شيخ آقا بزرگ تهرانى
شيخ محمد حسين كاشف الغطاء فرزند شيخ العراقين ، شيخ على است كه نسبت وى با چند واسطه به شيخ جعفر كاشف الغطاء مىرسد . وى از رجال بزرگ معاصر و از معروفترين دانشمندان شيعه به شمار مىرود . به سال 1294 هجرى در نجف تولد يافت . علامه سيد موسى طالقانى تاريخ ولادتش را در ضمن اشعار زير بيان كرده است:
سرور به خص اهل الغرى
فعم المشارق والمغربين
بمولد من فيه تم الهنا
وقرت برويته كل عين
و قد بشر الشرّع مذارّ خوا
ستثنى و سايده للحسين
كاشف الغطاء در خانوادهاى بزرگوار و دانشمند ديده به دنيا گشود و در دامان شرافت و عزت تربيت يافت . ده ساله بود كه آموزش علوم عربى را آغاز كرد و پس از آن به فراگرفتن علم بلاغت پرداخت و همزمان رياضيات را نيز كه شامل حساب و هيئت و مانند اينها بود ، فرا گرفت .
و هنگامى كه از دروس سطح فقه و اصول فارغ گرديد ، هنوز جوانى بيش نبود . سپس در درس خارج بزرگانى همچون شيخ محمد كاظم خراسانى ، سيد محمد كاظم يزدى و شيخ آقا رضا همدانى حضور يافت و شش دوره كامل از درس مرحوم خراسانى استفاده كرد . و سرانجام پس از آنكه ساليان دراز از محضر دانشمندان نامبرده استفاده برد ، خود از علماى سرشناس گرديد . وى به خاطر آن فضل و تبحر علمى كه داشت ، مورد احترام فراوان استادانش بود .
كاشف الغطاء فلسفه و كلام را در محضر ميرزا محمد باقر اصطهباناتى ، شيخ احمد شيرازى ، شيخ علىمحمد نجفآبادى و ساير حكما و رياضىدانان معروف فرا گرفت و در اين زمينه از نامبردگان بهره فراوانى برد و به نبوغ و پيشرفت محسوسى دست يافت ؛ به گونهاى كه دانش و فضل وى نسبت به سنش به مراتب فزونى داشت .
در زمان حياط استادش ، شرحى بر عروة الوثقى نوشت و تدريس را آغاز كرد . حوزه درس او از فضلا و دانشمندانى كه تعدادشان متجاوز از يكصد نفر بود تشكيل مىشد . گاهى در مسجد هندى و گاهى در صحن مقبره ميرزاى شيرازى درس مىگفت . روش او در تدريس اين گونه بود كه شب ، درس مورد نظر را مىنوشت و روز آن را براى شاگردانش تدريس مىكرد .
از جمله تأليفاتش كتاب الدين والاسلام يا الدّعوة الاسلاميّة الى مذهب الاماميّة است كه در زمينه حكمت و عقايد بحث مىكند و به سال 1329 در بغداد به چاپ رسيده است . هنگامى كه وى به چاپ جلد دوم اين كتاب مشغول بود ، از سوى ناظم پاشا ، حاكم وقت ، و به دستور مفتى شيخ سعيد زهاوى مورد هجوم قرار گرفت ؛ از اين رو ، تصميم گرفت كتاب را در خارج از عراق به چاپ برساند .
به دنبال اين تصميم ، عازم سفر حج شد و در مسافرت نيز كتابى به نام نزهة السّمر و نهزة السّفر به رشته تحرير درآورد . پس از انجام مناسك حج ، نخست به شام و از آنجا به بيروت سفر كرد و هر دو جلد كتاب خود را در صيدا به چاپ رسانيد . در آنجا با دانشمندان و انديشمندان بزرگ رابطه برقرار كرد ؛ از جمله جلسات مناظرهاى با فيلسوف فريكه ، امين ريحانى ، تشكيل داد . كتاب وى شامل برخى گفتوگوها و برنامههايى است كه ميان او و ريحانى رد و بدل شده است . در همين جلد به لغتشناس معروف ، انستاس كرملى مدير مجله لغهالعرب ، به طرزى شگفت تاخته است كه اگر هر شخص با انصافى بدون تعصب ، در سخنان وى انديشه كند ، اهميت دانشمندان شيعه به ويژه اين دانشمند بزرگ را درك خواهد كرد و راستى لازم است هر جوان مسلمانى اين كتاب را مطالعه كند .
