گفتوگو سيد عبدالعزيز طباطبائى رحمهالله
س: از رابطه علامه شيخ محمد حسين كاشف الغطاء با آيت اللّه سيد محمدكاظم يزدى چه اطلاعى داريد ؟
ج: مرحوم كاشف الغطاء از شاگردان سرشناس ايشان و از خواص اصحاب ايشان بود كه دائما در خدمت سيد و مورد عنايت سيد بود . در سفرى كه شيخ محمد حسين كاشف الغطاء به سوريه رفته بود ، نامهاى نوشته است به سيد ، كه اين نامه بسيار جالب و جاذب است . اوج زيبايى قلم كاشف الغطاء در اين نامه نمايان شده است . اين نامه در مجله تراثنا منتشر شده است . كاشف الغطاء به قدرى به مرحوم سيد توجه داشته است كه پدرش گلايه كرده است كه پسرانم مرا رها كرده و دور سيد را گرفتهاند .
كاشف الغطاء از اوصياى مرحوم سيد بود . سيد وقتى كه مىخواست وصيت كند ، به ايشان گفت كه وصيتنامه را بنويسد . و آن وصيت را من استنساخ كردهام و دارم . كاشف الغطاء با سيد رابطه خانوادگى داشتند . سيد خيلى به ايشان توجه داشت . البته برادر بزرگ شيخ محمد حسين ؛ يعنى شيخ احمد ، در فقه و اصول مسلطتر بود و قريبا شاگرد اول مرحوم سيد بود ؛ تا حدى كه سيد براى بعد از خودش ، او را كانديد كرده بود و در اين اواخر كه به شخصيتهاى عراقى و رئيسهاى قبايل نامه مىنوشت ، مىنوشت كه شيخ احمد هم سلام مىرساند و به اين وسيله او را مطرح مىكرد ، ولى كاشف الغطاء امتيازات ديگرى هم داشت و مجموعه كمالات بود و فقه هم يكى از رشتههاى تخصصىاش بود ، در ادبيات ، كلام .
س: از رابطه كاشف الغطاء با علماى آن عصر ، چه مطالبى مىدانيد ؟
ج: من آن زمان را به خوبى درك نكردهام ، ولى اجمالاً روابط دوستانهاى با هم داشتند . اما سيد موسى بحرالعلوم نقل كرد كه من در خدمت ميرزاى نايينى بودم ـ در ابتدا يا آخر ماه رمضان ـ و مردم مىآمدند و شهادت مىدادند كه ماه را ديدهاند . شيخ محمدعلى كاظمينى (صاحب تقريرات) در كنار ميرزا نشسته بود و تسبيح مىانداخت . در مجموع شاهدها به چهارده نفر رسيده بود كه ماه را ديدهاند ، ولى مرحوم ميرزا هنوز حكم نكرده بود . كاغذى براى ميرزا آوردند و ميرزا با خواندن آن كاغذ فرمود: «حكمت» ، و حكم به رويت هلال كرد . كاغذ از مرحوم شيخ محمد حسين كاشف الغطاء بود كه نوشته بود: «من خودم ماه را ديدم» . اين نشاندهنده اعتماد فراوان ميرزا به كاشف الغطاء است .
س: چطور كاشف الغطاء به مرجعيت گسترده نرسيد ؟
ج: مرجعيت خصوصياتى مىخواهد ، غير از علميت ، و خيلىها ، علميت داشتند و به جهات ديگرى مرجعيت پيدا نكردند ، از جهات اجتماعى و عرفى .
س: تدريس كاشف الغطاء چه خصوصياتى داشت ؟
ج: من در آن عهد ، سن و سال كمى داشتم . آخرين كسى كه در صحن درس مىگفت ، ايشان بود . در قديم كه خلوت بوده است ، در رواق تدرس مىشده است . يكى از نوههاى مرحوم سيد مىگفت: من در حرم دستم در دست پدربزرگم بود (پدر و مادر) و در رواقها دو درس بود: يكى درس سيد ، و ديگرى درس مرحوم آخوند خراسانى . البته درس آخوند پرجمعيتتر بود . بعدها ، چون رواق شلوغ بود ، در آنجا درس نبود ، ولى در صحن درس بود و آخرين كسى كه من ديدم كه در صحن درس مىگفت ، مرحوم شيخ محمد حسين كاشف الغطاء بود .
