آموزه هاى اخلاقى و احكام فقهى از نظر دلالت: فرض ديگر اين است كه هيچ كدام آموزه هاى اخلاقى و احكام فقهى از نظر دلالت بر يك ديگر برترى ندارند, مثلاً اگر دلالت آموزه هاى اخلاقى به واسطه ادات عموم است, دلالت آموزه هاى فقهى هم به واسطه ادات عموم است, يا اگر دلالت يكى به واسطه اطلاق است, دلالت ديگرى هم با اطلاق است, از اين رو از راه دلالت نمى توان هيمنه يك دسته بر دسته ديگر را فهميد و به واسطه آن در ديگرى نفوذ كرد. در اين صورت بايد با ملاك هاى ديگرى تقدم يكى بر ديگرى را به دست آورد كه در اين جا چند نمونه ملاك را ذكر مى كنيم:
1ـ2. اعتضاد يك دسته از آموزه هاى اخلاقى يا استنباط فقهى به حكم عقل: گاهى حكم عقل چه به صورت قطعى چه به صورت ظن معتبر يا قوى, استنباط فقهى يا آموزه اخلاقى را تقويت مى كند, در اين صورت آن دسته اى كه معتضد به حكم عقلى است مقدم مى گردد; مثلاً ميان يك آموزه اخلاقى و استنباط فقهى ناسازگارى است و آموزه اخلاقى معتضد به حكم قطعى عقل به ظلم است, در اين صورت بايد به دليل اعتضاد آموزه اخلاقى به حكم قطعى عقل در استنباط فقهى و شمول آن نسبت به اين مورد تجديد نظر كرد.
2ـ2. اعتضاد آموزه اخلاقى يا استنباط فقهى به دليل نقلى: دليل نقلى تقويت كننده آموزه اخلاقى يا استنباط فقهى به دو صورت است:
الف) دليل نقلى كلان: گاهى از سير در آموزه هاى دينى چنين برداشت مى شود كه در مجموع آموزه هاى اخلاقى از جايگاه مهمترى نزد شارع برخوردار است; مثلاً چون شارع عذاب رذايل اخلاقى را شديدتر از ترك احكام فقهى مى داند,36 يا ثواب ارتكاب فضائل اخلاقى را بيشتر از انجام احكام فقهى مى داند, پس هميشه آموزه هاى اخلاقى بر احكام فقهى مقدم است. يا كسى تصور كند كه آموزه هاى اخلاقى به منزله غايت هستند و احكام فقهى به منزله وسيله و همواره در تعارض هدف و وسيله, وسيله مقدم است, پس آموزه هاى اخلاقى بر احكام فقهى مقدم است.37 يا ممكن است از بررسى متون دينى و ملاحظه سيره شارع چنين استظهار شود كه در مجموع احكام فقهى از جايگاه مهم ترى نزد شارع برخوردار است, مثلاً از اينكه شارع دروغ را در هنگام ضرر جانى يا مالى قابل توجه نسبت به شخص تجويز كرده است, يا دروغ گفتن را به منظور جلوگيرى از فتنه و تنازع, بلكه به منظور اصلاح ميان دو نفر يا دو گروه تجويز كرده است و… ممكن است چنين برداشت شود كه در همه موارد ناسازگارى ميان آموزه هاى اخلاقى و استنباط فقهى, تقدم با دومى است.38
ب) دليل نقلى خرد و موردى: گاهى دليل نقلى فرد موردى است و به حل تعارض در موردى خاص اشاره دارد, مثلاً از رواياتى كه دروغ گفتن يا تقيه كردن در مورد خطر جانى را تجويز مى كند, تنها تقدم حكم فقهى حفظ جان بر دروغ گفتن استفاده مى شود و نمى توان از آن حكم كلى براى تقدم در همه موارد را استفاده كرد.
3. تقدم استنباط فقهى بر آموزه هاى اخلاقى از نظر دلالت: گاهى ادله اى كه حكم فقهى را ثابت مى كند, از نظر دلالت بر ادله اى كه آموزه اخلاقى را به اثبات مى رساند, تقدم دارد. مثلاً دلالت دليل حكم فقهى, قوى تر از دلالت دليل آموزه اخلاقى است, مثلاً دلالت حكم فقهى به عموم است و دلالت حكم اخلاقى به اطلاق. اين فرض هم مانند فرض اول به صورت هاى مختلفى متصور است:
1ـ3. حكم فقهى مانع انعقاد اطلاق براى خطاب اخلاقى گردد;
2ـ3. حكم فقهى باعث تفاوت برداشت از دليل آموزه هاى اخلاقى گردد;
3ـ3. حكم فقهى باعث انصراف خطاب اخلاقى از مورد گردد;
4ـ3. حكم فقهى باعث تقييد اطلاق يا تخصيص عموم دليل آموزه اخلاقى گردد.
در همه اين موارد اگر ادله از نظر سند اعتبار داشته باشد و دلالتش در حد ظهور عرفى باشد, فقه در اخلاق تاثيرگذار خواهد بود.39
4ـ نقش آموزه هاى اخلاقى دين در هنگام تعارض
گاهى دو دليل حكم فقهى با يك ديگر متعارض اند و نمى توان با شيوه هاى معتبر عرفى و عقلايى ميان آنها سازگارى ايجاد كرد (تعارض مستقر).40 مشهور دانشوران فقه و اصول به ترجيح قائل اند.41 گروهى از آنان به لزوم اكتفا به مرجحات منصوصه, و گروهى ديگر به تعدى از مرجحات منصوصه نظر داده اند. از اين رو بحث را طبق اين دو ديدگاه پى مى گيريم:
ديدگاه اول: تعدى از مرجحات منصوصه: اين ديدگاه مرجحاتى كه در روايات براى ترجيح يكى از دو روايت متعارض ذكر شده است, نظير موافقت با كتاب را از قبيل مثال دانسته و معتقد است اين مرجحات تعبدى نيست, بلكه چون باعث وثوق به صدور و صحت مضمون يكى از دو متعارض مى شود, ذكر گرديده است. از اين رو به هر چيزى كه باعث وثوق شود تعدى مى شود.42
بنابراين ديدگاه, اگر يكى از دو روايت متعارض, موافق با آموزه هاى اخلاقى قرآن, و ديگرى مخالف با آموزه هاى اخلاقى بود, روايت موافق, مقدم و معتبر خواهد بود.
ديدگاه دوم: اكتفا به مرجحات منصوصه: اين ديدگاه, مرجحات مذكور در روايات علاجيه, نظير موافقت با كتاب را تعبدى دانسته و به آنها اكتفا كرده است. برخى از آنان موافقت با كتاب را موافقت با عموم و اطلاق كتاب دانسته اند;43 در اين صورت اگر آموزه اى اخلاقى داراى عموم و اطلاق متناسب با يكى از دو روايت متعارض در قرآن يافت شود, آن مرجح خواهد بود و در نتيجه روايت موافق با عموم يا اطلاق آن, حجت و روايت ديگر غير حجت خواهد بود. ولى برخى موافقت با كتاب را موافقت با روح قرآن دانسته اند;44 در اين صورت اگر يكى از دو روايتِ متعارض با مضمون اخلاقى قرآن, توافق روحى داشته باشد, آن روايت معتبر و روايت ديگر غيرمعتبر خواهد بود.

