مقدمه
حوزهي علميه در جوامع اسلامي به ويژه مذهب حقه شيعه كه بر مبناي تعاليم قرآن، رسالت نبي مكرم اسلام حضرت محمد بن عبدالله(ص) و آموزههاي اهل بيت(عليهم السلام) استوار است، قدمتي به درازاي تاريخ اسلام دارد. رمز ماندگاري و پويايي اين نهاد علمي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي و مديريتي را بايد در آخرين كتاب خدا، قرآن و سنت و سيرهي آخرين رسول آسماني(ص) و دوازده نور مقدس (عليهم السلام) جستجو كرد كه بانيان اين نهاد هستند؛
آنگاه كه خداوند متعال بر نفس قدسي پيامبراكرم(ص) آيه «وما كان المؤمنون لينفروا كافه فولا نفر من كل فرقه منهم طائفه ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم إذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون»[1] را نازل فرمود، رسالت تعليمي و ترويجي پيامبر(ص) به معناي خاص آن آغاز، و استمرار آن در زمان حيات طيبه آن حضرت(ص) در تربيت فرزانگاني چون حضرت علي بن ابي طالب(ع) به عنوان وصي و قرآن ناطق و بزرگاني چون، عمار، ياسر، مقداد، سلمان و... متبلور شد و امتداد آن را در تعاليم قدسي مولاي متقيان علي بن ابيطالب(ع) با پرورش صحابهاي همچون مالكاشتر نخعي، اويس قرني، ميثم تمار، كميل بن زياد، قنبر، رشيد هجري، سهل بن حنيف، صعصعه و زيد بن صرحان و... بايد جستجو كرد كه هركدام نماد زهد و تقوي، ورع وشجاعت و الگو براي جامعه بشري ميباشند و در ادامه، فرزندان آن حضرت كه نورٌ علي نور، يكي پس از ديگري به ترتيب وارستگاني از وجود ذي وجود انوار قدسيشان به نور ايمان و تقوي منور گشته و با تفقه در دين به تعليم و ترويج آموزههاي ناب اسلامي و شيعي پرداختند؛ و بالاخره در تلاشي مستمر از زمان ائمه اطهار(عليهم السلام) و بعد از آن با ايجاد حوزههاي علمي توسط شاگردان اين مكتب در مكه، مدينه، كوفه، حله و... حلقات درس و نقل حديث تشكيل و به ارشاد و تربيت نفوس پرداختند؛ در ايران نيز پس از پذيرش اسلام و تشيع حتي هم زمان با عصر امامت، شهرهاي مختلفي از جمله قم، علاوه بر پذيرش مذهب تشيع كه به ربع آخر قرن اول هجري بر ميگردد؛ از نخستين كساني بودند كه براي امامان(ع) خمس فرستادند و ائمه شيعه (عليهم السلام) بارها از اهل قم و اين سرزمين مقدس به عظمت ياد كردهاند به گونهاي كه اين شهر، پايگاه شيعه شناخته شد و نخستين حوزهي علميه در دوران ائمه اطهار (عليهم السلام) شكل گرفت كه ميتوان از دانشمنداني همچون آدم بن عبدالله قمي، از اصحاب امام صادق(ع)؛ ابراهيم بن محمد اشعري، از اصحاب امام كاظم و امام رضا(عليهما السلام)؛ احمد بن محمد بن عيسي اشعري قمي، از اصحاب امام رضا(ع)؛ و محمد بن اسحاق قمي از وكلاي امام زمان(عج) به عنوان پرورشيافتگان اين نهاد ياد كرد؛ بنابراين قم از همان قرن اول پس از پذيرش اسلام و انتخاب مذهب تشيع و در قرن دوم و سوم هجري مركز نشر حديث اماميه قلمداد گرديد؛ و باعث شد محدثاني همچون حسين بن سعد اهوازي و برادرش ابتدا به اهواز و سپس به قم رويآورند. در قرن چهارم و پنجم نيز بزرگاني همچون