جمعه 10 فروردين 1403  
 
 
برجستگى كاشف الغطاء در حوزه نجف[1]

گفت‏وگو سيد عبدالعزيز طباطبائى رحمه‏الله

 

 

س: از رابطه علامه شيخ محمد حسين كاشف الغطاء با آيت اللّه سيد محمدكاظم يزدى چه اطلاعى داريد ؟

ج: مرحوم كاشف الغطاء از شاگردان سرشناس ايشان و از خواص اصحاب ايشان بود كه دائما در خدمت سيد و مورد عنايت سيد بود . در سفرى كه شيخ محمد حسين كاشف الغطاء به سوريه رفته بود ، نامه‏اى نوشته است به سيد ، كه اين نامه بسيار جالب و جاذب است . اوج زيبايى قلم كاشف الغطاء در اين نامه نمايان شده است . اين نامه در مجله تراثنا منتشر شده است . كاشف الغطاء به قدرى به مرحوم سيد توجه داشته است كه پدرش گلايه كرده است كه پسرانم مرا رها كرده و دور سيد را گرفته‏اند .

     كاشف الغطاء از اوصياى مرحوم سيد بود . سيد وقتى كه مى‏خواست وصيت كند ، به ايشان گفت كه وصيت‏نامه را بنويسد . و آن وصيت را من استنساخ كرده‏ام و دارم . كاشف الغطاء با سيد رابطه خانوادگى داشتند . سيد خيلى به ايشان توجه داشت . البته برادر بزرگ شيخ محمد حسين ؛ يعنى شيخ احمد ، در فقه و اصول مسلط‏تر بود و قريبا شاگرد اول مرحوم سيد بود ؛ تا حدى كه سيد براى بعد از خودش ، او را كانديد كرده بود و در اين اواخر كه به شخصيت‏هاى عراقى و رئيس‏هاى قبايل نامه مى‏نوشت ، مى‏نوشت كه شيخ احمد هم سلام مى‏رساند و به اين وسيله او را مطرح مى‏كرد ، ولى كاشف الغطاء امتيازات ديگرى هم داشت و مجموعه كمالات بود و فقه هم يكى از رشته‏هاى تخصصى‏اش بود ، در ادبيات ، كلام .

س: از رابطه كاشف الغطاء با علماى آن عصر ، چه مطالبى مى‏دانيد ؟

ج: من آن زمان را به خوبى درك نكرده‏ام ، ولى اجمالاً روابط دوستانه‏اى با هم داشتند . اما سيد موسى بحرالعلوم نقل كرد كه من در خدمت ميرزاى نايينى بودم  ـ  در ابتدا يا آخر ماه رمضان  ـ  و مردم مى‏آمدند و شهادت مى‏دادند كه ماه را ديده‏اند . شيخ محمدعلى كاظمينى (صاحب تقريرات) در كنار ميرزا نشسته بود و تسبيح مى‏انداخت . در مجموع شاهدها به چهارده نفر رسيده بود كه ماه را ديده‏اند ، ولى مرحوم ميرزا هنوز حكم نكرده بود . كاغذى براى ميرزا آوردند و ميرزا با خواندن آن كاغذ فرمود: «حكمت» ، و حكم به رويت هلال كرد . كاغذ از مرحوم شيخ محمد حسين كاشف الغطاء بود كه نوشته بود: «من خودم ماه را ديدم» . اين نشان‏دهنده اعتماد فراوان ميرزا به كاشف الغطاء است .

س: چطور كاشف الغطاء به مرجعيت گسترده نرسيد ؟

ج: مرجعيت خصوصياتى مى‏خواهد ، غير از علميت ، و خيلى‏ها ، علميت داشتند و به جهات ديگرى مرجعيت پيدا نكردند ، از جهات اجتماعى و عرفى .

س: تدريس كاشف الغطاء چه خصوصياتى داشت ؟

ج: من در آن عهد ، سن و سال كمى داشتم . آخرين كسى كه در صحن درس مى‏گفت ، ايشان بود . در قديم كه خلوت بوده است ، در رواق تدرس مى‏شده است . يكى از نوه‏هاى مرحوم سيد مى‏گفت: من در حرم دستم در دست پدربزرگم بود (پدر و مادر) و در رواق‏ها دو درس بود: يكى درس سيد ، و ديگرى درس مرحوم آخوند خراسانى . البته درس آخوند پرجمعيت‏تر بود . بعدها ، چون رواق شلوغ بود ، در آنجا درس نبود ، ولى در صحن درس بود و آخرين كسى كه من ديدم كه در صحن درس مى‏گفت ، مرحوم شيخ محمد حسين كاشف الغطاء بود .