5. بهره گيرى از آموزه هاى اخلاقى در مقام بيان احكام شرعى
فقيه پس از استنباط حكم فقهى, آن را در (توضيح المسائل) دراختيار مردم قرار مى دهد; ولى در مقام بيان احكام, جنبه هاى اخلاقى احكام فقهى كمتر ذكر مى گردد, يا احكام فقهى با ظرافت هاى اخلاقى همراه نمى گردد.
ييكى از استفاده هايى كه مى توان از اخلاق در فقه داشت, تبيين فوائد و آثار اخلاقى احكام فقهى است.45 احكام فقهى را با تعابير لطيف اخلاقى مى توان بيان كرد, همان طور كه در قرآن كريم و روايات معصومان(ع), بيان احكام فقهى با بيان فوائد همراه گرديده است, يا از ظرافت هاى اخلاقى در اين زمينه استفاده شده است.46

6ـ نقش خصلت هاى اخلاقى فقيه در اجتهاد و مراحل آن
فقيهان, علوم و امورى را به عنوان شرايط اجتهاد ذكر كرده اند, ولى خصلت هاى اخلاقى و علم اخلاق به عنوان يكى از مقدمات اجتهاد در كلام غالب فقيهان ذكر نگرديده است.47 آرى برخى از فقيهان به اين بحث پرداخته اند, براى نمونه علامه وحيد بهبهانى در بحث شرايط اجتهاد, پس از ذكر علومى نظير اصول, كلام و رجال مى گويد: (قوه قدسيه و ملكه قويه, اصلى ترين شرط اجتهاد است)48 و سپس اضافه مى كند: (امورى در حصول قوه قدسيه اجتهاد دخالت دارد كه به اختصار چنين است: عدم كج سليقگى, عدم اهتمام به اشكال و عيب جويى, عدم لجاج و عناد49, عدم استبداد به رأي50, عدم وسواس و استقرار بر نظر خاص, كودن نبودن51, عدم اهتمام به توجيه و حقيقت پوشى, نداشتن جرأت شديد در افتا, عدم افراط در احتياط)52.
وى در نهايت تهذيب نفس را يكى از شرايط حصول قوه قدسيه اجتهاد مى شمرد و مى گويد (تهذيب نفس از واجب ترين امور است).53
بسيارى از امور مذكور از صفات و ويژگى هاى اخلاقى است و برخى از آنها هم جنبه روان شناختى دارد. به هر حال از نظر وى اهتمام به عيب جويى, عناد, استبداد به رأى, وسواس, توجيه گرى و حقيقت پوشى, تهور و شجاعت بيش از حد, ترس و احتياط مفرط, از صفات اخلاقى مضر در اجتهاد و افتاست.
همچنين ملامحسن فيض كاشانى نيز پس از ذكر علوم و امورى كه در استنباط و افتا لازم است مى گويد: (فقيه بايد فهم صحيح و بدون اعوجاج و قلب سليم بدون لجاج داشته باشد).54
واقعيت اين است كه برخى از صفات اخلاقى انسان, در معرفت هاى وى تأثير مى گذارد; مثلاً تعصب و جانب دارى, ممكن است در شناخت وى تأثير گذارد;55 خودخواهى و تكبر, انسان را از شناخت حق بازدارد;56 جدال و لجاج, پرده اى بر روى چشم حقيقت بين بيندازد;57 استبداد به رأى و عدم مشورت و مباحثه با صاحب نظران و متخصصان, انسان را از شناخت ابعاد و زواياى پنهان امور بازدارد;58 حسد, چشم واقع بين انسان را كور و ديدن حقيقت را با تيرگى روبه رو سازد;59 بدگمانى و خوش گمانى مفرط (ساده انگارى) از موانع صحيح معرفت است;60 عجب و خودشيفتگى, مانع ديگرى در راه معرفت است;61 دلبستگى به تعلقات دنيوى از جان, جاه, مقام, مال و… خطاهاى اساسى در شناخت انسان پديد مى آورد;62 و پيروى از خواسته هاى نفسانى, انسان را از شناخت حقيقى بازمى دارد;63 همان طور كه شخصيت زدگى چنين نقشى را دارد. 64
عداوت و دشمنى, انسان را از جاده عدالت و انصاف خارج مى كند;65 و محبت نسبت به چيزى, مجارى شناخت انسان را مسدود مى سازد;66 عبوديت خداوند و عدم پيروى از هواى نفس, علوم لدنى به همراه دارد;67 تقوا زمينه شناخت از جانب خداوند68 را فراهم مى آورد و باعث مى شود براى انسان تشخيص حق و باطل روشن گردد;69 و اخلاص, چشمه هاى معرفت را از قلب به زبان انسان جارى مى سازد.70
بنابراين افعال و صفات اخلاقى انسان در شناخت ها و داورى هاى وى تاثير ميگذارد71 و معرفت و دانش فقهى نيز از اين قاعده مستثنا نيست. بنابراين نمى توان گفت هر ادعاى معرفت فقهى معتبر است. البته برخى گفته اند اجتهاد و استنباط احكام شرعى فقط به مقدمات اجتهاد وابسته است; از اين رو هر كس مقدمات اجتهاد را به صورت متقن به دست آورد, به مقام اجتهاد دست مى يابد و در اين جهت تفاوتى ميان مؤمن, منافق, عادل و فاسق نيست.72
از آنچه گفته شد روشن ميشود كه نمى توان سخن فوق را تأييد كرد; چرا كه علوم مقدماتى اجتهاد, قواعد و ضوابط برداشت و استنباط را در اختيار مجتهد قرار مى دهد, ولى اين نه تنها به معناى واقع نمايى از حكم شرعى نيست, بلكه آيات و رواياتى كه موانع معرفت را گوشزد مى نمايد, اعتبار و حجيت معرفت هاى برآمده از يكى از امور فوق را نفى مى كند, و به تعبير ديگر آن ها را معرفت نما مى داند. همچنين آيات و رواياتى كه به امور معرفت زا اشاره ميكند,73 در واقع اين نوع معرفت را معرفت كاشف از واقع مى داند.
از مؤيدات اين ديدگاه, مطالبى است كه فقها در لابه لاى كلماتشان بدان اشاره كرده اند; مثلا گفته اند حسن ظن به فقيهان پيشين, يكى از علل گرايش به اين ديدگاه فقهى شده است;74 يا مقتضاى حسن ظن به مقام مشهور فقها آن است كه كلامشان را به گونه اى ديگر تفسير كنيم.75 يا به موردى خاص حمل كنيم;76 يا گفته اند عصبيت, حب جاه يا ساير اغراض باطل, باعث اشتباه در درك مى شود;77 يا دورى از هوا و در نظر گرفتن خداوند در سرّ و علن, باعث دستيابى به حقيقت ميشود;78 يا انصاف, باعث پذيرش حق مى گردد;79 يا پيروى بدون دليل از گذشتگان, ممكن است انسان را از رسيدن به حقيقت بازدارد.80
افزون بر اين گاهى دو دسته فقها يك ديگر را به (تعصب),81 (لجاج)82 و (اعتساف)83 متهم ساخته اند كه نشان مى دهد دست كم يكى از آن دو دسته تحت تأثير برخى از خصلت هاى اخلاقى خويش گرفته است.
اينك پس از روشن شدن تأثير خصلت هاى اخلاقى در معرفت هاى انسان, نقش آن را در مراحل اجتهاد توضيح مى دهيم:

الف) نقش خصلت هاى اخلاقى فقيه در اعتبار سندى
درباره اعتبار روايت, ديدگاه هاى گوناگونى وجود دارد كه محل بحث آن در اين جا نيست; محل بحث اين است كه برخى از فقيهان در قبول و معتبر دانستن روايت بسيار سهل گير, و در مقابل برخى از فقيهان در قبول روايت بسيار سخت گير بوده اند. به نظر مى رسد كه عوامل گوناگونى در اين زمينه مؤثر بوده است و نمى توان نقش خصلت هاى فقيه را در اين زمينه از نظر دور داشت. براى نمونه دانشورانى كه نوعى حسن ظن تا حدى افراطى داشته اند, به راحتى گفته اند احاديث كتب اربعه و غير آن از كتاب هاى حديثى رايج در زمان ما, قطعى الصدور از معصوم است.84
در مقابل دانشورانى كه چنين حسن ظنى نسبت به روايات ندارند, گفته اند اين مطلب براى موافقان و مخالفان شيعه اماميه يقينى است كه شيعه در احكام شرعى به روايتى كه قطعى الصدور نيست عمل نمى كنند. 85
شايد سخت گيرى مكتب حديثى قم در قرن سوم و چهارم, و بررسى هاى دقيق آنان86 در قبول حديث را بتوان نمونه اى از عدم وجود حسن ظن افراطى در ميان اين دانشوران به حساب آورد.

