سيد محمد طباطبائي آنچه به اينجا پيوند دارد... مشاهير نامآوران و رهبران ملكالمتكلمين ملكالمتكلمين مشاهير نامآوران و رهبران
جامعه و علوم اجتماعي > تاريخ
(cached)
--------------------------------------------------------------------------------
ميرزا سيدمحمد معروف به ميرزا سيدمحمد (سنگلجي) از رهبران بزرگ مشروطه فرزند سيدصادق طباطبائي از روحانيان بزرگ و با نفوذ دوره ناصرالدين شاه و سيدصادق پسر سيدمهدي طباطبائي بود، سيدمهدي در همدان از روحانيان معتبر بود.
سيدمحمد در كربلا تولد يافت در دو سالگي به همدان و در هشت سالگي به تهران انتقال يافته و زير نظر پدر خود تعليم و تربيت يافت.
پس از تحصيلات مقدماتي در علوم و ادبيات عرب، فقه و اصول را از پدر خود و حكمت را از ميرزابوالحسن جلوه فرا گرفت، چندي نيز از محضر شيخهادي نجمآبادي استفاده كرد.
در 1299 بقصد حج رفت اما چون بموقع نرسيده پس از انجام مراسم حج عمره به عتبات رفت و در سامراء از محضر ميرزامحمد حسنشيرازي بهرهمند و در همين شهر مقيم گشت. و بتكميل تحصيلات خود پرداخت. پس از مرگ پدر غائله خود و پدرش را به سامراء خواست و مدت ده سال در امور سياسي مورد مشورت قرار ميگرفت.
سيدمحمد طباطبائي بنا به پيشنهاد ميرزايشيرازي به تهران بازگشت و چون مردي وارسته بود از دولتيان كناره گرفت. ولي براي آزادي و آزاديخواهي سخن بميان ميآورد و ميخواست مردم را آگاه و از ستم و اجحافي كه در حق آنان اعمال ميشد بكاهد تا جائيكه در ايران موضوع حكومت جمهوري را مطرح كرد (حتي مظفرالدين شاه صريحاً ميگفت كه سيدمحمد خواستار حكومت جمهوري است.) عدهاي از وي رميدند و بر عكس عدهاي شيفته استفاده از محصر و بياناتش شدند و چون خيلي زاهد و رهيزكار بود مخالفان نتوانستند بوي تهمتي بزنند. وي خواهان حكومت ملي و اجراي قانون و عدالت بود و به ثمررساندن اين انديشه را وظيفه شرعي خود ميدانست. در 1323 كه قندگران شد. سيدمحمد پيشنهادكرد كه در روضهخواني بمردم مستحق بجاي چاي پول بدهند زيرا اولاً آن پول ناچيزتا حدي بدردشان ميخورد و ثانياً چاي مجالس روضه را وسيله انتقال ميكرب ميدانست.
طباطبائي مدرسهاسلاميه را كه بشيوه جديد تدريس ميگرديد، تأسيس كرد و برادرش سيداسدالله طباطبائي را برياست آن مدرسه گماشت و در جشن مدرسه در 29 شعبان 1323 شركت كرد و بيانات سودمندي در فوائد دانش و لزوم توسعه مدارس جديد ايراد كرد.
پس از بازگشت مظفرالدين شاه ازسفر سوم اروپا در شعبان 1323 با بهبهاني در 25 رمضان همين سال هم پيمان شد و علنا بمبارزه سياسي پرداخت تا اينكه عدهاي بازاري از مسيو نوزبوي شكايت بردند، طباطبائي مردم را تشجيع كرد كه زير بارستم نروند. با تنبيه چند نفر تاجر قند بوسيله علاءالدوله، طباطبائي بهبهاني، افجهاي و شيخمحمدرضاقمي ودستهاي از بازاريان و طلاب به حضرت عبدالعظيم ري رفته بست نشستند. و ضمن پيشنهادهاي بازاريان طباطبائي تأسيس عدالتخانه را نيز عنوان كرد.
