دكتر ابراهيم العاتى
تقريبا از دو قرن پيش تا كنون ، چالش تمدنى ميان شرق و غرب ، در اشكال مختلف نظامى ، سياسى ، فرهنگى و اقتصادى جريان يافت . غرب قدرتى در حال اوجگيرى بود كه تمام سلاحهايش را بر پيكره مسلمانان كه قرنهاى دراز ، زير يوغ طاغوتها و خودكامگان بودند ، نشانهگيرى كرده بود . تودههاى مردم هم مانند كف سيل ، اختيارى از خود نداشتند و مبلغان و عالمان هم وظيفه دعوت و نصيحت را وا نهاده ، بسيارى آنان ، به كار تملق سلاطين و توجيه زشتكارىهايشان مشغول بودهاند و برخى نيز به درويشىگرى و پناه جستن به كنج تكيهها و زوايا روى آوردند و دنيا و مافيها را وانهادند و خود را از تبعات رويارويى با مسائل و حوادث زمانه ، خلاص مىكردند .
چند دههاى كه گذشت ، ممالك مسلمانان و سرزمينهايشان ، يكى پس از ديگرى ، به دست استعمارگران سقوط كرد . و جنگ جهانى اول به پايان نرسيده بود كه سرتا سر جهان اسلام ، زير سيطره مستقيم استعمارگران درآمد . وضع چنان شد كه سياستهاى جهان اسلام ، در غرب ترسيم مىشد و اموال و ثروت آن به تاراج مىرفت و عقايد و باورهاى مسلمانان در معرض خطر قرار گرفت . اين همه در حالى اتفاق مىافتاد كه مسلمانان به اختلافات و چالشهاى نژادى ، مذهبى ، قبيلهاى و جغرافيايىشان سرگرم بودند . اين پيكره سست و بيمار ، در حال از دست دادن قدرت مقاومت و اصل موجوديت خود بود ؛ ولى قضاى الهى بر آن تعلق گرفت تا مردانى را در آن برانگيزد كه در خاكستر رو به خاموشى بدمند و از آن آتشى سركش برافروزند و امت را از غفلت عميقشان بيدار كنند و به خطرهاى فرارويشان توجه دهند و نه تنها در ميدان جنگ و مقاومت مسلحانه كه در ميدان ، مهم ، معرفت و نوآورى نيز با دشمنان رويارو شوند . يكى از اين پيشگامان ، سرآمدان ، مجاهدان و مصلحان ، امام شيخ محمد حسين كاشف الغطاء است .
وى در خانوادهاى بزرگ و عالم كه مرجع دينى نسلهاى متعدد بود ، زاده شد و به يكى از قبايل معروف عراق يعنى بنىمالك منسوب است . نسب اين قبيله نيز به مالك بن اشتر نخعى ، صحابى بزرگ امام على عليهالسلام ، مىرسد . جد اعلاى او هم شيخ خضر بن يحيى است كه حدود سه قرن پيش ، به حوزه علميه نجف اشرف كوچيد و به دليل جديت و مداومتش در تحصيل علم ، به مقام بلندى در علوم دينى رسيد و به چهرهاى برجسته تبديل گشت . چهار پسر از او به جاى ماند كه پرآوازهترين آنها شيخ جعفر ، صاحب كتاب كشف الغطاء است ؛ از اين پس نام خانواگى خانواده او كاشف الغطاء شد .
شيخ محمد حسين در سال 1876م / 1294 ه در شهر نجف اشرف ديده به جهان گشود .
از ده سالگى به تحصيلات حوزوى روى آورد و ادبيات عرب ، علوم بلاغت (معانى ، بديع و بيان) ، رياضيات و هيئت را فرا گرفت ، اما بيشتر توجهش به علوم عربى ، مانند شعر و نثر و نيز خطابه تعلق گرفت ، تا اين كه زبان و بيانى بسيار توانا و رسا يافت و به خطيبى سرآمد و شاعر و اديبى برجسته مبدل شد ؛ به گونهاى كه مىتوان گفت هيچ يك از مراجع شيعه ، از حيث موهبت خطابه و قدرت تأثير در مردم ، به رتبه او نرسيده است .
در زمينه فقه و اصول ، وى معاصر گروهى از بزرگان اين علوم ، در اوايل قرن بيستم بوده است . كاشف الغطاء از شاگردان برجسته سيد كاظم يزدى ، صاحب عروة الوثقى ، در فقه و آخوند ملا محمد كاظم خراسانى در اصول بوده و شش دوره ، دروس خارج اصول خراسانى را درك كرده است . به مدت ده سال هم در درس فقه ملا رضا همدانى ، صاحب المصابيح ، و سه سال در درس سيد محمد اصفهانى (محقق) و دو سال در درس ميرزا محمد تقى شيرازى حاضر شد .
شيخ محمد حسين كاشف الغطاء در زمان حيات استادش سيد كاظم يزدى ، شرحى بر كتاب فقهى پرآوازهاش عروة الوثقى نوشت و با آن كه خود هنوز جوان بود ، به تدريس روى آورد . شمار فضلاى حاضر در درسهايش كه در مسجد هندى ، صحن شريف علوى و مقبره ميرزا محمد تقى شيرازى برگزار مىشد ، به بيش از صد نفر مىرسيد . با فزونى يافتن شمار شاگردان و طالبان بهرهمندى از معارفش ، مدرسه كاشف الغطاء و كتابخانه معروفش را كه شمار عظيمى از نسخههاى خطى عربى ـ اسلامى را در دل خود نهفته دارد ، تأسيس كرد ؛ از اين پس وى جلسات درس خود را در همين مدرسه برگزار مىكرد .
شيخ آقابزرگ تهرانى مىنويسد:
در درس خارج او ، كه عالم دينى را شايسته ورود به مرحله اجتهاد مىكند ، جمع زيادى شركت مىكردند و ساير طبقات نجف نيز از او بهرهمند مىشدند .
سيد كاظم يزدى احترام خاصى براى شيخ محمد حسين و برادرش شيخ احمد قائل بود و اين دو برادر ، مورد وثوق ، اعتماد و مشورت آن مرجع بزرگ بودند ، تا جايى كه وصايت او را پس از مرگش عهدهدار شدند و پس از وفات او در سال 1337 ق مردم به تقليد از شيخ احمد و پس از او شيخ محمد حسين روى آوردند .
رسالههاى عمليه شيخ محمد حسين در شكلها ، حجمها و عناوين مختلف ، به عربى و فارسى منتشر شد .
مسافرتها
كاشف الغطاء از آغاز جوانى ، به خارج از وطنش ، عراق ، بسيار سفر مىكرد و همين سفرها ، موجب فزونى آگاهى او از جوامع و محيطهاى متفاوت و ارتباط يافتن با شخصيتهاى دينى ، سياسى ، اجتماعى و فكرى و برقرارى گفت و گوى انتقادى ميان وى و اين شخصيتها و گاه ايجاد زمينه فعاليت مشتركشان گرديد . مطالعه و بررسى حوادث اين مسافرتها ، حجم و عمق جهاد و فعاليت علمى و فرهنگى ايشان را نشان مىدهد .
