خداوند سبحان در برخى از آيات قرآن كريم سير در زمين و هجرت در راه خدا و طلب خير و كسب فراخى در دين و دنيا يا علم و مال را وصف كرده است . آيات زير از آن جملهاند:
«قل سيروا في الارض فانظروا كيف بدأ الخلق» ؛ بگو در زمين سير كنيد و ببينيد چگونه خداوند خلق را ايجاد كرده است .
«ومن يهاجر في سبيل اللّه يجد في الارض مراغما كثيرا وسعة» ؛ هر كس در راه خدا از وطن خويش هجرت كند ، در زمين براى آسايش و گشايش در امورش جايگاه بسيار خواهد يافت .
پس از هجرت مسلمانان به حبشه ، اولين هجرت در اسلام ، هجرت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله از مكه به مدينه بوده است ؛ هجرتى مبارك كه به وسيله آن ، خداوند امت عربى ، بلكه همه امتها را زنده و بيدار كرد . سلام خداوند بر او باد ! پيامبر در همه سفرها و غزواتش مردم را به سوى خدا فرا مىخواند و هر چه داشت ، در راه خدا و كلمه توحيد در كف اخلاص نهاد تا اين كه پايههاى اسلام را پى ريخت ، نور گستراند و براى طلب علم ، تبليغ ، ارشاد و از ميان بردن باطل و احقاق حق با جدّيت تمام وارد عمل شد . از اقصى نقاط مغرب گرفته تا دورترين مناطق شرق ، مردم براى استفاده از علما و اساتيد بار سفر مىبستند و سياحت در همه اقطار و سرزمينها همواره ادامه داشت تا از اين طريق آثار اسلامى حفظ شود و عظمت و اعتبار مسلمانان در همه ادوار زمان و مخصوصا در زمانهاى كنونى استمرار يابد . برادران عرب ما از اهالى لبنان و سوريه گرفته تا مردم آرژانتين و ايالات متحده از هجرت استفادههاى فراوان بردهاند ؛ استفادههاى علمى ، مالى ، ادبى و... و از اين رهگذر به خود و سرزمين خود در حد توان بهره و فايده رساندهاند . چه بسيار نوابغى كه در ميان آنها ظهور يافتند ؛ نوابغى اديب ، شاعر و روزنامهنگارانى شجاع و آزاده كه در دنياى جديد مواهبى درخشان يافتهاند ! ارادههاى آنها فعال شده ، پيكان همتشان تيز و انديشهاى روشن يافتهاند و قريحه و استعدادهايشان شكوفا گشته است و اينان اولين گروه قافله تمدن و فرهنگ بودهاند .
سنت علماى قديم و جديد بر هجرت استوار گشته ، حتى زعامت دينى در ميان اين مهاجرين پيشتاز ، تشخّص يافته است: شيخ طوسى از سرزمين خود به بغداد و از آن جا به نجف مهاجرت كرد . علاّمه حلى مسافرت مىكرد و اتومبيل او بهمنزله مدرسه بود . شهيدين نيز از سوريه به عراق و مصر و ايران مسافرتهايى داشتند . همچنين سفرهاى شيخ بهايى و سياحتهاى او در آفاق مشهور است . شيخ كبير كاشف الغطاء نيز سه بار به حجاز و خراسان و شهرهاى بزرگ ايران مانند اهواز ، شيراز ، تبريز و تهران و ديگر شهرها مسافرت كرده است . طى سفرهاى ايشان به اين شهرها ، حكايات و داستانهاى حكمتآموز از سلف به خلف رسيده كه هدف كلى از آنها امر به معروف و نهى از منكر بوده است . از جمله منكرات شايع در آن زمان قضيه صوفيه منحرف بود كه فرايض و منهج اصيل را مردود مىشمردند . امام كاشف الغطاء نقش بهسزايى در ارشاد آنها و نشر پرچم علم و عدالت داشت و سلاطينشان را از ادامه ظلم و جور منع مىكرد .
