مقدّمه:
رويكرد آنتولوژيك يا وجودشناختى به اخلاق، هويّت اخلاقى انسان را مطالعه مىكند. اين رويكرد، نوعى انسانشناسى است كه به نظر مىرسد در فلسفه اخلاق اسلامى، مختص ملِاصدرا است؛ دليل آن نيز مبانى خاصّى است كه او در فلسفه خود اتّخاذ كرده است. آنتولوژى در فلسفه به معناى هستىشناسى بوده و در واقع نگاهى است خاص به آنچه هست، درباره انواع و ساختار اشياء، خواص، رخدادها، فرايندها و روابط هر تكه از پهناى واقعيت با ديگر وقايع. آنچه در اينجا از آن بحث مىشود، رويكرد وجودشناختى به كاربرد عقل در اخلاق، يا به تعبيرى مطالعه هستىشناختى انسان، بر اساس عقل او در حوزه اخلاق است. اين مقاله با اتّخاذ رويكردىوجودشناختى به عقل، نظام اخلاقى صدرا را به عنوان "اخلاق آنتولوژيك" تبيين خواهد كرد. براى اين منظور، نخست نگاه صدرالمتالهين به عقل بررسى شده و سپس به نگرش هستىشناسانه ايشان، در باب كاربرد عقل در اخلاق پرداخته شده است كه از آن به "اخلاق آنتولوژيك" تعبير مىشود.
1. نگاه ملاصدرا به عقل
ملّاصدرا دو نوع نگاه به عقل دارد كه نگاه نخست در انديشه ديگر فيلسوفان هم بيان شده است؛ امّا نگاه دوّم مخصوص خودِ ايشان است:
1-1. عقل به مثابه قوه اى از قواى نفس؛ قوهاى كه حقايق را درك مىكند.(2) اين قوّه به اعتبار ادراكاتش، به عقل نظرى و عملى تقسيم شده است؛ از اينرو ملاصدرا مىگويد: "فللنفس فى ذاتها قوتان: نظرية و عملية؛ تلك للصدق و الكذب و هذه للجميل و القبيح(3)". عقل نظرى خود از مراتب چهارگانه برخوردار است كه عبارت است از:
الف. عقل هيولائى كه خالى از هر گونه صورت است و تنها استعداد پذيرش هر معقولى را دارد.(4)
ب. عقل بالملكه كه معقولات اوليّه و بديهى را دريافت مىكند و كمال اوّل براى قوه عاقله محسوب مىشود.(5)
ج. عقل بالفعل كه در اين مرحله عقل به كمك معقولات اوّل و بديهى، معقولات اكتسابى را تحصيل مىكند.(6)
د. عقل مستفاد: در عقل مستفاد معقولات هنگام اتّصال به عقل فعّال مشاهده مىشوند.(7)
صدرالمتالّهين رسيدن به مرتبه عقل مستفاد را هدف خلقت انسان دانسته و مىگويد: "غرض اصلى از اين عالم، خلقت انسان است و غرض از خلقت انسان، دست يافتن به مرتبه عقل مستفاد است كه عبارت است از معرفت الله و فناى در حق":(8) كاركرد عقل نظرى، استدلال و استنباط، تعريف و تحديد شىء، ادراك كليات، اعم از تصورات و تصديقات كلى، تطبيق مفاهيم بر مصاديق، تطبيق كبرى بر صغرى، تقسيم و تحليل امور است.
عقل عملى هم به اعتبار ادراكاتش چهار مرتبه دارد؛ مراتب عقل عملى كه از ديدگاه صدرالمتالّهين جنبه تشكيكى دارند، به اين شرح است:(9)
الف. تجليّه يا پاك كردن ظاهر: نخستين مرتبه عقل عملى، تهذيب ظاهر است كه ملّاصدر از آن به مرتبه"شريعت" يا "تهذيب ظاهر به نواميس الاهيّه و شرايع و احكام از قيام و صيام، صدقات، جماعات و..(10)" تعبير كرده است. در اين مرتبه، عقل عملى با ادراك جزئيات، در نخستين مرتبه حكم به تهذيب ظاهر و رعايت ظاهر دستورات الهى و تبعيّت از امامان معصوم(ع) و انسانهاى كامل مىكند.