در اين جا با استفاده از منابع موجود ، مهمترين اين سفرها را كه تا زمان وفاتش استمرار داشته مطالعه مىكنيم:
1 . سال 1329 ق / 1911 م ، از نجف اشرف از راه دمشق و با قطار به مكه مكرمه مسافرت كرد تا فريضه حج را به جاى آورد . در بازگشت نيز به دمشق و از آنجا به بيروت رفت و سه سال در سوريه و لبنان ماند . در اين مدت به مصر هم سفر كرد و گفتارهايى را براى دانشجويان جامعالازهر ارائه و با شمارى از علماى الازهر ديدار كرد كه اين ديدارها موجب شكلگيرى روابط دوستانه و محبتآميز ميان آنان شد . كاشف الغطاء در برخى كليساهاى مصر نيز سخنرانى كرد و پندارهاى مبلغان مسيحى را نقض و رد كرد .
محمد حسين كاشف الغطاء در مدت اقامت در لبنان همگام با آزادى خواهان سوريه و لبنان ، در جنبش نوزايى عربى نيز مشاركت ورزيد . وى با آزادى خواهانى چون شيخ احمد طياره ، شيخ احمد عارف الزين ، عبدالكريم الخليل ، عبدالغنى العريسى و شمارى ديگر كه به دست جمال پاشا ، والى ترك بلادشام ملقب به جلاد خونريز ، اعدام شدند ، همگام و همراه بود . غالب اعدام شدگان ، از دوستان وى بودند و اين حادثه موجب تعميق احساسات ناسيوناليستى و اعتقاد به ايده عربى شد . كاشف الغطاء در اين مدت ، با اديب و متفكر پرآوازه ، امين الريحانى ارتباط و آشنايى يافت و گفت و گو و نامهنگارىهايى ميان آن دو انجام شد كه در كتاب المراجعات الريحانيه آمده است . شيخ اهميت مطبوعات را به عنوان مهمترين ابزار رسانهاى در آن عصر ، به خوبى دريافته بود ، از اين رو ، مقالات و اشعارى در روزنامهها و مجلات لبنانى منتشر كرد و در شرايط سخت به يارى برخى روزنامهنگاران عراقى شتافت . خليلى مىگويد: شيخ در زمان جنگ جهانى دوم كه كاغذ به سختى فراهم مىشد و گران بود ، مبلغى را به مجلهاش الهاتف كمك كرد ، با اين كه مجله او نشريهاى فرهنگى و سياسى بود ، نه مجلهاى دينى . كاشف الغطاء به مجلة العلم هم كمك مالى مىكرد . اين مجله را مصلح بزرگ شيعى سيد هبة الدين شهرستانى در سال 1910 م در نجف منتشر مىكرد . مجلة العلم ، نخستين مجله روشنگرانه در نجف بود و صاحب آن به سبب آراى نوانديشانهاش ، هم از سوى عوام و هم از سوى برخى فضلاى نجف ، مورد اتهام و در معرض اعتراض بود .
كاشف الغطاء در سال 1914 م و دو ماه پيش از شعلهور شدن آتش جنگ اول جهانى به عراق بازگشت .
2 . پس از شعله ور شدن آتش جنگ ، انگليس عراق را اشغال كرد . علماى شيعه در واكنش به اين اقدام ، فتواى جهاد مقدس را عليه اشغالگران صادر كردند و به همراه ارتش عثمانى كه قرنها ، سايه ستمش بر سر شيعيان عراق سنگينى مىكرد ، نظاميان را رهبرى كردند .
علماى شيعه با اين اقدام ، مصلحت عاليه اسلام را بر مصلحت طايفه و مذهب خود ترجيح دادند ؛ در حالى كه مشايخ اهل سنت كه از سوى دولت عثمانى براى توليد امور مذهبى عراق گماشته شده بودند و در اموال ، هدايا و هبههاى عثمانى غرق و از امتيازات و مناصب برخوردار بودند ، متوارى شدند و حتى برخى از آنان ، مخفيانه با اشغالگر جديد وارد معامله شدند !
كاشف الغطاء به همراه سيد محمد يزدى فرزند استادش سيد محمد كاظم ، و گروهى از علما ، در جبهه كوت وارد جهاد با بريتانيا شدند . در اين درگيرىها خسارتهاى سنگينى به انگليسىها وارد شد ، ولى جنبش جهادى به دليل ذلتپذيرى نيروهاى ترك و تصميم پيشين آنان براى عقبنشينى از عراق و رها كردن لقمهاى چرب براى نيروهاى مهاجم انگليسى ، به شكست انجاميد . نيروهاى ترك مشابه اين كار را در ليبى هم انجام دادند و آن را تسليم ايتاليايىها كردند . پس از پايان يافتن جنگ با انگليسىها ، كاشف الغطاء به نجف بازگشت تا به كارهايش در زمينه تأليف و تدريس ادامه دهد .
3 . در سال 1350 ق 1937 م ، مقرر شد كنفرانسى اسلامى در قدس (فلسطين) برگزار شود . پس از دعوتهاى مكرر از سوى كميسيون اين كنفرانس ، كاشف الغطاءدر دسامبر همين سال ، از طريق دمشق و بيروت وارد فلسطين شد و در شب 27 رجب 1350 ـ شب معراج رسول اكرم صلىاللهعليهوآله ـ برابر با 7 دسامبر 1931 جمعيتى عظيم از مردم فلسطين كه شمارشان از بيست هزار نفر هم فراتر مىرفت ، با اعضاى شركت كننده در كنفرانس كه بيش از 150 نفر از رهبران مذهبى و فكرى و سياسى جهان اسلام بودند ، در مسجد الاقصى گرد آمدند . در اين شب ، مفتى فلسطين ، حاج امين الحسينى ، از امام كاشف الغطاء تقاضا كرد ، تا امامت نماز عشا را بپذيرد . كاشف الغطاء با تقاضاى او موافقت كرد و پس از امامت نماز ، خطبهاى طولانى كه به خطبه تاريخى معروف شده است ، في البداهه قرائت كرد . اين نماز جماعت ، بذر تقريب و الفت ميان امت اسلام و تيرى بر قلب تفرقه افكنان و استعمارگرانى بود كه مىخواستند ، نيروها و ملتهاى مسلمان را در چالشهاى طايفهاى و مذهبى هدر دهند و از رويارويى با دشمن صهيونيستى كه گامهايش را در فلسطين محكم مىكرد ، منحرف سازند . كاشف الغطاء در اين سفر از شهرهاى فلسطينى حيفا ، يافا و نابلس هم ديدن كرد .
4 . در سال 1352 ق / 1933 م از راه كرمانشاه وارد ايران شد و شش ماه در ايران ماند و در شهرهاى مهم ايران گشت و گذار كرد و ايرانيان را به پاى بندى به دين اسلام و فريب نخوردن از جريانهاى ناسيوناليست و ضد دين كه آنان را به خروج از دايره اسلام و مسلمانان تشويق مىكردند ، ترغيب كرد .
