سيد مرتضى رضوى
امام كاشف الغطاء در طول عمر بابركت خود ، مسافرتهايى نمود كه تمامى آنها در جهت خدمت به دين و حفظ اسلام و رد مطالب باطل ملحدين و مروجين مسيحيت ، و انتشار تأليفات گرانقدرش بود . اولين مسافرت او ، از نجف به بغداد بود كه به سال 1328 ق انجام شد . او در اول شوال 1329 ق به حج رفت و پس از مناسك حج ، به دمشق و پس از مدتى اقامت در آنجا به سوى بيروت رهسپار شد و دو ماه در آن ديار رحل اقامت افكند . سپس به صيدا رفت و تمام تلاش و وقت خود را صرف چاپ و انتشار تأليفات خود در چاپخانه عرفان نمود كه وابسته به استاد شيخ احمد عارف الزين بود . در همين زمان بود كه دو جلد از الدين والاسلام چاپ شد و نيز جلد اول المراجعات الريحانيه در بيروت و جلد دوم آن در صيدا به چاپ رسيد . علاوه بر اين ، او در نشر تعدادى از كتب نفيس ادبى مانند الوساطه از قاضى جرجانى ، و سحر بابل ، و معالم الكتابة و مغانم الاصابة ، و ديوان سيد حبوبى ، نظارت و كمك شايانى نمود و بر كتب مذكور ، تعليقات و شرحهاى سودمندى به رشته تحرير درآورد . در همين سفر بود كه با فيلسوف ريحانى آشنا شد و از آن پس ، رفت و آمد بين آنان آغاز شد . او در سفر حج ، سفرنامهاى به نام نهزة السفر و نزهة السمر نوشت كه متأسفانه تاكنون به چاپ نرسيده است . او سپس از صيدا به قاهره رفت و در طول اقامت بيش از سه ماههاش در آنجا ، در جلسات درس علماى طراز اول آنان مانند شيخ سليم البشرى استاد الازهر كه بيش از نود سال داشت ، و نيز علامه محقق شيخ محمد نجيب المطيعى مفتى الحقانية شركت نمود . او در مورد علامه محمد نجيب مطيعى مىگويد:
من در اين عصر ، عالم محققى را به قوت علمى او نديدم . او عصرها در محوطه ، رأس الحسين عليهالسلام به تدريس اصول فقه و در الأزهر بين نماز مغرب و عشا به تفسير مىپرداخت . او تأليفات بسيارى دارد كه اكثر آنها به چاپ رسيده است .
امام كاشف الغطاء ، پس از شركت در درس استاد الأزهر ، به درخواست جمعى از دانشجويان الازهر ، درسى در علم فقه و درس ديگرى در علم فصاحت و بلاغت داير نموده بود كه در كلاس درس او جمع زيادى حاضر مىگشتند و از دانش نوين و شيوه بحث جديد او بهرهمند مىشدند ؛ از جمله اين افراد ، قاضى شرع وقت استاد احمد محمود شاكر بود . حوزه درسى او در نجف ، از جهتى با حوزه درسى او در الأزهر مشابه بود ، اما از جهات مختلفى ، با آن تفاوت داشت .
او در طول اقامتش در مصر ، در جلسات تبشير مسيحيان كه همه شب در كليسايى از كليساهاى آمريكاييان و يا مدارس آنان تشكيل مىشد ، شركت مىجست و با اعتراض به سخنران جلسه ، افتراها و تهمتهاى او را بر رسول صلىاللهعليهوآلهخدا و قرآن كريم ، در حضور مستعمين مسيحى و مسلمان ، به شدت مردود مىساخت .
در يكى از اين جلسات ، كشيش بزرگ از امام خواست تا هنگام سخنرانى سخنران سكوت كند تا سخنران ، برنامه خود را به پايان ببرد و امكان بيشترى براى بحث و مناظره پس از سخنرانى فراهم آيد . بعد از پايان يافتن سخنرانى ، امام در جايگاه ايستاد و تمام افتراهاى وى را مورد نقد و تكذيب قرار داد و سپس شروع به بررسى مذهب مسيحيت نمود و گفت: اساس مسيحيت بر دو چيز است:
اول: تثليث اقانيم سهگانه كه عقلاً محال مىباشد . خدا يكى است و بديهى است كه يكى ، سه تا نيست و سه تا ، واحد نيست ، مگر براساس تركيب و وحدت اعتبارى ؛ حال آنكه تركيب ، مقتضى فقر و امكان مىباشد كه با وجوب ناسازگار است .
