یکی از مقالات جلد سوم، به بحث نفس و بدن و ارتباط هر یک با دیگری از دیدگاه علی عابدی شاهرودی اختصاص دارد که نظر به اهمیت آن، در ادامه چکیده مقاله فوق خواهد آمد.
چکیده
الف) بدن از دیدگاه مشایی، جسم طبیعی آلی است که دارای قوههای معدنی، گیاهی و حیاتی شده و استعداد دریافت نفس مجرد انسانی را از مبدأ الهی پیدا کرده است.
ب) نفس از این دیدگاه، هنگام تمامیت یافتن بدن، از مبدأ الهی بر بدن افاضه میشود [احداث میشود].
ج) قوههای کانی، گیاهی و حیوانی پیش از افاضه شدن نفس بر طبق خود کار میکنند و آنگاه که نفس انسانی، حادث میشود تحت تسخیر نفس انسانیه، عمل میکنند.
د) نفس از این دیدگاه مجرد است از حیث ذات اما از حیث فعل، به دلیل نیاز به بدن خود مادی میشود و تعلّق آن به بدن تعلق تدبیری است.
الف) بدن از نظر اشراقی گرچه همۀ ابزارها و قوهها را داراست، اما قوهها در آن بالقوهاند و بدن فقط یک صیصیۀ تامّ الاستعداد برای حدوث نفس مجرد از مبدأ الهی است.
ب) نفس مجرده نور اسفهبدی است که همۀ قوههای گیاهی، حیوانی و انسانی را داراست و پس از تعلق به صیصیه آنها را به سبب خاصیت نوری در صیصیه آشکار میسازد. تعلق نفس در این نظر به بدن نیز از نوع تعلق تدبیری است.
ج) تربیت عناصر برای تبدیل به صیصیه در این نظر، از طریق انوار قاهرۀ عرضیه که فلسفۀ اشراقی آنها را صاحبان انواع مینامد که با آنکه فاقد تأثیرند اما تأثیر نورالانوار را که در این فلسفه همان واجب بالذات در فلسفههای دیگر است، به موجودات مراتب دیگر عبور میدهند. در فلسفه مشایی، تربیت عناصر تحت تدبیر عقل فعّال است که معبر تأثیر واجبالوجود به طبیعت و نفس است.
د) همۀ طبایع و انوار اسفهبدیۀ جزئیه تحت سلطۀ انوار اسفهبدیۀ کلیه قرار دارند و آنها تحت سلطۀ انوار قاهره عرضیه و آنها تحت سلطۀ انوار قاهرۀ طولیه و همۀ طبایع و انوار اسفهبدیۀ جزئیه و کلیه و همۀ انوار قاهرۀ عرضیه و طولیه چون امکانیاند، تعلق فقری به واجبالوجود که نور اقهر اتمّ است دارند.
الف) بدن، جسم آلی طبیعی است که تکون آن از نطفه، به شیوۀ حرکت جوهری، آغاز میشود و پیش میرود.
ب) نفس، جوهر مسانخ با مجردات است که مرتبۀ نخستین آن از مرتبۀ وجودی نطفۀ کامل آغاز میشود و بنابراین آغاز وجودش با آغاز وجود بدن همافق است و از این حیث در فلسفۀ ملاصدرا جسمانیالحدوث است با آنکه در همین مرتبۀ آغازین، دارای تجرّد ضعیف ترکیبشده با مادۀ آغازین بدنی است.
ج) رشد نفس پا به پای رشد بدن، به انجام میرسد و نفس به تناسب مراحل بدن، در شروع فقط شیء کانی است سپس گیاهی و از آن پس، زیستاری و حساسیتی میگردد و آنگاه که بدن، تمامیت ابزارگانی یافت نفس هم دارای مرتبۀ انسانی میشود، بدینگونه که این مرتبه به طور متصل با مراحل گذشته که واجبالوجود آنها را ایجاد کرده بود ایجاد و افاضه میشود.
د) نفس و بدن هر دو حرکت جوهری دارند و علت وجودی حرکت جوهری هر دو مبدأ الهی است؛ عقول و نفوس کلیه طریق عبور فیض وجودی از مبدأ الهی به طبایع و نفوساند.
هـ) ترکیب نفس و بدن اتحادی است؛ بدین معنا که تحصّل نفس از حیث مرتبۀ نازلۀ آن متمم تحصّل ناتمام بدن است و جسمانی بودن نفس از حیث وقوع تحصّل آن در مرتبۀ طبیعت جزئی بدن است.
الف) طبیعت به خودی خود، لَخت (= اینرسیال) است حتی حرکت جوهری آن در راستای عرض وجودی قرار دارد.
ب) برای دگرگونی مسیر طبیعت باید علتی از فراسوی طبیعت مسیر حرکت جوهر آن را به سوی سلسلۀ طولی تغییر دهد.
ج) نیز علتی میباید از خارج طبیعت وجود داشته باشد که فعلیتهای عرضی و طولی را به طور متوالی بر طبیعت که حرکت آن تغییر مسیر یافته است، وارد سازد تا استکمال، امکان پذیرد.