ب) نقش خصلت هاى اخلاقى فقيه در استظهار
ييكى از مراحل مهم اجتهاد, (استظهار) است. استظهار تا حدى تابع قواعدى نظير اصالةالعموم, اصاله الاطلاق و قاعده اولى در نفسى بودن (در مقابل غيرى بودن), تعيينى بودن (در مقابل تخييرى بودن), عينى بودن (در مقابل كفايى بودن) و… است, ولى تشخيص مصاديق اين قواعد استظهارى است, مثلاً فقيه در تمسك به اطلاق بايد بفهمد كه آيا مولا از جهت قيدى كه در صدد نفى آن يا اطلاق است, در مقام بيان است يا نه؟ گاهى فقيهى با تمسك به قاعده اولى مى گويد قاعده اولى اين است كه مولا از جهت اين قيد هم در مقام بيان است, ولى فقيه ديگر مى گويد قراينى وجود دارد كه از اين جهت در مقام بيان نيست. از اين رو برداشت فقيه در نهايت نقش تعيين كننده اى دارد. از اين رو ممكن است تمايل (و شايد تعصب فقيه) نسبت به ديدگاه مشهور در استظهار وى از آيه و يا روايت مؤثر باشد, 87 يا اتكاى فوق العاده به برداشت خود و عدم مشورت و مباحثه با ديگر صاحب نظران ممكن است وى را به استظهارى غيرمتعارف بكشاند,88 يا برعكس حسن ظن و اتكاى فوق العاده به برداشت ديگران, وى را از استظهار صحيح بازدارد.89 از اين رو يكى دعاهاى فقيهان, قلب پيراسته از خصلت هاى ناپسند است تا بر استنباط تأثير منفى نگذارد.90
7ـ نقش خصلت هاى اخلاقى در افتا
افتا خبر دادن از نظر استنباطشده فقهى است. گاهى فقيه پس از بررسى ادله, ديدگاه فقهى را استنباط مى كند, ولى به ملاحظاتى از فتوا دادن خوددارى مى كند. گاهى اين ملاحظات منطقى, و گاهى غير موجه مى نمايد. بى ترديد صفات اخلاقى فقيه نيز در اين زمينه مؤثر است. مثلاً ترس ممكن است يكى از عوامل تأثيرگذار بر عدم افتا باشد, گاهى اين ترس ناشى از تقوا و خداترسى است كه صفتى پسنديده است; چراكه گاهى استنباط فقيه با نظر مشهور يا اجماع فقيهان فقه روايى نزديك به عصر معصوم مخالف است و احتمال مى دهد كه آنها دليل متقنى بر فتواى خود داشته اند كه به دست فقيه امروزى نرسيده است. از اين رو از افتا پرهيز مى كند, چون مى ترسد كه افترا بر خداوند باشد كه مورد مذمت قرار گرفته است.91
ولى احتمال ديگرى هم متصور است, هرچند كه تاكنون هيچ فقيه خداترس و وارسته اى به آن دست نزده است و آن اينكه فقيه به استنباط جديدى مى رسد كه هيچ در ميان فقيهان سابقه ندارد, يا ديدگاه شاذى است; از اين رو از ترس آبروى خود از فتوادادن خوددارى مى كند كه اين ترس در برخى موارد مذموم و غيراخلاقى است.92
افزون بر فتوا دادن, اين پرسش مطرح مى شود كه آيا در مفتى هم يك سرى شرايط اخلاقى لازم است؟ به تعبير ديگر مرجع تقليد چه شرايط اخلاقى بايد داشته باشد تا مراجعه به وى از نظر شرعى جايز باشد؟
رايج ترين شرطى كه فقيهان مطرح كرده اند, عدالت93 است و غالب فقها تفسيرى عمدتاً فقهى از عدالت ارائه داده و گفته اند: عدالت صفت نفسانى نيست, بلكه صفت عمل است و آن ترك محرمات و انجام واجبات است;94 ولى برخى عدالت را ملكه اى نفسانى دانسته اند كه انسان را به تقوا (انجام واجبات و ترك محرمات) فرامى خواند.95 قيد (ملكه) تا حدى تعريف عدالت را اخلاقى كرده است, و برخى از فقها امور اخلاقى نظير حسد و حقد ـ هرچند كه ظهور و بروزى نداشته باشند96 ـ خلف وعده, شماتت,97 تعيير,98, عيب جويى,99 دورويى و دوزبانى,100 فريب كارى,101 فخر و كبر,102 طمع,103 حب دنيا و عصبيت,104 رياست طلبى,105 ريا,106 و… . را مضر به عدالت دانسته اند, ولى برخى گفته اند بسيارى از امور مذكور به عدالت فقهى خللى وارد نمى كند, بلكه شخص پيراسته از اين صفات اخلاقى, ايمان و عدالت بالاترى دارد107.
برخى افزون بر عدالت, شروط اخلاقى اى ذكر كرده اند, نظير ورع و عدم حرص بر تحصيل جاه و مال دنيا,108 ولى شرطى اخلاقى, افزون بر سه شرط فوق ذكر نگرديده است.

8ـ نقش علم اخلاق در علم فقه
نقش علم اخلاق در علم فقه و به تعبير ديگر, بهره گيرى از علم اخلاق در علم فقه, به صورت هايى متصور است كه مهم ترين آنها بدين قرار است:
الف) بهره گيرى از اهداف علم اخلاق;
ب) بهره گيرى از منابع علم اخلاق;
ج) بهره گيرى از روش هاى علم اخلاق;
د) بهره گيرى از مبانى علم اخلاق;
هـ) بهره گيرى از تعاريف علم اخلاق.
در اين محور تلاش مى شود تا نكاتى درباره صور فوق مطرح شود تا زمينه براى تأملات و بررسى هاى بيشتر محققان در اين زمينه فراهم آيد. نگارنده اميدوار است در فرصت ديگرى اين بحث را تعميق و توسعه بيشترى دهد و زواياى پنهان آن را بيشتر روشن نمايد.

الف) بهره گيرى از اهداف اخلاق
اين بحث مبتنى بر اين است كه يا اهداف علم فقه و اخلاق روشن شود, يا اهداف آن دو را به عنوان اصل موضوعى بپذيريم, و از آن جا كه بررسى اهداف فقه و اخلاق فرصت فراوانى مى طلبد, به عنوان اصل موضوعى از آن بحث مى كنيم:
1. تكامل نفس, يكى از اهداف علم اخلاق: يكى از اهدافى كه براى علم اخلاق مطرح است, تكامل نفس و پيراستن آن از رذايل اخلاقى و آراستن آن به فضايل اخلاقى است. از اين رو ممكن است فقيهى اين هدف را براى علم فقه در نظر بگيرد. بنابراين در صورتى كه به روش معتبر ثابت شود كه هدف بخشى از احكام فقهى, تأمين اين هدف است و در شرايط خاصى اين هدف تأمين نشد, بايد در عموم و شمول ادله آن احكام نسبت به آن شرايط تجديد نظر شود.
2. سازگارى اجتماعى, يكى از اهداف علم اخلاق: يكى از اهداف ديگرى براى اخلاق مطرح گرديده است, سازگارى و عدم تنازع و همبستگى اجتماعى است. ممكن است فقيهى اين هدف را براى علم فقه (يا بخشى از احكام فقهى) در نظر بگيرد. بنابراين در صورتى كه از راه هاى معتبر روشن شود كه هدف بخشى از احكام فقهى صرفا تأمين اين هدف است, و در موقعيت زمانى و مكانى ديگرى آن هدف تأمين نشد, لازم است در عموم و شمول آن حكم نسبت به اين موقعيت تجديدنظر شود.
افزون بر علم اخلاق, ممكن است فقيه از بررسى آموزه هاى اخلاقى قرآن و روايات معتبر, به اهداف فوق يا اهداف ديگرى دست يابد و آن اهداف را براى بخشى يا همه احكام فقهى در نظر بگيرد و به واسطه آن در احكام فقهى تأثير بگذارد.