بابروز حادثه حوادث مسجد جمعه و قتل و جرح عدهاي طلبه و بازاري، عدهاي از علما از جمله سيدمحمدطباطبائي با فرزندان خود به قم مهاجرت كرد و عدهاي تاجر نيزوسفارت انگليس با دستور بهبهاني وموافقت سفارت متحصن شدند.
با مهاجرت علما به قم موجي از نگراني و ناراحتي در سراسر ايران پديد آمد، سرانجام عينالدوله عزل و عضدالملك به تهران احضار و مأمور بازگردانيدن علما با سلام صلوات از قم گرديد.
چون كار صدور و امضاي نظامنامه انتخابات از طرف شاه به تأخير افتاد بهبهاني به قصر صاحبقرانيه رفت و آنرا از مظفرالدينشاه گرفته آورد. تغييراتي در آن دادند و نظامنامه اصلاح شده بامضاي شاه رسيد و بهمه ولايات فرستاده و در تهران در 22 رجب 1324 چراغاني برپا گرديد.
در دوره اول انتخابات، يهوديان وكالت خود را به سيدعبدالله بهبهاني و اقليت ارمني وكالت خود را به سيدمحمد طباطبائي تفويض كردند . ومجلس با شركت نمايندگان تشكيل (طباطبائي در منبر و وعظ فصاحت و دلاويزي كلام داشت) گرديدو در جلسه روز نهم شهبان در مجلس نطقي پرشور كه در آن ايمان و اعتقاد بحكومت ملي موج ميزد ايراد كرد:
(…اي نمايندگان چهل كرور نفوس محترم ايران غرض از آمدن من باين مجلس محترم شوراي ملي براي تذكر خاطر شما و براي شرف خودم ميباشد….. بدانيد و آگاه باشيد، باري بسگران بدوش گرفتهايد، خوب تعمق و تفكر نمائيد، مسئوليت وجدان است اكنون همه انظار بسوي شما است تا با اين وديعه ملي چه كنيد؟“
پس از بمباران مجلس طباطبائي را در باغ امينالدوله دستگير كرده،سربازان او را كتك بسيار زدند، لباسهايش را پارپاره كردند و باوضعي خفتبار همراه با سيدعبدالله بهبهاني به باغشاه بردند، در آنجا محمد عليشاه به سيدمحمدطباطبائي گفت از تهران خارج شود، سبدمحمد چند ماه در شيمران ماند و آمگاه با خانواده خود به مشهد رفت. درين شهر مورد استقبال كم نظيري قرارگرفت وطباطبائي درآنجا با كمك آقازاده خود به مشهد رفت. درين شهر مورد استقبال كم نظيري قرارگرفت وطباطبائي در آنجا با كمك آقازاده خراساني انجمن ايالتي را تشكيل داد و كميته بانجمن سعادت مشهدشروع به همكاري كرد والي مشهد ركنالدوله كارهاي سيدرا گزارش كرد،مشيرالسلطنه ضمن تلگرافي طباطبائي را تهديد كرد، اما سيد توجهي به تلگراف مشيرالسلطنه نكرد وبا متانت بارشادو بيدار ساختن ذهن مردم ميكوشيد. چون تهران را مجاهدان قفقازي، گيلاني، ميروهاي بختياري فتح و محمدعليشاه را عزل كردند(24 جماديالثاني 1327 ه-ق) طباطبائي پس از شركت در جشنهاي شادماني مردم مشهد باين مناسبت به تهران بازگشت و مورد استقبال مردم قرار گرفت.
در آغاز جنگ جهاني اول(1334 ه-ق) روسها و انگليسيها بسوي ايران روان شدند از طرفي آلمانيها و عثمانيها ميان مردم طرفداراني داشتند، طباطبائي وگروه كثيري تهران را ترك گفته به بغداد رفت، پس از سقوط بغداد، طباطبائي وعدهاي از همراهان از آنجا به استانبول رفتند و در اواخر سال 1336 به تهران بازگشتند و سيدمخمد طباطبائي تا پايان عمر در تهران بسر برد و در حضرت عبدالعظيم بخاك سپرده شد.
فداكاريها و تلاشهاي سيدمحمد طباطبائي در شكست حكومت استبداد وبرقراري مشروطه سخت مؤثر بود.
منبع:دانشنامه رشد