امام كاشف الغطاء در اين سفر ، در شهرهاى كرمانشاه ، همدان ، تهران ، شاهرود ، خراسان ، شيراز ، خرمشهر و آبادان سخنرانىهاى پرشورى ايراد كرد و با شاه سابق ايران ملاقات و او را به سير در مسير اسلام و جدا نشدن از كشورهاى اسلامى و اهتمام به دفاع از فلسطين دعوت كرد . شاه به زبان پذيرفت و قول اطاعت داد ، ولى در عمل به آن پاىبند نماند .
كاشف الغطاء چندين بار ديگر هم ، براى ديد و بازديد ، استراحت تابستانى و معالجه به ايران سفر كرد .
5 . در سال 1371 ق / 1952 م براى شركت در كنفراس اسلامى در پاكستان ، به كراچى رفت و از سوى مردم و مقامات رسمى اين شهر با استقبال گرمى مواجه شد و سخنرانىهاى مهمى ايراد كرد كه بعدها تدوين و منتشر گرديد . وى پس از شركت در اين كنفرانس ، از شهرهاى لاهور ، پيشاور ، راولپندى و مظفرآباد يا كشمير آزاد ديدار كرد .
6 . كاشف الغطاء پس از يك ماه بسترى شدن در بيمارستان بغداد ، براى درمان التهاب مثانه در ژولاى سال 1954 ، جهت استراحت به روستاى كرند در ايران كه در منطقه مرزى ايران و عراق قرار دارد ، سفر كرد و سه روز بعد در 19 ژولاى برابر با 18 ذى العقده 1373 ق دار فانى را وداع گفت . پيكرش در ميان استقبال عظيم مردم عراق وارد بغداد و سپس كاظمين ، كربلا و در نهايت نجف اشرف شد و در مقبره خاصش در وادى اسلام نجف آرام گرفت .
نگارش و تأليف
كاشف الغطاء كار تأليف و نگارش را بسيار زود آغاز كرد . وى كتاب العبقات العنبرية في الطبقات الجعفريه را كه تاريخ دويست ساله خانوادهاش است ، در پانزده سالگى يا پيش از آن تأليف كرد كه اين خود از علامتهاى نبوغ او است . در حدود 25 سالگىاش شرح كتاب العروة الوثقى را نگاشت . كاشف الغطاء به رغم محيط پرورش ، تسهيلات و مرجعيت دينىاش كه او را همانند غالب مراجع شيعه ، شايسته فقيهى متخصص شدن قرار مىداد ، نويسندهاى دايرة المعارفى است . دامنه تأليفات و نگاشتههاى شيخ ، از فقه ، اصول ، حكمت ، كلام ، سياست و اجتماع تا تفسير ، ادبيات ، سفرنامه نويسى و ... را شامل مىشود . وى برخى كتابهاى ادبى و ديوانهاى شعرى را تصحيح و شرح كرده و خود شاعرى متبحر بوده است .
شمار تأليفهاى كاشف الغطاء از هشتاد كتاب و رساله فراتر مىرود ، ولى بيشتر آنها هنوز چاپ نشده است . برخى نيز در گذر زمان و به دلايل مختلف ناپديد شده است . وى بر كتابهايى كه مىخواند ، حاشيه مىنوشت و پاسخ نامههايى را كه از مناطق دور و نزديك عراق به او مىرسيد ، مىگفت . شيخ توانست بخش اندكى از اين پاسخها را كه مشتمل بر مسائل پيچيدهاى در اصول و فروع دين و اسرار و حكمت تشريع و احكام شرع بوده ، گرد آورد و در يك جلد بزرگ ، با عنوان دايرة المعارف العلياء تدوين كند ، اما اين كتاب متأسفانه هنوز منتشر نشده است . اكنون به برخى از مهمترين تاليفات منتشر شده و نشده اين عالم بزرگ اشاره مىكنيم .
1 . كتاب الدعوة والاسلام يا الدعوة الاسلامية الى مذهب الاماميه ، در دو جلد كه جلد نخست آن در چاپخانه دار السلام بغداد ، در سال 1329 ق چاپ شد . زمانى كه اين چاپخانه مشغول چاپ جلد دوم كتاب بود ، نسخههايى از جلد اول كتاب توزيع گرديد و نيروهاى ترك ، به دستور ناظم پاشا كه تحت تأثير شيخ سعيد الزهاوى مفتى عثمانى بود ، به چاپخانه حمله بردند و هر دو جلد كتاب را مصادره و به نقطه نامعلومى بردند . كاشف الغطاء تصميم گرفت اين كتاب را در خارج عراق چاپ كند ، از اين رو ، در بازگشت از سفر حج به لبنان رفت و هر دو جلد را در صيدا چاپ كرد .
2 . اصل الشيعه و اصولها كه در سال 1350 ق تأليف شد و نويسنده در آن ، به ادعاها و افترهاى احمد امين در كتابش فجر الاسلام پاسخ گفته است . اين كتاب بارها در نجف ، بغداد ، قاهره و لبنان چاپ شد و به زبانهاى متعدد فارسى ، انگليسى و اردو ترجمه گرديد .
3 . المراجعات الريحانية يا المطالعات و المراجعات و يا النقود و الردود: اين كتاب كه در دو جلد تدوين شده است ، مناظرات كاشف الغطاء با امين الريحانى ، فيلسوف لبنانى و برخى ديگر از نويسندگان و علما را در خود جاى داده است . در جلد نخست اين كتاب ، نامهها و پرسش و پاسخهاى كاشف الغطاء و ريحانى و نقدهاى كاشف الغطاء آمده است .
4 . التوضيح في بيان ماهو الإنجيل و من هو المسيح: وى اين كتاب را طى سفرش به سوريه و لبنان تأليف كرده و در آن به شبهات مبلغان مسيحى پاسخ گفته است .
5 .الفردوس الاعلى: مشتمل بر مجموعهاى از مسائل در باب علل برخى احكام شرعى و بيان فوايد آنها .
6 . المثل العليا في الاسلام لا في بحمدون: كاشف الغطاء اين كتاب را در سال 1954 م و چند ماه پيش از وفات خود نگاشته است . وى اين كتاب را در پاسخ به دعوت برخى از مقامات امريكايى ، براى شركت در همايش در بحمدون لبنان ، با شركت علماى دينى مسيحى و مسلمان ، به هدف بحث درباره ارزشهاى معنوى اين دو دين و موضع اين دو دين در برابر كمونيسم تأليف كرد . كاشف الغطاء اين دعوت را رد كرد و سياستهاى امريكا را به شدت مورد انتقاد قرار داد و اين كنگره و مقاماتى را كه پشت پرده آن بودند ، رسوا ساخت .