ب) بهره گيرى از منابع علم اخلاق
كتاب, سنت و عقل سه منبع اصلى اخلاق دينى و فقه است, ولى در برخى گرايش هاى اخلاقى نظير اخلاق عرفانى, شهود از منابع مهم است. بنابراين اگر به اثبات رسد كه شهود و وجدان و… مى توانند منابع معرفت زا باشند, ممكن است با شرايطى در علم فقه هم كارايى داشته باشند. همان طور كه در علم اصول, وجدان بسيار به كار گرفته شده است. 109

ج) بهره گيرى از روش هاى علم اخلاق
اخلاق اسلامى روشى اختصاصى غير از روش علم ندارد, ولى اگر روشى جديد براى آن ساخته و پرداخته شود مى توان از آن روش در علم فقه هم با رعايت شرايطش استفاده كرد, اما روش هاى اخلاق غير دينى در صورتى كه اعتبار آن به اثبات رسد, قابل استفاده در فقه خواهد بود.

د) بهره گيرى از مبانى علم اخلاق
اخلاق اسلامى و علم فقه مبانى مشتركى دارند, نظير توحيد ربوبى, نقش وحى و نبوت در هدايت انسان, خاتميت اسلام, جاودانگى, جهان شمولى و جامعيت آن و… , و به نظر نمى رسد كه علم اخلاق مبناى اختصاصى داشته باشد تا از بهره گيرى از آن در فقه سخن به ميان آيد. آنچه در اين عنوان مهم به نظر مى آيد اين است كه آيا علم فقه مبانى اخلاقى هم دارد. به تعبير ديگر علم فقه يك سرى پيش فرض ها و مبادى تصوراتى داشته باشد كه علم اخلاق عهده دار تثبيت و تبيين آنهاست. به نظر مى رسد از نظر مبادى تصورى پاسخ مثبت است,110 ولى از نظر مبادى تصديقى به بررسى و تأمل بيشترى نياز دارد.

هـ) بهره گيرى از تعاريف علم اخلاق
گزاره هاى فقهى مانند ساير گزاره ها, از موضوع و محمول تشكيل شده است. پرسش اين است كه آيا در تعريف موضوع و محمول گزاره هاى فقهى, مى توان از علم اخلاق كمك گرفت؟ پاسخ به صورت فى الجمله مثبت است; محمول گزاره هاى فقهى بر دو قسم است: يا واجب, حرام, مستحب, مكروه و مباح است كه در احكام تكليفى به كار مى روند, يا امثال پاك, نجس, صحيح, باطل, شرط, مانع و… است كه در احكام وضعى به كار مى روند.
در تعريف برخى موضوعات فقهى مى توان از اخلاق استفاده كرد, مثلاً در تعريف عدالت, توبه و… مى توان از علم اخلاق استفاده كرد ـ همان طور كه برخى از فقها در تعريف عدالت111 و توبه112 از آن استفاده كرده اند. شايد در محمول گزاره هاى فقهى هم بتوان از اخلاق استفاده كرد, مثلاً در روايت واژه اى به كار رفته است كه به حسب قواعد اصولى وجوب و لزوم از آن استفاده مى شود ولى با توجه به حكم اخلاق, حمل بر غيرالزام مى شود يا برعكس, قرينه اى بر عدم الزام وجود دارد, ولى اخلاق حكم به الزام مى دهد و باعث مى شود قرينه مزبور تحت الشعاع قرار گيرد و مقتضاى قاعده اصولى كه همان الزام است استفاده شود.

نتيجه گيرى
همان طور كه گذشت اخلاق, فقه, اجتهاد و… كاربردهاى گوناگونى دارد كه مى توان نقش و بهره گيرى از هر يك را بررسى كرد. نتيجه اين بررسى اجمالى چنين است: اخلاق به معناى آموزه هاى اخلاقى, در جعل احكام شرعى مدنظر قرار گرفته است, اما به معناى پسند و پذيرش اجتماعى در مرحله جعل حكم شرعى ملاحظه نمى شود, ولى در مرحله ابلاغ يا اجراى حكم شرعى ممكن است مدنظر قرار گيرد. اخلاق به معناى آموزه هاى اخلاقى دين, در مراحل مختلف اجتهاد ممكن است تأثير داشته باشد, همان طور كه در مقام بيان و تبليغ احكام شرعى مى توان از آن استفاده كرد.
اخلاق به معناى خصلت هاى اخلاقى فقيه, به صورت فى الجمله مى تواند در مراحل مختلف اجتهاد و افتا تأثير داشته باشد. همچنين ممكن است از اهداف, منابع, مبانى, روش ها و تعاريف علم اخلاق در علم فقه استفاده شود.
به هر حال به نظر مى رسد در بازخوانى و بازنگرى فقه, اجتهاد و افتا مى توان از آموزه هاى اخلاقى دين و علم اخلاق استفاده كرد و در اين مقاله صرفاً مرورى اجمالى به مهم ترين شقوق اين مسئله صورت گرفت. اميد است كه در آينده اين موضوع با عمق و بسط بيشترى بررسى گردد.