مرحم كاشف الغطاء در بعضى از سفرهايشان به ايران به تأليف كتبى مىپرداختند . اين كار هنگامى صورت مىگرفت كه ايشان در بين راه بودند و تنها كتابى كه در اختيار داشتند ، طبق آنچه در روضات نقل شده ـ فقط كتاب قواعد علامه بوده است . امام كاشف الغطاءهمه مسافرتهاى خود را در خدمت به دين و در راه حمايت اسلام و رد ملحدين به انجام رساند و مؤلفات روشنگر خويش را نيز در اين زمينه نشر داد .
اولين مسافرت ايشان از نجف به بغداد در سال 1328 هجرى بود . در سال 1329 به حج مشرف شد و پس از انجام مناسك حج عازم دمشق گرديد و در آنجا اقامت كرد . در بيروت نيز حدود دو ماه مقيم شد ، سپس از آنجا به صيدا رفت و با كوشش فراوان همه وقت خود را صرف چاپ تأليفات خود در انتشارات عرفان كه متعلق به استاد فاضل شيخ احمد عارف بود ، كرد . در آن جا دو جزء كتاب دين و اسلام را به چاپ رسانيد . همچنين جزء اول كتاب مراجعات ريحانيه را در بيروت و جزء دوم آن را در صيدا چاپ كرد .
علاوه بر اينها ، بر نشر تعدادى از كتب ارزشمند ادبى كمياب مانند كتاب وساطه از قاضى جرجانى و سحر بابل و معالم الكتابه و مغانم الاصابة و ديوان سيد حبوبى نظارت داشت . ايشان بر هر يك از اين كتب حواشى و شروح بسيار مفيدى نيز نگاشتند .
چهره علمى اين فيلسوف جليل القدر با اين مسافرتها بيشتر شناخته شد . فيلسوف ريحانى در همين سفر با ايشان آشنا شد و ملاقاتهايى ميان اين دو نفر صورت گرفت . در مسافرتى كه ايشان به حج كردند ، شرح سفر خود را به رشته تحرير درآوردند و آن را نهزة السفر و نزهة السمر نام نهادند كه اين اثر به چاپ نرسيد . ايشان در سفرى كه از صيدا به قاهره كردند ، بيش از سه ماه در آنجا مقيم شدند و با علماى آن ديار مانند شيخ ازهر (شيخ سليم بشرى) كه متجاوز از نود سال داشت و همچنين با مفتى حقانيه علامه محقق شيخ محمد بخيت مطيعى ديدار و گفت و گو داشتند . امام كاشف الغطاء فرمودهاند: در مصر عالم محققى مانند ايشان نيافتم . ايشان عصرها در مسجد رأس الحسين به تدريس اصول فقه مىپرداختند و در «ازهر» نيز بين نماز مغرب و عشا درس تفسير داشتند .
اكثر تأليفات امام كاشف الغطاء به چاپ رسيده است . ايشان بعد از اتمام درس شيخ ازهر ، به درخواست گروهى از طلاب «ازهر» گاه فقه و گاه بلاغت تدريس مىكردند و در حوزه درس ايشان اقشار مختلف شركت داشتند و علم جديد را از آن بزرگوار فرا مىگرفتند . از جمله حضار در محفل درس ايشان قاضى شرع آن زمان استاد احمد محمود شاكر بود . با همه تشابهاتى كه ميان حوزه درس نجف و ازهر وجود داشت ، در مواردى تفاوتهايى نيز به چشم مىخورد .