علاوه بر كتابهاى متعددى كه كاشف الغطاء در باب فقه ، اصول ، فلسفه ، ادبيات و تفسير نگاشته است و از ذكر تك تك آنها در اين جا خوددارى مىكنم ، نام دو عنوان ترجمه در فهرست آثار وى ديده مىشود كه نشان تسلط او به زبان فارسى است: ترجمه كتابى به نام هيئت ، و ترجمه سفرنامه ناصر خسرو ، از فارسى به عربى .
مجدد و مصلح
از سيره شيخ كاشف الغطاء و ميراث مكتوب وى كه در تأليفاتش به جاى مانده ، مىتوان دريافت كه وى طرح يكپارچهاى را براى تجدد علمى و اصلاح عمومى ، در وجوه متعدد سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى و فرهنگى درنظر داشته است . شيخ در ربع آخر قرن نوزدهم به دنيا آمد و بىشك از حركتهاى اصلاحى پيشين و معاصر خود در جهان اسلام آگاهى داشته ، به خارج از عراق هم سفرهاى زيادى كرده بود و در مدت اقامت سه سال در بلاد شام (سوريه و لبنان) با جريانهاى فكرى جديد در ادبيات ، سياست و اجتماع كه ، به ويژه در لبنان و مصر داراى پايگاههايى بودند ، آشنا شده و با علماى مذاهب مختلف وارد گفت و گوى علمى گشته بود و در مسير تحكيم تقريب و وحدت ميان مسلمانان گامهايى برداشته بود . اندكى پس از بازگشت وى به عراق ، جنگ اول جهانى درگرفت كه به سقوط امپراتورى عثمانى و اشغال عراق و بلاد شام ، يعنى سوريه ، لبنان ، فلسطين و اردن و نيز ديگر سرزمينهاى عربى و اسلامى به وسيله استعمارگران منجر شد . اين اوضاع ناگوار كاشف الغطاء را به تأمل درباره علت فروپاشى جهان اسلام و راههاى بازسازى آن و توان بخشى به آن واداشت . راهى كه وى براى اين امر در پيش گرفت ، دو شاخه اصلى داشت: يكى بازسازى علوم دينى ، به گونهاى كه همگام و متناسب با تحولات زمانه باشد ، و ديگرى اصلاح وضع امت اسلام ، به گونهاى كه خيزش آن را براى باز يافتن عظمت گذشته و رويارويى با خطرهاى پيش رو موجب شود .
بازسازى علوم دينى
محمد حسين كاشف الغطاء در محيطى سنتى رشد يافت كه سنتهاى علمى و اجتماعى ، قرنهاى متوالى در آن استمرار داشت ؛ از اين رو ، متحول كردن اين محيط بسيار دشوار بود ، اما مصلحان و مجددان در پديدههاى علمى و اجتماعى مختلف ، نوعى از تحولات را دنبال مىكنند كه به تناسب تحول زمان و مكان مىتوان اعمال كرد . از اين متغيرها روشهاى علوم دينى ، شيوههاى ارائه و عرضه آنها و قدرت آنها بر درك و اشتمال موضوعات جديدى است كه حيات متحول ايجاب مىكند ؛ زيرا روشها و شيوهها به خودى خود هدف نيستند ، بلكه ابزار فهم نص دينى و رساندن آن به مردم ، به شيوهاى برتر است .
كاشف الغطاء در آموزش علوم دينىاى كه حوزه علميه نجف وارث آن بود و عمدتاً بر فقه و اصول استوار بود ، شيوهاى تازه را در پيش گرفت و جايگاه مناسبترى را براى علم كلام ، فلسفه ، شعر و ادبيات در نظام آموزشى حوزه نجف فراهم ساخت ؛ چرا كه خود وى فقيه ، متكلم ، شاعر ، حكيم و خطيب بود و در سنت علمى و دينى نجف ، كمتر اتفاق مىافتاد كه عالمى همه اين توانايىها را در خود فراهم آورده باشد . كسى كه عهده دار مرجعيت مىشد ، تمام تلاشش به فقه معطوف مىشد و توجه چندانى به كلام ، فلسفه ، ادبيات و خطابه نداشت .
در اينجا بايد از علامه مجاهد سيد محمد سعيد حبوبى ياد كنم كه پايهگذار نهضت شعرى نوينى در عراق شد ؛ ولى در اوج شكوفايى شعرىاش ، زمانى كه توجه كلى خويش را به فقه معطوف كرد ، از شعر روى برگرداند . معمولاً جمع ميان شعر و فقه ، جمع ميان اضداد تلقى مىشد . گفته مىشود شاعرىِ حبوبى بسيار گران آمده اشاره استاد به يكى از شعرهاى پرآوازه حبوبى چندان خوشايند استادش ، فقيه بزرگ شيخ محمد حسين كاظمى (1890 ـ 1809 م) نبوده و در مناقشهاى فقهى ميان اين دو ، استاد به شاگردش مىگويد: تو را با فقه چه كار ؟ امثال تو فقط مىتوانند اشعارى (عاشقانه) چون «فاسقنى كأسا و خذ كأسا اليك» را بسرايند . اين پاسخ خشن استاد بر حبوبى بود كه تا امروز ورد زبان مردم عراق است . حبوبى بسيار گران آمده ، اشاره استاد به يكى از شعرهاى پرآوازه حبوبى از پاسخ استاد متأثر شد و تصميم گرفت در جوانى شعر را رها كند و تنها به فقه روى آورد ، تا بر استادش ثابت كند كه همان نبوغ و ورزيدگى شعر را در فقه هم دارد . بعدها شاعر پرآوازه ، عراق احمد صافى نجفى كه كاظمى جد مادرى او است ، فراوان اين نكته را بيان مىكرد كه با شعرش كفاره عمل جدش را مىپردازد كه مردم را از شاعر بزرگى چون حبوبى كه تا بيست سالگى آنهمه شعر ناب از خود برجاى گذاشت ، محروم كرد !
اين جامعيت و ذوفنون بودن ، به كاشف الغطاء امكان مىداد تا دايره اطلاعاتش را گسترش دهد و مسائل پيچيده را به زبانى ساده و زيبا بنگارد . اين امر به رواج انديشهها و تأليفاتش در ميان اقشار و طبقات و مردم كشورها و پيروان مذاهب مختلف كمك كرد . از اين رو ، عجيب نيست اگر مىبينيم كه كتابهاى وى در عراق ، ايران ، لبنان ، مصر و هند منتشر مىشده است ، حتى در امريكا و امريكاى لاتين مانند آرژانتين ، به دليل تعلق خاطرى كه مهاجران عرب به انديشههاى وى داشته و دارند . چنين چيزى در روزگار ما به دليل پيشرفتِ ابزارهاى ارتباطى ، امرى عادى است ، ولى هفتاد سال پيش بسيار دشوار بود .