* مسئول گروه فلسفه فقه پژوهشكده فقه و حقوق پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى.
1. براى نمونه ر. ك: ابن مسكويه رازى, تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق, تحقيق قسطنطين رزيق, ص 31, الجامعة الاميركيه, بيروت, 1966 ق; و سيد عبدالله شبر, الاخلاق, ص 10, مكتبه بصيرتى, قم, 1395 ق.
2. براى نمونه ر. ك: محمد مهدى نراقى, جامع السعادات, تحقيق سيدمحمد كلانتر, ج 1, ص 34, دار النعمان, نجف, بى تا.
3. براى نمونه ر. ك: اميل دوركيم, فلسفه و جامعه شناسى, ترجمه فرحناز خمسه اى, ص 115, چاپ اول: مركز ايرانى مطالعه فرهنگ ها, تهران, 1360ش; محمدتقى مصباح يزدى, نقد و بررسى مكاتب اخلاقى, نگارش احمدحسين شريفى, ص 70, مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى, قم, 1384ش.
4. براى نمونه ر. ك: شيخ بهائى, زبدة الاصول, ص 115 و 159, چاپ اول: مرصاد, قم, 1381 ش.
5. براى نمونه ر. ك: محمد معروف دواليبى, المدخل الى علم اصول الفقه, ص 36, چاپ اول: الجامعة السوريا, دمشق, 1374 ق; سيد محمدجواد عاملى, مفتاح الكرامة, ج 5, ص 372, چاپ اول, مؤسسة النشر الاسلامى, قم, 1420 ق; سيدمحمدباقر صدر, المعالم الجديدة, ص 39, چاپ سوم: مركز البحاث و الدراسات التخصصية للشهيد الصدر, قم, 1429 ق.
6. در ماجراى معاذ آمده است كه پيامبر(ص) در هنگام گسيل وى به يمن از او پرسيد: اگر مورد قضاوتى پيش آيد, به چه چيزى حكم مى كنى؟ گفت: به كتاب خدا. پيامبر(ص) پرسيد: اگر در كتاب خدا نيافتى؟ گفت: به سنت رسول خدا. باز پيامبر(ص) پرسيد: اگر در سنت پيامبر(ص) نيافتى؟ گفت: به تلاش فكرى مى پردازم و كوتاهى نمى كنم. پيامبر(ص) فرمود: حمد خداى را كه نماينده رسول خدا را به آنچه مورد رضايت رسول خدا است موفق داشت. (سيد مرتضى عسكرى, معالم المدرستين, ج 2, ص 282, چاپ دوم: مؤسسةالبعثة, مشهد, 1406 ق).
7. ر. ك: علامه حلى, منتهى المطلب, ج 1, ص 52, چاپ اول: مجمع البحوث الاسلامية, مشهد, 1412 ق.
8. ر. ك: محمدتقى نجفى, هداية المسترشدين, ج 1, ص 52, چاپ اول: مؤسسة النشر الاسلامى, قم, 1420 ق.
9. ر. ك: شهيد اول, القواعد والفوائد, ج 1, ص 320, تحقيق سيد عبدالهادى حكيم, چاپ اول, مكتبة المفيد, قم, بى تا.
10. براى نمونه علامه طباطبائى در اين باره مى نويسد: (الاسلام بنى سنته الجارية و قوانينه الموضوعة على اساس الاخلاق و بالغ فى تربية الناس عليها) (الميزان, ج 4, ص 110, مؤسسة النشر الاسلامى, قم, بى تا.
11. تدريجى بودن احكام شرعى امر مسلمى است, بلكه برخى احكام در چند مرحله جعل شد كه چند مرحله اى بودن وجوب حجاب و تحريم خمر دو نمونه آن است. درباره تدريجى بودن احكام ر. ك: امام خمينى, المكاسب المحرمة, تحقيق مجتبى تهرانى, ج 1, ص 300, چاپ سوم: مؤسسه اسماعيليان, قم, 1368 ش; سيدمحمدباقر صدر, بعوث فى شرح العروة الوثقى, ج 3, ص 258, چاپ اول: مطبعة الآداب, نجف اشرف, 1391 ق; مرتضى بروجردى, مستند العروة الوثقى (تقريرات درس خارج فقة آية ا… خوئى), كتاب الخمس, ج 1, ص 196, دارالعلم, قم, 1364 ش.
12. براى نمونه ر. ك: شيخ حر عاملى, وسائل الشيعة, ج 27, ص 111, ح 14, چاپ سوم: مؤسسة آل البيت (ع), قم, 1416 ق.
13. بنابر مبناى كسانى كه جهت خبر ثقه را تعبدى مى دانند (ر. ك: سعيد ضيائى فر, (گامى در شناخت مكتب هاى فقهى), چاپ شده در: پيش درآمدى بر مكتب شناسى فقهى, ص 51 چاپ اول: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى, قم, 1385ش).
14. بنابر مبناى كسانى كه به حجيت خبر موثوق الصدور قائل اند (ر. ك: همان, ص 51ـ52).
15. البته بنابر مسلك اصوليان كه مى گويند: (النقل لا يقاوم العقل) (محمدباقر وحيد بهبهانى, الفوائد الحائرية, ص 457; شيخ انصارى, فرائد الاصول, ج 1, ص18; آخوند خراسانى, كفاية الاصول, ص 162).
16. براى نمونه ر. ك: سيدابوالقاسم موسوى خوئى, معجم رجال الحديث, ج 1, ص 20 به بعد, چاپ چهارم: منشورات مدينة العلم, قم, 1409 ق.
17. براى نمونه ر. ك: امام خمينى, كتاب الطهارة, ج 3, ص 291, چاپ اول: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام الخمينى, تهران, 1379 ش.
18. ر. ك: شيخ حر عاملى, وسائل الشيعة, ج 20, ص 175.
19. براى نمونه ر. ك: محمدحسن نجفى, جواهر الكلام, ج 31, ص184.
20. ر. ك: همان, ص 183.
21. ر. ك: سوره رعد(13), آيات 19 ـ 21; سوره روم (30) آيه 38.
22. ر. ك: علامه مجلسى, بحار الانوار, ج 74, ص 88 به بعد.
23. ر. ك: محمد محمدى رى شهرى, ميزان الحكمة, ج 4, ص 82 به بعد, انتشارات دفتر تبليغات اسلامى, قم, 1362 ش.
24. سيد محمد تقى خوئى, مبانى العروة الوثقى, كتاب النكاح, ج 1, ص 155.
25. ر. ك: سيد مصطفى خمينى, مستند تحرير الوسيلة, ج 2, ص 342.
26 ر. ك: شيخ حر عاملى, وسائل الشيعة, ج 11, ص 508.
27 براى نمونه ر. ك: يوسف بحرانى, الحدائق الناضرة, ج 18, ص 164, چاپ دوم: دارالاضواء, بيروت, 1405 ق.
28. براى نمونه ر. ك: شيخ كلينى, الاصول من الكافى, ج 2, ص 361; احمد نراقى, عوائد الايام, ص 223, چاپ اول: مركز النشر التابع لمكتب الاعلام الاسلامى, قم, 1375 ش; ناصر مكارم شيرازى, الامثل, ج 3, ص 446 و ج 11, ص 21; محمد سعيد طباطبائى حكيم, مصباح المنهاج, التقليد, ص 382, چاپ اول: مؤسسة المنار, قم, 1415 ق; شيخ صدوق, ثواب الاعمال, ص 240, چاپ دوم: منشورات الشريف الرضى, 1368ش.
29. ر. ك: سوره مائده (5) آيه 8.
30. ر. ك: شيخ كلينى, الاصول من الكافى, ج 2, ص 146; على متقى هندى, كنزل العمال, ج 16, ص 171, مؤسسة الرسالة, بيروت, 1413 ق.
31. در روايتى امام سفارش مى كند كه اين كار را انجام ندهيد (ر. ك: شيخ كلينى, الروضة من الكافى, ج 8, ص 285).
32. ر. ك: علامه مجلسى, بحار الانوار, ج 17, ص 204 ـ 205. آيه مذكور آيه 258 سوره بقره است كه ماجراى گفت وگو ميان حضرت ابراهيم(ع) و نمرود را نقل مى كند; پس از اينكه نمرود گفت من افراد را مى كشم و زنده نگه مى دارم حضرت ابراهيم(ع) جواب قابل مناقشه اى به وى داد و گفت: فإن الله ياتى بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب فبهت الذى كفر.