امام كاشف الغطاء در مدت توقف در مصر به مقابله با «محافل تبشير» كه در يكى از كليساهاى امريكايى برپا مىشد ، پرداخت و خطيب مبشّر آن را كه در ضمن سخنرانىاش بر پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و قرآن كريم ايراداتى وارد آورده بود مورد اعتراض شديد قرار داد . در آن مجلس اقشار گوناگونى از مسيحيان و مسلمانان حضور داشتند . در يكى از شبها قسيس اكبر از امام خواست تا صبر كند كه خطيب سخنرانىاش را به پايان برد و به انتقاد و اعتراض نپردازد . امام كاشف الغطاء نيز پس از اتمام سخنرانى او پشت تريبون رفت و همه افتراهايى را كه او بر اسلام زده بود ، تكذيب كرد . وى با نقد مسيحيت به اين موضوع پرداخت كه مسيحيت از اساس مبتنى بر دو اصل است: يكى از آن دو يعنى تثليث ، عقلاً محال است (اقانيم سه گانه) ؛ زيرا اله ، واحد است و واحد ضرورتا نمىتواند سه تا باشد و سه با واحد بودن جمع شدنى نيست ، مگر از راه تركيب و وحدت اعتبارى و لازمه تركيب هم ، فقر و امكان است كه با وجوب منافات دارد .
أ إله مركب ما سمعنا
بإله لذاته اجزاء
آيا اله مركبى وجود دارد ؟ ولى ما تا كنون نشنيدهايم كه اله واحدى مركب از اجزا باشد ! و ادامه داد: دين اسلام دين وحدانيت و توحيد و شهادت به «لا اله الا الله» و «أن محمدا عبده و رسوله» است . محمد صلىاللهعليهوآله به واسطه عبد بودنش ، رسول شد .
دومين اصل مسيحيت هم خرافهاى بيش نيست كه حتى انسانهاى ساده دل نيز آن را قبول ندارند . سپس به ذكر مزخرفات انجيل پرداخت ، چنان كه در كتاب توضيح به بعضى از آنها اشاره شده است . جزء اول اين كتاب در قاهره و جزء دوم آن در بغداد به چاپ رسيده است .
بخشهايى از اين خطبه رسا و تكان دهنده امام كاشف الغطاء ، همچون امواج خروشان سيلى كه از قله كوه سرازير شود ، شنوندگان را مبهوت كرده بود . در اين لحظه يكى از بزرگان مجلس نزد ايشان آمد و گفت: وقت محدود است و شما بيش از فرصت خودتان صحبت كردهايد ، ولى امام به او توجهى نكرد و خطابه را ادامه داد . آنها هم به طرف كليد برق هجوم بردند و همه چراغها را خاموش كردند . مردم در تاريكى وحشتناكى فرو رفتند ، ناگاه مسيحيان ايشان را محاصره كردند و كم مانده بود امام را مورد ضرب و شتم قرار دهند ، فقط لطف و عنايت خاص خداوند موجب شد ايشان جان سالم به در برند . امام به زحمت توانستند از كليسا خارج شوند . آن كليسا در آن زمان يكى از محافل تبشير بود و خطيب آن به منصور قبطى شهرت داشت .
آخر صفر 1331 هجرى امام تصميم گرفتند مصر را ترك كنند ، ولى شيخ محمد بخيت مفتى از ايشان درخواست اقامت كرد تا در جشنهايى كه به مناسب تولد پيامبر صلىاللهعليهوآله برپا مىشود و اكثر جهانگردان اروپايى نيز به همين منظور به مصر سفر مىكنند ، شركت كنند . امام پس از مصر به صيدا و بعد به عراق عزيمت نمود . با آغاز جنگ جهانى اول به منظور شركت در جهاد به كوت رفت . انگليسىها در آنجا محاصره شدند ، در زمان رهبرى خليل پاشا ، پس از اشغال در فعاليتهاى ملى شركت جست . در زمان اولين محاصره نجف ، ايشان يكى از افراد فعال تشكيل حكومت ملى محسوب مىشدند . ملىگرايان اجتماعاتى تشكيل مىدادند كه البته با راهنمايى پدر ايشان شيخ على كاشف الغطاء كه رهبرى روحانى بود ، مرحوم فيصل را به حكومت برگزينند و همگى بر اين كه فيصل را از حجاز دعوت كنند و به امر حكومت منصوب كنند ، متفق القول بودند .