فقه مقايسهاى
عادت فقيهان نجف اين بود كه يكى از متون معروف فقه اماميه را به عنوان مبناى درس ، شرح ، تنقيح و تعليق مىكردند . تا پيش از كاشف الغطاء ، سابقه نداشت كه يك فقيه شيعه ، به كتاب فقهى اهل سنت مراجعه كند تا بر آن حاشيه يا تعليقه و شرح بنويسد و آن را با فقه اماميه مقايسه كند . كاشف الغطاء در كتاب تحرير المجله ، به مقايسه فقهى حنفى و فقه شيعه دست زد . اين كتاب از تلاشهاى پيشتاز و پيشگام در عرصه مقايسه ميان فقه شيعه و فقه حنفى ، بر اساس مجله الاحكام العدلية دولت عثمانى است . كتاب الاحكام العدلية كه در دانشكدههاى حقوق غالب كشورهاى عربى و اسلامى تدريس مىشد ، از مهمترين منابع فقهى و حقوقى ، و مبناى عمل قضات و علماى حقوق و متخصصان اين فن بوده است .
كاشف الغطاء به ارزش فقهى اين كتاب اعتراف مىكند و «بارورى ، وسعت سرچشمه ، كثرت فروع ، قدرت مدارك ، استحكام مبانى ، علو معانى ، تطابق عقل و عرف در اكثر موارد و بلند نظرىاى را كه پيروان اين مذهب (حنفى) در اين كتاب عرضه كردهاند ، مىستايد» . كاشف الغطاء تلاش فقهاى ديگر مذاهب را بىاهميت جلوه نمىدهد و مىگويد :
ما حق اين قوم را ارج مىنهيم و رويكرد همگى به سوى خداوند است و خدا به همه وعده پاداش نيك داده و هر يك از فقهاى برجسته اسلام كه تلاش خود را به كار گيرد و اجتهاد ورزد ، سعىاش مشكور خواهد بود .
وى سپس خوانندگان را فرا مىخواند تا عواطف و احساسات خود را هنگام تأمل در كتابش كنار بگذارند تا با معيار عدل و انصاف ، بىاجحاف و افراط حق آن را ادا كنند . حقيقت اين است كه شيخ محمد حسين كاشف الغطاء روشى را پايهگذارى كرد كه در آن مسلمانان از راه مقايسه و موازنه و مراجعه به منابع اصلى فرقههاى مختلف ، يكديگر را بشناسند و احساسات و تعصبات خود را در مسائل علمى كنار بگذارند و واقعگرا و بىطرف باشند .
ارزش روش كاشف الغطاء در آن است كه زمانى وى بدان تصريح و آن را تطبيق كرد كه تعصب و جهل نسبت به يكديگر ، در ميان فرقههاى مسلمانان موج مىزد و اگر امروزه پس از يك قرن ، به اوضاع مسلمانان نظر بيفكنيم ، متوجه مىشويم كه از اين حيث ، وضعشان تفاوت چندانى با دوره كاشف الغطاء ندارد و گويا تلاش مصلحانى چون او ، به هدر رفته است و شايد راز پسماندگى ما و پيشرفتِ ديگران نيز همين باشد ؛ زيرا ملتهاى پيشرفته و زنده ، بهرهورى از آراى استوار متفكران و مصلحان خود را وظيفه خود مىدانند و انديشهها و تجربههاى تازه را به آن مىافزايند .
به هر روى ، كاشف الغطاء تأثيرى شگرف ميان علما و فقهاى مسلمان كه روش تقريبى را ميان ملتهاى مسلمان در پيش گرفتند ، بر جاى گذاشت ؛ چندان كه پس از وى ، كتابهاى فقهى مقايسهاى متعددى تأليف شد كه به روى مذاهب مختلف اسلامى گشوده است و براى انسان مسلمان ، حق آزادى انتخاب را مبتنى بر باور و نه اكراه مىپذيرد .
كافى است به گفت و گوى سازندهاى كه ميان كاشف الغطاء و احمد محمد شاكر ، قاضى شرع مصرى و محقق معروف ، حول موضوع طلاق كه رأى شيعه اماميه را درباره شرط وجود دو شاهد در طلاق براى صحت طلاق پذيرفته بود ، اشاره كنيم . قاضى مصرى ، ضمن پذيرش شرط دو شاهد براى طلاق ، در موضوع رجوع هم ، بر خلاف اماميه كه وجود شاهد را شرط صحت رجوع نمىدانند ، شرط دو شاهد را براى صحت ضرورى مىداند .
نامههاى اين دو شيخ ، در مجله الرسالة المصريه چاپ شد و تأثير شگرفى در ميان فقها بر جاى نهاده ، يكى از آنها پذيرش رأى فقهى شيعه اماميه در اين موضوع احساس ، از سوى محاكم شرعى مصر و شمارى از كشورهاى عربى بود . اين موضوع موجب مصيبتهاى فراوانى در ميان خانوادههاى مسلمانان شده بود ؛ زيرا بنا به فقه اهل سنت ، اجراى طلاق نياز به دو شاهد نداشت و با كوچكترين بهانه ، در اثر بگو مگوى زن و شوهر ، به آسانى انجام مىشد .
فقيه نوانديش
محمد حسين كاشف الغطاء ، مجتهدى مجدد و نوانديش بود كه همتاى او ، در ميان علماى مسلمان كمتر يافت مىشود . گذشته از تبحر علمى شگرف ، شناخت گستردهاش از زبان عربى و اسرار آن و تسلط وى بر بلاغت و بيان ، وى را در رسيدن به اين جايگاه بلند يارى كرد . جرئت و جسارت وى در ابراز رأى فقهىاى كه آن را مبتنى بر حجت شرعى و تأييد عقلى مىديد ، مثالزدنى است . نمونه اين آراى فقهى ، فتواى او ، بيش از هشتاد سال پيش ، در باب صحت ازدواج دائم با زنان اهل كتاب است ؛ در حالى كه ديگرى فقهاى شيعه تنها ازدواج موقت را با آن مجاز مىدانستند و سيد ابوالحسن اصفهانى در اواخر حياتش ، نظر كاشف الغطاء را پذيرفت .
كاشف الغطاء نخستين مجتهدى است كه حق طلاق زنى را كه شوهرش به بيمارى سل مبتلا شده ، به خود آن زن سپرده و معتقد است چنين زنى مىتواند بدون جلب موافقت شوهر طلاق بگيرد ؛ در حالى كه طلاق ، شرعا حق مرد است . به نظر مىرسد كه كاشف الغطاءاين حكم شرعى را با استناد به اصل عدم حرج كه مستند به آيه «ما جعل عليكم في الدين من حرج» استحصال و استنباط كرده است . بر اساس اين قاعده اصولى ، هر حكم شرعى زمانى كه دشوارى و سختى شديد را به همراه داشته باشد ، اعتبارش را از دست مىدهد . كار فقيه اين است كه ميان حكم شرعى اوليه كه انحصار حق طلاق براى مرد است ، و وضعيت دشوار (حرج) كه اجبار زن به زندگى با شوهر مسلولش و گرفتارى او و فرزندانش به اين ويروس است ، توازنى دقيق برقرار كند . كاشف الغطاء در اين مورد حكم به مقدم بودن قاعده حرج بر قاعده اوليه ، به عنوان يك استثنا داده است . البته چنين حكمى به حدود شصت سال پى مربوط است كه مرض سل به آسانى ، و شايد جز در كشورهاى پيشرفته ، قابل درمان نبود ، ولى امروزه به آسانى قابل درمان است و اكنون قطعا مىتوان بيمارى ايدز را به جاى آن نشاند و حكمى مشابه صادر كرد .