أ إلهٌ مركب ماسمعنا
بإلهٍ لذاته اجزاء
«آيا خدا مركب است ؟ ما هرگز نشنيديم كه يك خدا در ذات خود مركب از اجزا باشد» .
انديشه تركيب كجا و دين اسلام كجا ؟ دين توحيد خالص كه شهادت مىدهد: لا اله الا اللّه و أن محمدا صلىاللهعليهوآله عبده و رسوله ؛ يعنى از آن رو كه محمد بنده و عبد محض خدا است ، به مقام رفيع رسالت پا نهاده است .
و دوم: خرافهاى است كه حتى انديشههاى ابتدايى نيز از پذيرفتن آن ابا دارند و آن اينكه خدا (حضرت مسيح) بندگان تبهكار را بر خود مسلط كند ، پس وى را به دار آويزند تا كفاره گناهان پدرشان آدم و انسانها باشد و سپس مسيح ملعون به شمار آيد ؛ زيرا كه خود گفت: «هر كه را به چوبه دار كشند ملعون است» ، و اين تصريح انجيلها است .
امام سپس به ذكر مطالب خلاف واقع و تحريف شده كتب انجيل و محتويات مضحك آنها پرداخت كه به گوشهاى از آنها در كتاب التوضيح اشاره نموده است (جلد اول اين كتاب در قاهره و جلد دوم آن در بغداد چاپ شده است) . در حالى كه اين جملات سيلآسا بر زبانش جارى بود ، يكى از بزرگان آنان به پيش آمد و خطاب به امام گفت: بايد حرفهايت را تمام كنى . وقت جلسه محدود است و اكنون مقدارى از وقت گذشته است . امام بىتوجه به سخن او همچنان به خطابهاش ادامه داد . تا اينكه چراغها را خاموش كردند و مردم در تاريكى وحشتناكى فرو رفتند و برخى ، ديگر را لگدكوب مىكردند . مسيحيان امام را احاطه نمودند و به قصد جان ، بر روى او افتادند و مورد ضرب و شتم قرار دادند . در اين ميان ، تنها به لطف الهى بود كه از مهلكه نجات يافت و بالأخره از كليسايى كه بزرگترين جلسات تبشير و خطيب مشهور آنان ، منصور القبطى در آن قرار داشت ، خارج شد و از خطر رهايى يافت .
امام كاشف الغطاء در روزهاى پايانى صفر سال 1331 ق تصميم به ترك مصر گرفت ، اما بنا به درخواست و اصرار شيخ محمد بخيت ، مفتى مصرى كه از او خواست براى تماشاى مراسم جشن و سرورى كه به مناسبت ميلاد رسول صلىاللهعليهوآله خدا در قاهره برگزار مىشود ، تا نيمه ربيع الاول اقامت خود را تمديد كند . امام اين درخواست را پذيرفت و تا اواخر ربيع الاول در آنجا ماند و در روز پايانى ماه ، به صيدا بازگشت و در اواخر ماه رجب از آنجا به عراق مراجعت نمود . در اين زمان جنگ عراق شروع شده بود و او در خلال اقامتش در عراق براى شركت در جهاد عليه انگليس به كوت سفر نمود . نيروهاى انگليسى در اين منطقه محاصره شده بودند و رهبرى نيروهاى مسلمان از آن خليل پاشا بود . او پس از رانده شدن نيروهاى بيگانه ، علاوه بر شركت در قيامهاى مردمى در نجف ، از مهمترين عناصر تشكيل حكومت مردمى در اين سرزمين بود . در آن زمان ، اجتماعات و مراسم مختلفى براى برگزيدن و انتخاب ملك فيصل انجام گرفت كه با توجيهات مرحوم شيخ على كاشف الغطاء پدر امام كاشف الغطاء ، تمامى مردم بر درخواست نمودن ملك فيصل از حجاز و به حكومت رسانيدن او متفق القول شده بودند .
