شنبه 22 اسفند 1388
امام حسن عسكرى(ع) در سامرا

وجود مقدس امام حسن عسكرى عليه السلام از ائمه اى هستند كه تحت شار بسيار بودند . چون هر چه كه دوران ائمه به دوره امام عصر ( ع ) نزديكتر مى شد كار بر آنها سختتر مى گرديد . ايشان در سامرا بودند كه در آنوقت مركز خلافت بود . از زمان ( معتصم( مركز خلافت از بغداد به سامرا منتقل شد . مدتى آنجا بود دو مرتبه برگشت . علتش هم اين بود كه لشكريان معتصم خيلى به مردم ظلم مى كردند و مردم شكايت كردند و ابتدا معتصم گوش نكرد ولى بالاخره هر طور بود راضيش كردند و او براى اينكه سپاهيان از مردم دور باشند مركز را منتقل كرد به سامرا .

امام عسكرى و امام هادى عليهماالسلام اجبارا در سامرا به سر مى بردند در محلى كه به نام ( العسكر) يا ( العسكرى) ناميده مى شد يعنى محلى كه محل سپاهيان و در واقع پادگان بود , يعنى خانه اى كه در آن زندگى مى كردند برايشان انتخاب شده بود كه مخصوصا در پادگان باشند و تحت نظر . ايشان در بيست و هشت سالگى از دنيا رفتند ( پدر بزرگوارشان هم در حدود چهل و دو ساله بودند كه از دنيا رفتند ) و دوره امامتشان فقط شش سال طول كشيد . به نص تواريخ , تمام اين مدتشش سال يا در حبس بودند يا اگر هم آزاد بودند ممنوع المعاشرة و ممنوع الملاقاتبودند . از نظر معاشرت آزادى نداشتند , اگر هم احيانا رفتو آمدهايى مى شد يا گاهى حضرت را مى خواستند , تحت نظر بودند . وضع عجيبى بود . مى دانيد كه هر يك از ائمه گويى يك خصلت خاص بيشتر در او ظهور داشته استكه خواجه نصير در آن دوازده بند خودش هر يك از ائمه را با يك صفتى توصيف مى كند كه بيشتر در او ظهور داشته است . وجود مقدس امام عسكرى عليه السلام به جلال تو هيبت و رواء ( 1 ) به اصطلاح , ممتاز بودند يعنى اساسا عظمت و هيبتو جلالت در قيافه ايشان به نحوى بود كه هر كس كه ايشان را ملاقاتمى كرد تحت تأثير آن سيما قرار مى گرفتقبل از اينكه سخن بگويند و او از علم ايشان چيزى بفهمد . وقتى كه سخن مى گفتند و درياى مواجى شروع مى كرد به سخن گفتن , ديگر تكليفش روشن است . در بسيارى از حكايات و رواياتاين قضيه كاملا مشخص و محرز است . حتى دشمنان با اينكه ايشان را سخت تحت تعقيب داشتند و گاهى به زندان مى بردند وقتى كه با حضرت روبرو مى شدند وضع عجيبى داشتند , نمى توانستند در مقابل ايشان خضوع نكنند كه در اين زمينه داستانى را محدث قمى در كتاب ( الانوار البهيه ( از احمد بن عبيدالله بن خاقان كه پسر وزير المعتمد على الله بود , و او از پدرش نقل مى كند , در حالى كه خودش هم حضور داشته است . داستان فوق العاده عجيبى است كه وقت گفتنش را عجالتا ندارم .

محافظت شديد

علت عمده اين كه اينقدر امام شديد تحت نظر بود اين بود كه اين مطلب شايع بود و مى دانستند كه مهدى امت از صلب اين وجود مقدس ظهور مى كند . همان كارى را كه فرعون با بنى اسرائيل مى كرد كه چون شنيده بود كسى از بنى اسرائيل متولد مى شود كه زوال ملك فرعون و فرعونيها به دست او خواهد بود پسرهاى بنى اسرائيل را مى كشت و فقط دخترها را زنده نگه مى داشت و زنهايى را مأمون كرده بود بروند در خانه هاى بنى اسرائيل و ببينند كدام زن حامله است و هر زنى را كه حامله بود تحت نظر بگيرند , عين اين كار را دستگاه خلافت با امام عسكرى عليه السلام انجام مى داد . چه خوب مى گويد مولوى :

حمله بردى سوى در بندان غيب
تا ببندى راه بر مردان غيب

اين احمق فكر نمى كرد كه اگر اين خبر راستاست مگر تو مى توانى جلوى امر الهى را بگيرى ؟ ! هر چند وقت يك بار مى فرستادند به خانه حضرتبه تفتيش , مخصوصا وقتى كه امام از دنيا رفت , چون گاهى مى شنيدند كه حضرت مهدى متولد شده اند . راجع به ولادتايشان هم داستان را همه شنيده ايد كه خداى متعال ولادت اين وجود مقدس را مخفى كرد و در عين ولادت كمتر كسى متوجه شد .