س: برخى نوشته‏اند كه شيخ محمد حسين ، در جنگ جهانى اول ، در جنگ شركت كرده بود . آيا در اين باره چيزى مى‏دانيد ؟

ج: نه خير ، ايشان شركت نداشتند . شيخ محمد حسين و شيخ احمد در جنگ نبودند ، آنها تا كاظمين سيد محمد  ـ  پسر آيت اللّه يزدى  ـ  را بدرقه كردند . سيدمحمد در جبهه بود ، از شيخ احمد نامه‏اى هست به مرحوم سيد كه ما كربلا آمديم و چه كرديم ، و خلاصه گزارش داده است .

س: كاشف الغطاء راجع به روحانيت و مرجعيت ، چه ديدگاه‏هايى داشت ؟

ج: نمى‏دانم .

س: كاشف الغطاء با رجال علمى و سياسى عصر خود در كشورهاى مختلف چه رابطه‏اى داشته است ؟

ج: كاشف الغطاء با آنها ارتباط داشت . رجال علمى جهان اگر با كسى در نجف ارتباط داشتند ، كاشف الغطاء بود . مدارك زيادى در اين زمينه بايد در اختيار خانواده‏شان باشد .

س: از خصوصيات اخلاقى كاشف الغطاء چه خاطره‏اى داريد ؟

ج: كاشف الغطاء در سال 1373 از دنيا رفتند و من در آن زمان 25 سال داشتم و لذا در آن زمان به واسطه كم بودن سنم ، كمتر با ايشان محشور بودم و خاطره‏اى ندارم .

س: آثار كاشف الغطاء داراى چه ميزان ارزش ادبى است ؟

ج: ارزش اين آثار خيلى بالا است . قلم كاشف الغطاء اول بود ، در ادبيات خيلى قوى بود ، شاعر بود و شعر خيلى خوب مى‏گفت ، جزء ادباى عرب بود ، كتاب‏هاى كاشف الغطاء از جهت ادبى در سطح بالايى به حساب مى‏آمد . به شيخ عبداللّه زنجانى گفتند كه هم كاشف الغطاء به مصر رفت و هم شما رفتى . چطور شما بيشتر از كاشف الغطاء با آنهمه شخصيت و علميت ، جلوه كردى ؟ جواب داد: كاشف الغطاء از راه ادبيات وارد شد و آنها اديب بودند ، لذا كاشف الغطاء در ادبيات تفوقى بر آنها پيدا نكرد ، ولى من از راه فلسفه وارد شدم و آنها در فلسفه چيزى نداشتند و من جلوه كردم .

س: از مسافرت‏هاى كاشف الغطاء چه اطلاعى داريد ؟

ج: در عهد ما ، دو سفر به ايران آمد . فلسطين شايد مكرر رفته باشد ، سوريه ، لبنان ، مصر هم رفته بودند . چند كتاب ادبى در لبنان با نظارت ايشان چاپ شد كه معلوم مى‏شود مدتى در لبنان بوده‏اند . در بيروت مراسلات و نامه‏هايى با امين ريحانى داشته‏اند كه به نام المراجعات الريحانيه است و چاپ شده است . سفير آمريكا و سفير انگليس به ديدن ايشان آمده بودند كه مطالب كاشف الغطاء در آن جلسه چاپ شده است .

س: وفات ايشان چه عكس العملى در نجف داشت ؟

ج: ايشان در كرند وفات كرد . خيلى تجليل شد ، قصايد زيادى در رثايش سروده شد ، فواتح زيادى برگزار شد كه هر كدامش به اندازه كنگره شيخ مفيد بود ، اشعار و مقالاتى ارائه شد . از انگلستان براى خانواده‏اش تلگراف شد و تسليت گفتند از نسخت‏وزير وقت عراق كه شيعه بود ، نقل كرده‏اند كه گفته بود:

شيخ محمد حسين كاشف الغطاء براى ما خيلى خوب بود ، بدين معنا كه چيزهايى بر ما تحميل مى‏كردند و ما مخفيانه  به كاشف الغطاءاطلاع مى‏داديم ، او علنا اعتراض مى‏كرد و ما هم مى‏گفتيم مردم با اين طرح مخالف‏اند و متوقف مى‏شد . چاره‏اى نداشتيم كه براى جلوگيرى از بعضى از كارهاى خلاف ، از اين راه وارد شويم .