در سال 1350 ق ، سالى كه پدر امام به جوار رحمت الهى شتافت ، مجلس اعلاى فلسطين از امام دعوت نمود كه در كنفرانس اسلامى كه در شب مبعث در فلسطين برگزار مىشود ، شركت نمايد . او اين دعوت را پذيرفت و شب اول رجب حركت خود را به سوى فلسطين آغاز نمود . جهت بدرقه و مشايعت امام ، چادرهايى در خارج نجف برپا شد و علما و فضلا و جميع اقشار مردم بدين منظور از نجف خارج شدند و بيش از سى دستگاه اتومبيل امام را تا بغداد همراهى كردند . امام به مدت سه شب در حسينيه بزرگى در منطقه كرخ اقامت نمود كه در يكى از شبها بدون آمادگى قبلى سخنانى ايراد كرد كه با توجه و استقبال مردم سه ساعت به طول انجاميد . پس از آن به طرف قدس حركت كرد و در آنجا با استقبال گرم مفتى و علما و بزرگان مواجه شد و در تكيه بخاريه كه در توليت شيخ يعقوب بخارى و در كنار مسجد الاقصى بود ، منزل گزيد .
به تدريج علماى بزرگ مسلمان كه توسط كميسيون دعوت كننده كنفرانس دعوت شده بودند ، از كشورهاى مختلف اسلامى و از شرق و غرب خصوصا از مصر ، سوريه ، لبنان ، بغداد ، هند ، حجاز ، يمن و ايران مانند علامه سيد حبيب العبيدى مفتى موصل ، سيدمحمد زياره نماينده امام يمن ، سيد رشيد رضا صاحب كتاب المنار ، مرحوم شيخ لغمان اعظمى ، بهجت الاثرى و واعظ معروف حسن رضا ، و نخستوزير سابق ايران ضياءالدين طباطبايى ، و شكوت على هندى و شاعر شهير اقبال هندى كه ساكن لاهور بود ، و تعدادى ديگر از بزرگان علماى اسلام وارد بيت المقدس شدند كه تعداد افراد كنفرانس به دويست تن رسيد . به دنبال آن هيئتها و دستههايى از مردم فلسطين ، اردن و شهرهاى بزرگى مانند حيفا ، يافا ، نابلس و جنين و... به اين اجتماع پيوستند كه تعداد حاضران به حدود هفتاد هزار نفر بالغ مىشد . همه در مسجدالاقصى اجتماع نمودند و صفوف نمازگزاران تا خارج از مسجد امتداد يافت . پس از نماز مغرب ، نظر بزرگان مجلس بر آن شد كه يكى از افراد بر فراز منبر رود و در اين اجتماع عظيم در وقت موجود بين نماز مغرب و عشا سخنرانى كند . بعد از چندى بگومگو ، قرعه فال به نام امام كاشف الغطاء افتاد و مفتى حسينى و شيخ محمد تفاحه مفتى نابلس ، كه از نظر سن و شهرت و صلاحيت از بزرگترين علماى فلسطين بودند ، به همراه مسئول مسجدالاقصى به نزد امام آمدند و از او درخواست نمودند بر فراز منبر نشيند و ايراد سخنرانى نمايد . او از آنان به خاطر عدم آمادگى خصوصا در چنين اجتماع عظيمى كه سخن گفتن در آن حتى براى فصيحترين بليغان و سخنوران با آمادگى قبلى و حضور ذهن سنگين است ، عذار خواستند ، اما آنان نپذيرفتند و راهى جز اجابت و قبول براى او باقى نگذاشتند . امام در حالى كه تمام چشمها به او دوخته شده و تمام گوشها منتظر شنيدن كلام او بودند ، بر بالاى منبر جاى گرفت . حقا موقعيت خاصى بود كه از عظمت آن زبان هر خطيبى بسته مىشد ، اما به دليل بريدگى او از غير خدا و كمك طلبيدنش از ذات بارى ، خداوند به او افاضه نمود و سخنانش با اين جمله آغاز يافت: «سبحان الذى اسرى بعبده ليلاً من المسجد الحرام الى المسجدالاقصى الذى باركنا حوله» . او با بيانى سحرآميز حول اين گفته خداوند كه «باركنا حوله» به سخنانش ادامه داد و با ذكر انواع بركت و شرح آنها به طور كافى ، به اين جملات رسيد: از جمله بركات همين اجتماع عظيمى است كه از نقاط مختلف و دور و نزديك گرد