شهادت امام (ع)

ايشان شش ساله بودند كه پدر بزرگوارشان از دنيا رفتند . در دوران كودكى , شيعيان خاص از هر جا كه مىآمدند حضرت ايشان را به آنها ارائه مى دادند , ولى عموم مردم اطلاع نداشتند , اما اين خبر بالاخره پيچيده بود كه پسرى براى حسن بن على عسكرى متولد شده استو او را مخفى مى كنند . گاهى مى فرستادند به خانه حضرت كه اين بچه را به خيال خود پيدا كنند و بكشند و از بين ببرند , ولى كارى كه خدا مى خواهد مگر بنده مى تواند بر ضد آن عمل بكند ؟ ! يعنى وقتى كه قضاى حتمى الهى در يك جا باشد ديگر بشر نمى تواند كارى در آنجا بكند . بعد از وفات حضرت و نيز مقارن با وفات حضرت, مأمورين ريختند خانه امام را تفتيش كامل كردند و زنهاى جاسوسه خودشان رافرستادند كه تمام زنها , كنيز و غير كنيز را تحت نظر بگيرند , ببينند آيا حامله اى وجود دارد يا نه ؟ يكى از كنيزان را احتمال دادند كه حامله باشد . او را بردند تا يك سال نگاه داشتند , بعد فهميدند كه اشتباه كرده اند و چنين قضيه اى نبوده است .

مادرى دارد وجود مقدس امام عسكرى به نام حديث كه به لقب جده معروف است . چون جده حضرتحجت عجل الله تعالى فرجه بودند ايشان را جده مى گفته اند . زنهاى ديگرى هم در تاريخ هستند كه به اعتبار اينكه شهرتشان به اعتبار نوه شان استاينها را جده مى گويند , از جمله جده شاه عباس است كه دو تا مدرسه هم در اصفهان به نام جده داريم . زنى كه شهرتش به نام نوه اش باشد قهرا به نام جده معروف مى شود . اين زن بزرگوار به نام جده معروف شد . ولى تنها جده بودن سبب شهرتش نشد , مقامى دارد , عظمتى دارد , جلالتى دارد , شخصيتى دارد كه نوشته اند - مرحوم محدثقمى رضوان الله عليه هم در ( الانوار البهيه(مى نويسد بعد از امام عسكرى مفزع الشيعه بود يعنى ملجاء شيعه اين زن بزرگوار بود . قهرا در آن وقت - چون امام عسكرى بيست و هشت ساله بوده اند كه از دنيا رفته اند , على القاعده مطابق سن امام هادى هم حساب بكنيم - زنى بين پنجاه و شصتبوده است . اينقدر زن با جلالت و با كمالى بوده است كه شيعه هر مشكلى برايش پيش مىآمد به اين زن عرضه مى داشت .

مردى مى گويد در خدمت عمه امام عسكرى حكيمه خاتون دختر امام جواد رفتم با ايشان صحبت كردم راجع به عقايد و اعتقادات و مسئله امامت و غيره . ايشان عقايد خود را گفت تا رسيد به امام عسكرى . بعد گفت فعلا امام من فرزند اوست كه الان مستور و مخفى است . گفتم حال كه ايشان مخفى هستند اگر ما مشكلى داشته باشيم به كى رجوع كنيم ؟ گفت به جده رجوع كنيد . گفتم : عجب ! آقا از دنيا رفت و به يك زن وصيت كرد ؟ ! فرمود : امام عسكرى همان كار را كرد كه حسين بن على كرد . حضرت امام حسين وصى واقعيش و وصى او در باطن على بن الحسين بود ولى مگر بسيارى از وصاياى خودش را در ظاهر به خواهرش زينب سلام الله عليها نكرد ؟ عين اين كار را حسن بن على العسكرى كرد , وصى او در باطن اين فرزندى است كه مخفى است ولى در ظاهر كه نمى شد بگويد وصى من اوست . در ظاهر وصى خودش را اين زن با جلالت قرار داده است .


1- به معنى حسن منظر .

تاريخ اسلام در آثار شهيد مطهرى - جلد دوم

 
امتیاز دهی
 
 

Guest (PortalGuest)

معاونت فرهنگي تبليغي - دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم
مجری سایت : شرکت سیگما