س: برخى نوشتهاند كه شيخ محمد حسين ، در جنگ جهانى اول ، در جنگ شركت كرده بود . آيا در اين باره چيزى مىدانيد ؟
ج: نه خير ، ايشان شركت نداشتند . شيخ محمد حسين و شيخ احمد در جنگ نبودند ، آنها تا كاظمين سيد محمد ـ پسر آيت اللّه يزدى ـ را بدرقه كردند . سيدمحمد در جبهه بود ، از شيخ احمد نامهاى هست به مرحوم سيد كه ما كربلا آمديم و چه كرديم ، و خلاصه گزارش داده است .
س: كاشف الغطاء راجع به روحانيت و مرجعيت ، چه ديدگاههايى داشت ؟
ج: نمىدانم .
س: كاشف الغطاء با رجال علمى و سياسى عصر خود در كشورهاى مختلف چه رابطهاى داشته است ؟
ج: كاشف الغطاء با آنها ارتباط داشت . رجال علمى جهان اگر با كسى در نجف ارتباط داشتند ، كاشف الغطاء بود . مدارك زيادى در اين زمينه بايد در اختيار خانوادهشان باشد .
س: از خصوصيات اخلاقى كاشف الغطاء چه خاطرهاى داريد ؟
ج: كاشف الغطاء در سال 1373 از دنيا رفتند و من در آن زمان 25 سال داشتم و لذا در آن زمان به واسطه كم بودن سنم ، كمتر با ايشان محشور بودم و خاطرهاى ندارم .
س: آثار كاشف الغطاء داراى چه ميزان ارزش ادبى است ؟
ج: ارزش اين آثار خيلى بالا است . قلم كاشف الغطاء اول بود ، در ادبيات خيلى قوى بود ، شاعر بود و شعر خيلى خوب مىگفت ، جزء ادباى عرب بود ، كتابهاى كاشف الغطاء از جهت ادبى در سطح بالايى به حساب مىآمد . به شيخ عبداللّه زنجانى گفتند كه هم كاشف الغطاء به مصر رفت و هم شما رفتى . چطور شما بيشتر از كاشف الغطاء با آنهمه شخصيت و علميت ، جلوه كردى ؟ جواب داد: كاشف الغطاء از راه ادبيات وارد شد و آنها اديب بودند ، لذا كاشف الغطاء در ادبيات تفوقى بر آنها پيدا نكرد ، ولى من از راه فلسفه وارد شدم و آنها در فلسفه چيزى نداشتند و من جلوه كردم .
س: از مسافرتهاى كاشف الغطاء چه اطلاعى داريد ؟
ج: در عهد ما ، دو سفر به ايران آمد . فلسطين شايد مكرر رفته باشد ، سوريه ، لبنان ، مصر هم رفته بودند . چند كتاب ادبى در لبنان با نظارت ايشان چاپ شد كه معلوم مىشود مدتى در لبنان بودهاند . در بيروت مراسلات و نامههايى با امين ريحانى داشتهاند كه به نام المراجعات الريحانيه است و چاپ شده است . سفير آمريكا و سفير انگليس به ديدن ايشان آمده بودند كه مطالب كاشف الغطاء در آن جلسه چاپ شده است .