33. براى نمونه ر. ك: محمدحسن نجفى, جواهر الكلام, ج 41, ص 413; سيد محمد صادق حسينى روحانى, منهاج الفقاهة, ج 2, ص 227, چاپ چهارم: چاپخانه علمية, قم, بى تا.
34. ر. ك: شيخ حر عاملى, وسائل الشيعة, ج 17, ص 213 به بعد, 218 به بعد و 220 به بعد.
35. براى نمونه ر. ك: شهيد ثانى, مسالك الافهام, ج 3, ص 142.
36. براى نمونه امام خمينى مى فرمايد (قذارات باطنيه موجب حرمان از سعادت و منشأ جهنم اخلاق ـ كه به گفته اهل معرفت بالاتر و سوزنده تر از جهنم اعمال است ـ مى باشد) (آداب الصلوة, ص 57, چاپ چهارم: مؤسسه چاپ و نشر عروج, تهران, 1366 ش). امام اين مطلب را با تعبيرهاى مختلفى گفته است (ر. ك: انوار الهداية, ج 1, ص2, موسسه نشر آثار امام خمينى, تهران, 1373 ش; چهل حديث, ص 13, 53, 57, 66, 84 و 435, مركز نشر فرهنگى رجاء, تهران, 1368ش).
37. ر. ك: تأثير اخلاق در اجتهاد, ص 248 ـ 249.
38. ر. ك: همان, ص 182 ـ 183 و ص 271.
39. از آنجا كه بحث در اين مقاله از نقش فقه در اجتهاد است, موارد فوق را به اختصار ذكر كرديم.
40. اين تعبير از شهيد صدر است ر. ك: دروس فى علم الاصول, الحلقة الثالثة, الجزء الثانى, ص 327, چاپ اول: دارالكتاب اللبنانى, بيروت, 1978 م.
41. افراد اندكى نظير آخوند خراسانى به تخيير قائل است (ر. ك: كفاية الاصول, ص 445).
42. براى نمونه ر. ك: محمد باقر وحيد بهبهانى, الفوائد الحائرية, ص 209 به بعد. براى اطلاع بيشتر از مبانى و ادله آن ر. ك: سعيد ضيائى فر, (قلمرو دين و ضوابط علوم دينى), فصلنامه فلسفى ـ كلامى, شماره 1, تابستان 1387, ص 79 به بعد.
43. براى نمونه ر. ك: سيد محمد سرور حسينى بهسودى, مصباح الاصول (تقريرات دروس خارج اصول آيت ا… خوئى) ج 3, ص 415 ـ 416, چاپ چهارم: مكتبة الداورى, قم, 1408 ق.
44. براى نمونه ر. ك: سيد منير السيد عدنان قطيفى, الرافد فى علم الاصول (تقريرات درس خارج اصول آيت ا… سيستانى) ج1, ص 11, چاپ اول: دارالمورخ العربى, بيروت, 1414 ق; سيد محمد باقر حسينى سيستانى, قاعدة لا ضرر (تقريرات درس خارج فقه آيت ا… سيستانى), ص 206 و 213, چاپ اول: دارالمورخ العربى, بيروت, 1414 ق.
45. تنها برخى از فقيهان و نويسندگان در تأليفاتشان جنبه هاى اخلاقى احكام فقهى را بيان كرده اند. براى نمونه ر. ك: سيد محمد صدر, فقه الاخلاق, صبحى محمصانى, الدعائم الخلقية للقوانين الشرعية; على تميمى, (التربية الاخلاقية فى الفقه الاسلامى), مجلة التوحيد, ش 34, ص41 و 43; وهبة زحيلى, الفقه الاسلامى و ادلته, ج 1, ص 106.
46. برخى هم تلاش كرده اند تا احكام فقهى را با ظرافت هاى اخلاقى بيان كنند. براى نمونه ر. ك: حسين وحيد خراسانى, منهاج الصالحين, ج 1, ص 540; عبدالكريم بى آزار شيرازى, رساله نوين.
47. براى نمونه ر. ك: سيد محمد سرور حسينى بهسودى, مصباح الاصول (تقريرات درس خارج اصول آية ا… خوئى), ج3, ص413ـ414. نگارنده هم برخى از علوم مقدماتى اجتهاد از ديدگاه فقها را در مقاله اى آورده است (ر. ك: (علوم مرتبط با فقه و ماوراء الفقه), نشريه آينه پژوهش, شماره 107ـ108, ص 73 به بعد.
48. ر. ك: محمدباقر وحيد بهبهانى, الفوائد الحائرية, ص 337, چاپ اول: مجمع الفكر الاسلامى, قم, 1415 ق.
49. ر. ك: همان, ص 338.
50. ر. ك: همان, ص 339.
51. ر. ك: همان, ص 340.
52. ر. ك: همان, ص 34.
53. ر. ك: همان, ص 345. وى در جاى ديگر حصول قوه قدسيه اجتهاد را مشروط به جهاد نفس, تضرع و الحاح به درگاه الهى و استمداد از معصومان و فقيهان ميشمرد (ر. ك: همان, ص 509).
54. ر. ك: الاصول الاصلية, تصحيح مير جلال الدين حسينى ارموى, ص 154, سازمان چاپ دانشگاه تهران, 1349 ش.
55. ر. ك: محمد محمدى رى شهرى, العلم و الحكمة فى الكتاب والسنة, ص 174 و ص 180, چاپ اول: دارالحديث, قم, 1376 ش.
56. قران كريم مى فرمايد: ان الذين يجادلون فى آيات الله بغير سلطان اتاهم ان فى صدور هم الاكبر (سوره مؤمن, آيه 56) و در روايت آمده است: شر آفات العقل, الكبر (محمد محمدى رى شهرى, العلم و الحكمة فى الكتاب و السنة, ص 169 و نيز ر. ك: ملامحسن فيض كاشانى, النخبة, تحقيق مهدى انصارى قمى, ص 65, چاپ دوم: سازمان تبليغات اسلامى, تهران, 1418 ق; محمدتقى جعفرى, شناخت از ديدگاه علمى و ديدگاه قرآن, ص 241, چاپ اول: دفتر نشر فرهنگ اسلامى, تهران, 1360ش.
57. قرآن كريم درباره گروهى مى فرمايد: و جادوا بالباطل ليدحضوا به الحق (سوره غافر, آيه 5). در روايت هم آمده است: اللجاج يفسد الرأى (عبدالواحد آمدى. غررالحكم و دررالكلم, ج1, ص36, ش 1120, حرف الف, بى نا, بى جا, بى تا. براى اطلاع بيشتر ر. ك: سيد محمد حسينى بهشتى, شناخت از ديدگاه قرآن, ص 61, چاپ دوم: بنياد نشر آثار و انديشه هاى شهيد آيت الله دكتر بهشتى, تهران, 1380 ش.
58. المستبد متهور فى الخطاء و الغلط (ر. ك: محمد محمدى رى شهرى, العلم و الحكمة فى الكتاب و السنة, ص 173); من استبد برأية ملك و من شاورالرجال شاركها فى عقولها (نهج البلاغه, كلمات قصار, ش 161, ص 113).
59. الحسد من عمى القلب (ملا محسن فيض كاشانى, المحجة البيضاء, ج 5, ص328, چاپ دوم: دفتر انتشارات اسلامى, قم, بى تا).
60. ايام و الظن فان الظن اكذب الكذب. (محمد محمدى رى شهرى, ميزان الحكمة, ج 5, ص 625, چاپ اول: مركز نشر دفتر تبليغات اسلامى, قم, 1362 ش).
61. العجب يفسد العقل (همو, العلم و المعرفة فى الكتاب و السنة, ص 169).
62. ارفض الدنيا, فان حب الدنيا يعمى و يصم ويبكم (ر. ك: همان, ص 160).
63. افرأيت من اتخذ الهة هواه و اضله الله على علم و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوه (سوره جاثيه, آيه 23). و نيز ر. ك: سوره ص (38), آيه 26.
64. ر. ك: سوره احزاب (33), آيه 67ـ68; و نيز ر. ك: محمدتقى جعفرى, شناخت از ديدگاه علمى و از ديدگاه قرآن, ص 143; سعيد ضيائى فر, سيرى در متون اسلامى, ص 53, چاپ اول: معاونت امور اساتيد, قم, 1378 ش.