ب:تخليه يا تطهير باطن: اين مرحله تهذيب باطن و روح و تطهير قلب و نفس از ملكات مردوده و اخلاق زشت و ناپسند و امور ظلمانى است كه با "طريقت" انطباق دارد.
ج. تحليه: نورانى كردن نفس به صورتهاى علمى و معارف عقلى و صفات مورد رضايت حق تعالى و آراستن باطن كه از آن به "حقيقت" نيز تعبير شده است.
د. حقيقة الحقيقة: فناى نفس از ذات خود و باقى شدن به بقاى الهى و كوتاه كردن نظر از هرچه به جز ملاحظه ربّ و عظمت كبريايى اوست، خصوصيت اين مرحله است. در اين مرحله، نفس تمامى اشيا را صادره از حق و بازگشت كننده به او مىيابد. ملاصدرا معتقد است كه طى كردن اين مراتب به هدايت و ارشاد الهى مشروط است و البته اين لطف، شامل افراد انسانى نمىشود، بلكه تنها آنها را شامل مىشود كه خدا بخواهد و اراده كند(11).
نكته: عقل نظرى و عملى يا حكمت نظرى و عملى، تعاملى دو سويه دارند، از اينرو ملّاصدرا بر ضرورت همگام بودن تفكّر با تهذيب نفس تأكيد كرد و مىگويد: "اگر تزكيه و تهذيب در كار نباشد، نه تنها تفكّر انسان نتيجه بخش نيست، بلكه اعمال عبادى نيز بى بهره مىگردند".(12)
1-2. عقل به عنوان تمام هويّت انسان نه صرفاً قوّهاى از نفس: نگاه ديگر صدرالمتالّهين كه از ابتكارات ايشان است، نگاه وجودى به عقل است كه كلّ نظام اخلاقى براساس آن بنا شده است. در اين نگاه، انسان به اندازهاى انسان است كه به عقل خود اجازه بروز داده باشد. در حقيقت ميزان وجود هر انسان در انديشه ملّاصدرا، به ميزان عقل او بازمىگردد يا به عبارتى ديگر، سعه اخلاقى هر انسان، به اندازه سعه وجودى اوست و سعه وجودى هر انسان به اندازه سعه عقلانىاوست. در تبيين اين مطلب، توجّه به دو نكته به عنوان مقدّمه، اهميّت دارد:
يك. ملّاصدرا برخلاف برخى ديگر انديشمندان، علم را از مقوله وجود و هم سنخ وجود دانسته و حكمت را نوعى تحقّق وجودى براى نفس و نوعى نورانيّت براى انسان مىداند.(13) او مىگويد: رسيدن به كمال عقلى، بسيارى حقايق را براى انسان نمايان ساخته و مسير شكوفايى و تزكيه نفس را هموار مىسازد.(14) صدرا معتقد است كه علم و وجود، مساوق يكديگرند، همانگونه كه وحدت و شيئيّت مساوق وجودند.(15)
در بعضى مراتب هستى، نظير وجودات مادّى، چون وجود آنها در مرتبه اى بسيار ضعيف است و از طرفى علم چيزى جز حضور نيست، شهود و حضور در آنها بسيار ضعيف است، بنابراين چون علم عين وجود است، همانگونه كه وجود حقيقتى خارجى و نيز مفهومى دارد، علم هم حقيقتى خارجى و نيز مفهومى انتزاعى دارد.(16) در انديشه صدرالمتالّهين حقيقت هستىهمان حقيقت علم است و مساوقت علم و وجود و اينكه هرجا وجود هست، علم هست، از محكمات كلام صدرالمتالّهين است.(17) بر اين اساس مىتوان گفت، كه "علم همسنخ وجود است".