در سالهاى 1350 هجرى ـ سالى كه پدر امام كاشف الغطاء وفات يافت ـ مجلس اعلى در فلسطين از ايشان دعوت كرد كه در كنگره اسلامى شب مبعث شركت كنند . ايشان پذيرفتند و شب اول رجب حركت كردند . خيمههايى خارج نجف برپا شد و علما و فضلا براى مشايعت ايشان از نجف خارج شدند . بيش از سى اتومبيل به همراه ايشان راهى بغداد شده و در كرخ در محل حسينيه بزرگ پياده شدند . پس از سه شب در حضور جمع كثيرى ، خطبهاى ايراد كردند كه مدت سه ساعت به طول انجاميد . از آن جا عازم بيت المقدس شدند . جناب مفتى و همه علما و بزرگان به استقبال ايشان آمدند و در كنار مسجد الاقصى در تكيه بخاريه كه متولى آن شيخ يعقوب بخارى بود ، اقامت كردند .
علمايى كه از طرف كنگره دعوت شده بودند ، از اقصى نقاط كشورهاى اسلامى ـ مصر ، شام ، لبنان ، بغداد ، هند ، حجاز ، ايران ، يمن ـ به ترتيب مىآمدند . در ميان آنها سيد حبيب عبيدى مفتى موصل ، سيد محمد زيارة نماينده امام يمن ، سيد رشيد رضا صاحب المنار ، مرحوم شيخ نعمان بزرگ و بهجت الاثرى ، واعظ حسن رضا ، جناب ضياء الدين طباطبايى رئيس وزراى ايران ، شوكت على هندى ، اقبال شاعر مشهور هندى ساكن در لاهور و ديگر علماى مشهور حضور داشتند . تعداد اعضاى كنفرانس حدود دويست نفر شدند . هيئتهايى هم از فلسطين اردن ، حيفا ، ياف ، نابلس و جنين بودند كه بالغ بر هفتاد هزار نفر مىشدند . همگى در مسجد الاقصى گرد آمدند ؛ به گونهاى كه صفوف نمازگزاران به خارج مسجد نيز مىرسيد . پس از اتمام نماز مغرب بزرگان مجلس بر آن شدند كه يكى از اعضاى هيئت به منبر رود و صحبت كند .
بالاخره حضرت امام را بدين منظور انتخاب كردند . جناب مفتى حسينى و مفتى نابلس شيخ محمد تفاحه كه از نظر شهرت و سن از بزرگترين علما محسوب مىشد ، نزد امام آمدند و از ايشان درخواست كردند كه بر منبر روند و خطبه بخوانند . امام عذر آوردند ، ولى پذيرفته نشد و ناگزير در برابر آن جمعيت انبوه به منبر رفتند . چشمها و گوشها همه متوجه امام بود . الحق موقعيتى خطير بود كه هر خطيبى از هيبت مجلس زبانش بند مىآمد ، ولى امام كاشف الغطاء با توجه كامل به خداوند و طلب كمك از او سخن خويش را با اين آيه كريمه آغاز كرد:
«سبحان الذى اسرى بعبده ليلاً من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى الذى باركنا حوله» ؛ منزه است خدايى كه در شبى مبارك ، محمد صلىاللهعليهوآله ، بنده خود را از مسجد الحرام به مسجد الاقصى كه پيرامونش را مبارك و پرنعمت ساخت ، سير دارد .
امام كاشف الغطاء با اعجاز بيان درباره عبارت «باركنا حوله» شروع به صحبت كرد و به طور مبسوط انواع بركات را شرح داد ، سپس گفت: «از جمله آن بركات ، اين اجتماع عظيم است كه از اقصى نقاط گرد آمدند ؛ امرى كه حتى در تصور نمىگنجيد . غرض و مقصود اصلى چيست ؟ چه آثارى بر آن مترتب است ؟»
حدودا مدت يك ساعت و نيم سخنرانى ايشان به طول انجاميد و اگر وقت نماز پيش نمىآمد ، همچنان بىپروا ادامه صحبت مىداد . پس از اين كه از منبر پايين آمدند ، بزرگان مجلس ايشان را احاطه كرده و مراتب قدردانى و تشكر خود را ابراز داشتند ، سپس به اتفاق آرا اعتراف كردند شما در همه فرايض يوميه امام و مقتداى ما هستيد و همگى نماز عشا را به ايشان اقتدا كردند . آن واقعه ، در تاريخ بىنظير بود كه اين چنين علماى اسلام با وجود آنهمه اختلاف نژاد و مذهب ، بر امامت يك فرد از اماميه اتفاق نظر داشته باشند ، با توجه به اين امر كه از ابتداى اسلام تا به امروز ، همه آنها از اين فرقه دور بودهاند !