از آراى فقهى جسورانه كاشف الغطاء ، حكم به مباح بودن غنا و موسيقى غير مبتذل است ، به عنوان هنرى ارزشمند و يكى از عناصر حيات و از موهبتهايى كه دستيابى به آن براى بسيارى از مردم دشوار است . اديب و نويسنده لبنانى ، محمد على الحومانى ، در نقل خاطره يكى از ديدارهاى خود با كاشف الغطاء از وى نقل مىكند :
غنا ، چه همراه با ابزارهاى طربانگيز و چه بىآن باشد ، تا اندازهاى كه به سبكى شنونده و خروج وى از كمال نينجامد ، مباح است .
كاشف الغطاء اين نظر فقهى را به شواهدى تثبيت مىكند و مىگويد:
اگر در اسلام احكامى هست كه در طول زمان نبايد تغيير و تبديل يابد ، احكام ديگرى هم هست كه به مقتضاى عقل ، منطق و مستلزمات شرعى ، بايد تغيير بيابد ، اما بسيارى از مجتهدان ، سليقه اجراى اين تبديل و تغيير را ندارند و اينگونه احكام ، همچنان جامد و بيگانه از هدفى مىماند كه در شرع لحاظ شده بود .
مثالهاى كاشف الغطاء در اين زمينه جالب توجه است . وى درباره برخى از احكام نيازمند تجديد نظر مىگويد:
براى مثال به وصيت ميتى توجه كنيد كه وصيت مىكند از محل ثلث اموالش ، سقاخانهاى در مسير كاروانها يا داخل شهرها بسازند تا آب شرب مجانى به رهگذاران بدهند ؛ چنان كه در عصرهاى پيشين نيز چنين كارى انجام شده است . اما آيا پس از فراهم شدن آب شرب بهداشتى در هر نقطهاى و پس از آن كه سرعت و سهولت وسايط نقليه به حدى رسيده كه مىتوان صبحانه را در بصره و ناهار همان روز را در قاهره تناول كرد ، آيا اجراى اين وصيت ، تنها به صرف اين كه وصيتى است و وصى بايد آن را اجرا كند ، از ديدگاه شرع همچنان واجب است ؟
به مثال ديگر كاشف الغطاء توجه كنيد:
ساختن مسجد در قرون اوليه اسلام ، از پر ارجترين راههاى تقرب به خدا بوده است . در آن روزگاران ، مسجد ، هم محل اداى نماز بود و هم مدرسهاى كه دانشآموزان در آن تحصيل علم مىكردند و هم همايشگاهى كه مسلمانان در مناسبتهاى مختلف در آن گردهم مىآمدند ، نيز پناهگاهى كه غريبها براى استراحت وارد آن مىشدند . اين زمانى بود كه در و ديوار مساجد ، به مثابه روزنامه بود و آگهى گمشدهها و نيازمندىها به آن آويخته مىشد ، اما ـ امروز كه روزگار عوض شده و كاركردها تحول يافته است ـ آيا باز هم ساختن مسجد بيش از حد نياز ، عين ثواب است ؛ در حالى كه مدارس به حد كافى وجود ندارد و مراكز بهداشتى ، باشگاهها ، اماكن عمومى اجتماعى و مؤسسات تعاونى تأسيس نشده است ؟ آيا با اين كه بسيارى از كاركردهاى مسجد به مراكز ديگر منتقل شده ، باز هم ساختن مسجد ، بيش از يكى دو تا در يك محله ، از محل ثلث اموال ، ثواب دارد ؟
خود وى پاسخ مىدهد:
من معتقد نيستم كه ساختن سقاخانه يا مسجد در زمان ما ، همان ثواب چند قرن پيش را داشته باشد ؛ زيرا اسلام در آن زمان كه مردم را به ساختن و آباد كردن مسجد تشويق مىكرد ، تمام فايدهها (و كاركردها)ى ياد شده براى مسجد را درنظر داشته است... . از اين رو ، من به يكى از سران عشاير عراق كه فرد ثروتمندى است و از من درباره ساختن مسجد در روستاى خود كه در آن مسجد ديگرى هم وجود دارد ، نظرخواهى كرد ، سفارش كردم تا يك يا دو اتاق در مركز بهداشتى مسلولان بسازد و به مسلولان عراقى هديه كند و گفتم كه ثواب اين كار نزد خدا ، بسيار بيشتر و بزرگتر از ساختن مسجد در روستايى است كه يك مسجد دارد و همان نيازش را برطرف مىكند و او هم چنين كرد و يكى دو اتاق در مركز بهداشتى ، براى مسلولان ساخت . ساختن مساجد بيش از حد نياز ، كارى زايد است و اين امر بايد مجتهدان را به بازنگرى در حكم مسجد سازى ملزم كند ، ولى (متأسفانه) به سبب عدم درك مردم و عدم اهتمام مجتهدان به توجيه مسجد سازان ، شمار مساجد بسيار زياد شده و بسيارى از آنها نيز بسته و رها شده است و بسته بودن و بىاستفاده بودن آنها هم گذشته از اين كه اتلاف مال و هدر دادن منابع است ، نوعى اهانت به آن است .
كاشف الغطاء در اين جا ميان دو نوع واجبات تمييز مىنهد: واجبات كفايى و واجبات عينى . ساختن مساجد در حدى كه نياز را برطرف كند ، واجب است و اگر روستايى به مسجد نياز دارد و با يك مسجد نيازش برطرف مىشود ، بيش از آن اضافى و زايد است ، به ويژه اگر نيازهاى عمومى ديگرش برطرف نشده باشد .
مسئله ديگر اين كه كاشف الغطاء در اين نگره اجتماعى ، به قاعده اهم و مهم استناد مىكند . اگر در جايى دو ملاك وجود داشته باشد كه يكى مهم و ديگرى مهمتر باشد ، نقش فقيه اين است كه اهميت و اعتبار امر مهم را ابطال و امر مهمتر (اهم) را بر آن ترجيح دهد . در اين مسئله نيز شك نيست كه ساختن مركز بهداشتى براى مسلولها ، مصلحتى بالاتر از ازدياد مركز عبادت (مسجد) دارد .