65. اين مطلب از آيه 8 سوره مائده استفاده مى شود: ولا يجر منكم شنآن قوم على الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى.
66. حديث حبك الشى يعمى و يصم (علامه مجلسى, بحار الانوار, ج 77, ص 165), تأثير شگرف محبت (و نيز نفرت) را بر ابزارهاى شناخت انسان ـ كه چشم و گوش دو مصداق مهم آن هستند ـ نشان ميدهد. در حديث ديگرى اميرالمؤمنين(ع) مى فرمايد: من عشق شيئا اعمى بصره و امرض قلبة فهو ينظر بعين غير صحيحة و يسمع باذن غير سميعة (نهج البلاغه, ص 190).
67. ر. ك: سوره كهف (18) آيه 65.
68. اتقوا الله و يعلمكم الله (سوره بقره, آيه 282).
69. يا ايهاالذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا (سوره انفال آيه 29); و نيز ر. ك: سوره حديد, آيه 28. براى اطلاع بيشتر ر. ك: عبدالله جوادى آملى, شناخت شناسى در قرآن, ص 440, مركز مديريت حوزه علميه قم, 1370 ش.
70. ما اخلص عبد لله عزوجل اربعين صباحاً الاجرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه (شيخ صدوق, عيون اخبار الرضا(ع), ج1, ص 74, مؤسسة الاعلمى, بيروت, 1404 ق).
71. علامه محمدتقى جعفرى مى نويسد: (يكى از اساسى ترين و با شرافت ترين عوامل شناخت اخلاق است) (شناخت از ديدگاه علمى و از ديدگاه قرآن, ص 42ـ43, دفتر نشر فرهنگ اسلامى, تهران, 1360 ش).
72. براى نمونه ر. ك: محمدحسين غروى اصفهانى, نهاية الدراية, ج 3, ص 425, چاپ اول: مؤسسة آل البيت لاحياء التراث, قم, 1414ق; سيدمحمدجعفر مروج جزائرى, منتهى الدراية, ج 8, ص 377, چاپ اول: نشر مؤلف, قم, 1412ق.
73. نظير ان تتقوا الله يجعل لكم فرقاناً (سوره انفال آيه 29) العلم نور و ضياء يقذفة الله فى قلوب اوليائه. (محمد محمدى رى شهرى, العلم و الحكمة فى الكتاب والسنة, ص 36; مرتضى مطهرى, شناخت در قرآن, ص 81, انتشارات سپاه, 1361 ش).
74. براى نمونه ر. ك: ضياءالدين عراقى, مقالات الاصول, تحقيق مجتبى محمودى و سيدمنذر حكيم, ج2, ص176, چاپ دوم: مجمع الفكر الاسلامى, قم, 1423ق.
75. براى نمونه ر. ك: سيد محسن طباطبائى حكيم, مستمسك العروه الوثقى, ج 6, ص 13.
76. براى نمونه ر. ك: محمدحسن نجفى, جواهر الكلام, ج 41, ص 143.
77. براى نمونه ر. ك: يوسف بحرانى, الدرر النجفية, ج 2, ص 351, چاپ دوم: شركة دار المصطفى لاحياء التراث, بحرين 1428ق; ملا محسن فيض كاشانى, الشهاب الثاقب, تحقيق رئوف جمال الدين, ص 12 و 93, چاپ دوم: مؤسسة الاعلمى, بيروت, 1401 ق. بلكه گاهى فقها يكديگر را به لجاج و عناد متهم كرده اند كه نمونه روشن آن اختلافى است كه ميان محقق كركى و فاضل قطيفى در مسأله زمين هاى خراجيه رخ داد; محقق كركى رساله اى به نام (قاطعة اللجاج فى تحقيق حل الخراج) نوشت (چاپ شده در: الخراجيات, چاپ اول: مؤسسة النشر الاسلامى, قم, 1403ق). فاضل قطيفى رساله (السراج الوهاج لدفع عجاج قاطعة اللجاج) را نوشت و در آن ميگويد: (كتاب قاطعة اللجاج بسيار اعوجاج و انحراف دارد و برپاكننده غوغاست) (ر. ك: السراج الوهاج, ص 20, چاپ شده در: الخراجيات).
شيخ ماجد شيبانى هم مى گويد: (خدا رحمت كند… كسى كه گمشده اش را حقيقت قرار دهد و نفسش را از تعصب و جدال پاكيزه گرداند) (رساله (خراجيه), ص 28, چاپ شده در: الخراجيات; و نيز ر. ك: محمدحسن آشتيانى, كتاب القضا, ص 157, چاپ دوم: دارالهجره, قم, 1404 ق).
78. ر. ك: (قاطعة اللجاج), چاپ شده در: الخراجيات, ص 39.
79. ر. ك: علامه حلى, مختلف الشيعة, ج 9, ص 6, چاپ اول: مؤسسة النشر الاسلامى, قم, 1419ق.
80. ر. ك: سيد بن طاووس حلى, كشف المحجة, ص 185.
81. ر. ك: ماجد بحرانى, (رسالة فى الخراج) چاپ شده در: الخراجيات, ص 5 و 38; يوسف بحرانى, الحدائق الناضرة, ج 3, ص 68, ج 7, ص 188 و 223, ج 9, ص 406, ج 11, ص 204 و ج 24, ص 63; محمدحسن آشتيانى, كتاب القضاء, ص 157.
82. ر. ك: شيخ طوسى, المبسوط, ج 8, ص 107; سيد مصطفى خمينى, تحريرات فى الفقة, كتاب الخيارات, ج 3, ص 278.
83. براى نمونه ر. ك: شيخ بهائى, مشرق الشمسين, ص 292, مكتبة بصيرتى, قم, 1398 ق; سيد محمد آل بحرالعلوم, بلغة الفقية, ج2, ص 109 و 225, چاپ چهارم: مكتبة الصادق(ع), تهران, 1362 ش; موسى خوانسارى, منية الطالب (تقريرات درس خارج فقه آيه ا… نائينى) ج 1, ص 95; محمدعلى توحيدى, مصباح الفقاهة (تقريرات درس خارج فقه آيه ا… خوئى) ج 2, ص 729; عبدالله جوادى آملى, كتاب الصلاة (تقريرات درس خارج فقه آيه ا… محقق داماد) ص122.
48 .ر. ك: محمد امين استرآبادى, الفوائد المدنية, تحقيق رحمةالله رحمتى اراكى, ص 32, 79, 93, 118, 371 و 368, چاپ دوم: مؤسسة النشر الاسلامى, قم, 1426 ق; يوسف بحرانى, الحدائق الناضره, ج 1, ص 15ـ16 و 25ـ26 و ج 9, ص 356.
85. ر. ك: رسائل الشريف المرتضى, المجموعة الثالثة, ص 309 و المجموعة الثانية, ص 655; الذريعة, ج 1, ص 25 و ج 2, ص 308. يكى از انتقادهاى سيد مرتضى به اهل حديث اين است كه در احكام شرعى به روايت غير قطعى الصدور عمل ميكنند (ر. ك: همان, المجموعة الاولى, ص 211).
86. براى اطلاع بيشتر ر. ك: محمدرضا جبارى, مكتب حديثى قم, ص 375 به بعد, چاپ اول: انتشارات زائر, قم, 1384 ش.
87. براى نمونه ر. ك: حسين آل عصفور, تتمة الحدائق, ج 1, ص 447, چاپ اول: مؤسسة النشر الاسلامى, قم, 1410 ق.
88. از اين رو گاهى برخى فقها گفته اند: انا و ان لم نجعل هذه الاجماعات دليلاً لكن نراها مانعة عن الاستبداد بالرأى فى تشخيص مداليل الفاظ الرواية (رضا همدانى, مصباح الفقيه, ج 1, ق 2, ص 585. وحيد بهبهانى يكى از شرايط قوه قدسيه اجتهاد را عدم استبداد به رأى ذكر مى كند ر. ك: محمدباقر وحدى بهبهانى, الفوائد الحائرية, ص 339. ديگر فقها هم در لابلاى كلماتشان استبداد به رأى را غير جايز و موجب دور شدن از فهم حكم واقعى دانسته اند براى نمونه ر. ك: امام خمينى, فى التعادل و الترجيح, چاپ شده در الرسائل, ج 2, ص 56 و كتاب الطهاره, ج 3, ص 597.
89. مرحوم علامه وحيد بهبهانى آن چنان بر فهم مشهور اعتماد دارد كه ميگويد: لا يمكن فهم حكم من اول الفقه الى آخره الا بمعونه الاجماع. (مصابيح الظلام, ج 1, ص 37 و ص 271).
