منشور برادري سرشار از گزاره‌هاي اخلاقي است

دكتر عبدالوهاب فراتي
 
اگر يك حكومت ديني در عصر غيبت، بخواهد رقابت و رفتار سياسي در درون خود را خصلتي دموكراتيك ببخشد، و آن‌را منطبق بر يك الگوي كاملاً ديني، سازگار كند، [براي اين كار] منشور برادري حضرت امام بهترين الگوست. در واقع، حكومت ديني در شرايطي مي‌تواند خصلت دموكراتيك به خود بگيرد كه به مفاد اين منشور تن دهد و قواعد حاكم بر رقابت و رفتار سياسي را، منطبق بر اين منشور، بپذيرد. قبل از اين كه من به خصائص اين الگو يا به اصطلاح، اين مدل از رفتار سياسي كه مستند بر منشور است، بپردازم، مي‌خواهم اين نكته را خاطرنشان سازم كه ما در اين منشور، دو واژه داريم كه به صورت دقيق مورد توجه حضرت امام قرار گرفته‌اند؛ يكي وحدت و ديگري تكثر؛ در واقع، مفاهيم كليدي اين منشور حول و حوش اين دو مفهوم مي‌گردد: وحدت و كثرت يا وحدت و تكثر. امام وقتي از ـ به اصطلاح ـ وحدت در اين منشور صحبت مي‌كند، مرادش وحدتي ارگانيك نيست كه جامعه به صورت مجموعه‌اي با هم وحدت داشته باشند، چون از نظر حضرت امام، چنين وحدتي مقبول نيست، چون به تفاوت‌ها توجهي نمي‌نمايد. وحدتي كه در اين منشور مد نظر حضرت امام قرار گرفته است، مبتني بر «كثرت» يا «تكثر» است؛ به اين معنا كه، از نظر حضرت امام بايد جناح‌ها و گروه‌هاي سياسي در مورد يكسري اصول وحدت داشته باشند، اما در «فروع» و «فروعاتي» تكثر داشته باشند. به همين دليل، مدل پيشنهادي حضرت امام يك «وحدت مبتني بر تكثر يا كثرت» است، و اين بدان معناست كه دو الگو از منشور خارج است: يكي كثرت منهاي وحدت، و ديگري وحدت منهاي كثرت، چون اين دو الگو هر دو مضرّ است.
 
به هر حال، در جامعه‌اي كه همه وحدت داشته باشند و تفاوتي وجود نداشته باشد، اساساً چنين جامعه‌اي مقوّمات اصلي خود را دارا نيست، و جامعه‌اي كه همواره دچار اختلاف باشد و بر اصولي پايبند نباشد نيز اساساً قوامي نمي‌يابد، و ما به اين نكته مهم معتقديم كه الگوي امام، در واقع الگوي سومي است كه در رقابت سياسي، به وحدت در عين كثرت پرداخته است. اما وقتي شما در جامعه به صورت صوري، يك وحدت فراگير داشته باشيد كه منهاي كثرت يا تكثر باشد، مهمترين يا به عبارت ديگر، بدترين پيآمد چنين پديده‌اي، بازگرداندن اختلافات از صورت جامعه به باطن جامعه و به عبارتي، «زير زميني كردن منازعات» است. و در يك حكومت ديني، چون اين موضوع يك شكل شرعي و ديني به خود مي‌گيرد، چون آدمها در متن جامعه، دچار يك پارادوكس مي‌شوند در ظاهر و باطن، دچار نوعي نفاق مي‌شوند. اين پيامد در واقع اشاره به همان حديثي دارد كه از حضرت امير نقل شده؛ كه حضرت مي‌فرمايد: «كثرة الوفاق نفاق»، اگر در درون يك جامعه، وفاق بسط پيدا نمود و ظاهراً جامعه يك وحدت و يك وفاق همگاني دارد،‌ اين نشانه‌اي بر وجود نفاق در آن جامعه است، چون آدم در باطن نظر ديگري دارد،‌ ولي در ظاهر، رل و نقشي را بازي مي‌كند كه خود را موافق با جريان حاكم نشان دهد. پس بنابراين من فكر مي‌كنم كه اساساً نوع نگاه امام [به اين مقوله]، نگاهي است غير ارگانيك و نگاهي است كه در عين پذيرش وحدت،‌ كثرت را هم مي‌پذيرد و با توجه به پيامدهايي كه گسترش وفاق دارد، متفتن اين مسئله است كه بايد در جامعه نوعي رفتار شكل بگيرد كه بر اصولي، اتفاق و بر فروعي، اختلاف،‌ مستقر بشود. با توجه به چنين الگويي،‌ فكر مي‌كنم كه الگوي پيشنهادي حضرت امام كه در اين منشور منعكس شده است، پنج يا شش ويژگي مهم دارد؛
 
اولين ويژگي ـ كه در اين منشور خصلت مبنايي هم دارد ـ آن است كه از منظر امام،‌ اختلاف نه تنها بد [و مذموم]،‌ بلكه [مفيد] و منشأ رشد است، در نگرش امام در آن الگوي پيشنهادي خود، اين نكته مبنايي كليدي است؛ در واقع، [از منظر امام] هر جا اختلاف وجود داشته باشد، بدان معناست كه جامعه وجود داشته و پوياست و به سمت رشد و توسعه پيش مي‌رود. اينكه ما در روايات داريم كه از پيامبر گرامي اسلام(ص) نقل شده است كه «اختلاف اُمتي رحمة»،‌ امام نيز معتقد است كه اختلاف مؤمنان ذيل حكومت ديني رحمت است. پيامبر نفرموده است: «الإختلاف رحمة»، يعني صرف «بگو مگو» و «مناظره با يكديگر» رحمت است، خير، كسي ذات اختلاف را مفيد نمي‌داند، رحمت نمي‌داند، اما وقتي امت، به عنوان امت پيغمبر، كه بر اصولي اشتراك دارند، با يكديگر اختلاف پيدا مي‌كنند، حتماً بر سر فروعات با يكديگر درگيري دارند؛ اين اختلاف از منظر پيامبر(ص) تأويل به رحمت مي‌شود،‌ همين نگرش به اختلاف در اين منشور نيز وجود دارد. ويژگي دومي كه در اين منشور مي‌بايست بسيار مورد توجه قرار گيرد،‌ آن است كه،‌ اختلافي كه «رحمت» است و منشأ رشد، در صورتي مايه پيشرفت جامعه خواهد شد كه منشأ نفساني نداشته باشد؛ در واقع هر كجا پاي غير خدا به ميدان كشيده شود، اين اختلاف نه تنها منشأ هدايت نمي‌گردد، بلكه منشأ ضلالت است.
 
به لحاظ سيره شناسي، پس از پيروزي انقلاب،‌ وقتي كه حضرت امام اختلاف بين جناح چپ و راست را در اواسط دهه 60 مشاهده مي‌كنند، من در دو يا سه جاي صحيفه ديده‌ام كه ايشان به روايت منقول از پيامبر(ص)ـ  «شيّبتني سورة هود لمكان هذه الآيه:فاستقم كما اُمرت و من تاب معك» ـ اشاره نموده و مي‌فرمايند: من نيز مانند پيامبر مي‌ترسم از ياراني كه در اطراف و دوروبر من هستند، با من انقلاب كردند و الان هم در جمهوري اسلامي فعاليت مي‌كنند؛ امام در تحليل آن آيه بدين مضمون مي‌فرمود كه: اين «ما»ي استقم كما امرت، يعني اين «ما»ي در «ما اُمرت»، ‌جمهوري اسلامي است؛ و من تاب معك هم همين شما جناحهاي چپ و راست هستيد و به هر دو جناح خطاب مي‌كردند و مي‌گفتند: «خداوند ما را مأمور نموده است كه نسبت به اين جمهوري اسلامي كه همان «ما اُمرت» است، استقامت بورزيم و آنرا نگاه داريم». سپس ايشان مي‌فرمود كه : «اگر شما براي خدا قيام كرديد» ايشان اين موضوع را در سال 1320، با اشاره به آيه إنما أعظكم بواحدة، أن تقوموا لله مثني و فردي گفته و فرموده بود براي خدا قيام كنيد ـ پس از گذشت سي ـ چهل سال از آن موقع كه اكنون ديگر جمهوري اسلامي تشكيل شده بود، مي‌فرمود كه «شما به اين جمهوري اسلامي اعتماد كنيد، نگهش داريد و چنانچه نسبت به «ما اُمرت» غفلت ورزيديد و دچار اختلاف شديد،‌ مشخص مي‌شود كه منشأ اختلافتان، خدا نبوده و هوي است». پس بنابراين، آن سبك از اختلاف را امام قبول ندارد؛ [معتقد است] اختلافي منشأ رحمت و رشد است كه در واقع، مبنا و ريشه نفساني نداشته باشد. سومين ويژگي آن است كه اشتراك در اصول ضرورت دارد، يعني اگر در اين ميان، اصولي نباشد كه جناحها و گروه‌هاي [سياسي] بر آن اتفاق نكنند، [در چنين حالتي] اساساً اختلاف مضر است. حال اين اصول چيست؟ در اين خصوص حضرت امام دو تعبير دارند؛ يكي آنكه، اصل ما همان «اسلام» است، اصل كلي ما «قرآن» است و يا اصل كلي ما «انقلاب» است؛ بعد وقتي امام شاخصه‌هاي آن اصول را در اين منشور بيان مي‌كند، خود ايشان بر هفت، هشت مورد از اين اصول تأكيد مي‌كنند، مثلاً فرض بفرماييد كه، ايشان مي‌گويد من مي‌دانم كه همه شما نسبت به اسلام، قرآن و انقلاب وفاداريد و قلب همگي شما براي كشور و مردم مي‌تپد: «مي‌دانم [قلب] همه شما براي خدمت به اسلام و مسلمين مي‌تپد»، «اكثر شما به استقلال كشور معتقديد» و امثال اينها. اينها اصولي بود كه امام به عنوان الگوي پيشنهادي خود مطرح نمود. ويژگي چهارم، اختلاف در فروع جهت برون رفت از تك صدايي است؛ يعني درست است كه [شما جناحها] در اصول با هم مشترك هستيد، و اين اصول را قبول داريد، اما اين به معناي آن نيست كه از اين اصول، تنها يك قرائت صحيح است و باقي قرائت‌ها غلط است. يا براي اجراي اين اصول،‌ تنها يك روش صحيح است و بقيه روش‌ها، غلط. براي آنكه ما به استبداد ديني دچار نشده و جامعه را از حالت تك صدايي خارج نماييم،‌ اختلاف در «فروع» يا اختلاف در «شيوه‌ها و روش‌ها» ضرورت يك حكومت ديني است؛ چرا؟، چون اين حكومت ديني، بر مبناي تفاسير اجتهادي تشيّع به وجود آمده است و با اتكاء به همين تفاسير هم بايد ادامه حيات بدهد. شما اگر پذيرفتيد كه اين حكومت بر حسب اجتهادات يك فقيه به قدرت رسيده است و به اقامه اجراي احكام پرداخته است، بعد چنانچه اين اجتهاد را كنار بگذاريد، عملاً تفكر شيعي را كنار گذاشته‌ايد. به هر حال،‌ چون در درون حوزه‌هاي علميه، فهم‌ها از متون دين متفاوت است و اين فهم‌ها مستند به ملكه اجتهاد است، همه اينها وجهي از اعتبار را دارا هستند و كسي نمي‌تواند اين فهم‌ها را تخطئه نمايد؛ به هر حال «للمصيب أجران و للمخطئ أجر واحد». ويژگي بعدي، كه من فكر مي‌كنم مهم است، بحث «رعايت حد فاصل انتقاد و تخريب» در اين الگوست. در واقع، ما مقوله‌اي داريم به نام «انتقاد»، و مقوله ديگري به نام «تخريب» امام انتقاد را مي‌پذيرد، ولي تخريب را نمي‌پذيرد. ملاك‌هايي كه من از فرمايشات امام براي انتقاد استقرا نموده‌ام، چند چيز است؛ يكي آنكه، اين مخالفت و انتقاد بايستي روشمند باشد، دوم آنكه بايد مستند باشد، سوم آنكه بايد به نقد ماقال پرداخته و كاري به احوال شخصي گوينده نداشته باشد، چهارم آنكه مي‌بايست از سر دلسوزي باشد، هر انتقاد و مخالفتي كه فاقد يكي از اين عناصر باشد، خصلت تخريب را مي‌يابد، به همين دليل، امام در اينجا مرز بين تخريب و انتقاد را برجسته مي‌نمايد.
 
بالاخره، آخرين ويژگي‌اي كه در اينجا مطرح مي‌شود آن است كه اين اختلاف،‌ مي‌بايست بر مبناي اجتهاد شيعي شكل بگيرد؛ اجتهادي كه فهم را دقيق مي‌كند، براي اين فهم حجّيت دست و پا مي‌كند و به آن اعتبار بخشيده و آن را در عرض ساير فهم‌ها و قرائت‌ها جاي داده و رقيب قرائت حاكم قرار مي‌دهد.
 
اين در واقع مجموع ويژگي‌هاي الگوي امام ـ كه مبتني بر وحدت و مبتني بر كثرت است ـ مي‌باشد.
 
 
 كلاً اين منشور سرشار از گزاره‌هاي اخلاقي، تعاليم ديني و نگرش الهي به نفس مبارزه است؛ زماني شخصي از منظر سياست مدرن به رقابت مي‌نگرد و رقابت را چيزي جز تصاحب قدرت نمي‌داند؛ اين شخص ممكن است [در پندار خود] معيار اخلاقي نداشته باشد، يا اينكه مجبور به رعايت هنجارهاي اخلاقي بشود، برخي در تعريف علم سياست مي‌گويند علم سياست علمي است كه مي‌آموزد: كي مي‌برد؟ كِي مي‌برد؟ چرا مي‌برد؟ و چگونه مي‌برد؟ [اما] از منظر فيلسوفي اخلاقي [اخلاق گرا] نظير حضرت امام، اساساً از اين منظر به قدرت نگريسته نمي‌شود؛ چون امام همه عالم را محضر خدا مي‌بيند و قدرت و اقامه حكومت را هدف ندانسته و ابزار مي‌داند و آن ذي المقدمه كه اقامه دين و مقاصد شريعت باشد، آنرا مد نظر قرار مي‌دهد، طبيعتاً نگاه او به قدرت نگاهي غير اخلاقي نيست؛ يعني اساساً امام ذات هر بازي [سياسي] كه در درون حكومت جمهوري اسلامي شكل بگيرد و مبتني بر رعايت اصول اخلاقي نباشد را نفساني مي‌داند؛ حالا ممكن است شخصي به چنين موضوعي صورت اعتقادي ببخشد، اما در باطن آنرا بر مدار منويات شيطان تحليل مي‌كند، به همين دليل، فكر مي‌كنم كه منشور، صحه رسمي بر تقدم اخلاق بر سياست است و اساساً امام نگرش مدرن برخي از غربيان كه اخلاق را متأخر از سياست قرار مي‌دهند و گزاره‌هاي اخلاقي را متأثر از سياست قبض و بسط مي‌دهند، را رد نموده و چنين نگاهي ندارد، امام مي‌گويد در حكومت اسلامي هدف خداست، مقصد الله است و هر كس وارد اين رقابت شود، نه رقابت اصل است و نه قدرت اصل ديگري، همه اينها فروع است؛ كسي كه مي‌خواهد در اين رقابت شركت نمايد، بايد لله بيايد و اگر هم مي‌خواهد اختلاف كند، بايد لله اختلاف كند، خروج از اين مدار اتلاف عمر است و ضايع كردن حكومت.
 
برخي برآنند كه ما بايد جامعه را به سمت وحدت ببريم و نگذاريم اختلاف‌ها بروز نموده و بر آنها سرپوش بگذاريم و پنهان نماييم، تا مردم دچار تشتت و تحير نشوند، چنانچه از كلام آقاي انصاري در اين نامه برمي‌آيد، مردم متحير شده‌اند كه چرا اين جناح‌ها به جان هم افتاده‌اند، بنابراين اختلاف‌ها را پنهان نماييم تا جامعه راحت شده و آسايش بيابد، در حاليكه از جواب امام چنين استنباط مي‌گردد كه نه، اشكالي ندارد و بايد اختلافات بروز نمايد، مباني حفظ شود اما اختلافات بروز يابد.
 
يكي از نكات زيباشناختي اين متن به همين دفع توهم آقاي انصاري در اين نامه بازمي‌گردد؛ او تصور مي‌كند كه چون دو جناح رسمي در كشور مبارزه مي‌كنند و مردم نيز، به تبع دو جناح، دو دسته شده‌اند، اين براي نفس جامعه مضر است، در حالي كه اگر جامعه به تبع جناح، دو تا فكر پيدا نكند و اين تفاوت افكار فقط در سطح نخبگان بماند و پشت دربهاي بسته نگه داشته شود، اساساً جامعه جلو نمي‌رود؛ به هر حال بايد در جامعه تفاوتها به رسميت شناخته شوند، اگر هم مشكلي در جامعه وجود دارد، نه به خاطر خوبي يا بدي اختلاف است، بلكه به خاطر عوامل ديگري است، مثلاً فرض كنيد كه ممكن است فرهنگ سياسي ما ضعيف باشد، يا چون مردم ارتباط بسيطي با احزاب و جريانها ندارند و در واقع عقلانيت اجتماعي ندارند، آگاهي سياسي بالايي ندارند؛ چرا، احساساتشان برانگيخته مي‌شود، فضا را عليه جناح مقابل تهييج مي‌كنند، اين موارد چيزهايي خارج از ذات اختلاف است، حاشيه اي است كه بر متن اختلاف تحميل شده است، اما امام اساساً جامعه اسلامي را جامعه تك‌صدايي نمي‌داند، يعني كل جامعه سياسي را، بعد وقتي هم كه شما از سطح جامعه سياسي مي‌آييد به سطح بالاتر، به جامعه مدني مي‌رسيد، در جامعه مدني هم اگر تكثر صدا نباشد، حكومت رشد نمي‌كند، در شرايط تك صدايي كه از بالا تا پايين تعريف مي‌شود، از نظر امام اين الگو، الگوي ديني نيست و بايد راهي براي رسيدن داشته باشد. اما نكته‌اي كه وجود دارد و فكر مي‌كنم توجه به آن اهميت دارد، آن است كه ، حالا اگر مثلاً شما سؤال كنيد كه امام فرمود: وحدت در اصول، اختلاف در فروع معيار مناقشات سياسي در حكومت ديني است، سؤالي كه در اينجا مطرح مي‌شود آن است كه، آيا اختلاف بر اصول هم شكل مي‌گيرد يا نه؟ و اگر اختلاف در اصول شكل گرفت چه بايد كرد؟ كما اينكه ما مثلاً در حوادث يكي دو سال اخير مي‌بينيم كه برخي جناح‌هاي تند، به جاي اختلاف بر فروع، اختلاف را بر اصول بردند، مثل برخي جريان‌هاي اصلاح طلب تند، در اين موقع شما بايد چه بكنيد؟ چكار بايد بكنيد؟ در اينجا امام يك مبنا دارد؛ آن مبنا هم آن است كه بعيد به نظر مي‌رسد كساني كه وفاداريشان به انقلاب محرز شده و به صورت نسبتهاي دور و نزديك با انقلاب رابطه دارند، بر اصول با هم اختلافي پيدا نمايند، شما وقتي اينها را به استنطاق درمي‌آوريد، همه آن اصول گفته شده امام را قبول دارند، پس امام عملاً نمي‌پذيرند كه چنين اتفاقي بيفتد، اما اگر اتفاق افتاد، يعني عده بسيار معدودي ـ كه ممكن است شانه به شانه سلطنت طلبان، منافقين،‌ بهاييها، يا انجمن حجتيه بگذارند ـ [چنين اختلافي نمودند]، در آن موقع امام فرمود كه با عدالت بايد در مقابل اينها ايستاد و آنها را از بازي خارج نمود. حالا اگر اين عده ـ كه اختلاف از فروع را به سمت اختلاف در اصول منتقل نموده‌اند ـ طبيعتاً اينها مي‌بايست از بازي رقابت خارج شوند؛ چون ديگر اصلي را نمي‌پذيرند، اما مفاد اين منشور هميشه براي كساني كه در گفتمان انقلاب هستند، آن اصول اصلي انقلاب را قبول دارند، اما در برداشت‌ها و روش‌ها و رويه‌ها اختلاف دارند، هنوز به عنوان يك منشور برادري پايدار مي‌مانند، من فكر مي‌كنم اين منشور ذخائر بسيار بزرگي دارد كه ما را از آن بن‌بست‌ها و برون رفت‌هاي كنوني رها كند و خلاص نمايد.
 
منبع: پايگاه اطلاع رساني و خبري جماران
 
امتیاز دهی
 
 


مطالب مرتبط

تعداد بازديد اين صفحه: 4272
   
   
خانه | بازگشت | حريم خصوصي كاربران |
Guest (PortalGuest)

پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي - دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم
مجری سایت : شرکت سیگما