متن ادبي «كشتي هدايت»
نزهت بادي
توفان‏زدگان اقيانوس ناآرام دنيا آنچنان سردرگم امواج سهمگين عادات و تعلقات روزمره‏اند كه چشمانشان در جست‏وجوي نوري است كه آنها را به سوي ساحل امن، هدايت كند. در اين ظلمتكده دنيا، تولد نوري از انوار الهي، چشم همه گم‏شدگان را روشن مي‏كند؛ آن هم كسي كه هدايت‏بخشي و راهنمايي، آنقدر در او به كمال و تماميت رسيده است كه او را «هادي» گفته‏اند.
اي هادي امت! غرق‏شدگان وحشت‏زده در درياي بي‏ايماني، دست نياز به سوي تو دراز مي‏كنند و موطن امن خويش را در اين دهشتناكي عالم، در وجود تو مي‏يابند تا به امن‏ترين ساحل‏ها، پهلويشان دهي؛ چرا كه ذكر نام تو، ذكر همان پروردگاري است كه يادش، دل‏هاي بي‏قرار و ناآرام را نجات مي‏بخشد.
ما گرفتاران فرورفته در عمق درياي گناه، سكان وجودمان را به دستان هدايت‏گر تو مي‏سپاريم تا كشتي شكسته وجودمان را به كرانه ياد خدا سُكني دهي.
اين دست نياز ما و اين دست راهنماي تو!
«مدينه» آرام آرام مي‏شكفد در خويش؛ طفل، سرشار از عطري نافراموش، در دست‏هاي مشتاق «سمانه» است، لبخندها بر لب‏ها مي‏نشيند.
دقيقه‏هاي گذرنده مي‏ايستند تا شادي اين لحظات را زيرپوست شهر احساس كنند.
دهمين ستاره در جاده‏هاي نيمه شبان تاريخ، درخشيدن گرفته است.
دريچه تنهايي «سمانه» بسته شده تا كوچه‏ها و دريچه‏ها، روبه‏روي شادي‏اش دف زنان و كل‏كشان، خورشيد را ميهمانِ خانه‏اش كنند.
بوي شكفتن
قلب مشتاق جهان، در سينه ستبر مدينه تپيدن گرفته است.
«نيمه ذي‏الحجه» است و ملائك مشتاق به خاك آمده‏اند تا قدم‏هاي آسماني دهمين بهار از راه آمده را بوسه‏باران كنند. ملائك آمده‏اند تا مژده آمدنش را پيرامون كعبه طواف كنند. تمام اشيا در پوست خويش نمي‏گنجند. هواي سالخورده مدينه، بوي شكفتن گرفته است.
دهمين اتفاق سبز زمين
سمانه لبخند مي‏زند؛ مثل لبخندهاي زهرا عليهاالسلام . كودكي با چشم‏هايي از باران آمده است تا سياهي‏ها را بشويد و با چشم‏هايي از باران مي‏رود تا اشتياقش را براي ديدن جدّش پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، اين‏گونه نشان دهد. كودكي كه دهمين اتفاق سبزِ زمين خواهد بود؛ دهمين ستاره در شب‏هاي بي‏هنگام و عميق تاريخ.
شاد باش
دهمين چراغ روشن هدايت آمده است؛ بلند و پايدار، ايستاده بر پيشاني جبروت؛ آن‏چنان استوار كه زانوان عصيان دشمنان را درهم فرو ريخته است.
سمانه، چنان بي‏تاب آمدنش بود كه دقايق، درهم مي‏تنيدند و تندتر مي‏كوبيدند.
باران نور، شدت گرفته است «مدينه» خيره مانده است. طنين شوقناك ملائك، آسمان را لبريز كرده است. زمين در شكوفه مي‏غلتد ـ شاديِ منتظران و هراس بيمناكان.
پيشواي دهم آمد و ترس در چشم‏هاي متوكل، نشست. آمد و سمانه از آمدنش چنان شاد است كه صداي فاطمه عليهاالسلام را به شادباش آمدنش، نزديك‏تر مي‏شنود.
جشن در ملكوت
آقا! پرچم سبز امامت را بر منابر آويخته‏اي، صدايت، آهنگ رساي حقيقت است و هدايت، نفس‏هاي سرشار از نور.
«مدينه» ايستاده است تا از پشت دسيسه‏هاي متوكل، طعم كلامت را بچشد.
در معرض صاعقه‏هاي بي‏رحم شقاوت ايستاده‏اي و خم به ابرو نمي‏آوري. آمدنت را ستاره‏ها به تماشا نشسته‏اند. آمدنت را «مدينه» در فرازها جشن گرفت و ملائك در زاويه‏هاي آسمان شور گرفتند ـ آمدنت را در فرادست، خداوند به چشمان مشتاق علي عليه‏السلام و فاطمه عليهاالسلام بشارت داد. آمدنت را در باغستان‏هاي ملكوت، پرنده‏ها ترانه خواندند؛ درست نيمه ذي‏الحجه، آن‏گاه كه «سمانه» قنداقه‏ات را در دست‏هاي پدر نهاد تا شوق را در چشم‏هايش خيره شود.
 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر

خانه | بازگشت |
Guest (PortalGuest)

دفتر تبلیغات اسلامی نمایندگی تهران
مجری سایت : شرکت سیگما