90. صاحب جواهر در يك بحث فقهى مى نويسد: أسأل الله تعالى تنوير البصيره و صفاء السريره, (جواهر الكلام, ج 29, ص 287).
91. الله اذن لكم ام على الله تفترون (سوره يونس آيه 59.
92. اين مسأله صورت هاى مختلفى دارد گاهى ممكن است صرفا به خاطر حفظ موقعيت و مقام شخص خود باشد در اين صورت ناپسند است, ولى گاهى فضاى جامعه به حدى سنگين و نامناسب است كه احتمال عقلايى داده ميشود كه پيامدهاى ناگوارى در جامعه داشته باشد نظير ايجاد تنازع و فتنه, سوءاستفاده دشمنان دين, در اين صورت مصداقى از مسأله تزاحم خواهد بود كه بايد طبق ملاك هاى باب تزاحم آنچه اهم است مقدم شود. البته شناخت موارد بسيار دشوار است و گاه واكنش هاى غير منتظره اى را به همراه مى آورد.
ييكى از نمونه فتواهايى كه مقدارى در جامعه سرو و صدا ايجاد كرد فتواى امام خمينى به حلال بودن بازى با شطرنج به دو شرط بود: يكى اينكه شطرنج در نگاه عرف امروزى بازى فكرى گرديده است و ديگر بازى قمار نيست و ديگر آنكه بازى كنندگان با شطرنج قصد قمار نداشته باشند. ر. ك: صحيفه امام, ج 21, ص 129 (چاپ اول, مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره), تهران, 1378 ش) ولى برخى از روحانيان و مقدس نماها اين فتوا را برنتابيدند تا آنجا كه يكى از شاگردان و اعضاى دفتر استفتاى امام نامه اى اعتراضى به ايشان نوشت و امام در پاسخ ناچار شد نظر يكى از مراجع معاصرش را به عنوان مويد نظرش نقل مى كند (ر. ك: همان ص 149ـ150) و در پايان نامه مى آورد: شما را نصيحت ميكنم كه سعى كنيد تنها خدا را در نظر بگيريد و تحت تأثير مقدس نماها و آخوندهاى بيسواد واقع نشويد, چرا كه اگر بنا است با اعلام و نشر حكم خدا به مقام و موقعيتمان نزد مقدس نماهاى احمق و آخوندهاى بيسواد صدمه اى بخورد. بگذار هرچه بيشتر بخورد (همان, ص 151) و در پاسخ نامه بعدى آقاى قديرى مى نويسد: ما بايد سعى كنيم تا حصارهاى جهل و خرافه را شكسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدى(ص) برسيم و امروز غريب ترين چيزها در دنيا همين اسلام است و نجات آن قربانى ميخواهد, و دعا كنيد من نيز يكى از قربانى هاى آن گردم (همان, ص 160)
93. البته برخى از فقها گفته اند دليلى بر عدالت نداريم و صرف وثاقت و تحرز از كذب و خيانت كافى است (براى نمونه ر. ك: محمدحسين غروى اصفهانى, الاجتهاد و التقليد چاپ شده در: بحوث فى الاصول, ص 69 چاپ دوم, مؤسسة النشر الاسلامى, قم, 1409 ق) البته وى احتمال وجود اجماعى بودن شرط عدالت را مطرح كرده است (ر. ك: همان, ص 68).
94. براى نمونه ر. ك: ابن ادريس حلى, السرائر, ج 1, ص 280 چاپ دوم, مؤسسة النشر الاسلامى, قم, 1410 ق) على غروى تبريزى, التنقيح فى شرح العروة الوثقى, (تقريرات درس خارج فقه آية ا… خوئى) الاجتهاد التقليد ص 255 و شيخ انصارى, رساله فى العدالة چاپ شده در: رسائل فقيه, ص 6 چاپ اول, كنگره شيخ انصارى, قم, 1414ق.
95. براى نمونه ر. ك: شهيد ثانى, شرح اللمعة, ج 1, ص 792 (چاپ دوم منشورات جامعة النجف الدينية, نجف 1386 ق / 1398 م) سيد على طباطبائى, رياض السائل, ج 4, ص 329 (چاپ اول, مؤسسة النشر الاسلامى, قم, 1414ق)
96. براى نمونه ر. ك: محقق اردبيلى, مجمع الفائده و البرهان, ج 12, ص 343 (چاپ دوم, مؤسسة النشر الاسلامى قم, 1417 ق).
97. ر. ك: همان, ص 352.
98. ر. ك: همان, ص 353.
99. ر. ك: همان, ص 356.
100. ر. ك: همان, ص 361.
101. ر. ك: همان, ص 362.
102. ر. ك: همان, ص 364.
103. ر. ك: همان, ص 366.
104. ر. ك: همان, ص 367.
105. ر. ك: همان, ص 370.
106. ر. ك: همان, ص 371. وى در پايان اين بحث مى گويد در كتاب هاى فقهى معمولا از مباحث اخلاقى بحث نميشود ولى ما به صورت مفصل از آن بحث كرديم چون از بيماريهاى قلبى است كه بسيار به علاج نياز دارد (ر. ك: همان, ص 374).
107. ر. ك: محمدحسن نجفى, جواهر الكلام, ج 41, ص 60.
108. براى نمونه ر. ك: سيد ابوالحسن اصفهانى, وسيلة النجاه مع تعاليق الامام الخمينى, ص 9 چاپ اول, مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى, تهران, 1422 ق; امام خمينى, تحرير الوسيلة, ج 1, ص 7, مسأله 3 چاپ اول, مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خمينى, تهران, 1420ق عده من الفضلاء, مستند تحرير الوسيلة, الاجتهاد و التقليد, ص 137 چاپ اول, مؤسسة العروج, تهران, 1386 ش.
109. براى نمونه ر. ك: فاضل تونى, الوافية, تحقيق محمدحسين رضوى كشميرى ص 160, چاپ اول, مجمع الفكر الاسلامى, قم, 1412 ق ميرزا ابوالقاسم قمى, قوانين الاصول, ص 48 (مكتبة العلمية الاسلامية, تهران, 1378 ق محمد تقى اصفهانى, هداية المسترشدين, ص 331 , (مؤسسه آل البيت, قم, بى تا): شيخ انصارى, حاشيه على القوانين, ص 87, 273 كنگره شيخ انصارى, قم, 1415 ق ضياء الدين عراقى, مقالات الاصول, مجتبى محمودى و منذر حكيم ج1, ص 313, مجمع الفكر الاسلامى, قم, 1378 ش سيد محمدباقر صدر, دروس فى علم الاصول, الحلقة الثالثة, ج1, ص 313 چاپ اول, دارالكتاب اللبنانى, بيروت, 1978 ق.
110. در عنوان بعدى از آن بحث مى كنيم.
111. براى نمونه ر. ك: علامه حلى, ارشاد الاذهان, تحقيق فارس حسون, ج 2, ص 156 چاپ اول, مؤسسة النشر الاسلامى, قم, 1410 ق و شهيد اول, الدروس الشرعية, ج 2, ص 126 چاپ اول, مؤسسه آل البيت(ع), قم, 1419 ق.
112. براى نمونه ر. ك: ملامحسن فيض كاشانى, النخبة, ص 49ـ50 ; سيد حسن موسوى بجنوردى, القواعد الفقهية, ج 7, ص 292 مطبعة الخيام, قم, 1402ق شيخ طوسى, التبيان, ج 3, ص 145 چاپ اول, مكتب الاعلام الاسلامى, قم, 1409 ق.

منبع: فصلنامه فقه، شماره 64

 
امتیاز دهی
 
 


مطالب مرتبط

تعداد بازديد اين صفحه: 4990
   
   
خانه | بازگشت | حريم خصوصي كاربران |
Guest (PortalGuest)

پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي - دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم
مجری سایت : شرکت سیگما