امام كاشف الغطاء همچنين خطبهاى تاريخى در اين كنگره ايراد فرمودند كه بارها به چاپ رسيده است ، ولى فعلاً حتى يك نسخه از آن در كتابخانهها موجود نيست . ايشان پانزده روز را در قدس گذراندند . در طول اين مدت به حيفا ، يافا و نابلس ، جنين ، صور ، صيدا ، بيروت نيز رفتند . در همه اين اماكن كه اقامت مىكردند ، در جشنها و دعوتهايى كه از ايشان به عمل مىآمد ، شركت مىجستند و ضمن اقامه نماز جماعت ، به ايراد سخن مىپرداختند . تعدادى از اتومبيلهاى نجف ، كربلا و بغداد از ايشان استقبال كردند ، تا اينكه در حسنيه بزرگ كرخ پياده شدند . جمعيت فراوانى كه در ميان آنها علما ، وزرا ، بزرگان روزنامهنگاران و ادبا به چشم مىخوردند ، در آن حسينيه گرد آمده بودند . حضرت امام در شب سوم خطبه بسيار بليغى ايراد كردند .
در شب چهارم رمضان وارد كربلا شدند و در منزل سيد بزرگوار آل شهرستانى در حضور انبوهى از مردم به ايراد خطبه پرداختند . شب هنگام وارد نجف شدند و چند شب در منزل پدر خود پذيراى هيئتى بودند كه به منظور خوشامدگويى به ديدار امام مىآمدند . در آن شبها شعرا قصايد زيبايى به منظور تبريك و تهنيت مىسرودند . به ميمنت اين پيروزى ارزشمند ، اشعار زيبايى كه بالغ بر دهها هزار بيت مىشد و در وصف امامت آن بزرگوار و اقتداى علماى بزرگ مذاهب در مسجد اقصى به ايشان بود ، سروده شد .
استاد محمد رضا شبيبى در قصيدهاى چنين سرود:
رسى هضبة حلم الحسين محمد
فقل هو بحر العلم أو هضبة الحلم
مليك ولكن بالجلال متوّج
وان مثل العليا بصورة معتم
تَطَرَّفَ يسعى للمكارم جَدُّهُ
ولم يتكل فيها على الجد والعلم
«محمد استوار كننده كوه حلم حسين است . پس بگو او درياى علم و يا كوه حلم است .
او شاهى عظيمالقدر است ، ولى تاجى از جلال و شكوه و عظمت بر سر دارد ، گويى علو و عظمت عمامه بر سر نهاده است .
جد بزرگوارش سعى و تلاشى پىگير را برگزيد و هرگز در مكرمتها و عظمتها بر نياكان و بر حسب و نسب تكيه نداشت» .
در دهم رمضان سيد اشرف مرحوم سيّد محمد على آل بحرالعلوم در مسجد هندى جشنى برپا كرد و حضرت امام در آنجا خطبه بسيار جالبى ايراد فرمودند . در شوال اهالى كوفه جشنى در مسجد اعظم اين شهر برپا كردند كه همه بزرگان و علماى نجف و كوفه در آن حضور داشتند . ايشان در اين جشن خطبه «اتحاد و اقتصاد» را ـ كه تا كنون چندين بار چاپ شده و نسخههاى آن به اتمام رسيده است ـ ايراد فرمودند .
