آيت اللّه سيد عزالدين زنجانى
س: از مدتهاست كه بحث تخصصى شدن دروس حوزه مطرح است . نظر شما در اين باره چيست ؟ آيا درست است كسى كه مىخواهد در تفسير يا اقتصاد اسلامى متخصص شود ، پس از گذراندن سطح ، تلاش خودش را در اين جهتها متمركز كند ؟
ج: من يادم هست كه مرحوم مطهرى ، با عدهاى مطرح كرده بودند چون در حوزهها كار گروهى نشده ، گاهى ديده مىشود كه روى مسائل غير ضرورى كار فراوان شده ، امّا به مسائل ضرورى پرداخته نشده است و از آنجا كه فقه ، دامنهاى وسيع يافته است ، بهتر است تخصصى بشود تا به آن مسائلى كه پرداخته نشده است ، پرداخته شود ، مسائل روز مطرح گردد و با توجّه به مبانى حقوقى روز ، روى آنها كار شود ؛ مثلاً در تجارت ، فقه ، اينگونه كار بكند . خب ، عدهاى هم در عبادات فقه ، متخصص شوند . دامنه فقه بسيار وسيع شده است و معلوم نيست عمر يك فرد ، براى بررسى همه ابواب آن كافى باشد .
اين حرف را مرحوم مطهرى و عدهاى ديگر بنيادش را گذاشتند و اين حرف درستى است ؛ چون در پارهاى از مسائل ، تامل لازم نشده است ؛ مثلاً در اقتصاد اسلامى ، كار لازم انجام نگرفته و ما نمىتوانيم ـ كما هو حقه ـ پاسخگو باشيم . خوب است در اين مسائل ، همانگونه كه نياز جامعه امروزى است ، كار شود . يا مثلاً حقوق ، ما بايد در حقوق اسلام كار كنيم و لازم است كه افرادى منحصراً روى آن كار كنند . امروز نمىشود در تمام ابواب فقه ، به گونهاى متخصص شد كه بتوان نياز جامعه كنونى را پاسخ گفت ؛ ولى مىتوان ابواب مختلف فقه را تفكيك كرد و با توجّه به علوم روز در آنها متخصص شد . نظير اين را ـ البته نه به اين قصد ـ مرحوم كاشف الغطاء انجام داد ، لكن چون كار گروهى نبود ، بعد از ايشان ، پيگيرى نشد ، كارهاى فردى يموت بموت حامله . كتابى بود به نام المجله مبتنى بر حقوق حنفى كه در بغداد تدريس مىشد .
ايشان آن را با حقوق شيعه تطبيق مىكند و فقه شيعه را اثبات مىكند . محصول آن ، همان ـ تحرير المجله ـ است كه دليل خوبى بر اطلاعات وسيع و فقاهت عميق آن بزرگوار ، بر مبناى فقه شيعه است . متأسفانه اين اثر ، آن موقع در ميان فضلاى ايرانى شناخته نبود ؛ فقط تعدادى از مقلدين عرب ايشان و تعدادى از طلبههاى مدرسهاى كه ايشان در آن تدريس مىكردند ، از آن استفاده بردند ؛ از آن جمله يكى مرحوم آقاى آيتاللّه شهيد قاضى (آقاى سيد محمد على قاضى) بود . البته مرحوم كاشف الغطاء تنها يك فقيه نبود ، بلكه به مسائل زيادى آگاهى و تسلط داشت . موضعگيرىهاى ايشان درباره استكبار آمريكا و غرب ، نشانى از بينش روشن و صحيح ايشان است . آن موقع كه غرب از نفوذ ماركسيسم به وحشت افتاده بود ، به فكر اين افتاد كه براى جلوگيرى از اين نفوذ از علما دين كمك بگيرد . به اين خاطر ، جمعى از علماى مسيحى و مسلمان را در لبنان در قريه بحمدون ، گرد يكديگر فراخواندند تا راهى براى كاستن نفوذ ماركسيسم بيابند . كسى كه در شيعه آن زمان معروف بود ، جناب شيخ محمد حسين كاشف الغطاء بود ؛ لذا از ايشان هم رسماً دعوت كردند . مرحوم كاشف الغطاء آن زمان در بغداد مريض بودند و در بستر ، كه اين مريضى ، منتهى به فوت ايشان شد .
ايشان بنا به ضرورتى كه احساس كرد ، در همان حال بيمارى كتابى نوشت در پاسخ به اين دعوت نامه به نام المثل العليا في الاسلام لا في بحمدون . يادم است كه اين كتاب ، در همان زمان ، بيست بار تجديد چاپ شد .
در آنجا دارد كه: «شما كه اكنون به لحاظ فشار كمونيسم از ما مىخواهيد به كمكتان بياييم ، مىدانيد كه بر سرما چه آورديد ؟»
به چرچيل خطاب مىكند كه: «اى عجوزه سياست ! اين بغداد ، بغدادى بود كه در هر چند قدمى آن ، يك مسجد يا مدرسه بود ، اما اكنون در هر چند قدمى آن يا كاباره است يا مشروبفروشى و يا سينما . الآن به سراغ ما آمدهايد ؟ اين كار بىنتيجه است ؛ چرا كه شما اسلام را هم باقى نگذاشتهايد» . شخصيت ايشان واقعاً چند بعدى بود .
از ايشان ، راجع به تربت و خاك سوال شده بود . ايشان در جواب ، رساله كوچكى تأليف كردند به نام الارض والتربة الحسينيه . اين سؤال را دايرة المعارف بريتانيا از ايشان كردند . اين دايرة المعارف ، قريب بيست جلد است . ايشان مفصل پاسخ گفتند كه به انگليسى ترجمه شده و در دايرة المعارف آمده است .