از ديگر مسائلى كه جرئت و شجاعت والاى كاشف الغطاء را نشان مىدهد ، دعوت وى از زنان به سوادآموزى و خارج شدن از دايره تاريك بىسوادى در عين پاى بندى به حقوق زناشويى و تربيت شايسته نسل آينده است . اهميت اين دعوت با ملاحظه شرايط اجتماعى و تاريخى آن دوره مشخص مىشود . در آن دوران ، در تمام كشورهاى اسلامى ، زن به شديدترين وجه سركوب مىشد . كاشف الغطاء مردان را به رعايت احترام زنان كه شريك زندگىشان و داراى حقوقى برابر با حقوق مردان هستند ، دعوت كرده است . وى تأكيد مىكند كه خداوند عقل و كمال را به مردان منحصر نكرده و زنان را از آن محروم نداشته است و رواياتى كه از نقصان عقل زن سخن مىگويد ، عقل تجربى را مراد كرده است ، نه عقل غريزى فطرى را ، و عقل تجربى از راه كثرت معاشرت ، معامله و ... به دست مىآيد . آيا كسى شك دارد كه زن دانشآموخته و عفيف ، از مرد جاهل و پست برتر است ؟ !
همين روحيه و انديشه باز و گشوده او موجب شد تا امير شكيب ارسلان ، در نامهاى به ايشان اجتهادات او را موجب تقريب ميان شيعه و سنى بداند .
نگاه و انديشه روشن كاشف الغطاء ، او را در ميان مسلمانان جهان از آفريقا گرفته تا امريكا ، پرآوازه كرد و نامههايى را كه از مسلمانان گوشه و كنار جهان به وى مىرسيده ، شخصا پاسخ مىگفته و بسيارى از پاسخها را بر روى همان كاغذ سؤال مىنوشته و به صاحبش باز مىگردانده است . بعدها برخى از نزديكان وى ، به لحاظ اهميتى كه پاسخها داشته و براى حفظ آنها ، او را قانع كردند كه كاتب خاصى را براى اين كار معين كند و او پذيرفت و مجموعه اين پاسخها و پرسشها ـ كه در هفت سال آخر عمر پر بركت كاشف الغطاء نوشته شد ـ در سه جلد به نامهاى الفردوس الاعلى ، جنة المأوى و سدرة المنتهى بود .
به جز پرسشها و استفتائاتى كه از سوى مسلمانان به كاشف الغطاء مىرسيد ، پرسشهايى هم از پيروان مذاهب و اديان مختلف و حتى برخى از اديان و عالمان مسيحى لبنان يا مقيم غرب ، به وى مىرسيد و شيخ در حدود آگاهى و اطلاعش به آنها پاسخ مىگفت و از اين رو ، مىتوان گفت عالمانى مانند كاشف الغطاء كه از ابعاد مختلف فقهى ، ادبى و اخلاقى قابل بهرهورى هستند ، بسيار اندكاند .
از معدود مواضع كاشف الغطاء كه اصلاحگرى و دينپيرايى او را با ترديد مواجه مىسازد ، موضع اوليه فقهىاش درباره برخى سنتهاى عوامانه دهه محرم ، مانند قمهزنى است و اين موضوعنگرانى علما و طلاب روشنانديش و روشنفكر و برخى از مراجع تقليد را نيز برانگيخت و حتى برخى از آنان از ابراز نظر فقهى خود كه در تقابل با نظر كاشف الغطاءبود ، براى جلوگيرى از فتنه و آشوب پرهيز مىكردند ، ولى زمانى كه برخى از علماى بزرگ ، مانند سيد هبة الدين شهرستانى و سيد محسن امين عاملى نظر فقهى خود را در حرمت اين سنتها ابراز كردند ، عوام سر به شورش برداشتند و برخى از صاحبان نفوذ و منفعت ، مسئله را چنان تصوير كردند كه توطئهاى براى محو بزرگداشت ياد امام حسين عليهالسلام در جريان است . و اين وضع موجب شد تا امر بر برخى از علماى پاك نيت مشتبه شود و آنان را به دفاع از آن سنتهاى نادرست وا دارد . از ميان اين علما ، از كاشف الغطاء مىتوان نام برد كه چندين فتوا در اباحه و جواز تمامى عادات و سنتهاى ايام عاشورا صادر كرد و قائلان به حرمت را به انتقاد گرفت . ممكن است اين موضع كاشف الغطاء ، در واكنش به حوادثى چون تخريب قبور امامان و شمارى از صحابه مدفون در بقيع در دهه بيست ميلادى به دست وهابيان و انتشار كتابهايى ضد شيعه باشد .
شيخ كاشف الغطاء خود در مقدمه فتاواى خود به اين امور اشاره مىكند و آن را نه تنها حمله و هجوم به تشيع كه مقدمه از بيخ بركندن تشيع مىداند ، اما پس از فرو نشستن غبارها و شفاف شدن فضا و كاهش بحران ، كاشف الغطاء هم از آن مواضع عدول كرد و در پاسخ به پرسش برخى از اهالى قندهار افغانستان ـ كه ابتدا متن فارسى آن منتشر شد و سپس متن عربى آن از سوى آيت اللّه شهيد سيد محمد على قاضى تبريزى در كتاب الفردوسى الاعلى گنجانده شد ـ مىگويد:
1 . اگر بخواهيم درباره مسئله سينهزنى و كارهايى از اين دست ، مانند زنجير زنى و قمه زنى سخن بگوييم ، بايد گفت: اقتضاى قواعد فقهى و روش معمول در استنباط احكام شرعى ما را به چيزى جز حرمت نمىرساند و نمىتوانيم به منع و تحريم اين كارها فتوا ندهيم ؛ زيرا عمومات اوليه و قواعد كليه در باب حرمت زيان رساندن به خود و قرار دادن آن در معرض هلاك ، تخصيص برنداشته و دليل نداريم كه اين عادات را از شمول آن حاكم خارج كند .
2 . اگر اعمال ياد شده از باب عشق به امام حسين عليهالسلام و محبت به او ، به شكل حقيقى و درست از مكلف سرزند و خالى از همه شوائب و خودنمايى و اغراض نفسانى باشد ، بعيد نيست كه جايز ، بلكه از عوامل تقريب و عبادت باشد .
3 . اما معنايى كه بدان اشاره رفت ، براى هر كس ميسر نيست و چنين مقامى به محض ادعا و تخيل به دست نمىآيد ؛ زيرا اين مرتبهاى عالى و جايگاهى رفيع و مقامى منيع است .
4 . اغلب كسانى كه به اين كارها اقدام مىكنند ، تنها از باب خودنمايى و رياكارى است ، با اين كه اين كارها بدون قصد صحيح و نيت صادق ، خالى از اشكال نيست ، بلكه حرام است و حرمتش از برخى جهات مضاعف است .
5 . با اين حال ، بهترين و منزهترين كارها در بزرگداشت و يادمان امام حسين عليهالسلام ، نوحه و زارى (ندبه) و گريه بر ريحانه رسول اكرم صلىاللهعليهوآله و سلام گفتن بر او و زيارت او ، وهن دشمنانش و بيزارى جستن از ظالمان و كشندگان و مشاركت كنندگان در قتل اوست .
به نظر مىرسد كه كاشف الغطاء در سخن فوق ، تا حد زيادى به موضع اصلاح گرايانه سيد محسن امين و سيد هبة الدين شهرستانى كه منادى پيراستن شعائر حسينى ، از اعمال مخالف شرع و منافى عقل بودهاند ، نزديك مىشود .