2. ملاصدرا به اتّحاد فضيلت و معرفت معتقد است. وى در حوزه اخلاق تدبير بدن را وظيفه عقل عملىدانست؛ به گونهاى كه عقل عملى بايد تمام قواى انسان را تنظيم كند و آنها را به سمت مطلوب جهت دهى كند، و در عينِ حال، عقل عملى را در خدمت عقل نظرى دانست كه تحت نظارت عقل نظرى، بدن را تدبير مىكند.(18)
از طرفى حكمت را بسط وجودىِ انسان دانست(19) و بيان شد كه در انديشه ايشان، وجود ملازم با اخلاق است. از طرفى نيز جهل را مهمترين عامل بىاخلاقى دانست.(20) اين موارد نشان مىدهد كه در انديشه صدرالمتالّهين، فضيلت و معرفت يكى هستند يا لااقل مىتوان گفت ملازم يكديگرند. از اينرو از نظر ايشان محال است كسى حقيقتاً به نادرستى امرى حكمت و معرفت داشته باشد، امّا با اين حال مغلوب شهوات خود شده و آن عمل را انجام دهد. پيروى از اميال و غرايز، ناشى از فقدان معرفت به عمل و محتواى واقعى قواعد و قوانين اخلاقى در نظر صدرالمتالّهين است. از اينرو مىتوان نتيجه گرفت كه "علم همسنخ اخلاق است".
بر اساس قياس مساوات مىتوان از اين دو مقدّمه نتيجه گرفت كه " وجود هم سنخ اخلاق است" و اين به معنى تلازم علم، وجود و اخلاق در انديشه ملّاصدرا است. از آنجا كه ملّاصدرا اصالت را با وجود مىداند و براى وجود مراتب تشكيكى قائل است و نيز با توجه به اينكه با نظريه جسمانية الحدوث و روحانيّة البقاء، براى نفس مراتبى را بيان مىكند و نيز با توجّه به اينكه براى عقل مراتبى را باور دارد، مىتوان نتيجه گرفت كه تمام حقيقت اخلاقى انسان، به حيات عقلانى او وابسته است و حيات عقلانى، ملازم با سعه وجودى اوست؛ به اين معنا كه هر چه انسان در مرتبه بالاترى از عقلانيّت قرار داشته باشد از سعه وجودى بيشترى برخوردار خواهد بود و در نتيجه، اخلاقىتر خواهد بود، چرا كه سعه عقلانى او گسترش يافته و همه قواى ديگر نفس را تحت تسلّط و فرمان خويش درآورده است.
از اين رو ملّاصدرا حيات حقيقى انسان را حيات معقول دانسته است.(21) پس از آنجا كه سعه وجودى انسان به سعه عقلانى وابسته است، و سعه عقلانى او با سعه اخلاقى او ملازم است، در نظر ملّاصدرا عقل، وجود و اخلاق ملازم يكديگرند. انسان به هر اندازه كه بتواند، قوّه عقلانى را بر ديگر قوا مسلّط كند، به همان اندازه اخلاقى خواهد بود و به هر اندازه كه بتواند، عقل خود را تقويّت كند، سعه وجودى بيشترى خواهد يافت. (اينها بر اساس جسمانيّة الحدوث و روحانية البقاء بودن نفس، حركت جوهرى، اصالت وجود و مراتب تشكيكى وجود به خوبى قابل تصوّر است)
به عبارت ساده، در نظر ملّاصدرا، انسان عاقل و انسان اخلاقى و انسان موجود، در هر مرتبه از وجود، ملازم يكديگرند، از اينرو از يك طرف مىگويد: "كمال عقل عملى اشراف يافتن بر ساير قواى حيوانى است"،(22) و از طرفى ديگر مىگويد: "الغضب و الحرص و...فمن نتايج الإحتجاب و البعد من معدن الوجود و الصفات الكماليه"؛(23) يعنى بى اخلاقى به خاطر بىوجودى است و بى وجودى به خاطر بى عقلى است. بر اساس نگرش دوّم به عقل، در نظر ملّاصدرا، اخلاق تنها با عقل معنا خواهد يافت و منظور از عقل در اخلاق آنتولوژيك، همين نگرش دوّم است.