در جلد دوم اين كتاب نيز جرجى زيدان را به مناسبت اينكه آن روزها كتابى به نام تاريخ و آداب اللغه العربية مىنوشته ، مورد حمله قرار داده و با نقدهاى علمى شيرين ، كماطلاعى او از تاريخ را به اثبات رسانيده و او را به اشتباهات تاريخى غلطهاى صريح در نوشتارش توجه مىدهد و نيز اشتباهات فراوانى را كه براى او در اشعار و وزن آنها پيش آمده و اشعارى را كه به غلط به ديگران نسبت داده است ، يادآور مىشود . و همچنين به يكى از ياران وى به نام شيخ يوسف دجوى كه از اساتيد دانشگاه الازهر بوده ، ايراد مىكند و افرادى را قبل از شيخ جمال الدين قاسمى ، دانشمند معروف و معاصر خود در دمشق ، مورد اعتراض قرار مىدهد و در تمام اين مبارزهها پيروز و سرفراز از ميدان بيرون مىآيد .
كاشف الغطاء در همين سفر كتاب التّوضيح في الإنجيل والمسيح را نوشت . وى علاوه بر اينكه خود كتابهاى سودمندى مىنوشت ، به تصحيح و توضيح آثار ديگران و چاپ و نشر آنها نيز مىپرداخت كه نشر كتاب الوساطة تأليف قاضى جرجانى ، و كتاب «معالم الاصابة» و ديوان سيد محمد سعيد حبوبى و ديوان سيد جعفر حلى به نام سحر بابل از اين قبيل است .
به هر حال ، كاشف الغطاء مدت سه سال از عمر خويش را در سوريه و لبنان و مصر سپرى كرد و در خلال اين مدت در جنبش ملى شركت نمود و در روزنامهها و مجلات معروف مقالهها و اشعار زيبايى منتشر ساخت و به سال 1332 به عراق بازگشت . همزمان با بازگشت وى ، جنگ جهانى اول آغاز شده بود . كاشف الغطاء به همراه سيد محمد فرزند استادش سيد محمد كاظم يزدى و گروهى از علما براى جهاد با دشمن به كوت مسافرت نمود . پس از پايان جنگ به نجف بازگشت و به ادامه كار تأليف و تدريس پرداخت . استاد وى سيد محمد كاظم يزدى كه مرجعيت عامه به او منتهى گرديد ، به او و برادرش شيخ احمد اعتماد فراوانى داشت و در بيشتر مسائل مهم و در مرافعات خود به آن دو مراجعه مىكرد و حتى آنها را وصى خود قرار داد . از اين رو ، هنگامى كه استاد در سال 1337 وفات يافت ، اين دو برادر وصيت او را اجرا كردند و مردم براى تقليد در مسائل دينى به شيخ احمد مراجعه نمودند . شيخ احمد نيز براى عمل مقلدان خود نخست بر برخى از رسالههاى عمليه حاشيه نوشت و سپس رسالهاى مستقل به رشته تحرير درآورد .
به سال 1338 گروهى از مردم بغداد براى تقليد به كاشف الغطاء مراجعه نمودند . كاشف الغطاء حاشيهاى بر تبصره علامه نوشت و آن را با حواشى استادش در تبصره به چاپ رسانيد .