علم كلام جديد
مىتوان كاشف الغطاء را از احياگران علم كلام اسلامى يا علم عقايد دانست ؛ علمى كه در قرن نخست هجرى سر برآورد و در قرن پنجم هجرى شكوفا شد ، ولى تا دوره متأخر همچنان اسير و محبوس مسائل و مشكلاتى بود كه در قرون متقدم در عرصه اعتقادات مطرح شده در قرون بعد ، و زمان آن گذشته و به سر آمده بود ؛ زيرا همواره پرسشها و مشكلات جديدى پيش روى انسان در ارتباطات پيچيدهاش با جهان پديد مىآيد و اين پرسشها و دشوارههاى نو پديد مقتضى بازنگرى در مباحث و روششناسى علم كلام و شيوه ارائه آن است .
كاشف الغطاء از حدود يك قرن پيش كوشيد تا در پرتو تحولات و اكتشافات علمى عصر جديد كه برخى از آنها مسلمانان سست ايمان و ساده انديش را دچار تزلزل كرده بود ، به تجديد مباحث اين علم بپردازد . وى در آستانه جوانى كتابى به نام الدين والاسلام تأليف كرد كه دو بخش از آن منتشر شده و دو بخش آن همچنان خطى مانده است . شايد نامگذارى كتاب نيز ما را به روشمندى جديدى كه مؤلف طرح كرده است ، دلالت كند . مؤلف در بخش نخست اين كتاب ، از حقيقت دين ، در شكل كلى آن و ضرورت دين براى بشر سخن مىگويد ، اما در بخش دوم آن ، از حقيقت اسلام به عنوان دين حقانى سخن به ميان مىآورد .
كاشف الغطاء در اين كتاب ، برخى مباحث جديد را در رد باورهاى ملحدان و مادىگرايان و مبشرانى كه قصد تشكيك در نبوت پيامبر اسلام و توهين به عقايد اسلامى داشتند ، مطرح كرده است . به نظر مىرسد اطلاعات گسترده او از مهمترين نوشتهها و كتابها در غرب و شرق و همگامى او با مرحله تاريخىاى كه در آن مىزيسته ، در اين زمان انديشى مؤثر بوده است . به گمانم در اين رويكرد كلامى جديد ، هيچ يك از علماى شيعه بر كاشف الغطاء پيشى نداشته است و در ميان علماى مسلمان ، تنها محمد عبده بر او پيشى گرفته است كه كتاب رسالة التوحيد او ، گشايش مسير علم كلام جديد بوده است .
فلسفه و عرفان
ميان فقها و فلاسفه مسلمان ، از زمانى ظهور پديده فلسفى در ميان مسلمانان ، رابطهاى پر كشمكش و نزاعآميز بوده كه تا امروز هم ، هر چند به درجهاى خفيفتر ، استمرار دارد . به رغم تصريح قرآن كريم بر حكمت و ضرورت آن و ارتباط آن با خير فراوان : «يؤتى الحكمة من يشأ ومن يؤت الحكمة فقدأوتى خيرا كثيرا» ، عوامل و اسباب متعددى موجب اختلاف ميان اين دو گروه شده است . در حافظه مسلمانان ، هجوم ابو حامد محمد غزالى (505 ـ 450 ه ) در كتاب تهافت الفلاسفه و پاسخ فيلسوف فقيه ابن رشد (595 ـ 520 ه) در كتاب تهافت التهافت به آن ، به عنوان نمونهاى از اين رابطه بحرانى ميان فلسفه و فضاى عام دينى ، همواره ثبت و ضبط شده است .
در ميان حوزههاى علمى شيعى ، اين برخورد و كشمكش ، آرامتر و كمبحرانتر جريان داشته است ؛ زيرا رويكرد غالب و عام شيعه رويكرد اصولى عقلى است كه مسافت ميان عقل و نقل را كاهش مىدهد ، اما رويكرد نصگراى اخبارى كه مشابه رويكرد اهل حديث در ميان اهل سنت است ، تأثيرى محدود داشته و از دو قرن پيش به اين طرف ، بسيار تضعيف شده است .
كاشف الغطاء از دوران جوانى ، نگاهى مثبت به فلسفه داشته و بدان اهتمام ورزيده است . وى در كتاب الدين والاسلام اشاره مىكند كه يكى از علايق هميشگىاش حكمت نظرى و فلسفه معنوى بوده است . او ميراث فكرى حكماى فارس و يونان را ارج مىنهد و عيبى كه بر فلاسفه مىگيرد ، اين است كه مكتوباتشان به شيوهاى تدوين شده كه براى عامه مردم قابل درك نيست ، با اين حال دفع شبهات شكپراكنان و تثبيت باورهاى مذهبى را به داشتن پشتوانه فلسفى منوط مىداند .
كاشف الغطاء از طريق كتابهاى ملاصدرا مانند اسفار ، مشاعر ، عرشيه ، شرح الهدايه و شرح اصول كافى ، به حكمت متعاليه روى آورد و پس از آن به كتب عرفانى مانند نصوص و مثنوى و ... و عالم شگفت عرفان وارد شده و چندان در اين معارف غرق شد كه درباره آن بعدها مىگفت: «ابتدا مىنوشيدم و سيراب نمىشدم ، تا اين كه سيراب شدم و نمىنوشيدم» .
وحدت اسلامى
در ميان علماى مسلمان مذاهب مختلف اسلام ، هيچ كس را نمىتوان يافت كه به اندازه امام كاشف الغطاء در تحكيم وحدت ميان مذاهب كوشيده باشد . كاشف الغطاءتفرقه را بيمارى امت و وحدت را داروى اين بيمارى مىداند «و دارويى كه همواره اصلاح را به ارمغان آورده و مىآورد ، اتفاق و وحدت و همدردى و ترك نزاع و طرد انگيزههاى كينه و حسد است» . با اين حال ، كاشف الغطاء حصول و تحقق وحدت را در آن سوى الفاظ و خطبهها و مقالات و عبارات و در عالم واقعيت مىجست و معتقد بود : «وحدت و اتحاد ، با لفاظىهاى ميان تهى و سخنان بليغ و رسا و... به دست نمىآيد . ملاك اتحاد و حقيقت توحيد در اينجا صفاى نيت و اخلاص عميق و جديت و فعاليت است» .
وى هفتاد سال پيش طرحى را براى تقويت بذر اتحاد ميان شيعه و سنى پيشنهاد كرد و آن برگزارى همايشهاى سالانه يا دوسالانه عقلا و علماى مسلمان از دور و نزديك براى شناسايى متقابل و گفت و گو درباره مسائل اسلام بود . وى مهمتر از اين همايش را همايش سران كشورهاى اسلامى مىدانست تا آنان دستى واحد شوند و در مقابل خطرهايى كه جهان اسلام را تهديد مىكند ، از آن دفاع كنند .
مجله پگاه حوزه ، ش 46 ، ص32 ـ 38 .