در سال 1352 هجرى امام كاشف الغطاء به قصد زيارت امام هشتم (سلام اللّه عليه) به ايران مسافرت كردند . اين اولين سفر ايشان در زمان رضا شاه پهلوى به ايران بود . ايشان به شهرهاى كرمانشاه ، همدان ، تهران و قم عزيمت كردند . در هر شهرى كه حضور مىيافتند ، پس از نماز جماعت كه علما به آن بزرگوار اقتدا مىكردند ، به ايراد سخنرانى مىپرداختند . آيت اللّه حائرى يزدى در قم ايشان را به مهمانى دعوت كرد و در صحن شريف جهت اقامه نماز ايشان را مقدم داشت . پس از نماز سخنرانى تكان دهندهاى در صحن ايراد فرمودند كه اعجاب همه علما را برانگيخت .
حضرت امام از قم عازم اصفهان شد و در راه شيراز ، اتومبيل ايشان از كوه سقوط كرد كه منجر به بيمارى و كسالت ايشان شد . حدود دو ماه در منزل سيد رضوى اقامت كردند و در اين مدت در مسجد وكيل اقامه نماز جماعت مىكردند ، در مراسم عزادارى روز شهادت حضرت على عليهالسلامبيشتر علما به ايشان اقتدا كردند ؛ همچنين نماز عيد فطر را به امامت ايشان خواندند . امام در آن مراسم خطبهاى طولانى نيز به زبان فارسى و عربى ايراد فرمودند .
در اوايل ذى القعده از شيراز به كازرون و از آنجا به بوشهر و محمره و خرمشهر آبادان رفتند . در حسينيه آبادان به اقامه نماز پرداختند و بعد راهى بصره شدند . بازاريان بصره همينكه مطلع شدند امام كاشف الغطاء در نزديكى مرز ايران است ، به منظور استقبال ، بازار را تعطيل كردند . مرحوم عبدالمهدى مظفر در صف مقدم استقبالكنندگان قرار داشت . حضرت امام در خانه ايشان اقامت كرده و نماز را برپا داشتند ، بعد به مسجد رفته ، خطبه خواندند ، سپس در جامع امام نيز خطبهاى ايراد فرمودند كه هر دو خطبه ضمن خطب اربعه به چاپ رسيده است . پس از آن از بصره با قطار به ناصريه رفتند ، نماز گزاردند و در مسجد جامع آنجا نيز خطبه خواندند و در شهرهاى ديوانيه ، حله و نجف نيز چنين عمل كردند .
در سال 1363 ق به كرند ـ نزديك قصر شيرين ـ مسافرت كردند . در آنجا مسجد مخروبهاى بود كه از بناى آن فقط تل خاكى باقى مانده بود . امام كاشف الغطاءاقدام به ساختن آن مسجد كرد و قبل از خارج شدن از آن شهر مدت ده روز در آن جا نماز جماعت اقامه كرد . در عيد فطر همان سال گروه كثيرى از مردم كرمانشاه و بزرگان و تجار كه پرچمهايى در دست داشتند ، تكبيرگويان قبل از طلوع خورشيد جهت اقامه نماز عيد فطر آمدند . نماز به امامت ايشان برپا شد . امير احتشامى نيز غذاى مناسبى براى مردم تدارك ديد و بعد از ظهر همگى به كرمانشاه بازگشتند .
در سال 1369 ق براى سومين بار به منظور زيارت امام رضا عليهالسلام به ايران مسافرت كرد . هنگام رفتن در معيت سيد صالح شهرستانى و هنگام بازگشت نزد علامه سيد العراقين بود كه احترام و پذيرايى شايستهاى از آن بزرگوار به عمل آورد .
در سال هفتادم به منظور معالجه به لبنان رفت . در اين سفر جناب زعيم احمد بيك اسعد ايشان را همراهى مىكرد .