وى همواره نامش در محافل علمى شهرت بيشترى مىيافت و به تدريج دايره مرجعيتش گسترش پيدا مىكرد ، تا آنجا كه كثرت مقلدان او و پراكندگى آنان در نقاط مختلف سبب گرديد كه دست به نشر رسالههاى عمليه گوناگون بزند . به دنبال اين تصميم ، كتاب وجيزة الاحكام شامل دو رساله بزرگ و كوچك به فارسى و عربى ، و كتاب سؤال و جواب به عربى كه مكرر به چاپ رسيد ، و كتاب زادالمقلدين به فارسى در نجف و مشهد چندين بار چاپ گرديد ، و حاشيه تبصره و حاشيه عروة الوثقى و حاشيه سفينة النّجاة تأليف برادر نامبردهاش ، و حاشيه عين الحيوة به زبان فارسى ، از سوى او به چاپ رسيد . وى مناسك حج را نيز به فارسى و عربى نوشت و بر مجمع الرّسائل حاشيهاى به فارسى به رشته تحرير درآورد . علاوه بر اينها كتابهاى فقهى ديگرى نيز تأليف نمود .
كاشف الغطاء در طول اين مدت به وظايف مهم و مسئوليتهاى سنگينى اشتغال داشت . در درس خارج وى گروه كثيرى شركت مىنمودند و حتى ساير طبقات مردم نجف از بركات علمى او بهرهمند مىشدند . او داراى همتى بلند بود و براى رسيدن به هدف ، مشكلات را بر خود هموار مىكرد و بر همين اساس به كارهاى بسيار مهم و سفرهايى كه هيچ كس جرئت اقدام به آنها را نداشت ، دست زد و اين نبود ، مگر به خاطر اعتمادى كه به خدا و اطمينانى كه به خويشتن داشت . هنگامى كه كنگره جهانى اسلام در ماه رجب سال 1350 برابر با 1931 ميلادى در بيت المقدس تشكيل شد ، چندين بار از سوى برگزاركنندگان كنگره ، براى شركت در آن دعوت گرديد . بر اين اساس كاشف الغطاءدعوت آنان را پذيرفت و به بيت المقدس سفر كرد و با استقبال بىنظير شركت كنندگان روبهرو گرديد و بر ساير اعضاى كنگره برترى يافت و علم و دانش وى آشكار و بزرگى و عظمتش بر همگان نمايان شد ، تا آنجا كه در ميان ديگر دعوتشدگان كنگره ، بالاترين مقام علمى به شمار آمد . او در اين كنگره خطابه تاريخى مفصلى كه منشأ انس و نزديك شدن مسلمانان به يكديگر شد ، ايراد نمود و در نماز جماعت حدود بيست هزار نفر به او اقتدا كردند كه تمامى اعضاى كنگره كه تعدادشان به 150 نفر مىرسيد و همه از شخصيتهاى بزرگ اسلام بودند ، در ميان آنان حضور داشتند . پس از اين مسافرت به سوى عراق بازگشت .
رهبرى كاشف الغطاء در بيت المقدس انعكاس عجيبى در شرق و غرب داشت ؛ زيرا طبقات گوناگون مردم اين رهبرى را به يكديگر مژده مىدادند و آمال و آرزوهاى فراوانى بر محور آن شكل گرفت و در روزنامهها و مجلات منتشر گرديد و برخى از نويسندگانى كه طرفدار وحدت كلمه بودند ، در كتابهاى خود از آن نام بردند ، از جمله آنان استاد هاشم دفتردار مدنى و شيخ محمدعلى زعبى ، استادان دانشكده فاروق اول در بيروت بودند كه در كتاب ارزشمند خود الاسلام بين السنة والشيعة از آن سخن گفتهاند . تنها اين دو تن او را به سيدمحمد آل كاشف الغطاء معرفى كردهاند . اينك متن آنچه در صفحه 56 اين كتاب آمده است ، از نظر شما مىگذرد:
اگر بركات اين حركت جديد نبود ، آيا هرگز تصور مىكرديد كه در كنگره اسلامى قدس گروه كثيرى در مسجدالاقصى اجتماع كنند و پشت سر مجتهد بزرگ سيدمحمد آل كاشف الغطاء نماز بگزارند ؟ ! آيا هرگز گمان مىكرديد كه كتاب الدعوة الاسلاميه او را پيش از آنكه دانشمندان شيعه بخوانند ، در دسترس علماى اهل سنت قرار گيرد و آنان از هدفهاى والاى آن الهام بگيرند ؟ !
