روزى از امام كاشف الغطاء شنيدم كه فرمود: «پس از آنكه پيمان مرحوم فيصل پادشاه عراق به پايان رسيد ، يكى از سرمايهداران ايرانى به نام حاج رئيس آمد . او در آغاز اجراى قانون ارسال آب به نجف كه حكومت آن را در اختيار گرفته بود ، شريك مرحوم معين التجار بود . البته پس از آنكه نجف به بركت وفور و سرشارى اين آب بيش از بيست سال گذران زندگى كرد ، توسط مرحوم حاج محسن شلاش با جناب ملك فيصل ملاقاتى ترتيب داد و قانون جدول (خان حماد) را به او عرضه داشت و به او گفت: من آمادگى كامل دارم كه براى ايجاد نهرى از رود هند هر آنچه لازم است ، بپردازم تا اراضى قحطىزده ، از دو طرف بدين وسيله سيراب گردد و گروه كثيرى از عشاير عراق از آن امرار معاش كنند و محصول آن را حكومت تصرف كند ، به شرط آن كه يك چهارم يا يك سوم از منافع آن را كه حكومت اخذ مىكند ، خرج عتبات شريفه كربلا و نجف شود ـ به منظور تعمير چشماندازهاى آن ـ و همچنين به منظور كمك به اهل علم و مستمندان و زائرانى كه در مجاورت اين عتبات زندگى مىكنند . پادشاه از اين پيشنهاد استقبال كرد و باب گفت و گو را در اين باره باز گذارد . سپس طبق مراسم متداول ، طرفين آن را به امضا رساندند .
براى شروع كار حاج رئيس پنجاه هزار پوند به بانك پرداخت كرد . مهندسين نقشهها را آماده كردند ، آنگاه پادشاه و درباريان به همراه حاج رئيس و يارانش به طرف محل معين در فرات حركت كردند ؛ همان محلى كه در شرق خان و در فاصله دو ميلى شرق آن محل واقع شده بود .
حاج رئيس بيلهايى طلايى ساخته بود كه آنها را به مرحوم فيصل داد ، سپس هر كدام از حضار دو يا سه مرتبه ، به اندازهاى كه برايشان معين شده بود ، به زمين ضربه زدند و بعد از ظهر همان روز به بغداد بازگشتند ، تا اين كه مهندسين و كارگران بعد از يك يا دو هفته خيمه بنا كنند و لوازم ضرورى را براى تكميل كار ارسال كنند . سپس مسئولين با هم به مشورت پرداختند .
از يك سو ، در ميان اقوام عرب حس عصبيت و قومىگرى به جنبش درآمد و از سوى ديگر ، سياست ايجاد فقر توسط استعمار دست به دست هم دادند . ريشه سياست استعمار در عراق ايجاد فقر ، و در مصر ايجاد ثروت و غنا بود ؛ مصر با غنا كوبيده مىشد و عراق با فقر !
آرى ، با درهم آميختن دو سياست شوم داخلى و خارجى ، عراق دچار بحران شد ، قانون را محو كردند و از اساس آن را واژگون ساختند . آن قانون در واقع اكنون مرده است و هيچ گويندهاى از آن سخنى به ميان نمىآورد و به ذهن احدى خطور نمىكند ؛ همانطور كه قانون دانشگاه اهل بيت ، پس از آنكه چند سال بر روال صحيحى جريان داشت ، محو شد . به راستى چگونه يك دانشگاه به نام اهل بيت مىتواند وجود داشته باشد ، آن هم در شهرى مانند بغداد ، هر چند پادشاه آن از دوستداران اهل بيت باشد . نه هرگز ، چنين دانشگاهى ناگزير محكوم به نابودى است ؛ همان طور كه قانون ايجاد نهر ميان نجف و كربلا نيز محكوم به فنا است ؛ هر چند براى عراقىها و حكومت عراق منافعى در پى داشته باشد .
اين همه در زمانى اتفاق افتاد كه عراق فقير و محتاج كمك ثروتمندان بود ، ولى امروز كه غنى شده و صاحب دهها بلكه صدها ميليون معادن طلاى سياه است ، چرا مسئولين چشم بر اين قوانين گريزناپذير بستهاند ؟ قوانينى كه در واقع احيا كننده عراق و نجاتدهنده مردم فقير آن است و اين جماعت گرسنه و برهنه را از اين بيچارگى مىرهاند و از جنگ با اين مبادى ويرانگر نجات مىبخشد . چرا اين ميليونها ثروت به نفع استعمار به مصرف مىرسد ؟ از لندن خارج مىشود ، دوباره به لندن باز مىگردد ؛ ولى عراق همچنان در گرسنگى و برهنگى به سر مىبرد ، مگر معدودى از گردن كلفتها كه از شدت پرخورى به حال تركيدن افتادهاند .
اراضى مورد نظر درست كنار فرات است و از طرف هند مجاور «طويرج» قرار دارد . از ناحيه سدة تا كوفه همه اين زمينها شايسته كشاورزى است . چرا كمى از اين ميليونها ثروت صرف عمران آنها و ايجاد نهرها و نصب موتورخانه نمىشود تا با سيراب شدن اين زمينها هزاران هكتار از طرفين آن تا اقصى نقاط صحرا از مغرب نيز احيا گردد ؟ چرا پس از به دست آمدن چنين منافعى براى آنها ، بار سنگين ماليات را از دوش اين ملت بيچاره بر نمىدارند ؟»
از حضرت امام كاشف الغطاء چنين شنيدم كه مىفرمودند: «مرحوم ياسين هاشمى كه در سال 1355 هجرى ، در دوران بحرانى ، رئيس الوزراء بود . در نجف به ملاقات ما آمد و حدود دو ساعت با او مشغول صحبت شديم . از او به خاطر ماليات گزافى كه پس از دوره تركان وضع كرده بودند ، انتقاد كرديم . او به خاطر ضعف خزانه عذر آورد و گفت: اگر استعمارگران مبلغ نفت را چهار يا پنج ميليون به ما مىدادند ، ما اهالى را از پرداخت ماليات معاف مىكرديم ، ولى آنها فقط به صورت ظاهر دو ميليون به ما مىدهند كه آن را هم در راه مصالح خودشان مصرف مىكنند ، هيچ ارتباطى با حساب خزانه ندارند» .
پاسخ امام: «جناب هاشمى ، اى كاش باز مىگشتى تا ببينى چگونه پنج ميليون ، پنجاه يا شصت ميليون شده ؛ ولى مالياتها همان است و فقر و گرسنگى هم با شدت هر چه تمامتر ادامه دارد ؛ زيرا اين پنجاه ميليون در همان راهى مصرف مىشود كه آن دو ميليون در زمان شما صرف مىشد ؛ چرا كه سياست فقر و بيچارگى در عراق هنوز مانند گذشته است و هيچ تغييرى نكرده است . اى كاش امروز در ميان مسئولين حداقل اين حس وطنگرايى شما وجود مىداشت !»
اين مختصر كه بدان اشارت رفت ، حكايت از شعلهاى مشتعل در جان داشت ؛ شعلهاى كه قلم و كاغذ را هم به آتش مىسوخت و چه اهميتى دارد كه ديگران از بيان اين حقايق خشنود شوند يا به خشم آيند ؛ البته بيان حقيقت برانگيزاننده خشم و غضب ديگران است .
همه طبقات مردم از بدى اعمال مسئولين ـ از رئيس الوزراء گرفته تا پايينترين درجات ادرات ـ بهسان زخمى چركين متورم شدهاند و بيم آن مىرود كه از شدت تورم منفجر شوند» .