علي بن حسين موسي قمي پدر شيخ صدوق(ره)، ابن وليد قمي صاحب الجامع و التفسير، ابن داوود قمي(ره) و شيخ صدوق محمد بن بابويه قمي(ره) در حوزه علميه قم پرورش يافتند كه از محدثان و فقهاي بزرگ شيعي به حساب ميآيند؛ گرچه در قرن ششم تا نهم هجري، شهر قم و حوزهي علميه آن با مخاطرات فراواني از جمله حكومت تيموريان و حمله مغول (631 هجري) و قتل عام و تخريب شهر مواجه گشت به گونهاي كه از سي تن از علماي مشهور تا قرن پنجم تعداد آنها در قرن هفتم به سه نفر تقليل يافت و در قرن هشتم تنها يك نفر عالم نامدار باقي ماند،[2] اما در قرن نهم با تلاش بيوقفه، مجدداً تعداد علماي به نام قم به بيش از هفت نفر رسيد؛ و با اخذ تدابير حكيمانه علماي آن عصر و مقابله جدي با ركود علمي و فرهنگي، مجدداً از قرن دهم حوزه علميه حيات مجدد يافت. اين دوره مصادف با سلسلههاي پادشاهي صفويه، افاغنه، افشاريه، زنديه و قاجاريه بود، علاوه بر آن با مهاجرت علماي شيعه جبل عامل لبنان به ايران و نشر تفكر اصولي شيعه، حوزه علميه قم از اين جهت نيز با رشد چشمگير همراه بود؛[3] حتي تا جايي پيشرفت كه در اوايل دورهي صفويه تشخيص داده شد كه منصب حكومت از آنِ «وليفقيه» است؛ گرچه قوام و دوام نيافت. پس از آن با مهاجرت انديشمنداني همچون صدرالمتألهين شيرازي از حوزه علميه اصفهان، علوم عقلي و نقلي نيز در حوزهي علميه قم روبه رشد نهاد. در قرن يازدهم و دوازدهم نيز بالغ بر بيست دانشمند شيعي[4] مشهور، به عرصه تعليم و تحقيق و ترويج آموزههاي شيعي پا نهادند، و مدارسي همچون فيضيه، شادقلي، سارونقي، دارالشفاء، مهدي قليخان، جاني خان و مؤمنيه تأسيس شد.
از علماي برجسته اين دوران را ميتوان ميرزاي قمي(ره) (1115ـ1231) نام برد كه از عراق به اصفهان و شيراز و سپس روانه قم شد؛ علاوه بر آن حضرت آيتالله العظمي ميرزا ابوالقاسم قمي(ره) از علماي بزرگ اصولي در اين زمره بود. اين دو بزرگوار در نظريات علمي و اجتماعي خود، مسلك اصولي، مباني اجتهاد، فلسفه سياسي و مسألهي ولايت فقيه را نيز مطرح كردهاند كه ميتوان نقطه عطفي را در آغاز انقلاب مشروطيت در حوزهي علميه قم ياد كرد به گونهاي كه ميرزاي قمي(ره)؛ به ملت ايران باوراند كه به عنوان مقام وليفقيه در عصر خويش، هرگز حقا نيت سلطنت قاجار را امضا نكرد و مسأله ولايت را در عصر غيبت به استناد به قرآن و سنت، از آنِ ولي فقيه دانست و تنها به مشروعيت نظامي فتوا داد كه رأس آن مجتهد عادلي باشد. در قرن سيزدهم و چهاردهم نيز حوزه علميه قم، تحول قابل توجهي يافت؛ نقطه عطف اين تحول، زماني است كه حضرت آيتالله العظمي حائري(ره) در حوزهي علميه قم سكني گزيد و با انفاس قدسي خود اين حوزهي مقدس را جاني تازه بخشيد و به آيتالله مؤسس شهرت يافت. پيش از آن بزگوار؛ علامه مجاهد آيتالله شيخ محمد تقي بافقي يزدي(ره) از نجف اشرف به قم مهاجرت كرد و با هماهنگي حضرات آياتي همچون حاج شيخ ابوالقاسم كبير قمي، حاج شيخ مهدي و حاج محمد ارباب(قده) مقدمات توسعه كمي و كيفي حوزهي علميه قم[5] را فراهم آورده بودند و تصميم گرفتند رهبري و رياست حوزهي علميه جهان تشيع را شخصيتي برجسته همچون آيتالله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري(ره) به عهده داشته باشد؛ آن بزرگوار نيز كه از سال 1322 هـ.ق تا 22 رجب سال 1340 ق (مصادف با نوروز 1301 هـ.ش) در اراك زندگي ميكرد؛ در آن سال به قصد زيارت حضرت معصومه(س) وارد قم شد، و سپس با تقاضاي علماي بزرگواري كه ذكر شد از اراك به قم منتقل گرديد. ايشان كه از محضر اساتيدي همچون حضرات آيات ميرزا ابراهيم محلاتي، سيد محمد فشاركي اصفهاني، ميرزا محمد تقي شيرازي، شيخ فضل الله نوري و آخوند خراساني(قدس سرهم) شيوهي مديريت نظام علمي، فرهنگي و سياسي اجتماعي حوزهي علميه جهان تشيع را ديده بود با علم به بايدها و نبايدها، و فرصتها و چالشهاي فراروي حوزهي علميه جهان تشيع، اقدام به مديريت و ساماندهي آن كرد، به گونهاي كه از حضرت امام خميني قدس سره الشريف در وصف آيتالله مؤسس حضرت آيتالله العظمي حائري(ره) نقل شده است كه «حضور نيافتن ايشان در آن دوره برابر با از ميان رفتن اسم و رسم مسلماني بوده است» چرا كه بي حضور ايشان، از حوزهي علميه قم اثري نميماند؛ دليل آن تهاجم جدي حكمرانان آن زمان به پيكرهي اسلام بود. ايشان با حضور مدبرانه و حكيمانه خود با الگوگيري از حوزهي علميه سامرا كه در نزديكي بغداد، (مركز عراق) بود و بر دولت نظارت داشت؛ نزديكي حوزهي علميه قم به مركز (تهران) و تلاش ايشان باعث شد حوزه علميه قم نيز بر اصول سياستگذاري دولت تأثير بگذارد به حدي كه اگر اصلي با موازين اسلامي و شيعي موافق نبود، به شدت مخالفت ميشد.
در قرن چهاردهم نيز حوزه علميه قم كه با توانمندي حاجشيخ عبدالكريم حائري(ره)، جان گرفته بود، تعليم، تحقيق و ترويج معالم دين نيز رونق قابل توجهي گرفته و دراين حوزه بزرگ شاگردان مكتب تشيع از جهت كمي و كيفي رو به فزوني نهادند؛ زعامت ديني و مرجعيت تشيع را در اين دوره، حضرت آيتالعظمي بروجردي قدسسرهالشريف به مدت پانزده سال بر عهده داشتند؛ از بارزترين دانشآموختگان مكتب تشيع در اين قرن را ميتوان حضرت امام خميني قدسسره الشريف نام برد؛ ايشان از محضر اساتيدي همچون حضرات آيات حائري(ره)، ميرزا محمدعلي كاشاني(ره) و... كه از اساتيد بزرگ حوزه علميه قلمداد ميشدند، بهرهبرد. معظم له بادرايتي خاص تحولات سياسي و اجتماعي آن عصر را تحليل ميكرد و پس از تصدي كرسي تدريس در دروس خارج فقه و اصول، در مناسبتهاي مختلف، فقه سياسي را تدريس و مباني آن را پايهگذاري كرد و با مقابله جدي با انحرافات پادشاهان معاصر خويش (رضاخان و محمدرضا شاه)، در استمرار مباني فقهاي بزرگي همچون ميرزاي قمي(ره) و... مسأله ولايت فقيه و حكومت اسلامي را در مقابل حكومت استبدادي، طرح نمود و ساير علماء و بزرگان حوزه علميه قم نيز هر يك به سهم خود تأثير فراواني در توسعه و بسط اين تفكر و از هم مهمتر، قوام بخشيدن به حوزه علميه اين شجرهي طيبه داشتند، تا جايي كه با همت همين حوزه علميه و دانش آموختگان آن، انقلابي با اين عظمت شكل گرفت كه تلألؤ آن سراسر گيتي را منور كرده است؛ از اين رو اين حوزه مقدس كه رسالتي جزء «استمرار بخشي به رسالت نبي مكرم اسلام(ص) و اهلبيت (عليهم السلام) و تلاش بيش از 1000 سال علماي مجاهد و نستوه در جهت گسترش اسلام و تشيع» ندارد؛ در عصري كه جهان چهرهي ديگري به خود گرفته؛ و وقوع انقلاب اسلامي كه منطقي جز اسلام ندارد و مفاهيمي جزء مفاهيم تشيع را به رسميت نميشناسد؛ اين حوزه علميه است كه بايد با هدايت و حمايت از نظام اسلامي؛ زمينه را براي ظهور منجي عالم بشريت فراهم آورده. همان كه وعده حق است: «بقيةُ اللهِ خيرٌ لكم إن كُنتمْ مُؤمنينَ».[6]
از اين رو بايد ضمن تلاشي مضاعف به پيراستن جامعهي اسلامي از همهي انحرافات اعتقادي، اخلاقي و فرهنگي و ترويج اسلام و تشيع در پهناي گيتي اقدام كرد؛ و زعامت اين حوزه مقدس را به حضرت ولي عصر(عج)، صاحب اصلي آن سپرد؛ اين امر زماني محقق ميشود كه با تكيه بر پشتوانه غني معارف ناب اسلامي و شيعي و حضور فرزانگان و آيات عظام و علماء و فضلايي نستوه كه هماكنون زعامت علمي و مديريتي نظام اسلامي و حوزه علميه را بر عهده دارند بر مبناي انديشه ناب شيعي، و ديدگاه زعماي حوزه علميه از علماي سلف همانند حضرت امام(ره) و زعماي بزرگ فعلي از جمله مقام معظم رهبري مدظله العالي و ساير آيات عظام (مدظلهم)، بر اساس رسالت خود، اقدام به برنامهريزي بلند مدت در ابعاد كاركردي حكومت اسلامي و حوزه علميه نموده و با تلاشي فراگير براي رشد و توسعه كمي و كيفي آن اقدام نمايد و با ايجاد تشكيلات مديريتي قوي و متناسب، اقدام به سياستگذاري، برنامهريزي، سازماندهي، هماهنگي، اجرا و نظارت و رهبري حوزه علميه و نظام اسلامي بر مبناي تعاليم اسلامي كند، و برگي زرين در تاريخ پر نشاط مكتب تشيع براي آيندگان بر جاي گذارد، با اين ملاحظه و شرايط كنوني جهان بشريت؛ و فشارهاي فرهنگي روزافزون موجود براي مقابله با موج اسلامگرايي و ظلم ستيزي در عرصه بينالمللي، ضرورت داشتن راهبرد مناسب براي پرچمداري اسلام و انقلاب اسلامي را براي حوزه علميه دو چندان كرده است. به همين منظور حوزه علميه كه وظيفه اصلي خود را صيانت از اسلام، و گسترش آن را براي كمال بشري ميداند؛ به منظور پاسخگويي به نيازهاي انسان معاصر و مقابله جدي با هجمهها و استمرار حيات طيبه خود؛ بر آن شده است براساس تدابير زعماي حوزه علميه و منويات مقام معظم رهبري مدظله، مسلح به راهبرد شود و با بهرهگيري از توان داخلي و فرصتهاي خارجي در مقابل فشارها و تهديدها به وضعيت مطلوب مورد نظر در ابعاد كاركردي حوزه و نظام اسلامي دست يابد. از اين رو شوراي عالي سياستگذاري حوزه علميه كه با هدف تعيين سياستها، راهبردها و برنامههاي اساسي جهت پيشبرد حوزه علميه و مشاركت در پيشبرد نظام اسلامي ايجاد شده است؛ پس از ايجاد نظم و انسجام اوليه و تجربه چندين برنامه كوتاهمدت در اداره حوزه علميه و ساماندهي تشكيلات خود؛ طي يك تصميم بنيادي، اقدام به طراحي و برنامهريزي راهبردي و بلندمدت براي حوزه علميه نموده است؛ براي اين منظور با ابلاغ سياستهاي كلي خود با فعال كردن كارشناسان برنامهريزي در دفاتر طرح و برنامه شوراي عالي و مديريت حوزه علميه با بهرهگيري از الگوي برنامهريزي راهبردي و بوميسازي آن متناسب با فرهنگ حوزه علميه، با بازخواني مجدد از رسالت، چشمانداز، اهداف، سياستها، وتحليل محيط داخلي و خارجي حوزه براي دستيابي به نقاطقوت، ضعف و فرصتها و تهديدها و چالشهاي فراروي، اقدام به تعيين راهبرد و طرحهاي راهبردي در كوتاهمدت، ميانمدت، بلندمدت نموده است؛ هدف از اين اقدام سرنوشتساز، ارتقاء سطح كمي و كيفي كاركردهاي حوزه علميه در ابعاد آموزشي، پژوهشي، تبليغي، تربيتي و مديريتي و زمينهسازي جهت طراحي، برنامهريزي و مشاركت در مديريت نظام اسلامي در كاركردهاي حكومت اسلامي در ابعاد فرهنگي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، و امنيتي بوده است. تحقق اين هدف در سايه تدابير حكيمانه سياستگذاران و مديران حوزهي علميه در سطوح مختلف ميباشد.
روند برنامهريزي راهبردي حوزه علميه
براساس مصوبات شماره 279، مورخ 10/2/1378 و شماره 541، مورخ 15/4/1386 شوراي عالي سياستگذاري، مديريت حوزه علميه موظف شد با انجام كارشناسيهاي لازم، مقدمات تدوين برنامه راهبردي حوزه علميه را فراهم سازد؛ براي اين منظور مديريت حوزه علميه نيز دفتر طرح وبرنامه را موظف به تهيه و تدوين الگوي برنامهريزي و سپس انجام مطالعات كارشناسي و پيشنهاد برنامه راهبردي حوزه علميه نمود. براين اساس دفتر طرح و برنامه نيز با تعريف پروژههاي مطالعاتي در ابعاد كاركردي، فعاليت خود را آغاز كرد. نتايج بررسيهاي اوليه در خصوص روش متداول دستيابي به برنامه راهبردي، حاكي از آن بود كه روشهاي متعدد و متمايز از يكديگر وجود دارند؛ اما روش تفكر راهبردي، آخرين روش تجربه شده است كه از طريق همانديشي نخبگان، راهبرد تدوين و به روز ميشود. مانع اصلي اجراي اين روش در حوزه علميه، نبود تجربه كافي در سازمانهاي اجرايي و نخبگان كشور براي كمك به اجراي اين پروژه در حوزه علميه بود. از اين رو تصميم گرفته شد كه ابتدا با استفاده از يك الگوي توافق شده، برنامهريزي راهبردي توسط پژوهشگران انجام شود و سپس با ايجاد كانون تفكر نخبگان و مديران اجرايي به تجديد ويرايش برنامه يادشده بپردازند، كه اين روش، راهي ميانبر خواهد بود.
ملاكها و شاخصهاي تنظيم برنامه راهبردي
به منظور دستيابي به برنامه راهبردي حوزهي علميه، ملاكها و شاخصهايي كه در ادامه آمده مورد توجه قرار گرفته است:
1. محتواي تدوين شده در راستاي اصول مسلم حاكم بر حوزه علميه ميباشد؛ از جمله اصول:
1ـ1. اصالت اخلاق و تربيت معنوي، بمثابه اصل حاكم.
1ـ2. استقلال فكري و فرهنگي حوزههاي علميه.
1ـ3. حفظ هويت روحانيت و ارزشها و اصالتهاي حوزه و سلف صالح.
1ـ4. استقلال اقتصادي حوزه.
1ـ5. ارتباط عميق با مردم و زهد و بيآلايشي.
1ـ6. ارتباط با نظام اسلامي و توجه به نيازهاي گسترده و متنوع آن.
1ـ7. توجه به نيازهاي گوناگون انسان معاصر و بويژه نيازهاي اجتماعي.
1ـ8. توجه به نيازهاي جهاني بويژه كشورهاي اسلامي.
1ـ9. ارتباط با مراكز علمي و فرهنگي داخل و خارج كشور.
1ـ10. استفاده از علوم و تجارب بشري متناسب با اصالتهاي حوزه.
1ـ11. احياي تمدن و فرهنگ اسلامي.
1ـ12. حفظ و گسترش روحيه ژرفنگري در مباحث علمي.
1ـ13. استمرار تعليم و تربيت حوزويان.
1ـ14. توجه به اصول و مباني عام استنباط از متون ديني در ابعاد كاركردي.
1ـ15. زمينهسازي و تربيت طلاب بر اساس الگوها و معيارهاي ذيل:
الف) روحيه معنوي و الهي، ب) روحيه نقادي و تعمق، ج) روحيه تعبد و ولايت مداري، د) روحيه جامعنگري از طريق افزايش اطلاعات عمومي، هـ) روحيه گروهي و جمعي، و) روحيه فعال و پويا، ز) انديشه اجتماعي و سياسي، ج) رشد همه جانبه و متوازن شخصيت، ط) قدرت بيان و سخنوري و تدوين ونگارش، ي) روحيه انضباط و نظم، ك) رعايت بهداشت جسمي و رواني، ل) آمادگي رزمي و دفاعي.
1ـ16. حفظ كرامت انساني و الهي و ارج گذاري متناسب با منزلت علمي و قابليت و توانايي طلاب، فضلاء و علماء.
1ـ17. تمركزگرايي در سياستگذاري و برنامهريزي و تمركز زدايي در پشتيباني و اجرا.
1ـ18. رشد و گسترش حوزه و ايجاد مراكز و مؤسسات وابسته با مشاركت علماء و مردم و بهره گيري از ظرفيتهاي داخلي و خارجي.
1ـ19. گسترش آموزشها و ارزشهاي حوزوي با نگرش متعادل و متوازن به همه مناطق.
2. با تعاريف و اصطلاحات رايج حوزه علميه سازگار است.
3. در قالب الگويي منطقي و روشي علمي تدوين و پيشنهاد شده است.
4. برنامه راهبردي قابل دستيابي است، يعني طرحها و برنامهها كميت پذير، زمان مدار، قابل ارزيابي و ... ميباشند.
5. اين سند موجبات حفظ، ترميم و بالندگي حوزه علميه در ابعاد مختلف در جهت تحقق اهداف را فراهم مينمايد.
6. فرآيند چشمانداز مستند و برگرفته از آيات، روايات، ديدگاههاي علماي سلف(قدسسرهم)، حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبري (مدظله) و ديدگاههاي مراجع عظام (مدظلهم) و در راستاي اساسنامه، سياستها و ضوابط شوراي عالي حوزه علميه و با توجه به نيازها و اولويتها، ميباشد.
الگويي كه در تنظيم سند برنامه راهبردي مورد استفاده قرار گرفته، در ادامه به صورت نمودار آمده است:
تشريح الگوي برنامهريزي حوزه علميه
اجزاء اصلي الگوي برنامهريزي راهبردي حوزه علميه عبارتند از: رسالت، چشمانداز (آرمان)، اهداف، سياستها، مطالعه محيطي (داخلي و خارجي)، وضعيت موجود و مطلوب راهبردها،طرحها، برنامهها، اجرا و ارزيابي (بازخوردگيري و اصلاح در حين اجرا).
مفاهيم فرايند
هريك از اجزاء الگوي برنامهريزي داراي مفاد و مفهوم خاص خود ميباشند كه در زير به اجمال مفاهيم استفاده شده در الگو بيان ميشود:
رسالت:
فلسفه وجودي نهاد يا سازمان را رسالت ميگويند.
چشم انداز (آرمان):
خواسته جمعي نهاد كه بيانگر وضعيت آرماني و بدون محدوديت است.
هدف:
آنچه نهاد قصد دارد بدان دسترسي پيدا كند، هدف است؛ و داراي ويژگيهاي قابليت دستيابي، كميتپذيري، نقطهاي بودن و زمان مداري ميباشد. اهداف به سه مقطع كوتاهمدت (يكساله)، ميانمدت (پنج ساله)، بلند مدت (بيستساله) تقسيم ميشود. اهداف در راستاي يكديگر هستند؛ بنابراين ابتدا اهداف بلندمدت سپس ميانمدت و كوتاهمدت نگاشته ميشود.
سياست:
چارچوب، خطمشي و يا اصول راهنماي دستيابي به هدف است كه بيانگر بايدها و نبايدها است. سياستها داراي ويژگي صراحت است و شامل سياستهاي كلي و اجرايي ميباشد. كه به ترتيب حاكم بر راهبرد و بر علمليات اجرايي است.
محيط:
محيط، عبارت از بستري است كه سازمان در آن به فعاليت ميپردازد و محيط به دو نوع است: محيط داخلي، محيط خارجي.
محيط داخلي:
محيط داخلي، به حيطه عملكردي سازمان اطلاق ميشود به گونهاي كه سازمان ميتواند درباره آن تصميم بگيرد و در آن محدوده، امر و نهي داشته باشد.
آنچه در محيط داخلي به آن توجه ميشود، مولفههاي سازنده توان است كه ساختن آن از گذشته آغاز شده است و در زمان حال، با شاخص اهداف و سياستها به عنوان نقاط ضعف و يا قوت مورد ارزيابي قرار ميگيرد.
محيط خارجي:
محيط خارجي، به حيطه پيرامون داخلي كه بر محيط داخلي تاثيرگذار است، اطلاق ميگردد، با اين توضيح كه سازمان در كوتاه مدت قادر به تاثيرگذاري بر آن نيست.
محيط خارجي حوزه علميه شامل: كليه سازمانهايي ميباشد كه غالباً كاركردي مشابه حوزه علميه داشته و به نوعي برحوزه علميه تاثيرگذار يا از حوزه علميه تاثيرپذيرند؛ ممكن است آن سازمانها همسو و يا غير همسو، رقيب و يا معاند باشند كه در سطوح ملي، منطقهاي و بينالمللي ميباشد.
آنچه در محيط خارجي به آن توجه ميشود، مولفههاي سازنده پديدههاي اثرگذار بر محيط داخلي است كه براساس شاخص اهداف و سياستها به عنوان تهديد يا فرصت ارزيابي ميشود.
بنابراين نتيجه مطالعات محيطي، تعيين ميزان اثرگذاري و اثرپذيري سازمان بر محيط خود و پيرامون خود خواهد بود.
وضعيت موجود:
وضعيتي است كه هم اكنون نهاد در آن قرار دارد؛ در وضعيت موجود قوتها و ضعفها براساس مؤلفههاي توان تبيين ميگردند.
وضعيت مطلوب:
وضعيتي است كه در آينده نهاد بايد به آن دست يابد. در وضعيت مطلوب، وضعيت مورد انتظار براساس مؤلفههاي توان ترسيم ميگردد.
راهبرد:
راهبرد حركت دهندهي توان است و ميتواند كلي و جزيي باشد. راهبرد، راه رسيدن از وضعيت موجود به مطلوب را بيان ميكند. راهبرد براساس سياستها تعيين ميشود و حاكم بر اقدامات ميباشد. اقدامات در قالب طرح و سپس برنامه ارائه ميشوند و چون شرايط سازماني يكسان نميباشد؛ بنابراين راهبردها نيز يكسان نخواهند بود و الزاماً در راهبردها نوآوري وجود دارد و براساس آخرين تعريف موجود راهبرد (استراتژي) هنر بهرهگيري از توان براي نيل به وضعيت مطلوب در مجاورت تهديدات است.
طرح:
براساس راهبردها، راه كارهايي توأم با نوآوري در قالب طرح پيشنهاد ميشود.
برنامه:
هنگامي كه به طرحها قيد بودجه و زمان اضافه شود، به برنامه تبديل ميشوند.
اجرا:
پس از تدوين برنامه و تصويب آن توسط مراجع ذيصلاح، اجراي برنامه براساس مراحل و زمانبندي انجام شده خواهد بود.
ارزيابي:
به منظور بررسي عملكرد برنامهاي و ميزان تطابق محتواي برنامهها با رسالت، چشمانداز، اهداف و سياستها و نيز رعايت مراحل، زمانبندي و كنترل هزينه، ارزيابي عملكرد صورت ميگيرد. هدف از انجام ارزيابي، دستيابي به ميزان پيشرفت كمي و كيفي برنامهها براساس اهداف مورد نظر در كوتاه مدت، ميان مدت و بلند مدت و نيز اصلاح و بهبود فرايند اجرايي برنامهها و رفع موانع احتمالي ميباشد.
فرايند دستيابي به اجزاء الگوي برنامهريزي راهبردي:
همانطور كه گفته شد مفاهيم اصلي الگو شامل رسالت، چشمانداز، اهداف، سياستها، مطالعه محيطي، راهبردها، طرحها و برنامهها و اجرا و بازخورد ميباشد؛ براي دستيابي به محتواي هريك از اجزا، منابع و مداركي لازم است تا بتوان با استناد به آنها، رسالت، چشمانداز و... نهاد حوزهي علميه را استخراج و پس از تجزيه و تحليل، پيشنويس نهايي را تنظيم و ارائه كرد. در فرايند برنامهريزي راهبردي با هدف دستيابي به رسالت، چشمانداز و... حوزه فرايندهايي كه در ادامه ملاحظه خواهيد كرد طي شده است:
منابع و مآخذ
1. رابينز، استيون ـ تئوري سازمان ـ ترجمه: سيدمهدي الواني، حسن دانايي فرد ـ انتشارات صفار.
2. فرهمند، ناصر فقهي ـ مديريت استراتژيك سازمان ـ انتشارات فروزش، چاپ اول.
3. شأني، مرتضي ـ برنامهريزي استراتژيك براي مديران، انتشارات سازمان مديريت صنعتي، چاپ اول.
4. علي احمدي، عليرضا؛ تاجالدين، ايرج ـ نگرش جامعه بر مديريت استراتژيك ـ انتشارات توليد دانش.
5. ساساني، حسين ـ فرايند برنامهريزي استراتژيك ـ انتشارات تاريخ ايران ـ چاپ اول.
6. وزيري، حسين ـ مديريت برنامهريزي استراتژيك منابع انساني ـ انتشارات شركت برق منطقهاي تهران.
7. ميلر، لارنس ـ از مديريت تا رهبري ـ ترجمه: مهدي ايراننژاد ـ انتشارات مديران ـ چاپ اول.
8. آهنچي، محمد ـ مديريت استراتژيك ـ انتشارات دستان ـ چاپ اول.
9. يزدانپناه، عليايمان ـ مديريت بحران ـ انتشارات ياهو ـ چاپ اول.
[1] . سورهي توبه، آيهي 122.
[2] . طبقات اعلام الشيعه، تأليف شيخ آقا بزرگ تهراني(ره).
[3] . در اين دوره حوزه علميه اصفهان به لحاظ توجه صفويان، از پرتحركترين حوزههاي علميه جهان تشيع بود و علوم عقلي و نقلي رشد قابل توجهي يافت، علاوه بر اصفهان، مدارس علميهاي در قم، شيراز، قزوين و مشهد نيز تأسيس شد البته با رشد اخباريگري در حوزهي علميه اصفهان، برخي از علماء اصولي و انديشمندان علوم عقلي از جمله درالمتألهين شيرازي از آن ديار رانده شدند كه با عزيمت ايشان به قم، اين علوم در حوزه علميه قم رونق گرفت.
[4] . طبقات اعلام الشيعه، تأليفشيخ آقا بزرگ تهراني(ره).
[5] . در برخي موارد به تأسيس حوزه علميه اشاره شده، بايد گفت دراينجا تأسيس به معناي توسعهي برنامهريزي و انسجام در امور مديريتي حوزه علميه قم مدنظر است و إلا قرنها قبل حوزه علميه قم داراي جايگاه و مرتبهي علمي قابل توجهي بوده است.
[6] . سورهي هود، آيهي 86.