فلسفه و عرفان
چهارشنبه 12 آبان 1389 فلسفه اسلامي در دوران جديد
نويسنده: گفت و گو با غلامرضا اعواني
منبع: خبرگزاري مهر (www.mehrnews.com)





امروزه در كشور ما به فلسفه اسلامي كمتر توجه مي شود ، در حالي كه استقبال از فلسفه هاي غربي رو به افزايش است . چه دلايل وعواملي را در اين وضعيت موثر مي دانيد ؟
براي پاسخ به اين سوال ذكر چند مقدمه لازم است تا نتيجه خود به خود مشخص شود . يكي از اين مقدمات اين است كه ايران مهد فلسفه اسلامي است و جهان عرب داراي فيلسوفي به معناي واقعي كلمه نبوده است. " الكندي " را يك فيلسوف عرب مي نامند ، اما اگر او را با كساني مثل ابن سينا مقايسه كنيم مي بينيم كه اساسا قابل قياس نيست . حال اين موضوع چه عللي دارد قابل بررسي است . خداوند به اقوام مختلف استعدادها ونبوغ مختلفي داده است و همه چيز را به يك قوم نداده است . به قوم ايراني حكمت وتفكر ارزاني شده واز دير باز درادبيات ما - حتي پيش از اسلام- هميشه از خرد به بزرگي و عظمت ياد مي شده است. فلسفه هم حاصل خردورزي است ، و آن جا كه خردورزي بيشتر باشد در واقع فلسفه و تفكر هم رونق خواهد داشت .
نياكان ما از ديرباز اهل فكر، انديشه ، فلسفه ، وخرد بوده اند و براي دشمنان نيز اين نكته معلوم بوده است . به عنوان مثال ، يكي از مورخان نامدار به نام "ديوگنس لائرتيوس " كتابي تحت عنوان « زندگي فيلسوفان » نوشته كه در شروع آن به عنوان اولين سوال مي پرسد : آغاز فلسفه نزد كدام قوم بوده است؟ وي در پاسخ به اين پرسش ابتدا نام ايران ، سپس هند، مصر و يونان را مطرح مي كند . با توجه به اين كه يونانيان در آن زمان رقيب ايرانيان بوده اند او در ابتدا نام ايران را مي برد. اين امر نشان دهنده واقعياتي در اين خصوص است . در اين كتاب سابقه تفكر و فلسفه در ايران حدود 8000 سال عنوان شده است . هرچند كه اين گفته مي تواند مقداري گزاف باشد ، اما بيانگراين است كه در آن زمان( 2000 سال پيش) ايرانيان به خرد و فلسفه معروف بوده اند . در منابع بسيار قديمي نيز اين مطلب آورده شده است . الحمدالله بعد از اسلام نيز ايران و عالم تشيع به فلسفه و حكمت پرداخته است .
نكته دوم اين كه فلسفه درايران يك حيات پيوسته و مستمر داشته است . اگر ما تاريخ فلسفه در اسلام رامطالعه كنيم هر چند در بعضي از دوره ها مجهول به نظر مي رسد ، اما داراي يك زندگي مستمري بوده است . بعضي از اساتيد درحال حاضر سلسله نسب خود را تا ابن سينا ذكر كرده اند كه اين استمرار فكر يكي از سرمايه هاي ارزنده ما است . اگر به فلسفه يونان نيز توجه كنيد متوجه خواهيد شد كه هر چند اروپاييان خود را وارث فلسفه يونان مي دانند اما دريافته اند كه حكمت يوناني مستقيما به اروپا منتقل نشده است، بلكه وارث فلسفه يوناني هم مسلمانان بوده اند . كتب يوناني در بيت الحكمه بغداد توسط مترجمان نامدار همگي به زبان عربي ترجمه شده و باعث رشد ، رونق و شكوفايي علوم وفلسفه شد . بعدها از طريق ترجمه هاي آثار مسلمانان ، حكمت يونان به اروپا منتقل شد . اساسا آنها در مورد فلسفه ارسطو اطلاعي نداشتند ، وحتي دردوره تاريكي اروپا، فلسفه در آنجا تدريس نمي شد و با نام فلسفه آشنا نبودند . با ترجمه آثار مسلمانان بود كه آنها براي اولين بار با آثار ارسطو آشنا شدند .
نكته سوم اين كه ، متاسفانه غربيها فلسفه اسلامي را فقط به عنوان يك مرحله انتقال به اروپا تلقي مي كنند و غربزده هايي هم كه از زاويه نگاه غربيان به فلسفه اسلامي نگاه كرده اند اين قول غربيها را پذيرفته اند ، يعني كتابهاي تاريخ فلسفه كه در جهان عرب نوشته مي شود هميشه فلسفه اسلامي را به ابن رشد ختم مي كنند . اين روش در واقع روش اروپاييان است كه ابن رشد را آخرين فيلسوف مسلمان مي دانند . چون به فلسفه اسلامي نه به عنوان فلسفه اسلامي في نفسه، بلكه به عنوان حلقه انتقال فلسفه از يونان به جهان مدرن و قرون وسطي نگاه مي كنند و بيش از اين براي فلسفه اسلامي اهميتي قائل نيستند . درحالي كه چنين نيست ، بعد از ابن رشد تازه شروع فلسفه حقيقي اسلام است . بعد از ابن رشد در جهان عرب به خاطر مخالفت اشعريان و خاصه امام محمد غزالي و تكفير فلاسفه ، فلسفه درجهان عرب پايان مي گيرد و تدريس نمي شود و جاي آن را كلام اشعري مي گيرد . در حالي كه درايران، بعد ازابن رشد و بعد از حمله غزالي به فلسفه ، فلسفه حقيقي شروع به رشد مي كند ومكتبهاي بزرگي مانند مكتب اشراق سهروردي مكتب شيراز، اصفهان و تهران به وجود مي آيد و موجب رشد وغناي فلسفه مي شوند . بنابراين نه تنها فلسفه در ايران پايان نمي پذيرد ، بلكه رشد بيشتري نيز پيدا مي كند و به حكمت متعاليه صدرالدين شيرازي منتهي مي شود .
و نكته چهارم اين كه ، سير حكمت در عالم اسلام برخلاف سير فلسفه دراروپا است . فلسفه دراروپا و دردوره جديد به طرف جدايي از حكمت رفته است، يعني فلسفه جديد را در عين اينكه فلسفه است ما نمي توانيم حكمت بدانيم . بعد ازدكارت، فلسفه دراروپا در عين اين كه فلسفه است، حكمت نيست و با مباني حكمي منافات دارد . در فلسفه اسلامي ، فلسفه هميشه مترداف با حكمت بوده وهيچ گاه از حكمت عدول نكرده است . همه مسائل فلسفه در قالب حكمت آورده شده است . حكمت نيز به تدريج به سوي حكمت متعاليه و الهي پيش رفته است ، به طوري كه صدر المتالهين كه از بزرگترين فيلسوفان اسلام است در قرن 11 هجري قمري حكمت متعاليه را به كمال رسانده و بعد از آن هم در اصفهان ، سبزوار، شيراز و تهران و جاهاي ديگر تا به امروز ادامه پيدا كرده است.
●چرا فلسفه اسلامي در دوران جديد قوت و قدرت دوران پيشين را ندارد ؟
در پاسخ به اين پرسش بايد به اين نكته اشاره كرد كه تا اواخر قرن گذشته ايرانيان با فلسفه اروپايي چندان آشنايي نداشتند و تمام علوم را در قالب علوم سنتي وحكمت درمقام سنتي آن مي آموختند . در تهران اساتيد بزرگي مانند آقا عبدالله زنوزي ، آقا علي مدرس زنوزي ، ميرزاي جلوه، آقا محمد رضا قمشه اي، آقا ميرزا حسن كرمانشاهي و شاگردان آنها ، حكمايي بودند كه اين مكتب را حفظ كردند . اما با آمدن آموزش جديد و دانشگاه ، علوم تجربي غلبه يافت و متاسفانه كساني كه دست اندركار كارهاي فرهنگي بودند نتوانستند پيوندي ميان سنتي كه هزاران سال در ايران وجود داشته با علوم و فنون و فلسفه جديد به وجود آورند . البته بعضي از دست اندركاران فرهنگي اساسا به علت غربزدگي مخالف علوم سنتي بودند و بعضي ها هم در نتيجه اين عوامل باعث شدند كه آن مكتبها در معناي سنتي خود تضعيف شوند . من به خاطر دارم در همين تهران اساتيد مبرزي مانند مرحوم رفيعي قزويني ، مرحوم آفاق ، ميرزا علي آشتياني ، ميرزا محمود آشتياني درهمين چند سال اخير زندگي مي كردند كه بسيارتوانا بودند . البته اين آقايان شاگرداني نداشتند و كسي به سراغ آنها نمي رفت كه تاسف اين موضوع هنوز هم براي ما مانده است. در قم هم حكمت تدريس مي شود، البته اين موضوع خيلي متاخر است و به تاسيس حوزه جديد بر مي گردد . اساتيدي هم كه در آن جا حكمت را تدريس مي كردند كساني بودند كه از تهران به آن جا رفته بودند. بنابراين ، در حال حاضر هر چند اين مباحث تدريس مي شود اما آن اساتيد مبرز يا وجود ندارند و يا بسيار انگشت شمار مي باشند.
●آقاي دكتر با توجه به اين كه حكمت و فلسفه سابقه طولاني در ايران دارد و فيلسوفان طراز اول اسلام همگي ايراني هستند، اما در جهان غرب و عرب به جاي فلسفه اسلامي از فلسفه عربي استفاده مي كنند .
دركتابهايي كه توسط اعراب نوشته مي شود اين اشتباهات وجود دارد . اعراب اشتباهات زيادي دارند و يكي از آنها اين است كه فلسفه را اساسا عربي مي دانند و چيزي را كه متعلق به اسلام است به عرب باز مي گردانند، اما بايد بگويم كه عرب هيچ نقشي در فلسفه اسلامي نداشته است.
اين بزرگواران مسلمان بوده اند و چون زبان عربي زبان علمي جهان اسلام بود، آثار خود را به عربي نوشته اند . آيا مولف هر كتابي كه به زبان عربي نوشته شده عرب است ؟ آيا دكارت كه برخي از آثارش را به زبان لاتين نوشته فرانسوي نيست ؟ البته برخي از اعراب كه خيلي ديندار هستند از تعبير عربي اسلامي استفاده مي كنند ، اما در بيشتر موارد قيد اسلامي در نوشته هاي آنان وجود ندارد .
اين يك نوع جاهليت محض است . ما عرب و عجم در اين زمينه نداشته ايم ، تاريخ فلسفه اسلامي بوده است نه عربي . درحال حاضر با اين كه ايران مهد فلسفه اسلامي است ما كتابي با عنوان تاريخ فلسفه ايراني نمي نويسيم . ما ايراني ها خودمان را مسلمان مي دانيم و به خود اين اجازه را كه تاريخ فلسفه را ايراني بدانيم نمي دهيم ، بلكه آن را تاريخ فلسفه اسلامي مي دانيم . همچنين براي اشاره به سابقه تفكر در ايران ازعنوان تاريخ فلسفه ايران پيش ازاسلام استفاده مي كنيم. اما در مقابل ، كساني كه هيچ كار مهمي در فلسفه انجام نداده اند اكنون مدعي آن شده اند . اين چيزي جز بازگشت به جاهليت نيست.
ابن سينا، فارابي ، سهرودي ، ملاصدرا عرب نبودند اما به زبان عربي مي نوشتند، چون عربي زبان اسلام بود . عربي خواندن فلسفه اسلامي ضربه زدن به اسلام و تفكر است . هر قوم ديگري نيز اگر اين ادعا را داشته باشد به دوران جاهليت بازگشته است . متاسفانه امروزه گرايشهاي استعماري نيز براي به وجود آوردن شكاف درعالم اسلامي اين مباحث را خيلي تقويت مي كنند . من به برادران عرب توصيه مي كنم كه اين كار را انجام ندهند.
از اعراب كه بگذريم ، متاسفانه غربيها هم هنوزچنين اشتباهاتي را مرتكب مي شوند . البته در ميان غربيها افراد منصفي مانند هانري كربن نيز وجود دارند كه در شناساندن فلسفه اسلامي ، به ويژه پس از ابن رشد بسيار تاثير گذار بوده اند .
كاملا درست است ، كربن واقعا مرد ميدان بود . وي در آثار خود به خوبي از عهده بيان ارتباط تفكراسلامي با تفكر ايراني برآمده است . هيچ كس مانند او اين كار را جدي نگرفت. بايد در نظر داشت كه كربن فقط يك مستشرق نبود ، بلكه يك فيلسوف به معناي واقعي بود و فلسفه را نزد بزرگان فلسفه فراگرفته بود . هر چند كربن در راهي كه در پيش گرفته بود تنها بود ، اما به تنهايي كار چند نفر را انجام داد . بعد از او، دكتر سيد حسين نصر در اين زمينه كارهاي زيادي انجام داده و كتابهاي زيادي نوشته اند ، اما هنوز هم آن مسئله اي را كه مطرح كردم همچنان وجود دارد . حتي يكي از بزرگان عرب كه در زمينه فلسفه اسلامي كار مي كند در همايش بين المللي ملاصدرا وقتي درمورد تاريخ فلسفه سخنراني مي كرد به جاي فلسفه اسلامي از فلسفه عربي استفاده مي كرد و وقتي يك نفر به اين موضوع اعتراض كرد جلسه را به نشانه اعتراض ترك كرد.
آقاي دكتر پس از كربن ، دكتر سيد حسين نصر، دكترمهدي امين رضوي، دكتر اميرمعزي، دكتر پرويز مروج ، دكتر حسين ضيايي، كريستين ژامبه و خود شما تلاشهاي زيادي در رفع اين اشتباهات انجام دادهاند آيا فكر مي كنيد اين تلاشها مثمر ثمر واقع شود ؟
بله من فكر مي كنم بسيار مثمر مي تواند باشد . اولا همان طوري كه اشاره كرديد كربن شاگرداني مثل دكتر اميرمعزي ، دكتر ضيايي ، كريستين ژامبه و ... دارند كه كار كربن را ادامه مي دهند ، و ثانيا دكتر نصر شاگردان بسياري را تربيت كرده است كه مي توانند خدمات زيادي در معرفي فلسفه اسلامي به جهان غرب انجام دهند . شاگردان او هم غربي هستند و هم از كشورهاي اسلامي مثل پاكستان ، هند ، انذونزي ، و به خصوص تركيه . همچنين مرحوم پرفسورمحسن مهدي استاد دانشگاه هاروارد نيز در اين زمينه بسيار تلاش كرده و شاگردان مهمي مانند موريس كه شاگرد دكتر نصر هم بوده اند داشته است . آقاي ويليام چيتيك ، والبريج ، و ايليچ نيز در اين زمينه تلاشهاي مثمر ثمري انجام داده اند . دكتر پرويز مروج هم انصافا خدمت كرده اند . ايشان برخي از آثار ملاصدرا را به انگليسي ترجمه كرده و يك چاپخانه بسيارخوبي تاسيس كرده اند كه كتابهاي دوزبانه در زمينه فلسفه اسلامي را با ويراستاري بسيار خوب و زيبايي منتشرمي كند . اين افراد آثار فلسفه اسلامي را تحليل مي كنند ، دركنگره ها شركت مي كنند ، مقالات زيادي مي نويسند و جرياني مهمي را در پژوهش فلسفه اسلامي ايجاد كرده اند . كنگره اي كه به مناسبت ملاصدرا چند سال پيش در ايران برگزار شده بسيار به آنها كمك كرد و باعث شد كه آنها در آمريكا وانگلستان براي خود كنفراسهايي تشكيل داده و مجلاتي منتشر كنند . 10 و 15 سالي است كه جرياني درخصوص تفكر" ابن عربي " به وجود آمده و چند انجمن " ابن عربي" در انگلستان در اين خصوص به نشر كتاب و مجله مي پردازند . امروز دريافته اند كه ملاصدرا خيلي مظلوم واقع شده بنابراين به آن عنايت كرده اند . اميدواريم كه اين تلاشها موجب توجه بيشتر محققان به فلسفه اسلامي شود .