شخصيت وى به شكل خاصى در كشورهاى اسلامى و غير اسلامى شناخته شد و سيل نامهها مشتمل بر سؤالات مشكل فلسفى و مسائل مربوط به قانونگذارى اسلام از نقاط مختلف جهان به سوى او سرازير گرديد . علاوه بر اينها ، استفتاهاى فقهى فراوانى پيوسته به او مىرسيد و تنها خود وى به آنها پاسخ مىداد و مرجعيت و تدريس و ساير كارهاى او ، هيچ كدام وى را از نگارش كتابهاى گوناگون درباره موضوعات مهم و ضرورى اسلام بازنداشتند .
در هر حال ، كاشف الغطاء بر اثر درك والا و بينش عميقى كه داشت ، توانست به بسيارى از حقايق و اسرار علوم و فضايل دست بيابد ؛ به گونهاى كه درك و بينش عميق وى در گفتار و نوشتار او كاملاً آشكار بود . در خصوص خطابه ، ادب و بلاغت همچون ابرى پربار بود كه بهره فراوانى از آن گرفته بود و من اگر بگويم او از بهترين سخنرانان شيعه بود ، سخنى به گزاف نگفتهام . بسيارى از سخنرانىهاى او كه در مناسبتهاى گوناگون و موضوعاتى مختلف ايراد گرديده ، ضبط شده و امواج آن فضا را پر كرده و به گوش مردم دور و نزديك رسيده و همه بدان گرايش يافتهاند . بخشى از آن نيز در روزنامهها و مجلات منتشر شده است .
درباره تعصب وى به اسلام و جديت او براى ايجاد وحدت كلمه ميان مسلمانان ، هرچه بگوييد ، كم گفتهايد ؛ زيرا او تمام امكانات خود را در اين راه صرف كرد و خون دلها خورد و براى رسيدن به هدف ، سختترين راهها را پيمود و از هيچ اقدامى فروگذار نكرد .
حقيقت اين است كه كاشف الغطاء يكى از مجتهدان بزرگ شيعه به شمار مىرفت كه از درياى علوم خاندان رسالت گوهرهاى گرانبهايى استخراج نموده و آنها را ميان عموم مردم پراكنده ساخته بود . او اين رسالت بزرگ را به خوبى به انجام رسانيد . رسالتى كه كمتر كسى توفيق دستيابى به آن را پيدا كرده بود ؛ چرا كه او از ارزشهاى روحى انسان كاملاً آگاه بود و از اين ارزشها آنچه را كه با قرآن و روايات تطبيق مىكرد و با انديشه و افكار مردم و نيازهاى آنان تناسب داشت ، برمىگزيد . وى به سال 1352 به ايران سفر نمود و مدت هشت ماه در شهرهاى بزرگ و مهم آن گردش كرد و مردم ايران را به گرايش به اصول اسلامى و رها كردن تمدن اروپا فرا خواند و با استقبال و احترام فراوان طبقات گوناگون مردم روبهرو گرديد . در كرمانشاه ، همدان ، تهران ، شاهرود ، خراسان ، شيراز ، خرمشهر و آبادان سخنرانىهايى به زبان فارسى ايراد نمود و از آنجا از طريق بصره به عراق بازگشت . او بارها به ايران و سوريه و لبنان سفر كرد و در سال 1371 هـ برابر با 1952 ميلادى براى شركت در كنگره اسلامى كراچى دعوت گرديد و مورد استقبال مردم و دولت پاكستان واقع شد و سخنرانى مفصلى در آنجا ايراد كرد كه هم از طريق راديو پخش گرديد و هم جداگانه به صورت نشريهاى چاپ شد .