2: "اخلاق آنتولوژيك"
اخلاق آنتولوژيك از ابتكارات صدرالمتالّهين در حوزه اخلاق است. در نظر صدرالمتالّهين، مراتب سعادت اخلاقى انسان با توجّه به حركت جوهرى و تشكيك وجود، مرتبه به مرتبه محقّق مىشود. وى فرآيندى را بر اين اساس طرّاحى مىكند كه هويّت اخلاقى انسان در آن در يك سير صعودىشكل مىگيرد. در اين فرآيند، هراندازه سعه وجودى انسان محدودتر باشد، شهوت، غضب و ديگر قواىنفسانى بر عقل غلبه بيشترى داشته و طبيعتاً بىاخلاقىها بيشتر نمود خواهند يافت، و هرچه سعه وجودى انسان بيشتر شود، تسلّط عقل بر ديگر قوا بيشتر خواهد بود و در نتيجه فرد از شأنيت اخلاقى بالاترى برخوردار خواهد شد. اين فرآيند را كه هويّت اخلاقى انسان در آن تحقق مىيابد، مىتوان "اخلاق آنتولوژيك" ناميد.
در تبيين اين فرآيند بايد گفت، بر اساس اصالت وجود و تشكيكى بودن مراتب آن، و با در نظر گرفتن حركت جوهرى، در يك سير صعودى، حقيقت انسان گام به گام بسط يافته و به وجود اصيل نزديكتر مىشود. همچنين بر اساس قاعده الواحد و نيز قاعده امكان اشرف و فيض بيكران الهى، موجودات ممكن از كاملترين موجود امكانى كه همان عقل يا صادر اوّل كه حقيقت محمّديه است، آغاز شده و به عالم مادّه و هيولاى محض منتهى مىگردد.(24) بر اساس اين مقياس، انسان، بالقوّه خليفة الله است(25) و از پايينترين مرتبه، سير صعودى خود را آغاز مىكند و مراتب حيات را يكى يكى مىپيمايد.
در بيانات صدرا آمده است كه "لا يخلو موجود ناقص الّا و قد اودع اللهُ فيه قوّة طبيعيّةً محرّكةً أو شوقاً جبلّيّاً يسلك به الى طلب الكمال... و بهذا يستعدّ لأن ينتقل من مقام الحيوانيّة الحسّية الى مقام الملكيّة العقليّة".(26) انسان نخست از نفس نباتى كه فروترين مرتبه است برخوردار مىشود كه ويژگىهاى آن رشد، تغذيه و توليد مثل است. پس از آن، سير حركت جوهرى ادامه يافته و او از مرحله نفس حيوانى بهرهمند مىشود كه احساس و حركت از خصوصيات آن است. سپس به مرتبه اشرف و نفس ناطقه دست مىيابد كه علم و آگاهى از مختصّات آن است.(27)
ملاصدرا در بيان اين مراتب وجودى نفس مىگويد: "آدمى تا زمانى كه در رحم مادر است بالفعل نبات است و بالقوّه حيوان؛ و هنگامى كه از رحم مادر خارج مىشود، نفس او در مرتبه نفس حيوانى است، سپس با اعمال فكر و رويّه، ناطق و مدرك كليّات شده و چنانچه مستعدّ رسيدن به نفس قدسى و عقل بالفعل باشد ، در حدود چهل سالگى، يعنى اوايل بلوغ عقلى و معنوى به آن دست خواهد يافت".(28)
از اين رو به جهت تشكيكى بودن مراتب، هر انسانى عالمى دارد كاملاً متفاوت از انسانهاى ديگر، چرا كه از مرتبه وجودى مختص خود برخوردار است و عالم را آنگونه مىبيند كه استعدادهايش اقتضا مىكند، از اينرو بعضى انسانهاى رشد يافته در اين عالم، چيزهايى مىبينند كه براى بسيارى از انسانهاى عادى تعجّبآور است؛ براى مثال در حالات عارفان مىخوانيم كه ذكر گفتن در و ديوار را مىشنود، اين از آن جهت است كه سعه وجودى اين عارف بيشتر است و از مرتبهاى از وجود بهرهمند گرديده كه ديگران از آن مرتبه محروماند، از اينرو او به گونهاى عالَم را مىبيند كه ديگران نمىبينند. چنين فردى به سعادت نزديكتر شده است و حقايق را آنگونه كه واقعا هست مىبيند يا لااقل مرتبهاى را مشاهده مىكند كه به واقعيّت نزديكتر بوده و بهره بيشترى از حقيقت برده است.
