یادداشت
javadi
گفتار منتشر نشده‌اي از حضرت آيت‌الله جوادي آملي
منشور روحانيت، عصاره‌ي وصيت‌نامه
منشور امام خميني رضوان‌الله‌تعالي‌عليه درباره‌ي روحانيت، وصيت‌نامه‌ي خاصي است در كنار آن وصيتنامه‌ي عام كه به توده‌ي مردم مسلمان خطاب كردند. علاوه بر اين‌كه همه‌ مزاياي آن وصيت‌نامه‌ي عام را دارا است، ويژگي خاص خود را هم در بر دارد. چنين توصيه‌اي برگرفته از ادب قرآني است. 

قرآن كريم يك وصيت عام به توده‌ي انسان‌ها دارد و يك توصيه‌ي خاص به عالمان دين‌دار و دين‌باور. خطابات قرآني از «يا أَيهَا النّاس» شروع مي‌شود و گاهي به «يا أَيهَا الرَّسُول» ختم مي‌شود. آن‌جا كه همگان سهيم‌اند، با «يا أَيهَا النّاس» ياد مي‌كند. آن ‌جايي كه گروه خاصي طرفي مي‌بندند، با «يا أَهْلَ الْكِتاب» و آن‌جا كه فقط مؤمنان به قرآن و عترت بهره‌مندند، به عنوان «يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا» ياد مي‌كند. آن‌جا كه تنها مؤمنان ژرف‌انديش متفطن متفكر بهره مي‌برند، با «يا أُولِي اْلأَلْباب» و «يا أُولِي اْلأَبْصار» و مانند آن.

در بين انبيا هم گروه برتري هستند كه قرآن آن‌ها را به نام «اولوا‌ العزم» مخاطب قرار مي‌دهد. سرانجام خطاب شاخص قرآن به شخص شخيص رسول اكرم صلّي‌‌الله‌عليه‌و‌آله است كه با «يا أَيهَا النَّبِي» و «يا أَيهَا الرَّسُول» آمده است. اين خطاب‌هاي چند‌گانه، نشانه‌ي توصيه‌هاي الهي است.

مردان الهي هم قرآني مي‌انديشند. گاهي عمومي سخن مي‌گويند، گاهي با خواص خطاب دارند و گاهي با اخص، رمز و رازي را در ميان مي‌گذارند. امام راحل، وصيت‌نامه‌ي عام را با توده‌ي مردم تبيين كرد، با خواص هم كه علما هستند، منشور روحانيت را. اما آنچه را كه امام با اخص به‌عنوان راز و رمز در ميان گذاشت، بيگانه از اين‌ها نبود؛ عصاره‌ي
” منشور امام خميني رضوان‌الله‌تعالي‌عليه درباره‌ي روحانيت، وصيت‌نامه‌ي خاصي است در كنار آن وصيتنامه‌ي عام كه به توده‌ي مردم مسلمان خطاب كردند. “
اين‌ها بود. چون آب هر ميوه، عصاره و شهد و شربت همان ميوه است. اگر چيزي به‌صورت رمز با اخص در ميان گذاشته شده، عصاره‌ي همين وصيت‌نامه‌ي خاص است و اين وصيت‌نامه‌ي خاص، عصاره‌ي آن وصيت‌نامه‌ي عام.

آنچه از امام راحل كه شايسته است هر از چند گاه طلاب عزيز و همه‌ي عالمان دين‌دار بخوانند و به ديگران منتقل كنند، همين وصيت‌نامه‌ي خاص، يعني منشور روحانيت است كه در آن امام آن‌ها را به معرفت از زمان و زمانه فراخوانده، به عمل دعوت كرده و با پذيرش ديگران، به وحدت هدايت نموده است.
 
                  

در زيرمجموعه‌ي اين اصول سه‌گانه هم مطالبي را گوشزد كرده و فرموده: شما وارثان انبيائيد؛ بايد عالم و آدم را بشناسيد تا حرفي بزنيد كه همه گوش دهند. وقتي حرف شما را گوش مي‌دهند كه شما جهاني و انساني حرف بزنيد. وقتي حرفتان جهاني و انساني است كه مطابق با روزگار و زمان و زمانه باشد. چيزي كه تاريخ مصرفش گذشت، ديگر قصه است. آنچه كه درد روز مردم است، بايد آن‌ را مطرح كنيد.
 
شبهه يك ويروس فكري است كه آدم را رها نمي‌كند. ‌چنين نيست كه اول ماركس و انگلس دست به كشتار زده باشند، بعد استالين‌ها پيدا شوند. اول فكر كمونسيتي بود، بعد حمله‌ي استالين، چون انسان با فكر زندگي مي‌كند و با انديشه به سر مي‌برد، انديشه و تفكر او را به سمت خود مي‌برد و كنترل او ديگر آسان نيست. 

شبهات و اشكالات و علوم هر عصري، غذاي روز آن مردم است. اگر وجود مبارك امام صادق سلام‌الله‌عليه فرمود: «العالِم بِزمانِهِ لاتهجمُ عليهِ اللوابِث»، عكس نقيض چنين قضيه‌اي اين است كه «مَنْ هَجمَتْ عَلَيْهِ اللَّوابِث، فَلَيْسَ بِعالِمٍ» يعني آن‌كه نمي‌داند در چه فضايي نفس مي‌كشد، قهراً زير پوشش شبهات قرار مي‌گيرد و عالم نيست.

زمان و زمانه را نيز وجود مبارك حضرت امير سلام‌الله‌عليه به سياست‌هاي سلاطينِ حاكم بر دنيا معرفي كرده‌اند: «إذا تغيَّرَ السلطان، تغيّر الزَّمانَة» زمان آن‌طور نيست كه انسان آن را از منجم بپرسد يا به تقويم نگاه كند. حكومت و فكر و انديشه‌ي حاكم بر هر عصري، زمان و زمانه‌ي آن است. از اين بيان نوراني پيدا است كه مسئله‌ي حكومت و تأثير آن در فضاي فكري و عملي مردم در ميان است. در چنين حال و فضايي، امام ششم مي‌فرمايد: كسي كه زمان خود را نشناسد و زير پوشش شبهات قرار بگيرد، «لَيْسَ بِعالِمٍ»!

حرف دين، حرف آخر
اگر ذات اقدس الهي به انبياء توصيه دارد كه حرفي بزنيد جهان‌فهم و جهان‌پسند، با وارثان انبياء هم همين حرف را دارد. اگر قرآن كريم به ديگران فرموده: وقتي خدا حرف مي‌زند، شما ساكت باشيد. اول فرمود حرف‌هاي خدا چنين نيست كه فقط مال تدفين و مجلس ختم باشد يا مال مجلس حفظ و قرائت، محور اصلي پيام به جامعه است. قرآن به مردم يك كشور مي‌گويد وقتي خدا دارد حرف مي‌زند، شما ساكت باشيد، خوب گوش كنيد ببينيد چه مي‌گويد.
” علماي دين‌شناس وقتي كه در ايران قبل از انقلاب اسلامي، تاريخ شاهنشاهي روي تاريخ هجرت آمد، به همين آيه استشهاد مي‌كردند و مي‌گفتند وقتي تاريخ شاهنشاهي روي تاريخ هجري بيايد و تاريخ هجري مسدود شود، معنايش آن است كه صداي كورش بر صداي پيغمبر برتري پيدا كند. “
اين حرف را هم در پايان سوره گفته است، نه در آغاز يا اثناء سوره.

به تعبير سيدنا الاستاد مرحوم علامه‌ي طباطبائي، سورهٴ مباركهٴ اعراف سراسر توحيد است؛ بعد از اين‌كه جهان‌بيني الهي، معناي الوهيت و رسالت عام و خاص و معاد و سير جهاني و هجرت ابدي انسان‌ها و خطوط كلي شريعت را بازگو كرد و اين‌كه زمين خانه‌ي خدا است و ملك طلق او و دادن اين خانه و اين ملك هم به دست اوست،1 بارزات فرعون و سخت‌گيري‌هاي او در برابر وحي و شكست او را نشان داد و فطرت و علم حصولي و حضوري را بيان كرد و روي تقليد خط بطلان كشيد. بعد از همه‌ي اين‌ها فرمود: مردم! هر وقت ديديد ما داريم حرف مي‌زنيم، شما ساكت باشيد: «إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» در چنين فضايي مردم حرف قرآني را گوش مي‌دهند.

ذات اقدس الهي به پيغمبر يك دستور مثبت داد و به ديگران يك دستور سلبي. به پيغمبر فرمود كه چه چيزي بگويد و بعد به مردم گفت: صدايتان را از صداي پيغمبر بلندتر نكنيد؛ «لاتَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْض» البته ادب اين است كه انسان در مشهد و محضر بزرگان، ادب را رعايت كند و حتي اگر به زيارت آن بزرگواران هم رفت، آرام زيارتنامه بخواند، اما مرحله‌ي نازله‌ي اين كريمه، سوره حجرات است.

علماي دين‌شناس وقتي كه در ايران قبل از انقلاب اسلامي، تاريخ شاهنشاهي روي تاريخ هجرت آمد، به همين آيه استشهاد مي‌كردند و مي‌گفتند وقتي تاريخ شاهنشاهي روي تاريخ هجري بيايد و تاريخ هجري مسدود شود، معنايش آن است كه صداي كورش بر صداي پيغمبر برتري پيدا كند. «لاتَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي» يعني وقتي دين حرفي زد، چنان حرف نزنيد كه صداي او خاموش شود. خدا به پيامبر گفت تعليم كتاب و تعليم حكمت و تزكيه نفوس و با مردم مشورت كن، به سؤالات آن‌ها پاسخ بده، علوم را براي آن‌ها تبيين كن و چيزهايي را بگو كه آن‌ها نمي‌توانند بفهمند «يعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ» بعد از تبيين همه اين نقاط مثبت، آن‌گاه به مردم گفت كه حرفتان بلندتر از حرف پيغمبر نباشد.
 
اگر كسي بين خود و خدا را اصلاح كند، اختلاف رخت برمي‌بندد، اما اگر امتي گرفتار اختلاف شد، هرگز روي خير را نخواهد ديد. حضرت امير سلام‌الله‌عليه در نهج‌البلاغه فرمود‌اند: هيچ امتي چه در گذشته و چه در آينده از اختلاف خيري نديده و به جايي نمي‌رسد. 

اگر روحانيت بخواهد به منشور امام عمل كند، همين چيزها در فرمايشات امام هست كه روحانيت بايد بداند در چه فضا و عصري زندگي مي‌كند و مشكل و شبهه‌ي مردم اين عصر چيست. شبهه يك ويروس فكري است كه آدم را رها نمي‌كند. مسائل نظامي هم غالباً بعد از صحنه‌ها و ساحت‌هاي فكري است. ‌چنين نيست كه اول ماركس و انگلس دست به كشتار زده باشند، بعد استالين‌ها پيدا شوند. اول فكر كمونسيتي بود، بعد حمله‌ي استالين، چون انسان با فكر زندگي مي‌كند و با انديشه به سر مي‌برد، انديشه و تفكر او را به سمت خود مي‌برد و كنترل او ديگر آسان نيست.

كتاب‌هاي ملل و نحل در دو جلد نوشته مي‌شوند نه يك جلد. ملل همان
” فقاهت نيمي از راه و نيمه‌ي راه است. اگر كسي هدفش اين باشد كه بروم حوزه‌ي علميه و حكيم و متكلم و فقيه شوم و استاد و مدرس شوم يا مصنّف و مؤلّف شوم، او هنوز در بين راه است و به مقصد نرسيده است. “
است كه انبياء آورده‌اند و نحل همان كه دانشمندان مي‌آورند. هر وقت پيغمبري آمد و ملتي آورد، بيگانه‌اي هم آمد و نحله‌اي در برابر ملت پيغمبر آورد. تا بشر هست، همين است. رسالت علما اين است كه بفهمند در چه فضايي زندگي مي‌كنند و مشكل علمي آن جامعه چيست.

فقاهت نيمي از راه است
قرآن كريم درباره‌ي همه‌ي انسان‌ها و درباره‌ي خصوص علما كه وارثان پيغمبر هستند، دو نكته را تشريح كرده است: اولاً فرمود كه ما كل بشر را براي چه خلق كرديم؟ براي اين‌كه هم معرفت پيدا كنند و فاهمه‌ي آن‌ها تغذيه شود و هم محبت پيدا كنند و عاطفه‌ي آن‌ها بيمه شود.