در كشور ما برخلاف آن چه كه فرموديد اقبال چنداني نسبت به آموزش فلسفه اسلامي ديده نمي شود ، علت و دليل اين امر را در چه چيزي مي دانيد ؟
سوال خوبي است و مسئله اي است كه ما با آن درگير هستيم . فلسفه درغرب داراي سابقه اي طولاني بوده و همواره رواج عام داشته است . منظور ازغرب هم ، يكي دو كشور هم نيست . آنان داراي دانشگاههايي مانند اكسفورد، كمبريج ، دانشگاه پاريس هستند كه قدمت آنها به قرون وسطي مي رسد و در آنها فلسفه تدريس مي شده است . در خود آمريكا در يك زماني 6000 دانشگاه وجود داشت ودر بسياري از انها فلسفه تدريس مي شد . اين كثرت تدريس و مراكز باعث مي شود كه فلسفه رواج پيدا كند ، كتابهايي تاليف شده ، مسائلي مطرح شود و شاگرداني تربيت شود . وقتي كه چنين فعاليتهايي درباره فلسفه غرب صورت مي گيرد و در يك سطح وسيع و گسترده ترويج مي شود مسلم است كه ما را هم تحت تاثير قرار دهد . البته هيچ مانعي هم ندارد، چون نوعي تفكر است . ما هم در زمان اوج فلسفه خود مانند دوره ابن سينا داراي چنين وضعيتي بوديم و فلسفه در سطحي وسيعي تدريس مي شد . شما ببينند ابن سينا در شرح حال خود مي گويد من هندسه اقليدس را از سبزي فروش قريه خود فراگرفتم . يعني، هندسه اقليدس آن قدر رواج عام داشته است كه يك سبزي فروش با توجه به دشواري كتاب اقليدس آن را خوب درك كرده است . بنا بر نوشته مرحوم دكتر عبدالحسين زرين كوب در كتاب « فرار از مدرسه» ( انتشارات امير كبير) بيش از 60 مدرسه در سطح دانشگاه در زمان غزالي در نيشابور بوده است كه همانند دانشگاههاي كنوني استاد داشته اند و يكي از انها مدرسه ها جايي بوده كه غزالي در آن تدريس مي كرده و دانشجو داشته است . يكي ازعلل رونق فلسفه وجود اساتيد، مراكز، و كتابخانه هاي بزرگ است . بدون اساتيد، مراكز و كتابخانه هاي مجهز، داشتن برنامه هاي دقيق و جا افتاده ، و صرف وقت و انرژي براي دانشجو نمي توان كار مثبتي در اين زمينه انجام داد . ما هنوز يك كتابخانه يك مليون جلدي در كشورنداريم . براي مثال موسسه ما الان حدود دو سال است كه مستقل شده است ، اما يك بودجه مختصري براي تكميل كتابخانه نداشته ايم. وقتي شما كتابخانه اي با مثلا 200 هزار كتاب فلسفي داشته باشيد ، از اين مجموعه مي توان يك كار خوب تاليفي بيرون داد.
مراكزي بايد وجود داشته باشد كه در آنها اساتيد مبرز و مجرب و كار كرده تدريس كنند. چون تدريس متون كار ساده اي نيست . تدريس متن تنها خواندن واعراب گذاشتن نيست، بلكه فهم كردن و سابقه تاريخي مطلب را به طور درست در تمام تاريخ فلسفه بيان كردن ، اهميت مسئله را به عنوان يك مطلب علمي درست فهميدن نيز هست . در تمام رشته هاي علوم نيز وضع بايد به همين گونه باشد. در فلسفه هم بايد دنبال چنين افرادي باشيم نه افرادي كه فقط متن خوانده باشند و فقط بتوانند ترجمه كنند و اعراب بگذارند . هر چند اين نكات هم درجاي خود خوب و ضروري است اما بايد در فلسفه تخصص داشته باشد ، يعني اولا علاقه به فهم داشته باشد و ثانيا قدرت فهماندن را نيز داشته باشد . مثلا كتابي مثل « شفا» و يا« اسفار» يك كتاب معمولي براي خواندن نيست ، بلكه تفسير وجود است . هنوز هم هستند كساني كه دغدغه فلسفه را دارند اينها بايد بيايند و بدون هيچ گونه چشمداشتي كلاس بگذارند تا شاگردان جمع شوند ومحفل بحث و فحث و تحليل فراهم شود . ما الحمدالله دانشجويي مستعد كم نداريم بلكه داراي استعدادهاي زيادي هستيم ، اما متاسفانه امكانات لازم فراهم نيست . براي آن چه كه مد نظر شماست امكانات وكتابخانه مجهز و پولي كه در اين راه صرف شود لازم است .