كاشف الغطاء يكى از دوستان ديرين من بود و ارتباط من با او به بيش از پنجاه سال پيش مىرسد . به ياد دارم نخستين بار كه به او برخورد كردم ، در خانه استادمان علامه نورى متوفاى سال 1320 بود كه همواره در سفر و حضر ملازم وى بود . او به من علاقه فراوان داشت و به پيمانهاى دوستى سخت وفادار بود . هنگامى كه من به سامرا هجرت نمودم ، باز هم مكاتبه ميان ما قطع نشد ، تا آنكه من به نجف بازگشتم . در سال 1341 برخى از مجلدات الذريعه را چهارده سال پيش از چاپ شدن آن به او ارائه دادم . تقريظى بر آن نوشت كه در جلد اول آن به چاپ رسيد و هنگامى كه ناشر اين كتاب تصميم به چاپ آن گرفت ، قسمتى از دستنويس بخش اول آن را نزد وى كه در بيمارستان كرخ بغداد بسترى بود ، فرستادم . او هم بر اساس لطفى كه حسب عادت خويش به من داشت ، مطالبى را به قلم خود به رشته تحرير درآورد كه در بخش اول كتاب به چاپ رسيد . اين در حالى بود كه يازده روز به فوت او مانده بود .
كاشف الغطاء در اواخر عمر خويش دچار بيمارىهاى گوناگون گرديد ؛ ولى دردهاى روحى او ، وى را از ادامه كار باز نداشت . او پيوسته با قلم خود از آيين اسلام دفاع مىكرد و همواره فلسفه و شخصيت و بحث و تحقيق از سراسر وجودش مىجوشيد . در اين سالهاى آخر از زندگى خود نااميد شده بود ؛ به گونهاى كه من كمتر كتاب يا نامه يا تقريظى از او مىخواندم كه در آن اظهار كسالت نكرده باشد . سرانجام بيمارى او شدت يافت و به بغداد سفر نمود و در بيمارستان بسترى گرديد و حدود يك ماه بسترى بود . سپس برخى ترجيح دادند كه او به كرند مسافرت كند . از اين رو ، در تاريخ 15 ذى القعده 1373 به كرند رفت و در همانجا روز دوشنبه 18 همان ماه ، بعد از نماز صبح از دنيا رحلت كرد و پيكرش با شكوهى كمنظير به نجف انتقال يافت و در وادى السلام ، در مقبرهاى كه براى خود آماده نموده بود ، به خاك سپرده شد .
با رحلت وى دنياى اسلام دچار خسارت بزرگى گرديد ؛ چرا كه هنگامى وى را از دست داد كه بيشترين نياز را به او داشت ؛ همانگونه كه نجف نيز با فقدان او زيان عظيمى ديد ؛ چون پيشوايى بزرگ و پدرى مهربان و دلسوز را از دست داد .
پس از رحلت وى تلگرافهاى تسليت از كشورهاى اسلامى و غير اسلامى به سوى نجف سرازير گرديد . شمار اين تلگرافها به قدرى زياد بود كه تا آن روز چنين برنامهاى براى هيچ يك از علماى شيعه پيش نيامده بود . اين تلگرافها از آمريكا ، انگلستان ، حجاز ، مصر ، ايران ، هند و ساير كشورها بود . خبر رحلت وى در اكثر نقاط روى زمين به ويژه در شرق منتشر شد و در عراق و ايران كارها تعطيل گرديد و بيشتر روزنامهها و مجلات عربى و غير عربى درباره او مقاله نوشتند و عزاى او در نجف مدتى طولانى ادامه يافت .