از نظر صدرالمتالّهين، "نفس انسان مسافرى متوجّه وصول به خداست و واجد مراحل و منازلى است كه از مرتبه هيولايى آغاز شده و سپس به ترتيب مرتبه جسمانى، جمادى، نباتى، شهوانى، غضبى، احساسى، تخيّل و مرتبه توهّم را سپرى مىكند، آنگاه مرتبه انسانى و سپس مرتبه ملكى را طى مىكند".29 انسان كامل در اين مسافرت، چهارگونه زندگى (نباتى، حيوانى، ناطقى و قدسى) را تجربه مىكند كه هدف از اين عبور ، بيرون آمدن تدريجى انسان از قوّه به فعليّت است.
در اين سير، رسيدن به مرحله نفس ناطقه است كه حقيقت انسان را تشكيل مىدهد. نفس ناطقه به دليل داشتنِ ويژگى عقل يا قوّه مدركه، از مزيّت خاصّى نسبت به ساير نفوس برخوردار است و هويّت وجودى انسان را در اين سير رقم مىزند. بهترين مرتبه وجود انسان، دستيافتن به مرتبه نفس ناطقه است و در همين مرتبه است كه عقلانيّت نمود يافته و انسان را در مسير درست هدايت خواهد كرد و البته در همين مرتبه است كه اخلاق معنا خواهد يافت، چرا كه عقل، رفتارهاى انسان را در مسير كمال و دستيابى به سعادت جهتدهى مىكند. عقلانى شدن، يعنى اخلاقى شدن و به سعادت نزديكتر شدن؛ از اين رو تسلّط عقل بر ديگر قوا، خود به نفسه فضيلت است.
انسان هر چه عاقلتر بشود و رفتارهاى خود را در سطح عقلانى انجام دهد، با اخلاقتر خواهد بود. "هر قدر كه قوّه عاقله شديدتر است، معقولاتش شديدتر، و هر قدر كه ضعيفتر باشد معقولاتش ضعيفتر است... نفس مادام كه در مرتبه حواس است، مدركاتش محسوسات است و مادام كه در مرتبه توهّم و تخيّل است، مدركاتش موهومات و مخيّلات است، و مادام كه قوّه عاقله متعلّق به بدن است، و از آثار آن منفعل است، معقولاتش نيز معقولات بالقوّهاند...".(30) انسان در يك فرآيند خاص، دائماً در حركت به سوى فعليّتبخشى به استعدادهاى بالقوّهاى است كه از آنها برخوردار است.
اين فرآيند را كه در جهت وجود يافتن يا اخلاقى شدن يك انسان، توسّط صدرالمتالّهين، طرّاحى شده است، مىتوان، از آن جهت كه هر چه وجود انسان وسعت يابد، اخلاق او نيز وسعت خواهد يافت، "اخلاق آنتولوژيك" و از آن جهت كه مرتبه به مرتبه، انسان تعالى مىيابد و متعالىتر مىشود "اخلاق متعاليه" نام نهاد. در اين روند تكاملى واژگانى چون "اخلاقى شدن"، "وجود يافتن"، "عقلانى شدن" و "انسان شدن" نوعى قرابت خاص نسبت به هم دارند؛ گويا هر چه انسان عقلانىتر شود، انسانتر و اخلاقىتر خواهد شد و از سعه وجودى بيشترى برخوردار خواهد بود، چرا كه از منظر صدرا، علم از شئون وجود است.(31)
2: تلازم عقل، وجود و اخلاق
بر اساس مبانى فلسفى ملّاصدرا نظير حركت جوهرى، اصالت وجود،همسنخ بودن وجود وعلم و مبتنى بودن اخلاق بر عقلانيّت، مىتوان به اين نتيجه دست يافت كه بر اساس كاركرد وجودشناختى عقل، وجود و اخلاق ملازم با يكديگرند.
گذشت كه صدرالمتالّهين، مانند بسيارى ديگر انديشمندان، نفس انسانى را داراى قوايى مىداند كه از جمله آنها قوّه عاقله است؛ از آنجا كه عقل، مبناى حكمت و علم است و درانديشه صدرا علم مساوق وجود است، در سير حركت صعودى نفس، هر چه اين قوّه بر ديگر قواى شهوانى و غضبانى غلبه يابد، انسان از سعه وجودى بيشترى برخوردار خواهد شد و در نتيجه گستردگىِ علم و تسلّط يافتن بر ديگر قواى نفسانى، رفتارها و افعال انسان، بيشتر در سطح اخلاقى انجام خواهد شد؛ به عبارتى سعه وجودى انسان وابسته به سعه عقلانى اوست و سعه عقلانىاو ملازم با سعه اخلاقى او.
بنابراين در نظر صدرا عقل، وجود و اخلاق ملازم با يكديگرند؛ انسان به هراندازه كه بتواند، قوّه عقلانى را بر ديگر قوا مسلّط كند، به هماناندازه اخلاقى خواهد بود و به هراندازه كه بتواند، عقل خود را تقويّت كند، سعه وجودى بيشترى خواهد يافت. (اينها بر اساس جسمانيّه الحدوث و روحانيه البقاء بودن نفس، حركت جوهرى، اصالت وجود و مراتب تشكيكى وجود به خوبى قابل تصوّر است). به عبارت ساده، در نگرش هستىشناسانه صدرا، انسان عاقل و انسان اخلاقى و انسان موجود، در هر مرتبه از وجود، ملازم با يكديگرند. از اينرو از يك طرف مىگويد: "كمال عقل عملى اشراف يافتن بر ساير قواى حيوانى است".(32) و از طرفى ديگر مىگويد: "الغضب و الحرص و... فمن نتايج الإحتجاب و البعد من معدن الوجود و الصفات الكماليه"؛(33) يعنى بىاخلاقى به خاطر بىوجودى است و بىوجودى به خاطر بىعقلى است.
يكى از نكاتى كه اين بيان از انديشه صدرا را تأييد مىكند، نظر ايشان در باب معاد جسمانى است. ايشان معتقد است كه از حيث وجودشناختى، رفتارهاى انسان در يك سير وجودى، به ملكه تبديل شده و حقيقت برزخى او را نيز رقم مىزند. تكرار اعمال حسن يا قبيح، به شكلگيرى هيئتى دائمى در نفس انسان منجر مىشود كه به آن ملكه مىگويند. حسنه يا رذيله بودن ملكات، به حسن و قبح افعالى بازمىگردد كه انسان به انجام و اصرار بر آنها مىپردازد. صور اخروى انسان كه در آخرت به آنها محشور مىشود، ناشى از همين ملكات است.(34) ملّاصدرا حتّى ثواب و عقاب اخروى را عين همين اعمال دنيوى مىداند؛ به صورتى كه اعمال حسنه، عين صور بهشتى مثل رودها، حوريان و... هستند، و اعمال قبيح هم عين آتش، زقّوم و....(35) بر اساس همين ارتباط واقعى ميان اعمال حسن و قبيح در دنيا با ملكات حسنه و رذيله در اين دنيا و صور حسن و قبيح در آخرت، مىتوان گفت اعمال اخلاقى انسان، حقيقت وجودىاخروى انسان را رقم مىزند، و از آنجا كه عقل، بنيان رفتارهاى اخلاقى قرار گرفت، پس نقش عقل به گونهاى است كه وجود انسان در تمام اين سفر بر او بنا نهاده شده است و در نتيجه، سعه عقلانى و سعه وجودى و سعه اخلاقى انسان، به موازات يكديگر در حركت خواهند بود.
