جمعه 31 فروردين 1403  
 
 
كاشف الغطاء ، مرجع و مصلحى بزرگ[1]

سيد مرتضى حكمى

 

 

ولادت و روش وى

كاشف الغطاء به سال 1295 هجرى در نجف اشرف ، پايگاه علم ، در خانواده‏اى دانشمند كه 180 سال رهبرى جنبش دينى را به عهده داشت ، چشم به دنيا گشود . مرجعيت وى تمامى فرق اسلامى را در برگرفته بود . او همان گونه كه به وحدت دين و سياست فرا مى‏خواند ، به وحدت ملل اسلامى نيز دعوت مى‏نمود . در راه اعلاى كلمه اسلام تلاش مى‏كرد و از امت اسلامى دفاع مى‏نمود و آنان را به رويارويى دشمنان اسلام در پرتو همكارى و وحدت كلمه و دور افكندن اختلافات سوق مى‏داد . تمامى اين ايده‏ها در سخنرانى‏ها ، نوشته‏ها و تأليفات او مورد تاكيد قرار مى‏گرفت .

 

گوشه‏هايى از زندگى سياسى وى

مساجد قاهره ، بيت المقدس ، بغداد ، كراچى ، تهران و نجف اشرف شاهد سخنرانى‏هاى بيدارگر كاشف الغطاء بوده‏اند . وى سخنرانى‏هاى گوناگونى براى دانشجويان دانشگاه الأزهر نيز ايراد نموده و در برخى از كليساها نيز خطابه‏هايى بر رد نظريات مبشرين مسيحى داشته است .

به سال 1350 در كنگره اسلامى بيت المقدس حضور يافت و مسلمانان شركت كننده از همه فرق اسلامى در نماز جماعت به او اقتدا كردند . وى در همين كنگره ، سخنرانى معروف خود را تحت اين عنوان كه اسلام بر دو پايه استوار گرديده است: كلمه توحيد و توحيد كلمه ، ايراد نمود و حاضران تا آنجا كه نفس داشتند ، براى او تكبير گفتند !

در سال 1371 نيز در كنگره اسلامى پاكستان شركت كرده و درباره اوضاع سياسى و اجتماعى كشور اسلامى سخنرانى نمود و مسلمانان را از توطئه‏هاى استعمار آگاه ساخت .

كاشف الغطاء معتقد بود يكى از مهم‏ترين وظايف مرجع دينى ، حل مشكلات سياسى جوامع اسلامى ، و عهده‏دار شدن سياست و پى‏ريزى درست آن ، و برحذر داشتن مسلمانان از افتادن به دام استعمار و بردگى است . او در مورد سياست مى‏گفت: «من تا فرق سرم غرق در سياست مى‏باشم و سياست ، از وظايف واجب من است و من خود را در اين زمينه در برابر خدا و وجدانم مسئول مى‏بينم» ، و همواره اين سخن اميرالمومنين عليه‏السلام را تكرار مى‏كرد كه «إنّ اللّه اخذ على العلماء ان لايقار واعلى كظة طالم ولاسغب مظلوم ؛ يعنى خداوند از دانشمندان پيمان گرفته است كه هرگز پرخورى ستمگر و گرسنگى ستم‏ديده را امضا نكنند» . و به همين سبب بود كه در تمامى جنبش‏هاى مردمى ، چه در كشور عراق و چه در ديگر كشورهاى اسلامى شركت جست . او از يك سو ، به همراه مردم عراق بر ضد نيروهاى اشغالگر انگليس جهاد مى‏كرد و از سوى ديگر ، با انحراف‏هاى فكرى و فرهنگ‏هاى وارداتى مبارزه مى‏نمود و آنها را به رسوايى مى‏كشانيد .

فرصتى براى او پيش آمد تا در مدرسه علميه‏اش سفير انگلستان با وى ملاقات كند . اين ملاقات در تاريخ بيستم جمادى الاولى سال 1373 صورت گرفت . كاشف الغطاء در اين ملاقات از كارهاى زشت و نادرست انگلستان كه در شرق و غرب زمين رخ داده بود ، به ويژه تباهى فلسطين و دست داشتن انگلستان در اين مسئله و هم‏كارى آنان با صهيونيست‏ها و آواره ساختن مسلمانان از سرزمين‏هايشان ، به صراحت انتقاد كرد .

سپس فرصت ديگرى دست داد تا سفير آمريكا با وى ملاقات نمايد . كاشف الغطاء در اين ملاقات نيز با شجاعت و صراحت تمام از جنايات آمريكا در مورد پشتيبانى از صهيونيسم در سرزمين فلسطين و كارهاى وحشيانه‏اى كه اين پشتيبانى به دنبال داشت ، پرده‏بردارى نمود و در يك سخن به او گفت:

دل‏هاى ما مسلمانان از دست شما آمريكايى‏ها خون است ؛ زيرا شما ضربه‏اى كارى به ما وارد ساخته‏ايد كه هرگز نمى‏توان آن را تحمل نمود و در برابرش سكوت كرد .

سپس اضافه نمود:

دل‏هاى مسلمانان ، همه بر ضد شما است و بر اثر اين ضربه وحشت‏آورى كه شما به وسيله آن پشت عرب و غير عرب را شكسته‏ايد ، خون از دل‏ها جارى است !

و در پايان زندگى ارزشمندش كه با تلاش‏هاى اصلاح‏گرانه و مردمى بود ، اين افتخار را نيز به دست آورد كه در كنگره بحمدون كه استعمار آمريكا در برگزارى آن دست داشت ، شركت نكرد و رسما دعوت آنان را رد نمود و در پاسخ آن ، نوشته‏اى به نام المثل العليا في الاسلام لافى بحمدون را منتشر ساخت . آرى ، او در تلاش و مبارزه و دفاع ، حدى از مصالح مسلمين و در بيدار ساختن نسل‏ها ، نمونه‏اى بس والا و پرارزش بود[2] .

 

ادبيات سياسى وى

وارستگى و نبوغ كاشف الغطاء در ادبيات و عرفان ، از نبوغ وى در ساير علوم و فنون كمتر نبود . او هنر ادبى خود را در مبارزه با استعمار و درگيرى با پادشاهان و زمامدارانى كه دنباله‏رو استعمار بودند ، به خوبى به كار گرفت . از جمله اشعارى كه با آن ، پادشاهان را مخاطب ساخته و در نهايت درشتى و تندى با آنان برخورد كرده اشعار[3] زير است:

چه بدبختى‏هاى فراوانى كه دنياى اسلام و عرب بر اثر آن خرد شده‏اند !

انگيزه اصلى اين بدبختى‏ها انگلستان است . شما بررسى كنيد به اين نتيجه خواهيد رسيد ، بلكه هر جنگ و خون‏ريزى كه در سراسر روى زمين است .

آتش آن را انگليسى‏ها شعله‏ور ساخته و مردم را هيزم آن قرار دادند و زمام‏داران ما را براى ضربه زدن به ما به كار گرفتند . اين از آنان شگفت نيست .

در حقيقت حكومت اين زمامداران به فرمان آنها است ، وگرنه قطعا واژگون مى‏شدند .

آنها براى اينان در ميان ملت‏هايشان تخت پادشاهى گذاشتند ، اينان هم دچار تفرقه و تباهى شدند .

وه ، چه زشت است اگر تاريخ از آنها سخن بگويد و چيز بنويسد !

 

يك مرجع و مصلح بزرگ !

من خود ، بخشى از دوران زندگى پرارزش او را درك كردم . از صبر و استقامت وى در برابر مشكلات ، جانب‏دارى او از حقيقت ، و درگيرى و مبارزه‏اش با ظلم و استعمار و حكومت‏هاى تحميلى بر ملت‏ها ، در شگفت بودم .

او از بينشى عميق و شجاعتى وصف‏ناپذير برخوردار بود . در موقعيت‏هاى بسيار حساس سخنرانى‏هاى رسا ايراد مى‏كرد . اهل سياست و تعصب در دين بود و خود را در برابر آينده مسلمانان مسئول مى‏ديد . دولت‏هاى ستمگر را در برابر چشم مردم تحقير مى‏كرد ، حتى يك بار گفت: «دولت زير پاى من است» !

كاشف الغطاء يكى از دانشمندان مجاهدى بود كه قلمش در دانش و سياست به طور يك‏سان جريان داشت . او مرجعى همگانى و پيشوايى عارف به شمار مى‏رفت . فيلسوف و فقيه و اصولى بود و در عصر خود ، چهره تابان شيعه محسوب مى‏شد . همواره از اسلام دفاع مى‏كرد و در برابر شبهه‏هاى شك‏اندازان مى‏ايستاد . به سخت‏ترين مسائل اعتقادى پاسخ مى‏داد و طرف را قانع مى‏ساخت . نجف در دوران مرجعيت او كعبه راهيان انديشه و ادب و سياست بود . جهان‏گردان ، روزنامه‏نگاران ، كاوشگران و محققان خاورشناس بدان روى مى‏آوردند . آنان هنگامى كه وارد نجف مى‏شدند ، با دنيايى از وقار و معرفت روبه‏رو مى‏شدند و قلم‏هايشان از حقيقت اسلام و تشيع و ديگر ارزش‏هاى علمى كه حوزه بزرگ نجف در برداشت ، بهره مى‏گرفت .

