دوشنبه 30 فروردين 1389
سخنان حكمت آميز امير المومنين على (ع)
ترجمه و تحقيق ولى فاطمى

1- البخلُ عارٌ، و الجبنُ منقصةٌ: بخيل بودن ننگ است و ترسو بودن كاستى مى‏باشد.

2- و المُقِلّ غريبٌ فى بَلْدته: تهيدست در شهرش نيز بيگانه است.

وان را كه بر مراد جهان نيست دسترس در زاد بوم خويش غريب است و ناشناخت‏

3- العجز آفة، و الصبر شجاعة: ناتوانى آفت است و شكيبايى دلاورى مى‏باشد.

4- العلم ميراثٌ كريمةٌ: دانش ميراث گرانقيمتى است .

5- صدُر العاقل صندوقُ سّرِه: سينه خردمند، صندوق راز اوست .

6- و البَشاشةُ حِبالُة المَودّة: گشاده رويى دام دوستى است .

7- و من رضى عن نفسه كثُر الساخط عليه: و كسى كه از خود راضى باشد، خشم گيرندگان بر او بسيار مى‏شوند.

8- اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان: ناتوان‏ترين افراد كسى است كه از دوست‏يابى ناتوان باشد.

9- و الفرصةُ تمرّ مرالسحاب، فانتهزوا فُرَصَ الخير: و فرصت همانند ابر گذراست، پس فرصتهاى خوب را غنيمت بشماريد.

10- افضلُ الزهد اخفاء الزهد: برترين پارسايى، پنهان نمودن پارسايى است .

11- فمن اشتاق الى الجنة سلاعن الشهوات: كسى كه آرزومند بهشت باشد، تمايلات نفسانى را فراموش مى‏كند.

12- و من اشفق من النار اجتنب المحرمات: و كسى كه از دوزخ مى‏ترسد، از كارهاى حرام دورى مى‏كند.

13- و من زهد فى الدنيا، استهان بالمصيبات: و كسى در دنيا پارسايى ورزد، سختى‏ها را سبك مى‏شمارد.

14- و من ارتقب الموت، سارع الى الخيرات: و كسى كه در انتظار مرگ باشد، به سوى نيكى‏ها مى‏شتابد.

15- فمن اَمَر بالمعروف، شَدّ ظهور المؤمنين: كسى كه امر به معروف نمايد، پشت اهل ايمان را محكم مى‏كند. (مؤمنان را توانمند مى‏نمايد).

16- كُن سَماحاً و لا تكن مُبذّراً: بخشنده باش، ولى اسراف كننده و ولخرج مباش.

17- اشرفُ الغنى‏ تركُ المُنى‏: بالاترين و برترين بى نيازى، رها نمودن آرزوهاست.

18- انّ اغنى الغنى العقل: همانا بالاترين توانگرى، خرد است .

19- و اكبر الفقر الحُمق: و برزگترين تهيدستى، كم خردى و نادانى است .

20- و او حشُ الوَحْشةِ العُجْبُ: وحشتناك‏ترين تنهايى و ترس، خود بينى است .

21- و اكرم الحسَب حُسن الخلق: گرامى‏ترين اصل و تبار، خوشخويى است.

22- لا قربة بالنوافل اذا اضرّت بالفرائض:هرگاه مستحبّات به واجبات زيان رساند، (آن مستحبات) سبب نزديكى به خدا نمى‏گردد.

23- لسان العاقل وراء قلبه: زبان دانا در پشت قلب اوست.

24- و قلب الاحمق وراء لسانه : و قلب نادان در پشت زبانش مى‏باشد.

25- قدر الرجل على قدر مروءته: صداقت و راستگويى مرد به اندازه جوانمرديش مى‏باشد .

26- و عفته على قدر غيرته: و پاكدامنى مرد به اندازه غيرت اوست.

27- الظّفَر بالحَزْم: پيروزى در سايه هوشيارى و دور انديشى است .

28- اولى الناس بالعفو اقدرهم على العقوبة: شايسته‏ترين افراد به گذشت، تواناترين آنان بر كيفر است .

29- لا غنى كالعقل، ولا فقر كالجهل: هيچ بى‏نيازى همانند خرد، و هيچ تهيدستى مانند نادانى نيست.