آمدهاند . نقاطى دوردست كه به ذهن خطور نكرده و به تصور نيامده است... سپس به طور مشروح غرض از اين گردهمآيى و هدفى را كه دنبال مىكند و آثارى كه مترتب بر آن است ، براى حاضران بيان داشت . به اين ترتيب حدود يك ساعت و نيم مسلسلوار و بىدرنگ كلمات بليغ و رسايى پى در پى مىآمدند و پيوند بين معانى بلند و بديع را برقرار مىساختند ، تا اينكه وقت نماز عشا سر رسيد و او را از اين مطلب مطلع ساختند و اگر نبود به تاخير افتادن نماز واجب ، الى ماشاء اللّه به بيانات خود ادامه مىداد .
هنگامى كه از منبر پايين آمد ، بزرگان مجلس به نزد او آمده و از او تشكر كردند و گفتند: طبق نظر اكثريت تا موقعى كه در قدس هستيم ، بايد در تمام نمازهاى يوميه شما امامت جماعت را بر عهده گيريد و همگى به شما اقتدا خواهيم كرد . امام گام به پيش نهاد و با حاضرانِ نماز عشا گزارش ، دو هزار تن به او اقتدا كردند .
اين حادثهاى تاريخى شد كه بىسابقه بود . هرگز اتفاق نيفتاده بود كه تمامى علما اسلام علىرغم اختلاف مذاهب و نژاد و فاصله زيادشان از اماميه و شيعيان ، از صدر اسلام تاكنون بر اقتدا به امام جماعتى شيعى اتفاق نظر يابند . خبر اين حادثه سر و صدايى در جهان به راه انداخت و انعكاس وسيعى يافت و دولتهاى غربى حساب خاصى براى آن باز نمودند و همزمان بارها از طريق تلگراف و بىسيم خبر آن را مخابره كردند .
امام در حين برگزارى كنفرانس ، سخنانى تاريخى ايراد نمود كه علىرغم آنكه چند مرتبه به چاپ رسيد ، هماكنون هيچ نسخهاى از آن در كتابخانهها موجود نيست . امام در خلال 15 روزى كه در قدس به سر مىبرد بازديدهايى از حيفا و يافا و نابلس داشت و پس از آن به جنين ، صور ، صيدا ، بيروت ، دمشق و بغداد عزيمت نمود كه در هر يك از مناطق مذكور ، مراسمى به افتخار او برپا شد . او با آنان نماز مىگزارد و بعد از نماز سخنرانى ايراد مىكرد .
در حين اين سفر ، چند دستگاه اتومبيل از شهرهاى نجف و كربلا و بغداد به استقبال آمدند و تا فلوجه و رمادى بدرقهاش نمودند . بار ديگر در حسينيه بزرگ كرخ منزل گزيد و چند شب در اجتماع عظيم مردم كه در ميان آنان از علما و وزرا و روزنامهنگاران و اديبان و چهرههاى برجسته نيز بودند ، به ايراد سخن پرداخت . در شب اول ، سخنرانى بليغى ايراد نمود كه يك ساعت به طول انجاميد . سخنرانى او در شب سوم به سه ساعت رسيد . در شب چهارم ماه رمضان وارد كربلا شد و در منزل سادات بزرگوار آل شهرستانى در اجتماع عظيمى از مردم سخنرانى مهمى ايراد نمود . شب پنجم وارد نجف شد و در خانهاى كه متعلق به اجدادشان بود ، منزل كرد . تا چند شب گروهها و هيئتهايى براى عرض تبريك و تهنيت به خاطر موفقيت و موقعيتى كه در كنفرانس اسلامى در ميان ساير ملل و مذاهب پيدا كرده بود ، به حضور مىرسيدند و به قصيدهسرايى و شعرخوانى مىپرداختند . شعرا در تهنيتگويى به امام ، اشعار بديع و رسايى مىسرودند و در اشعار خود به امامت جماعت و اقتداى علماى ساير مذاهب در مسجدالاقصى به ايشان اشاره مىكردند . بيش از ده هزار بيت از بهترين اشعارى كه در اين جلسات سروده شده ، گردآورى شده است كه از جمله آنها است ، بيتى از قصيده طولانى استاد يعقوبى:
قد قدمولك امامهم بصلاتهم
علما بانك في الأنام إمام
«تو را به عنوان امام جماعت نماز خود پيش فرستادند ؛ چون مىدانستند كه تو در ميان مردمان امام هستى» .