در بخش پاياني سوره مباركه طلاق هم فرمود: «اللّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ اْلأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يتَنَزَّلُ اْلأَمْرُ بَينَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَي‏ءٍ قَديرٌ وَ أَنَّ اللّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَي‏ءٍ عِلْمًا» يعني ما اين نظام را آفريديم تا شما به اسماي حسناي حق عالم شويد. اگر به عليمِ قدير پي برديد، به ساير اسما هم پي مي‌بريد. البته اين‌ها هدف خلق است، نه هدف خالق. هر فاعلي كاري را براي رسيدن به كمال انجام مي‌دهد، اما خودِ كمال مطلق، اگر خواست كاري انجام دهد، فيض از او نشأت مي‌گيرد. او ديگر بندگان را خلق نمي‌كند تا سودي ببرد يا جودي بكند. كار خدا «تا» برنمي‌دارد، چون غني عن العالمين است. خودش هدف است. چون حكيم است، كارش سراسر منشأ حكمت خواهد بود. چنين خدايي به ما فرموده كه من عالَم را آفريدم تا شما عالِم شويد. بعد از اين‌كه معرفت بشر تأمين شد، آن‌وقت براي تأمين گرايش‌هاي عملي و محبت او بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ ذاريات را نازل كرده است؛ همان آيه‌ي معروف كه مي‌فرمايد: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِيعْبُدُونِ» براي همين ديگر نيازي نيست كه بگوييم «إلاّ لِيَعْرِفونِ»

اين توصيه‌ي خداوند نسبت به كل انسان‌ها است، اما به عالمان دين كه مي‌رسد، اين‌ها را كنار هم ذكر كند و مي‌فرمايد: به مراكز علوم اسلامي برويد و به فقاهت بار يابيد تا مُنذِر مردم باشيد: «فَلَوْ لا نَفَر مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِينْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيهِم.» فقاهت كه در كتاب و سنت آمده، به معني فقه مصطلح نيست؛ همچنان ‌كه حكمتي كه در كتاب و سنت آمده نيز به معني فلسفه‌ي مصطلح نيست. اصولاً علوم اسلامي فقه و حكمت است. هم حكمت اسلامي، فقه است و هم فقه اسلامي، حكمت.

خدا فرموده مردم موظفند به حوزه‌هاي علميه بروند تا فقيه شوند و كار انبيا را انجام دهند. فقاهت نيمي از راه و نيمه‌ي راه است. اگر كسي هدفش اين باشد كه بروم حوزه‌ي علميه و حكيم و متكلم و فقيه شوم و استاد و مدرس شوم يا مصنّف و مؤلّف شوم، او هنوز در بين راه است و به مقصد نرسيده است. فقاهت و نشر آثار آن، نيمه‌ي راه است.

عمده‌ «لِينْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيهِم» است. وقتي مراجعه‌ي‌ علمي باشد، بايد قومشان را انذار كنند. تدريس،
” تا آن‌جا كه ممكن است حرف‌هاي وسائط و واسطه‌ها را گوش ندهيم. بيشتر با يكديگر باشيم. بايد وفاق ملي را تقويت كرد. وفاق در جوامع و مجامع روحاني، به لطف الهي نقش مؤثري دارد. “
تصنيف و تأليف و ... كار سختي نيست. خيلي‌ها به اين مقام مي‌رسند و استاد مي‌شوند يا مصنف و مؤلف و مدرس مي‌شوند. عمده انذار است كه انسان بتواند جامعه‌اي را از قيامت هراسناك كند. تا انذار نباشد، جامعه به مقصد نمي‌رسد و حتي خود عالمان دين كه به اتحاد دعوت شده‌اند، متحد نخواهند شد. هرجا سخن از اختلاف است، بر اساس فراموشي قيامت است.

اين‌كه كسي بخواهد مردم را از قيامت بهراساند، سخنراني نيست. كسي كه درس مي‌گويد، با فاهمه و عاقله‌ي مردم كار دارد، ولي آن جاذبه‌اي كه بايد در مردم ايجاد كند و با عاطفه‌ي مردم كار داشته باشد، در ميان نيست. خدا فرمود: شما فقاهت را براي تأمين بخش‌هاي علمي جامعه نخواهيد. آن يك گوشه‌ي كار است، نه همه‌ي كار. فقاهت را براي تأمين گوشه‌هاي عملي جامعه بخواهيد. اگر جامعه از قيامت هراسناك باشد، مشكلي در آن نيست. اگر خدا به رسول اكرم فرمود: «قُمْ فَأَنْذِر»، همان رسالت را به روحانيت و عالمان دين‌شناس دين‌باور هم داده است كه برويد به مقام شامخ فقاهت بار يابيد تا انذار كنيد. مردم را انذار كردن، كار آساني نيست. كسي كه خودش از جهنم هراسناك نباشد، حرفش در مردم هراس از معاد ايجاد نمي‌كند و تا قيامت در بين نباشد و مردم از روز حساب نهراسند، اصلاح جامعه‌ آسان نخواهد بود.

اتحاد؛ يك راه دشوار
آنچه را كتاب و سنت به علما تذكر داده‌اند، امام راحل هم به عنوان وصيتنامه‌ي خاص، به روحانيت و علماي حوزه و غير حوزه تذكر داده كه دين‌شناس و دين‌باور باشند، وحدت و اتحاد و هماهنگي و هم‌آوايي را از دست ندهند، از زمان و زمانه باخبر باشند و اين انقلاب را تا زمان ظهور صاحب اصلي حفظ كنند.

اما مگر اتحاد كار آساني است؟ هم از درون ما يك «أعْدا عدوّ»2 است كه ما را به اختلاف مي‌خواند، هم دشمناني از بيرون صف كشيده‌اند تا ما را اِرباً اِرباً كنند. جهاد اكبر بيشتر ما همين جنگ بين عقل و نفس است. ... همين تهذيب نفس كه آدم خوبي شويم، عادل باشيم و بد نكنيم، خلاف و معصيت انجام ندهيم.

بنابراين اگر كسي بخواهد با ديگري متحد شود، دشوار است. راه حل و درمانش را هم خداي كريم پيش‌بيني كرده است. ذات اقدس الهي خطر اختلاف را به عنوان يك عذاب بازگو كرده كه در مسيحي‌ها در يهودي‌ها القا كرده تا آن‌ها را تعذيب كند: «وَ أَلْقَينا بَينَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يوْمِ الْقِيامَةِ» و «فَأَغْرَينا بَينَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يوْمِ الْقِيامَة» مي‌گويد ما آن‌ها را به تازيانه‌ي اختلاف تنبيه كرديم. اگر خداي ناكرده اختلافي در بين گروهي، مخصوصاً عالمان دين ظهور كند، نشانه‌ي تعذيب الهي است و تنها راه رهايي، التجاي به درگاه خدا است. 

تا آن‌جا كه ممكن است حرف‌هاي وسائط و واسطه‌ها را گوش ندهيم. بيشتر با يكديگر باشيم. بايد وفاق ملي را تقويت كرد. وفاق در جوامع و مجامع روحاني، به لطف الهي نقش مؤثري دارد.

اگر كسي بين خود و خدا را اصلاح كند، اختلاف رخت برمي‌بندد، اما اگر امتي گرفتار اختلاف
” اگر باهم نبوديد، اگر اسلامتان را درست نشناختيد، اگر وحدت مذهبتان را حفظ نكرديد، اگر بين خود و خدايتان را اصلاح نكرديد، أكاسره و قياصره بر سر شما چنان خواهند آورد كه بر فرزندان ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و امثال ذلك آوردند. “
شد، هرگز روي خير را نخواهد ديد. يكي از بيانات نوراني حضرت امير سلام‌الله‌عليه كه در نهج‌البلاغه آمده، اين است كه فرمود: هيچ امتي چه در گذشته و چه در آينده از اختلاف خيري نديده و به جايي نمي‌رسد: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَيراً مِمَّنْ مَضَي، وَ لاَ مِمَّنْ بَقِي»

هرگز امت از ناحيه‌ي اختلاف به جايي نمي‌رسد. همو فرمود كه از جماعت كبري و از سواد اعظم -يعني از متن جامعه- جدا نشويد. بعد هم فرمود: اگر رهبري مثل من هم در ميان شما باشد، مادامي كه شما فضاي فكري بيگانگان را نشناسيد و جامعه را گرفتار اختلاف كنيد، به بدترين خطر مبتلا مي‌شويد...

اتحاد كار آساني نيست، اما حضور يكديگر را حفظ كردن و در غياب كسي سخن نگفتن، از بركات حوزوي است. وجود مبارك امام رضا سلام‌الله‌عليه فرمود: «تزاوروا فإنّ في زيارتكم إحيائاً لأحاديثنا و أحاديثنا تعطف بعضكم علي بعض» به سراغ يكديگر برويد و از هم فاصله نگيريد. پشت سر هم حرف نزنيد. غيبت يكديگر را نكنيد. حضور يكديگر را محترم بشماريد. براي اين‌كه اگر شيعيان ما دور هم جمع شوند، حرف‌هاي ما را نقل مي‌كنند و خاصيت حرف ما ايجاد وحدت و انعطاف است. تا آن‌جا كه ممكن است حرف‌هاي وسائط و واسطه‌ها را گوش ندهيم. بيشتر با يكديگر باشيم. بايد وفاق ملي را تقويت كرد. وفاق در جوامع و مجامع روحاني، به لطف الهي نقش مؤثري دارد. بخش‌هاي ديگر هم ‌چنين است.

وحدت بهترين سرمايه و يادگار و مظهر همان وحدت ذات ربوبي است. دشمن بيگانه يعني استكبار جهاني و صهيونيسم هم از اين مي‌ترسد. ذات اقدس الهي در قرآن كريم به رسول اكرم فرمود كه: اصولاً خاصيت يهود، فتنه و خيانت است.3 اين‌ها هر روز نقشه‌ي جديدي مي‌كشند. مسلمان‌ها بايد بيدار باشند. معروف است كه هيچ جاهلي نمي‌تواند عالم را فريب دهد. براي اين‌كه آن عالم هم روزگاري مثل اين جاهل دوران جهل را گذرانده، اما اگر كسي در رشته‌ي مكر متخصص شد، خودش عالم است و مي‌تواند فريب بدهد...

يهودي كه به كتاب خداي خود رحم نكرده، سند‌هاي جعلي را به نام پيغمبر جعل مي‌كند، آيا براي نفت و گاز ما بيكار نشسته‌؟ براي همين با كافر مي‌شود زندگي مسالمت‌آميز داشت، اما با مستكبر نمي‌توان زندگي كرد. خداي سبحان مي‌فرمايد با اين‌ها بجنگيد: آفَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ»، نه براي اين‌كه كافرند، چون «اِنَّهُمْ لا أَيمانَ لَهُمْ» نه به قطعنامه و كنوانسيون احترام مي‌گذارند، نه به ديگر مواثيق بين‌المللي. به هيچ چيزي احترام نمي‌گذارند. چگونه مي‌توان با گروهي زندگي كرد كه هيچ ميثاق و عهدي پيش آن‌ها محترم نيست؟

حضرت امير(ع) ما را از خطر چنين گروهي بر حذر مي‌دارد و مي‌فرمايد: اگر باهم نبوديد، اگر اسلامتان را درست نشناختيد، اگر وحدت مذهبتان را حفظ نكرديد، اگر بين خود و خدايتان را اصلاح نكرديد، أكاسره و قياصره بر سر شما چنان خواهند آورد كه بر فرزندان ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و امثال ذلك آوردند.4

پي‌نوشت:
1. إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ، يورِثُها مَنْ يشاءُ
2. پيامبر اكرم(ص): أعدي عدوِّك نفسك التي بين جَنْبَيْكَ
3. وَ لاتَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُم
4. نهج‌البلاغه؛ خطبه‌ي 192 (قاصعه) 

با تشكر از مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي اسراء (تحقيق و تدوين مجموعه آثار حضرت آيت‌الله جوادي آملي مدظله‌العالي)
 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر

 

 

Guest (PortalGuest)

دفتر تبلیغات اسلامی نمایندگی تهران
مجری سایت : شرکت سیگما