د) علت اصلی، وجود طبیعت و استکمالهای آن همان علت کل نظام احسن است، پس واجبالوجود هم مبدأ کل واقع است هم مبدأ تغییرات و استکمالات واقع، بیآنکه دگرگونی در ذات وجوبی او حاصل شود بلکه بدین شیوه که واجبالوجود بهعنوان علّت تامّه، عقول و نفوس و طبایع و تمامیت جهان را ایجاد میکند و از طریق احاطۀ علیّتی خود تأثیر وجودی خود را در سلسلۀ طولی و عرضی عبور میدهد و طبیعت را به حرکت جوهری وامیدارد و مسیر آن را افزون بر راستای عرض وجود در راستای طول وجود معیّن میکند. افزون بر این، واجبالوجود چون علّت فوق تمام است از غیر طریق سلسلۀ طولی نیز تأثیر تامّه دارد بدون ابطال سلسلۀ طولی و عرضی و بدون جبر و تفویض در کائنات خردمند.
هـ) بدین جهت حرکت جوهری افزون بر خطّی بودن، برداری است.
و) تحصّل نفس از آغاز تکون جسمک لقاحیافته شروع میشود و از طریق حرکت جوهری برداری شده رویش انسانیاش استمرار مییابد.
ز) نفوس نامیه و حساسّه و قوای متکثر آنها در کائن بشری از مراحل و همچنین از مراتب نفس انسانیهاند. در گیاهان و زیستاران، نفوس نامیه و حسّاسه، دارای تحصّلات مستقلاند، اما نفس انسانیه از آنرو که جامعیت دارد، در عین یگانگی نفسانی کل قوای متکثر است.
ح) ارتباط نفس و بدن به سه شیوه انجام میپذیرد:
1. شیوۀ اتصال وجودی (نه جسمانی)؛
2. شیوۀ اتحاد وجودی؛
3. شیوۀ تعلق تدبیری.
ط) تحصّل بدنی به دلیل عدم تمامیّت وجودی در عین تمامیت جسمانی بدنی، نیاز به متمّم دارد و نفس از آنرو که متمّم وجود بدن است میباید در افق تحصّل آن موجود باشد در عین افتراق مرتبۀ تحقق آن از مرتبۀ تحقق بدن.
ی) بدینگونه نفس با آنکه حتی در نازلترین مرتبۀ خود تجرّد دارد اما به دلیل اتصال وجودی آن با بدن چونان مادۀ قابلیتی نفس، دارای حکم جسمانیّت است و با این وصف جسم نیست.
ق) حرکت جوهری طبیعت، حرکت فراگیر است که به طور پیوسته عرض هستی را میپیماید و از این طریق دگرگونیهایی از حیث اشتداد جوهری و حرکات کمّی و کیفی و مکانی پدید میآورد.
ر) افزون بر این، به سبب تأثیر نفس کل و عقل کل که طریق عبور تأثیر الهیاند، حرکت جوهری تجدّدی به حرکت جوهری برداری و تانسوری تبدیل میشود و راه برای استکمال وجودی که قانون ویژهای غیر استکمال عرضی دارد گشوده میشود.
ش) طبیعت عام از طریق نفوس کلیّه و نفس کل که مجاری عبور تأثیر الهی به مراتب دیگر وجودیاند در معرض تغییر قرار گرفته و امکان استعدادی و وقوعی برای حرکت بهسوی تحصّلهای عالی را واجد میشود.
ت) بدینگونه بخشهایی از آن به وساطت نفوس کلیّه افراز میگردند تا به جسم آلی مادی برای تحولهای جوهری و عارضی تبدیل گردند.
س) بخشهای افرازشده از آنرو که تحصّل جامد و مانع آنها در هم شکسته شده است، تحصّلهای ناتمامی هستند که بههمین دلیل، میتوانند پذیرندۀ تحصّلهایی متمّم شوند و از آن ترکیب به کائن دیگر تحول یابند.
ع) نفس نیز که مراحلی دارد یک تحصّل تتمیمپذیر است و از اینرو نوعی عدمتمامیّت دارد.
و) ترکیب اتّصالی و اتّحادی آن با جسم طبیعی آلی امکان دارد.
ف) نفس و بدن با اینکه ترکیب اتّحادی دارند اما چون این ترکیب فقط در مقطع اتّصال وجودی آنها واقع میشود در آنسوتر از این مقطع از هم اندکاندک فاصله میگیرند و هر کدام به حرکت جوهری تانسوری خود ادامه میدهد.
س) در غایات وجود نفس از بدن جدا شده و فعلیّتهای خود را دریافت کرده است و بدن نیز پس از مفارقت نفس از آن، در پی حرکتهای جوهری در روزگاران تمامیّت مییابد سپس در معاد، نفس با بدن که دیگر بار با مرتبۀ دانیۀ نفس همافق شده ترکیب میشود، بدون هیچ مشکل عقلی و بدینگونه نفس در معاد به جسم بدنی در طبیعت تعلق وجودی مییابد.
انتهای پیام/120