از ميان هيئت‏هاى علمى‏اى كه به نجف آمدند ، هيئت علمى مصر بود كه به سرپرستى استاد احمد امين ، نويسنده كتاب فجرالاسلام ، اداره مى‏شد .

او از بارزترين شخصيت‏هاى فرهنگى مصر به شمار مى‏رفت و با كاشف الغطاء گفت‏وگوهاى علمى فراوانى راجع به مسائل اعتقادى و ريشه‏اى به عمل آورد كه اين گفت‏وگوها سبب گرديد وى از بسيارى از توجيهات تحريف‏آميز خود در مورد اصل الشيعه و اصولها دست بردارد .

كاشف الغطاء در تمام دوران زندگى خود به اصلاح امور مسلمانان علاقه شديد داشت . وى به تأسيس يك مركز اسلامى كه عهده‏دار وظيفه امر به معروف و نهى از منكر بود و هيچ‏يك از مراجع به اين كار سبقت نگرفته بود ، همت گماشت و از اين طريق توانست در برابر مفاسد اجتماعى و كارهاى ناپسند ايستادگى كند . وى يكى از رهبران انقلاب عراق به شمار مى‏رفت ؛ همان انقلابى كه استعمار انگليس را از عراق بيرون راند و حكومتى مردمى كه اسلام را به عنوان آيين رسمى دولت معرفى نمود ، تشكيل داد . او در طول مرجعيت خود ، در سخت‏ترين موقعيت‏هاى سياسى ، پناهگاه مردم محسوب مى‏شد و پدر امت اسلامى به شمار مى‏رفت و نامه‏هاى خود را با امضاى «پدر روحانى» به پايان مى‏برد .

 

اصلاحات قانونى

كاشف الغطاء آن سلسله از موضوعات فقهى را كه مدرك قوانين به شمار مى‏رفتند و آن روز در دادگاه‏هاى عمومى مورد استناد بودند ، همه را بررسى و مورد تجديد نظر قرار داد و كتاب تحرير المجله را كه يك فقه اختلافى بود و فقه قانونى را على‏رغم اختلاف مذاهب فقهى و جهت‏گيرى‏هاى آنها ، با يكديگر تطبيق مى‏داد ، بر اين اساس به رشته تحرير درآورد .

به طور كلى ، مكتب كاشف الغطاء مكتبى بود كه عقايد دينى را بر اساس تقريب ميان مذاهب گوناگون ، با يك سياست ويژه و با هدف اعلاى كلمه اسلام تصحيح مى‏نمود ؛ چنان كه محتواى مرجعيت او از مرزهاى مرجعيت سلف گذشته بود و شامل امور اعتقادى و سياسى مسلمانان مى‏گرديد .

 

درگذشت وى

كاشف الغطاء روز دوشنبه 18 ذى القعده سال 1373 هجرى در شهر كرند ايران از جهان رخت بربست . پيكر پاكش را به بغداد انتقال دادند . مسلمانان ، همه در فقدان او اشك مى‏ريختند و به سر و سينه مى‏زدند . پيكرش در آرامگاه خصوصى او در دارالسلام نجف به خاك سپرده شد و براى او از سوى مراجع بزرگ و طبقات مختلف مردم در عراق و كشورهاى ديگر ، مجالس فاتحه برگزار گرديد . در اين مجالس قصيده‏هايى بلند و سخنرانى‏هايى بليغ و رسا ايراد مى‏شد ؛ چرا كه امت اسلام مصيبت مرگ رهبر شجاع و مصلح بزرگ خويش را ديده بود !



[1]  آواى بيدارى: ويژه‏نامه روزنامه جمهورى اسلامى...   ، ص98 و 99 .

 

[2]  . از مقدمه كتاب اصل الشيعه و اصولها ، با اندكى تصرف .

 

[3]  . اين اشعار در مجله الثقافى كه در نجف به سرپرستى نويسنده اين مقاله اداره مى‏شد ، نقل شده است .

 

 
امتیاز دهی
 
 

 
خانه | بازگشت | حريم خصوصي كاربران |
Guest (PortalGuest)

دبيرخانه كنفرانس‌هاي بين‌المللي
مجری سایت : شرکت سیگما