و نيز استاد محمدرضا اشيبى در ضمن قصيده بىنظيرى چنين سروده است:
تقدم اماما في العلوم مصليا
و قل لصفوف العالمين بى انمى و...
در دهم ماه مبارك رمضان از سوى مرحوم سيد محمد على آل بحرالعلوم مراسم باشكوهى به افتخار ايشان در مسجد هندى برپا شد و امام در اين مراسم سخنرانى بىنظيرى كرد . در ماه شوال از سوى اهالى تشريعه كوفه نيز مراسمى در مسجد كوفه به افتخار او برگزار شد كه علما و بزرگان نجف و كوفه در آن شركت نمودند . امام در اين جمع سخنانى با عنوان «اتحاد و اقتصاد» ايراد نمود كه چند بار چاپ و ناياب شد .
در سال 1352 ق جهت زيارت ثامن الائمه عليهالسلام به ايران سفر نمود . اين اولين سفر او به ايران در زمان حكومت رضا پهلوى بود . به دنبال حضور او در ايران ، شاه از او درخواست ملاقات كرد و امام نيز او را به حضور پذيرفت . امام در مسير خود به مشهد ، از شهرهايى مانند همدان و كرمانشاه گذشتند كه در اين شهرها نماز جماعت مىخواند و پس از نماز سخنرانى مىنمود . در بازگشت از مشهد ، به تهران و سپس به قم رفتند و در قم ميهمان مرحوم آيت اللّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى بود . همچنين آيت اللّه حائرى ، يك شب ايشان را به جاى خود در صحن مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام به عنوان امام جماعت قرار دادند كه پس از نماز به ايراد سخنرانى پرداختند و با بيان رساى خود علماى قم را به تعجبى تمام وا داشت . سپس از قم به اصفهان عزيمت كرد و از آنجا عازم شيراز شد . در بين راه ماشين حامل ايشان از جاده منحرف شد و داخل درهاى سقوط نمود كه موجب جراحت امام گرديد . به همين دليل بيش از دو ماه در شيراز در منزل سيد جليل القدر ، رضوى ، سكونت يافت . در روز شهادت على عليهالسلام در مسجد بزرگ شيراز ، در مسجد وكيل نماز گزارد و اهالى شيراز و قريههاى اطراف و نيز علماى آن ديار به او اقتدا نمودند . همچنين در شيراز نماز عيد فطر را اقامه كرد و طى آن ، به دو زبان فارسى و عربى سخنانى مفصل ايراد كرد .
در اوايل ذى قعده از شيراز به سوى كازرون و از آنجا به بوشهر عزيمت نمود . از آنجا با كشتى به آبادان و خرمشهر رفت و سه روز در خرمشهر ماند و در خلال آن در حسينيه آبادان و خرمشهر به اقامه جماعت و ايراد سخنرانى پرداخت . سپس به سوى بصره حركت كرد . مردم همگى جهت استقبال او به مرزهاى ايران آمدند كه در پيشاپيش آنان مرحوم شيخ عبدالمهدى مظفر قرار داشت . امام به منزل مرحوم مظفر وارد شد و در آنجا به اقامه نماز پرداخت و در دو مسجد «مقام» و «امام» به ايراد سخن پرداخت كه اين دو سخنرانى در الخطب الاربع به چاپ رسيده است . سپس با قطار به ناصريه رفت و ميهمان حاج طالب بود و در مسجد شهر به اقامه نماز و ايراد سخن پرداخت . مانند همين مراسم در شهرهاى ديوانيه ، حله و نجف برگزار شد .