30- و لا ميراث كالادب و لا ظهير كالمشاورة: هيچ سرمايه‏اى همچون ادب و هيچ پشتيبانى همانند مشورت نيست .

31- القناعة مال لا ينفد: قناعت دارايى تمام نشدنى است .

32- المال مادة الشهوات: ثروت مايه و اصل تمام شهوت هاست.

33- اللسان سَبُعٌ، ان خُلّى عنه عقر: زبان درنده است، اگر رها شود مى‏گزد.

34- فوت الحاجة اهون من طلبها الى غير اهلها: از بين رفتن خواسته، آسانتر و بهتر از آن است كه از نا اهل درخواست نمايى.

35- العفاف زينة الفقر، و الشكر زينة الغنى: پاكدامنى زينت تهيدستى، و سپاسگزارى زينت توانگرى است .

36- لا يرى الجاهل الا مفرطاً او مفرطً: نادان همواره يا افراط كننده (تندرو) است، ياكوتاهى كننده و ضايع كننده.

37- اذا تم العقل نقص الكلام: هرگاه خردكامل گردد، سخن كم مى‏شود.

38- نَفَسُ المرءِ خُطاه الى اجله: نفس‏هاى هر انسانى، گام‏هاى او به سوى زمان مرگش است.

39- رأىُ الشيخ احبّ الىّ من جَلَدِ الغلام: انديشه و فكر پير (دانا) در نزد من، از صلابت و دليرى نوجوان بهتر است .

40- قيمة كلّ امرى ما يُحسنه: ارزش هر فرد به ميزان كارى است كه مى‏تواند آن را نيكو انجام دهد.

41- من اصلح ما بينه و بين الله، اصلح الله ما بينه و بين الناس: هر كسى كه ميان خود و خدا را درست نمايد، خداى تعالى نيز ميان او و مردم را اصلاح مى‏نمايد.

42- و من اصلح امر آخرته اصلح الله امر دنياه: و كسى كه كار آخرتش را نيكونمايد، خداى تعالى نيز كار دنيايش را نيكو مى‏نمايد.

43- لا يَقِلُ عملٌ مع التقوى: كار توأم با پرهيز كارى، اندك نيست .

44- نوم على يقين خير من صلاة فى شك: خواب توأم با باور، از نماز در حال ترديد بهتر است .

45- هلك فىّ رجلان: محبّ غال، و مُبغضٌ قال: درباره من دو طايفه نابود شدند: دوستدار غلو كننده، و دشمنى كه بيش از اندازه دشمنى مى‏نمايد.

46- اضاعة الفرصة غصة: ضايع كردن فرصت،اندوه به بار مى‏آورد.

47- و عجبت لمن شك فى الله و هو يرى خلق الله: در شگفتم از كسى كه در (وجود) خدا ترديد دارد و حال آنكه آفريده خدا را مى‏بيند!

48- و عجبت لعامر دارالفناء و تارك دارالبقاء: در شگفتم از كسى كه سراى ناپايدار را آباد مى‏كند و خانه هميشگى (آخرت) رها مى‏نمايد.

49- و عجبت للمتكبر الذى كان بالامس نطفة و يكون غداً جيفة: و در شگفتم از متكبرى كه ديروز نطفه بوده است و فردا مردار خواهد بود!

50- الصّلوة قربانُ كلّ تقى: نماز، وسيله تقرب هر پرهيزكارى است.

51- و الحَجّ جهادُ كلّ ضعيف: و حج، جهاد هر ناتوان است .

52- ولكل شى‏ء زكاة و زكاة البدن الصيام :و هر چيز زكاتى دارد، و زكات بدن روزه است .

53- و جهاد المرأة حسنُ التّبعل:و جهاد زن، نيكو شوهردارى نمودن است .

54- استنزلوا الرزق بالصدقة:با صدقه دادن فرود آمدن روزى را بخواهيد.

55- من ايقن بالخَلَف جاد بالعطيّة: كسى كه پاداش را باور داشته باشد، در بخشش جوانمردى مى‏نمايد.

56- تنزلُ المَعونة على قدر المونة: يارى (روزى هر كس) به ميزان نياز و قوت روزانه‏اش فرود مى‏آيد.

57- ما عال من اقتصد:كسى كه در زندگى ميانه‏روى نمايد، تهيدست نمى‏شود.

58- التودّد نصف العقل: دوستى با مردم، نيمى از خرد است.

59- الهَمّ نصف الهَرَم: غم و اندوه، نيمى از پيرى است.

60- سوسوا ايمانكم بالصدقة: ايمان خود را با صدقه نگهدارى كنيد.

61- و حصنوا اموالكم بالزكاة: و ثروت خود را با دادن زكات (از تلف شدن) نگهداريد.

62- و ادفعوا امواج البلاء بالدعاء: با نيايش موج‏هاى بلا را دور نماييد.

63- يا كميل! العلم خير من المال: اى كميل! دانش بهتر از ثروت است .

64- المَرءُ مخبوءٌ تحت لسانه:

مرد پنهان است در زير زبان خويشتن قيمت و قدرش ندانى تا نيايد در سخن.

65- هك امرَوٌ لم يعرف قدره:كسى كه حرمت و وقار خود را نشناخت، تباه شد.

66- لكلّ امرِىٍ عاقبة، حُلوةٌ او مُرّة: هر كسى فرجامى دارد، شيرين يا تلخ.

67- الراضى بفعل قوم كالدّخل فيه معهم : كسى كه به كار گروهى خوشنود باشد، همانند كسى مى‏باشد كه در آن كار با ايشان بوده است .

68- من استبدّ بر أيه هلك: كسى كه خود رأى باشد، نابود مى‏شود.

69- و من شاور الرجال شاركها فى عقولها: و كسى كه با مردان مشورت نمايد، در عقل آنان شريك مى‏شود.

70- من كتم سره كانت الخيرة بيده:كسى كه رازش را پنهان نمايد، اختيار او به دست خودش مى باشد.

71- الفقر الموتُ الاكبر:تهيدستى مرگ بزرگ است.

72- لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق : اطاعت از مخلوق در چيزى كه موجب نافرمانى آفريدگار باشد، جايز نيست.

73- الناس اعداء ما جهلوا: مردم با آنچه كه نمى‏دانند، دشمنند.

74- ترك الذنب اهون من طلب التوبة: رها نمودن گناه، از درخواست توبه آسانتر است.

75- آلة الرياسة سعة الصدر: افزار سرورى و بزرگى ، فراخى سينه (شكيبايى و تحمل مشكلات و ...) است.

76- أُزجُرِ المسى‏ءَ بثواب المحسن : بدكار را با پاداش دادن به نيكوكار، (از بدى) باز دار.

77- اللّجاجة تَسل الرأى: سرسختى نمودن، فكر و انديشه را سست و ناتوان مى كند.

78- الطمع رقّ مؤبّد:طمع بردگى ابدى است .

79- ثمرة التفريط الندامة: نتيجه سستى و كوتاهى نمودن در كارها، پشيمانى است.

80- و ثمرة الحزم السلامة : و نتيجه هوشيارى و دور انديشى ، سلامت (از گزندها) مى باشد.

81- من أبدى‏ صفحته للحقّ هلك: كسى كه در برابر درستى و راستى به نبرد برخيزد، نابود مى‏شود.

82- من لم يُنجه الصبّر اهَلكه الجزعُ: كسى كه شكيبايى او را نجات ندهد، ناشكيبايى وى را نابود مى‏سازد.

83- من حساب نفسه ربح ، و من غفل عنها خسر:كسى كه محاسبه نفس نمايد، سود مى‏برد و كسى كه از آن غافل باشد، زيان مى‏بيند.

84- الجود حارس الاعراض: جوانمردى و بخشش ، پاسدار آبروهاست.

85- و الحلم فدام السفيه: شكيبايى ، دهن بند نادان است.

86- و العفو زكاة الظفر: گذشت زكات پيروزى است.

87- و قد خاطر من استغنى برأيه: و كسى كه به فكر و انديشه‏اش بى‏نياز شد (و در كارها مشورت ننمود و از فكر و انديشه افراد بهره‏مند نگشت) ، خود را در خطر مى افكند.

88- و من التوفيق حفظ التجربة: نگهدارى تجربه از (اسباب ) موفقيت (در كارهاى نيك) است.

89- ولا تأمننّ ملولاً:از انسان افسرده و دلتنگ آسوده مباش (در كارها به او تكيه نكن).

90- عُجْب المرء بنفسه احدُ حسّاد عقلِه: خودبينى و خودپسندى فرد، يكى از حسودان (دشمنان) عقل اوست.

91- اَغضِ على القَذى‏ والاّ لم ترض ابداً: برخار (رنجها) چشم فروبند (ناملايمات را ناديده بگير)، و گرنه هرگز خوشنود نمى شوى.

92- الخلاف يهدم الرأى: اختلاف و درگيرى ، فكر و انديشه را ويران مى‏كند.

93- فى تقلّب الاحوال عُلم جواهر الرجال: در دگرگونى حالات افراد، گوهرهاى وجودشان دانسته مى‏شود.

94- حسد الصديق من سقم المودة: حسد ورزيدن به دوست، از بيمارى دوستى به شمار مى‏آيد.

95- ليس من العدل القضاء على الثقة بالظن: درباره افراد مطمئن براساس گمان داورى نمودن، از عدالت نيست.

96- بئس الزاد الى المعاد، العدوان على العباد: ستم بر بندگان ، بدتوشه‏اى به سوى آخرت است.

97- من كساه الحياء ثوبه ، لم يرالناس عيبه: كسى كه شرم جامه‏اش را بر او پوشاند، مردم عيبش را نمى‏بينند.

98- بكثرة الصمت تكون الهيبة: به بسيارى سكوت (بجا)، ابهت پديد مى‏آيد.

99- و بالنصفة يكثر المتواصلون: انصاف ، سبب زياد شدن دوستان مى گردد.

100- و بالافضال تعظم الاقدار: نيكى نمودن، سبب بزرگ شدن قدر و منزلت‏ها مى‏شود.

101- و بالتواضع تتم النعمة: با فروتنى نعمت كامل مى‏شود.

102- و بالسيرة العادلة يقهر المناوى : رفتار عادلانه موجب شكست دشمن مى‏شود.

103- الطامع فى وثاق الذّل:طمعكار در قيد ذلت و خوارى است .

104- كفى بالقناعة ملكا و بحسن الخلق نعيماً: براى انسان سلطنت قناعت و نعمت خوى نيك، بس است .

105- من اَتى غَنّياً فتواضعَ له لِغناه ذهب ثُلثا دينه: كسى كه به نزد توانگرى برود و به خاطر ثروتش براى او فروتنى نمايد، 23 دينش تباه مى‏شود.

106- من اطاع التّوانى ضيّع الحقوق: كسى كه سستى و تنبلى نمايد، حقوق ديگران را تباه مى‏سازد.

107- و من اطاع الواشى ضيّع الصّديق: و كسى كه به گفتار سخن چين اهميت بدهد، دوستان خود را از دست مى‏دهد.

108- الحَجرُ الغصب فى الدار، رهنٌ على خرابها: سنگ غصبى به كار رفته در بناى خانه ، گرو ويرانى آن است.

109- افضل الاعمال ما اكرهت نفسك عليه: برترين كارها آن است كه (با اينكه برخلاف خواسته نفست مى‏باشد)، خود را بر انجام آن وادار نمايى.

110- مرارة الدنيا حلاوة الاخرة ، و حلاوة الدنيا مرارة الاخرة: تلخى دنيا (مايه) شيرينى آخرت است، و شيرينى دنيا (مايه) تلخى آخرت مى‏باشد.

111- يابن ادم ! كن وصىّ نفسك فى مالك : اى پسر آدم ! تو خود وصى خويشتن در ثروتت باشد (منتظر اقدام وصى مباش، بلكه تو خود از ثروتت براى آخرت توشه بيندوز).

112- الحِدّة ضربٌ من الجنون : عصبانيت و خشم، نوعى از ديوانگى مى‏باشد.

113- صحّةُ الجسد من قلة الحسد: سلامتى بدن، از كمى حسادت است.

114- يا كميل ! مر اهلك ان يروحوا فى كسب المكارم : اى كميل ! خانواده‏ات را دستور بده كه روزها در به دست آوردن بزرگوارى و كرامت نفس تلاش نمايند.

115- اذا اَملقتم فتاجروا الله بالصّدقة: هرگاه تهى دست شديد، پس با خدايتعالى به وسيله صدقه سودا نماييد (صدقه بدهيد تا روزى شما فراوان شود.)

116- اذا اضرّت النوافل بالفرايض فارفضوها: هرگاه نوافل (مستحباب) به واجبات زيان رساند، پس آنها را رها سازيد.

117- من تذكّر بُعد السفر استعَدّ: كسى كه دورى سفر آخرت را يادآور شود، توشه آن را آماده مى كند.

118- قطَع العلمُ عذرَ المتعلّلين : دانش عذر بهانه جويان را قطع كرده است .

119- مَن بالَغ فى الخصومة اَثِمَ: كسى كه در دشمنى زياده روى نمايد، مرتكب گناه مى‏شود.

120- و ما زنى غيور قطّ:هرگز شخص غيرتمند زنا نمى‏كند.

121- انا يعسوب المؤمنين و المال يعسوب الفجار: من فرمانروا و پيشواى مؤمنينم، و ثروت پيشواى تبهكاران است.

122- يا بنىّ ! انى اخاف عليك الفقر، فاستعذ بالله منه : فرزندم! من بر تو از تهيدستى مى‏ترسم ، پس از آن به خدا پناه ببر.

123- سَل تفقّهاً ولا تَسأَل تعنّتاً: براى فهميدن و دانا شدن پرسش نما ، نه به خاطر عيب جويى و آزار رساندن.

124- اتقوا معاصى الله فى الخلوات ، فان الشاهد هو الحاكم : در تنهايى‏ها از نافرمانى خداى تعالى بپرهيزيد ، زيرا شاهد همان حكم كننده است .

125- المؤمن بِشره فى وجهه و حُزنه فى قلبه : شادى و گشاده رويى مؤمن در رخسار او، و غم و اندوهش در قلبش است.

126- المسئول حرّحتّى يَعدُ: كسى كه از او چيزى درخواست شد، تا وعده نداده است آزاد مى‏باشد (اما پس از وعده ، در قيد وعده‏اش مى‏باشد تا به آن وفا نمايد).

127- الغنى الاكبر اَليأس عمّا فى ايدى الناس: توانگرى بزرگ ، آرزو نداشتن به ثروت مردم است.

128- ماء وجهك جامد يقطره السؤال ، فانظر عند من تقطره: آبرويت جامد است و درخواست آن را آب مى كند، پس بنگر كه نزد چه كسى آبرويت را مى‏ريزى.

129- اشد الذنوب ما استهان به صاحبه: شديدترين گناهان آن است كه صاحبش آن را ناچيز و سبك بشمارد.

130- من نظر فى عيب نفسه اشتغل عن عيب غيره: كسى كه عيب خود را بنگرد، از عيب جويى ديگران باز مى‏ماند.

131- و من رضى برزق الله لم يحزن على ما فاته: و كسى كه به روزى الهى خوشنود باشد، بر آنچه كه از دست داده است اندوهگين نمى‏شود.

132- و من سلّ سيف البغى قُتل به : و كسى كه شمشير ستم بر كشد، با همان كشته مى شود.

133- و من دخل مداخل السوء اتّهم: و كسى كه در جاهاى بد برود، متهم مى‏شود.

134- و من كثر كلامه كثر خطؤه : و كسى كه سخنش زياد شود، خطايش بسيار مى‏شود.

135- و من كثر خطؤه قل حياؤه: و كسى كه خطايش زياد شود، شرمش كم مى‏گردد.

136- و من قل حياؤة قل ورعه : و كسى كه شرمش كم شود، پرهيزكاريش كم مى‏گردد.

137- و من قل ورعه مات قلبه : و كسى پرهيزكاريش كم شود، قلبش مى‏ميرد.

138- و من مات قلبه دخل النار: و كسى قلبش بميرد، داخل آتش دوزخ مى شود.

139- و من اكثر مِن ذكر الموت رضى من الدنيا باليسير:و كسى كه زياد به ياد مرگ باشد، از دنيا به چيز كمى خوشنود مى‏شود.

140- اكبر العيب ان تعيب ما فيك مثله: بزرگترين عيب آن است كه عيب جويى كنى از صفتى كه همانند آن در تو وجود دارد.

141- من ضمن بعرضه فليدع المراء: كسى كه آبرويش را مى خواهد (دوست ندارد كه آبروى او ريخته شود)، پس بايد نزاع و ستيزء جويى را رها نمايد.

142- و كفى ادباً لنفسك تجنبك ما كرهته لغيرك: و فرهنگ و خوى پسنديده‏ات همين بس كه از آنچه براى ديگرى ناپسند مى‏دارى، اجتناب نمايى.

143- لا شرف اعلى من الاسلام : هيچ شرافتى بالاتر از اسلام نيست.

144- ولا عّزأعّز من التقوى :و هيچ عزتى عزيزتر از تقوى نيست.

145- ولا مَعِقل احسن من الورع : و هيچ پناهگاهى نيكوتر از پرهيزكارى نيست.

146- ولا شفيع انجع من التوبة: و هيچ شفيعى كارسازتر از توبه نيست.

147- ولا كنزاغنى من القناعة:و هيچ گنجى توانگر كننده‏تر از قناعت نيست.

148- و من اقتصر على بُلغة الكفاف فقد انتظم الراحة و تبؤا خفض الدعة: و كسى كه به معاش روزانه بسنده نمايد، به آسودگى دست يافته و در آسايش و آرامش جاى گرفت.

149- و الرغبة مفتاح النّصب و مطّية التعب : علاقه به دنيا كليد سخت‏ترين رنج و بلا، و مركب گرفتارى و ناراحتى است.

150- والحرص و الكبر و الحسد دوَاع ٍالى التّقحّم فى الذنوب: وآز و تكبر و حسادت ، انگيزه‏هاى فرو رفتن در گناهان است .

151- فاذا ضيّع العالم علمه، استنكف الجاهل ان يتعلم: هرگاه دانشمند دانشش را تباه سازد (به كار نبندد)، جاهل از فراگيرى دانش خوددارى مى‏كند.

152- و اذا بخل الغنىّ بمعروفه، باع الفقير اخرته بدنياه: و هرگاه توانگر از نيكى و بخشش دريغ ورزد، تهيدست آخرت خود را به دنيايش مى فروشد.

153- ياجابر! من كثرت نعم الله عليه ، كثرت حوائج الناس اليه : اى جابر ! كسى كه نعمتهاى الهى بر او فراوان شود، نيازهاى مردم به سويش زياد مى‏شود.

154- ان الحقّ ثقيل مَرِى‏ءٌ، و ان الباطل خفيف وَ بِى‏ءٌ:همانا حق سنگين (اما در حقيقت) گوارا مى‏باشد، و همانا باطل سبك (ولى در باطن) و باء آور(مرگ آور) است.

155- البخل جامع لمساوى العيوب : بخل گردآورنده تمام بدى‏ها و عيب‏ها مى‏باشد.

156- لاتقل ما لا تعلم، بل لا تقل كل ما تعلم :آنچه را نمى دانى مگو، بلكه تمام آنچه مى‏دانى را نيز مگو.

157- الكلام فى وثاقك ما لم تتكلم به، فاذا تكلمت به صرت فى وثاقه: سخن تا آن را نگفتى دربند تواست، پس هنگامى كه آن را گفتى تو در بند آن خواهى بود.

158- فأخزُن لسانك كما تخزن ذهبك و ورقك: زبانت را (در گنجينه دهانت) نگهدار (از سخنان بيجا و بيهوده بپرهيز) همانگونه كه طلا و نقره (پول) خود را نگه مى‏دارى.

159- فرب كلمة سلبت نعمة و جلبت نقمة:پس چه بسا يك سخن، نعمتى را بر باد مى‏دهد و عقوبت و عذابى را به بار مى‏آورد.

160- من طلب شيئاً ناله او بعضه: كسى كه در جستجوى چيزى باشد ، به تمام آن يا به بخشى از آن مى‏رسد (جوينده يابنده است).

161- و كل نعيم دون الجنة محقور: و هر نعمتى در برابر بهشت ،ناچيز است.

162- و كل بلاء دون النار عافية: و هر بلايى در برابر آتش دوزخ ، عافيت است .

163- الا و ان من البلاء الفاقة:آگاه باشيد! همانا يكى از بلاها تهيدستى است.

164- و اشد من الفاقأ مرض البدن : و سخت‏تر از تهيدستى ، بيمارى بدن است.

165- و اشد من مرض البدن مرض القلب:و سخت‏تر از بيمارى بدن ، بيمارى قلب است.

166- الا و ان من النعم سعة المال: آگاه باشيد ! همانا يكى از نعمت‏ها، فراوانى ثروت است.

167- و افضل من سعة المال صحة البدن: و برتر از فراوانى ثروت ، تندرستى است.

168- و افضل من صحة البدن تقوى القلب: و برتر از تندرستى ، پرهيزكارى قلب است.

169- ازهد فى الدنيا يبصرك الله عوراتها: در دنيا پارسا باش، تا خداى تعالى ترا از عيبها و زشتيهاى آن آگاه سازد.

170- و لا تغفل فلست بمغفول عنك:غافل مباش كه (خداى تعالى و كاتبان اعمال) از تو غافل نيستند.

171- تكلموا تعرفوا: سخن بگوييد تا شناخته شويد.

تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد.

172- رُبّ قول انفذ من صَوْلٍ: چه بسا سخنى كه از حمله و غلبه (به كار بردن قهر و قدرت ) رساتر و نافذتر است.

173- ضع فخرك ، و احْطُط كبرك ، و اذكر قبرك:نازيدن و مباهات نمودنت را رها نما، و تكبرت را فروگذار و قبرت را به يادآور.

174- و حقّ الوالد على الولد يطيعه فى كل شى‏ء الا فى معصية الله سبحانه:و حق پدر بر فرزند آن است كه او جز در معصيت خداى تعالى، در تمام كارها از پدر اطاعت نمايد.

175- و حقّ الولد على الوالد ان يحسن اسمه ، و يحسن ادبه و يعلمه القران: و حق فرزند بر پدر آن است كه : نام نيكو بر او نهد، و او را به ادب نيكو آراسته نمايد و قرآن به وى بياموزد.

176- من صارع الحق صرعه:كسى كه با حق هماوردى و نبرد نمايد ، حق او را بر خاك مى افكند.

177- القلب مصحف البصر:قلب ، كتاب ديده است .

178- التقى رئيس الاخلاق:تقوا مهتر و سرور اخلاق نيك است.

179- من اصلح سريرته اصلح الله علانيته:كسى كه درون و نيت خود را نيكو نمايد، خداى تعالى (كارهاى) آشكارش را اصلاح مى كند.

180- و من عمل لدينه كفاه الله امر دنياه: و كسى كه براى دينش كار كند، خداى تعالى كار دنيايش را كفايت مى‏كند.

181- و من احسن فيما بينه و بين الله، احسن الله ما بينه و بين الناس: و كسى كه ميان خود و خدايش را نيكو نمايد، خداى تعالى ميان او و مردم را اصلاح مى‏نمايد.

182- لا ينبغى للعبد ان يثق بخصلتين : العافية و الغنى: براى بنده شايسته نيست كه به دو خصلت اعتماد كند: تندرستى و توانگرى (زيرا هر دو ناپايدارند).

183- قليل مدوم عليه خير من كثير مملول:كار اندك ولى پيوسته، از كار زياد خسته كننده بهتر است.

184- من اتجر بغير فقه فقد ارتطعم فى الربا:كسى كه بدون دانستن (احكام اسلامى تجارت) به داد و ستد بپردازد، پس همانا در ربا فرو مى‏رود.

185- من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته: هر كه خود را بزرگوار و گرامى بدارد، (براى خود ارزشى قائل باشد)، شهواتش در نزد او خوار و سبك مى‏شود.

186- الحلم والاناءة توأمان، يُنتجهما عُلوّ الهمة: بردبارى و آهستگى (درنگ در كارها) هر دو به هم پيوسته‏اند (همانند دو كودك دو قلو) و آن دو زاييده بلندى همت مى‏باشد .

187- الغيبة جُهد العاجز: غيبت كوشش و تلاش انسان ناتوان است.

188- رب مفتون بحسن القول فيه :چه بسيار افراد كه به خاطر تعريف و مدحى كه درباره آنان مى‏شود، فريفته مى‏گردند.

189- لا خير فى الصمت عن الحكم ، كما انه لا خير فى القول بالجهل: سكوت از گفتار حكمت آميز خوب نيست، هماهنگونه كه گفتار جاهلانه خيرى ندارد.

اگر چه پيش خردمند، خامشى ادب است

به وقت مصلحت آن به كه در سخن كوشى‏

دو چيزه طيره عقل است، دم فروبستن‏

به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشى سعدى‏

190- ما المجاهد الشهيد فى سبيل الله باعظم اجراً ممن قدر فعف :پاداش مجاهد شهيد در راه خدا، از پاداش توانمند و قدرتمندى كه پاكدامنى ورزد بيشتر نيست.

191- لكاد العفيف ان يكون ملكاً م الملائكة: پاكدامن (بر اثر پاكدامنى) نزديك است كه فرشته اى از فرشتگان شود.

192- اذا ارذل الله عبداً خظر عليه العلم : هرگاه خداى تعالى بنده‏اى را پست گرداند، او را از دانش محروم مى‏نمايد.

193- الولايات مضامير الرجال: فرمانروائيها و حكومتها (پست‏ها)، ميدان‏هاى (آزمايش ) مردان مى‏باشد.

194- والعلماء باقون ما بقى الدهر:تا روزگار برقرار است، دانشمندان نيز پايدار و برقرارند.

195- من حذرك كمن بشرك: كسى كه ترا (از بدى) بيم مى دهم، همانند كسى است كه ترا (به خوبى) مژده مى‏دهد.

196- و من نهى عن المنكر ارغم انوف المنافقين : و كسى كه نهى از منكر نمايد، بينى منافقان را به خاك مى مالد.

197- من قصر فى العمل ابتلى بالهم: كسى كه در كارها كوتاهى كند، به غم و اندوه دچار مى‏شود.

198- ازرى بنفسه من استشعر الطمع: كسى كه طمع را شعارش ساخت، خود را خوار و سبك نموده است.

199- اقيلوا ذوى المروات عثراتهم: لغزش‏هاى جوانمردان را ببخشيد.

200- و رضى بالذل من كشف عن ضره : كسى كه بدحالى و سختيش را آشكار نمايد، به خوارى خود خوشنود شده است (تن به ذلت داده است).

201- و هانت عليه نفسه من امر عليها لسانه: كسى كه زبانش را فرمانرواى خويش گرداند ، خود را پست و سبك نموده است.

202- لا مال اعود من العقل : هيچ ثروتى سودمندتر از عقل نيست.

203- ولا وحدة اوحش من العجب:و هيچ تنهايى ترسناكتر از خود بينى نيست.

204- ولا عقل كالتدبير:و هيچ عقلى مانند عاقبت انديشى نيست.

205- ولا كرم كالتقوى :و هيچ بزرگى و ارجمندى مانند پرهيزگارى نيست.

206- ولا قرين كحسن الخلق: و هيچ همنشينى مانند خوى نيك نيست.

207- ولا ميراث كالادب : و هيچ ثروتى مانند ادب نيست.

208- ولا تجارة كالعمل الصالح: و هيچ تجارتى مانند كار نيك نيست.

209- ولا ربح كالثواب: و هيچ سودى مانند پاداش خداى تعالى نيست.

210- ولا عبادة كاداء الفرائض: و هيچ عبادتى مانند انجام واجبات نيست.

211- ولا ايمان كالحياء و الصبر: و هيچ ايمانى مانند شرم و شكيبايى نيست.

212- ولا حسب كالتواضع:و هيچ شرف و بزرگى مانند فروتنى نيست.

213- ولا شرف كالعلم: و هيچ شرافتى مانند دانش نيست.

214- ولا عز كالحلم: و هيچ عزتى مانند بردبارى نيست.

215- ولا مظاهرة اوثق من المشاورة: و هيچ پشتيبانى استوارتر از مشورت نيست.


سخنان حكمت‏آميز

 
امتیاز دهی
 
 

 
 
Guest (PortalGuest)

معاونت فرهنگي تبليغي - دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم
مجری سایت : شرکت سیگما