س: از آثار چاپ نشده ايشان ، چه اطلاعاتى داريد ؟

ج: شرح بر عروة دارند كه چهار مجلد بزرگ است كه پسرش به من نشان داد و اگر چاپ شود ، به اندازه مستمسك مى‏شود و گويا اولين شرح بر عروه است و مرحوم حكيم بعد از ايشان عروه را شرح كردند .

     رساله‏اى دارند به نام عقود حياتى ؛ تاريخ زندگانى خود را به صورت هر ده سال نوشته است كه چه زمانى قرآن آموختم...   . اين كتاب گم شده بود و مدتى دنبالش مى‏گشتند تا اين كه چند سال قبل پيدا شد ، شايد هم به سرقت رفته بود . پسرش مى‏گفت: شصت دينار خريدم . من در فرصت كوتاهى كه اين كتاب را ديدم ، بخشى مختصر از آن را نوشتم .

كتابى هم به نام العبقات العنبريه دارند كه خيلى مفصل و خوب است و درباره خاندان كاشف الغطاء . و در سن پانزده سالگى نوشته است . خاندان كاشف الغطاء را از جدشان شروع كرده و به دوره خودشان نرسيده و ناقص مانده است . ايشان عمويى داشت كه از نجف به اصفهان هجرت كرده بود . كاشف الغطاء هم به عنوان تحفه اين كتاب را تأليف كرده و به اصفهان فرستاده است و شايد از آن طريق به كتابخانه مجلس راه پيدا كرده است . در نجف اين كتاب را خودشان ندارند .

شرح بر اسفار دارد كه خيلى خوب است ؛ چون در فلسفه اساتيد خوبى داشته و در اين فن هم خيلى قوى بوده است .

س: راجع به فرزندان كاشف الغطاء چه اطلاعاتى داريد ؟

ج: فرزند بزرگشان شيخ حليم است كه دبير بود . فرزند ديگرى داشتند كه در نجف بود ، الآن هم در نجف است به نام شريف كه در قضاياى اخير عراق ، آقايى [او را به من ]نشان داد و در زمان و انفسا كه هر كس به فكر خودش بود ، او با پول كتابخانه غارت شده آقاى حكيم را از سربازان عراقى خريد و جمع‏آورى كرد . پابرهنه و سربرهنه اين كار را انجام داد و قبل از اين جريانات هم مرحوم آقاى خويى در كارهاى دولتى هر كارى داشتند ، از ايشان مى‏خواستند كه انجام دهند و نماينده‏شان شريف بود . آقازاده ديگرى هم داشتند كه در قم بودند و فوت كردند .

در عراق فردى به نام كفايى كتابى نوشت به نام الزهراء كه در آن تعريضات زيادى بر خلفا داشت كه ما هم راضى به انتشار آن نبوديم . اين كتاب چاپ شد و دولت ، نويسنده آن را بازداشت كرد و حكم اعدامش را صادر شد . مرحوم كاشف الغطاء مطلع شد و تلگراف كرد كه «الكتاب يحرق والكفايى يطلق والا» را بسوزانيد . و كفايى را آزاد مى‏كنيد والاّ دولت را تهديد كرد . البته نگفت چه مى‏كنم ؛ يعنى ما كه مى‏گوييم آزادش كنيد ، به اينكه گفته‏هايش را قبول داريم ، ولى اين‏طور نيست كه مجازاتش اعدام باشد . پس از اين تلگراف او را آزاد كردند .



[1]  آواى بيدارى: ويژه‏نامه روزنامه جمهورى اسلامى...   ، ص30  ـ  31 .

 

 
امتیاز دهی
 
 

 
خانه | بازگشت | حريم خصوصي كاربران |
Guest (PortalGuest)

دبيرخانه كنفرانس‌هاي بين‌المللي
مجری سایت : شرکت سیگما