آيا آموختن فلسفه هاي غربي هم مي تواند در اين راه به ما كمك كند ؟
بله . فلسفه غرب با فلسفه ما هيچ منافاتي ندارد ، ما در فلسفه غرب هم متخصص كم داريم . اين فلسفه ها را هم بايد به صورت دقيق و عميق خواند و از آنها در فلسفه اسلامي استفاده كرد . بين اسلام شناسان انسانهاي برجسته اي وجود دارند كه كارهاي خوبي هم انجام داده اند و واقعا دود چراغ خورده اند . مثلا من شنيده ام يكي از همين افراد در تمام طول زمستان و تابستان و در تمام اروپا در كتابخانه ها بر روي نسخ خطي كار و زحمت كشيده است . البته، اگر مي خواهيم فلسفه غرب بخوانيم بايد ستونهاي اصلي آن را بخوانيم و فهم كنيم . ما نبايد اينگونه فكركنيم كه رواج فلسفه غرب به به ضررماست ، هر چند كه در گذشته عملكردها به اين گونه بوده است، اما هنوزدير نشده است . بعضي ها معتقد هستند كه ما نبايد فلسفه غرب را بخوانيم ، بنده نظرم اين است كه شما بياييد امكانات فلسفه اسلامي را تهيه كنيد، كتابخانه هاي خوب تاسيس كنيد ، آن هم نه در يك مركز بلكه در مراكز مختلف مبادرت به اين كاركنيد و در ضمن آن هم فلسفه غرب را مطالعه كنيد.
آقاي دكتر آيا فكر نمي كنيد يكي از علل كم توجهي به فلسفه اسلامي تلقي برخي از استادان كه معتقدند نبايد به هر كسي فلسفه آموخت باشد ؟
كاملا درست است ، حرف شما را تاييد مي كنم . شما به دو نكته بسيارمهم اشاره كرديد كه من مي خواهم درمورد آنها توضيحي عرض كنم يكي اينكه آيا تدريس فلسله بايد عام شود و يا خير؟ منظور من اين نيست كه در هر جايي اين كار انجام شود، بلكه منظورم اين است كه فلسفه بايد به دست اهل آن و در مراكز آموزشي تدريس شود . اين گونه نيست كه مسائل پيچيده را در راديو و وتلويزيون عنوان كنيم . دراين گونه رسانه ها بايد در حدي كه مردم بتوانند استفاده كنند بحث شود . اگر شما مسائل بسيار دشوار فلسفه را درتلوزيون مطرح كنيد مردم به آن توجهي نكرده و موجب دور شدن آنان از فلسفه خواهيد شد . در تلويزيون بايد برنامه هايي براي ترويج فلسفه، مطابق شان عامه مردم گذاشته شود . البته در مراكزي علمي مي توان كلاس هايي براي عامه مردم هم داشت ، اما در كنار فعاليتهاي عمومي براي ترويج فلسفه بايد كلاسهايي هم براي خواص تشكيل داده و آنها را تربيت كرد . نبايد فلسفه را كوچه و خياباني كرد. ابن سينا دركتاب« شفا » نسبت به اين كه فلسفه را به غير اهل آن بياموزند هشدار داده است ، يعني بايد فلسفه را به كساني آموخت كه حكيم بالقوه بوده و فلسفه در آنها اثرداشته باشد و به هدر نرود . بنابراين، تدريس فلسفه بايد توسط اساتيد مجرب و فاضل در مراكز آموزشي تدريس شود . هيچ جيز خطرناك تراز اين نيست كه فلسفه به دست كساني مطرح شود كه صلاحيت آن راندارند. البته رواج فلسفه در سطوح خاص براي عامه و در سطح پايين و به صورت كاربردي نيز در رواج فلسفه كارساز هستند .
نكته دومي كه خيلي پراهميت است و درحال حاضر احساس مي شود، كمبود كتاب در زمينه فلسفه اسلامي است . شما ببنيد درباره فلسفه غرب چقدر كتاب نوشته شده است . در مورد يك موضوع ممكن است چند صد كتاب نوشته شده باشد. آنها به متون گذشته خود خيلي اعتقاد دارند، از آثارهر فيلسوفي چاپ هاي متعددي وجود دارد وهر نسلي براي خودش چاپ جديدي دارد . همچنين اين آثار به زبانهاي ديگر هم به صورت دقيقي ترجمه مي شود، اما ما در مورد فلسفه بسيار ضعيف عمل كرده ايم . ميراث عظيم فلسفه خود را پاس نداشته ايم و آن را از بين برده ايم و چاپ انتقادي از آنها نكرده ايم . پرداختن به اين مسئله موجب احياي فلسفه ومعارف اسلامي مي شود . ما بايد افرادي را تربيت كنيم كه متون گذشته ما را تصحيح ، ترجمه و احياء كنند . البته تعداد كمي از اين افراد در حال حاضر نيز وجوددارند ولي استفاده بهينه اي از آنها نمي شود. برخي از آثار فلسفي ما هنوز در كتابخانه ها به عنوان نسخه هاي خطي خاك مي خورند و تا چندي ديگر نيز از بين خواهد رفت، اما غربي ها آثار گذشته خود را با بهترين تصحيح و ترجمه و كيفيت عالي به چاپ مي رسانند. آنها نه تنها آثار خود، بلكه بسياري از متون ما را به چاپ رسانده اند . چون علاقه به اين كار دارند با جديت به اين كار مبادرت مي ورزند . مثلا براي پيدا كردن يك نسخه خطي به ايران سفرمي كنند و آز آن ميكروفيلم تهيه كرده و سپس با تصحيح انتقادي به چاپ مي رسانند.
آقاي دكتر اگر امروز كسي بخواهد با يكي از فيلسوفان غرب آشنا شود كتابهاي متعددي در سطوح مختلف معرفتي و به صورت آموزشي، پژوهشي ، و دانشنامه اي به زبانهاي مختلف وجود دارد ، اما اگر بخواهد با يكي از فيلسوفان بزرگ دوره اسلامي آشنا شود در صورت وجود چنين كتابهايي ، كه بسيار اندك هستند، به زحمت مي تواند به آنها دسترسي پيدا كند .
شما به مطلبي اشاره كرديد كه در اين چند سال اخير يكي از دغدغه هاي من نيز بوده است . اگر بخواهيد در مورد فيلسوفي مطالعه كنيد بايد به دهها كتاب خانه مراجعه كنيد ، چون اولا امكانات نيست و ثانيا استعمار، كشورهاي اسلامي را از هم متقطع ساخته است و آنها از پژوهشها و تحقيقات يكديگر بي اطلاع هستند . ما بايد بر اين مشكل فائق شويم و يك كشور فرهنگي به وجود آوريم . براي مثال ، من درحال حاضر نمي دانم در مصر كه 70 ميليون جمعيت دارد و داراي دانشگاههاي زيادي است چه مي گذرد ، چون به عنوان يك ايراني نمي توانم به آنجا مسافرت كنم و آنها نيز در نمايشگاه بين المللي تهران شركت نمي كنند تا از آثار آنها مطلع شويم . چندين سال بود كه در نمايشگاه بين المللي تهران غرفه اي از مصر وجود نداشت ، امسال هم كه شركت كردند يك كتاب فلسفي ارايه نكرده بودند.
نه آنها از ما خبر دارند و نه ما از انها و اين مطلب بسيار مهمي است كه بايد فكري به حالش كرد . البته نمايشگاه در جهت رفع اين نقصيه كمك زيادي كرده است، اما جاي كار بسياري هنوز باقي است . اين مهمترين كارهايي است كه بايد انجام شود و جهت آن نيز بودجه اي مقرر شود . بايد راه براي جوانها باز شود و يك فضاي تازه اي ايجاد شود تا از آن دلسردي و پژمردگي كاسته شده و يك نشاط علمي به وجود آيد . انشاءالله در اثر اين تلاش و كوششها فلسفه و علوم ديگر هم تكاني بخورد.