سخن پايانى:
نظام اخلاقى ملّاصدرا بر نظام فلسفى ايشان استوار بوده و نگرش هستىشناسانه يا اصالت وجودى كه اصول ديگرى چون تشكيك، سنخيّت وجود و علم و ... را در پى دارد، در انديشههاى اخلاقى ايشان نيز بايد مورد توجّه قرار گيرد. اين اصول، با قرار گرفتن در كنار حركت جوهرى و جسمانيّه الحدوث و روحانيّه البقاء بودن نفس، سيرىصعودىرا تنظيم مىكنند كه هويّت اخلاقى انسان را در يك فرآيند صعودى شكل مىدهد. اين فرآيند را كه بر عقلانيّت در وجود انسان استوار شده است، مىتوان اخلاق آنتولوژيك دانست كه از ابتكارات ملّاصدرا در حوزه اخلاق به حساب مىآيد.
پىنوشتها:
1. كارشناسى ارشد فلسفه دانشگاه قم و سطح سوّم حوزه.
2. ملاصدرا، شرح اصول الكافى ، مقدمه، ص 30.
3. ملاصدرا، الشواهد الربوبيه،(تصحيح سيد مصطفى محقق داماد)،ص 241.
4. ملّاصدرا، الشواهد الربوبية فى المنهاج السلوكية، (تهران: انتشارات بنياد حكمت اسلامى صدرا، 1382)، ص 202.
5. ملّاصدرا، المبدأ والمعاد،(تصحيح جلال الدين آشتيانى)،(قم: دفتر تبليغات اسلامى،1380)،ج2.ص453.
6. همان،ص 455.
7. همان،ص456.
8. مبدأ و معاد، ترجمه احمد حسينى اردكانى،مركز نشر ،ص322.
9 . همان،ص325.
10. همان،ص324.
11. همان،324.
12. ملّاصدرا، العرشية، (بيروت: دارالاحياء لتراث العربى، 1420)، ص 287.
13. الاسفار الاربعه، (تهران، حيدرى، 1368)، ج 3، صص 295 - 292.
14. همان، ص 118.
15. عبدالله جوادى آملى، شرح حكمة المتعالية، (تهران: الزهرا"س"،1372)،بخش سوّم از جلد ششم، ص 18.
16. همان.
17. همان، صص 19 - 18.
18. الاسفار الاربعه، ( بيروت، دارالاحباء لتراث العربى)، ج 8، ص 131.
19. الشواهد الربوبيّه، (تصحيح سيد جلال الدين آشتيانى)،ص 340.
20. ملّاصدرا، رساله سه اصل، (تهران: انتشارات مولى، چاپ اوّل 1376)، ص 96.
21. تفسير القرآن الكريم، (بيروت: دار التعارف المطبوعات 1419 ق)، ج 1، ص 141.
22. الاسفار الاربعة، ج 1، ص 130.
23. المبدأ و المعاد، ج 2، ص 460.
24. الاسفارالاربعه، پيشين، ج 8، ص 5.
25. رساله سه اصل، پيشين، باب هشتم، ص 72.
26. تفسير القرآن الكريم، (قم: انتشارات بيدار،1366)، ج 7، ص 63 - 61.
27. ابن سينا،الاشارات و التنبيهات، پيشين، ج 2، ص 431.
28. شواهد الربوبيّة، تصحيح و تعليق: جلال الدين آشتيانى پيشين، ص 229 - 228.
29. شواهد الربوبيّة، پيشين، ص 361.
30. مبدأ و معاد، ترجمه: احمد بن محمد حسينى اردكانى،ص310.
31. الاسفار الاربعة، ج 6، ص 163.
32. الاسفار الاربعة، پيشين، ج 1، ص 130.
33. المبدأ و المعاد، پيشين، ج 2، ص 460.
34. ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، (قم: انتشارات بيدار، 1366)، ج 5، ص 187.
35. ملاصدرا، همان، ج 4، ص 413 - 412.
رحيم دهقاني سيمكاني
منبع : پگاه حوزه شماره 312