س: وفات ايشان چه عكس العملى در نجف داشت ؟
ج: ايشان در كرند وفات كرد . خيلى تجليل شد ، قصايد زيادى در رثايش سروده شد ، فواتح زيادى برگزار شد كه هر كدامش به اندازه كنگره شيخ مفيد بود ، اشعار و مقالاتى ارائه شد . از انگلستان براى خانوادهاش تلگراف شد و تسليت گفتند از نسختوزير وقت عراق كه شيعه بود ، نقل كردهاند كه گفته بود:
شيخ محمد حسين كاشف الغطاء براى ما خيلى خوب بود ، بدين معنا كه چيزهايى بر ما تحميل مىكردند و ما مخفيانه به كاشف الغطاءاطلاع مىداديم ، او علنا اعتراض مىكرد و ما هم مىگفتيم مردم با اين طرح مخالفاند و متوقف مىشد . چارهاى نداشتيم كه براى جلوگيرى از بعضى از كارهاى خلاف ، از اين راه وارد شويم .
س: از آثار چاپ نشده ايشان ، چه اطلاعاتى داريد ؟
ج: شرح بر عروة دارند كه چهار مجلد بزرگ است كه پسرش به من نشان داد و اگر چاپ شود ، به اندازه مستمسك مىشود و گويا اولين شرح بر عروه است و مرحوم حكيم بعد از ايشان عروه را شرح كردند .
رسالهاى دارند به نام عقود حياتى ؛ تاريخ زندگانى خود را به صورت هر ده سال نوشته است كه چه زمانى قرآن آموختم... . اين كتاب گم شده بود و مدتى دنبالش مىگشتند تا اين كه چند سال قبل پيدا شد ، شايد هم به سرقت رفته بود . پسرش مىگفت: شصت دينار خريدم . من در فرصت كوتاهى كه اين كتاب را ديدم ، بخشى مختصر از آن را نوشتم .
كتابى هم به نام العبقات العنبريه دارند كه خيلى مفصل و خوب است و درباره خاندان كاشف الغطاء . و در سن پانزده سالگى نوشته است . خاندان كاشف الغطاء را از جدشان شروع كرده و به دوره خودشان نرسيده و ناقص مانده است . ايشان عمويى داشت كه از نجف به اصفهان هجرت كرده بود . كاشف الغطاء هم به عنوان تحفه اين كتاب را تأليف كرده و به اصفهان فرستاده است و شايد از آن طريق به كتابخانه مجلس راه پيدا كرده است . در نجف اين كتاب را خودشان ندارند .
شرح بر اسفار دارد كه خيلى خوب است ؛ چون در فلسفه اساتيد خوبى داشته و در اين فن هم خيلى قوى بوده است .
س: راجع به فرزندان كاشف الغطاء چه اطلاعاتى داريد ؟
ج: فرزند بزرگشان شيخ حليم است كه دبير بود . فرزند ديگرى داشتند كه در نجف بود ، الآن هم در نجف است به نام شريف كه در قضاياى اخير عراق ، آقايى [او را به من ]نشان داد و در زمان و انفسا كه هر كس به فكر خودش بود ، او با پول كتابخانه غارت شده آقاى حكيم را از سربازان عراقى خريد و جمعآورى كرد . پابرهنه و سربرهنه اين كار را انجام داد و قبل از اين جريانات هم مرحوم آقاى خويى در كارهاى دولتى هر كارى داشتند ، از ايشان مىخواستند كه انجام دهند و نمايندهشان شريف بود . آقازاده ديگرى هم داشتند كه در قم بودند و فوت كردند .
در عراق فردى به نام كفايى كتابى نوشت به نام الزهراء كه در آن تعريضات زيادى بر خلفا داشت كه ما هم راضى به انتشار آن نبوديم . اين كتاب چاپ شد و دولت ، نويسنده آن را بازداشت كرد و حكم اعدامش را صادر شد . مرحوم كاشف الغطاء مطلع شد و تلگراف كرد كه «الكتاب يحرق والكفايى يطلق والا» را بسوزانيد . و كفايى را آزاد مىكنيد والاّ دولت را تهديد كرد . البته نگفت چه مىكنم ؛ يعنى ما كه مىگوييم آزادش كنيد ، به اينكه گفتههايش را قبول داريم ، ولى اينطور نيست كه مجازاتش اعدام باشد . پس از اين تلگراف او را آزاد كردند .
آواى بيدارى: ويژهنامه روزنامه جمهورى اسلامى... ، ص30 ـ 31 .