من در چهلم وى يك سخنرانى كردم و اين نخستين و آخرين كسى بود كه من در تمام مدت عمرم در مراسم يادبود او سخنرانى نمودم . در مراسم چهلمين روز درگذشت وى ، جمعيت فراوانى از هند ، پاكستان ، ايران و ديگر كشورها حضور داشتند . اشعار و سخنانى كه درباره وى سروده شده و گفته شده ، بسيار زياد است كه جمعآورى آنها امكانپذير نيست ؛ چنان كه اشعارى كه در زمان حيات وى در مدح او سروده شده به قدرى زياد است كه اگر جمعآورى شود ـ و شايد هم جمعآورى شده باشد ـ چندين ديوان را تشكيل مىدهد .
تأليفات او در فقه ، اصول ، فلسفه ، كلام ، ادبيات ، تفسير و علوم ديگر بيش از هشتاد جلد است كه به بخشى از آنها اشاره مىكنيم و بقيه را به عهده ديگران مىگذاريم .
غير از تأليفاتى كه قبلاً از آنها نام برديم ، برخى ديگر عبارتاند از: الآيات البينات ؛ أصل الشيعة و أصولها كه تاكنون دوازده بار به چاپ رسيده و به بعضى از زبانها نيز ترجمه شده است ؛ الفردوس الأعلى ، الارض والتربة الحسينية ، در اين كتاب درباره تربت امام حسين عليهالسلام از وى سؤال شده و او پاسخ اين سؤالات را بيان كرده است ؛ العقبات العنبرية درباره شرح حال خاندان خود ؛ تحرير المجلة درباره فقه كه از مهمترين آثار او است . وى اين كتاب را هنگامى تأليف كرد كه ديد كتابى فقهى به نام مجلة العدلية يا مجلة الاحكام در دانشكده حقوق بغداد از زمان تركها تدريس مىشود و نقصهايى در آن به چشم مىخورد و نياز به تحقيق و توضيح و اضافه نمودن برخى از مطالب دارد . از اين رو ، كتاب مزبور را در پنج جلد به رشته تحرير درآورد كه اگر كسى كه در فقه تبحر دارد به آن مراجعه كند ، به عظمت مؤلف آن پى مىبرد .
كاشف الغطاء زندگى خود را با نگارش كتاب المثل العليا في الاسلام لافي بحمدون كه آخرين تأليف و حسن ختامى براى نوشتههاى او بود ، به پايان برد .
جز آنچه گفتيم ، آثار خطى و چاپى ديگرى نيز از كاشف الغطاء به جاى مانده است .
فرزند وى اديب فاضل شيخ عبدالحليم در شماره ويژهاى از مجله العرفان ، گزارشى از زندگى پدر را به قلم آورده كه ما بخشى از اين مقال را از نوشته او اقتباس نموديم ؛ چنانكه در بخشى ديگر ، از مطالبى كه خود آن مرحوم در مقدمه كتابش الفردوس الاعلى درباره خودش نگاشته است ، استفاده كرديم .
آواى بيدارى: ويژهنامه روزنامه جمهورى اسلامى... ، ص12 ـ 15 .
. اشاره: شيخ آقا بزرگ تهرانى از نزديكترين دوستان علامه كاشف الغطاء است ، و سزاوار است كه او شمهاى از دوستى پنجاه ساله خود را به قلم آورد . البته شيخ آقا بزرگ تصريح مىكند كه اگر بخواهد حق وى را ادا كند ، بايد كتاب قطورى تأليف نمايد ؛ زيرا زندگى كاشف الغطاء را «عجايب ، غرايب ، درسها و عبرتها» تشكيل مىدهد .
دو تأليف مهم شيخ آقا بزرگ: الذريعه و طبقات اعلام الشيعه با مقدمه و تقريظ كاشف الغطاء آغاز مىشود و در آنجا مؤلف الذريعه را چنين مىستايد: «العالم العلامه الاكبر جامع العلم و الورع و محيى السنة و مميت البدع أخينا و خليلنا في اللّه الشيخ آقا بزرگ الطهراني» .