در سال 1371 ق علماى پاكستان با ارسال چندين نامه ، از ايشان براى سفر به آن كشور دعوت كردند . از آنجا كه دولت پاكستان دولتى اسلامى محسوب مىشد ، ايشان اجابت اين دعوت را واجب شمردند و به رغم كبر سن و ضعف و بيمارى و نيز خستگىهايى كه در مسافرتهاى قبلى بر ايشان عارض شده بود ، دعوت مردم پاكستان را پذيرفتند . در كراچى علماى بسيارى در ايستگاه به استقبال ايشان آمده بودند . در همان اجتماع امام خطبهاى دلنشين ايراد فرمودند كه اين خطبه در هند به هفت زبان ترجمه شد و در افكار عمومى آن كشور تأثير فراوان به جاى گذاشت . ترجمه آن به زبان عربى نيز به چاپ رسيد .
حكومت پاكستان اظهار تمايل كرد كه ايشان از شهرهاى بزرگ آن كشور نيز بازديد كنند ، به همين سبب امام كاشف الغطاء از شهرهاى لاهور ، راولپندى ، كشمير آزاد (مظفرآباد) و پيشاور ديدن كرده و به كراچى بازگشتند . سرانجام به بصره و بغداد رفته و پس از چهل روز به نجف رسيدند .
آنچه بيان شد ، گوشهاى از فعاليتهاى ارزشمند امام كاشف الغطاء بود . ايشان با تأليفات ، سفرها ، رفتارها ، و تلاشهاى پى در پى خويش تنها هدفى كه تعقيب مىكردند ، خدمت به شرع مقدس و تحمل مسئوليتهاى سنگينى بود كه بيش از چهل سال در پى انجام آن بودند . در عصرى كه علماى بزرگ و مراجع مشهور بسيارى بودند ، امام كاشف الغطاء سرآمد همگان بود . آنچه به گونه مختصر و موجز بيان داشتيم ، به اين منظور بود كه بگوييم آنگاه كه زعيمى رداى نيابت عام را در بر مىكند ، لزوما بايد از مجاهدين و حمايت كنندگان حوزه اسلامى محسوب شود ؛ هر چند اين مهم او را به رنج و تعب فراوان دچار كند . ضرورت ايجاب مىكند جان و مال و وقت و آسايش خود را در اين راه فدا سازد:
«فضل اللّه المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما» ؛ خداوند مجاهدان را بر بازنشستگان بلندى و برترى بخشيده است .
خداى سبحان فرموده است :
«ولتكن منكم امة يدعون الى الخير ويأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر» ؛ بايد از شما مسلمانان برخى خلق را به خير دعوت و مردم را به نيكى امر و از بدى نهى كنند .
دعوت به خير ، دعوت به حقايق مسلم و دفع شبهاتى است كه رشته دين و عقيده و حمايت از اسلام و قرآن را سست مىكند . اما در خصوص امر به معروف يعنى امر به واجبات ، و نهى از منكر يعنى نهى از محرمات بايد گفت اين دو پايههاى اصلى دين هستند و قيام براى احياى اين دو امر از وظايف عالم ربانى است كه نيابت عام و مرجعيت عظيم امت را بر عهده دارد و از طريق آثار و مفاخر ارزشمند خود شايستگى چنين مسئوليت سنگينى را يافته است . اى كاش ، مردم مىدانستند كه سكوت كردن و ترك امر به معروف و نهى از منكر چه عواقبى به همراه دارد و كسى كه در برابر حق سكوت كند ، در واقع همچون شيطانى گنگ است . هر كس مدعى چيزى شود كه از او نيست و يا بر مسندى تكيه زند كه لياقت آن را نداشته باشد ، خداوند او را به رو ، در آتش جهنم مىافكند .
ما در دورانى هستيم كه ايجاد نهضت جهانى و جهاد و مبارزه و بيدارى و تصحيح عقايد اسلامى به منظور استحكام عقايد و برانگيختن مسلمانان به عمل از اهم واجبات محسوب مىشود و در اين راه بايد از حجج و براهين محكم و اسلوبهاى بليغ استفاده كرد .
. سوره آل عمران ، آيه 104 .