در سال 1366 ق به شهر كرند در نزديكى قصر شيرين ، مجاور مرز عراق ، سفر كرد . در اين شهر به بازسازى و تجديد بناى مسجدى كه جز تل خاكى از آن نمانده بود ، پرداخت و به مدت ده روز به اقامه نماز جماعت اقدام نمود . امام در روز عيد فطر در ميان جمعى از كسبه و متدينين كرمانشاه كه قبل از طلوع آفتاب با حمل پلاكارتهايى از «اللّه اكبر» و «لااله الااللّه» وارد كرند شدند ، به نماز عيد ايستاد و سخنرانى زيبا و بليغى به زبان فارسى ايراد نمود . از طرف مرحوم امير احتشامى ، برنامه پذيرايى ناهار ، براى جمع مذكور ترتيب داده شد كه شامگاهان به كرمانشاه بازگشتند .
در سال 1369 ق جهت زيارت مرقد مطهر امام هشتم عليهالسلام براى بار سوم به ايران مسافرت نمود . هنگام رفتن به ايران ، ميهمان سيد بزرگوار سيد صالح شهرستانى و هنگام برگشت ، ميهمان علامه سيد العراقين بود . پادشاه وقت نيز از وى تجليل باشكوهى به عمل آورد .
در سال 1370 ق براى معالجه و گذرانيدن فصل تابستان به لبنان رفت و مورد تفقد و ميهماننوازى احمدبك الاسعد قرار گرفت .
به سال 1371 ق مورد دعوت علماى پاكستان قرار گرفت كه بيش از سه بار ، دعوتهاى حضورى و كتبى خود را تكرار كردند . سرانجام به دليل آنكه پاكستان داراى دولتى اسلامى و نوپا بود ، بر خود واجب ديد كه به دعوت آنان پاسخ مثبت دهد و علىرغم كهولت سن وضعيت بدنى و اشتغالات زياد خود ، به سوى بغداد و از آنجا به بصره و از آنجا به وسيله هواپيما به كراچى عزيمت نمود و در فرودگاه مورد استقبال علماى بزرگ پاكستان واقع شد . در جمع علماى كشور حاضر شد و بياناتى زيبا درخور تحسين كه با هفت زبان هندى ترجمه ، و به زبان عربى چاپ شد ، ايراد نمود و در جامعه هند بيشترين اثر را برجاى گذاشت . طبق ابراز تمايل دولت پاكستان مبنى بر بازديد امام از شهرهاى بزرگ پاكستان ، به شهرهاى لاهور ، راولپندى ، كشمير آزاد (مظفر آباد) و پيشاور سفر كرد و در پايان به كراچى بازگشت . سپس از كراچى به بصره و از آنجا به بغداد و در نهايت پس از چهل روز مسافرت به نجف مراجعت نمود .
آنچه بيان شد ، گوشهاى بود از فعاليتها ، تأليفات ، مسافرتها و تلاشهاى پيوستهاى كه او براى خدمت به اسلام و استحكام دين به انجام رساند و در اين راه بار گرانى را در طول بيش از چهل سال به دوش كشيد و به همين سبب از معاصران خود در عصرى كه شخصيتهاى علمى و مراجع مشهور فراوان يافت مىشدند ، پيشى گرفت و امتياز يافت .
آنچه بدون تفصيل و شرح به اختصار بيان داشتيم ، براى بيان نكتهاى بود كه بر خود تذكر آن را لازم مىدانيم و آن اينكه كسى كه جامه نيابت عامه و زعامت دينى را بر تن مىكند ، بايد كه در حمايت از حوزه اسلام و دفاع از آن به زمره مجاهدين بپيوندد و در اين راه از هر گونه مشقت و زحمت و صرف وقت و مال و گذشتن از آبرو و آسايش خود دريغ نورزد كه: فضّل اللّه المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما .