برگزاری کرسی ترویجی این‌همانی شخصیت و نفس؛ مشکلات و پاسخ‌ها

کرسی ترویجی «این‌همانی شخصیت و نفس؛ مشکلات و پاسخ‌ها» در راستای کرسی تخصصی: نیاز این‌همانی شخصیت به نفس با ارائه حجت الاسلام والسملمین دکتر سید جابر موسوی راد (عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی) و با حضور ناقد محترم دکتر مهدی ذاکری (استاد دانشگاه تهران) برگزار شد. در ابتدای این کرسی ترویجی که به تاریخ شنبه 6/12/1401 در تالار شهید سلیمانی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و از طرف گروه فلسفه پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامی برگزار گردید، دبیر جلسه، آقای دکتر ذوالفقار ناصری ضمن بیان مقدمه‌ای دربارۀ موضوع این‌همانی شخصیت در فلسفه، به معیارهای مختلف متفکران درباره این‌همانی شخصیت پرداختند و گفتند معمولاً معیارهایی که دیدگاه‌های مادی‌انگار در این زمینه ارائه می‌دهند، با توجه به مبانی الهیاتی و دینی قابل قبول نیستند و این متفکران مجبورند به معیارهای تجرد نفس روی آورند و دکتر موسوی‌راد در این کرسی ترویجی کوشیده‌اند همین ایده را استدلالی کنند.

گزارشی از برگزاری کرسی ترویجی «این‌همانی شخصیت و نفس؛ مشکلات و پاسخ‌ها»

در راستای کرسی تخصصی:  نیاز این‌همانی شخصیت به نفس

ارائه دهنده: سید جابر موسوی راد

ناقدین:  دکتر مهدی ذاکری

در ابتدای این کرسی ترویجی که به تاریخ شنبه 6/12/1401 در تالار شهید سلیمانی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و از طرف گروه فلسفه پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامی برگزار شد، در ابتدا دبیر جلسه، آقای ذوالفقار ناصری ضمن بیان مقدمه‌ای دربارۀ مووضع این‌همانی شخصیت در فلسفه، به معیارهای مختلف متفکران درباره این‌همانی شخصیت پرداختند و معمولاً معیارهایی که دیدگاه‌های مادی‌انگار در این زمینه ارائه می‌دهند، با توجه به مبانی الهیاتی قابل قبول نیستند و این متفکران مجبورند به معیارهای تجرد نفس روی آورند و دکتر موسوی‌راد در این کرسی ترویجی قصد دارند، همین ایده را استدلالی کنند.

 در ادامه دکتر موسوی‌راد به ارائه کرسی علمی خود پرداختند و گفتند: امروزه در فلسفه‌ی غرب، نظریات مادی‌انگارانه‌ی این‌همانی شخصیت نظیر معیار بدنی و زیستی، معیار مغزی، معیار حافظه و معیار استمرار روان‌شناختی با مشکلات زیادی مواجه شده است و ایرادات آن‌ها آشکار شده است. اما هم‌چنان برخی معتقدند نمی‌توان این‌همانی شخصیت را بر مبنای نفس توضیح داد؛ زیرا پذیرش جوهری مجرد به نام نفس، با مشکلات دیگری نظیر عدم تبیین کیفیت ارتباط دو جوهر کاملا متفاوت، عدم تبیین علت ارتباط نفس با بدنی خاص و ناسازگاری با اصل بستار علی فیزیک مواجه است. اما به نظر می‌رسد معیار نفس با هیچ مشکل فلسفی و عقلی مواجه نبوده و به بهترین وجه می‌تواند این‌همانی شخصیت را تبییین کند.

مهم‌ترین مشکلاتی که پذیرش نفس با آن‌ها مواجه بوده و خلاصه پاسخ به آن‌ها به شرح ذیل است:

  1. مشکل عدم تبیین کیفیت ارتباط دو جوهر کاملا متفاوت

یکی از مهم‌ترین نقدهایی که بر نظریّه دوگانه انگاری توسط فیلسوفان مادّی انگار طرح شده، این است که جوهر مادّی و جوهر ذهنی، دو جوهر متمایز از هم هستند و دو جوهر متمایز از هم، نمی‌توانند بر هم اثر بگذارند.

پاسخ: برخی از فیلسوفان غربی چنین پنداشته‌اند که تأثیر و تأثر جوهر مادی و غیرمادی نسبت به هم محال است، در حالی که محال بودن این تأثیر و تأثّر نه بدیهی است و نه دلیلی بر آن اقامه شده است؛ تنها چیزی که وجود دارد این است که در اینجا تأثیر و تأثر در دو جوهر متمایز از هم اتّفاق افتاده است و اینجا هم هیچ مشکلی به وجود نمی‌آید. خداوند به عنوان فاعل مطلق، با وجود تمایزی که با مادّیات دارد، به طور مستقیم بر روی اشیاء اثر می‌گذارد و این امر نه تنها محال نیست، بلکه دلائل فراوان عقلی بر فعلیّت آن دلالت دارد. پس اگر تأثیر گذاری خداوند بر عالم مادی محال نباشد، هرگز نمی‌توان گفت تأثیر‌گذاری دو امر مجرّد و مادّی بر روی هم محال است؛ هیچ دلیلی بر محال بودن این اثرگذاری نیست. به تعبیر یکی از فیلسوفان ذهن معاصر، بسیاری از اوقات جواهر فیزیکی متمایز بر روی هم اثر علّی دارند، به همین نحو هیچ مانعی وجود ندارد که دو جوهر فیزیکی و غیرفیزیکی هم بتوانند بر روی هم اثر بگذارند  

 البته علوم بشری راجع به کیفیت این تعامل اطلاعاتی ندارد، اما این امر هم مشکلی را ایجاد نمی‌کند، زیرا اساساً تجربه، تنها نوع تعامل دو شیء مادّی را می‌تواند تبیین کند و نسبت به کیفیّت تعامل بین امر مجرّد و مادّه ساکت است؛ زیرا تجربه محدود به مادّه و مادّیات است و نمی‌تواند هیچ قضاوت ایجابی یا سلبی نسبت به وجود و نوع تعامل مجرّدات داشته باشد؛ در عین حال، این مطلب بدان معنا نیست که این نوع تعامل، هیچ نوع تبیینی ندارد؛ بلکه به این معنا است که تبیین این مسئله را باید در خارج از علوم تجربی، و در علوم عقلی و فلسفی جستجو کرد؛ همانند سایر اموری که تجربه نسبت به آن‌ها ساکت است ولی تبیین آن‌ها در فلسفه یافت می‌شود.

از سوی دیگر از منظر فلسفه‌ی اسلامی می‌توان علّت تأثیر بدن بر روی نفس را تبیین کرد و هم تأثیر بدن بر روی نفس. علّت تأثیر‌گذاری بدن بر نفس این است که نفس، در عالم کنونی و فعلاً، به مادّه تعلق گرفته و این نوع تعلّق، سبب تأثیر‌گذاری بدن بر روی نفس می‌شود. علاوه بر این که می‌توان تبیینی الهیات ارائه نمود و گفت خداوند (به عنوان فاعل تمام اشیاء) اراده‌ نموده  تا این تعلّق صورت بگیرد؛ لذا فیلسوفان مسلمان حتّی اصل وجود نفس را که جوهری مجرّد است، دلیلی بر اثبات وجود خداوند دانسته‌اند.

امّا علّت تأثیر‌گذاری نفس بر روی بدن این است که نفس وجودی قوی‌تر نسبت به بدن دارد و خصوصاً با در نظر گرفتن تعلّقش به بدن، وجود اقوی می‌تواند در وجود ضعیف‌تر اثر بگذارد؛ چنانچه این نوع اثرگذاشتن حتّی بر فرض عدم تعلّق نفس به بدن هم متصوّر است؛ نظیر تأثیر‌گذاری نفوس قوی اولیای خدا بر روی اشیاء مادّی و حتّی تأثیر‌گذاری نفوس قوی مرتاضان بر روی اشیاء مادّی.

  1. مشکل عدم تبیین علّت ارتباط نفس با بدنی خاص

نقد دیگری که شبیه ایراد قبلی است، چنین است که بر فرض بتوان امکان تعامل دو جوهر متباین را تبیین نمود، اما مشکل تبیینی دیگر این است که چرا نفس با بدنی خاص ارتباط دارد و بدن نیز با نفس خاص خویش ارتباط دارد. جیگون کیم این مشکل را مشکل مرتبط و جفت‌شدن علّی (the causal paring problem) می‌خواند. اگر یک گلوله به دو فرد الف و ب برخورد کند، می‌توان تبیینی فیزیکی ارائه داد که چون جهت تفنگ ابتدا به سمت الف و سپس به سمت ب بوده،‌ این دو نفر کشته‌شده‌اند.  در این مثال، می‌توان ارتباط علت و معلول را تبیین نمود. اما اگر گفته شود که نفس و بدن با هم ارتباط دارند، نمی‌توان تبیینی مکانی از این علیت آن ارائه نمود؛ زیرا نفس از سنخ موجودات مادی نبوده و فاقد مکان است. بنابراین در اینجا این مشکل مطرح می‌شود که چرا حالت ذهنی خاصی با بدن خاصی در ارتباط بوده است و بر روی بدن دیگران اثری نگذاشته است. از نگاه جیگون کیم،‌ تنها زمانی می‌توان تبیینی علّی از جفت‌شدن و ارتباط معلول و علت ارائه داد،‌ که علت و معلول اموری مکانمند باشند، اما با فرض مکانمندنبودن نفس، هرگز نمی‌توان کیفیت این ارتباط و جفت شدن را تبیین نمود. عالم مجرّداتی که دکارت تصویر می‌کند، عالمی است که در آن هرکدام از مجرّدات برای خود در آن ساکن بوده و هیچ‌گاه نمی‌توانند تأثیر علّی بر هم بگذارند.

فیلسوفانی چون ریچارد سوئين‌برن در پاسخ به این نقد چنین می‌گوید که نفس در روندی خاص از جنینی خاص به وجود می‌آید. بنابراین این که نفس الف از جنین الف به وجود آمده، معیّن می‌کند که نفس الف فقط با بدن الف در ارتباط باشد. این دیدگاه سوئين‌برن از این مبنای فلسفی خود نشات گرفته که معتقد است چنین نبود که نفس و بدن از قبل وجود داشته و سپس به هم تعلق بگیرند، بلکه وی معتقد است زمانی که بدن یک موجود زنده به درجه‌ی خاصی از تکامل برسند، بدن پیشرفته موجب ایجاد نفس می‌شود و همین امر ارتباط بین بدن با نفسی خاص را شکل می‌دهد. اما این که چرا بدن انسان نفس خاصی را به وجود آورده (مثلا نفس الف، نه نفس ب) مسئله‌ای است که تبیین علمی برای آن وجود ندارد و البته این امر، مشکلی برای مسئله ایجاد نمی‌کند.  امروزه در فیزیک گفته نمی‌شود که در جریان پدید آمدن خلقت و انفجار بزرگ، چرا ترکیب (سوپ) اولیه ماده و انرژی الکترون‌های خاصی را (و نه الکترون‌های دیگر را) به وجود آورده است. به همین نحو،‌ ما نمی‌دانیم که چرا بدن الف، نفس الف را به وجود آورده (نه نفس ب)،‌ ولی این امر مشکلی برای پذیرش جوهر نفسانی ایجاد نمی کند.

در تکمیل پاسخ سوئين برن می‌توان گفت علاوه بر تبیین فلسفی فوق (تعلق نفس به بدنی خاص بر مبنای تکامل تدریجی بدن) می‌توان تبیینی الهیاتی نیز از این مسئله بدین نحو ارائه داد که خداوند با حکمت و توانایی مطلق خود مشخص می‌کند هر نفسی به کدام بدن تعلق بگیرد. بنابراین ارتباط نفس با بدنی خاصّ نمی‌تواند مشکلی تبیینی برای پذیرش نفس فراهم آورد.

  1. مشکل ناسازگاری با اصل بستار علّی فیزیک

جیگون کیم که از جمله‌‌ی فیلسوفان برجسته‌ی مادی‌گرا است،‌ معتقد است اصل بستار علّی فیزیک (causal closure of the physical) یکی از اصول پذیرفته شده در جهان‌بینی تجربی دوران معاصر است. مطابق این اصل، امور مادّی تنها می‌توانند توسط امور مادی ایجاد شوند و امور غیرمادی نمی‌توانند تأثیری روی امور مادّی داشته باشند. فیزیک همه‌ی علل را در خود امور فیزیکی جستجو می‌کند و به سراغ علل غیرفیزیکی نمی‌رود. اساساً اگر کسی این اصل را انکار کند،‌ باید علم فیزیک را ناکافی در حل مشکلات فیزیکی بداند. مشکل اینجا است که دوگانه‌انگاری جوهری، جوهری متمایز از مغز و بدن را فرض می‌کند که بر روی مغز،‌ تأثیر علّی دارد، در حالی که اصل بستار علی فیزیک،‌ تأثیرگذاری هرگونه علل غیرفیزیکی را نفی می‌کند.

مشکلی که اصل بستار علی فیزیک با آن مواجه شده این است که در موارد متعددی امور ذهنی ( نظیر اراده‌‌ی حرکت دادن دست) می‌توانند سبب ایجاد حرکتی فیزیکی (حرکت دست) شوند. طرفداران اصل بستار علّی فیزیک، در پاسخ به این مشکل چنین گفته‌اند که ارتباط دادن حرکت دادن دست به امور ذهنی،‌ توهمی محض است. مطابق اصول نوروساینس، زمانی که فردی دستش را حرکت می‌دهد، حالات ذهنی وی به طور همزمان حرکت دست و اراده را ایجاد می‌کنند و خود اراده هیچ مدخلیتی در حرکت دست ندارد. در نقد این نظریه می‌توان گفت اگر بخواهیم هر نظریه‌ای را از دانشمندان نوروساینس بپذیریم، در مرحله قبل باید بپذیریم که آن‌ها بر اساس مشاهدات خود به نتیجه‌ای رسیده‌اند و سپس خواسته‌اند نتایج خود را با حرکت زبانی خود برای مردم بازگو کنند. نتیجه‌ی این سخن، خودمتناقض بودن دیدگاه این دانشمندان می‌شوند، زیرا از طرفی ایشان مدعی هستند که اراده تأثیری در افعال بدنی ندارد و از طرف دیگر پذیرش دیدگاه آنان، مبتنی بر این فرض است که آنان با اراده‌خود،‌ زبان خود را حرکت داده‌اند تا نظریه‌ی خویش را برای ما بازگو کنند. بسیار واضح است که نظریه‌ی این دانشمندان، خود متناقض است؛ لذا علیت امور ذهنی نسبت به امور فیزیکی نشان می‌دهد باید به همان برداشت عمومی خودمان پیرامون تأثیر اراده در افعال بدنی، مراجعه نماییم و اصل بستار علی فیزیک را انکار کنیم.

علاوه بر این که  اصل بستار علّی فیزیک فاقد هرگونه دلیلی است و در عین حال، این امر هرگز به معنای ناکفایتی علم فیزیک نیست، زیرا علم فیزیک می‌تواند تنها زمانی که علّت و معلول فیزیکی هستند، تبیینی علمی ارائه دهد، و در عین حال هیچ مانعی وجود ندارد زمانی که علّت یا معلول حقیقتی فرافیزیکی هستند، علتی تجربی و فیزیکی وجود نداشته باشد.

در این کرسی علمی، پس از ارائه دکتر موسوی راد، ناقد محترم دکتر مهدی ذاکری (دانشیار دانشگاه تهران) به بیان نقدهای خود به شرح ذیل پرداخت:

  1. اولا بحث با عنوان تطابق ندارد. بحث مشکلات نظریه نفس مجرد است، در حالی که عنوان این همانی شخصی بر اساس نظریه نفس مجرد است. بحثی که مطابق عنوان است این است که نشان دهید بر فرض پذیرش نفس مجرد، این همانی شخصی چگونه تبیین می‌شود.  مثلا با بیان اینکه نفس مجرد تغییر نمی کند؛ در حالی که ظاهرا تغییر می کند؛ مثلا انسان جاهل، عالم شده است.
  2. ثانیا کل مشکلات نظریه نفس مجرد را مگر می توان در یک جلسه مطرح کرد، چه رسد به حل آن.
  3. دربارۀ تباین یا تمایز دو جوهر نفس و بدن باید گفت: اشکال صرف تمایز این دو جوهر نیست؛ بلکه تفاوت این دو در ماهیت مشکل‌ساز است: و به تماس و وضع برای علیت نیاز هست؛
  4. از تاثیرگذاری مستقیم خدا سخن گفته‌اید؟ دلایل عقلی این مطلب باید ارائه شود؟ فلاسفه برای تبیین تاثیرگذاری غیرمستقیم واسطه‌ها را مطرح کرده‌اند؛ کجا مستقیم است؟
  5. اینکه گفته‌اید فلسفه اسلامی قائل است، منظور کدام مکتب فلسفی است؟ مشاء که قائل به دوگانه انگاری و تجرد عقلی است یا حکمت متعالیه که دوگانه‌انگار نیست.
  6. دربارۀ علت تأثیر بدن بر روی نفس باید گفت اشکال خود رابطه علی نفس و بدن است که نیاز به تبیین دارد نه علت آن را.
  7. اینکه می‌فرمایید «نفس، در عالم کنونی و فعلاً، به مادّه تعلق گرفته و این نوع تعلّق، سبب تأثیر‌گذاری بدن بر روی نفس می‌شود»، باید گفت:  تعلق اگر به معنای تدبیر و تصرف باشد خود مستلزم رابطه علی است و این رابطه علی نیازمند تبیین است. نه اینکه رابطه علی را تبیین کند.
  8. خداوند (به عنوان فاعل تمام اشیاء) اراده‌ نموده  تا این تعلّق صورت بگیرد، مسئله امکان رابطه علی نفس و بدن است؛ بدون تبیین امکان چنین رابطه ای چطور می توان گفت خدا آن را اراده کرده است. مثل اعاده معدوم که اگر محال باشد نمی توان گفت اراده خدا به آن تعلق گرفته است.
  9. دربارۀ این عبارت که «نفس وجودی قوی‌تر نسبت به بدن دارد»، اگر اشکالات را پاسخ ندهید، صرف قوی‌تر بودن نمی‌تواند تاثیرگذاری را تبیین کند.
  10. اینکه از تأثیر‌گذاری نفوس قوی اولیای خدا بر روی اشیاء مادّی و حتّی تأثیر‌گذاری نفوس قوی مرتاضان بر روی اشیاء مادّی، سخن گفته شد، باید گفت  این اصل مسئله است که آیا نفس مجرد است و تأثیر می‌گذارد یا نه؟
  11. دربارۀ دیدگاه فیلسوفانی چون ریچارد سوئين‌برن نیز باید اضافه کنم که  این پاسخ بر اساس نفس دارای تجرد عقلی جریان پیدا نمی کند. زیرا چنین نفسی روحانیت الحدوث است.

همین اشکال را صدرا به ابن سینا می کند امر مادی نمی تواند مرجح حدوث امر مجرد باشد.

  1. اینکه می‌گویید: «خداوند با حکمت و توانایی مطلق خود مشخص می‌کند هر نفسی به کدام بدن تعلق بگیرد»، این مسئله ربطی به حکمت و قدرت مطلق خدا ندارد. اگر جفت شدن امر مادی و مجرد امکان نداشته باشد، حکمت و قدرت به آن تعلق نمی گیرد.
  2. دربارۀ اصل بستار فیزیک هم باید بگویم که اصل بستار به تنهایی سبب مشکل دوگانه انگاری نمی شود. زیرا امری فیزیکی می تواند هم علتی فیزیکی داشته باشد و هم علتی غیرفیزیکی. مشکل با اصل عدم تعین مضاعف پیش می آید. و دلیل اصل عدم تعین مضاعف، این است که هر گزاره علی مستلزم یک شرطی خلاف واقع است.
  3. گفته‌اید: «علم فیزیک می‌تواند تنها زمانی که علّت و معلول فیزیکی هستند، تبیینی علمی ارائه دهد و در عین حال هیچ مانعی وجود ندارد زمانی که علّت یا معلول حقیقتی فرافیزیکی هستند، علتی تجربی و فیزیکی وجود نداشته باشد»؛ ولی بهتر است پاسخ های داده شده به این اشکالات را که ادبیات گسترده ای دارد بیاورید و اگر آنها کافی نبودند پاسخ بهتری بدهید.
منبع:

تاریخ خبر: 1401/12/11 پنجشنبه
تعداد بازدید کل: 122 تعداد بازدید امروز: 1
 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر

پربازدید‌ترین مطالب

مطالب مرتبط
بيشتر
[Control]
تعداد بازديد اين صفحه: 123
بيشتر

آدرس: قم - میدان شهدا - خیابان معلم  پژوهشگده فلسفه و کلام
تلفن: 371160 - 025  داخلی 1388
ایمیل: phil.theo@isca.ac.ir

بيشتر
بيشتر
بيشتر
دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 09:38:56
خانه | بازگشت |
Guest (PortalGuest)

پژوهشکده فلسفه و کلام
مجری سایت : شرکت سیگما